(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 28 مهر 1388- شماره 19490
PDF نسخه

يك قوري چاي با رتبه اول آزمون انساني موفقيت يك جورهايي فقط خواست خداست
نرگس مباركي: شيوه درس خواندنم «معمولي و مفهومي» بود
به خاطر يك مشت صفر و يك...
پيشنهاد چي؟؟؟!
دل من باز گريست،
يادداشت سوم
كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم / ويرايش دوم



يك قوري چاي با رتبه اول آزمون انساني موفقيت يك جورهايي فقط خواست خداست
نرگس مباركي: شيوه درس خواندنم «معمولي و مفهومي» بود

مريم اخوان
نمي دانم چرا شنيدن اسم كنكور بر اندام جوان هاي ايراني هر چقدر هم تنومند و شجاع باشند لرزه مي اندازد، شايد به خاطر اينكه احساس مي كنند تمام سرنوشتشان در اين روز به خصوص تعيين مي شود. اگر خروجي دانشگاه ها را ببينيم و آدم هاي مشتغل
-داراي شغل!- مي فهميم كه تقريبا در كشور ما هيچ كسي سر جاي خودش نيست، طرف پزشك است رفته آتش نشان شده، ليسانس معماري دارد، بوتيك زده و مترجم زبان انگليسي است در چاپخانه كار مي كند! با اين همه كنكور با همه تسهيلات چند سال اخيرش كه ديگر از هر يك نفر دو نفر در دانشگاه قبول مي شوند! باز هم روياي كابوس گون جوانان كشورمان است! براي همين هميشه شنيدن احوال آنها كه در اين آزمون موفق و جزء برگزيده ها شدند، شنيدني بوده و هست؛ برگزيده هايي كه خيلي ها فكر مي كنند حتما با شانس، تعطيل كردن زندگي و خواندن 24 ساعته و يا داشتن طلسم و جادو به اين رتبه رسيدند اما ميهمان امروز ما نظرش خلاف اين است و «توكل و تلاش» را شاه كليد موفقيت مي داند.
رتبه اول رشته انساني در آزمون سراسري 88 متولد تيرماه سال 70 در شهرستان گرمسار است؛ فرزند سوم خانواده اي است كه يك خواهر و برادر ديگر هم دارد؛ خواهر نقاشي و برادر مهندسي متالوژي خوانده است. پدر خانواده خودش فرهنگي است و ليسانس مشاوره دارد و در حال حاضر هم مدير دبيرستان است و مادر خانواده ليسانس زيست شناسي و دبير همين رشته است.
«نرگس مباركي» مدال نقره المپياد ادبي سال 87 را هم دارد و با اين حال دچار غرور و تب شهرت نشده است و هنوز مي شود خيلي راحت او را پيدا كرد و باهاش گپ زد.
- فكر مي كردي رتبه يك بشوي؟
اصلا! باورم نمي شد اين رتبه را كسب كنم و وقتي فهميدم از شدت خوشحالي گريه كردم...و خدا را هم شكر كردم.
- پس هدفت كسب رتبه نبود؟
نه اما مي دانستم براي رشته اي كه مي خواهم يعني حقوق دانشگاه تهران بايد رتبه خوبي در كنكور بياورم و حداقل بايد زير صد شوم. البته زماني كه در آزمون هاي آزمايشي شركت كردم؛ كم كم رتبه برايم مهم شد مخصوصا
تك رقمي، از اوايل پيش دانشگاهي تقريبا رتبه يك برايم خيلي مهم شد اما اين موضوع مشكلاتي هم ايجاد كرد و باعث شد اضطرابم بيشتر شود و نااميد شوم براي همين ديگر ماه هاي آخر به رشته فكر مي كردم و رتبه ديگر برايم مهم نبود.
- خانواده وقتي فهميدند چه عكس العملي نشان دادند؟
همه خيلي خوشحال شدند.
- خب هديه چي؟
قرار است در آينده هديه شان را بدهند فعلا معلوم نيست چه
هديه اي مي خواهند بدهند.
- از جاهاي ديگر چي، هديه گرفتي؟
از آن موسسه اي كه در آزمون هاي آزمايشي اش شركت مي كردم و سازمان سنجش و آموزش و پرورش، بله. نماينده شهرمان و نماينده شوراي شهر هم به منزل ما آمدند و تقدير كردند.
- براي رتبه نذر و نياز هم كردي؟
نذر نه ولي نياز آره! خيلي دعا كردم.
- چرا حقوق چرا دانشگاه تهران؟
از سال اول دبيرستان من به رشته حقوق بين الملل علاقمند شدم و از سال دوم دبيرستان تصميم گرفتم وارد رشته انساني شوم. رشته حقوق بين الملل را دوست داشتم براي اينكه مي خواستم در سازمان ملل كار كنم؛ فكر
مي كردم اين آرزوي محالي است اما خانواده به ويژه برادرم اين موضوع را جدي گرفتند و مرا براي رسيدن به اين هدف راهنمايي و تشويق كردند.
- سخت نيست اين دور شدن از خانه و رفتن به تهران براي درس خواندن؟ بعد هم تاثير پايتخت و...
سخت كه هست اما دوست دارم و به اين موقعيت به عنوان يك تجربه جديد نگاه مي كنم بالاخره دير يا زود بايد با اين شرايط دور شدن از خانه مواجه شد. در مورد تاثيرات پايتخت هم نمي دانم اما سعي مي كنم عوض نشوم. آنقدر اعتقاداتم را دوست دارم كه نمي خواهم از آنها بگذرم.
- خيلي ها مي گويند بچه زرنگ ها رياضي را انتخاب مي كنند و تنبل ها علوم انساني؛ اين طوري است؟
من هم وقتي مي خواستم وارد رشته انساني شوم خيلي ها مخالفت مي كردند مثلا مدير مدرسه مان؛ من سال اول دبيرستان، غيرانتفاعي مي رفتم و بعد از اينكه تصميم گرفتم رشته انساني را انتخاب كنم و از آن مدرسه بروم، مديرمان اجازه اينكار را نمي داد و به من مي گفت
درس هاي رشته انساني بيشتر حفظي است و تو هم كه حفظيات را نمي خواني؛ رشته رياضي را انتخاب كن و سال آخر براي انتخاب آن رشته اي كه دوست داري براي دانشگاه تغيير رشته بده اما من از همان اول مي خواستم وارد رشته انساني شوم. به اعتقاد من اين تفكر غلطي است چون خيلي از انسان هاي برجسته؛ جامعه شناس و روانشناس بودند. متاسفانه رشته هاي علوم انساني ناديده گرفته مي شود و اين نگاه منفي نسبت به اين رشته در كشور وجود دارد كه افرادي كه كمي تنبل هستند اين رشته را انتخاب مي كنند درست برخلاف تفكري كه در كشورهاي پيشرفته حاكم است.
- شما از آن دسته دانش آموزان علوم انساني بودي كه رياضي 20 مي گرفتند؟
بله. بچه هاي انساني معمولا رياضي را كنار مي گذارند اما من اين درس را دوست دارم و براي كنكور هم مي خواستم رياضي را 100 بزنم اما نشد و 65 درصد زدم 7 تا سوال نزده داشتم آن هم بخاطر استرس و كم آوردن وقت. معدل ترم دوم پيش دانشگاهي من 20 بود اما معدل كل 88/19 شد.
- خب پس نمره پايين اصلا تو كارت نبوده.
نه! نمره پايين هم گرفتم. اولين امتحاني كه معلم درس روانشناسي در سال سوم دبيرستان از ما گرفت 12 شدم. اصلا باورم نمي شد اين نمره را بگيرم و اين باعث شد كلا از اين درس خوشم نيايد و هيچ وقت هم نتوانستم از آن درس نمره خوب بگيرم؛ بالاترين نمره اي كه از روانشناسي گرفتم هم 18 بود.
- خوب در كنكور چي؟ چطور توانستي با اين درس كه دوستش نداشتي كنار بياي؟
هيچ وقت از هيچ درسي متنفر نبودم اما با خودم مي گفتم براي اينكه موفق شوم بايد همه درس ها را بدون هيچ احساس خاصي بخوانم و قبول شوم براي همين روانشناسي را در كنكور 100 درصد زدم.
- بچه درسخوان مترادف است با مودب و ساكت و سربه زير؟
سر به زير كه نه! من اصلا اين طور نيستم اينها ربطي به درس خوان بودن ندارد. اين ويژگي هاي شخصي است و ممكن است كسي درسخوان باشد اما شيطنت هم داشته باشد.
- ببخشيدا ولي به شما نمي گفتند خر مي زنيد؟!
اتفاقا خيلي ها مي گفتند اما كسي كه درس خواندن مرا نديده بود و نمي دانست من دائم سرم توي كتاب نيست ولي منم به خودم زحمت نمي دادم توجيهشان كنم.
- حالا خرخون اصلا يعني چي؟
زياد مهم نيست وقتي حتي يك نفر در يك امتحان داخلي نمره بالاتر مي آورد؛ مي گويند خرخون حالا ممكن است خبر هم نداشته باشند كه چه مدلي درس خوانده است...
- تو چند ساعت براي كنكور درس مي خواندي؟
سال هاي پايه خيلي تعداد ساعات برايم مهم نبود. گاهي مي شد روزي اصلا درس نخوانم يا روزي 6 - 5 ساعت درس بخوانم كه بيشتر هم همان درس هايي بود كه بايد براي امتحانات مدرسه مي خواندم اما از مرداد سال 87 كه مي خواستم براي كنكور بخوانم با روزي 2 ساعت شروع كردم و در پاييز و زمستان به روزي 8 - 7 ساعت رسيد و در يكي دو ماه آخر به خصوص ماه آخر روزي
11 - 10 ساعت درس مي خواندم.
- كلاس و معلم خصوصي هم رفتي؟
اصلا. من مدرسه دولتي مي رفتم و فقط در آزمون هاي آزمايشي شركت مي كردم؛ سه آزمون جامع و آزمون هاي آزمايشي يك موسسه معتبر از سال دوم دبيرستان. البته از كتاب هاي تست و كمك آموزشي هم استفاده كردم.
- فرمول خاصي براي درس خواندن داشتي؟
شيوه درس خواندنم «معمولي و مفهومي» بود؛ زياد مرور مي كردم و سعي مي كردم خيلي به خودم فشار نياورم و بيش از حد
نمي خواندم؛ خيلي خلاصه نويسي انجام مي دادم و سعي مي كردم سر كلاس درس ها را ياد بگيرم تا اينكه حفظ كنم به ويژه درس هايي مثل زبان فارسي و عربي.
- روز كنكور اضطراب داشتي؟
خب مسلما آره! مثل هر كس ديگري اضطراب داشتم البته بيشتر در آن چند دقيقه اول آزمون بعد از آن فراموش كردم كنكور است و فكر كردم در يكي از آن آزمون هاي آزمايشي كه قبلا شركت مي كردم، هستم.
- يعني اين آزمون ها خيلي موثر است؟
بله. من هم دقيقا مي خواستم به تاثير اين آزمون هاي آزمايشي اشاره كنم و به داوطلبان كنكور توصيه مي كنم در اين آزمون ها شركت كنند تا هم آن اضطراب حضور در كنكور برايشان كم شود و هم مهارت تست زني و درس خواندنشان بالا برود و هم يك برنامه منسجم به دست داوطلب مي رسد كه به كمك آن مي تواند براي كنكور درس بخواند. من خودم برنامه خاصي نداشتم و با همين برنامه آزمون ها دروس پايه را مي خواندم.
- به نظرت بهتر است داوطلب براي برنامه ريزي بيشتر روي اين مراكز و موسسات حساب كند يا خودش؟
بايد خودشان برنامه ريزي كنند؛ منظورم از شركت در آزمون هاي آزمايشي اين بود كه من طبق برنامه اي كه آن آزمون ها مي دادند؛ درس مي خواندم و به موقع درس ها مرور و تمام مي شد اما جزئيات برنامه ريزي براي درس خواندن را خودم انجام
مي دادم.
- بعد از كنكور با آن نرگس مباركي قبل از اعلام نتايج فرق كردي؟ شهرت و مصاحبه و تصوير و...
نه اصلا. قبلا شهرت را دوست داشتم اما مي بينم اين شهرت باعث دردسر است بعد هم احساس مي كنم اين احترامي كه به واسطه اين شهرت مي گذارند، كاذب است. گاهي شده بود كه با خودم درباره اين شهرت فكر كنم اما اصلا مغرور نيستم و سعي مي كنم همان آدم قبلي باشم.
- حذف كنكور؟
مخالفم. اگر كنكور حذف شود، امتحانات پايه دبيرستان ها ملاك قرار مي گيرد كه آنها نمي توانند دقت و جامعيت و امنيت كنكور را داشته باشند؛ در كنكور همه يكسانند و عدالت رعايت مي شود و اين با امتحاناتي كه هر مدرسه به صورت جداگانه مي گيرد قابل مقايسه نيست. با حذف كنكور تصحيح اوراق هم سليقه اي مي شود.
- رقابت كنكور باعث بهم خوردن دوستي ها مي شود؟
فكر مي كنم اين رفتارها بين بچه هاي رياضي بيشتر بود وگرنه بچه هاي ما اين طور نبودند البته بعضي ها بودند حتي يكي دو نفر دوستي هاشان را با من بخاطر كنكور بهم زدند.
- براي چي؟ بخاطر اينكه خيلي درس مي خواندي؟
بخاطر اينكه رتبه يك شدم! نه قبل از اعلام نتايج و نه بعد از آن با من تماس نگرفتند و كلا ارتباطشان را با من قطع كردند.
- درباره دانشگاه چه تصوري داري؟
زياد در موردش فكر نكردم ولي فكر مي كنم دانشگاه مكاني باز و اجتماعي تر از مدرسه است و فضايي است كه در آن محيط آموزشي و پژوهشي به شدت حاكم است. به نظر من در دانشگاه افراد روي پاي خودشان مي ايستند و خودشان بايد درس بخوانند و ديگر مدرسه نيست كه آدم را هل بدهد. اين جوري البته كمي سخت است اما بايد با اين سختي ها مواجه شد.
- در دانشگاه هم رقابت و رتبه برايت مهم است؟
آره خب مهم است اما نه خيلي. اما دوست دارم از همان اول درس خوان باشم چون براي شركت و قبول شدن در آزمون كارشناسي ارشد داشتن معدل بالا امتياز است. در كل دوست دارم در دانشگاه فعال باشم.
- اگر وزير علوم باشيد...؟
زياد وظايف و اختيارات ايشان را نمي دانم اما سعي مي كنم براي دانشگاه ها هم براي دانشجويان و هم اساتيد فضاي آموزشي و پژوهشي بيشتري فراهم كنم. بيشتر كيفيت براي من مهم است تا كميت.
- موفقيت؟
به نظرم موفقيت يعني رسيدن به چيزي كه انسان مي خواهد؛ پيشرفت و حركت به سمت جلو.
- به كتاب ها و روش ها و جلسات روانشناسي موفقيت اعتقاد داري؟
گاهي اوقات اگر كتاب هايي در اين حوزه به دستم برسد؛ مي خوانم اما موفق نمي شوم روش هاي آنها را اجرا كنم چون احساس مي كنم خيلي سخت باشد آدم عادات و ويژگي هاي شخصيتي خود را به راحتي تغيير بدهد اما در كل احساس مي كنم «گاهي» اين كتاب ها كارآمد باشد.
- شما يك فرد موفق هستيد، خانواده چه نقشي در اين موفقيت داشت؟
جدا از امكاناتي كه برايم فراهم مي كردند از لحاظ عاطفي و رواني هم خيلي مرا حمايت مي كردند؛ اميدواري مي دادند و سخت نمي گرفتند اما در عين حال تذكرهاي لازم را مي دادند يعني مرا به حال خودم رها نمي كردند؛ من و هدف و آرزوهايم را جدي مي گرفتند؛ به خصوص ماه هاي آخر آرامش و اميد فوق العاده اي برايم فراهم كردند.
- شانس چطور؟
شانس كه از غيب نمي آيد؛ به نظرم شانس همان لطف خدا بود كه شامل حال من شد. اينطوري بگويم شايد بهتر باشد كه اين موفقيت يك جورهايي فقط خواست خدا بود.
- خودت را نخبه مي داني؟
ظاهرا تك رقمي ها نخبه هستند.
- همين كافي است؟
نه! يك حافظ كل قرآن يا يك مخترع هم نخبه است اينها شايد به هم هيچ ربطي نداشته باشند و سطح استعدادهايشان با هم فرق كند اما من فكر مي كنم به خاطر تلاشي كه دارند به آنها نخبه مي گويند. تلاش و پشتكار يكي از شروط لازم براي نخبه شدن است و شرط ديگر استفاده بهينه از وقت و امكانات است.
- شما به عنوان يك نخبه از مسئولان چه انتظاري داريد؟
توجه به امكانات كيفي و آموزشي اينها مهم تر از امكانات مادي است.
- نخبه پروري يا نخبه سالاري؟
نخبه پروري. اگر جامعه نخبه داشته باشيم بهتر از اين است كه يك قشر خاص تنها در جامعه نخبه باشند.
- براي زندگي مشترك هم به يك تك رقمي «بله» مي گويي؟
نمي دانم.(مي خندد)
- بالاخره كه چي؟
ويژگي شخصيتي بيشتر برايم اهميت دارد. ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي و همخواني فرهنگي مهم ترين ملاك ها براي ازدواج است تا نخبه بودن افراد.
- اهل مبارزه هستي يا سازش؟
مبارزه. دوست دارم براي چيزهايي كه مي خواهم بدست بياورم؛ تلاش كنم. مبارزه مي كنم ولي در اين راه رضاي خدا را هم درنظر مي گيرم و مي گويم خدايا هرچي تو صلاح مي داني همان شود.
- نظرتان راجع به فرار مغزها؟
خوب نيست. جاي تاسف دارد كه نخبه ها از كشور خارج مي شوند بايد براي رفع اين مشكل كاري كرد و به نظر من گسترش فضاهاي آموزشي و ارتقاي سطح كيفي فضاي آموزشي مي تواند يك راهكار براي حل اين معضل است.
- اهل پژوهش هستي؟
دوست كه دارم ولي در فعاليت هاي پژوهشي كه در مدرسه به ما
مي دادند هميشه آخر بودم! زياد پشتكار نداشتم اما از اين به بعد سعي مي كنم بهتر باشم.
- تلويزيون؛ راديو يا ورزش؟ اصلا اوقات فراغت چه
مي كني؟
ورزش را دوست دارم و چه رشته اي فرقي نمي كند قبلا شنا مي رفتم و وقتي خيلي بچه بودم ژيمناستيك كار مي كردم الان هم دوست دارم ادامه بدهم اما هيچ وقت در ورزش موفق نبودم. اوقات فراغت هم بيشتر شعر مي خوانم و كار با رايانه و تماشاي تلويزيون و مطالعه. گاهي هم جدول حل مي كنم.
- حالا كه اهل شعر و شاعري هستيد بگوييد از كدام شاعر بيشتر خوشتان مي آيد؟
اهل شعر كه خيلي. ديوان حافظ دائم كنار دستم است و گاهي زير بالشم مي گذارم. از ميان شعرا هم بعد از حافظ؛ سعدي و مولوي را دوست دارم. اين بيت از حافظ را هم خيلي دوست دارم:
در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم/ سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور
- آخرين كتابي كه خواندي؟
هري پاتر را خواندم و الان هم كمي از كتاب «پيرمرد و دريا» را خوانده ام. در مورد پيرمرد و دريا نمي توانم نظر بدهم چون تازه شروع كردم به خواندن اما به نظرم مجموعه هري پاتر خيلي خوب بود. داستان پردازيش خيلي قوي و جذاب بود.
- موسيقي چي؟
بله؛ سنتي ها را بيشتر مي پسندم. اصلا خانوادگي بيشتر موسيقي سنتي گوش مي دهيم. برادرم مي خواند و چند تا كنسرت هم اجرا كرده است براي همين خانوادگي موسيقي را خيلي دوست داريم. خودم هم موسيقي ملايم و بي كلام را مي پسندم.
- فيلم چي؟
آخرين باري كه سينما رفتم حدود 5 ماه پيش بود؛ اخراجي هاي 2. فيلم خوبي بود به خاطر طنزش.
- اهل اس ام اس و چت و وبلاگ نيستي؟
نه زياد؛ فقط كمي اس ام اس بازي مي كنم... (مي خندد).
- الگويت در جامعه كيست؟
شخص خاصي نيست از هركسي ويژگي هاي مثبتش را براي خودم جمع مي كنم.
- نسل سوم؟
نمي توانند خيلي نسل اول را درك كنند البته نسل تلاشگري هستند.
- پس مي شود كارها را به آنها واگذار كرد؟ يا اينكه بايد صبر كرد تا تجربه به دست بياورند؟
بالاخره اين سابقه و تجربه بايد از يك جايي شروع شود. به نظر من بايد كارها را به جوان ها واگذار كرد البته بايد ريسك اين كار را هم پذيرفت چون ممكن است گاهي دچار اشتباه شوند اما در كل نگاه جوان براي فعاليت هاي مختلف مفيد است.
- بنياد ملي نخبگان؟
زياد نمي شناسم اما تا آنجايي كه مي دانم حامي مخترعان؛ مبتكران، حافظان قرآن كريم و نخبه هاي كشور هستند. تا الان كه با من تماس نگرفتند اما قبلا كه المپياد شركت كرده بودم با من تماس گرفتند و از من دعوت كردند برايشان مقاله اي بفرستم.
- از آرزوهايت بگو.
آرزو دارم به بالاترين مدارج علمي در رشته خودم برسم و بتوانم براي كشورم مفيد باشم. آرزوي ديگرم هم سلامتي خودم و خانواده ام است.
- تا به حال شده از چيزي هم خسته بشي؟
ماه هاي آخر از اين همه مدت درس خواندن كمي خسته شدم البته طبيعي است براي همه داوطلبان كنكور اين جريان پيش مي آيد كه در روزهاي آخر نااميد و خسته مي شوند.
- خوب در آن شرايط چه چيزي به شما آرامش مي داد؟
اين در كنار خانواده بودن هميشه به من آرامش مي دهد.
- آينده ايران را چطور
مي بينيد؟
آينده ايران بستگي به زمان حال دارد اگر وضعيت از شرايطي كه هست بهتر شود و بهاي بيشتري به علم و دانش و عالم و نخبگان داده شود، كشور موفق تري خواهيم داشت.
- در عرصه علوم انساني چطور؟
علوم انساني پايه و مادر علوم ديگر است و براي پيشرفت ناگزيريم به آن بهاي بيشتري بدهيم و بستر لازم براي رشد و توسعه آن را فراهم كنيم.
- بزرگ ترين مشكل جامعه ما از نظر نرگس مباركي؟
جناح گرايي و سياست بازي در همه زمينه ها. به نظرم در درجه اول مسئولان و بلند پايه ها و بعد از آن مردم بايد تفكر و نگاهشان عوض شود.
- تو هم اعتقاد داري كه تحصيل كرده ها در جامعه بيكار هستند؟
بله براي اينكه عرضه و تقاضا هماهنگ نيست؛ ورود به دانشگاه از يك طرف خيلي راحت شده است و با تبليغات همه جانبه تعداد زيادتري علاقمند ورود به دانشگاه مي شوند اما فكري براي بازار كار آنها نشده است و فقط آمار قبول شده ها هر سال بالاتر مي رود.
- حرف آخر؟
مي خواهم بگويم؛ خواستن توانستن است. همين طور از همه كساني كه براي اين موفقيت به من كمك كردند تشكر مي كنم.

 



به خاطر يك مشت صفر و يك...

ايده بسيار خوبي است كه براي يك مشت صفر و يك، نمايشگاه برگزار كنيم و بگوييم پيشرفت در عرضه فناوري زماني اوج گرفت كه بشر، پي به قابليت هاي شگرف 0 و 1 برد و زبان ماشين را فهميد. اما يك ايده خوب براي رسيدن به مرحله اجراي موفق، نيازمند الگوريتمي بدون خطاست تا خروجي مثبتي هم دريافت كنيم. اما نقص، درست از همين جا شروع مي شود؛ يا الگوريتم نداريم يا از پايه اشتباه تعريف شده كه ما هرسال برخي غرفه هاي ثابت را زيارت مي كنيم كه انگار «سرغرفه اي» تمام نمايشگاه ها هستند و رفيق گرمابه و گلستان همه نهادهاي برگزاركننده هر نوع نمايشگاهي!
نبود يك تعريف درست از ارائه «آخرين»، «بروزترين» و «بهترين» دستاوردها است كه باعث مي شود در همه نمايشگاه هاي كتاب و قرآن و رسانه هاي ديجيتال، برخي غرفه هاي ارائه نرم افزار، حضوري هميشگي و تا حدودي بدون خاصيت داشته باشند. فرضا نرم افزار آموزشي خاله «...» يا نرم افزار شركت هايي كه حضورشان در نمايشگاه قرآن علامت سوال بزرگي بوده و تنها به بهانه اينكه يكي از خدماتشان زيرمجموعه آموزش قرآني است يا يكي از نرم افزارها، نصب نهج البلاغه بر روي موبايل بوده، حضور خود را توجيه مي كنند. بعد هم در جشنواره رسانه هاي ديجيتال حضور پررنگ تري از خود، غرفه اي خوش رنگ و لعاب تر و در مكاني بهتر، ارائه مي دهند.
البته اين خرده، براي چرايي حضور پي در پي برخي غرفه ها نيست كه برگزار كنندگان، صلاح جشنواره خود دانند اما مسئله اينجاست كه از حضور اين غرفه ها كه تعدادشان اصلا كم نيست، چه نفعي به مخاطب مي رسد به جز خريد با تخفيف و در ديدگاهي وسيع تر، چه سودي به حال هدف اصلي «نمايشگاه» كه همانا نمايش بروزترين اتفاقات است و نه «فروشگاه» خواهد داشت؟!
به هيچ عنوان منكر دستاوردهاي خوب نمايشگاه ديجيتال نيستيم اما حضور بخش پررنگ فروشگاه در اين جشنواره كه اغلب خالي از نوآوري و ارائه امكانات جديد است، ساير بخش هاي مفيد را كه اصلا جشنواره براي همان ها برگزار شده، تحت تاثير قرار مي دهد.
جشنواره رسانه هاي ديجيتالي كه هنوز به طور كامل مشخص نيست براي چه عنوان «ملي» را هم يدك مي كشد، براي اين برگزار مي شود كه ما با توانمندي هاي كشور در اين فضاي نوظهور آشنا شده و به جواناني كه در اين عرصه فعاليت مي كنند، بباليم و مرز قابليت هايمان را براي برنامه ريزي دقيق بسنجيم. درست مثل يك آرشيو بي در و پيكر عكس كه به دليل عدم به روز رساني از اندوخته تصويري خود بي اطلاع هستي و بيشتر اوقات براي يافتن عكس دلخواه متوسل به سرچ اينترنتي مي شوي كه به جز يافته هاي تكراري ارمغان ديگري برايت ندارد.
توانايي ما هم در عرصه رسانه هاي ديجيتال تا شناخته و باور نشود، بدون استفاده مانده و همين مي شود كه بعد از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي هنوز هم انيميشن هاي خارجي يكه تاز صدا و سيما و بازار خانگي هستند و به گواه كارشناسان، برخي هاشان جداي همخواني نداشتن با فرهنگ ايراني، منتقل كننده انوع و اقسام خرده فرهنگ هاي مضر نيز هستند.
توانمندي در هنرهاي ديجيتال، خصوصا انيميشن و اهميت آن در زمينه فرهنگ سازي، خودباوري، ايجاد اشتغال و رقابت جهاني هنوز براي مسئولان باور پذير نشده كه نه تنها حمايتي از اين بخش نمي كنند، بلكه تا اسم انيميشن و اصطلاحا كارتون كودك پسند به ميان مي آيد با مبالغي بسيار پايين با برخي افراد و شركت ها قرارداد بسته و سفارش كار مي دهند و در نتيجه انيميشن ايراني مورد اقبال قرار نمي گيرد.
توانمندي هاي بي حصر فضاي وب، پيشرفت در زمينه برنامه نويسي و توليد نرم افزارهاي پشتيباني و مديريت و ... نيز از جمله مواردي بوده كه توانستند در فضاي جشنواره خودي نشان دهند. اما مسئله اينجاست كه در چنين فضايي، چقدر وجود غرفه هاي متعدد نرم افزارهاي تكراري، ضروري بوده و بر اساس چه ديدگاهي، پررنگ ترين بخش متعلق به بخش فروش است؟! البته وجود «برخي» سايت هاي مربوط به موسسات يا اماكن هم كه با هزينه هاي گزاف، آنهم در سال اصلاح الگوي مصرف، برپا شده بودند نيز مي توان به دسته غرفه هاي غير ضروري اضافه كرد. بماند شيرين كاري هايشان در زدن بنر و تبليغ غرفه كه نشان از سواد بالاي فرهنگي شان داشت!
البته به مار ربطي ندارد و فضاي مصلاي تهران هم كه كوچك نيست و همه مي توانيم خيلي خوشحال دور هم جمع شويم و جشنواره برگزار كنيم اما مگر مخاطب چند بار طي 10 روز به نمايشگاه آمده و هربار چقدر مي تواند زمان، هزينه بازديد از نمايشگاه كند كه نيم بيشترش، صرف پرسه زدن در راهروهاي مختلف شود تا بلكه در بين حجم انبوه غرفه ها موضوع جالبي را براي ديدن بيابد، آنهم در عصر تكنولوژي كه بيشتر ترافيكش در اين شهر شلوغ نصيب ما شده؟ باور بفرماييد اگر جشنوراه كمي نقلي تر برپا شود و فقط غرفه هايي مجوز ورود بگيرند كه به معناي واقعي حرفي براي گفتن، داشته باشند كسي خرده اي به كوچك بودن آن نمي گيرد و كسي نمي گويد چون كوچك است پس جشنواره نيست. اصلا چه كسي گفته هرچه بزرگتر، بهتر؟ آنهم وقتي همه داستان طبل بزگ توخالي را مي دانيم. يك نمايشگاه با حجمي كوچك كه لااقل بازديدكنندگان در دو روز اول با غرفه هاي خالي يا پر و بدون آدرس مواجه و سردرگم نشوند. يك دانشگاه تمام عيار كه پر از سوژه و ايده و جرقه است و حواس مخاطب به بوفه و آبخوري و سلف پرت نمي شود! مخاطب عام مي آيد و فرضا در بين «بروزترين» بازي هاي رايانه اي با بازي جذاب ايراني آشنا مي شود و مخاطب خاص، مثل هنرمندان، هم وقتي توانايي و خلاقيت جوان ايراني را مي بيند، ايده مي گيرد براي ارائه هنر ايراني با فرمت ايراني. نه اينكه براي ساخت تيزر تبليغي مسواك و خمير داندان يا متوسل به سرچ اينترنتي شود يا ماهواره و غيره و وقتي ازش بخواهي تبليغ يك مفهوم، شخصيت يا مكان بومي را طراحي كند، درمانده و بي فكر محصولي دم دستي ارائه دهد... اشتباه نكنيد اين اشكالات جزئي از نقص هاي فراوان سومين جشنواره رسانه هاي ديجيتال بود كه بعد از سه سال برگزاري ملي مملو است از ايرادهايي كه شايد سال اول كمتر داشت! راستي شاهكار جشنواره امسال نبودن سايت هاي خبري و فرهنگي مطرح در كشور بود، حتما اينها ديجيتال نيستند ديگر...راجع به بودجه برگزاري اين نمياشگاه مفيد هم هيچ نگوييم بهتر است؛ داستان بودجه و هزينه هاي سرسام آور در حوزه فرهنگ چند سالي هست مسير انحرافي خود را «به خوبي» طي مي كند.
ليلا باقري

 



پيشنهاد چي؟؟؟!

تولد يك كتاب هميشه براي ما خوشحال كننده بوده و خواهد بود خاصه اينكه اين كتاب در حوزه «عبرت» باشد يعني حوزه تاريخ. حالا باز هم آقاي خبرنگار كه دست بر قضا! جزء معدود خبرنگاران موجه و محقق واحد مركزي خبر هم هست، در آستانه سي سالگي تسخير لانه جاسوسي كتاب «ورود به لانه عقاب» را منتشر كرده است. سيد مهدي شريفي عزيز - خالق مستند روح الله - روايتي بديع از تسخير تاريخي لانه جاسوسي آمريكا را در غالب گفتگو با تسخيركنندگان آن روزهاي لانه، مثل سيف اللهي، اصغرزاده و... خانم دكتر ابتكار به انضمام اسنادي تاريخي در كنار اعترافات منتشر شده در مركز مطالعات راهبردي آمريكا و سير روابط ايران وآمريكا را در يك كتاب جمع كرده است. شك نكنيد از خواندن كتاب پشيمان كه نمي شويد هيچ، بلكه مثل گزارش هاي مستند اين خبرنگار جوان از مرور تاريخ لذت مي بريد، البته نشر اين كتاب يك همراه هم داشته است به نام روزبه بخشي. نشر تاويل اين كتاب را به نسل ما هديه داده است. تا 13 آبان راهي نمانده؛ روزهايي كه انقلاب دوم به وقوع پيوست و تا امروز هم ادامه داشته است. خود سيد هم مژده داده كه جلد دوم كتاب پژوهه اي در تاريخ سياسي معاصر هم روزهاي آخر مراحل فني را پشت سر مي گذارد و به زودي متولد مي شود.

 



دل من باز گريست،

قلب من باز ترك خورد و شكست،
باز هنگام سفر بود و من
از چشمانت خواندم
كه به آساني از اين شهر
سفر خواهي كرد،
و از اين عشق گذر خواهي كرد،
و نخواهي فهميد،
بي تو اين باغ پر از پاييز است!
نريمان نيايش
آموزگار نيستم
تا عشق را به تو بياموزم
ماهيان نيازي به آموزگار ندارند
تا شنا كنند
پرندگان نيز آموزگاري نمي خواهند
تا به پرواز در آيند
شنا كن به تنهايي
پرواز كن به تنهايي
عشق را دفتري نيست
بزرگترين عاشقان دنيا
خواندن نمي دانستند
نزار قباني

 



يادداشت سوم

مريم حاجي علي
اينها دل نوشته هاي يه نسل سومي ليسانسه «بيكاره» كه اگر بزودي «باكار» نشه، يا ديوونه مي شه يا نويسنده! (البته با يك نگاه كاملا خوش بينانه).
البته واژه «بيكار» در سنين مختلفي تعريف مي شه و كلاً در طول زمان و عرض مكان(عرض هاي جغرافيايي رو عرض مي كنم) بسيار در موردش گفته و نوشته شده كه اگر به جاي اين همه حرف و نوشته، يه كاري انجام مي شد ،اون گوينده ها و نويسنده ها هم الان به جمع بيكارها اضافه نشده بودند.
نمي خوام به اين معضل كهنه -كه سرعت بروزشدنش از مدلاي تلفن همراه هم پيشي گرفته - جواب كهنه بدم، قصد دارم به اين واژه فقط در زمان خودم و در گروه سني خودم نگاه كنم، يه نگاه نسل سومي، همين!
اين رو هم بگم كه اين دل نوشته ها بدرد اونايي كه هميشه دچار اين توهم عجيب و غريب هستن كه همه چيز سر جاشه و همه جا گل و گلستونه، نمي خوره! براي اون دسته از عزيزانيه كه هم نقاط قوت رو ميبينن و به جا و به موقع تحسين و تشويق مي كنن و هم نقاط ضعف رو، و براش قبل ازمرگ سهراب دنبال نوشدارو مي گردن و شايدم اصلا بدرد هيچ كس...من فقط بعنوان يك نسل سومي نگرانم! نگران چي؟
نگران اون روزي كه عده اي كارشناس و بيكارشناس مجبور بشن تو فرهنگستان زبان و نمي دونم چند تا جاي ديگه دور هم جمع بشن و با كلي تاسف و تاثر واسه بازگردوندن هويت دوباره اين واژه و همينطور بازگشت احترام فرد «بيكار» به جامعه، شروع به ساختن شعار و اصطلاح و ضرب المثل و... كنن! مثلا يه چيزي با اين وزن كه «بيكار مجرم نيست، بيماره»!
امان از اون روز، روزي كه چند صد تا ميزگرد با عنوان «هزار كار نكرده» و...كفاف اينو نده كه به اذهان عمومي ثابت كنيم؛ بابا «بيكار» از اول فحش نبوده، يه معضلي بوده و عدم التفات لازم بهش باعث تغيير معنايي اين واژه در دستگاه زبان شده!البته اگر اون روز كسي روي سياره زمين مونده باشه كه با عينك تفسير و تحليل هاي رايج و پرفريب به اين واژه نگاه نكنه و از پيوند عميق اين واژه يعني «بيكاري» با خودكشي، اعتياد و فساد، آن هم در نسل سوم مطلع باشه! شايد، شايد بشه اون روز يه كاري كرد...
البته نسل سومي ها هم نبايد دچار غفلت زدگي شوند و از روش داغ كردن براي درمان درد بيكاري استفاده كنن! و خداي نكرده به كارهاي ناجوري دست بزنن كه يه روزي كه خيلي ديره به اين نتيجه برسن كه «بيكاري، به از بدكاري» البته اين نتيجه خوبه! ولي به شرطي كه قبل از درك عميق، اونم صرفا با تجربه عملي به اين نتيجه برسيد!
حداقلش اينه كه با استفاده از تجربه ديگران، از فرصت سوزي در امانيم! هشدار اينكه مبادا براي درمون اين درد، داغ بذاريد به دل پاك جووني و اين نسل سوم رو انگشت نماي خلايق كنيد! (براي اطمينان از راهي كه براي كسب درآمد و شغل مناسب در اون قرارگرفتيد، رجوع كنيد به صراط مستقيم و تطبيق دهيد.)
و اما اي كاش...
اي كاش نابينا مي ديد و خفته بيدار
مي شد!اي كاش به جاي اين كه باكلي مدرك و استعداد و توانايي و انرژي فراوون و به درد بخور بشينيم و گله كنيم كه چرا بيكاري؟ كمي به اطرافمون نگاه كنيم، يادمون باشه تا حالا با فرو رفتن توي آب كسي غرق نشده، موندن زير آبه كه آدمو خفه مي كنه! پس تو اين افكار مايوس كننده غرق نشيد و نگاهي به اطرافتون بندازيد!
نمي بينيد خيلي از اين نسل سومي هاي باغيرت كه تعدادشون حداقل تو
نمايشگاه هاي مختلف كشور هم كم نيست كمر همت رو بستن و دست به كار آفريني زدن! كارهايي كه به لحاظ نو بودن تونسته بود تو جشنواره مبتكرين هم مقام بياره! اينكه كار آفريني چيه و چه جوريه رو خودت ميري دنبالش، مي خواستم بگم، اين جوونا چندتا ويژگي داشتن كه تقريبا بدون اغراق، تو 99 درصد نسل سومي ها يافت ميشه، منتها كشف نشده!باور كنيد همه اين جوونا از اشتباهاتشون درس گرفتن، از فرصت ها استفاده كردن، خلاق بودن و پشتكار و تلاش داشتن و صد البته توكل شون به خدا بوده نه خلق الله!
توصيه پاياني اينكه تسليم نشيد و نشيم! تا نسل سوم رو بورسه فرصت هست!
روزي گذشت بيكاري ازكنار يك آگهي
جان در بدن نداشت و زل زد به آگهي
با خود مرور كرد تمام شرايطش
خوشحال از اينكه دارد ضوابطش
جان در بدن نداشت اما دويد تا محل
مي خواست كار را دو دستي كند بغل
يك ميز شيك و يك حقوق توپ
رفت و نشست پشت ميز، گفت: به چه خوب!
كارش فقط با نوت بوك و كاغذ و قلم
گاهي فقط انگشتاش مي كردند ورم
در ذوق اين همه مجد و احترام
گاهي مي خواند خود را «با مرام»
شايسته بود به مقام مديريت ولي
در خواب ناز بود اين جوان دمي

 



كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم / ويرايش دوم

واقعيتش اين است كه كارگران شما در نسل سوم سخت مشغول كارند؛ از دوستاني كه گزارش هاي جامانده خود را ارسال كردند، شديدا ممنونيم. منتظر اطلاعيه ما باشيد كه هدفمان اجتماع باشكوهي است از استعدادهاي ناب و نخبگاني از جنس نسل دوست داشتني خودمان؛ كمي صبر كرديم و كمي صبر كنيد تا اين جمع عزيز بهتر و بيشتر در كنار هم باشند و بمانند براي آينده انشاء الله. پس تماستان را با ما قطع نكنيد و دعا فراموش نشود.
از آنهايي كه از سه شنبه قبل تا همين ديروز نگران حال صفحه شده بودند و همه جوره اين دلواپسي را به ما منتقل كردند نيز سپاسگزاريم؛ خيالتان تخت؛ آسمان دل ما همچنان آفتابي است حتي اگر لكه ابرهايي گاه به گاه بر سينه آن بنشيند...هستيم تا بخواهيد!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14