(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 آذر 1388- شماره 19525
 

شاخص هاي ايمان كامل
مستمند حقيقي
هدف خلقت هستي و انسان
شاخص هاي فتنه و فتنه گري
عواقب بداخلاقي



شاخص هاي ايمان كامل

قال النبي(ص): ثلاث من كن فيه استكمل خصال الايمان:
الذي اذا رضي، لم يدخله رضاه في باطل، و اذا غضب لم يخرجه الغضب من الحق و اذا قدر لم يتعاط ماليس له.
پيامبر(ص) فرمود:
سه خصلت در هر كس باشد ايمان او كامل است: 1- كسي كه هنگام رضايت و خشنودي در مسير باطل گام برنمي دارد. 2- در هنگام غضب از مسير حق خارج نمي شود. 3- در هنگام قدرت تعاملي غيرمناسب با ديگران ندارد.(1)
1- تحف العقول، ص43

 



مستمند حقيقي

روزي رسول خدا(ص) به اصحاب خود فرمود: فقير و بينوا كيست؟ اصحاب جواب دادند كسي كه درهم و دينار نداشته و دستش از مال دنيا تهي باشد، آن حضرت فرمود: آنكه شما مي گوييد فقير است، بينوا كسي است كه در عرصات قيامت بيايد و حق اشخاصي به گردن او باشد، به اين طريق كه يك نفر را زده و ديگري را ناسزا گفته، حق شخص ثالثي را ضايع نموده و يا غصب كرده است. اگر حسنات و كار خوبي داشته باشد در قبال حقوق مردم از او مي گيرند و مي دهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتي نداشته باشد از گناهان كساني كه بر اين شخص حقي دارند برداشته مي شود و آن گناهان را بر او بار مي كنند و بينوا و فقير چنين كس است. همين موضوع منظور خداوند تبارك و تعالي در اين آيه شريفه است «وليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم» (عنكبوت- 13) بارهاي سنگين خود را برمي دارند و بارهاي سنگين ديگري را بر دوش آنها مي گذارند1.
1- انوار نعمانيه، ص349

 



هدف خلقت هستي و انسان

پرسش: هدف خداوند از آفرينش انسان و هستي چيست؟
پاسخ:
اين سؤال سابقه ديرينه اي داشته و مانند برخي از مسائل فلسفي، براي همگان مطرح است. غالب مردم مايلند بفهمند كه هدف از آفرينش هستي چه بوده است؟ و پيش از بيان پاسخ تفصيلي لازم است به يك نكته اشاره شود و آن اينكه، پاسخ اين سؤال در گرو تفكيك بين دو اصل است:
1- «فاعل=خدا» از آنجا كه خدا موجود كامل و بي نيازي است، كوچكترين غرضي كه رفع حاجت از او كند، نداشته است.
2- «فعل=كارهاي خدا»، پيراسته از عبث و لغو بوده و حتما داراي هدفي است. و اين غايت مربوط به خود فعل است نه به فاعل.
به عبارت ساده تر، «فاعل» فاقد «غايت (هدف است و «فعل» داراي «غايت». تفاوت ميان اين دو جمله، بسيار وسيع است وعدم تفكيك ميان اين دو، پديدآورنده مشكلاتي از اين قبيل است.
كساني كه اين سؤال را مطرح مي كنند، فاعليت خدا را مانند فاعليت مخلوق پنداشته اند، زيرا همان طور كه انسان، دست به كاري نمي زند مگر به خاطر كمبودي كه در خود احساس مي كند و در رفع آن مي كوشد، به گمان اينان، خدائي كه كمال مطلق است و كوچك ترين كمبودي در او وجود ندارد، نيز بايد در اين خلقت غرض داشته باشد، چرا كه فقدان غرض، دليل «عبث» بودن است. در بحث شناخت صفات خداوند، بزرگترين سد و مانع، همين مقايسه اشتباه است، لذا اصل اولي در اين بحث آن است كه ما بدانيم خداوند در هيچ چيزي به ما شباهت ندارد. ما موجودي هستيم از هر نظر محدود. و به همين دليل تمام تلاش هايمان براي رفع كمبودي هاي مان است. درس مي خوانيم، تا باسواد شويم و كمبود علم مان از بين برود، به دنبال كسب و كار مي رويم تا با فقر مبارزه كنيم، لشكر و نيرو تهيه مي كنيم تا كمبود قدرت مان را در برابر حريف جبران كنيم، حتي در مسائل معنوي و تهذيب نفس و سير مقامات روحاني، باز تلاش در جهت رفع كمبودهاست.
ولي آيا آن وجودي كه از هر نظر بي نهايت است، علم و قدرت و نيروهايش بي انتها، و از هيچ نظر كمبودي ندارد. معقول است كاري براي رفع كمبودش انجام دهد؟
از اين تحليل روشن به اينجا مي رسيم كه از يك سو آفرينش بي هدف نيست و از سوي ديگر اين هدف به آفريدگار بازنمي گردد، در اينجا به آساني مي توان نتيجه گرفت كه هدف حتماً و بدون شك چيزي مربوط به خود مخلوقات است. پس اگر در اينجا ميان «غرض فاعل» و «غرض فعل» تفكيك قائل شويم، قهرا مشكل، خود به خود حل خواهد شد. و لذا چنين مي گوييم: از آنجا كه فاعل، غني مطلق و كمال محض است، هيچ نوع كمبود و نقصي در او راه ندارد، نمي توان براي او غرض و غايتي انديشيد. غرض براي فاعل، از آنجا كه قبلا نيز متذكر شديم از مسئله مقايسه سرچشمه مي گيرد. و اگر علماي كلام مي گويند: «افعال خدا معلل به اغراض نيست» مقصود صحيح از آن اين است كه بگوييم: غرض و غايتي كه به ذات خدا بازمي گردد در آنها وجود ندارد، زيرا او كمال مطلق است؛ هيچگونه كمبود و نقيصه اي در او راه ندارد تا درصدد رفع آن كمبود برآيد.
ادامه دارد

 



شاخص هاي فتنه و فتنه گري

رضا شريف زاده
فتنه در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن ها بلايا، شكنجه و آشوب و اخلال در نظر اجتماعي است. قرآن به مسئله فتنه از جهات مختلفي پرداخته است؛ زيرا ارتباط تنگاتنگي با مسئله امنيت و آرامش فردي و اجتماعي شخص و جامعه دارد و مي تواند تأثيرات شگرفي در امر فلسفه آفرينش به جا گذارد؛ چون هدف آفرينش، تعالي انسان به تقرب به خداوند است كه فتنه مي تواند مانع اين حركت كمالي شود.
نويسنده در اين مطلب با بررسي آيات قرآني بر آن است تا تحليل قرآن را از مسئله فتنه، عوامل و مصاديق آن ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم شناسي
فتنه در اصل به معناي قراردادن طلا و زر در آتش براي به دست آوردن خالصي آن است. از اين رو مي توان گفت با فتنه سره از ناسره، حق از باطل، خوب از بد و زشت از زيبا شناخته جدا مي شود.
اين واژه در فرهنگ قرآني در معاني چندي به كار رفته است كه از آن جمله مي توان به معناي امتحان، آزمون، عذاب و شكنجه، سوختن با آتش، بليه، سختي، اضلال (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص623 ذيل واژه فتن و نيز تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص406)، شرك، بازداشتن از دين (مجمع البيان، علامه طبرسي، ج1 و 2، صص511 و 513)، آشوب و اخلال در امور دين (تفسير التحرير و التنوير، طاهر بن عاشور، ج4، جزء6، ص276) اشاره كرد.
اين در حالي است كه برخي از محققان دانش زبان شناسي بر اين باورند كه اصل در ماده فتن، چيزي است كه موجب اختلاف و هرج و مرج همراه با اضطراب مي شود و اموال، اولاد و كفر در قرآن از مصاديق آن است. (التحقيق، مصطفوي، ج9، صص23 تا 25 ذيل واژه فتن)
براين اساس مي توان گفت كه فتنه در فرهنگ قرآني به هر چيزي كه موجب آشوب و اخلال در نظم شخصي و عمومي شود و موجبات اضطراب و تشويش را فراهم آورد و امنيت و آرامش را سلب كند، گفته مي شود. از اين رو شكنجه و عذاب، يا بلاياي طبيعي، آشوب هاي اجتماعي، جنگ و شورش و مانند آن به عنوان فتنه در قرآن معرفي شده است؛ زيرا هر يك از اين علل و عوامل موجب مي شود تا امنيت و آرامش از شخص و جامعه سلب شود. اين كه كفر و شركت فتنه معرفي مي شود از آن روست كه آرامش و امنيت را از شخص سلب مي كند و او در آخرت نيز گرفتار فقدان آرامش و آسايش شده و ترس و خوف دايمي را به جان مي خرد. فرزندان يا اموال نيز چنين وضعيتي را براي شخص به ارمغان مي آورند و آرامش را از او سلب مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد كه علم، حافظ و نگه دارنده انسان است، در حالي كه انسان مي بايست نگه دارنده مال باشد و همه گونه خود را در رنج و زحمت افكند تا از آن محافظت نمايد و آرامش را از خود سلب كند. از اين جا دانسته مي شود كه فتنه در فرهنگ قرآني، با همه گستردگي معنايي اش ناظر به اموري است كه آرامش و امنيت را از انسان سلب كرده و اخلال در نظم عمومي و نظام احسن ايجاد مي كند و زندگي را از حالت عادي و طبيعي اش بيرون مي برد. از اين رو آشوب ها و اغتشاشات اجتماعي را مي توان يكي از مهم ترين مصاديق فتنه دانست؛ زيرا آشوب و اغتشاش، نظم اجتماعي را از ميان مي برد و آرامش و امنيت را از جامعه سلب مي كند و بحران هاي متعدد را درپي مي آورد.
مصاديق فتنه انگيزان
براي اين كه تصوير روشن و درستي از فتنه در فرهنگ قرآني داشته باشيم به سراغ آياتي مي رويم كه به مصاديق فتنه انگيزان توجه مي دهد؛ زيرا از اين طريق مي توان دريافت كه غير از عوامل طبيعي كه نظم را مختل مي سازد و آرامش را از آدمي سلب مي كند، چه علل و عوامل ديگري مي تواند موجبات سلب آرامش و امنيت شود و نظم را به هم ريزد؟ البته همواره بر اين نكته تأكيد مي شود كه عوامل طبيعي نيز ارتباط تنگاتنگي با رفتارها و كنش هاي انساني دارد؛ زيرا فعاليت آدمي است كه موجبات اخلال در نظم طبيعت را فراهم مي آورد و امنيت و آرامش را از او سلب مي كند؛ از اين رو خداوند از فساد و تباهي در نظم طبيعت و محيط زيست خشكي و دريايي زمين به سبب كنش هاي انساني خبر مي دهد و آدمي را مسبب اصلي بسياري از حوادث و رخدادهاي به ظاهر طبيعي زمين برمي شمارد.
1- ستمگران: خداوند در آيه 25 سوره انفال از ستمگران به عنوان فتنه انگيزان اصلي جامعه ياد مي كند. اينان كساني هستند كه به حقوق خود بسنده نمي كنند و با تجاوز به حقوق ديگران مي كوشند تا نظم طبيعي جهان و جامعه را كه بر پايه عدالت استوار است به هم ريزند. در حقيقت ظلم و ستمي كه از سوي ستمگران اعمال مي شود، خود مصادقي از فتنه است؛ زيرا هم نظم طبيعي كه بر محور عدالت است را از ميان مي برند و هم آرامش و امنيت را از ديگري و يا جامعه سلب مي كنند.
با نگاهي به تاريخ و گزارش هاي تاريخي قرآن مي توان به آساني دريافت كه چگونه ستم ستمگران، فتنه اصلي در جوامع بشري بوده است و آنان را از پيشرفت و تكامل و تعالي د رحوزه هاي فرهنگي و تمدني بازداشته است و اجازه نداده تا همه انسان ها به كمال و تعالي دست يابند. جوامع به سبب ستم ستمگران هرگز روي عدالت به خود نديده و از امنيت و آرامش سودي نبرده است.
2- منحرفان و هنجارشكنان: دسته دومي كه خداوند از آنان به عنوان فتنه انگيزان سخن به ميان مي آورد، كساني هستند كه ما آنان را به نام منحرفان و هنجارشكنان مي شناسيم. اين عده با ايجاد فتنه و فساد در جامعه، امنيت و آرامش را از آن سلب كرده و در نظم عمومي و اجتماعي جامعه اختلال ايجاد مي كنند. انحرافات ايشان كه باهنجارشكني و بهره گيري از قوانين متشابه صورت مي گيرد، به آنان اين امكان را مي بخشد تا عرف و عادت پسنديده را زير پاگذاشته و با هنجارشكني امنيت اخلاقي و هنجاري جامعه را با بحران مواجه سازند.
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران اين افراد را كساني معرفي مي كند كه همواره دنبال متشابهات هستند و از آن پيروي مي كنند. اين در حالي است كه حقايق و اصول محكم و متقن در اختيار آنان است، ولي آنان با چشم پوشي نسبت به اين اصول، در پي متشابهات و اموري مي روند كه شك و ترديد در صحت و سقم آن وجود دارد؛ چرا كه در اين آب گل آلود بهتر مي توانند ماهي مراد بگيرند و در صورت حركت در مسير قوانين شفاف و روشن دست هاي ايشان رو مي شود. به عنوان نمونه در جامعه امروز عده اي با آن كه اصول شفاف قانون اساسي وجود دارد در پي قوانين متشابه و غيرشفاف مي روند و با هياهو و غوغاسالاري مي كوشند تا زمينه براي آشوب و هرج و مرج قانوني را فراهم آورند و جامعه را در سطح بحران قرار دهند تا بتوانند از اين وضعيت بحراني براي منافع خويش بهره گيرند. اين دسته هرگز به اصول شفاف و روشن توجهي نمي كنند و چون بيمار دل هستند و در دل هايشان زنگار كينه و كدورت است و از سلامت شخصيت و روحي و رواني برخوردار نمي باشند، تنها دنبال مصاديق غيرروشن قانوني مي روند، اين گونه است كه هنجارشكني به عمل طبيعي آنان تبديل مي شود و از جاده قانون و سلامت بيرون مي روند و منحرف مي شوند.
خداوند در اين آيه تبيين مي كند كه بددلي و بيماردلي ايشان موجب مي شود تا همواره در جايي قرار گيرند كه فتنه و اخلال در نظم و فقدان آرامش است و براي رسيدن به اين هدف از تاويل نادرست قوانين نيز خودداري نمي كنند. آنان برداشت هاي نادرست خود از قوانين را به عنوان تاويل و تفسير درست مطرح مي سازند و به موارد مشكوك شبهات و متشابهات، توجه ويژه اي دارند؛ زيرا در اين فضا مي توانند زيست كنند. اينان ميكروب ها و ويروس هاي اجتماعي هستند كه در فضاي متشابهات و تاويلات نادرست رشد مي كنند و تكثير مي شوند.
3- كافران: بي گمان كافران به سبب عدم پذيرش فلسفه و هدف آفرينش و انكار نظم كلي هستي، يكي از مهم ترين دشمنان نظم واقعي در هستي و جامعه مي باشند. اينان همواره در جست وجوي آن هستند كه نظم اجتماعي را به هم ريزند و در مسير بهره برداري خود از آن سود برند. البته اين گونه نيست كه همه كافران، ظالم به ديگري و يا جامعه باشند ولي بي گمان ايشان ظالم به خود و جان خويش هستند و در حق خود كوتاهي و ظلم روا مي دارند. از اين رو نمي توانند در مسير درست تعالي و كمال حركت كنند و با هر چيزي كه بر خلاف اعتقادات و باورهاي آنان است به مخالفت برمي خيزند و اجازه نمي دهند تا حقيقت بر ايشان روشن شود.
خداوند در آيه 91 سوره بقره فتنه اي را كه از سوي كافران ايجاد و دامن زده مي شود به عنوان بدتر از كشتار و قتل و در آيه 217 همين سوره به عنوان بزرگ تر از قتل و كشتار معرفي مي كند. دو واژه اشد و اكبر من القتل به اين معناست كه فتنه به سبب بازتاب ها و پيامدهاي خطرناك آن در جامعه مي تواند بدتر از كشتن شخص باشد؛ زيرا با اختلال در امنيت و نظم عمومي جامعه، امكان رشد و تعالي جمعي از جامعه گرفته مي شود و جامعه در شرايط فقدان امنيت نمي تواند در مسير شكوفايي و تعالي و رشد قرار گيرد. از اين رو خداوند در اين آيات فتنه انگيزي كافران را بدتر از قتل دانسته است.
كافران با بستن راه ها، جلوگيري از آزادي هاي بياني و مبادلاتي و فرهنگي، راندن شهروندان از شهر و ديار خودشان، و رفتارهايي از اين دست، فتنه گري كرده و جامعه را از حالت امنيت و آرامش و تعادل بيرون مي بردند. چنين رفتاري از نظر قرآن بدتر از كشتاري است كه برخي مرتكب مي شوند، زيرا با كشتن شخص و يا كشتار جمعي، نظم عمومي در كوتاه مدت به هم مي ريزد و آرامش سلب مي شود، در حالي كه جلوگيري از آزادي هاي اجتماعي، بستن راه آمد و شد مردم، جلوگيري از انجام اعمال عبادي از سوي مومنان و مانند آن، بحران عمومي و فراگيري را پديد مي آورد كه جامعه نمي تواند در آن احساس آرامش كرده و به سوي شكوفايي و توسعه حركت نمايد.
خداوند با آن كه قتل كافران حربي را مجاز مي شمارد، ولي به سبب آن كه حفظ حرمت و حريم برخي از مراكز عبادي و اصلي لازم است به مومنان اجازه نمي دهد تا اقدام به قتل كافران حربي در اين مراكز و محل ها نمايند. البته اين امر مشروط بر آن است كه كافران حربي، دست از فتنه انگيزي بردارند. اما همين كه فتنه انگيزي ايشان ادامه يابد حتي در اين مراكز يعني مسجدالحرام نيز جايز است كه كافر فتنه گر، كشته و مجازات شود. به سخن ديگر، فتنه انگيزي از نظر قرآن چنان بد و نادرست شمرده شده كه حتي جواز قتل فتنه گران در مسجدالحرام و مكان هاي امن ديگر صادر مي شود. (بقره آيات 191 و 193)
4- منافقان و ستون پنجم كافران: بي گمان منافقان كه از ترس قدرت و اقتدار دولت اسلامي، تابعيت امت را پذيرفته و به عنوان شهروند، خود را معرفي مي كنند تا از منافع شهروندي دولت اسلامي سود برند، از دشمناني هستند كه از نظر قرآن از كافران بدتر هستند. از اين رو خداوند در تهديدي آشكار آنان را كساني مي شمارد كه در پايين ترين و پست ترين درجه از درجات و مراتب دوزخي جاي مي گيرند.
منافقان به سبب حضور در جامعه و اطلاع كامل و كافي از نقاط ضعف و قوت نيروهاي خودي به شكل ستون پنجم دشمن عمل كرده و افزون بر ايجاد شايعات بي اساس و جنگ رواني، به جاسوسي عليه نيروهاي خودي و امت اسلام مي پردازند. خداوند منافقان جاسوس را به سبب آن كه عامل بسياري از اختلافات و آشوب ها و درگيري ها ميان امت اسلام مي باشند، سرزنش مي كند و آنان را فتنه گراني معرفي مي كند كه با حضور در صفوف نيروهاي خودي و رزمندگان اسلام از پشت به دولت و امت ضربه مي زنند.
خداوند از مومنان مي خواهد كه منافقان شناخته شده را در صفوف خود به ويژه مراكز حساس كشوري و لشكري جا ندهند و نگذارند آنان از امور پنهان آنها آگاه شده و به دشمنان كافر خبر دهند. اصولا حضور ايشان هرچند كه به ظاهر مفيد است ولي در عمل بسيار زيانبار است. اگر تخصص و توانايي دارند به سبب تعهد ايشان به كفر و كافران، هيچ بهره اي از اين تخصص و توانايي ايشان، به امت و ملت و دولت اسلامي نمي رسد. بنابراين لازم است تا اين فتنه گران منافق را از صفوف لشكري و كشوري خودي بيرون رانده و به ايشان اجازه بهره مندي از فرصت هاي به دست آمده در مكان ها و جاهاي مهم داده نشود. (توبه آيات 47 و 48)
علامه طبرسي و ابن كثير بر اين باورند كه اين آيات درباره منافقاني است كه در ميان مسلمانان حضور داشته و به جاسوسي عليه ايشان و به نفع دشمنان مي پرداختند. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 55 و نيز تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 4، ص 140)
5. متخلفان: از ديگر مصاديق فتنه انگيزان مي توان به متخلفان از دستورهاي خداوند و رسول اشاره كرد. كساني كه برخلاف دستور صريح رهبر جامعه عمل مي كنند و به خود اجازه مي دهند تا راه ديگري را درپيش گيرند از كساني هستند كه خداوند آنان را به سبب اين رفتار فتنه انگيزشان سرزنش مي كند؛ زيرا تخلف از فرمان رهبر مسلمين به معناي ايجاد اخلال در نظم عمومي جامعه و فتنه فراگيري است كه ديگران را نيز به سوي تخلف از قانون و رهبري سوق مي دهد. اين گونه است كه خداوند در آيات 24 و 25 سوره انفال هرگونه تحلف از فرمان رهبري را تخلف از فرمان الهي دانسته كه موجبات فتنه در جامعه و آشوب و فقدان امنيت و آرامش آن مي شود.
بنابراين برهمگان است كه درحوزه فرمان هاي اجتماعي رهبري چون جهاد و مشاركت فعال سياسي و مانند آن، از رهبري اطاعت كرده و هيچ گونه تخلف و سرپيچي نداشته باشند؛ زيرا اين گونه رفتار موجب بحران در اطاعت از ولايت شده و به عنوان اخلال درنظم عمومي و فقدان امنيت، فتنه انگيزي تلقي مي شود. هرگونه تخلف از احكامي كه فصل الخطاب است مي تواند به معناي فتنه انگيزي بوده و مجازات خاص آن را به دنبال داشته باشد.
6. جاسوسان: از ديگر مصاديقي كه قرآن براي فتنه انگيزان برمي شمارد، جاسوسان هستند. اين گروه به سبب آن كه اطلاعاتي از مراكز حساس كشوري و امت و رهبري و نظام در اختيار دشمن قرار مي دهند، زمينه بسياري از بحران هاي اجتماعي را فراهم مي آورند. از اين رو از ايشان به عنوان فتنه انگيزان در آيات 47 و 48 سوره توبه سخن به ميان آمده است.
7. اعتمادكنندگان به خبر فاسق: امروز چون ديروز، دشمنان از جنگ رواني به خوبي سود مي برند. نقش رسانه ها در دنياي امروز بيش از آن كه اطلاع رساني باشد، ابزارهاي جنگ رواني است. بنگاه خبرپراكني بي بي سي و فاكس نيوز و مانند آن در دنياي امروز از مصاديق مخبران فاسقي هستند كه ديروز جامعه اسلامي عصر نبوي را تهديد مي كردند و امروز جامعه اسلامي را تهديد مي كنند. فاسقان به سبب خصلتشان، همواره باطل خويش را در لفافه حقيقت مي پيچند. به عنوان نمونه به اين دو خبر توجه كنيد: خبرگزاري هاي ايراني: فلسطيني ها با كمبود و بحران آب مواجه هستند. گفتني است كه دولت اسراييل اجازه ترميم چاه هاي قديمي و يا احداث و حفر چاه هاي جديد را نمي دهد.
بي بي سي: فلسطيني ها با كمبود و بحران كم آبي مواجه هستند. منابع اسراييلي علت اين بحران را سوءمديريت فلسطيني ها مطرح مي كنند.
اين دو خبر در آغاز هر انسان آزاده را از نظر احساسي و عواطف، تحت تاثير خود قرار مي دهد، ولي خبر دوم سرزنش را متوجه فلسطيني ها كرده و احساس نخست را از ميان برمي دارد و به شخص اجازه همدردي با فلسطيني ها را نمي دهد. در حالي كه خبرنگار فاسق بي بي سي اصل علت بحران را سرپوش گذاشته و آن را به شكل ديگري كه با جنگ رواني خود سازگار است تغيير داده است.
خداوند در آيه 6 سوره حجرات كساني را كه به اخبار چنين فاسقاني اعتماد مي كنند سرزنش مي كند، زيرا زمينه براي فتنه انگيزي درجامعه را فراهم مي آورند. بسياري از كساني كه در آشوب هاي اخير پس از انتخابات ايران دست داشته اند، كساني بودند كه به اخبار ماهواره اي بيگانه و دشمن فاسق و فاسقان منافق داخلي اعتماد كرده و بر اساس آن عمل كرده اند. اخبار فاسقاني كه به نام دانشجو و يا حمايت از نامزدهاي انتخاباتي، از كشته شدن دانشجويان خبر مي دادند، موجب مي شود تا شماري از اعتمادكنندگان به اين اخبار فاسقان به خيابان ها ريخته و آشوب و فتنه گري كنند.
عوامل فتنه
عوامل فتنه را مي توان از مصاديقي كه قرآن بيان كرده به دست آورد ولي براي آن كه بحث جامع و كاملي داشته باشيم به اين عوامل نيز مي پردازيم و تبيين و تشريح قرآني را بيان مي كنيم.
خداوند انحراف قلبي وبيمار دلي راعامل ايجاد فتنه و فساد در جوامع معرفي مي كند و در آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد كه برخي از افراد بيمار دل به سبب پيروي از متشابهات در قوانين و دين، به گونه اي عمل مي كنند تا هرج و مرج در جامعه ايجاد شود. ايشان به جاي آن كه از قوانين محكم و استوار پيروي كنند تنها در جست وجوي متشابهات براي ايجاد فتنه و تأويلات ناروا هستند. اين نوع از فتنه ها، خاستگاهي در حوزه مفهومي دارند و در حقيقت مي توان از آن ها به فتنه در حوزه مفاهيم ياد كرد. اين گونه است كه با تغيير در مفاهيم و يا انتخاب مفاهيمي كه مورد ترديد و شبهه و شك است، زمينه براي تأويلات ناروا فراهم مي شود و در عمل اجتماعي، به شكل بحران ها خودنمايي مي كند.
بسياري از بحران هاي اجتماعي ريشه در تحليل هاي نادرست مفاهيمي چون آزادي و عدالت و مانند آن دارد، و لذا برخي از بيماردلان و اهل شبهه و متشابهات، مردم را به بازي مي گيرند و آنان را به سوي فضايي مي برند تا بتوانند بهره هاي خود را از ايشان بگيرند. آنان در قالب دوستان و همدلان به سراغ جامعه ايماني مي آيند و در چراگاه اختلافات و ترديدها و شبهه افكني ها جامعه را به سوي بي نظمي و اختلال و اغتشاش سوق مي دهند تا سود خود را از آشوب ها و فقدان امنيت برگيرند و بر گرده مردم سوار شوند.
به هرحال هرگونه رفتار بيماردلانه كه با القاي شبهات و متشابهات و يا پيروي از آن، بي ثباتي و تزلزل در ايمان و باورهاي مردم پديد آورد و امنيت و آرامش را از آنان سلب نمايد و به اختلافات اعتقادي و نظري و يا حتي عملي دامن زند، از مصاديق فتنه است. اين گونه است كه خداوند پيروي بيماردلان از شبهات و متشابهات را به عنوان فتنه انگيزي معرفي مي كند.
پذيرش ولايت كافران و ايجاد رابطه ولايي با آنان، از ديگر زمينه سازهاي ايجاد فتنه و فسادگري در جامعه و زمين است كه در آيه 73 سوره انفال به آن اشاره شده است. با نگاهي گذرا به فتنه هاي تاريخي در جامعه اسلامي از گذشته تاكنون مي توان به اين مسئله به عنوان يكي از مسايل مهم فتنه گري توجه داد، زيرا همين ارتباط ميان شهروند امت اسلام با كافران بوده است كه دست فتنه و تجاوزگري را باز كرده و امت را از پيشرفت و تكامل بازداشته است.
تخلف از رهبري و فرمان هاي وي به ويژه در حوزه هاي حساس و زمان هاي ويژه و مسايل اجتماعي و سياسي از ديگر علل و عوامل فتنه در جوامع است كه آيات 24 و 25 سوره انفال به آن توجه داده است.
عصيان وتخلف از فرمان هاي خداوندي نيز عامل ديگري براي فتنه وبروز اختلال در نظم اجتماعي جامعه و جهان و زمين است كه همين آيات به آن اشاره دارند.
همچنين ظلم و ستم گري از ديگر عواملي است كه آيه 25 به آن توجه مي دهد. البته از روايتي كه از رسول الله(ص) از باب جري و تطبيق در همين رابطه وارد شده است، ظلم به علي(ع) و مخالفت با خلافت او، پس از رسول خدا(ص) سبب فتنه اي دامنگير در جامعه ايماني دانسته شده است. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 822) كه مي توان در زمان حال نيز به عدم اطاعت و تخلف از ولايت فقيه از سوي برخي توجه داد كه موجب برخي از فتنه ها در جامعه اسلامي شده است.
خبر فاسق (حجرات آيه 6) و اعتماد به آن (همان)، جاسوسي و خبرچيني و شايعه پراكني (توبه آيات 47 و 48) و ترك ياري رساني به مسلمان، از ديگر علل و عوامل فتنه انگيزي است كه در آيات 72 و 73 سوره انفال به آن توجه داده شده است.
آثار فتنه
بي گمان فتنه دو دسته از آثار دنيوي و اخروي را به دنبال دارد. دشمنان با فتنه گري خود مي كوشند تا از گسترش فرهنگ توحيدي اسلام و نظام عدالت پرور آن جلوگيري كنند و اجازه ندهند تا اسلام در يك فضاي روشن وسالم به رشد و بالندگي ادامه دهد و نظريه نظام سياسي مبتني بر ولايت و امامت و عدالت را در عمل به اثبات رساند. (بقره آيات 191تا 193 و 217 و انفال آيه 39)
از سوي ديگر فتنه انگيزي مشركان و كافران وهر عامل داخلي و بيروني موجب مي شود تا حكم جهاد از سوي خداوند و رهبري جامعه براي سركوب فتنه انگيزان صادر شود و موجبات قتل و يا اخراج آنان از سرزمين هاي اسلامي را فراهم آورد. (همان آيات) بنابراين مي توان گفت كساني كه در پي فتنه انگيزي هستند بايد انتظار بلا و عذاب الهي در دنيا و آخرت را نيز داشته باشند.
اين ها گوشه هايي از مسئله فتنه و فتنه گري و تحليل و احكام آن بود كه در آموزه هاي قرآني بدان اشاره شده است. بحث بيش تر، فرصتي ديگر مي طلبد كه بيرون از حوصله اين مقاله است.


 



عواقب بداخلاقي

محمد كرامتي
بدخلقي و بداخلاقي يكي از صفات رذيله اي است كه در اسلام مورد نكوهش قرارگرفته است.
برعكس آن، خوش خلقي و برخورد نيكو با ديگران از صفات و فضايلي است كه در آيات قرآن مجيد و روايات ائمه اطهار(ع) بسيار مورد تاكيد قرارگرفته است.
درمطلب حاضر كه برگرفته از معراج السعاده مرحوم نراقي و سايت انديشه حوزه است نگاهي به اين دو صفت شده است.
اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
بداخلاقي نزديك به اخم و بدخويي است و غلظت و درشتي از ثمرات كج خلقي است! همچنان كه دلتنگي و بدكلامي نيز از آثار آن است. و اين صفت از نتايج قوه غضبيه است. و اين از جمله صفاتي است كه آدمي را از خالق و خلق دور مي كند، و از نظر مردم مي افكند، و طبعها را از او متنفر مي كند.
و هر انسان كج خلقي اغلب مسخره مردمان و مضحكه ايشان مي شود، و لحظه اي از حزن و الم و اندوه و غم خالي نيست.
و از اين جهت حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمودند كه: «هركه بدخلق است خود را معذب دارد» و بسيار مي شود كه به واسطه كج خلقي ضررهاي عظيم به آدمي مي رسد، و از نفعهاي بزرگ محروم مي شود، و عاقبت هم آدمي را به عذاب اخروي مي افكند.
مروي است كه: روزي به حضرت رسول(ص) عرض كردند كه: «فلان زن روزها را روزه مي گيرد و شبها را به عبادت به پاي مي دارد و ليكن بدخلق است و از كج خلقي به همسايگان خود آزار مي رساند. آن حضرت فرمودند: هيچ خيري در او نيست، و او از اهل جهنم است» و آن حضرت فرمودند كه: «بدخلقي بنده را مي رساند تا اسفل درك جهنم.» و باز آن حضرت فرمودند: «خدا منع كرده است قبول توبه بد خلق را. عرض كردند كه: چرا يا رسول الله؟ فرمودند: به علت اينكه هر وقت از گناهي توبه كرد در گناهي بدتر مي افتد». و فرمودند كه: «بدخلقي گناهي است كه آمرزيده نمي شود.» و بعضي از بزرگان گفته اند كه: «اگر مصاحبت و همنشيني كنم با فاسق فاجر خوش خلقي، دوست تر دارم كه با عابد كج خلقي بنشينم.»
معالجه كج خلقي
و معالجه اين صفت ذميمه نيز مانند ساير صفات آن است كه: انسان مفاسد دنيايي و آخرتي آن را به ياد آورد و ملاحظه كند كه اين صفت، خالق و خلايق را با او دشمن مي كند، پس مهياي اين گردد كه اين بيماري را از خود دفع نمايد. بعد از آن در وقت هر سخني و حركتي در فكر باشد كه كج خلقي از او سر نزند و خود را محافظت كند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملكه او گردد.
چنانچه گفته شد ضد اين صفت مهلكه، حسن خلق است كه از شريفترين صفات و فضائل ملكات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبي آن مي كنند. پيغمبر خدا(ص) فرمودند كه: «در كفه ميزان اعمال در روز قيامت، چيزي بهتر از حسن خلق نيست.» و روزي به عموزاده هاي خود فرمودند كه: «اي فرزندان عبدالمطلب اگر وسعت آن را نداريد كه مردم را به اموال خود توانايي دهيد پس با ايشان به گشاده رويي ملاقات كنيد.» و نيز آن حضرت فرمودند كه: «خدا دين اسلام را خالص از براي خود گردانيد. و صلاحيت ندارد از براي اين دين مگر سخاوت و حسن خلق. پس دين خود را به اين دو زينت دهيد.» و به آن جناب عرض كردند كه: «ايمان كدام يك از مؤمنين افضل است؟ فرمودند: هركدام كه خوش خلق ترند.» و باز فرمودند كه: «دوست ترين شما در نزد من و نزديكترين شما در روز قيامت به من، خوش خلق ترين شماست.» و نيز فرمودند كه: «حسن خلق گناه را مي گدازد همچنانكه خورشيد يخ را آب مي كند.» و از آن بزرگوار مروي است كه: «بنده اي مي شود كم عبادت كند، ولي به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظيم و اشرف منازل برسد». و به ام حبيبه- كه زوجه آن حضرت بود فرمودند: «آدم خوش خلق، خوبي دنيا و آخرت را گرفت.» و نيز آن حضرت فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را مي رساند به درجه كسي كه روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد.» و نيز «نيكان شما خوش خلقانند كه مرد به دور و كنار آنها جمع مي شوند، و به آنها نزديك مي شوند، و با ايشان الفت و انس مي گيرند، و ايشان نيز با مردم انس مي گيرند.» و از حضرت امام محمدباقر(ع) مروي است كه: «مردي به خدمت حضرت پيغمبر آمد و عرض كرد كه: يا رسول الله مرا وصيتي كن. حضرت او را به چند چيز توصيه فرمودند و از جمله آنها اين بود كه: با برادر مؤمن با گشاده رويي ملاقات كن.» و امام صادق(ع) فرمودند كه: «نيكي و خوش خلقي، ولايات را آباد مي گرداند و عمرها را زياد مي كند.» و فرمودند كه: «به درستي كه خداي تعالي بنده را براي حسن خلق ثواب كسي مي دهد كه صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا باشد» و نيز از آن حضرت مروي است كه: «نيكي و احسان كردن با مردم و خوشرويي با ايشان، باعث دوستي مردم مي شوند و آدمي را از اين جهت داخل بهشت مي نمايند. و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور مي كنند و داخل آتش مي كنند». و كسي كه در اين اخبار، و ساير اخباري كه دراين خصوص واردشده است تأمل كند و به وجدان خود و تجربيات رجوع كند، و احوال كج خلقان و خوش خلقان را تتبع كند مي يابد كه: هر بدخلقي از خدا و رحمت او دور، و مردم از او منتفر مي گردند، و با او دشمنند: و به اين سبب از بذل و عطاي ديگران هم محروم است. و هر خوش خلقي را خدا و خلق دوست دارند و هميشه محل فيض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست.
مؤمنان از او استفاده مي كنند و خيرش به آنها مي رسد. و مقاصد و خواسته هاي بندگان خدا بوسيله او برآورده مي شود. و از اين جهت خدا هيچ پيغمبري را بر نينگيخت مگر اينكه اين صفت در او كامل و تام بود. بلكه صفت خوش خلقي افضل صفات پيغمبران، و اشرف اخلاق برگزيدگان است.
و از اين جهت خداوند عالم به جهت اظهارنعمت خود از براي حبيب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود:
«و انك لعلي خلق عظيم». (قلم 4) و از كثرت شرافت اين صفت فاضله، سرور پيغمبران و سيد انس و جان در اين صفت به غايت رسيده بود.
وارد شده است كه: «روزي آن سرور در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته بودند و مشغول تكلم بودند، كنيزكي از شخصي از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانيد، پنهاني گوشه جامه آن كوه حلم و وقار را گرفت. چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه او با حضرت كاري دارد. چون آن حضرت برخاست كنيزك هيچ سخني نگفت و حضرت نيز با او سخني نفرمودند و در جاي مبارك خود نشستند. باز كنيزك آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست. تا سه دفعه آن كنيزك چنين عملي راانجام داد و آن حضرت برخاست. و در دفعه چهارم كه حضرت پيغمبر(ص) برخاستند آن كنيزك قدري از جامه آن حضرت را جدا كرده، برداشت و روانه شد. مردم گفتند:
اي كنيز اين چه عملي بود كه كردي؟ حضرت را سه دفعه از جايش بلند كردي و سخن نگفتي مطلب تو چه بود؟ كنيزك گفت: در خانه ما شخص مريضي بود، اهل خانه مرا فرستادند كه پاره اي از جامه حضرت را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر مرتبه كه خواستم قدري از جامه حضرت را بگيرم چنين تصور فرمودند كه مرا با ايشان كاري است، من حيا كردم و بر من گران بود كه از آن حضرت خواهش كنم قدري جامه خود را به من دهند».
برخي روايات درباره بداخلاقي و كج خلقي
امام صادق (ع): اين سوء الخلق ليفسد العمل كما يفسد الخل العسل
همانا بد اخلاقي فاسد مي كند عمل را همچنان كه سركه عسل را فاسد مي كند.
رسول الله (ص): خصلتان لايجتمعان في مؤمن البخل و سوء الخلق
دو خصلت است كه در مؤمن جمع نمي شود (يافت نمي شوند) بخل و بداخلاقي.
رسول الله (ص): ان العبد ليبلغ من سوء خلقه اسفل درك جهنم.
همانا بنده به خاطر بداخلاقي به پايين ترين طبقه جهنم راه پيدا مي كند.
علي (ع): من ساء خللاقه ضاق رزقه
كسي كه بداخلاق باشد روزي اش كم مي شود.
علي (ع) سوء الخلق يوحش النفس و يرفع الانس
سوء خلق باعث وحشت نفس و از بين بردن انس و الفت با ديگران است.
علي سوء الخلق نكد العيش و عذاب النفس
سوء خلق باعث سختي در معيشت و زندگي انسان بوده و سبب عذاب هميشگي اوست.
ميزان الحكمه، ج 3، ص 152
(معراج السعاده - مرحوم نراقي، ص 176)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14