(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 13 آبان 1388- شماره 19503
 

خاطره اي تلخ واقعيتي شيرين
اي چراغ مطمئن!
اندكي درباب ادبيات
دلواپسي هايي براي زبان فارسي
حكايت آن كتابفروشي
اعلام آمادگي انجمن قلم ايران براي مشاركت با برنامه هاي وزارت ارشاد
جشنواره «گام اول» 17 آبان در اروميه برگزار مي شود
راه اندازي اولين بانك اطلاعاتي فرهنگنامه نويسي در كشور
نخستين دوره آموزشي سرود اعضاي كانون هاي مساجد برگزار مي شود 
سرمشق



خاطره اي تلخ واقعيتي شيرين

پژمان كريمي
چند روز پيش، متن گفت وگوي نويسنده و منتقد ادبي «احمد شاكري» را با خبرگزاري فارس مطالعه كردم. او از بي اعتنايي برخي نويسندگان در برابر حوادث پس از انتخابات گله مند بود. با خواندن متن حرف هاي شاكري، خاطره اي تلخ ديگربار در ذهنم تداعي شد. خاطره اي كه بازگويي آن مجالي براي طرح درددل و اشاره اي به واقعيتي مسلم است.
اوج ناآرامي هاي پس از انتخابات دهم رياست جمهوري بر تهران سايه افكنده بود.دلسوزان ايران و نظام، مي كوشيدند به هر روش و شكل ممكن، به سهم خود شراره فتنه را فرونشانند.
در حال خواندن يكي از روزنامه هاي صبح، متن گفته هاي دو هنرمند نگاهم را گرفت. آن هنرمندان به عنوان عضوي از جامعه نخبه و پيشرو، با ارائه دلايل عقلاني، خشونت خواهان را به شكيبايي و آرامش دعوت كرده بودند. تصميم گرفتم باچندنفر از هنرمندان عرصه ادبيات و هنر تماس بگيرم و ديدگاهشان را درباره ناآرامي ها جويا شوم. ديدگاه هايي كه به نوبه خود، در روشن كردن حقايق و تزريق آرامش در بطن جامعه تأثيرگذار باشد.
ابتدا به جمشيد جم زنگ زدم. خواننده سرود مشهور «يار دبستاني من»!
در يادداشتي و در چند روز پيش نوشته بودم كه «جم» گله مند است. گله مند از عناصر ضدانقلاب كه «يار دبستاني من» را در تجمعات غيرقانوني و ضدميهني پخش مي كنند. او بارها تأكيد كرده است كه سرود ياد شده، به دست منصور تهراني براي انقلاب ساخته شده و او نيز با صداي خود يار دبستاني من را تقديم انقلابيون مسلمان كرده است.
به هر روي! با جم تماس گرفتم: او هم از رخدادهاي به وجود آمده دلگير بود و نگران! تحركات غيرقانوني را محكوم كرد و آرزو نمود آرامش به فضاي جامعه بازگردد. نفر بعد، مجتبي شاكري بود؛ نويسنده و مدير فرهنگي! او هم با محكوم كردن تحركات اغتشاشگران بر ضرورت رفتار قانونمندارانه تأكيد كرد.
پس از گفت وگو با شاكري، با دو تن ديگر تماس گرفتم. يكي از آن دو، به عنوان معروف ترين شاعر كودكان، پاي ثابت مسافرت هاي خارجي با بودجه بيت المال و برنده چندين و چند جايزه شاعرانه و.... ديگري كه خود را نويسنده انقلاب معرفي مي كند.
هنگامي كه از آنها پرسيدم ديدگاه شما نسبت به حوادث فعلي كشور چيست، با پاسخي روبه رو شدم كه تصورش رانمي كردم! هردو گفتند: «نظري نداريم!»
باورش مشكل بود! شگفت زده شدم! مگر مي شود دو اهل قلمي كه خود را از نسل شاعران و نويسندگان انقلاب مي دانند، سال ها براي انقلاب سروده نوشته اند، در جشنواره هاي گوناگون با موضوع ارزش هاي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس به عنوان «داور» و «شركت كننده» ظاهر شده اند، درباره «ناآرامي ها» نظري نداشته باشند؟!
اين پرسش ها را چندبار در ذهنم تكرار كردم! عصباني شدم! نه به دليل اينكه چرا دو فرد اهل قلم، مانند من فكر نمي كنند، چرا در نقش مدافع انقلاب آشكار نشدند و چرا پرسش مرا بي پاسخ رها كردند. عصباني شدم كه از اينكه چرا سال ها، من و مانند من، هريك به سهم خود، با خبر و گفت وگو، در روابط بينافردي، اينجا و آنجا، به افرادي بها و جايگاه «طرح» هديه كرديم كه نبايد مي كرديم! به عناصري صفت «شاعر و نويسنده انقلابي» عطا كرديم كه نبايد مي كرديم! آيا صرف قلم زدن درباره انقلاب يا دفاع مقدس يا ديگر ارزش ها، كافي است كه عنصري را در رديف هنرمند و اهل قلم انقلابي بدانيم؟! آيا همان دو عزيزي كه در اوج ناآرامي هاي تهران، در قبال حوادث سهمگين اجتماعي، خود را بدون ديدگاه معرفي كردند، از رهگذر صفت «شاعر و نويسنده انقلابي» كم بهره بردند؟!
به راستي اگر من خود را يك انقلابي مي پندارم و معرفي مي كنم و با قيد همين صفت براي خود در ساحت ادبيات جايگاهي دست و پا مي نمايم، نبايد و توقع نمي رود كه در بزنگاه هاي تاريخي، از قلمم، از آبرويم و از جانم مايه بگذارم؟ مايه گذارم براي پاسداري از انقلاب، دين و كشورم؟
از ماه ها پيش از 22 خرداد، اتاق هاي فكر غرب، نقشه انقلاب رنگي در ايران را طراحي كردند. در روز 22 خرداد، درحالي كه ساعاتي به پايان رأي گيري مانده بود، نامزدي خود را پيروز انتخابات ناميد. روز بعد، هنگامي كه نتيجه انتخاب اكثريت مردم، به نام نامزد ديگري رقم خورد، نامزد شكست خورده دروغ بزرگ «تقلب» را به زبان آورد و هم صدا با رسانه هاي بيگانه و عناصر ضدانقلاب، مردم را به اردوكشي «بر كف خيابان ها» دعوت كرد.
سلطنت طلبان، منافقين، نيروهاي چپ گرا، دولت هاي استكباري و استعماري و صدها رسانه در حمايت با نامزد شكست خورده، بر طبل آشوب كوفتند. همه آمدند تا درخت انقلاب را در نخستين سال ورود به دهه چهلم حياتش، از بن بركنند. مگر جز اين بود؟ مگر جز اين بود كه يك بار ديگر همه دشمنان داخلي و خارجي دست رفاقت و يكي شدگي داده بودند؟ آيا ناآرامي هاي پس از انتخابات، همان بزنگاهي نبود كه بايد ازانقلاب دفاع مي كرديم؟ آيا نبايد، نسبت به سرنوشت كشور و نظام جمهوري اسلامي، در آن روزها، به هر شكلي در برابر فتنه گران قد برمي افراشتيم؟
روي سخنم تنها با آن دو عزيز نيست، بسياري ديگر نيز بودند كه «سكوت» كردند و در انزوا و نهان خزيدند. زيرا نگران بودند. نگران «نام شان»، «آبروي شان»، «دنياي شان»! زيرا اينان تنها در هنگام آشتي و ثبات، انقلابي اند! تنها وقتي در جمع انقلابيون خود را جا مي دهند كه «از گل نازكتر نشنوند» و مجبور نباشند از «تعلقات» خود گذر و گذشت كنند.
جالب است بدانيد يكي از شعرا، تنها به دليل اينكه پسرش به جرم حضور در ناآرامي ها و حركات غيرقانوني دستگير شد، دست از ادعاي انقلابي بودن شسته است و...! مسخره نيست؟!
بله دوستان! هر ادعايي، هزينه اي دارد! اگر مسلمانيم و پذيرفتيم كه مسلمان بمانيم و بميريم، پس بايد عافيت طلبي را واگذاشت و همچون مسلماني واقعي در مسير آموزه هاي الهي گام برداريم و اين كار دشواري است و عرصه اي كه مجاهدت مي طلبد.
حرفم را كوتاه مي كنم!
همه مي دانيم؛ «انقلاب» نيازمند پالايش است و كيست كه نمي داند عرصه هاي خطر و بزنگاه هاي تاريخي، سره از ناسره، دوست و دشمن، و منافق و صادق را مي نمايد و اصالت را شاخص مي گرداند! ناآرامي هاي پس از انتخابات 22 خرداد، يكي از همان عرصه ها و بزنگاه ها بود كه تبديل به ميدان سنجه و ارزيابي ها شد.
به ياد دارم در همان روزهاي ناآرامي، يكي از نويسندگان در نوشتاري تأكيد كرد «انقلاب، همچون اقيانوسي است كه هر از گاهي، مردار و ناخالصي ها را از درون خود به ساحل پرتاب مي كند!»
شايد همين واقعيت و نتيجه شيرين است كه تلخي خاطره از «بدعهدي ايام» و «نارفيقي ها» را از حافظه و دلم مي زدايد!

 



اي چراغ مطمئن!

چشم هوشي باز شد، آيينه حيران شديم
يك سحر آيينه گم كرديم، سرگردان شديم
اشك در چشمان ما پر شد، پري ها پر زدند
شيشه از دست پري افتاد، ما انسان شديم
دل ز دنيا كندن آسان، بود چون دل بستنش
بسته شد تا چشم دنيا، محو در مژگان شديم
غيرت ما اين نبود و قيمت ما اين نبود
هرچه دنيا قدر پيدا كرد، ما ارزان شديم
شطح و طاماتي سر هم شد به سوداي غزل
با خيال خويش وهم آلوده عرفان شديم
غيرتي آموختيم و طاعتي اندوختيم
جرأتي گل كرد، در باغ ملك پرّان شديم
هوهويي از هركه بشنيديم، ياهويي زديم
خانقاهي هركجا ديديم دست افشان شديم
اي چراغ مطمئن! در ما طلوعي تازه باش
ما كه عمري در شب زلف تو سرگردان شديم

 



اندكي درباب ادبيات

محمد محرمي
هر زمان سخن از انسان و عواطف او پيش مي آيد، خود به خود پاي ادبيات و گونه هاي مختلف آن به ميان مي آيد. گويا انسان و سرنوشت او با ادبيات و انواع آن گره خورده است و اين دو بدون هم نمي توانند لحظه اي جدا از هم زندگي كنند. پس اين سخن بي ربطي نيست اگر بگوييم انسان در سخت ترين شرايط به صورت مستقيم و غيرمستقيم نيازمند ادبيات است و با آن ساخته روح لطيف خويش تمام آلام و دردها را به فراموشي مي سپارد و يا به باورها و مفاهيم تازه اي دست مي يابد.
مبين اين ادعا هم گونه هاي مختلف ادبي است كه پس از هر حادثه يا حتي در زمان وقوع آن پديدار مي شود، به عنوان مثال آن زمان كه انسان درگير جنگ است و لحظه اي غفلت به قيمت جان او تمام مي شود، اما در اين بحبوبه جنگ و كشتن و نجات دادن جان خويش، لطيف ترين احساسات خويش را در قالب هاي ادبي بروز مي دهد. البته از آن طرف هم ادبيات تأثير شگرفي بر انسان و رفتارهاي او بر جاي مي گذارد.
در تعريف ادبيات سخنان بسياري گفته اند، از آن جمله كه ادبيات يا سخنگان به مجموعه سخن ها، عواطف و انديشه هاي انساني اطلاق مي شود كه در قالب هاي گوناگوني چون شعر و نثر بيان شود. اين ادبيات كه سابقه اي به قدمت انسان در كره زمين دارد، ابتدا به شكل شفاهي بوده و سپس به شكل مكتوب در آمده است. اما يكي از كهن ترين آثار ادبي شناخته شده در جهان، حماسه «گيلگمش» است، اثري كه قدمت نگارش آن به 2700 سال پيش از ميلاد مي رسد و در آن موضوعاتي چون قهرماني، دوستي، شكست و جستجو به دنبال زندگي ادبي به چشم مي خورد. جالب آن كه نخستين آثار ادبي بشر، اغلب ريشه در مسائل مذهبي و تعليمي داشته است و جالب تر آن كه اين آثار به شكل حماسه نقل شده كه از آن جمله مي توان به حماسه هاي هندي «رامايانا» و «مهابهاراتا» اشاره كرد. امابه مرور زمان ادبيات از شكل و سياق حماسه خارج شده و در اشكالي چون شعرها، سرودها، امثال و حكم، داستان ها، افسانه ها، نمايشنامه و... خود را نشان داده و گستردگي اين ادبيات تا به آن اندازه است كه به جرأت مي توان اذعان داشت در سرتاسر اين كره خاكي قوم و ملتي وجود ندارد كه فرهنگ و هويت آن عاري از ادبيات باشد.
حال كه از ادبيات و حيطه گسترده آن سخن به ميان آمد، چه خوب است به اين نكته اشاره شود، ادبيات ملت هاي گوناگون در شرايط مختلف به وجود آمده و در آن شرايط رشد و نمو يافته است. بنابر اين ادبيات هر ملت چونان آينه اي مي باشد كه عقايد و باورهاي آن ملت را به خوبي نمايان مي سازد؛ چنانچه آن در هر زمان ميان دو ملت جنگي در گرفته، ادبيات حماسي خود را نمايان ساخته است، آن وقت كه جنگ به پايان رسيده، آرام آرام ادبيات تعليمي بالندگي يافته و آن زمان كه ملتي در آسايش و فراغت از دغدغه هاي دنيوي به سر مي برد، اين ادبيات غنايي است كه تمام اميال و آرزوهاي آن ملت را به شكل اشعار و داستان هاي عاشقانه بيان مي كند. البته ناگفته نماند در بسياري مواقع هم اين سه عنصر در كنار هم قرار گرفته و كاركردي مشترك يافته اند، به عنوان مثال در زمان هشت سال دفاع مقدس، اغلب شاعران با درهم آميختن حماسه و تعليم ايثارگري،زيباترين نوع ادبيات غنايي را كه سراسر عشق و ايثار و فداكاري بود، خلق كرده اند.
بي ترديد ادبيات در كنار نمايان ساختن افكار و انديشه هاي ملت هاي گوناگون، در بسياري مواقع برايشان هم اثرات گسترده و حتي ماندگاري دارد. چرا كه يك شاعر و يك نويسنده آگاه از مسائل مختلف جامعه، قلم بر مي دارد و با در اختيار گرفتن حس و ذوق ادبي خويش، لايه هاي گوناگون جامعه اش را به خوبي كنكاش كرده و مؤثرين اطلاعات و اخبار را از اوضاع اجتماعي خويش بروز مي دهد و جالب آن كه چون اين نوع اخبار مختلف با عنصري همانند تخيل و عواطف لطيف انساني آميخته شده، پس پر واضح است بر مخاطبان اثرات ماندگارتري خواهد داد و در برخي موارد، باعث تغيير رفتارهاي آنان خواهد داشت. البته از اين نوع در ادبيات ملل مختلف بسيار است، مثلاً آن زمان كه جنگ جهاني دوم با تمام ويراني هايي كه داشت به اتمام رسيد و كشوري چون آلمان قدم در راه بازسازي گذاشت، در لايه هاي دروني جامعه آن زمان آلمان مشكلات و حوادث گوناگوني پديدار شد كه اين مسائل در داستان هاي نويسندگاني چون «هانريش بل» و ديگران به خوبي بيان مي شود و چه بسا همين آگاهي دادن نويسنده از اوضاع اجتماعي، راه را براي برطرف كردن معضلات هموارتر مي سازد. يا نه، آن زمان كه رمان «اوليورتويست» اثر «چارلز ديكنز» در انگلستان انتشار يافت همگان تصور كردند يتيم خانه ها مراكزي براي تربيت تبهكاران است، جامعه آن زمان انگلستان تحت تأثير اين رمان در يك حركت گسترده و ملي اقدام به اصلاح يتيم خانه ها كردند كه حاصل اين حركت در به بار نشستن انقلاب صنعتي آن كشور در قرن هجدهم كاملاً مشهود است. امروزه گستردگي اثرگذاري ادبيات در دنياي كنوني به آنجا رسيده كه بسياري از دولت ها از ادبيات به عنوان وسيله اي براي رسيدن به اهداف بزرگ ياد مي كنند و با تشويق و حمايت كردن از اهالي قلم و احساس كشور خودشان، اهداف دراز مدت را در ابعاد گوناگوني دنبال مي نمايند.
در ادامه اين مقال بهتر است به سراغ جامعه خودمان و ادبيات غني آن برويم؛ جامعه اي كه يك ادبيات به ظاهر هزار ساله، اما با پشتوانه اي چندين هزار ساله دارد، آن هم ادبياتي كه از ابعاد مختلف حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. قسمت عمده اين ادبيات را شعر پر كرده است؛ اشعاري نغز، روان و پر مغز كه ابياتي بسياري از آنها به اندازه يك كتاب حرفي براي گفتن دارد. مثلاً كافي است در ميان صدها شاعر پارسي گو به سراغ سعدي شيرازي برويم و از گلستان او چنين نقل كنيم كه: «صياد، بي روزي، ماهي در دجله نگيرد و ماهي، بي اجل، در خشك نميرد.»
آن وقت است تفسيرهاي فراواني مي توان بر آن نگاشت. حال اگر اين بيت و يا اشعار و سخناني اين چنيني را بتوان در اذهان جامعه پراكنده كرد، مي توان انتظار داشت اين نوع سخنان ادبي چه اثرات عميقي به بار نشاند. پس بي دليل نيست در يك جمع يك نفر بنابر متقضيات وقت تك بيتي را براي همگان قرائت مي كند و هم زمان با آن چند نفري درباب معني آن به فكر فرو مي روند.
به حتم ادبيات ما كه از احساس و عواطف ايراني نشأت گرفته و با افكار و آموزه هاي اسلامي به اوج كمال رسيده است، خود در اين دنياي پرهياهوي امروزه كه به نوعي عصر تقابل و حتي مبارزه فرهنگ هاست، مي تواند راه گشاي بسياري از مشكلات فردي وحتي اجتماعي باشد. زيرا اين نوع ادبيات از ابعاد مختلف به انسان و شخصيت دروني و رفتارهاي بيروني او نگاه كرده است و همانطور كه در ازمنه گذشته هماره راهنماي انسان هاي قبل از ما بوده، مي تواند در اين دوره و دوره هاي بعدي هم روح و روان ما را صيقل داده و به نوعي به افراد جامعه روش هاي گوناگون تعاملات اجتماعي را آموزش دهد.
بجاست از طريق رسانه هاي مختلف چون راديو و تلويزيون كاري كرد كه ادبيات همچون چشمه اي پاك و جوشان در زندگي تك تك افراد جامعه جاري شود، آن وقت است كه به شكل محسوس مشاهده مي شود بسياري از مشكلات اجتماعي و فردي در سايه سار ادبيات محو و نابود شده است.

 



دلواپسي هايي براي زبان فارسي

فريبا طيبي
به دور و برت كه نگاه مي كني، توي خيابان، تابلوهاي تبليغاتي، در رسانه، حتي در دانشگاه، به كلمه ها و جمله هايي برمي خوري كه ترديد مي كني كه اين همان فارسي شيرين سعدي است يا شاخه اي نو از زبان فارسي!
تازگي ها كه كتاب ارزشمند «تاريخ نخستين فرهنگستان ايران» تأليف و تصحيح آقاي «محسن روستايي» را مي خواندم، بيشتر دلم سوخت براي زبان مادري... اينكه ما 74 سال باشد كه فرهنگستان زبان داشته باشيم (با اغماض از وقفه هايي در بين اين سال ها) و هنوز اسم فيلم كارگردان خوش ناممان باشد:«post+چي» سه بار درنمي زند!
اينكه بعد از يك دهه كه براي «ايميل» برابر فارسي(!) ساخته بوديم «پست الكترونيكي» يكهو ناغافل در رسانه مي بينيم:«رايانامه». كلمه اي چهارهجايي كه هيچ اميدي براي جايگزيني نخواهد داشت.
اينكه از ميدان آزادي تا نمي دانم كجا، خط ويژه مي زنيم و اتوبوس هايي كه معادلش را قرار داده بوديم «خودرو بزرگ جمعي» مي اندازيم توي اين خط و اسمش را مي گذاريم: BRT و حتما هفت- هشت سال بعد عده اي خواهيم نشست و براي BRT امروز كه در ذهن و دايره واژگاني مردم مان ته نشين شده، معادل خواهيم ساخت. آن هم برابري فارسي مثل «پست الكترونيكي»! يا وقتي خودروساز ما كه تجربه Mini Bus و Auto bus را پشت سر گذاشته، يك چيزي وسط اين دو مي سازد و اسمش را مي گذارد:Midi Bus و اين ميدي باس مي شود نام تجاري يك خودرو كه البته حتما بعدها فرهنگستان، برايش جلسه خواهد گذاشت. يا از آن جالب تر خودرويي به اصطلاح ايراني توليد مي كنيم و نامش را مي گذاريم: miniaTure!!!
يا مثلا در رسانه ما، برنامه سازان راديو، اسم برنامه هاي شان را مي گذارند: كلاكت، پارازيت، كافي شاپ، كافه كتاب و مهر مي خورد و تأييد مي شود و همه حقوق شان را مي گيرند و مي روند سراغ زندگي شان و كسي به كسي نيست و اين زبان فارسي بيچاره است كه مثل طفلي بي سرپرست كه راه نواخانه اش را گم كرده، كنار گذر روزگار، دست زير چانه اش گذاشته و منتظر كسي است تا او را از اين بي سروساماني دربياورد.
يكي از كاركردهاي زبان «مفاهمه» است. اينكه آن چه من مي گويم، مخاطبم درك كند و آنچه مخاطبم مي گويد، من بفهمم. اينكه هنوز وقتي حكايتي از گلستان يا غزلي از سعدي مي خواني، كام روحت تازه مي شود. اما با اين «بي سروساماني» كه زبان مادري با آن دست به گريبان است، بعيد به نظر مي رسد يكي- دو سده آينده بين ما و آيندگان مان مفاهمه اي باشد.
دنياي امروز، دنياي تغيير است، هر روز و هر ساعت. با ورود پديده هاي نو به دنياي فناوري، گروه گروه واژه هاي بيگانه چون مهمان ناخوانده به زبان فارسي تحميل مي شود. تطهير هر زباني از واژه هاي بيگانه شبيه محال است، اما با «تدبير» مي شود، سيل بندي پيش روي اين موج هاي ناگزير وضع كرد و سرو ساماني داد. قطعا با ورود پديده اي مثل تلفن همراه گروهي از واژگان به سوي زبان فارسي سرازير مي شد و اين قابل پيش بيني بود.
اينكه موبايل را بگوييم «همراه» و SMS را بگوييم «پيام كوتاه» و بعد از چند سال «پيامك» را جايگزين كنيم؛ اين «اندك» نمي شود تكليف فرهنگستان در قبال فناوري تلفن همراه. قطعا بعد از SMS، MMS هم به زبان ما وارد خواهد شد. ورود تركيباتي مثل missed call، send كردن، add كردن، bluetooth كردن و چند مگاپيسكل بودن و از اين دست تركيبات هم بديهي و قابل پيش بيني بود و مي شد در بدو توسعه تلفن همراه، يك نفر فقط نفر در فرهنگستان با شركت مخابرات تعامل كند و فرهنگستان براي اين تركيبات معادل هاي مناسب و خوش آهنگ بسازد. درباره رايانه، فضاي مجازي و بسياري از شعبه هاي فناوري اين مطلب صدق مي كند.
آنچه مهم است نخست واژه گزيني مناسب در بدو ورود و شيوع يك واژه يا تركيب در جامعه است كه اگر بزنگاه بود، راهگشاست. مثل واژه «جشنواره» كه همان ابتداي آغاز به كار جشنواره فجر به جاي لغت Festival وضع شد و جاي خود را به خوبي باز كرد و بعد هم به سياق جشنواره، «سوگواره» به كار برده شد كه زيبا و به جا بود. دوم ضمانت اجراست. بعد از تصويب خوش تراش ترين تركيبات وقتي ضمانتي براي به كار بردنش نباشد، واژه گزيني راه به جايي نمي برد.
وقتي حتي رسانه ها كه مهم ترين و تأثيرگذارترين نهاد در بين توده هاي مرد است، تمهيدي براي فراگير شدن اجراي اين مصوبات نينديشيده، پاسباني از زبان مادري در همان ابتداي راه مي ماند.
با نگاهي به گذشته فرهنگستان و با وجود كارنامه موفق بزرگان زبان و ادبيات فارسي در نخستين فرهنگستان، راه پيش رو چندان مبهم به نظر نمي رسد.
نخستين فرهنگستان ايران در سال 1314 شمسي توسط ذكاءالملك فروغي- نخست وزير وقت- تأسيس شد و تا زمان افولش يعني 1322 شمسي كه با فوت آخرين رئيس آن- حسين سميعي- به تعطيلي كشيده شد؛ به نتايج خوبي در زمينه واژه گزيني رسيد و بسياري از واژه هاي پركاربرد امروز كه خوش نشسته، از كارگاه لغت پردازي دوره اول فرهنگستان بيرون آمده. مثلا خود همين لغت «واژه» بر ساخته فرهنگستان اول است.
در دوره اول فرهنگستان، واژه گزيني به صورت تفكيكي و موضوعي انجام مي شد. در امور اداري، دانشگاهي، پزشكي، امور قضا و ديگر حوزه ها جداگانه واژه هاي جايگزين، پيشنهاد و به صورت بخشنامه اي و با ضمانت اجرا كاربردي مي شد.
براي مثل در حوزه قضا، دادگستري، دادرسي، دادستان، دادسرا، بازپرس و بسياري لغات خوش ساخت ديگر معادل سازي شد. در حوزه آموزش عالي، واژگان دانشگاه، دانشكده، دانش سرا، دانشجو، دانش يار، دانش نامه و از اين دست واژه هاي موفق ساخته شد. در حوزه امور نظامي، شهرباني، شهرداري، بانكي و بسياري حوزه ها واژه هاي نسبتا خوبي جايگزين شد كه به سبب مطالعات و كارشناسي هاي استادان بزرگ ادبيات بر مذاق فارسي زبان خوش نشست. مثلا لغت «هواپيما» كاملا جا افتاد، اما «چرخ بال» و «بالگرد» امروز ما راه به جايي نبرد. از اين دست نمونه ها فراوان است كه براي جلوگيري از درازاي سخن، صرف نظر مي كنم.
كوتاه سخن اينكه: با اين حجم دانش آموختگان زبان فارسي و با وجود ظرفيت هاي فعلي انتظار مي رود، بحث صيانت از زبان فارسي جدي تر پي گيري شود كه صيانت از هويت زبان، پاسباني از ذخاير غني و كم نظير فرهنگي ماست.
قطعا با تعامل نهادها، توليدكنندگان كلان، وزارتخانه ها و از همه مهم تر رسانه هاي ما با بزرگان و استادان زبان فارسي و با پيگيري دلسوزانه و مسئولانه همه اهالي فرهنگ شاهد بازرويش زبان زخم خورده سعدي و حافظ و مولانا مي شويم.

 



حكايت آن كتابفروشي

اكبر خوردچشم
چندروز پيش براي خريدن وسيله اي به يك كتابفروشي مراجعه كردم. شلوغ بود و همه عجله داشتند تا كتابفروش و شاگردش كارشان را راه بيندازند. در همان ابتدا بسيار خوشحال شدم كه اين كتابفروشي محله مان از سوت و كوري درآمده است. اما اين خوشحالي چندان دوام نيافت. زيرا ديدم همه حاضران دركتابفروشي تنها به قصد خريدن كتاب هاي كمك آموزشي مراجعه كرده اند. آن هم نه يك كتاب و دوكتاب، بلكه سري كامل كتابهاي موجود را. جالب آن كه والدين دانسته يا ندانسته با چه اشتياقي به هم مي گفتند اگر سري كامل كتاب هاي فلان مؤسسه آموزشي را ببرند و در كنارش از كتابهاي مؤسسات ديگر استفاده كنند، قبول شدن فرزندانشان در امتحانات حتمي است. جالب تر آن كه خود نوجوانان هم تاكيد مي كردند فلان دانش آموز كه تلويزيون نشانش مي داد از همين كتابها خوانده و در دانشگاه آن هم با رتبه يك رقمي قبول شده است. پس طبيعي بود والدين بي خبر از همه چيز و همه جا به وجد مي آمدند و با وجود گران بودن قيمت پشت جلد اين كتابها، ناگهان به فروشنده سفارش مي دادند سري كامل كتابهاي آموزشي مؤسسات مختلف را مي خواهند و پس از چند دقيقه، ده ها كتاب به دست و نفس نفس زنان از كتابفروشي خارج مي شدند.
به راستي ديدن اين صحنه ها برايم چندان جالب نبود.آخر درست است اين كتابهاي كمك آموزشي در مقاطعي از تحصيل براي دانش آموزان خوب است اما دليل نمي شود آنها فكر و ذكرشان به اين كتابها باشد و اگر خداي ناكرده در كنكور قبول نشوند و از هرچه كتاب و كتاب خواني است دلزده شوند و عطاي كتاب، اين دوست ديرين انسان را به لقايش ببخشند.
گفتم ديدن اين صحنه ها در آن كتابفروشي برايم ناراحت كننده بود. اما از همه اينها ناراحت كننده تر، ديدن سري كتابهاي موجود در قفسه كتابفروشي بود كه چطور با حسرت به اين خيل عظيم خريداران كتابهاي كمك آموزشي نگاه مي كردند و در دل حسرت مي كشيدند كه چطور مي شود يك نفر از اين والدين به جاي خريدن كتابهايي كه به جرأت مي توان گفت برخي از آنها تنها در همان اولين روزها ورقي مي خورند و بعد مي روند پي كارشان، يكي از آن كتابهاي روي قفسه را مي خريد و اين چنين به كودك و يا نوجوان خودش مي فهماند، كتاب دوست هميشگي انسان است و اين كه مي گويند درفلان سال تحصيلي مفيد است و بعد هيچ فايده اي ندارد، حرف گزافه است. هرچند كتابفروشي شلوغ بود و خيلي طول كشيد كه نوبت به من رسيد اما همان زمان طولاني فرصت خوبي بود به آن كتابهاي در حال حسرت كشيدن، نگاهي بيندازيم. كتابهايي كه از ديوان شاعران بزرگ گرفته تا كتابهاي داستاني، تاريخي، جغرافيايي و از آن طرف هم كتابهايي كه دركنار خودشان نام شاعر، نويسنده و دانشمندان بزرگ را يدك مي كشيدند. دلم برايشان سوخت. واقعا هم سوخت كه چطور از يك طرف پايين بودن قدرت خريد برخي خانواده ها، از طرف ديگر كم توجهي برخي والدين به مقوله كتاب و كتابخواني براي كودك و نوجوانشان و از همه مهمتر رقابت تنگاتنگ اين كتابهاي آموزشي عرصه را برايشان تنگ كرده و در كتابفروشي هايي مثل آن كتابفروشي به جز خاك خوردن و درحسرت يك مشتري كتابخوان لحظه شماري كردن، كار ديگري نمي كنند.
وقتي از كتابفروشي آمدم بيرون، باد خنك پاييزي به صورتم خورد و پيش خودم فكر كردم اي كاش خريد و استفاده كردن از برخي كتب، چون كتاب هاي كمك آموزشي حساب شده و منطقي باشد، تا اين چنين خللي براي مطالعه كتابهاي ديگر نشود، اي كاش بيش از پيش كتابهاي خوب و مفيد در سبد اقتصادي خانواده ها جاي خودش را پيدا كند، اي كاش مراكزي چون كتابخانه ها رونق و گستردگي كيفي و كمي بيشتري پيدا كنند، اي كاش در فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني فرهنگ كتابخواني تصوير مي شد، اي كاش اين فرهنگ همه جانبه مي شد كه بهترين هديه براي كودك و نوجوان كتابي است مفيد است، اي كاش دركنار تبليغ كتابهاي كمك آموزشي و اثرات سازنده شان در شكل گيري آينده درخشان كودكان و نوجوانان، تبليغي هم درباب مقوله مطالعه و كسب علوم و مهارت هاي گوناگون از كتابهاي مختلف صورت مي گرفت تا اين چنين انس بين نسل آينده ساز جامعه با كتاب بيشتر شود. اي كاش با نشان دادن زندگي و كارهاي بزرگاني كه با كتاب مأنوس بوده اند، به همگان نشان مي داديم، آنچه امروزه ما داريم و باعث پيشرفت و راحتي زندگي مان شده، به راستي مديون كتاب است و بس.

 



اعلام آمادگي انجمن قلم ايران براي مشاركت با برنامه هاي وزارت ارشاد

انجمن قلم ايران در نامه اي به وزير ارشاد آمادگي خود را براي مشاركت و همكاري اين انجمن با برنامه ها و طرحهاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام كرد.
متن نامه،به شرح زير است:
باسمه تعالي
جناب آقاي دكتر حسيني،وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي
با سلام و تحيت
انجمن قلم ايران به عنوان فراگيرترين تشكل رسمي و قانوني از اهالي قلم كشور(شامل شاعران،داستان نويسان،نمايشنامه نويسان،
فيلمنامه نويسان،منتقدان ادبي،انديشمندان و پژوهشگران شاخه هاي مختلف علوم انساني)،ضمن تشكر براي خدمات ارزنده اي كه از سوي دولت نهم به اهالي قلم كشور و تشكلهاي قانوني مربوط به آنان ارائه شد،بدين وسيله آمادگي كامل خود را براي هر گونه مشاركت و همكاري در طرحها و برنامه هاي آن وزارت محترم كه بتواند به تحقق منويات مقام عظماي ولايت،حضرت آيت الله خامنه اي، ارتقاي ادبيات متعهد كشور و سطح معيشت و آثار اهالي قلم منجر شود ،اعلام مي كند.
اميد كه اين همكاري مشترك بتواند منشا خيرات ونتايج نيكويي در اين عرصه شود.

 



جشنواره «گام اول» 17 آبان در اروميه برگزار مي شود

سومين دوره جشنواره«گام اول» 17 آبان در اروميه برگزار مي شود.
علي شجاعي صائين مديرعامل خانه كتاب - موسسه برگزاركننده اين جايزه - در گفتگو با مهر، با اعلام اين خبر گفت: اين جشنواره با همكاري اداره كل ارشاد آذربايجان غربي روز يكشنبه هفته آينده 17 آبان در يكي از سالن هاي آمفي تئاتر شهر اروميه برگزار مي شود.
وي افزود: تجليل از كساني كه اولين كتابشان را در دو حوزه شعر و داستان منتشر كرده اند، ايجاد انگيزه در نوقلمان، ترغيب و تشويق شاعران و نويسندگان و معرفي و تجليل از برترينهاي نوقلم كشور از مهمترين اهداف اين جشنواره است. علاوه بر اين هر استاني كه ميزبان جايزه باشد، خود نيز از نوقلمانش تقدير خواهد كرد اين بار نوبت آذربايجان غربي است.

 



راه اندازي اولين بانك اطلاعاتي فرهنگنامه نويسي در كشور

هم زمان با هفدهمين دوره هفته كتاب، نخستين بانك اطلاعاتي فرهنگنامه نويسي با هدف شناسايي وضعيت فرهنگ نامه نويسي در كشور و تدوين بانك اطلاعاتي جامع براي دانشجويان راه اندازي مي شود.
بانك اطلاعاتي فرهنگنامه نويسي براي اولين بار توسط اداره كل مجامع، تشكل ها و فعاليت هاي فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي طراحي شده و هم اكنون در حال جمع آوري اطلاعات فرهنگنامه ها، دانش نامه ها، دايره المعارف ها و مقالات جمع آوري شده در اين زمينه است.

 



نخستين دوره آموزشي سرود اعضاي كانون هاي مساجد برگزار مي شود
<
br>نخستين دوره آموزشي سرود ويژه اعضاي كانون هاي مساجد كشور از سوي اداره كل هنري ستاد عالي كانون هاي مساجد از 16 تا 17 آبان برگزار مي شود.
به گزارش اداره كل روابط عمومي ستاد عالي كانون هاي فرهنگي هنري مساجد كشور ، در اين دوره آموزشي 55 نفر از منتخبين هنري جشنواره هاي مساجد 20 استان كشور ضمن شركت در كلاس هاي آموزشي آشنايي با آهنگ سازي،شعر و نيز تركيب گروه براي اجراي سرود ، از انجمن موسيقي ايران ديدار و همچنين بازديدي از هنرستان موسيقي خواهند داشت.

 



سرمشق

فراموشش كن
در فيلم هاي دوبله از زبان انگليسي، خاصه فيلم هايي كه از تلويزيون پخش مي شود، غالباً كسي به ديگري كه ناراحت و خشمگين است، مي گويد: «فراموشش كن!» اين جمله به ازاي اصطلاح انگليسي forget it است كه براثر تنبلي فكري يا شتابزدگي مترجمان، لفظ به لفظ ترجمه شده است، ولي در فارسي، نسبت به موقعيتي كه در آن به كار مي رود، غالباً بي معني و مضحك است. معادل درست اين جمله در فارسي، برحسب موارد مختلف، چنين است: اگر در جواب تشكر از براي خدمتي يا هديه اي باشد، معمولا مي گوييم: «چيزي نيست» يا «قابلي ندارد»؛ اگر براي دلجويي يا چشم پوشي از سخن يا رفتار ناخوشايندي باشد، مي گوييم: «مهم نيست»، «چيزي نيست»، «بگذريم» يا به تعبير عاميانه «ولش كنيم» و نظاير اينها؛ اگر هنگام خشمگين شدن از پيشامد نابجايي باشد مي گوييم: «به جهنم!» يا «شد كه شد!» يا «فكرش را نكن».
در انگليسي اصلاح letصs forget it نيز هست كه معمولا آن را هم به «فراموشش كنيم» ترجمه مي كنند و حال آنكه به جاي آن در فارسي معمولا مي گوييم: «مهم نيست» يا «بگذريم» و نظاير اينها.
¤ غلط ننويسيم/ ابوالحسن نجفي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14