(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 26 آبان 1388- شماره 19514
 

توانگري مومن
جهل عامل ترس از مرگ
آثار فردي و اجتماعي تهذيب نفس
به مناسبت 30ذيقعده سالروز شهادت نهمين چراغ هدايت دنيا در نگاه امام جواد(ع)
ضرورت وفاداري و صداقت
تپش قلم



توانگري مومن

قال الامام الجواد(ع): غني المومن، غناه عن الناس
امام جواد(ع) فرمود: توان گري مومن، در بي نيازي از مردم است1.
1-بحارالانوار، ج78، ص 109

 



جهل عامل ترس از مرگ

شخصي از امام جواد(ع) پرسيد: چرا اين مسلمانان مرگ را ناگوار و ناپسند مي دانند. امام(ع) فرمود: زيرا به جريان بعد از مرگ آگاهي ندارند، اگر آنها شناخت مي داشتند و از اولياي خدا بودند، آن را دوست داشته و مي دانستند آخرت براي آنها بهتر از دنيا است.
سپس آن حضرت افزود: آيا مي داني چرا كودك و ديوانه از خوردن دوايي كه براي درمان او است، ممانعت مي كنند و نمي خورند. او عرض كرد: چون به سود دوا، ناآگاهند. همچنين امام فرمود: «ان من استعد للموت حق الاستعداد فهو انفع له من هدا الدواء لهذا المتعالج» همانا كسي كه به طور كامل آماده مرگ است، مرگ براي او سودمندتر از اين دوا است براي آن كسي كه مورد درمان قرار مي گيرد.
اگر مومنين به آن همه نعمتهاي الهي كه براي آنها وجود دارد آگاه بودند، براي مرگ آماده مي شدند و آن را دوست مي داشتند، بيش از دوست داشتن انسان عاقل هوشمندي كه خواهان دوا براي دفع آفات و جلب سلامت است1. آري مرگ براي مومنان به حق همچون آزادي پرنده از قفس، و پرگشودن او به سوي باغستان است.

 



آثار فردي و اجتماعي تهذيب نفس

پرسش: تهذيب نفس چه آثاري در زندگي فردي و اجتماعي انسان دارد؟
پاسخ: خداي متعال درآيه 9 سوره «شمس» بعد از سوگندهاي متعدد و پي درپي مي فرمايد: «سوگند به اينها كه هركس نفس خويش را تزكيه كند، رستگار است. (قد افلح من زكاها). «زكيها» از ماده «تزكيه» كه در اصل - چنان كه «راغب» در «مفردات» آورده- به معني نمو و رشد دادن است. و «زكات» نيز در اصل به معني نمو و رشد است. لذا در روايتي از علي(ع) مي خوانيم: المال تنقصه النفقه والعلم يزكوا علي الانفاق: «مال با انفاق نقصان مي يابد، ولي علم با ايمان نمو مي كند.»
سپس، اين دو واژه به معني تطهير و پاك كردن نيز آمده، شايد به اين مناسبت كه، پاكسازي از آلودگي ها سبب رشد و نمو است، و در آيه مورد بحث، هردو معني امكان دارد. هر قدر، سوگندهاي قرآن در يك زمينه بيشتر و محكمتر باشد، دليل بر اهميت موضوع است، و مي دانيم: طولاني ترين و موكدترين سوگندها دراين سوره است. به خصوص اين كه: سوگند به ذات پاك خداوند سه بار در آن تكرار شده، و سرانجام روي اين مسئله تكيه شده است كه: فلاح و رستگاري در «تزكيه نفس» است، و محروميت و شكست و بدبختي، در ترك تزكيه است. در واقع، مهمترين مسئله زندگي انسان نيز همين مسئله است، و در حقيقت، قرآن با تعبير فوق اين مطلب را بازگو مي كند كه رستگاري انسان، نه در گرو پندارها و خيال ها است، نه در سايه مال و ثروت و مقام، نه وابسته به اعمال اشخاص ديگر (آن گونه كه مسيحيان تصور مي كنند كه: فلاح هر انساني در گرو فداكاري عيسي مسيح(ع) است) و نه مانند اينها. بلكه در گرو پاكسازي و تعالي روح و جان، در پرتو ايمان و عمل صالح است. بدبختي و شكست انسان نيز، نه در قضا و قدر اجباري است، نه در سرنوشت هاي الزامي، نه معلول فعاليت هاي اين و آن، بلكه تنها و تنها به خاطر آلودگي به گناه و انحراف از مسير تقوا است.
در تواريخ آمده است: همسر عزيز مصر (زليخا) هنگامي كه يوسف مالك خزائن ارض، و حاكم بر سرزمين «مصر» گشت، او را ملاقات كرد و گفت: «ان الحرص والشهوه تصير الملوك عبيدا، و ان الصبر والتقوي يصيرالعبيد ملوكا، فقال يوسف: قال الله تعالي: انه من يتق و يصير فان الله لايضيع اجراالمحسنين:
«حرص و شهوت، پادشاهان را برده ساخت، و صبر و تقوا بردگان را پادشاه، يوسف سخن او را تصديق كرد و اين كلام الهي را به او خاطرنشان ساخت: هركس كه تقوا و شكيبايي را پيشه كند، خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمي سازد.»
همين معني به عبارت ديگري نقل شده كه: همسر عزيز مصر در رهگذري نشسته بود كه موكب يوسف(ع) از آنجا عبور كرد. زليخا گفت: الحمدالله الذي جعل الملوك بمعصيتهم عبيدا، و جعل العبيد بطاعتهم ملوكا.»
«شكر خدايي را كه پادشاهان را به سبب معصيت برده كرد و بردگان را به خاطر اطاعت، پادشاه.»
آري، بندگي نفس، سبب بردگي انسان، و تقوا و تهذيب نفس، سبب حكومت بر جهان هستي است. چه بسيارند كساني كه بر اثر بندگي خدا به مقامي رسيده اند، كه صاحب ولايت تكويني شده و مي توانند به اذن خدا در حوادث اين جهان اثر بگذارند و دست به كرامات و خوارق عادات بزنند. (1)

1-تفيسر نمونه، جلد 72، صفحه77.

 



به مناسبت 30ذيقعده سالروز شهادت نهمين چراغ هدايت دنيا در نگاه امام جواد(ع)

خليل منصوري
امام جواد(ع) يكي از امامان هادي به سوي راه راست كمال و تقرب به خداوند است. وي كه نوري از انوار محمدي(ص) است، در نقش اسوه كامله در حوزه هاي بينشي و نگرشي ظهور يافته و به مردمان هم عصر و پس از خويش، رفتارها و انديشه هاي صحيح و راستين را آموخته است تا بتوانند با بهره گيري از آنها، موقعيت هاي خود را تحليل و بر پايه آن كنش و واكنش مناسب را بروز دهند.
براين اساس به حكم عقل و شرع، بر ماست تا نسبت به انديشه ها و نگرش هاي آنان اطلاع كامل و كافي به دست آورده و به عنوان سرمشق عملي در زندگي، از آنان پيروي نماييم. بينش و نگرش آنان بر خلاف عالمان و دانشمندان رسمي، تنها در حوزه نظري نيست؛ زيرا هدف آنها اين است كه انسان تربيت كنند. بر اين اساس همه حركات و سكنات از قول و فعل و تقرير ايشان بر ما حجت است و بايد از آن اطاعت و بهره گيري كنيم تا به مقامات عالي و كمالي انساني دست يابيم. آن حضرت(ع) همانند سيزده نور الهي ديگر، انسان هاي تمامي هستند كه كمال را به نهايت رسانيده اند و چيزي از حقيقت انساني را وانگذاشته اند. از اين رو مي توان به قطع و يقين با استفاده از روش زندگي و انديشيدن آنان به مقامات انساني رسيد.
نويسنده اين مطلب تلاش كرده با بهره گيري از يكي از جوامع كلم آن حضرت(ع) تحليلي از انديشه ها و نگرش هاي آن حضرت ارائه دهد و ما را با گوشه اي ديگر از حقيقت زيستن كمالي و تمامي آشنا سازد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
اولويت گرايش به ماديات در انسان
بي گمان انسان در دنياست كه معنا و مفهوم مي يابد؛ زيرا بخش مهمي از زندگي انساني با دنيا آميخته است و دنيا به آدمي ماهيت و هويت مي بخشد؛ چون انسان، موجودي است كه نفس وي در دنيا شكل مي گيرد و به كمال مي رسد. اين روح الهي در كالبد خاكي و دنيوي است كه رشد مي يابد و به سوي كمال مي رود و حقيقت و ماهيت و هويت خويش را شكل مي بخشد. از اينرو دنيا يكي از مهم ترين و اصلي ترين شاخصه ها و مؤلفه هاي هستي انسان را شكل مي دهد.
دنيا با همه اهميت و جايگاهي كه براي هستي انسان دارد، بزرگ ترين خطر و تهديد نيز مي باشد كه آدمي را به سوي نيستي و نابودي واقعي يعني دوزخ جلال و خشم و انتقام الهي سوق مي دهد؛ زيرا نفس آدمي به سبب آن كه گرايش طبيعي به خاك و عناصر دنيوي دارد، تمايل كمتري به امور مربوط به معنويات و انتزاعات و كليات و امور عقلي و اخروي و روحي نشان مي دهد و لذا جنبه هاي خلقي انسان بر جنبه هاي روحي وي مي چربد و گرايش انسان به مسايل مادي بيش از معنوي و به جزئيات بيش از كليات و به دنيا بيش از آخرت بروز مي كند.
نفس انساني همان روح دميده شده در كالبد خاكي است. اين نفس هرچند كه در شرايط اعتدال و استوا آفريده شده و دو دسته از الهامات تقوايي و فجوري از سوي خداوند و شيطان، وي را به دو سوي متضاد مي كشاند، ولي او از عقلي برخوردار است كه فطرت را ياري مي رساند. اگر انسان به فطرت پاك خود باقي بماند، همواره در برابر تمايلات و گرايش هاي نفساني به سوي پستي ها و زشتي ها، مقاومت مي كند و نفس لوامه و سرزنشگر كه از آن به وجدان نيز ياد مي شود، وي را از ارتكاب زشتي ها و پليدي ها كه از آن به فجور نيز ياد مي شود، پرهيز مي دهد.
البته نفس به سبب همان تمايلات و گرايش هاي طبيعي و غريزي به ماديات و امور دنيوي، گاه از حد اعتدال مي گذرد و به سوي فجور متمايل مي شود و اين گونه است كه در اين هنگام نفس آدمي به جاي آن كه لوام و سرزنشگر باشد، اماره به سوء و بدي ها مي شود و در مقام نفس اماره ظاهر مي گردد.
تنها انسان هايي كه با بهره گيري از فطرت و نفس لوامه و عقل مدبر خود توانسته اند مديريت نفس را به عهده بگيرند، مي توانند به سكون و آرامشي دست يابند كه از آن مقام، به نفس مطمئن ياد مي شود. بنابراين انسان ها تا زماني كه به مقامي دست يابند كه نفس ايشان به اطمينان و سكون برسد، در دنيا گرفتار نوسانات شديدي مي شوند كه گاه به سوي نفس لوامه و گاه به سوي نفس اماره كشيده مي شوند بنابراين هرگز رنگ آرامش و آسايش را نمي بينند و در ترديد و اختلاف با خود به سر مي برند.
نقش دنيا در هويت بخشي آدمي
اين اقتضاي دنيوي نفس است كه اين گونه عمل كند. بنابراين نمي توان از نقش دنيا در هويت بخشي و ماهيت بخشي آدمي غافل بود. به اين معنا كه دنيا همان گونه كه در ماهيت بخشي به مفهوم انسان و انسانيت نقش دارد به همان اندازه در هويت بخشي و ايجاد يك موجود جديد با هويت تازه نيز تأثير مي گذارد. بنابراين هر كسي تا زماني كه در دنيا زندگي مي كند، با كارها و انديشه ها و نگرش ها و رفتارهاي خود، درحال ساختن خودي است كه از آن به هويت شخصي و يا شاكله وجودي ياد مي شود. شاكله وجودي هر انسان، همان شخصيت وي است كه در يك فرآيندي آن را مي سازد و به آن شكل ثابت مي بخشد. در تصوير اسلامي هر كسي درحال ساختن شاكله و شخصيت خويش از طريق بينش ها و نگرش هاست. بنابراين ماهيت ثابت و حقي ندارد، بلكه اين ماهيت، زماني به ثبوت و حقانيت مي رسد كه خود، آن را به تمام و كمال از طريق بينش ها و نگرش هايش ساخته باشد، در اين حالت است كه هر كسي چيزي مي شود كه خود ساخته است. برخي به شكل شتر، گاو و پلنگ يعني موجودي با خصوصيات سه حيوان مختلف و برخي گوسفند، خوك، خر و اسب و يا اشكال ديگر ماهيت و هويت خويش را بازسازي مي كنند. برخي از مفسران بر اين باورند كه «اذاالوحوش حشرت» اشاره به حشر و نشر انسان ها با ماهيت هاي حيوانات وحشي در روز رستاخيز دارد؛ به ويژه اين كه خداوند مي فرمايد انسان هايي هستند كه همانند چارپايان يا پست تر از آنان مي باشند اين چارپايان درحقيقت شاكله و شخصيت و هويت و ماهيت جديدي است كه انسان در دنيا براي خود ساخته است. اين كه خداوند برخي از انسان ها را به شكل بوزينه و يا خوك، مسخ نموده است از آن روست كه ماهيت و شخصيت و هويت اين افراد به سبب بينش ها و نگرش هايشان درحقيقت مسخ شده بود و خداوند تصوير قيامتي و برزخي اين افراد را به صورت مجسم و دنيوي به ما نشان داده است. اين كه برخي از حجاج را ابوبصير نابينا به اشاره امام صادق(ع) جانوراني زشت و وحشي مي بيند از آن روست كه آنان ماهيت و شاكله وجودي خويش را در كارخانه دنيا اين گونه ساخته و پرداخته اند.
بنابراين در تصويري كه قرآن و امامان(ع) براساس آموزه هاي وحياني، از دنيا ارائه مي دهند، دنيا كارخانه هويت سازي و ماهيت سازي است. انسان ها در دنيا ماهيت خويش را به ماهيات و هويات ديگر تبديل مي كنند و حقايق جديد مي يابند. از اين رو استاد كامل آيت الله حسن زاده آملي مي فرمايد كه انسان در حقيقت نوع منطقي نيست بلكه براساس انديشه هاي اسلامي، جنسي است كه تحت آن انواع قرار دارد و هر انساني مي تواند ماهيت خويش را به انواع مختلفي تبديل و تغيير دهد و درنهايت با شاكله و شخصيت و ماهيت و هويتي در قيامت ظاهر مي شود كه براي خود ساخته و ثابت و حق گردانيده است.
دنياي مثبت و منفي
دنيا از نظر اسلام و قرآن، امري ارزشي و يا ضدارزشي نيست، بلكه از نظر قرآن، دنيا مكاني بسيار زيبا براي ساختن ها و شدن هاست. انسان ها در زندگي خويش درحال صيروره و شدن ها هستند و اين دنيا است كه به ايشان چنين امكاني را مي بخشد تا ماهيت و هويت خويش را بسازند. با اين همه، گرايش به دنيا به عنوان يك اصل، از نظر قرآن مردود است و انسان ها نبايد اين مرحله را مرحله كامل و نهايي بشمارند و خود را به آن دلبسته نمايند، بلكه دنيا ابزار و مسيري براي رفتن به سوي كمال و نهايت هاست.
در روايات بسياري دنيا مورد ستايش و سرزنش قرار گرفته است كه هر يك ناظر به نگرشي است كه انسان به دنيا دارد. اگر انسان دنيا را دارالقرار و ايستگاه نهايي بداند گرفتار آرايه هاي آن مي شود و در دام آن مي افتد و نمي تواند مسير شدن هاي كمالي را به پايان ببرد. اما اگر دنيا را بخشي از مسير شدن هاي كمالي بشمارد، در اين حالت دنيا براي او يكي از مهم ترين مكان هايي مي شود كه بايد ارزش هر دم و لحظه آن را قدر شمارد و از آن بهره گيرد.
پيامبر اكرم(ص) خطاب به اباذر غفاري فرمود: يا اباذر، الدنيا ملعونه و ملعون ما فيها الا من ابتغي به وجه الله...؛ اي اباذر، دنيا و آنچه در آن است، بي ارزش و از رحمت الهي به دور است، مگر مقداري كه موجب رضايت خداوند متعال گردد. (بحارالانوار، ج 28، ص 78، روايت 3)
حضرت علي(ع) مي فرمايد: الدنيا دار ممر لا دار مقر والناس فيها رجلان: رجل باغ نفسه و اوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها؛ دنيا خانه اي است كه انسان از آن عبور مي كند، نه محل استقرار دايم و هميشگي؛ مردم در دنيا دو گروه هستند؛ گروهي خودشان را به دنيا فروخته و به عذاب الهي گرفتار مي نمايند و گروهي ديگر، خود را خريده و از قيد دنيا آزاد مي سازند. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 81، ص 329)
با توجه به اين گونه روايات، نتيجه مي گيريم كه بالاترين سرمايه انسان براي تكامل مادي و معنوي، عمر و حيات و امكانات موجود در اين دنيا است كه به دو صورت مي تواند از آن استفاده نمايد، گاهي هدف و توجه انسان به مال، ثروت، مقام و خوشي ها و لذات زودگذر همين دنياست و براي رسيدن به آنها تلاش مي نمايد و هدفي جز اشباع غرايز حيواني و اميال نفساني ندارد و در درياي كبر، غرور، خودپسندي، جهالت و ناداني غوطه ور است كه همان دنياطلبي مذموم و مورد سرزنش است.
اما گاهي ديگر، انسان به دنيا به عنوان ابزاري براي شدن هاي كمالي و تقرب الهي توجه مي كند و مي كوشد تا از هر چيز و فرصت دنيوي براي رسيدن به خداوند استفاده كند و شاكله وجودي خويش را چنان بسازد كه آموزه هاي هدايتي و وحياني قرآن به وي گفته است.
بازار بزرگ دنيا
امام جواد (ع) اين پيشواي بزرگ انسانيت و ولايت و خلافت (ع)، در تصويري كه از دنيا ارائه مي دهد به گوشه اي ديگر از حقيقت آن اشاره مي كند كه بسيار سازنده براي انسان هايي است كه مي خواهند در اين صيرورت و شدن هاي كمالي به سوي اسماي جمالي خداوند حركت كنند و در بهشت رضوان اكبر الهي جاي گيرند.
آن حضرت (ع) در كلامي كه بايد آن را از جوامع الكلم برشمرد مي فرمايد: «الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسرالاخرون؛ دنيا بازاري است كه عده اي در آن سود مي برند و عده اي ديگر ضرر مي كنند» (بحار الانوار، ج 87، ص 366) و تحف العقول، بخش سخنان امام جواد (ع))
خداوند در سوره عصر در تحليل زندگي انسان در دنيا مي فرمايد: «والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوابالصبر؛ سوگند به عصر كه انسان هر آينه در خسران و زيان است مگر كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و ديگران را به حق و صبر سفارش نمودند.
هر چند كه براي عصر، معاني گوناگوني گفته اند ولي به نظر مي رسد كه مراد از آن همين بخش از زندگي انسان در دنياست؛ زيرا انسان در يك فرآيند زماني پديد مي آيد و بالنده مي شود. اين فرآيند از زماني كه در ذات الهي به شكل عين ثابت تا زماني كه به شكل روح و سپس نفس حركت مي كند و از عالم برزخ نزولي فرود مي آيد و در دنيا مستقر مي شود و از متاع هاي آن سود مي برد تا زماني كه به عالم برزخ صعودي در مي آيد و راه كمال خويش را تا ذات الهي ادامه مي دهد و چرخه و دايره انالله و انااليه راجعون به پايان مي رساند، فرآيند طولاني است كه زندگي آدمي در دنيا از همه مهم تر و اساسي تر است؛ زيرا در اين بخش از سير و حركت انسان، عصاره وي گرفته و حقيقت او آشكار مي شود. از اين رو به آن ؛، عصر و زماني گفته مي شود كه عصاره وجودي وي گرفته شده و شناخته مي شود و شدن هاي اصلي و اساسي خود را انجام مي دهد.
خداوند مي فرمايد انسان در زندگي دنيوي خويش (عصر) در خسران و زيان از دست دادن سرمايه وجودي و ظرفيت هاي كمالي و اساسي خود است و تنها در اين ميان تنها كساني كه ايمان آورده و كارهاي نيك انجام داده و دستگير ديگران در مسيركمالي به عنوان خلافت الهي بوده و به سوي حق دعوت و در كارهاي نيك و صالح، آنان را ياري و كمك (صبر) كرده اند، سربلند و موفق هستند و از خسران و زيان در امان مي مانند.
بنابر اين دنيا بازار بزرگي است كه هر كسي متاع خويش را عرضه مي كند. برخي در اين بازار نه تنها سودي نمي برند بلكه اصل سرمايه هاي وجودي خويش را از دست مي دهند و همه توانايي ها و ظرفيت هاي وجودي خود را بر باد مي دهند و چيزي براي خويش باقي نمي گذارند. از جمله اين افراد مي توان به اصحاب سبت اشاره كرد كه به سبب قانون گريزي و دور زدن قانون الهي، به شكل بوزينه در آمدند و شاكله وجودي خود را در همين دنيا بروز و ظهور دادند؛ زيرا كساني كه هنجارشكن و قانون گريز هستند و مي كوشند تا با كلاه هاي شرعي و مانند آن قانون الهي را دور بزنند، بوزينگاني هستند كه از انسانيت و قانون بهره اي نبرده اند؛ آنان كساني هستند كه گمان مي كنند قانون، ابزار تمسخر و بازيچه هواهاي نفساني آنان است و همانند بوزينگان براي قانون شكلك در مي آورند و قانون را با دور زدن و كلاه شرعي گذاشتن، بي اعتبار و بي ارزش مي كنند و به تمسخر مي گيرند. بنابر اين چنين افرادي حقيقت بوزينگي خويش را آشكار مي كنند و در نهايت از ظرفيت هاي انسانيت بي بهره مي مانند و زيانكاري وجود انساني خويش را به بوزينه اي تبديل مي كنند و تغيير ماهيت و هويت مي دهند.
امام جواد (ع) برنده بزرگ بازار دنيا
اگر به سيره عملي امام جواد (ع) نگاهي گذرا افكنده شود به خوبي آشكار مي گردد آن حضرت رابح بزرگ بازار دنيا بوده است. به اين معنا كه وي همان گونه كه مي انديشد، عمل مي كند و همان گونه كه مي گويد، انجام مي دهد و از هر چه پسنديده است پيروي مي كند و هر آن چه را كه ناپسند است، براي خود و ديگران نمي خواهد.
آن حضرت (ع) با آن كه در مقامات باطني و معنوي، سر آمد روزگار خويش و حجت كامل و تمام الهي بر مردمان زمان خويش بوده است، در نظر گاه اهل ظاهر و دنيا نيز در مقامات عالي و بلندي نشسته بود كه بسياري غبطه آن را مي خوردند. وي داماد خليفه عباسي بود كه براي بسياري از اهل دنيا، مقام بلند و بزرگي بشمار مي رفت و ارزش او از نظر ايشان مي افزود. با اين همه وي برخلاف اهل دنيا و ظاهر هرگز به اين مقام دامادي توجه و اعتنايي نداشت.
به اين معنا كه آن حضرت با حضور در مقامات ظاهري دنيوي و حضور در مراكز قدرت به سبب دامادي خليفه نخواست از موقعيت ظاهري و دنيوي خويش بهره گيرد. بسياري از مردم حتي مدعيان زهد و تقوا هنگامي كه درمقام قدرت قرارمي گيرند، رفتار و نگرشي ديگر مي يابند و طوري ديگر عمل مي كنند بطوري كه قدرت و مقام براي آنان آفت جان و مايه زيان و خسران ابدي مي شود. در داستان هاست كه عبدالملك بن مروان: پنجمين خليفه اموي درسال62هـ.ق درمدينه بدنيا آمد، پدرش مروان بن حكم مدتي خليفه اموي بود. عبدالملك در مدينه بزرگ شد و بعد از اينكه پدرش از دنيا رفت، درسال 56 قمري در سن 04 سالگي خليفه امويان در دمشق شد. قبل از اينكه خليفه شود، پيوسته در مسجد بود و قرآن مي خواند و خودش را با زهد و عبادت در نظر مردم موجه جلوه مي داد به طوري كه او را «حمامه المسجد» يعني كبوتر مسجد مي گفتند؛ ولي به محض رسيدن به خلافت، با همه ارزش هاي اسلامي و اخلاقي، خداحافظي كرد. زماني كه به وي خبر خلافت دادند، در مسجد درحال تلاوت بود. دراين حال قرآن را برهم نهاد و گفت: «هذا فراق بيني و بينك و هذا آخرالعهد بك؛ اين آغاز جدايي ميان من و توست و اين آخرين ديدار باتوست.»
بسياري از اهل دنيا اين گونه هستند كه درمقام قدرت و موقعيت هاي برتر، حقيقت و شاكله وجودي خويش را چنان كه هست نشان مي دهند.
اين درحالي است كه امام جواد(ع) با آن كه به اجبار در مقام دامادي خليفه قرارمي گيرد، هيچ دلبستگي و علاقه اي به دنيا از خود نشان نمي دهد و بارها و بارها ثروت خويش را در راه خداوند انفاق مي كند، به گونه اي كه به جواد (بخشنده) معروف شد. آن حضرت (ع) درمقام انسان كامل بودن، در جايگاهي بود كه در كائنات به اذن الهي تصرف مي كرد و نيازي به دنيا و مقامات آن نداشت. بلكه اين دنيا بود كه به وي نياز داشت تا دنيا و هرآن چه در آن است را به كمالات لايق و شايسته شان برساند.
مقام ايشان به گونه اي بود كه خاك و طلا براي ايشان مساوي بود و به همان سادگي كه طلا را به خاك بي ارزش بدل مي كردند، مي توانستند خاك را به طلا تبديل كنند. چنان كه در روايت است كه اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: در روز عيدي به خدمت حضرت جواد(ع) رفتم، از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم. حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك، قطعه اي از طلا گرفت. يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره اي طلاي گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود. (اثبات الهداه ، ج3، ص833- بحارالانوار، ج50،ص94- مدينه المهاجز، ص7، ص373- مؤسسه الامام الجواد(ع)، ج1، ص 352)
با اين همه آن حضرت (ع) همانند ديگر امامان، خاندان پاك و طاهر عصمت و طهارت(ع) مي كوشيدند تا از دسترنج خويش به ديگران كمك كنند و همانگونه كه اميرمؤمنان(ع) با چاه كني و نخلستان سازي و وقف آن به فقيران و بينوايان، مي كوشيد تا انفاق به ديگران را بياموزاند، امام جواد(ع) نيز اين گونه عمل مي كرد و از دسترنج خويش انفاق مي نمود.
امام جواد(ع) الگوي همه كساني است كه مي خواهند دراين بازار بزرگ دنيا كه خداوندش «عصر» ناميده و بسياري خسران و زيان مي كنند، سود برند و شخصيت و شاكله خويش را چنان از طلاي حقيقت توحيد بسازند كه ديگر هيچ چيزي در ادامه فرآيندهاي شدن، تغييري در آن ندهد و شياطين را به ايشان دسترسي نباشد.
آن حضرت(ع) در بينش و نگرش عملي خود به ما آموخت كه زندگي دنيوي تنها زماني ارزش و اعتبار مي يابد كه بدانيم و بتوانيم به درستي از موقعيت خويش بهره گيريم و متاع خوب بخريم و از سرمايه ها و داشته هاي وجودي خويش به درستي بهره گيريم. باشد با پيروي از ايشان به شدن هاي كمال جمالي دست يابيم و دنيا را بازاري براي سود وجودي خويش قرار دهيم.

 



ضرورت وفاداري و صداقت

محمد مهدي رشادتي
اميرالمومنين(ع) مي فرمايند:
«ان الوفاء توأم الصدق» وفاي به عهد و پيمان، و صداقت و راستي، قرين يكديگرند.(1)
حضرت در ادامه خطبه 41 نهج البلاغه، چنين مي فرمايند: من سپري محكم تر از «وفاء و صدق» سراغ ندارم. آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد، خيانت و نيرنگ نمي كند.
امروزه ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه مردم و افراد نادان، حيله و نيرنگ را، زيركي و زرنگي و حسن سياست و تدبير به حساب مي آورند. از همان ابتدا كه علي(ع) زمام امور را به دست گرفتند، بعضي از دوستان و علاقمندان از راه خيرخواهي و گاه به شكل اعتراض دو پيشنهاد را به ايشان مطرح كردند:
يكي مربوط به تقسيم بيت المال بود كه آن حضرت امتيازي براي برخي افراد قائل شود. دوم مربوط به شيوه صادقانه و صريح و شفاف اميرالمؤمنين(ع) در سياست بود. امام(ع) حاضر نبود ذره اي از آن دو اصل (وفاداري و صداقت) منحرف شود.
درباره پيشنهاد اول (يعني امتياز دادن به عده اي خاص) مي فرمود: آيا به من توصيه مي كنيد، موفقيت را از راه ستم و ظلم بر مردمي كه رعيت من هستند تأمين كنم؟ به خدا سوگند كه تا دنيا دنياست چنين چيزي براي من ممكن نيست. اگر اين ها مال شخصي خودم مي بود و مي خواستم ميان مردم تقسيم كنم تبعيضي قائل نمي شدم تا چه رسد به اينكه اموال مربوط به بيت المال مسلمين بوده و ملك كسي نيست.(2)
سپس فرمودند: مال را در غير مورد خودش مصرف كردن و بغير مستحق دادن، از موارد اسراف و ضايع كردن اموال محسوب مي شود.
عقيل و دزدي از بيت المال
يك شب عقيل به عنوان مهمان بر آن حضرت در كوفه وارد شد. حضرت مقدم برادر را گرامي شمرد و احترام كرد. امام حسن(ع) به اشاره پدرش يك پيراهن و يك ردا، از مال خودش به عقيل اهداء كرد. هوا گرم بود. علي(ع) و عقيل روي بام دارالاماره كوفه نشسته بودند. عقيل انتظار سفره رنگيني داشت، برخلاف انتظارش غذاي ساده اي بيش نبود. بعد عقيل حاجت خود را اظهار كرد و گفت: زودتر بايد به خانه ام برگردم و خيلي مقروض هستم. آمده ام شما دستور بفرماييد قرض من را بدهند. امام فرمود: چقدر بدهكاري؟ گفت: صدهزار درهم. امام فرمود: چقدر زياد، بعد فرمود: متأسفم كه اينقدر تمكن ندارم كه همه قرض هاي تو را بدهم اما همين كه موقع حقوق و تقسيم سهميه ها شد من از سهم خودم تا آن اندازه اي كه مقدور است خواهم داد.
عقيل گفت: سهم تو كه چيزي نيست، چقدرش را مي خواهي خودت برداري و چقدرش را به من بدهي، دستور بده از بيت المال بدهند. امام فرمود: بيت المال كه ملك شخصي من نيست. من امين مال مردم هستم. نمي توانم از بيت المال به تو بدهم، بعد كه ديد عقيل خيلي سماجت مي كند از همان پشت بام كه به بازار مشرف بود و صندوقهاي تجار ديده مي شد به صندوقها اشاره كرد و فرمود: من يك پيشنهاد به تو مي كنم كه اگر عمل كني همه قرض ها را مي دهي و آن اينكه اين مردم تدريجاً به خانه ها مي روند و اينجا خلوت مي شود و صندوقهايشان كه پر از درهم و دينار است، همين كه خلوت شد برو و اين صندوقها را خالي كن و قرض هايت را بده.
عقيل گفت: برادر- سر به سر من مي گذاري، به من پيشنهاد دزدي مي دهي؟ مگر من دزدم كه بروم مال مردم بيچاره اي را كه راحت در خانه هاي خود خوابيده اند، بدزدم؟ امام فرمود: چه فرق مي كند كه از بيت المال به ناحق بگيري و يا اين صندوق ها را بزني؛ هر دو دزدي است. بعد فرمود: پيشنهاد ديگري به تو مي كنم، در نزديكي كوفه، شهر قديمي حيره قرار دارد و مركز بازرگانان و ثروتمندان عمده است. شبانه دو نفري مي رويم و بر يكي از آنها شبيخون مي زنيم.
عقيل گفت: برادرجان من از بيت المال مسلمين كمك مي خواهم و تو اين حرفها را به من مي زني؟ امام فرمود: اتفاقاً اگر مال يك نفر را بدزدي بهتر است از اين كه مال صدها هزار نفر را بدزدي. چطور است كه ربودن مال يك نفر اسم دزدي دارد و ربودن اموال عمومي دزدي نيست؟(3)
علي(ع) نامه اي به يكي از كارگزارانش مي نويسد:
واي به حال آن كس كه طرف حسابش پيش خدا، فقرا و ضعفا و بيچارگان و قرض داران و در راه ماندگان باشند. بالاترين اقسام خيانت، خيانت به اجتماع است و بدترين اقسام دغل بازي و نيرنگ، نيرنگ با پيشوايان است.(4)
اما درباره پيشنهاد دوم (يعني استفاده از هر روشي براي پيروزي) مي فرمود: گمان نكنيد كه معاويه از من زيرك تر است. نه، اين طور نيست. معاويه در سياست دست به خدعه و نيرنگ مي زند و من از آن بيزارم. هدف او يك هدف شوم و پليد است و از هر راه زشتي هم شده ولو به وسيله آدم كشي و هتك حرمت نواميس و وعده هاي كذب و نوشتن نامه هاي دروغين به اطراف و به غارت بردن اموال و ارعاب مردم، به مقصودش مي رسد. براي هدف پليد، مي توان اسباب و ابزار و روش هاي ناپسند و زشت انتخاب كرد، اما من كه به خاطر اصول عالي اسلامي و انساني قيام كرده ام و و هدفم اصلاح انسانيت و مبارزه با اين زشتي ها و خرابكاري هاست، نمي توانم پا روي هدف خود بگذارم و سياستي مبتني بر ظلم و ستم و دروغ پردازي پيش بگيرم.(5)
براي مقايسه روش سياسي علي(ع) و روش سياسي معاويه به دو نامه زير توجه كنيد: نامه اول از امام علي(ع) است به يكي از سردارانش به نام معقل بن قيس رياحي. امام(ع) در آن نامه خطاب به فرمانده سپاه چنين مي نويسد: از خدا بترس، خدا را در نظر بگير. بعد مي فرمايد: تا دشمن شروع به جنگ نكرده تو شروع نكن. مبادا كينه و دشمني آنها، تو را وادار كند كه قبل از آنكه آنها را كاملا دعوت كرده و اتمام حجت كني، به زدوخورد مبادرت نمايي.(6)
نامه دوم از معاويه است به يكي از سردارانش به نام سفيان غامدي، معاويه در آن نامه خطاب به فرمانده سپاه چنين مي نويسد:
برو، شبيخون بزن و آدم بكش و اموال را غارت كن كه اين كارها از لحاظ سياسي بسيار مفيد است. زيرا اهل عراق مرعوب مي شوند و دوستان ما كه در گوشه و كنار هستند خوشحال خواهند شد. هركس را كه گير آوردي بكش (به غير از دوستان خودمان)، به هر كجا كه رسيدي خراب كن، اموال مردم را غارت كن و آتش بزن و آنها را نابود كن زيرا تلف كردن اموال در دل ها تأثير فراوان دارد.(7)
پيام هاي رفتار علوي
پيام و منش اميرالمؤمنين(ع) بايد راهنماي عمل همه ما بخصوص دولتمردان باشد اول: پرهيز از اعطاء هر نوع امتياز ويژه اقتصادي يا سياسي و... به اشخاص خاص و جناح ما و احزاب، به عبارت ديگر شيوه رفتار حاكمان اسلامي مبتني بر ضوابط و محورهاي قانوني است نه براساس روابط و رفاقت ها و وابستگي ها.
دوم: دقت نظر در شيوه رفتار تبليغاتي و رسانه اي. آيا زيبنده است كه هرچه مي شنويم آن را فاش كنيم. آيا در صحت و سقم اخبار و ميزان تأثيرگذاري آن بر اذهان مردم و سوءاستفاده دشمنان از آمارها و گزارش ها، به اندازه كافي دقت و مطالعه كرده ايم؟
آيا وفاي به عهد كه همدوش صداقت و راستي معرفي شده، مبناي رفتار ماست؟ دير يا زود در محضر خدا بايد پاسخ گو باشيم. آيا جواب قاطع و قانع كننده و دقيق مهيا كرده ايم؟
نكته آخر اين كه ما «وظيفه» نداريم به هرقيمتي، حاكميت را به چنگ آوريم. چرا ائمه(ع) در طول حدود 250سال حيات پربركت خود، در حاكميت نبودند. به هوش باشيم كه در مكتب ما هر شيوه رفتاري، و هرگونه عملكردي مباح و جايز شمرده نشده است.
مكر كن در راه نيكو خدمتي
تا نبوت يابي اندرامتي
مكر كن، تا وارهي از مكر خود
مكر كن تا فردگردي از جسد
مكر كن تا كمترين بنده شوي
در كمي افتي، خداونده شوي(8)
چون درخت است آدمي و بيخ، عهد
بيخ را تيمار مي بايد به جهد
عهد فاسد، بيخ پوسيده بود
وز شمار و لطف، ببريده بود(9)
مكن تاتواني دل خلق ريش
وگر ميكني ميكني بيخ خويش
اگر جاده اي بايدت مستقيم
ره پارسايان اميدست و بيم
خرابي و بدنامي آيد زجور
بزرگان رسند اين سخن را بغور
برآن باش تا هرچه نيت كني
نظر در صلاح رعيت كني(10)

پانوشت ها:
1-نهج البلاغه- دشتي- خطبه 41- ص 65
2-همان- خطبه 126- ص 169
3-حكمت ها و اندرزها- شهيد مطهري- صدرا- ج 1 ص 138
4-نهج البلاغه- همان- نامه 26- ص 363
5-همان- خطبه 200- ص 301
6-همان-نامه 12- ص 351
7-حكمت ها و اندرزها- همان- ص 142
8-مثنوي معنوي- ج 3- ص 31- ابيات 469- 470- 471
9- همان- ص 74- ابيات 1166- 1167
10-كليات سعدي- ص 155-156
¤ تذكر: اين نوشته عمدتاً برگرفته از مقاله «روش سياسي امام علي(ع)» نوشته شهيد مطهري است كه در كتاب حكمت ها و اندرزها به نشاني فوق الذكر چاپ گرديده است.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& نوكر ظالم، ياور مظلوم نيست!
¤ ¤ ¤
& هر مرگ ديگري، يك گواه صادق مرگ ماست، كي مي توانيم از «خواب غفلت» برجهيم!
¤ ¤ ¤
& مهرباني، ويزاي ورود به كشور دل هاي اولاد آدم است.
¤ ¤ ¤
& آنگاه كه ديدي منطق بر جان، و احساس بر دل نمي نشيند بدان كه: من ،من و ما، ما نيستيم و حكايت برادري، افسانه ديگري شده است!
¤ ¤ ¤
& آنگاه كه به آنچه از غيب مي رسد يقين كردي و از آنچه در دست داري دل بريدي، درهاي ملكوت يكي يكي برويت گشوده مي شود.
¤ ¤ ¤
& وقتي «نمك ها» تلخ شدند، شيريني ها شوريدند و مزاج جامعه را تلخ و شور و گس كردند!
¤ ¤ ¤
& آنگاه كه بچه هايي كه در جوف پيران قايم شده اند به جاي نينوايي، سوتك نوازي كنند، درد اولاد آدم، بي درمان مي نمايد!
¤¤¤
& «ولايت فقيه» تنها قافله سالاري است كه در زمان «غيبت كبري» صادقان بهشتي صفت و مخلصان بي اعتنا به شياطين جني و انسي را به مقصد و مقصود مي رساند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14