(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 14 مهر 1388- شماره 19480
 

تأثير عجب
نفي سيطره ضعيف كشان
آداب انتقاد
گفتگوي غيرحضوري با شهيد مطهري(ره) پيرامون قرآن كريم
شاخص حق و باطل
تپش قلم



تأثير عجب

قال الامام علي(ع): الاعجاب يمنع من الازدياد
امام علي(ع) فرمود: خودپسندي مانع رسيدن به فزوني و فراواني است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نهج البلاغه، حكمت 167

 



نفي سيطره ضعيف كشان

عثمان بن حنيف انصاري در حكومت علي(ع) فرماندار بصره بود. يكي از خانواده هاي محترم شهر، او را به مجلس عروسي دعوت كرد. فرماندار آن را پذيرفت و در مجلس وليمه شركت كرد. مدعوين همه از ثروتمندان و متمكنين شهر بودند، و از محرومين و تهيدستان كسي در آن مجلس دعوت نداشت. سفره رنگيني گسترده شد و فرماندار و ساير مهمان ها در كنار آن نشستند و صاحب خانه با غذاهاي فراوان و رنگارنگ از فرماندار به گرمي پذيرايي كرد. خبر اين مجلس مجلل، به علي(ع) رسيد. نامه تندي به فرماندار نوشت و عمل او را اين چنين مورد انتقاد قرار داد:
اي پسر حنيف! به من گزارش دادند كه مردي از سرمايه داران بصره، تو را به مهماني خويش فرا خوانده و تو به سرعت به سوي آن شتافتي، خوردني هاي رنگارنگ براي تو آوردند و كاسه هاي پر از غذا پي در پي جلوي تو نهادند گمان نمي كردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره مي خوري؟ 1

1-نهج البلاغه، نامه 45

 



آداب انتقاد

پرسش:
فرايند انتقاد كه يك فعل و كنش اجتماعي است از چه اصول و آدابي بايد برخوردار باشد تا حداكثر ميزان تأثيرگذاري را بر مخاطب داشته باشد؟
پاسخ:
در بخش قبلي پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر انتقاد سازنده و تأثير حداكثري آن به مواردي همچون 1-اعتدال در گفتار 2-انتقاد در خلوت 3-انتقاد از عمل نه عامل 4-رعايت ادب در انتقاد اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
5- انتقاد غيرمستقيم: براي آن كه انتقاد به خود دوستي اشخاص آسيب نرساند و آنان را به مقاومت وادار نكند، چه بسا لازم باشد از روش غير مستقيم استفاده كرد و كلماتي ملايم به كار برد. عبارت هايي چون: آيا بهتر نبود؟ آيا صلاح مي داني؟ ميزان تأثيرگذاري نقد را مضاعف كرده، مجال انتقاد از بزرگ تر ها را براي جوان نيز فراهم مي كند.
برخي استفاده از ايما و اشاره را در مراحل اوليه انتقاد بهتر و آبرومندتر مي دانند. امام علي(ع) مي فرمايد:
لغزش شخص عاقل را با كنايه تذكر دادن، براي او از ملامت صريح، دردناك تر است. (غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 285)
نمونه جالب و بسيار مؤثر تذكر غيرمستقيم و در قالب كنايه را در سيره امام كاظم(ع) مي توان ملاحظه كرد. روزي آن حضرت از كوچه اي مي گذشتند. صداي ساز و آواز از خانه اي بلند بود. امام(ع) از كنيزي كه براي كاري از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند: صاحب خانه، بنده است يا آزاد؟ كنيز جواب داد: آزاد است. فرمودند: اگر بنده بود، اين بساط را پهن نمي كرد. صاحب خانه تا ماجرا را از كنيزك شنيد، پابرهنه در ميان كوچه ها به دنبال حضرت دويد و نزد او توبه كرد و به افتخار آن روزي كه با پاي برهنه در پي حضرت دويد و به شرف توبه نايل آمد، تا آخر عمر كفش به پا نكرد و به «بشر حافي» (پابرهنه) مشهود گشت. (داستان راستان، ج 1، ص 149)
6- بي طرفي در انتقاد: يكي از شرايط انتقاد سازنده، بي طرفانه بودن و رعايت انصاف و جوان مردي در انتقاد است. كسي كه مغرضانه انتقاد كند و ملاك او دوستي و دشمني باشد، قطعاً در انتقاد خويش حسن نيت ندارد و از واقع بيني فاصله گرفته است، كه گفته اند:
حب الشيء يعمي و يصم؛
محبت به چيزي، انسان را كور و كر مي كند و نمي گذارد عيب هاي آن را ببيند و يا بشنود.
دوستي يا دشمني با شخص، گروه و يا حزب نبايد موجب ناديده گرفتن اصل بي طرفي در انتقاد شود. اگر فردي با ديده دشمني به كسي نگاه كند، چه بسا صفات خوب و پسنديده وي درنظرش بد آيد و براساس آن انتقاد كند. امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد:
هرگاه دنيا به كسي روي آورد، نيكويي ها و كارهاي خوب ديگران را هم به او نسبت مي دهند و زماني كه دنيا به كسي پشت كرد و مردم از كسي روي گردان شدند، خوبي هاي او را نيز ناديده مي انگارند. (نهج البلاغه، حكمت 8)
متأسفانه در جامعه ما شاهد انتقادهايي در عرصه سياست هستيم كه خالي از حب و بغض نيست و از روي انصاف و با رعايت بي طرفي انجام نمي گيرد و همين امر جايگاه رفيع انتقاد را تنزل داده است. انتقادهاي برخاسته از حسادت و غرض ورزي، نه تنها مشكلي را نمي گشايد، بلكه بر بحران و چالش در جامعه مي افزايد. انسان كينه توز نمي تواند به انتقاد صحيح دست يابد. در روايت مي خوانيم:
النصيحه من الحاسد محال؛ (بحارالانوار، ج 57، ص 194)
نقد و نصيحت از حسود، ممكن نيست.
اگر ديو كينه توزي به جاي مهرورزي بنشيند، پرده اي تار در پيش چشم آدمي ايجاد مي كند، بين او و حقيقت فرسنگ ها فاصله مي اندازد و نگاهش را نگاهي دشمنانه مي نمايد. امام صادق(ع) مي فرمايد:
از جدل و بگومگوهاي بي حاصل و دشمني بپرهيزيد كه اين دو، مايه بيماري دل ها و زمينه ساز نفاق در ميان مؤمنان است. (اصول كافي، ج 2، ص 03)
با اين بيان معلوم مي شود كه نقدصحيح و خيرخواهانه، در گرو تزكيه نفس، خروج از منيت ها و خودخواهي ها و برخورداري از ملكه تقوا و مالكيت بر نفس است.
ادامه دارد

 



گفتگوي غيرحضوري با شهيد مطهري(ره) پيرامون قرآن كريم

عليرضا مزروعي
استاد شهيد مرتضي مطهري انديشمند فرزانه اي بود كه امام خميني درباره او فرمود: همه آثارش بدون استثناء قابل استفاده است.
در گفتگوي غيرحضوري حاضر، گردآورنده مطلب كوشيده است نگاهي اجمالي به نظر اين شهيد بزرگوار در خصوص ضرورت شناخت قرآن مجيد، لزوم تعميق مفاهيم قرآني، ضرورت آشنايي با زبان قرآن و... داشته باشد.
اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
¤ استاد لطفاً پيرامون ضرورت شناخت قرآن توضيح فرماييد؟
- شناخت قرآن، براي هر فرد عالم به عنوان يك فرد عالم، و براي هر فرد مؤمن، امري ضروري و واجب است. اما براي يك عالم انسان شناس و جامعه شناس، شناخت قرآن از آن جهت ضروري است كه اين كتاب در تكوين سرنوشت جوامع اسلامي و بلكه در تكوين سرنوشت بشريت موثر بوده است. نگاهي به تاريخ اين نكته را روشن مي كند كه عملا هيچ كتابي به اندازه قرآن بر روي جوامع بشري و بر زندگي انسان ها تاثير نگذاشته است. به همين جهت است كه قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسي مي شود و جزء موضوعات مورد بررسي اين علم قرار مي گيرد. معناي اين سخن اين است كه بررسي و تحقيق پيرامون تاريخ جهان در اين 14 قرن عموماً و شناختن جوامع اسلامي خصوصاً ، بدون شناخت قرآن ميسر نيست.
و اما ضروري بودن شناخت قرآن براي يك مؤمن مسلمان از آن جهت است كه منبع اصلي و اساسي دين و ايمان و انديشه يك مسلمان و آنچه كه به زندگي او حرارت و معني و حرمت و روح مي دهد قرآن است.
¤ اكنون كه ضرورت شناخت قرآن مشخص شد براي فهم و تعميق شناخت قرآن چه روشي را مطرح مي فرمائيد؟
- به طور كلي در بررسي و مطالعه هر كتابي سه نوع شناخت ضروريست كه اولين (و مهم ترين) آنها شناخت سندي يا انتسابي است.
شناخت سندي يا انتسابي
در اين مرحله مي خواهيم بدانيم انتساب كتاب به نويسنده آن تا چه اندازه قطعي است؟
آيا اسناد همه آن درست است يا آنكه قسمتي درست است و قسمتي نادرست؟
در اين صورت چه درصدي از مطالب را مي توانيم از نظر انتساب تأييد كنيم؟ به علاوه به چه دليل مي توانيم بعضي را قطعاً نفي و برخي را قطعاً اثبات و پاره اي را مشكوك تلقي كنيم؟
اين نوع شناخت آن چيزي است كه قرآن از آن بي نياز است و از اين نظر كتاب منحصر به فرد جهان قديم محسوب مي شود.
در ميان كتاب هاي قديمي كتاب ديگري نمي توان يافت كه قرن ها بر آن گذشته باشد و تا اين حد بلاشبهه باقي مانده باشد. مسائلي از اين قبيل كه فلان سوره مشكوك است، فلان آيه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نيست و... در مورد قرآن اساساً مطرح نيست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسي پيشي گرفته. جاي كوچكترين ترديدي نيست كه آورنده همه اين آيات موجود حضرت محمد بن عبدالله(ص) است، كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهي آورده و احدي نمي تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگري از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقي هم در دنيا پيدا نشده كه قرآن شناسي را بخواهد از اينجا شروع كند كه بگويد بايد به سراغ نسخه هاي قديمي و قديمي ترين نسخه هاي قرآن برويم و ببينيم در آنها چه چيزي هست و چه چيزهايي نيست.
اگر در مورد تورات و انجيل و اوستا و يا شاهنامه فردوسي و گلستان سعدي و هر كتاب ديگر اين نياز هست، براي قرآن چنين نيازي نيست.
¤ درباره ضرورت آشنايي با زبان قرآن توضيحي بفرماييد؟
- گروهي مي پندارند منظور از تلاوت قرآن، تنها خواندن قرآن به قصد ثواب است، بدون آنكه چيزي از معاني آن درك شود. اينها دائماً قرآن را دوره مي كنند، اما اگر يكبار از ايشان سؤال شود كه: «آيا معناي آنچه را مي خوانيد، مي دانيد؟»
از پاسخ گويي عاجز مي مانند. خواندن قرآن، از اين جهت كه مقدمه اي براي درك معاني قرآن است، لازم و خوب است، اما نه صرفاً به قصد كسب ثواب.
درك معاني قرآن نيز ويژگي هايي دارد كه بايد به آن توجه داشت. در يادگيري بسياري از كتاب ها، آنچه كه براي خواننده حاصل مي شود يك سلسله انديشه هاي تازه اي است كه قبلا در ذهن او وجود نداشته است، در اينجا تنها عقل و قوه تفكر خواننده است كه به فعاليت مشغول مي شود. بدون شك قرآن را نيز بايد به قصد آموختن و تعليم مطالعه كرد. قرآن در اين زمينه مي فرمايد:
«كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا اياته و ليتذكر اولوالالباب»(ص9)
«كتابي مبارك و (عظيم الشأن) بر تو نازل كرديم تا (مردم) در آيات آن تفكر كنند و خردمندان تنبه حاصل كنند.»
آشنايي با قرآن به مقدماتي نيازمند است كه در اينجا به اختصار آنها را ذكر مي كنيم:
يكي از شرط هاي ضروري شناخت قرآن آشنايي به زبان عربي است. همان گونه كه شناخت حافظ و سعدي بدون دانستن زبان فارسي ممكن نيست، آشنايي با قرآن هم، كه به زبان عربي است، بدون دانستن زبان عربي امكان پذير نيست. شرط ديگر، آشنايي با تاريخ اسلام است. قرآن مانند تورات يا انجيل نيست كه يكباره توسط پيامبر عرضه شده باشد، بلكه اين كتاب در طول 23 سال دوران زندگي پيامبر از بعثت تا وفات در خلال جريان پر هيجان تاريخ اسلام نازل شده است و از همين روست كه آيات قرآن شأن نزول دارند. شأن نزول چيزي نيست كه معناي آيه را در خود محدود كند، بلكه بر عكس دانستن شأن نزول تاحد زيادي در روشن شدن مضمون آيات موثر و راهگشاست.
شرط سوم، آشنايي با سخنان پيامبر اكرم(ص) است. ايشان به نص قرآن نخستين مفسر كتاب الهي است:
«... و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم...»(نحل44)
«ما قرآن را بر تو فرود فرستاديم تا تو آنچه را كه بر مردم فرود آمده برايشان توضيح دهي.»
در آيه ديگري از قرآن آمده است:
«هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه...»(جمعه2)
«خداوند در ميان مردماني امي، پيامبري از ايشان فرستاد كه آيات خداوند را بر مردم تلاوت مي كند و آنها را از آلودگي ها پاك مي نمايد و كتاب (قرآن) و حكمت را به آنها تعليم مي دهد.»
بر پايه قرآن پيامبر اكرم(ص) خود مبين و مفسر اين كتاب است و آنچه از پيامبر(ص) رسيده است ما را در تفسير قرآن ياري مي دهد. اما بر پايه اعتقاد راستين ما شيعيان كه به ائمه اطهار معتقديم و بر اين باوريم كه آنچه را پيامبر از ناحيه خدا گرفته به اوصياي گرامي اش منتقل كرده است، روايات معتبر ائمه(ع) نيز همان اعتبار روايات معتبري را دارد كه از ناحيه رسول خدا(ص) رسيده است.
از اين رو، روايات موثق ائمه(ع) به شناخت قرآن كمك بزرگي مي كند.
¤ استاد! چگونه شناخت قرآن از رهگذر شناخت و فهم آيات قرآن نيز امكان پذير است؟
- نكته مهم در بررسي قرآن اين است كه در درجه اول بايد قرآن را به كمك خود قرآن شناخت. آيات قرآن مجموعا يك ساختمان به هم پيوسته اند و اگر يك آيه از آيات قرآن را جدا كنيم و بخواهيم تنها همان يك آيه را بفهميم، شيوه درستي اتخاذ نكرده ايم.
البته ممكن است فهم ما از همان يك آيه درست باشد، اما اين كار خارج از احتياط است. آيات قرآن برخي مفسر برخي ديگر است و همان گونه كه برخي مفسران بزرگ گفته اند، ائمه اطهار(ع) اين روش تفسيري را تأييد كرده اند. قرآن در بيان مسائل شيوه اي ويژه دارد. در بسياري موارد اگر يك آيه از قرآن را انتخاب و اخذ كنيد بدون آنكه آن را بر آيات مشابه عرضه بداريد، مفهومي پيدا مي كند كه با مفهوم همان آيه در كنار آيات هم مضمون، به كلي متفاوت است.
¤ در صورت امكان براي توضيح بيشتر روش تفسير قرآن به قرآن نمونه اي ذكر كنيد.
- در شيوه تفسيري قرآن به قرآن براي نمونه مي توان از آيات محكم و آيات متشابه نام برد. درباره محكمات و متشابهات يك تصور عوامانه وجود دارد. به باور گروهي آيات محكم آياتي است كه مطالب در آنها به صورت ساده و صريح طرح شده، اما در آيات متشابه موضوعات به صورت لغز و معما و رمز مطرح گرديده است. بر پايه اين تعريف، مردم حق دارند تنها در آيات محكم و صريح تدبر كنند، ولي آيات متشابه اساساً قابل شناخت نيستند و نمي توان درباره آنها انديشيد.
¤ استاد با تحليل پيش گفته، اين سؤال مطرح مي شود كه اصولاً فلسفه آيات متشابه چيست؟
بايد توجه داشت كه نه معناي محكم، صريح و ساده است و نه معناي متشابه، لغزوار و رمزگونه. معما و رمز، لفظي است با معناي مبهم و مجمل كه با كلماتي بيان مي شود كه به طور مستقيم معنا را نمي رساند.
اما آيا در قرآن هم آيات لغزوار وجود دارد؟ اين با نص قرآن كه مي گويد: قرآن كتابي روشنگر و قابل فهم براي همه است و آياتش همه نور و هدايت است، منافات دارد. سر مطلب اين است كه برخي مسائل مطرح در قرآن، به ويژه آنجا كه سخن از امور غيب و ماوراء الطبيعه است، اساساً با الفاظ قابل بيان نيستند. به گفته شيخ محمود شبستري:
معاني هرگز اندر حرف نايد
كه بحر بيكران در ظرف نايد
اما از آنجا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشري است ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوي با عباراتي بيان شده اند كه بشر براي موضوعات مادي به كار مي برد. اما براي جلوگيري از سوء فهم مسائل در بعضي آيات به گونه اي طرح شده كه بايد حتماً به كمك آيات ديگر تفسير شود و غير از اين راهي وجود ندارد. براي نمونه مفهوم اين عبارت كه «انسان مي تواند خدا را با قلب خود شهود كند» در قالب اين آيه بيان شده است:
«وجوه يومئذ ناضره¤ الي ربها ناظره» (قيامه 23-22) «در آن روز چهره هاي خرم وجود دارد كه به پروردگار خود نظر مي افكنند.»
قرآن لفظ ديدن را به كار برده و لفظ مناسبتري براي اداي مقصود در اختيار نداشته است اما براي جلوگيري از اشتباه در جاي ديگري توضيح مي دهد:
«لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار» (انعام 103)
«هيچ چشمي او را درك نمي كند، ولي او بينندگان را مشاهده مي كند.»
با اين بيان خواننده متوجه مي شود كه با وجود تشابه لفظي، اين امور سنخيتي با هم ندارند و كاملاً از يكديگر جدا هستند. قرآن براي جلوگيري از مشتبه شدن آن معاني شامخ و عالي با معاني مادي، مي گويد متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد:
«هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب» (آل عمران 7)
«او كسي است كه قرآن را بر تو فرود آورد، برخي آيات آن محكم هستند (يعني داراي آنچنان استحكامي كه نمي توان آنها را از معني خود خارج كرده و معاني ديگر نتيجه گرفت.) اين آيات ام الكتاب (يعني آيات مادر) هستند.»
به بيان ديگر، همان گونه كه طفل به مادر رجوع مي كند و مادر مرجع فرزند است و يا شهرهاي بزرگ، «ام القري» مرجع شهرهاي كوچك تر به شمار مي روند، آيات محكم نيز مرجع آيات متشابه به حساب مي آيند. آيات متشابه براي فهميدن و تدبر كردن هستند، اما بايد به كمك آيات محكم در آنها تدبر كرد. بي گمان، فهم آيات متشابه بدون كمك آيات مادر، درست و معتبر نخواهد بود.
¤ استاد ! آيا مخاطب قرآن كريم فقط عقل انسان است؟
- مخاطب قرآن عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مي گويد. اما قرآن به جز اين زبان، زبان ديگري نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست بلكه دل است و اين زبان دوم، احساس نام دارد. كسي كه مي خواهد با قرآن آشنا شود و بدان انس گيرد، بايد با هر دو اين دو زبان آشنا باشد و از هر دو در كنار هم استفاده كند. تفكيك اين دو از يكديگر، خطا و اشتباه به دنبال خواهد داشت.
منظور ما از دل، احساسي بسيار عظيم و عميق در درون انسان است كه گاهي به آن احساس هستي مي گوييم؛ يعني احساسي از ارتباط انسان با هستي مطلق.
كسي كه زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد، او را از اعمال هستي و كنه وجودش به حركت درمي آورد، آن وقت ديگر تنها فكر و مغز انسان تحت تأثير نيست بلكه سراسر وجودش تحت تأثير قرار مي گيرد.
يكي از عالي ترين غرايز و احساسات هر انسان، حس مذهبي و فطرت خداجويي اوست و قرآن اين حس شريف و برتر را مخاطب خود قرار مي دهد.
قرآن خود توصيه مي كند كه او را با آهنگ لطيف و زيبا بخوانند. با همين نواي آسماني است كه قرآن با فطرت الهي انسان سخن مي گويد و آن را تسخير مي كند. چرا تلاوت قرآن عبدالباسط اين قدر در تمام كشورهاي اسلامي گسترش يافته است؟ براي اينكه عبدالباسط با صدا و آهنگ عالي و با دانستن انواع قرائتها و آهنگ ها و شناختن آهنگ هر سوره آن را مي خواند.
در احاديث آمده است كه بسياري از ائمه(ع) از جمله امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) قرآن را با صدا و آهنگ بلند و دلپذير مي خواندند، به گونه اي كه صدايشان به كوچه مي رسيد و هر كس از كوچه مي گذشت، براي شنيدن صوت قرآن مي ايستاد. هنگامي كه امام در خانه اش قرآن را با آهنگ لطيف و زيبا قرائت مي كرد، پشت در خانه جمعيت جمع مي شد و راه، بند مي آمد. به بيان قرآن، كتاب الهي دو زبان دارد؛ قرآن گاهي خود را كتاب تفكر و منطق و استدلال معرفي مي كند و گاهي كتاب احساس و عشق. به ديگر سخن، قرآن تنها غذاي عقل و انديشه نيست غذاي روح هم هست12.
¤ درخصوص آهنگ پذيري قرآن كريم توضيح دهيد.
- مسأله آهنگ پذيري قرآن خيلي عجيب است. تا آنجا كه نشان داده اند در زبانها جز شعر چيز ديگري آهنگ نمي پذيرد، آهنگ واقعي كه يك نفر موسيقيدان بتواند براي آن آهنگ بسازد. شعر است كه آهنگ مي پذيرد. البته هر نثري را مي شود با آواز بلند خواند اما آن كسي هم كه آهنگها را نمي شناسد مي فهمد كه اگر اين را ساده بخوانند بهتر از آن است كه با آواز بخوانند. ولي يك چيز آهنگ پذير آن چيزي است كه وقتي آن را با آهنگ مي خوانند آن را بهتر بيان مي كند تا وقتي كه ساده مي خوانند. به اين مي گويند آهنگ پذيري؛ يعني آهنگ، آن را بهتر مي توان بيان كند از غير آهنگ. قرآن از طرفي ما مي بينيم شعر نيست، چون نه وزن دارد نه قافيه و نه هجاهايش هماهنگ با يكديگر است.
از نظر محتويات هم، چون شعر اصلاً به تخيل بستگي دارد، تخيل در آن نيست، آن تشبيهات و خيالات شاعرانه در آن نيست. قرآن يگانه نثري است آهنگ پذير. همين قرائتهايي كه مي خوانند- كساني كه اهل قرائت هستند- با آهنگ مي خوانند. حالا شما يك كلام ديگر، خود خطبه هاي پيغمبر را بياييد با آهنگ بخوانيد، اصلاً نمي پذيرد. هر كلام عربي يا فارسي را- اگر نثر باشد- بياييد با آهنگ بخوانيد، نمي پذيرد. تنها قرآن است كه آهنگ پذير است و اين همان مطلبي است كه از صدر اسلام به آن توجه شده است. اينكه توصيه شده است كه قرآن را به صوت حسن بخوانيد براي همين بوده است كه در قرآن چنين استعداد و پذيرشي بوده و با آهنگ بهتر مي توانسته است خودش را نشان بدهد و نمايان كند.
¤استاد! در اخبار آمده است:«تغنوا بالقرآن»، اينجا علما، فرموده اند كه غنا حرام است، پس چطور دستور داده شده كه «تغنوا بالقرآن»؟
بعضي آمده اند تعبير خيلي سخيفي كرده اند. كه البته علماء رد كرده اند گفته اند شايد اين «تغنوا» از ماده غنا به مد نيست، از ماده غنا به قصر است؛ يعني بي نياز شويد به قرآن. جواب داده اند كه عرب هرگز اين كلمه را با تعبير «تغنوا» نمي گويد، استغنوا مي گويد.
ما يك «تغني» داريم و يك «استغناء». «بي نياز بشويد» را با «استغنوا» بيان مي كنند نه با «تغنوا». اين بدون شك تغني است، منتها جواب داده اند كه هر آواز خوش و لطيفي كه احساسات را برانگيزد، به معني اعم غناست، ولي غناي مذموم آن غنايي است كه احساسات شهواني انسان را برمي انگيزد، آن چيزهايي است كه وقتي پيدا شد عقل انسان را خفيف و سبك و كوچك مي كند اما اگر چيزي احساسات عالي و لطيف انسان را برانگيزد كه عقل انسان را قوي و روشن و ضمير انسان را روشن تر كند، اشك انسان را جاري كند، انسان را به ياد خدا بيندازد، اين هم غناست چون با احساسات انسان سروكار دارد اما غناي مذموم نيست. اما از لفظ «غنا» كه نبايد وحشت داشته باشيم. به علاوه ما مي دانيم كه از همان صدر اسلام عملاً اين عنايت بوده است كه قرآن را با آواز خوش بخوانند و خوش آوازهاي صحابه پيغمبر مي آمدند و قرآن را مي خواندند. حتي خود پيغمبر اكرم گاهي، به اصحاب مي گفت قرآن را بر او بخوانند. خودش قرآن بر او نازل شده بود، او كه قرآن را مي دانست، ولي از شنيدن قرآن لذتي مي برد كه از دانش آن قهراً انسان همان لذت را نمي برد چون خود شنيدن موضوعيت دارد، آن براي دانستن كه نيست، براي فكر نيست، فكر مي داند، چيزي كه مي داند ديگر تكرارش لغو است، ولي دل هر چه تجديد شود مي خواهد احساساتش تحريك گردد. بسياري از اوقات خود پيغمبر اكرم بعضي از صحابه را امر مي كردند كه قرآن را باز كن براي من بخوان و او قرآن مي خواند و پيغمبر اكرم (ص) گوش مي كردند.
¤فرموديد تلاوت قرآن به تنهايي موضوعيت دارد. با توجه به حديث «رب تال القرآن و القرآن يلعنه» دراين خصوص توضيح بفرماييد؟
- درحديث هم هست «رب تال القرآن و القرآن يلعنه» بسا كساني كه قرآن را تلاوت مي كنند ولي قرآن خودش آنها را لعن مي كند، چون بر ضد قرآن عمل مي كنند. اين مطلب حرف درستي است ولي به معني آن است كه قرآن را بايد عمل كرد و بايد هم تلاوت كرد. اصلاً خود تلاوت قرآن موضوعيت دارد، به خاطر اثري كه در خصوص تلاوت قرآن موجود است و اين اثر هم باز مربوط به همان سبك و زيبايي قرآن است، چون اين كلام با كلمات ديگر فرق مي كند يعني همان معني را كه اگر شما از زبان ديگر بشويد آن اندازه در شما اثر نمي گذارد كه از زبان قرآن بشنويد؛ باز نه چون قرآن كلام خداست و به شكل مرموزي اين اثر را مي گذارد، بلكه جنبه مرموزي و اعجازآميزش همان جنبه زيبايي آن است، همان جنبه تناسب فوق العاده و تحريك فوق العاده اي است كه اين كلام مي تواند در روح شنونده ايجاد كند. يعني شيريني و تناسبش با ذائقه انسان، به طوري كه سير ناشدني است. لذا قرآن را خيلي بايد تلاوت كرد ولي قبل از تلاوت، خيلي خوب و لازم است كه هر مسلماني - و لااقل هر مسلماني كه علاقمند به قرآن است با زبان قرآن آشنا شود. (1)

 



شاخص حق و باطل

علي رضا اوسطي
علي(ع) معيار حق
در روايات اسلامي معتبر اين معنا مورد تاكيد قرارگرفته است كه علي (ع) معيار تشخيص حق و باطل است. به اين معنا كه «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيثما دار. علي با حق و حق با علي است و هرجا يكي باشد ديگري نيز هست زيرا حق و علي داير مدار يك ديگرند.
براين اساس، هر كسي مي تواند به سادگي با شناخت حق، علي را به عنوان مظهر و مصداق اكمل و اتم آن بنگرد، چنان كه هر كسي اگر علي (ع) را شناخت به سادگي، حقيقت را دريافته است. بنابراين علي (ع) شاخص شناخت حق و باطل است بي آن كه براي كسي ترديد و شكل ايجاد شود.
ريشه اين امر را مي بايست در عصمت مطلق آن حضرت (ع) و فناي ذاتي وي در خداوند جست كه از آن به قرب نوافل و فرايض ياد مي شود، بنابر اين اميرمومنان علي(ع) عين الله و يدالله و اسدالله و مانند آن است و خداوند امور هستي را از طريق و مجراي علي و ائمه (ع) افاضه و ربوبيت مي كند، چنان كه محو و فناي آن حضرت (ع) موجب مي شود كه خدا و علي (ع) يكي باشد و اگر به كفر نمي كشيد و سخناني كه درحق عيسي بن مريم (ع) گفته مي شد، بيان نمي شد، درحق علي (ع) چنان مي گفتيم كه در وهم نگنجد. بنابراين ايشان را:
نه خدا توانمش خواند. نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را.
پس درحق وي همان را مي گوييم كه فرمان داده شده:نزلونا عن الالوهيه و قولوا فينا ما شئتم؛ ما را از مقام الوهيت پايين آوريد، سپس هر آن چه درحق ما بخواهيد، بگوييد.
وحدانيت نوري امامان معصوم(ع)
اين مقام علوي و ديگر امامان (ع)، به حكم وحدانيت نوري ايشان است. هر كسي اگر بخواهد به هر چيزي دست يابد مي بايست از اين خاندان بخواهد و در مسير ايشان گام بردارد كه شجره مباركه الهي درهستي هستند.
اهل بيت (ع) نور هستند چنان كه خداوند در قرآن آورده است كه ما به سوي شما نور و كتاب را فرستاديم. از اين رو اگر شب قدر حذف شود، قرآن و كتاب حذف مي شود و نور آن نيز مي رود، زيرا كتاب و عترت (ع) هموره دركنار هم بوده و هستند تا درحوض كوثر بر پيامبر (ص) وارد شوند.
براين اساس اگر كسي بخواهد حق و باطل را بشناسد و مسير خويش را تشخيص دهد بايد به اهل بيت(ع) توجه داشته باشد و آنان را ملاك و معيار سير و سلوك خويش در دنيا قرار مي دهد.
بدين ترتيب آنان به عنوان تقسيم كننده بهشت و دوزخ مطرح مي شوند؛ زيرا بازتاب حق، همان بهشت و بازتاب باطل، دوزخ است.
از اين خداوند در آيه 47 سوره اعراف از اهل بيت(ع) به كساني ياد مي كند كه در روز قيامت بهشتيان و دوزخيان را جدا مي كنند:«بر بلنداي آن، مرداني بلند مرتبه قراردارند كه هر يك از آنان دو گروه را به نشانه هاي حق و باطل و ايمان وكفر مي شناسند.»
بايد همواره از خداوند بخواهيم تا از نور ايشان و مهر و محبت آنان بهره مند شده و در مسيري گام برداريم كه رضا و خشنودي آنان در آن است تا بتوانيم به شفاعت آن بزرگواران به بهشت رضوان الهي در آييم.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& هر كاري را بخواهيم انجام دهيم، راهش را پيدا مي كنيم و هر كاري را نخواهيم انجام دهيم، بهانه اش را داريم!
¤¤¤
& هر كار خوبي كه باعث غرور انسان شود، ضرر كار بد را به او تحميل مي كند!
¤¤¤
& ورود به مقدمه گناه عامل «خودسوزي» است هركس از سقوط مي ترسد، وارد اين مقدمه نشود!
¤¤¤
& شياطين از فضاهاي دور و نزديك مي آيند اما اگر زمينه بيابند چون خون در رگهاي ما مي دوند، خوشا به حال مخلصاني كه هرگز خود را از شبيخون اهريمنان در امان نمي بينند!
¤¤¤
& ما مي توانيم «قطار وجود» مان را در هر ريلي كه خواستيم بيندازيم اما نمي توانيم از رسيدن مان به مقصد آن ريل جلوگيري كنيم، مي رويم و مي رسيم!
¤¤¤
& بيا در مسير پاكان تا نرسي به دوزخ ناپاكان، بهشت را بايد در هنگام انتخابها به دست آورد!
¤¤¤
& فرشته با علم و عمل به درستكاري مي خواند و ديو با بهانه و دغل به زشتكاري مي كشاند، اينك كجائيم؟!
¤¤¤
& شخصيت هر انساني هزار و يك بعد دارد و كساني كه براساس توجه به يك يا چند بعد درباره ديگران قضاوت كلي مي كنند، به خود و آنها ستم مي كنند!
¤¤¤
& اگر در عرصه روابط، قدرت بزرگنمايي ذرات را بيابيم، جانيان جنگ نرم را مي يابيم!
¤¤¤
& هر صبح، يك عمر تازه داريم، آه كه چقدر مرديم و زنده شديم و اصلاح نشديم!
¤ ¤ ¤
& خداوندا! نمي گويم دستم را بگير زيرا، از ازل تاكنون دستم را داشته اي مي گويم آن را رها نكن زيرا نمي خواهم «هيچ» باشم!
¤ ¤ ¤
& خردمند مومن، دريافته است كه براي سعادت جمعي، گاهي بايد پيروزي فوري را فداي «سعادت پايدار» كرد!
¤ ¤ ¤
& در عرصه انصاف، انتقاد مسئول از مجموعه خويش پذيرفته نيست، او بايد به انتقادهاي منطقي ديگران ، پاسخ شايسته بدهد!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14