(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 13 مهر 1388- شماره 19479
 

فيدل كاسترو از سياست هاي پنتاگون انتقاد كرد
نظاميگري هاي جديد آمريكا در حياط خلوت
خاخام هاي صهيونيست در خط مقدم جبهه
در گفت وگوي بشاراسد با روزنامه «زمان» تركيه مطرح شد
غرب، علت بي ثباتي خاورميانه



فيدل كاسترو از سياست هاي پنتاگون انتقاد كرد
نظاميگري هاي جديد آمريكا در حياط خلوت

اشاره:
«فيدل كاسترو»، رهبر انقلاب كوبا با انتشار مقاله اي با عنوان «اكنون زمان به خود آمدن و گام نهادن در يك صف متحد رسيده است»، با انتقاد شديد از برنامه جديد آمريكا براي تاسيس 7 پايگاه نظامي در كلمبيا نوشت، فوري ترين هدف برنامه پيش گفته، نابود كردن روند انقلاب بوليواري و تضمين كنترل مجدد آمريكا بر منافع نفتي و ساير منابع طبيعي ونزوئلا است. به عقيده رهبر 83 ساله انقلاب كوبا، امپراتوري آمريكا رقابت اقتصادهاي نوظهور در آمريكاي لاتين را برنمي تابد و وجود كشورهاي مستقل واقعي در آمريكاي لاتين را تحمل نمي كند.
«سرويس خارجي»
اجلاس سران «اوناسور» ]اتحاديه ملت هاي آمريكاي جنوبي[ كه اهميت آن را نمي توان ناديده گرفت در آرژانتين آغاز مي شود. در اين اجلاس، موضوع حق استفاده آمريكا از 7 پايگاه نظامي در خاك كلمبيا كه امتياز آن را اين كشور در اختيار ابرقدرت ايالات متحده قرار داده، مورد مذاكره قرار خواهد گرفت. مذاكرات گذشته اين دو كشور به شدت از انظار مخفي گرديده است، لذا اين توافق بايد به عنوان يك واقعيت موجود به دنيا عرضه مي شد.
در نخستين ساعات اوليه روز اول مارس 2008، نيروهاي مسلح كلمبيا كه توسط آمريكا آموزش ديده بودند، با بمب هاي دقيق به گروهي از چريك ها كه به نقطه اي دورافتاده از خاك اكوادور وارد شده بودند حمله كردند. نيروهاي ويژه با پشتيباني هلي كوپتر، اردوگاه كوچك چريك ها را اشغال كرده، آنها را كشته و مجروح كردند و جسد رهبر چريك ها «رائول ريس» را با خود بردند.
اين عمليات اقدامي بود در جهت تحقير اين كشور قهرمان و كوچك آمريكاي جنوبي كه سخت گرفتار انجام يك پروسه سياسي دموكراتيك است. ظن غالب اين بود كه پايگاه هوايي آمريكا در «مانتا» ]پايگاه سابق نظامي آمريكا در اكوادور[ داوطلب ارائه اطلاعات و همكاري با مهاجمان بوده است. رئيس جمهور «رافائل كوره آ»، اين تصميم شجاعانه را اتخاذ كرد كه خواهان پس گرفتن پايگاه نظامي «مانتا» گرديد. اين درخواست او كاملا منطبق با شرايط قرارداد مربوط به اين توافق نظامي بود. به هر حال، اكوادور سفير خود را از «بوگوتا» پايتخت كلمبيا فراخواند.
اعطاي زمين به آمريكا براي تاسيس 7 پايگاه نظامي در كلمبيا حق حاكميت و تماميت ارضي ساير كشورهاي آمريكايي مركزي و جنوبي را كه نياكان ما آرزوي تشكيل ميهن آمريكاي لاتين را در آن داشتند، به طور مستقيم تهديد مي كند. امپرياليسم يانكي، در مقايسه با امپراتوري هاي استعماري اسپانيا و پرتغال، 100 بار نيرومندتر است و كاملا با منشا عادات و فرهنگ مردمان ما غريبه است.
منظور من تعصبات تنگ نظرانه نيست. همان گونه كه «مارتي» ]خوزه مارتي، رهبر تاريخي استقلال كوبا[ اعلام كرد، «وطن همان بشريت است.» ولي نه وطني كه تحت سلطه امپراتوري اي باشد كه يك ديكتاتوري خونخوار را به جهان تحميل كرده است. در همين نيمكره خود ما، صدها هزار ميهن پرست آمريكاي لاتيني در گواتمالا، السالوادور، هندوراس، نيكاراگوئه، پاناما، شيلي، آرژانتين، پاراگوئه، اوروگوئه و ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين ما، در عرض 5 دهه گذشته بر اثر كودتاها و عملياتي كه آمريكا تشويق و حمايت كرده، كشته و شكنجه و ناپديد شده اند و اين ابراز نظر قاطع من به نحو غيرقابل انكاري اثبات شده است.
هنگامي كه من استدلال هاي آمريكا را كه سعي دارد براي توجيه دريافت امتياز پايگاه هاي نظامي در خاك كلمبيا عرضه نمايد تحليل مي كنم، فقط مي توانم آنها را بهانه هاي مستكبرانه بنامم. آمريكا ادعا مي كند كه به اين پايگاه ها براي همكاري در مبارزه با تجارت مواد مخدر، تروريسم، قاچاق اسلحه، مهاجرت غيرقانوني، در اختيار داشتن تسليحات كشتار جمعي، زياده روي هاي ناسيوناليستي و بلاياي طبيعي نياز دارد.
اين كشور قدرتمند، بزرگ ترين خريدار و مصرف كننده مواد مخدر بر روي زمين است. آزمايش اسكناس هائي كه در واشنگتن، پايتخت آمريكا، در جريان است اين واقعيت را آشكار مي سازد كه
95 درصد اين اسكناس ها در دست كساني جريان داشته كه مواد مخدر مصرف مي كنند. اين كشور، بزرگترين بازار و در عين حال بزرگترين عرضه كننده سلاح براي جنايات سازمان يافته در آمريكاي لاتين است. بعلاوه، هرساله مسئول مرگ هزاران نفر در مرزهاي جنوبي خويش است و بزرگترين دولت تروريستي است كه تاكنون وجود داشته است. اين كشور، نه تنها بر سر مردم غيرنظامي دو شهر «هيروشيما» و «ناكازاكي» بمب اتمي انداخته، بلكه در جنگ هاي امپراتورانه خود مانند جنگ هاي ويتنام، عراق، افغانستان، پاكستان و ساير كشورهايي كه هزاران كيلومتر از آن فاصله دارند چند ميليون نفر را به كشتن داده است. اين كشور بزرگترين توليدكننده و صاحب تسليحات كشتار جمعي است، منجمله تسليحات اتمي، شيميايي و بيولوژيكي.
شبه نظاميان كلمبيا كه بسياري از آنها از واحدهاي مرخص شده جنگي مي آيند و تا اندازه اي نيروي ذخيره اين واحدها را تشكيل مي دهند، بهترين متفق و حامي سوداگران مواد مخدر هستند. پرسنل به اصطلاح غيرنظامي كه قرار است سربازان آمريكائي را در پايگاه هاي كلمبيا همراهي كنند، قاعدتاً نيروهاي آموزش ديده سابق آمريكا هستند كه بعد از فراغت از خدمت به استخدام شركت هاي خصوصي مانند «بلك واتر» درآمده اند. اين همان شركت بلك واتر است كه به خاطر جناياتش در عراق و ساير نقاط جهان به بدنامي شهره شده است.
كشوري كه براي خود احترامي قائل است به شبه نظاميان و يا سربازان مزدور و يا پايگاه هاي نظامي آمريكا براي مبارزه با تجارت مواد مخدر و يا مواظبت از مردم خود به هنگام بروز مصائب طبيعي و يا ارائه كمك هاي مردمي به ساير كشورها نيازي ندارد.
تنها دليلي كه آمريكا براي توجيه تاسيس اين پايگاه ها مطرح كرده اين است كه نيروهاي نظامي او مي تواند در عرض چند ساعت به هر نقطه از آمريكاي لاتين دست يابند. ارتش برزيل، اخبار شگفت آور مربوط به موافقت كلمبيا با استقرار پايگاه هاي نظامي آمريكا دراين كشور را با ناخشنودي دريافت كرد. پايگاه «پالانكورو» بسيار به خاك برزيل نزديك است. با اين پايگاه ها، به علاوه پايگاه هاي موجود در مالويناس، پاراگوئه، پرو، هندوراس، اروپا، كوراكائو و غيره، هيچ نقطه اي از خاك برزيل و بقيه آمريكاي جنوبي خارج از دسترس فرماندهي جنوب نخواهد بود. اين فرماندهي مي تواند با امكانات فوق الذكر، با استفاده از مدرن ترين هواپيماهاي ترابري خود، واحدهاي نظامي و ساير وسائل جنگي پيچيده را در عرض چند ساعت از راه هوا به هر نقطه اي منتقل نمايد.
كارشناسان زبده، اطلاعات لازم را براي نشان دادن دامنه عملياتي قرارداد يانكي ها و كلمبيا عرضه كرده اند. اين برنامه شامل عملياتي كردن مجدد ناوگان چهارم دريايي آمريكا است كه توسط (دولت) بوش طراحي شد و به دولت جديد آمريكا به ميراث رسيده، رهبران آمريكاي جنوبي را بر آن داشته كه از آمريكا توضيح كاملي در مورد سياست هاي نظامي خود در آمريكاي لاتين عرضه بدارد. ناوهاي هواپيمابر اتمي براي مبارزه با مواد مخدر مورد نياز نيست.
فوري ترين هدف برنامه فوق الذكر، نابود كردن روند انقلاب بوليواري و تضمين كنترل مجدد آمريكا بر منابع نفتي و ساير منابع طبيعي ونزوئلا است. از طرف ديگر، امپراطوري آمريكا رقابت اقتصادهاي نوظهور در آمريكاي لاتين را بر نمي تابد و وجود كشورهاي مستقل واقعي در آمريكا لاتين را تحمل نمي كند. لذا فقط مي تواند به اوليگارشي هاي ارتجاعي، گروه هاي دست راستي فاشيست و رسانه هاي عمده كنترل شده داخلي و خارجي اتكاء كند.
هيچ عنصري كه كوچكترين شباهتي با برابري و عدالت اجتماعي واقعي داشته باشد از حمايت آمريكا برخوردار نيست. مهاجرت مردم آمريكاي لاتين به آمريكا به علت توسعه نيافتگي اين كشورهاست و اين خود محصول غارت كشورهاي ماست كه توسط آن حكومت انجام شده و نيز نرخ مبادله نابرابر تجاري ما بين آمريكاي لاتين و كشورهاي صنعتي است.
مكزيك را با وارد كردن اين كشور به قرارداد تجارت آزاد با آمريكا و كانادا، از پيكر آمريكاي لاتين جدا كردند. اكثريت جمعيت 12 ميليون نفري مهاجران غيرقانوني در آمريكا، مكزيكي هستند؛ درست مانند اكثريت صدها نفري كه هر ساله در طول ديوار مرزي با آمريكا كشته مي شوند.
مكزيك درست در ميان بحران اقتصادي بين المللي جاري، داراي جمعيتي معادل 107 ميليون نفر است. در اين كشور، شاخص خط فقر به 18 درصد افزايش يافته و فقر عمومي بيش از نيمي از جمعيت كشور را فرا گرفته است.
هيچ چيز بيشتر از خطر ضميمه شدن به آمريكا خاطر «مارتي، پيشواي استقلال ما، را نگران نمي ساخت. او در سال 1889 از اين بزرگترين خطري كه آمريكاي لاتين را تهديد مي كرد، آگاه شد. او هميشه ايجاد وطن بزرگ از «ريوگراند» تا «پاتاگونيا» را در خاطر خود مي پروريد و به خاطر آن و به خاطر كوبا بود كه جان خود را فدا كرد. در 10ژانويه 1891، مارتي مقاله اي نوشت تحت عنوان «آمريكاي ما» كه در «نيويورك ايلوسترتيد ريويو» چاپ شد. در اين مقاله بود كه او اين عبارات فراموش ناشدني را به رشته تحرير درآورد: «... درختان بايد در صفي مرتب حركت كنند تا اين اتحاد هفت گانه غول آسا (اشاره به آمريكا است) نتواند از آن عبور كند! زمان به خود آمدن و گام نهادن در يك صفت متحد فرا رسيده و ما بايد در يك صف فشرده، درست مانند رگه هاي نقره در ژرفاي كوه هاي آند حركت كنيم.»
مارتي چهار سال بعد، پس از پياده شدن در ايالات شرقي كوبا از طريق «پلائي تاس»، در حالي كه هنوز در ميادين جنگ حركت مي-كرد، در تاريخ 2 ماه در 1895 با «جورج اي. بيرسون»، خبرنگار نشريه «هرالد» ملاقات كرد. بيرسون به او گفت كه با ژنرال معروف «آرسنيو مارتينز كامپوس» در هاوانا ملاقات كرده است. اين فرمانده اسپانيايي به او گفته كه به جاي اينكه (شكست اسپانيا را پذيرفته و) استقلال كوبا را بپذيرد، ترجيح مي دهد كه آن را به ايالات متحده تقديم كند. اين خبر چنان ضربه اي بر مارتي وارد ساخت كه او در 18 ماه مه، به دوست مكزيكي خود «مانوئل مركادو»، در نامه اي كه پس از مرگش به مقصد رسيد، نوشت: «... اين راهي است كه بايد مسدود شود و ما جلوي ضميمه شدن مردمان آمريكاي مان را به اين كشور ناتني شمالي و بي رحم كه ما را تحقير مي كند با خون خود خواهيم گرفت...»
روز بعد، مارتي بدون توجه به توصيه ژنرال «ماكسيمو گومز» كه به او گفت در خطوط پشت جبهه بماند، از آجودان خود يك طپانچه گرفت و به نيروهاي كاملا مجهز اسپانيا يورش برد و به هنگام نبرد كشته شد. او در آخرين نامه اش نوشت: «من در درون اين غول زندگي كرده ام و درون آن را كاملا مي شناسم.»
خبرگزاري فارس

 



خاخام هاي صهيونيست در خط مقدم جبهه

ترجمه و تنظيم:جعفر بلوري
اشاره:
شكست هاي پياپي در جنگ هاي 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه، ضعف نظامي در ميان سربازان، تمرد نظاميان از فرماندهان ارشد و فرار از جبهه ها براي اين كه حاضر نيستند مردم بيگناه فلسطين را بكشند موجب شده سران رژيم صهيونيست از خاخام ها بخواهند در كنار نظاميان در جبهه ها حضور يابند.
خاخام ها با اين هدف به جبهه ها اعزام مي شوند كه جنگ نابرابر با فلسطيني هاي مظلوم را مقدس جلوه دهند تا ريختن خون آنها زير پوشش موعظه آنها مباح جلوه داده شود.
در ضمن تعدادي از افسران ارتش با حضور خاخام ها مخالفند و همين امر اختلاف نظر زيادي در ارتش رژيم صهيونيستي به وجود آورده كه به عقيده ناظران سياسي منطقه مي تواند پيامدهاي منفي براي نيروهاي مسلح داشته باشد.
مقاله پيش رو ضعف رژيم صهيونيستي در جبهه هاي جنگ و اوج سوء استفاده خاخام ها از اعتقادات مذهبي جعلي را به خوبي به تصوير كشيده است.
سرويس خارجي كيهان
ارتش اسرائيل در حال تغيير است. واحدهاي نظامي ارتش اين رژيم اكنون مملو از كساني است كه معتقدند جنگ اسرائيل جنگي مقدس و براي خداست.
اكنون«خاخام هاي جنگي» كه روز به روز هم بر قدرتشان و هم بر تعدادشان در ارتش افزوده مي شود، دروس ديني خود را در كنار دروس نظامي و مهارت هاي جنگي پشت سر مي گذارند. در آيين نامه هاي جديد ارتش ديگر از آنها فقط به عنوان
موعظه گر هاي مذهبي ياد
نمي شوند.«نخبگان ارتش»، از جمله عناويني است كه هر نظامي اسرائيلي بارها و بارها آن را شنيده و با مفهوم آن بهتر از هر كسي آشناست.
«خاخام هاي جنگي» پس از
فارغ التحصيل شدن از مدارس ديني، شانه به شانه كماندوهاي ارتش در عمليات هاي جنگي شركت مي كنند. اين روند به خصوص در زمان جنگ 22 روزه غزه با شدت هرچه تمامتر افرايش يافت طوري كه برخي دانش آموزان اين گونه مدارس نيز در حال خواندن درس به جمع نظاميان مي پيوستند.
وظيفه آنها همچنان «تقويت روحيه نظاميان» و «تحريك سربازان براي جنگ» عنوان مي شود. با اين تفاوت كه اين بار اين وظيفه در خطوط مقدم جبهه انجام مي گيرد.
افزايش شديد شمار «خاخام هاي جنگي» اما در حال تغيير دادن ساختار ارتش اسرائيل است. اين افزايش به خصوص در جنگ 22 روزه غزه هرچند توانست تا حدودي به سربازان بقبولاند كه در راه خدا و براي خدا زنان و كودكان و حتي حيوانات را مي كشند، اما از سوي ديگر باعث بروز نگراني هاي عميقي در ميان برخي ژنرال ها و فرماندهان جنگي اين رژيم نيز شد.
در برخي مواقع اين نگراني باعث ايجاد اختلاف و حتي كناره گيري برخي از اين مقام هاي نظامي نيز شده است. هستند ژنرال هاي اسرائيلي كه از سياست تبديل «جنگ» به«جنگ مقدس» به شدت انتقاد مي كنند. اما بي توجهي به اين نگراني ها باعث شده بسياري از اين فرماندهان گزينه استعفا و خروج از ارتش را برگزينند.
آنها مدام از خود مي پرسند« آيا انگيزه ها براي جنگ و ايجاد امنيت آنگونه كه خاخام ها مي گويند از طرف خدا مي آيد يا از ميان عقايدي واقع در داخل خاك اسرائيل؟!»
ژنرال« الي شرميستر» يكي از فرماندهان ارشد اسرائيلي است كه به شدت با تبديل شدن«خاخام هاي موعظه گر» به «نظاميان موعظه گر» مخالف است. او اعتراف مي كند كه «چنين اشتباهاتي به كرات روي داده» اما در عين حال ابراز اميدواري مي كند كه با مرور زمان با مخالفت هايي كه صورت مي گيرد، تعادل لازم به وجود خواهد آمد.« بايد در اين زمينه تعادل لازم برقرار شود. نمي توان فوايد وجود خاخام ها را به كلي تكذيب كرد. اما آيين نامه هاي قانوني ارتش اسرائيل مشخص است. ما بايد سربازان خود را با توجه به اين آئين نامه ها ارزيابي و نسبت به عملكرد آنها قضاوت كنيم. هيچ كس نمي تواند براي ارتش آيين نامه ديگري وضع كند به خصوص اگر اين آيين نامه، آئين نامه هاي مذهبي باشد.»
«شرميستر» در عين حال
نگراني هاي خود از ادامه يافتن چنين روندي كه براي آينده ارتش خطرناك مي داند، نيز پنهان نمي كند.
ژنرال «نهميا داگان»، نيز كه
مدت هاست در قسمت نيروهاي ذخيره ارتش اسرائيل خدمت مي كند از «خطرات يهودي شدن ارتش اسرائيل» نگران است. به اعتقاد وي آنچه هم اكنون در ارتش اسرائيل در حال وقوع است، «از هر موضوع ديگري مي تواند خطرناكتر باشد.» او
مي گويد:«ما پيش از اين مي توانستيم عقايد شخصي خود را به كناري گذاشته و آنچه را كه لازم بود انجام دهيم. فرقي هم نمي كرد كه مذهبي باشيم يا نباشيم. اما اكنون اين طور نيست. تاكتيك ها و انگيزه هاي جنگي نمي تواند از سوي يك خاخام آموزش داده شود. مي دانم نظاميان ارتش علاقه اي به كلمه جنگ مقدس ندارند اما واقعيتي است كه بايد گفت؛ جايي كه خاخام ها جنگ را مقدس كنند براي يك سرباز هيچ گونه محدوديتي وجود ندارد.»
از سوي ديگر نظاميان بسياري نيز وجود دارند كه با مشاهده تغيير ماهيت ارتش اسرائيل، دچار سردرگمي شده اند.
بر اساس بررسي هاي انجام شده، با آغاز جنگ 22 روزه غزه كه شايد طي آن ميزان افزايش خاخام هاي جنگي بيش از پيش رؤيت مي شد، بسياري از سربازان اسرائيلي دچار سردرگمي شده بودند. به خصوص نظامياني كه پايبندي زيادي به عقايد مذهبي نداشتند. علت مشخص بود، صدها خاخام جنگي همزمان با جنگيدن و حتي زمان استراحت، مدام در گوش نظاميان موعظه و سخنراني مي كردند.
مطرح كردن سؤال هايي خاص مثلا در باره «اثرات متقابل دين يهود و سياست و تاثير آن در اين جنگ»، موضوعي بود كه نظاميان را بيشتر سردرگم مي كرد.
اظهارات«گال ايناو»، يكي از اين سربازان اسرائيلي كه در همين رابطه با «بي بي سي» گفت و گو كرده شنيدني است:« من اعتقادات مذهبي محكمي ندارم اما در حال آموزش، در داخل پادگان و حتي در ميادين جنگ، به طور مرتب از چپ و راست، خطابه هاي مذهبي توسط خاخام هاي مسلح برايمان خوانده مي شد. به همان اندازه كه با تفنگ و آموزش هاي نظامي سروكار داشتيم، با كتاب ها و ادعيه هاي مذهبي كه توسط خاخام ها برايمان آورده
مي شد نيز برخورد مي كرديم. در همين جنگ غزه، وقتي از طرف يكي از يگان هاي نظامي ام راهي جنگ شده بودم، از دو طرفم توسط دو خاخام مسلح و معمولي احاطه شده بودم. آنها مدام با ما بودند طوري كه رفته رفته احساس مي كردم در حال وارد شدن به يك جنگ مقدس هستم. درست مثل جنگ هاي صليبي. اما اين وضع مرا آزار مي داد. به اعتقاد من آنجا جاي خاخام ها نبود.»
در جنگ غزه، مدارس ديني كه توسط «خاخام هاي بزرگ» اداره
مي شدند نيز همانند پادگان ها فعالتر شده بودند. يكي از اين مدارس نزديك «الخليل» و متعلق به يهوديان ارتدوكس است. اين مدرسه از جمله مدارس ديني بود كه همزمان با جنگ، خاخام هاي جنگي بسياري را آموزش مي داد. شايد اين مدرسه فعال ترين مدرسه ديني در زمان جنگ غزه بود.
به جواناني كه در اين مدارس تربيت مي شوند آموزش داده مي شود كه يكي از مهمترين وظايف الهي آنها محافظت از مردمشان است كه قومي منتخب هستند. اين محافظت به هر قيمت و به هر وسيله اي واجب است.
اين مدرسه در سرزمين هاي اشغالي كرانه باختري قرار دارد؛ شايد برخي از اين جوانان بر اساس اقتضاي سني خود از گردانندگان اين مدرسه پرسش هايي مثلا از محل استقرار مدرسه پرسيده باشند. اما آنها پاسخ اين گونه سوال ها را دارند: «كرانه باختري بخشي از سرزميني است كه خدا به يهود هديه كرده است.»
خاخام هايي كه اكنون بيشترشان سرباز شده اند، اكنون پاسخ تمام سوالات اين چنيني را ياد گرفته اند چرا كه «خاخام هاي بزرگ» پاسخ همه اين سوال ها را به آنها آموزش داده اند.
«آفي رونتكسي»، يكي از اين خاخام هاي بزرگ است. «رونتكسي» جزوه هايي را بين سربازان اسرائيلي شركت كننده در جنگ غزه توزيع كرد كه در آن به سربازان دستور داده شده بود، به غير نظاميان نيز بايد حمله شود. چرا كه در بين فلسطينيان غير نظامي وجود ندارد. «رونتكسي» علاوه بر اين براي بيشتر تيپ هاي شركت كننده در جنگ غزه نيز به طور حضوري موعظه مي كرد واين جزوه هاي مخصوص را بين آنها تقسيم مي كرد.
در همين رابطه، روزنامه «هاآرتص» در يكي از گزارش هاي وقت خود نوشت:« اكثر افسران و نظاميان
شركت كننده در جنگ غزه جزو
جريان هاي مذهبي صهيونيستي هستند كه محدوديتي در كشتار فلسطينيان نمي بينند. آنها مي گويند زنان، كودكان و حيوانات اگر لازم شد بايد كشته شوند.»
«شلومر افنير»، نام مدير مدرسه اي ديگر است كه او نيز در خاخام پروري از نوع نظامي تلاش بسيار زيادي كرده است. مدرسه او با نام «عطيران كوهنيم» در قدس مستقر است. وي در موعظه هاي خود در جمع سربازان اسرائيلي، آنها را موظف كرده بود با شهروندان فلسطيني همانگونه رفتار كنند كه تورات بر برخورد با يهوديان با «علقيم» به رهبري «شمشوم» واجب كرده بود. يعني كشتار زنان، كودكان، افراد مسن و حتي چهار پايان.
در فتواي اين خاخام همچنين آمده بود:« نكته مشترك بين قوم علقيم و فلسطيني ها اين است كه هر دو ملتي بيگانه به حساب مي آيند كه در صدد بيرون راندن ما از سرزمين اصلي مان هستند در حالي كه آنها هيچ ارتباطي با اين سرزمين ندارند.»
نظر برخي خاخام هاي جنگي، در اين مورد شنيدني است.
«شاموئل كافمن»، يكي از اين خاخام هاي علاقه مند به نظامي گري است. او مي گويد در بسياري از
جنگ هاي گذشته مجبور بوده پشت جبهه بماند؛ اما در جنگ غزه ناگهان اين محدوديت برداشته شد و اين فرصت به آنها هم داده شد تا بتوانند ارتش را در «جنگي الهي» همراهي كنند.
«كافمن» مي گويد:« در جنگ غزه، ديگر تنها كار ما، تقويت روحيه جنگجويان نبود. فرماندهان ارشد نظامي از ما خواسته بودند تمام تلاش خود را بكنيم تا سربازان بفهمند و بپذيرند كه اين جنگ، جنگ خداست و ما قوم برتريم، قومي كه خدا برگزيده است مائيم.»
اما از سوي ديگر، اين مشاركت حداكثري خاخام ها و تبديل اين «موعظه گرها» به «نخبگان ارتش» و «خاخام هاي جنگجو»، مشكلاتي را نيز براي اسرائيل به وجود آورد.
خاخام ها براي توجيه اقدامات خود نيازمند فتاواي جديدي بودند؛ فتاوايي كه حتي با اصول اوليه دين يهود نه تنها همخواني نداشت بلكه در بسياري از مواقع مغايرت هم داشت.
بويژه در جنگ غزه به قدري از اين فتاوا از سوي خاخام هاي بزرگ اسرائيل صادر شد كه پس از پايان جنگ، اثرات آن به شكل اختلاف هاي گسترده بين علماي ديني يهود و سايرين نمود پيدا كرد. ساكنان مناطق اشغالي پس از پايان جنگ بود كه بيشتر به اين موضوع پي مي بردند. آنها متوجه شدند كه تنها پس از پايان
22 روز جنگ، فلسطينيان را «فرزندان تاريكي» و نظاميان اسرائيلي را «فرزندان روشنايي» خطاب مي كنند. برخي نيز فلسطينيان را «دشمنان يهود كه ريختن خونشان مباح است» مي دانستند.
عده اي معتقد بودند اين فتواهاي سياسي در عمل بسياري از شعائر ديني يهود را زير پا گذاشته و اين تصور را كه «آيا اين دين واقعا دين يهود است» تقويت كرده است.
بروز اختلاف هاي سياسي،
كناره گيري ژنرال ها، سردرگمي نظاميان و اعتراض هاي گسترده داخلي و خارجي اما هرگز نتوانسته جلو روند افزايش اين تفكر در داخل سرزمين هاي اشغالي و به خصوص ارتش اسرائيل را بگيرد. چرا كه جنگجوهاي به اصطلاح خاخام، با همين آموزه هاي خود است كه
سال هاست تلاش مي كنند يكي از مقدس ترين اماكن مذهبي مسلمانان را نيز تخريب كنند.
در پايان اين نوشتار به طور خلاصه به اين تلاش هاي صورت گرفته توسط اين گروه كه بر اساس آموزه هاي همين خاخام ها است مي پردازيم:
اوت 1967: روحاني اصلي نيروهاي مسلح ، «اشلوموگورن » كه بعدها خاخام اصلي اسراييل شد ـ فرماندهي پنجاه افراطي مسلح را در حمله به حرم شريف به عهده
مي گيرد. گورن در حين ورود به خاك مسلمين كه يهوديان آن را «كوه معبد» مي نامند گفت : «اين فرمان حمله مقدس است .» «اتي رونل » در نشريه اي اسراييلي گزارش مي دهد:«بسياري از خاخام ها به علاوه اعضاي مجمع خاخام هاي اصلي يهودي از حق سلطه يهود بر مسجد پشتيباني مي كنند.»
21 اوت 1969: آتش سوزي مسجدالاقصي توسط افراطيان يهودي كه باعث نابودي منبري بسيار ارزشمند از چوب و عاج ـ كه صلاح الدين فرمانده مسلمان از آلپو آن را فرستاده بود ـ گرديد. اين حريق عمدي ، شوراي امنيت سازمان ملل را به فعاليت واداشت تا شكست اسراييل را در جلوگيري از حملات تروريستي به زيارتگاه مسلمانان محكوم كند. چهارماه بعد
(19 دسامبر 1969) گروهي از
جنگ طلبان يهودي با ادعاي عملي سازي دعاهاي خود درباره بازسازي معبد به اين حرم شريف يورش مي برند.
3 مارس 1971: گرشون سلومون هدايت گروه «پيروان با ايمان معبد» را به دست مي گيرد. آنها بعد از درگيري با پاسداران فلسطيني بيرون رانده مي شوند. سه سال بعد (سوم مارس 1974) سلومون دوباره به مسجد حمله ور مي شود. او بار ديگر در 14 ژوئيه 1978 رهبري يهوديان جنگ طلب را به دست مي گيرد. در اين مرحله فلسطينيان اعتراض مي كنند و سربازان اسراييلي با پرتاب گاز اشك آور به سركوبي آشوب مي پردازند.
10 اوت 1980: سيصد تندروي يهودي پيرو «گاش امونيم » با سلاح هاي سنگين با حمله به پليس فلسطين به منطقه يورش مي برند. اما بعد متفرق مي گردند. يك ماه بعد (15 سپتامبر 1980) اين گروه با همدستي استنلي گلدفوت و گروه مؤمنان معبد دوباره وارد مناطق مسجد مي شوند و بعد از نزاع و كشمكش با پليس بيرون رانده مي گردند.
11 آوريل 1982: «آلن گودمن» تبعه اسراييلي با پاسپورت آمريكايي ، با تفنگ ام .16 به مسجدالاقصي حمله مي كند و نمازگزاران را هدف قرار مي دهد و دو فلسطيني را
مي كشد و تعدادي ديگري را زخمي مي كند. در نوامبر 1997، دولت اسراييل گودمن را آزاد ساخت . گودمن نيز بدون هيچگونه اظهار تأسفي اعلام كرد: «من مأموريتم را انجام دادم . »
25 ژوئيه 1982: «يوئل لرنر»، عضو جنبش «كچ » با هدف
آتش افروزي و تخريب قبه الصخره به اين منطقه حمله كرد.
10 مارس 1983: افراطيان مسلح «گاش اموينم » در تلاش براي غلبه بر نگهبانان امنيتي مسجد از ديوارهاي آن بالا رفته و مسجد را تصرف مي كنند. آنها مقادير زيادي مواد منفجره ، مسلسل و هفت تير در اختيار داشتند. 29 نفر مسئوليت اين عمليات را پذيرفتند.
21 سپتامبر 1983: دادگاه اسراييل 29 يهودي تروريست را ـ كه شش ماه قبل به مسجد حمله كرده بودند ـ تبرئه كرد.
27 ژانويه 1984: در يكي از بزرگ ترين توطئه هاي صورت گرفته براي آتش سوزي و نابودي مسجد، تروريست هاي يهودي ، مجهز به 114 كيلوگرم مواد منفجره شامل چندين نارنجك ، جعبه ديناميت و 12 خمپاره تلاش مي كنند تا مسجد را به آتش بكشند و نابود سازند. آنها تحت رهبري خاخام «موشه لوينگر» بودند.
1994: دولت اسراييل «ديويدسون »، نماينده مجلس اسراييل را ـ كه داراي بالاترين مقام در مؤسسه مذهبي آترت بود ـ به عنوان مشاور شهرداري در زمينه اموال فلسطينيان انتخاب مي كند. اين امر نشان دهنده رابطه تنگاتنگ دولت اسراييل با سازماني است كه هدف اصلي آن نابودي مسجد است.
سپتامبر 1996: مؤسسه آترت ، از طريق دلارهاي يهوديان ثروتمند آمريكا، مانند ميليونر اهل ميامي ، «ايروينگ موسكوتيز» تونلي را كه در طي عمليات هاي شبانه به طور مخفي احداث شده و كل مجموعه الاقصي را دربر مي گيرد گشود. اين تونل جدال برانگيز، شعله نبرد سختي را برافروخت كه به مرگ
60 فلسطيني و 15 سرباز اسرائيلي منجر گرديد. نخست وزير وقت اسراييل ، بنيامين نتانياهو و رهبران مسيحيان بنيادگرا، مفتخرانه از اين تونل بازديد كردند.
18 اكتبر 1998 : گرشون سلومون با همراهانش در حالي كه پرچم هاي اسراييل را تكان مي دهند و در شيپور مي دمند به مناطق نواحي مسجد مي رود. سلومون گفت : «زمان بازسازي معبد يهود فرا رسيده است» وي براي تأكيد بر اين گفته كاميوني حامل 4 تن سنگ مرمر را براي ساخت معبد جديد پارك كرده بود.
منابع: اينفورميشن كليرينگ هاوس، بي بي سي، روزنامه هاآرتص و مجله موعود

 



در گفت وگوي بشاراسد با روزنامه «زمان» تركيه مطرح شد
غرب، علت بي ثباتي خاورميانه

اشاره
«بشاراسد» رئيس جمهور سوريه، در سفر اخيرش به تركيه، گفت وگويي را با روزنامه «زمان» انجام داد. اسد در اين مصاحبه، موضع دمشق را در مورد مهمترين مسائل خاورميانه روشن مي كند كه از نظرتان مي گذرد.
سرويس خارجي كيهان
- بعد از جنگ عراق در منطقه شاهد يك سري تحولات بوديم كه از نزديك به سوريه و تركيه مربوط مي شد بعد از اين همه تحولات، آيا منطقه را امن احساس مي كنيد؟
- بعد از اشغال عراق، تحولات منطقه داراي دو بعد مثبت و منفي بود؛ بعد منفي قضيه در رابطه با پيامدهاي جنگ است. همانگونه كه همگي مي دانيم، اوضاع امنيتي در عراق بسيار وخيم است. شرايط هرج و مرج هر كجا كه حاكم باشد، محيط مناسبي براي تروريسم فراهم مي كند. تروريسم از اين شرايط براي ضربه زدن به ساير كشورها نيز استفاده مي كند. منطقه، بعد از جنگ خيلي با ثبات به نظر نمي رسد.
در اين ميان، ما يك چيز آموختيم و آن اين است كه هر چيزي كه از خارج از منطقه به عنوان راه حل به اينجا آمده باشد، لزوما راه حل نيست. ما گفتيم كه اشغال، راه حل نيست و نتايج مخربي به دنبال خواهد داشت. يك چيز را بايد در اينجا روشن كرد و آن اين است كه بين «حسن رابطه» و «سر فرود آوردن» همواره فرق وجود دارد.
- عراق ادعا مي كند سوريه در انفجارهاي اخير بغداد (21 مرداد) مسئول است. پاسخ شما به اين اتهامات و ارزيابي شما از ميانجي گري تركيه بين دو كشور چيست؟
- ميانجي گري تركيه واقعاً خيلي سريع آغاز شد و علاوه بر آن، نحوه برخورد تركيه با اين مسئله خيلي واقع گرايانه بود. اصولا ديدگاه تركيه بر اين اصل استوار است كه هر مسئله اي بين همسايگان، بر روي اين كشور هم اثر مي گذارد. قبل از آنكه «احمد داوداوغلو» وزير خارجه تركيه به سوريه بيايد، آقاي «رجب طيب اردوغان»، نخست وزير اين كشور، با من تماس گرفت و من بلافاصله به پيشنهاد ميانجي گري پاسخ مثبت دادم.
- اما در مورد انفجارهاي بغداد، سوريه متهم شد. عراق شما را در اين خصوص متهم كرد. واقعاً در آنجا چه اتفاقي افتاد؟
- ما هم از اين ادعاها خيلي متعجب شديم. ما با «نوري مالكي» نخست وزير عراق، دو روز قبل از اين وقايع، قرارداد همكاري استراتژيك امضا كرده بوديم. علاوه بر آن يك و نيم ميليون عراقي آواره را پناه داده ايم. با اين حال، به كشتار عراقي ها متهم مي شويم! ادعا مي شود كه ما عراقي هاي بعثي را حمايت مي كنيم. چنين ادعايي غيرمنطقي است، مشكل در درون عراق است. چطور است كه در عراق شرايط درگيري و كشمكش حاكم است، ولي در خارج از عراق به دنبال عوامل آن مي گردند و ديگران را متهم مي كنند. از سال 2004 تاكنون همواره مي گويند كه هر كس از مخالفين عراق كه در سوريه حضور دارد را تحويل بدهيد. اما براي اثبات اتهاماتي كه مطرح مي شود هيچ دليلي ارائه نمي كنند. ما هم مي گوييم دليل خود را ارائه كنيد تا خواسته شما را ادا كنيم. با اين حال، آنها تاكنون دليلي ارائه نكرده اند.
- روند همگرايي با كردها، چه تاثيري بر روي سوريه خواهد گذاشت؟
- در مورد روند همگرايي با كردها نيز بايد بگويم هنوز از دولت تركيه درخواستي رسمي به ما نرسيده است. اما ما سعي مي كنيم اين موضوع را تا آنجايي كه در مطبوعات منعكس مي شود، دنبال كنيم.
-آيا اين روند باعث تجزيه كشور نخواهد شد؟ چنين وضعيتي بر سوريه چه تأثيري خواهد گذاشت؟
-ابتدا بايد ديد كه آيا به اين روند به عنوان يك هدف نگاه مي كنيم، يا به عنوان يك ابراز. اگر هدف است در اين صورت، ممكن است محقق نشود. به عقيده من اين روند يك هدف نيست، بلكه ابزار است. هدف اصلي، ثبات و توسعه كشور است. در مورد تجزيه كشور از منظر سياسي بايد گفت كه يكي از بزرگترين گناه ها و بدي هاست.
-آيا در خلال سفر «داود اوغلو» به سوريه، اين موضوعات مطرح شد و در اين زمينه، گفت وگويي صورت گرفت؟
-درباره اين مسائل، با اردوغان گفت وگو خواهيم كرد.
-اين موضوع، از لحاظ تكنيكي به سوريه مربوط مي شود، به عنوان نمونه، آن دسته از اعضاي پ.ك.ك (حزب كارگران كرد تركيه) كه در كشور سوريه هستند، ولي تابعيت سوري ندارند، در صورتي كه سلاح ها بر زمين گذاشته شود بلاتكليف خواهند بود و گفته مي شود اين امر يكي از عواملي است كه براي تركيه در اين روند مشكل ايجاد كرده است. ديدگاه دمشق در اين زمينه چيست؟ آيا سوريه مي تواند كمكي به تركيه بكند؟
-اگر كساني باشند كه از تروريسم دست بردارند، چه در سوريه و چه در تركيه، بايد از آنها حمايت شود و ما آغوش خود را بر روي آنها باز مي كنيم. ما در سال هاي دهه80، كساني را كه دست از تروريسم برداشتند، در آغوش گرفتيم و باز هم اينكار را خواهيم كرد. دولت بايد عفو كند، چونكه هدف ما خاتمه دادن به تروريسم است، نه انتقام گيري.
-يعني 1500سوري تبار كه در صفوف پ.ك.ك قرار دارند را به تابعيت مي پذيريد؟
-در اينجا بايد و حتما آنها را قبول كنيم. پ..ك.ك اصولا مسئله اي است كه به سه كشور همسايه مربوط مي شود. راه حل اين مسئله نيز حتما بايد بين اين سه كشور مورد بررسي قرارگيرد. وقتي «عبداله گل» رئيس جمهور تركيه، به سوريه آمده بود در اين خصوص ديدگاه مان را به وي منتقل كرديم. در آن وقت هم گفتم كه ما نمي توانيم تنها با كمك آمريكا، مشكل تروريسم را حل كنيم. چونكه هر تروريستي كه نابود شود، يكي ديگر خواهد آمد و به همين خاطر، راه حلي فراگير لازم است.
-در دوران دولت جرج بوش روابط آمريكا و سوريه خيلي بحراني شد. آيا با روي كار آمدن باراك اوباما، در سياست هاي آمريكا در قبال خاورميانه و سوريه تغييري احساس مي كنيد؟
- وقتي از چارچوب سياست كلي نگاه كنيم، هنوز تحول عملي مثبتي نمي بينيم. اگر هم چيزي تغيير پيدا كرده، برخورد متفاوت با مشكلات است. امروز سياستي كه آمريكا تلاش كند به ما تحميل كند، ديده نمي شود. امروز حتي آمريكا آماده است ببيند ما چه فكر مي كنيم. در گذشته در آمريكا ديدگاهي حاكم بود مبني بر اينكه مشكلات خاورميانه را اتاق هاي فكر در آمريكا حل خواهند كرد. اما امروز ديدگاهي حاكم است كه عقيده دارد مشكلات منطقه با همكاري كشورهاي منطقه قابل حل است. اگر بخواهيم مثال ملموسي در اين زمينه ارائه كنيم بايد گفت كه امروز در آمريكا دولتي بر سر كار آمده است كه به ميانجي گري تركيه در منطقه در مقايسه با دولت بوش، نگرش بهتري دارد. اما در مورد حل مسائل، هنوز ديدگاه دولت جديد آمريكا شفاف نشده است، هر چند كه در مورد منطقه حرف هايي نظير «راه حل فراگير صلح» را مي شنويم. وقتي صحبت از صلح فراگير مي شود، منظور فلسطين، اسرائيل، لبنان و سوريه است. در دوران بوش چنين گفتماني مطرح نبود. به طور خلاصه مي توانم بگويم كه حسن نيت وجود دارد، ولي بايد منتظر نتايج باشيم.
- آيا مسئله حمله احتمالي آمريكا و يا اسرائيل به ايران براي شما هنوز هم موضوع روز است؟ ارزيابي شما چيست؟
- اگر به ايران حمله اي صورت گيرد، منطقه وارد روندي حساس مي شود كه ده ها سال طول خواهد كشيد و احتمال اينكه سال ها نتوان از اين روند خارج شد، وجود دارد. چنين حمله اي نه تنها ثبات در منطقه را به همراه ندارد، بلكه تاوان اين حمله را تمام دنيا (به همراه منطقه) خواهد پرداخت.
- ديدگاه سوريه در مورد فعاليت هاي هسته اي ايران چيست؟ آيا به اين قضيه به عنوان يك تهديد نگاه مي كند؟ مي دانيد كه تركيه در روزهاي اخير با خريد 8/7 ميليارد دلار موشك «پاتريوت» در تلاش است تا تجهيزات امنيتي خود را در مقابل تهديد احتمالي ايران كامل كند. آيا سوريه نيز چنين نگراني هايي دارد؟
- در اينجا سؤال مهم اين است كه ايران عليه چه كسي سلاح استفاده مي كند. آيا ايران اين سلاح ها را عليه تركيه استفاده خواهد كرد؟ فكر نمي كنم كه چنين باشد. آيا عليه اسرائيل استفاده خواهد كرد؟ باز فكر نمي كنم كه چنين باشد. چون كه در اسرائيل و اطراف آن اعراب زيادي زندگي مي كنند. هيچ كس براي استفاده كردن صاحب سلاح هسته اي نمي شود و بيشتر براي بهره برداري از قدرت بازدارندگي آن است. در اين مورد مي توان پاكستان و هندوستان را مثال زد. اين دو كشور پس از اين كه داراي سلاح هسته اي شدند، صلح آميز رفتار مي كنند. در ضمن فكر نمي كنم ايران به دنبال سلاح هسته اي باشد. اما هر كشوري مي خواهد باشد فرقي نمي كند، ما با سلاح هسته اي مخالف هستيم. در اين خصوص يك لايحه هم به مجمع عمومي سازمان ملل ارائه كرده ايم.
- آيا در زمينه روابط سوريه و اسرائيل نقش ميانجي گري تركيه بار ديگر مطرح است؟
- نقش تركيه يك نقش اساسي است، اين امر دلايل عديده اي دارد. از جمله اينكه، تركيه كشوري است كه در منطقه قرار دارد و همه تحولات منطقه را از نزديك دنبال مي كند. تركيه هم در راستاي حل مشكلات و هم از لحاظ رفع موانعي كه باعث بروز اين مشكلات مي شود، كشور بسيار موفقي است. دوم اينكه بين تركيه و سوريه هم در سطح سياسي و هم در ميان مردم دو كشور، اعتماد مطلق حاكم است و ما براي اين نكته اهميت زيادي قائل هستيم. در هيچ زمينه اي فضاي بي اعتمادي وجود ندارد. در ضمن تركيه در مدتي كوتاه (هشت ماه) نشان داد كه در امر ميانجي گري تا چه حد توانا است. اين در حالي است كه تركيه براي اولين بار بود كه در مسئله اعراب ميانجي گري مي كرد.
- ارزيابي شما از درخواست مذاكرات مستقيم اسرائيل با سوريه چيست؟ آيا ديدگاه مثبتي در قبال اين پيشنهاد داريد؟
- در دهه 90 بارها با اسرائيل مذاكرات مستقيم داشتيم، اما هيچ وقت در مورد مسائل واضح و ملموس مذاكره نكرديم. همواره موضوعات اصلي مطرح بود و هيچ وقت جزئيات مطرح نمي شد. يعني جاي موضوعات اصلي خالي بود. هيچ چيز مشخص نبود. به دليل اين كه جزئيات مشخص نبود، مذاكرات دهه 90 هم با شكست مواجه شد. وقتي با ميانجي گري تركيه مذاكرات را آغاز كرديم، به جزئيات هم پرداختيم. اگر به نقطه مشخصي مي رسيديم، امكان از سرگيري مذاكرات مستقيم هم بود. به همين دليل هم ما همواره خواستار اين بوديم كه مذاكرات با ميانجي گري تركيه به نقطه مشخصي برسد تا بعد از آن به مذاكرات مستقيم بپردازيم.
- آيا اين اظهارات شما را بايد به عنوان پاسخ «نه» به درخواست اسرائيل براي مذاكره مستقيم تلقي كنيم؟
- بله، تا زماني كه مذاكرات بر پايه درست و محكمي استوار نشود، پاسخ ما نه خواهد بود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14