(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 26 مهر 1388- شماره 19488
 

حسرت؛ پيامد غفلت



حسرت؛ پيامد غفلت

عليرضا حيدري
شايد بارها اين معنا را آزموده باشيد كه به سبب بي توجهي و غفلت از برخي امور، دچار حسرت و اندوه شده ايد. اين زمان است كه به خود نهيب مي زنيد كه اگر متوجه فلان امر مي شدم و از آن غافل نمي گشتم، وضع، اين گونه نمي شد كه اكنون دچار آن هستم.
در يك مرتبه بالاتر، زماني مي رسد كه آدمي نسبت به همه گذشته اش حسرت مي خورد و انگشت ندامت به دندان مي گزد، زيرا خود را در موقعيتي مي يابد كه بسياري از ظرفيت ها و فرصت ها را بيهوده از دست داده و به جاي آن كه به اصول و اهداف توجه كرده باشد، خود را مشغول اموري كرده كه هيچ چيزي جز ضرر و زيان عايدش نكرده است.
اين حالت عمومي همه انسان هاست اما غفلت برخي ها تا پاي گور ادامه مي يابد و هم چنان تا دم مرگ پرده ها كنار نرفته و حقيقت زيان و خسران عمر بر آنها كشف نمي شود. اما همين انسان غافل تا دم گور نيز هنگامي كه مرگ به سراغش مي آيد، خود را در موقعيتي مي يابد كه قرآن از آن به كشف الغطاء و كنار رفتن پرده ها تعبير مي كند. در آن زمان است كه حقايق چون خورشيد در برابرش آشكار مي شود و نتيجه و پيامد اعمالش را كه دوزخ حسرت و ندامت است به چشم خويش مي بيند: لترون الجحيم.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا آثار و پيامدهاي غفلت را در يكي از ابعاد آن تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
غفلت، بي توجهي به اصول و اهداف
اصولا غفلت در انسان ها امري طبيعي است؛ زيرا عواملي چون جهل و ناداني، وسوسه هاي نفساني و شيطاني، درگيري با جزئيات زندگي و خواسته هاي بي پايان مادي و مانند آن چنان آدمي را دربرمي گيرد كه اصول و اهداف را به دست فراموشي مي سپارد. از اينرو فراموش مي كند كه چرا و چگونه و براي چه آفريده شده است و در چه موقعيتي قرار دارد و به كدام سمت و سو حركت مي كند؟
ممكن است شخصي به هدف فتح قله اي بلند چون دماوند و اورست حركت كند ولي در مسير خويش با مظاهر بسيار بديع و شگفت انگيز مواجه مي شود و سرگرم آنان مي گردد و از هدف اصلي غافل مي شود در حالي كه قله در برابرش استوار ايستاده است و آن را مي بيند و نمي بيند؛ زيرا غفلت، حالتي است كه انسان چيزهايي را كه در برابر ديدگانش است نمي بيند و حضورش را ادراك و فهم نمي كند؛ زيرا ذهن و خاطرش مشغول به امور ديگري است.
زماني به شخص، انسان غافل گفته مي شود كه وي به هدف و مقصودي عمل و يا حركتي را آغاز مي كند ولي به سبب مشغول شدن به امور جزيي و فرعي با آن كه هدف و مقصود در برابرش حاضر است، آن را نمي بيند و به سمت و سوي آن حركت نمي كند. اين گونه است كه اقدامات وي هر چند كه بسيار مي تواند در جاي خود مفيد و سازنده باشد ولي به سبب آن كه موجبات غفلت زدگي از هدف را فراهم آورده است، اقدامات پوچ و بيهوده مي شود؛ زيرا هدف و مقصود حركت را برآورده نساخته است.
بر اين اساس انسان غافل كسي است كه اصول و اهداف را فراموش كرده و سرگرم امور جزيي، فرعي و پيراموني شده است.
خداوند كساني را كه فلسفه آفرينش و هدف آن را فراموش كرده و اعمال و رفتارشان را برخلاف آن تنظيم و سامان داده اند، انسان هاي غافلي مي داند كه خود و ديگري را به زحمت مي افكنند. البته، تنها كافران و يا منافقان و مشركان نيستند، بلكه بسياري از مومنان نيز هر چند هدف را يافته و حركت هايي را به سمت و سوي آن آغاز كرده اند ولي به سبب آن كه در طول مسير مشغول امور ديگر مسايل فرعي و جزيي مي شوند و از هدف و ابزارهاي دست يابي آن باز مي مانند به عنوان انسان هاي غافل معرفي مي شوند. به سخن ديگر، غافل مي تواند انساني باشد كه اصولا هدف و مقصد را با آن كه در برابرش است، نمي بيند و امور ديگري را هدف و مقصد قرار مي دهد و يا انساني باشد كه هدف و مقصد را شناخته و اشتباهي در تطبيق ندارد ولي در ادامه سير و حركت از آن غافل شده و به امور ديگري سرگرم مي شود. از اين رو خداوند از غفلت مومنان نيز سخن مي گويد كه با آن كه هدف و ابزار را مي شناسند، ولي در جنب الله، راهي ديگر را در پيش مي گيرند و از مقصد و مقصود باز مي مانند و زماني متوجه غفلت خويش مي شوند كه كار از كار گذشته است.
البته غفلتي كه پايدار باشد و به هنگام مرگ و كنار رفتن پرده ها از ميان برود، غفلتي است كه حسرت پايدار و جاودانه به همراه خواهد داشت و شخص در اين حالت افسوس و دريغ مي خورد كه چرا فرصت را از دست داده و ظرفيت خويش را نشناخته است ولي در اين زمان ديگر پشيماني سودي ندارد.
بنابراين بر مؤمن است كه با حسابرسي نسبت به وضعيت و موقعيت و اعمال خود در هر شبانه روز، بر اساس كتاب راهنماي هدايت، به ارزيابي و بازسازي بپردازد. براين اساس در اسلام مسئله محاسبه نفس به عنوان يك مسئله مهم و كليدي مطرح شده تا انسان را نسبت به هدف و موقعيت كنوني و برنامه آينده حساس كند و تا دير نشده و كار از كار نگذشته زمينه بازگشت به مسير را فراهم آورد.
عوامل غفلت زا
براي اين كه همواره شخص نسبت به موقعيت و وضعيت خود آگاه باشد، بايد نسبت به علل و عوامل غفلت زا حساسيت داشته باشد واجازه ندهد تا اين عوامل وي را در مسير بي بازگشت قرار دهد و پرده هاي تاريك و سنگين غفلت را بر چشم هايش افكند؛ زيرا اگر چنين پرده اي از غفلت افكنده شود زماني انگشت حسرت و پشيماني و افسوس به دندان مي گيرد كه ديگر دير شده است و راه بازگشتي نيست.
به نظر مي رسد كه عوامل غفلت زا مي تواند هر چيزي باشد كه آدمي را از هدف و مقصد باز دارد و يا نسبت به اسباب و ابزارهاي دست يابي به آن غافل نمايد. بر اين اساس اموري كه خود در اصول اسباب و ابزار بودند، مي توانند به جاي هدف قرار گيرند و شخص را به خود مشغول دارند.
بسيار ديده و شنيده شده است كه اشخاصي مشغول اسباب و ابزارها شده و به آن اصالت بخشيده و از هدف و مقصود بازمانده اند. از اين رو در برخي از روايات راه دوزخ بسيار سرگرم كننده و زيبا و راه بهشت بسيار سنگلاخي و سخت به نمايش گذاشته شده است. به اين معنا كه طبيعت دنيا كه خود مزرعه اي براي آخرت و بهشت سعادت آدمي است مي تواند به سبب زيبايي هايش موجب دوري انسان از خدا و بهشت شود و اصالت يابد.
همان گونه كه بي ايماني و جهل نسبت به حقايق هستي و اهداف آفرينش (انعام آيه27 و حجر آيه2 و مريم آيه39) مي تواند عامل غفلت آدمي شود و به جاي برنامه ريزي براي خدايي شدن و متاله گشتن و دست يابي به كمالات، او را سرگرم امور مادي و دنيوي كند، هم چنين اموري چون غرور و فخر فروشي و تمسخر ديگران مي تواند آدمي را از حقيقت دور دارد و به غفلت كشاند (زمرآيه 56)
ترك كارهاي نيك و اعمال صالحه نيز از علل و عوامل غفلت زا و حسرت زا است، زيرا انسان هنگامي كه كارهاي نيك مي كند، متوجه خدا و اهداف آفرينش است و هنگام ترك اين گونه اعمال، سرگرم اموري ديگر مي شود كه جز غفلت پيامدي ندارد. از اين رو خداوند در آيات 50 و 53 سوره اعراف و نيز 36 و 37سوره اعراف از آن به عنوان عاملي غفلت زا ياد مي كند كه كافران در قيامت خود را سرزنش مي كنند كه چرا از اعمال نيك غافل شدند تا اين گونه از مسير كمالي و هدف آفرينش بازمانند.
از عوامل ديگر غفلت زا مي توان به رفاه زدگي اشاره كرد. خداوند درآيات 13 و 14 سوره انبياء توضيح مي دهد كه اتراف و رفاه زدگي عامل مهمي درغفلت انسان هاست؛ زيرا انسان هاي رفاه زده كساني هستند كه از نعمت هاي الهي به درستي بهره نمي گيرند و آن را درامور باطل و غيرضروري و مفيد به كار مي گيرند.
اطاعت از رهبران باطل و پيروي از آنان نيز موجب مي شود تا انسان، گرفتار غفلت شود؛ زيرا آنها به جاي آن كه انسان را به سوي حقيقت و اهداف آفرينش هدايت و سوق دهند، به سوي امور دنيوي و مادي چون قدرت و ثروت وشهرت سوق مي دهند و معنويت و صفات كمالي را از انسان سلب مي كنند. براين اساس خداوند در آيات 166 و 167 سوره بقره اين گونه اطاعت ها از رهبران باطل را عامل غفلت بشر معرفي مي كند كه در روز قيامت بر آن حسرت مي خورند.
بخل و خست در زندگي از ديگر عوامل غفلت زايي است كه آدمي را از مسير اصلي زندگي باز مي دارد؛ زيرا بخل، بيانگر علاقه شديد شخص به زندگي مادي دنيوي است و همين دلبستگي موجب مي شود تا به ديگري كمك نكند؛ اين گونه است كه از خدا و آخرت غافل مي شود و به زندگي مادي مي چسبد. (اسراء آيه 29)
اصولا ترك احسان (زمر آيه 56 و 58) و ترك انفاق به نيازمندان (قلم آيات 17تا 31) از علل غفلت زايي است كه خداوند به آن ها توجه مي دهد.
اين ها تنها نمونه هايي از علل و عوامل غفلت زا در زندگي است كه در آن جا به آن اشاره شده است؛ با نگاهي به آيات قرآني مي توان علل و عوامل ديگري را يافت كه آدمي بايد از آن ها پرهيز كند؛ زيرا اين علل و عوامل موجب مي شوند تا آدمي به جاي حركت در مسير اصلي آفرينش و دست يابي به مقصد و مقصود، درامور باطل و بيهودگي گرفتار آيد و سرگرم آنها شود.
عوامل غفلت زدا
براي رهايي از اين عوامل انديشه و تعقل در دنيا و آخرت و ارزش گذاري مناسب براي هر يك از آن ها مي تواند زمينه ساز خوبي براي مصونيت از غفلت و حسرتي گردد كه گربيانگر شخص مي شود. خداوند درآيات 31 و 33 سوره انعام مردم را به تعقل و انديشه دراين مسايل و اهداف آفرينش دعوت مي كند و يادآوري اين اهداف با ذكر الهي را عاملي مهم براي رهايي از غفلت برمي شمارد.
به اين معنا كه ياد كرد دايمي خداوند موجب مي شود تا انسان ها همواره هدف اصلي آفرينش را درنظر داشته باشند و اسباب وابزارهاي مناسب آن را تهيه و فراهم آورند و اجازه ندهند تا اسباب و ابزارها خود، جايگزين هدف اصلي شود.
توجه به امامان(ع) وحركت درمسير آنان و الگوبرداري دايمي از سيره ايشان مي تواند از ديگر عوامل غفلت زدا باشد. به اين معنا كه آدمي را از غفلت رهايي بخشد؛ زيرا امامان (ع) راهنمايان هستند كه در برابر ديدگان آدمي مي باشند و انسان به سادگي با نگاهي به سيره و روش زندگي آنان مي تواند اصالت اموري كه آدمي را به هدف مي رساند از امور غير اصيل باز شناسد.
تفريط درحق امام (ع) به معناي ناديده گرفتن ايشان در زندگي و اعمال است. از اين رو مردمان غافل در روز قيامت از اين كه از امام (ع) پـيروي نكرده اند خود را سرزنش مي كنند و حسرت مي خورند. اين كه امام را جنب الله ناميده اند از آن روست كه طاعت آنان همان اطاعت از خدا و مسير آنان مسير دست يابي به اهداف آفرينش است.
(زمر آيه 56)
آيات قرآني اين معنا را مورد تاكيد قرار مي دهند كه انسان بايد همواره به امور و مسايل خود چنان توجه كند كه امور اصيل را از امور غيراصيل عوامل و اسباب و ابزارهايي كه وي را درمسير درست قرار مي دهد از عوامل و اسباب بازدارنده باز شناسد.
البته تنها شناسايي اين امور براي رسيدن به هدف كفايت نمي كند، بلكه نيازمند آن است كه هر كسي آن چه را شناخت به درستي عمل كند؛ زيرا بسياري از كساني كه اهل علم و دانش هستند به سبب آن كه اهل عمل نيستند نمي توانند به مقصد و هدف برسند و جالب آن كه حسرت ايشان در قيامت بيش از ديگران است.
از جمله اين افراد مي توان به عالماني اشاره كرد كه ديگران را به حق دعوت مي كنند ولي خود در غفلت به سر مي برند و آن چه را شناخته اند به ديگران توصيه مي كنند ولي خود از آن غافل مي شوند و به امور ديگري مي پردازند. اين دسته در قيامت و رستاخيز بسيار بدبخت هستند و حسرت و اندوه ايشان بيش از ديگران است.
باشد با بهره گيري از آموزه هاي وحياني وسيره عملي معصومان (ع) در مسيري گام برداريم كه به دور از هرگونه غفلت و حسرت است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14