(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 24 آبان 1388- شماره 19512
 

راه دستيابي به بصيرت



راه دستيابي به بصيرت

فاطمه ذبيحي
بي گمان در كشاكش بحران ها و دردهاي اجتماعي جوامع و انسان ها، توانايي و ظرفيت خود را بروز مي دهند. در اين حالات است كه ريزش ها و رويش هاي بسياري صورت مي گيرد و جابه جائي واقعي قدرت صورت مي گيرد؛ زيرا در اين شرايط است كه رهبران واقعي، ظرفيت هاي خود را در مديريت بحران ها و برونرفت از مشكلات و معضلات اجتماعي و امنيتي و سياسي و حتي نظامي بروز مي دهند و مدعيان دروغين، نقاب از چهره بر مي گيرند.
در بحران ها و مشكلات اجتماعي است كه توانايي تشخيص حق از باطل و درست از نادرست به دست مي آيد و يا ظهور و بروز مي كند. از اين رو قرآن از فتنه هاي اجتماعي با كاركردهاي مختلفي ياد كرده است. از جمله كاركردهايي كه قرآن براي اين فتنه ها بيان مي كند، جداسازي حق از باطل، مؤمن از كافر و منافق، بروز و ظهور ظرفيت ها و توانمندي هاي بالقوه و فعليت يابي آن مي باشد.
نويسنده در اين مطلب باتوجه به كاركردهاي فتنه در زندگي فردي و اجتماعي، بر آن است تا نقش بصيرت سياسي از نظر قرآن را ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
فتنه ها، آزمون هاي سخت حقيقت ياب
فتنه ها، برخلاف ابتلائات و آزمون هاي ديگر الهي، بسيار سخت و مردافكن هستند. بطوري كه بسياري از خواص در فتنه هاي اجتماعي و سياسي، مردود مي شوند و حتي اصحاب بصيرت با آن همه درك و شعور حقايق، به سبب بي تقوايي در مقام عمل، همانند سامري ها و بلعم باعوراها، از مقام عزت به حضيض ذلت فرو مي افتند و در برابر حق و حقيقتي كه بدان باور دارند، مي ايستند و به مقابله با آن برمي خيزند.
قرآن بارها داستان كساني را بيان داشته است كه از نظر بينشي و نگرشي در مسير كمالي چنان بالا رفته و اوج گرفته بودند كه همانند حضرت ابراهيم(ع) اهل شهود حقايق و حتي ملكوت چيزها بودند و فراتر از علم اليقين در مقام عين اليقين، داراي قلبي مطمئن از دانش و بينش بودند، زيرا آن چه را ديگران به دانش حصولي مي دانستند، اينان به دانش شهودي مي ديدند. با اين همه به سبب فقدان تقواي قلوب در مقام عمل در فتنه ها، شكست خوردند و برخلاف تشخيص خود رفتار كرده و در برابر حق قرار گرفتند و حتي به جنگ حضرت موسي و هارون(ع) با گوساله سامري خويش رفتند و يا به كمك فرعون بر خر شيطان سوار شدند و به نفرين گويي عليه موسي بن عمران(ع) پرداختند.
اگر بلاهاي طبيعي و گرفتاري هاي روزمره و جزيي زندگي براي توده هاي مردم، اسباب آزمون و امتحان الهي است، فتنه هاي سياسي و اجتماعي براي خواص و مدعيان اهل حقيقت و بصيرت، آزمون هاي سخت و دشواري است. از اين رو در روايات معتبر سخن از خطر عظيمي به ميان آمده است كه در كمين اولياي الهي است؛ زيرا ايشان هر چند كه به خاطر ايمان و اعمال نيك و صالح خويش به مراتب عالي انساني رسيده اند، ولي تا زماني كه مرگ اختياري و يا مرگ طبيعي و اجل به سراغ ايشان نيامده است، در معرض خطر عظيم وسوسه هاي ابليسي، هواهاي نفساني و نيز آزمون هاي سخت الهي به نام «فتنه» هستند تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد.
گزارش هاي قرآني آشكار مي كند كه چه كساني در چه مراتب عالي از انسانيت و مقامات بلند قرب، در اثر فتنه اي، از اوج فرو افتادند و آنچه ازعوام و توده هاي مردم انتظار نمي رفت از ايشان ديده شد.
با نگاهي گذرا به داستان عصر نخست اسلامي مي توان دريافت كه چرا و چگونه خواص اصحاب رسول الله(ص) با آن همه سابقه هاي درخشان و بزرگ، در فتنه سقيفه شكست خوردند و باطن نفاق جديد خويش را آشكار ساختند و برخلاف نظام ولايي الهي، به خلافت زميني كساني تن دادند كه خود آگاه تر از ديگران بر باطل بودن آن و حقانيت علي(ع) بودند.
اگر پيامبر(ص) به عنوان معيار كفر و ايمان در عصر نزول بود، اميرمومنان علي(ع) معيار ايمان و نفاق در عصر تاويل بود. اين گونه است كه بسياري از خواص با همه بصيرت خويش و آگاهي از حقايق حتي به علم شهودي به تكرار مكرر نبوي و معجزات و بصاير بسيار قرآني، در دام فتنه افتادند و در نهايت در جبهه باطل ايستادند و همراه كفر و شرك و نفاق قديم، حزب هاي ناكثين و قاسطين و مارقين را ساختند و به جنگ حق شتافتند.
نقش بصيرت در تحليل جامعه
البته شكست خواص و اهل بصيرت هايي چون سامري ها و بلعم باعوراهاي زمان موسي(ع) يا اميرمومنان علي(ع) و يا عصر ما به اين معنا نيست كه ما نقش بصيرت را براي توده مردم در تشخيص حق از باطل و درست از نادرست ناديده بگيريم. توده هاي مردم با توجه به اين كه كم تر در دام حسادت، قدرت طلبي و مانند آن قرار مي گيرند و داراي تقواي عملي هستند، مي توانند از بصيرت سياسي براي دست يابي به مسير هدايت و اوج و كمال بهره گيرند.
بصيرت كه در لغت عربي به معناي عقيده قلبي، شناخت، يقين، زيركي و عبرت آمده (لسان العرب، ج2، ص418، «بصر».) در اصطلاح عرفاني و فلسفي عبارت است از قوه اي در قلب شخص كه به نور قدسي منور بوده و شخص به وسيله آن، حقايق اشيا و امور را درك مي كند، همان گونه كه شخص، به وسيله چشم، صورت ها و ظواهر اشيا را مي بيند. (موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون). البته برخي گفته اند: بصيرت، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور ديني و حقايق امور است (ترتيب العين، ج1، ص 166، «بصر».)
با اين همه مراد از بصيرت در عرف سياسي و اجتماعي، همان قدرت تشخيص مسايل پيچيده سياسي و اجتماعي و درك و فهم درست آن، براي دست يابي به راهكارهاي مفيد و سازنده در اين حوزه ها مي باشد. صاحب راي و بصيرت كسي است كه بتواند در هنگام بحران ها و فتنه هاي اجتماعي، حق را از باطل تشخيص دهد و موضع مناسب با آن را اخذ كند و در سياهي فتنه ها و تاريكي آن بتواند با نور معرفت تقواي الهي، مسير خويش را بشناسد و در آن مسير حركت كند.
خداوند در آيات 91 تا 32 سوره فاطر با قرار دادن كوري در برابر بينايي و بيان تقابل آنها، اين معنا را مورد تاكيد قرار مي دهد كه بصيرت، بينايي است كه آدمي را زنده مي كند؛ زيرا كسي كه از بينايي برخوردار نباشد، همانند مرده و يا كسي است كه در گور است و هيچ توانايي رشد، حركت، كمال و تعالي را ندارد. بنابراين كسي كه از بصيرت سياسي برخوردار نمي باشد، در جامعه اگر از گروه انفعال گرايان نباشد، در صورت فعاليت، در گروه بيماران دلان و گمراهان قرار مي گيرد و مشاركت سياسي وي به جاي آن كه به كمال فردي و جمعي جامعه كمك كند، به شخص و جامعه ضرر و زيان وارد مي سازند.
از نظر قرآن، بصيرت از هر نوعي كه باشد، داراي نتايج بسيار مثبت و سازنده اي براي خود وجامعه است، بلكه اين بهره، پيش از آن كه به ديگري برسد به خود شخص مي رسد. (انعام آيه 104)
قرآن اين معنا را مورد توجه قرار مي دهد كه ابزارهاي بصيرت هرچند كه گوش و چشم و ديگر حواس آدمي است(احقاف آيه 26 و اعراف آيه 179 و آيات ديگر) كه ارتباط سالم و درست را با جهان خارج براي شخص فراهم مي آورد و به شخص اجازه مي دهد تا جهان واقع را چنان كه هست بشناسد، ولي آن چه موجب مي شود تا از اين داده هاي اطلاعاتي بخش هاي مختلف حواس به درستي استفاده شود، قلب آدمي است. (همان آيات)
بنابر اين آن چه مهم و اساسي درمساله بصيرت است، قلب آدمي است. قلب است كه با تفقه و تحليل ريز و درشت امور و دقت درآن، به آدمي توانايي تحليل درست وقايع و حقايق آن را مي دهد. درحقيقت قلب، افزون بر تحليل وقايع و تبيين آن با حقايق، توصيه هاي مناسبي را ارايه مي دهد. از اين رو مقام قلب در آموزه هاي الهي بسيار با اهميت و ارزشمند دانسته شده است. زيرا اين قلب است كه به آدمي توانايي شناخت و درك و حركت درست را مي دهد و تنها عزم و اراده است كه آن را به فعليت مي رساند و انجام كاري را درمسير درست فراهم مي آورد. اين گونه است كه بصيرت و تقواي عملي آدمي را مي سازد و متاله و خدايي شدن را تحقق مي بخشد.
خداوند دربيان مصاديق اهل بصيرت واقعي، به كاركردهاي بصيرت نيز اشاره مي كند. از جمله در 75سوره انعام و 45سوره ص، از ابراهيم و اسماعيل (ع) ياد مي كند كه ايشان داراي بصيرت بودند و همين بصيرت به آنان توانايي بسيار بالايي بخشيده بود تا درمقام عمل نيز بتوانند آن چه را به درستي يافته اند به انجام رسانند.
آيه 63 و 73 سوره فرقان به عبادالرحمان اشاره مي كند كه ايشان به سبب برخوردهاي درست خود، از اين توانايي برخوردار شدند كه در دام شيطان و كوري و نابينايي بيفتند و در مسير شياطين گام برندارند.
اصولا انسان مومن و متقي از نظر قرآن كسي است كه درك درستي از وقايع جاري جهان و جامعه داشته باشد و آن را براساس حقايق هستي تحليل كند و مسير درست را بشناسد و برپايه آن بر وقايع جامعه وجهان تاثيرگذار باشد. (هود آيات 23 و 24 و رعد آيات 16 و 19 وفاطر آيه 35 و غافر آيه 58)
خداوند درآيه 108 سوره يوسف دعوت از ديگران را از زماني درست و سالم مي داند كه برخاسته از بصيرت و بينشي روشن و درست باشد. دراين زمان است كه مي توان ديگران را به كاري خواند و آنان را به امري توصيه كرد. بر اين اساس كساني كه دركارهاي خويش بدون بينش درست و روشن گام برمي دارند، خود گمراه هستند و ديگران را نيز به گمراهي مي كشانند و مي بايست از آنان پرهيز و دوري كرد و از اطاعت آنان سرباز زد.
راه دست يابي به بصيرت
چنان كه گفته شد براي دست يابي به بصيرتي چنين تاثيرگذار درشخص و جامعه ورفتارهاي فردي و اجتماعي، مي بايست ابزارهاي درست و مناسبي چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبي سالم و سليم بهره مند بود؛ زيرا اگر قلب آدمي، بيمار و داراي پرده هائي از شقاوت و قساوت و جهل و بي تقوايي باشد، هرگز نمي توان از اين قلب، اميد بصيرت و روشنگري داشت.
انسان براي اين كه به بصيرت و روشنگري واقعي برسد مي بايست با مهار نفس خود هرگونه پلشتي ها را از خود بزايد و تقواي فطري را پاس دارد. هنگامي كه تقواي فطري كه مقتضي پرهيز از هر پلشتي و پليدي چون دروغگويي و پيمان شكني و مانند آن است، در انساني وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدايت الهي از طريق وحي و الهام در وي تأثيرگذار خواهد بود و اهل ايمان به خدا و پيامبر(ص) و قرآن مي شود و درهاي بصيرت بر روي وي گشوده مي شود و چشم و دلش به گونه اي ديگر به مسايل مي نگرد و تحليل و تبيين كرده و توصيه هايي را صادر مي كند.
از نظر قرآن بصيرت و روشنگري، بينش و نگرش درست و صحيحي است كه آدمي با اين امور مي تواند آن را به دست آورد؛ بنابراين كساني كه به وسيله اعضا و جوارح خويش تنها در انديشه پاسخ گويي به خواسته هاي نفساني هستند و يا پلشتي ها و پليدي ها براي آنان معنا و مفهومي ندارد، نمي توانند به بصيرتي دست يابند كه حقايق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشيار كند و قدرت تشخيص شان را افزايش دهد و در نهايت از كار نادرست باز دارد.
خداوند در آيه 203 سوره اعراف به ايمان به عنوان مهم ترين عامل دست يابي انسان به قدرت تشخيص حق از باطل و درست از نادرست يعني بصيرت اشاره مي كند و در ادامه در آيه 201 همين سوره تقوا را از مهم ترين عوامل تحقق بخش بصيرت و روشن دلي در آدمي برمي شمارد.
البته هرگز نمي توان نقش بينش را در نگرش ها و افكار و انديشه هاي آدمي ناديده گرفت. از اين رو خداوند پس از ايمان كه امري بينشي و نگرشي است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ايمان به آن در تحقق بصيرت آدمي اشاره مي كند و دنياگريزي و آخرت گرايي در افراد را عاملي مهم در تحقق بصيرت برمي شمارد. (ص آيات 54 و 64)
از ديگر علل و عواملي كه در اين مسئله مهم و اساسي است مي توان به عبرت گيري از مسايل جهان و هستي اشاره كرد. تأكيد خداوند برتوجه به آيات و نشانه هاي الهي از آن روست كه انسان با تحليل آن ها مي تواند نسبت ها را به درستي به دست آورد و در يك آزمون خطا و تصحيح، تجربيات بسيار مفيدي را در زمينه هاي مختلف كسب كند.
بسياري از مردم در يك فرآيند، به بصيرت دست مي يابند، زيرا بصيرت از اموري نيست كه ناگهان تحقق يابد، بلكه در يك فرآيند با علل و عوامل مختلف در انسان پديدار مي شود كه در اين ميان نمي توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسي را ناديده گرفت. از اين رو توجه به آيات و نشانه هاي الهي در هستي از هر نوع و جنسي در آيات 02 و 12 سوره ذاريات و نيز آيات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكيد قرار گرفته است.
انسان با تحليل دقيق داشته هاي خودشان كه از آن به آيات انفسي ياد مي شود و داده هاي بيروني كه از آن به آيات آفاقي ياد شده است، مي تواند اميدوار باشد كه به يك شناخت يقيني برسد.
هرچه تفكر و دقت در آيات انفسي و آفاقي و نشانه شناسي در انسان، قوي تر شود، دقت و تأمل و تحليل وي نيز افزايش مي يابد و يقين او از علم اليقين حصولي به عين اليقين شهودي و حق اليقين حضوري مي رسد. به اين معنا كه نهايت تفكر و انديشه در آيات انفسي و آفاقي، درك حضوري و دانش وجودي است كه ديگر اين دانش جزو ذات وي مي باشد.
بر اين اساس هر كسي بايد در مسايل زندگي از امور اجتماعي و سياسي خويش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقيقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقواي سياسي در مسير آن گام بردارد. كساني كه از هيچ نشانه كوچك و جزيي نمي گذرند.
و آن را در يك پازل دسته بندي مي كنند و در جاي مناسب قرار مي دهند، مي توانند در نهايت، تبيين درستي از مسئله بيابند و واقعيت امور پوشيده را بر خود آشكار سازند. گاه يك فتنه مي تواند اين پازل هايي كه در سايه روشن هاي ترديد قرارگرفته است آشكار سازد و تصويري روشن از حركات و اقدامات و رفتارهاي شخص و يا گروه ارائه دهد.
بارها ديده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در اين فتنه ها خود را لو داده اند؛ زيرا گمان برده اند كه موفقيت را در دست دارند و چهره واقعي خويش را آشكار مي كنند و يا اين كه حركت و رفتاري را از خود بروز مي دهند كه مي تواند به عنوان متغير ربطي ميان تمامي پازل ها و قطعات پيشين، معنايي را القا و روشن سازد.
به سخن ديگر، فتنه ها فرصت هاي شناختي براي بسياري از مردم نسبت به رهبران و نظريه پردازان و تصميم گيران اصلي است كه همواره با درايت و كياست معاويه اي و عمر و عاصي خواسته اند تا خود را مخفي و نهان كنند و انديشه ها و افكار پليد خود را از انظار دور دارند. در اين هنگام فتنه ها، همانند نوري در تاريكي، چهره واقعي خواص را نشان مي دهد و بطلان همه يا برخي كارها و رفتارهايشان را براي توده هاي مردم آشكار مي سازد.
بنابراين مهم ترين رفتاري كه از توده هاي مردم انتظار مي رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گيري از اصول اساسي اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سياسي كشور را براساس آن معيار به ارزيابي نشينند و در نهايت، راه خويش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.
در داستان حضرت اميرمؤمنان(ع) در جنگ صفين و فتنه بزرگ آن برخي از اهل ترديد نمي دانستند كه حق با علي يا معاويه است؛ زيرا يك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغي و طغيانگر، براي توده هاي مردم آشكار كرد كه معاويه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسياري از لشكريان معاويه با توجيه
عمر و عاص فريب خوردند، ولي زنگارهاي بسيار و پرده هاي استواري از دغل و تزوير و دروغ با شهادت عمار به عنوان يك نشانه فرو ريخت و از ميان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خويش را دريابند.
در حقيقت هر نشانه اي در هر فتنه اي براي توده هاي مردم مي تواند به عنوان نشانه اي از درستي و نادرستي كس يا گروه و يا حكومتي باشد.
به هر حال داشتن بصيرت نيازمند اسباب و ابزارهاي مناسبي است كه قدرت تشخيص آدمي را نسبت به حق و باطل برانگيزد و به وي توانايي دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبي انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و يا سامري ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نايستد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14