(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 آذر 1388- شماره 19531
 

پشت پرده ترويج شيطان پرستي در رسانه هاي تصويري-1 چرا شيطان در رسانه هاي غربي ظهور كرد؟
از دورنماي سينماي انقلاب تا افق آينده نگاهي به رهيافت هاي سينماي اصيل و مردمي انقلاب
رسانه ملي در افق فردا
هويت باختگي به روايت حاتمي
شهاب حسيني: بازي در نقش شهيد بابايي را افتخاري بزرگ مي دانم
حبيب الله بهمني هم سريال مي سازد
كشن فلاح با «آقاي توپاز» در تلويويزن
روايت شيعيان فرانسه در شواليه منتظر



پشت پرده ترويج شيطان پرستي در رسانه هاي تصويري-1 چرا شيطان در رسانه هاي غربي ظهور كرد؟

رضا فرخي
هويت هر انساني تشكيل شده از عقايد، باورها، تفكرات و شخصيت اوست. هويت، نوعي تعريف از ايده هاي اخلاقي و ايستارهايي است كه هر فرد دارد؛ ايستارهايي كه در تمامي ابعاد مادي و معنوي و اخلاقي وجود دارد و شخص براساس آن زندگي اش را تنظيم مي كند. اما اگر يك انسان هويتش دچار تزلزل و اخلال شود، زمينه براي سقوط اخلاقي و اجتماعي فرد فراهم مي شود. از اين رو مسئله هويت، يكي از موضوعات مهم در مهندسي فرهنگي است.
در دنياي امروز، ابزارها و عوامل مختلفي در هويت سازي و شكل دهي به رفتار انسان دخيل هستند. رسانه ها، به خصوص رسانه هاي تصويري، از جمله مهم ترين عوامل هستند. يكي از اين رسانه ها شبكه هاي ماهواره اي است كه امروزه به سرعت در حال افزايش اند. وابستگي اكثر اين شبكه ها به آمريكا، انگليس و صهيونيسم، براي جامعه ديني و نسل جوان كشور، يك تهديد محسوب مي شود. زيرا دولت هاي مذكور سعي در پياده كردن توطئه هاي خود از طريق اين شبكه ها را دارند كه در تضاد كامل با هويت ايراني- اسلامي است.
يكي از توطئه هاي آن ها براي تخريب هويت انسان ها، به خصوص در جوامع اسلامي، القاي نوعي از تفكرات و اخلاق خاص است كه تحت عنوان مكتب هاي شيطان پرستي شناخته مي شوند.
مكاتب شيطان پرستي به سه شكل ترويج مي شوند: 1- كليساهاي شيطاني، 2- جادوگري، كه براي اين موضوع هم در سينما و رسانه ها سرمايه گذاري فراواني كرده اند و 3- رسانه هاي تصويري.
در حال حاضر رسانه هاي تصويري، به خصوص شبكه هاي ماهواره اي، متداول ترين روش براي انتشار شيطان پرستي است كه عمدتا نيز در قالب كليپ هاي تصويري (موسيقي همراه با تصوير)، تجلي مي يابند.
شيطان پرستي، ابتدا به همراه موسيقي بلك متال وارد ايران شد، اما در بدو امر، مورد استقبال چنداني قرار نگرفت و نتوانست به شكل عمومي در ميان جوانان ايران جا بيافتد. به همين دليل، غربي ها براي ترويج شيطان پرستي روي شبكه هاي ماهواره اي تمركز كردند. اين شبكه ها، كليپ ها و موزيك ويدئوهاي گروه هاي شيطان پرستي را به طور دائم پخش مي كرده اند و سعي در بزرگنمايي خوانندگان اين گروه ها داشته اند.
ترويج فرهنگ و تفكرات شيطان پرستي در ايران با استفاده از موسيقي بلك متال يا كليپ هاي تصويري كه چه به صورت سي دي و يا از طريق شبكه هاي ماهواره اي به واقع يكي از همان نشانه هاي استثمار فرهنگي غرب است كه در قالب مناسكي سازمان يافته و كاملاً برنامه ريزي شده توسط آمريكا انجام مي شود. از جمله رفتارهايي كه در مناسك و مراسم منتسب به شيطان پرستي انجام مي شود بي بند و باري جنسي، رفتارهاي غيراخلاقي، مصرف مشروبات الكلي و موادمخدر صنعتي است. به طور نمونه چند وقت پيش در شهر كرج يكي از اين گردهمايي ها كشف شد كه در انتها معلوم گرديد كه برگزاركنندگان آنها از آن سوي مرزها براي مدت كوتاهي وارد ايران شده اند تا پس از انجام مأموريت خود به آن سوي آبها بازگردند.
براي اثبات وابستگي شيطان پرستان به دولت آمريكا ذكر يك اتفاق كافي است: آنتوني لاوي صاحب اصلي كليساي شيطان پرستي و يكي از سردمداران اين تفكر در غرب است كه در ابتدا خود را مستقل از دولتمداران غربي نشان مي داد. تبليغات عظيم رسانه هاي تصويري چون شبكه هاي ماهواره اي نيز براي خواننده هاي وابسته به اين كليسا است و هر كدام از اين خواننده ها صفتي را از كليساي به اصطلاح شيطان پرستي و شخص آنتوني لاوي دريافت مي كنند. به عنوان مثال مي توان مرلين منسون را نام برد كه لقب كشيش اعظم اين كليسا را از لاوي دريافت كرد و امروز يكي از معروفترين خواننده هاي موزيك ويدئو و كليپ هاي تصويري شيطان پرستان است. نام اصلي او برايان وانر است كه نام مرلين منسون را از نام مرلين مانرو بازيگر زن هاليوودي كه شهرت به فساد و بازي در فيلم هاي غيراخلاقي داشت گرفته است. عده اي معتقدند اين نوع موسيقي ناشي از بيماري رواني است. چرا كه محتواي اشعار او مسائلي مانند كشتن والدين، خوردن خون، تجاوز به محارم و يا توهين به خدا و اديان آسماني است. به عنوان مثال او در يكي از كنسرت هاي خود انجيل را پاره و به سمت جمعيت پرتاب كرد. البته ناگفته نماند تبليغات براي او به حدي بالاست كه بسياري از كارهايي كه گفته مي شود او انجام داده شايعه و دروغ بوده و تنها براي جلب توجه افراد است. و جالب اينجاست كه طرفداران او چه در غرب و چه در داخل ايران خود را افرادي متفاوت و بهره مند از فلسفه مي دانند!
دليل اين رفتار، افكار و عقايد غيرانساني اين مكاتب و خواننده هاي آنها را سه موضوع مي دانند: 1- با شيطان در ارتباطند 2- از بيماري هاي رواني مازوخيستي وخيمي رنج مي برند 3- آنها
اجير شدگان و مزدوران سياستمداران غربي براي انحراف و استثمار فرهنگي جوانان در جوامع مذهبي هستند. دو مورد آخر كاملاً منطقي به نظر مي رسند. چراكه نشانه هاي بيماري رواني به راحتي در حركات آنها قابل تشخيص است و مازوخيسم، خودآزاري و ديگر آزاري در آنها كاملاً هويداست. درمورد دوم هم اين كه آنها مزدوران فرهنگي هستند كه از سوي سردمداران سياسي غرب براي انحراف و نابودي اخلاق انساني اجير شده اند كاملاً مشخص است. در واقع افرادي چون مرلين منسون و يا لاوي، شيفته ثروت هستند و به خاطر آن دست به چنين كارهايي مي زنند. يكي از روزنامه نگاران آمريكايي نكته جالبي را در اين خصوص بيان مي كند. او مي گويد: اكثر اين خواننده ها پس از اجراي كنسرت ها و حركات غيراخلاقي و غيرانساني سوار ليموزين خود مي شوند و به خانه ميلياردي خود مي روند و اصلاً توجهي به اين نكته نمي كنند كه اين رفتار و حركات چه تأثيري بر ذهن جوانان و كساني كه آن ها را مشاهده كرده اند مي گذارد، چرا كه خود آنها هم به عقايدي كه مدعي هستند كوچكترين باوري ندارند و تنها از آن براي فريب ديگران و جلب توجه و در هدف نهايي ضربه به فرهنگ ها و كسب ثروت از اين راه استفاده مي كنند. آن ها خود اعلام مي كنند كه قبل از اجراي اين موزيك ويدئوها موادمخدر و صنعتي مصرف مي كنند. اين بيان آشكار چه سودي براي طرفداران آن ها دارد جز اين كه اين جوانان را به اين سو هدايت كند كه با ديدن اين موزيك ويدئو چه از طريق سي دي يا شبكه هاي ماهواره اي به مصرف اين مواد روي آورند و به اين ترتيب بازار مصرفي براي توليدات اين مواد صنعتي كه بعضي از آنها در دستان خود سردمداران غربي و صهيونيست است گسترش يابد؟
مدارك زيادي موجود است كه نشان از وابستگي زياد اين گروه ها به صهيونيست ها و آمريكا دارد. به عنوان مثال مرلين منسون پس از اين كه بارها در كنسرت هايش كه از شبكه هاي ماهواره اي پخش شد به اديان آسماني، به ويژه اسلام و مسيحيت توهين كرد، با سيل عظيمي از اعتراضات مواجه گرديد و اين باعث شد كه چند ماه منزوي شود. او مدعي بود كه در آن مدت در تاريكي با ارباب خود (شيطان) ملاقات كرده تا از او دستورات جديدي را براي نقش آفريني در شبكه هاي ماهواره اي و كليپ هاي خود بگيرد. اما بعدها مشخص شد كه اين مدت را در راهروي كاخ سفيد و لابي هاي صهيونيستي براي مطرح كردن خواسته هاي خود و تأمين آنها گذرانده است. البته او در اين مورد موفق شد. چراكه بعد از بازگشت در اولين اجراي خود بزرگترين مكان براي اجراي كنسرت از سوي آمريكا به او داده شد و شبكه هاي ماهواره اي كه متعلق به خود آمريكا هستند بيشترين تبليغات را براي او انجام دادند.
البته دولت هاي غربي از جمله آمريكا در حمايت از اين گروه ها علاوه بر اهداف سياسي و فرهنگي درپي مقاصد اقتصادي هم هستند و موارد مذكور حاكي از سرمايه گذاري وسيع آمريكا و صهيونيسم در اين زمينه است. با توصيف اين كه هر شبكه ماهواره اي كه قدم در راه پخش اين گونه برنامه ها مي گذارد يك شبه سوپر ميليونر مي شود و براي كسب درآمد راه صدساله را يك شبه طي مي نمايد. با اين كارها دولت آمريكا نشان داد كه براي كسب سودجويي هاي خود حتي مردم خودش را هم ناديده مي گيرد. چون هيچ اهميتي به اعتراضات آنها و كليساي كاتوليك به خاطر به انحراف كشاندن جوانان و جامعه آمريكا توسط اين گروهها نداد.
ادامه دارد

 



از دورنماي سينماي انقلاب تا افق آينده نگاهي به رهيافت هاي سينماي اصيل و مردمي انقلاب

محمدرضا محقق
تلاش هاي صورت گرفته در حيطه سينماي ديني، سينماي انقلاب و تعاملات جاري ميان فكر ديني و تجربه قدسي و هنر تصوير و رسانه، بي ترديد، قابل قدر و شايستأ ستايش است. حتي اگر در روند مدرج اين پويش، هم اكنون بر مدار آزمون و خطا و در تلاقي كژي ها و كاستي ها در رفت وآمد باشيم.
اين راه، سنگلاخ، اما پرتكاپوست، قدر و قيمت حركت در مسير فهم و ارتقاء دانش بصري و تلاقي معرفت ديني با هنر تصوير، بسيار بالا و نوع اين گفتمان و پويش اين تدريج متنازع از هنر و دين، كاملا حائز اهميت است.
سينماي ايران در طول سالهاي پس از انقلاب اسلامي كه جانمايه اي فرهنگي داشت و بن مايه اي ديني و بر مناط معرفت اسلامي شكل گرفت، بارقه هاي تكان دهنده و اميدبخشي را به مردم و جامعه عرضه داشت.
در طول سالهاي متمادي و در سيطرأ سياستگزاريها و سياستگزاران متنوع و متعدد و متباين و گاه متخالف و متنافر، اين «سينما» بود كه در تعاملي نحيف اما جاندار و اصيل و ريشه دار با حركت معتبر و جدي «مردم»، يعني «انقلاب اسلامي» داد و ستدي هماره و ارزشمند تدارك ديد و بر آن همت گماشت و ادامه داد.
هر جا سينماگران و اهالي هنر، به اين گنجينأ سترگ و شگرف و متعالي توجه لازم را داشته و بر معرفت و آموزه هاي ارزشي خود تكيه كرده اند، نتيجأ كارشان هم از جهت فرم و هم تأثيرگذاري محتوايي اثر، قابل تأمل و قدرگذاري بوده است.
نگاهي به تاريخ سينماي پس از انقلاب و محصولات و خروجي هاي دوره هاي متنوعي كه گفتيم در لواي برنامه هاي خاص هر دوره و تأثير و تأثرات مختص هر زمان و متوليان اش بوده است. اما با عبور و در گذر از همأ اين حواشي، آنچه در متن و بطن سينماي ايران اتفاق افتاده ربط و بست مستقيم و حتمي و جدي با انديشه و «دل» سازندگان اثر داشته است. هنوز كه هنوز است در كارنامأ ابراهيم حاتمي كيا، فيلم «مهاجر» بر تارك اصالت و هويت و منش «بسيجي» گونه اش مي درخشد و «بچه هاي آسمان» مجيد مجيدي، هنوز هم، بهترين فيلم او و شايد از بهترين آثار سينماي پس از انقلاب باشد، كه هست. همين منش و همين «مؤلف»، در دوره اي ديگر «ديده بان» را مي سازد كه باز هم وجه «آينه»گوني اش بارز و مميز آن از ديگر آثار او و ديگران است. يا حتي پيشتر از آن «بدوك» يا بعدتر «از كرخه تا راين»، نيز «بوي پيراهن يوسف» تا برسد به «باران» و...
اين فيلم ها كه تنها اشاره اي و بخشي از دورانهاي مختلف توجه و «تنبه» به تجربأ امر فهم و معرفت قدسي و انساني مؤلفانشان هستند، توليدات دوره هاي مديد و در كش و قوس جريانها و مديران مختلفند، اما با اين همه، نشأت گرفته از يك نشئأ واحد و برآيند يك فرآيند يگانه اند: «هويت اصيل مؤلف»شان و توجه او به هنر والا و ارزشي كه هم ربط جدي به انقلاب دارد و هم آبشخوري قدرتمند به نام «مردم» و فرهنگ و دين و درد و آرزوها و زيباييها و غمهايشان و تمام آنچه هويت يك قوم و ملت را تدارك مي بيند و شكل مي دهد و قوام مي بخشد.
گفتيم كه هرگاه سينماگران ما، تكيه گاه خود را معرفت اصيل و گنج غني و سرشار هويت قومي و درك درست و بي رنگ و لعاب خود از «سينما» بماهو سينما قرار داده اند، نتيجه، خوب و تأثير، بسيار بوده است. و همين جا بايد اشاره كرد كه از سوي ديگر هم، هر وقت كارگردان ما دچار مشغوليت هاي مصنوعي و شبه معرفت هاي كاذب و درگيري هاي فردي و دردهاي دنيويش گشته، به همان ميزان كه از آن گوهرهاي اصيل دوري جسته، از قدر و قيمت كارش هم در فرم و محتوا و هم در گيرايي و توانايي و جذابيت عمومي ميان آحاد مردم فرو كاسته و كارش بيشتر به انتزاع فردي و انزواي شخصي گرفتار آمده و از حوزأ شيدايي و گرماي قبول عامه رانده و سرخوردگي را دچار شده است. شايد «موج مرده» وجه ديگري از درد باشد و «آواز گنجشك ها» شكل مدرن تر و زيباتري از «فهم»؛ اما نه «موج مرده» گرماي سترگ و ستيهندگي معصوم «از كرخه تا راين» را دارد و نه «آواز گنجشك ها»، مظلوميت و معصوميت ناب و نادر و تكرارناشدني «بچه هاي آسمان» را.
در اين تداعي و تلاقي، سؤال اينجاست كه اين تلاطم درهم تنيدأ فرم و مضمون و محتوا، با كدام رويكرد و رهيافت، همچنان در جادأ آبي چشمان مردم صبور اين سرزمين، امتداد خواهد يافت و خروجي هاي سينما ورزانه اين مؤلفان بزرگ و دوست داشتني با آنهمه آثار نوستالژيك، چگونه خواهد توانست بار ديگر به جرگأ داغ و ديدأ تر مردم اين سرزمين برگردد؟

 



رسانه ملي در افق فردا

صدا و سيما
و سرگرمي و تفريح
يكي از مقوله هاي بسيار مهم و يقيناً يكي از ضرورتهاي جامعه، لبخند است. لبخند يكي از نيازهاي زندگي انسان است. زندگي
بي شادي و بي لبخند، زندگي دوزخي است. زندگي بهشتي، زندگي با لبخند است. حضرت علي فرمود: »المؤمن بشره في وجهه و حزنه في قلبه«؛ اگر غصه يي داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اين طوري است. لبخند و شادي مؤمن در چهره ي اوست. اصلاً چهره ها بايد شاد باشد. اگر با چهره ي خودتان مي توانيد به جامعه شادي بدهيد، بايد اين كار را بكنيد. شادي لازم است و بايد آن را براي مردم تأمين كرد؛ منتها اين كار برنامه ريزي مي خواهد. البته شماها برنامه ريزي كرده ايد. اين مواردي كه من مي گويم »بايد«، معنايش اين نيست كه شما نكرده ايد. شما كارهاي زياد و خوبي كرده ايد و من مي خواهم بر ادامه ي آنها تأكيد كنم. مراقب باشيد شادي در مردم با لودگي و ابتذال و بي بندوباري همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادي داده نشود. همه جور مي شود به مردم شادي داد؛ از نوع صحيح آن شادي داده شود. گاهي اوقات يك لطيفه يا يك تعبير بجا مخاطب را شاد و خوشحال مي كند؛ گاهي هم ممكن است يك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن طور شادي را ايجاد كند. شادي كردن و شادي دادن به مردم، به معناي لودگي نيست. يكي از آقاياني كه در صدا و سيما گاهي صحبت مي كند و مصاحبه هاي خوب و صحبتهاي خوبي دارد - من گاهي گوش كرده ام - اصلاً شوخي نمي كند؛ اما تعبيرات و كيفيت بيانش طوري است كه انسان گاهي بي اختيار لبخند به لب مي آورد؛ اين طور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، يكي از هنرهاست. طنز، هنر خيلي بزرگي است. بنده با مرحوم صابري شوخي مي كردم و مي گفتم »طنازها«!
طنازهاي واقعي را تقويت كنيد، پرورش دهيد و كمك كنيد تا طنز بياورند. طنز، يعني مطلب مهم جدي كه با زبان شوخي بيان مي شود؛ محتوا و معنايي در آن هست، منتها به زبان شوخي.
از جمله ي سرگرمي ها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزي هاي قولي و عملي در آنها بود. گاهي در زبان، گاهي اصلاً در كيفيت رفتار، گاهي هم در خنده هاي بيخودي، سبكي ديده مي شود؛ و البته گاهي اوقات هم اين چيزها نيست.
يكي از مسابقه ها، مسابقه ي تلفني است. شخصي تماس مي گيرد و به خاطر هيچي، به او جايزه مي دهند! يك روز من ديدم در يك برنامه ي تلويزيوني پنج ميليون تومان به يك نفر جايزه دادند؛ براي اين كه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمي خيلي جالبي نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يك كارمند متوسط است. ممكن است بگويند اين كار ترويج علم است. ترويج علم را از يك راه بهتر بكنيد؛ اين راه ضرر دارد. عده يي كه اين گونه مسابقات را نگاه مي كنند، بي منطقي به ذهن شان مي آيد و از اين بي منطقي سوءاستفاده مي كنند. اين كار منطقي ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجيل عربي است يا يوناني است يا لاتيني است؛ بعد بگويند حالا كه شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين كار معني ندارد. بنابراين، مقوله ي سرگرمي و تفريح، لزومش يك مسأله است؛ با برنامه ريزي بودن آن يك مسأله است؛ بامحتوا بودنش يك مسأله است؛ پرهيز از جهات منفي هم در آن يك مسأله است.
بيانات رهبر فرزانه انقلاب ( 11/9/1383 )

 



هويت باختگي به روايت حاتمي

سعيد مستغاثي
14 آذرماه، سالگرد درگذشت هنرمند بزرگي به نام «علي حاتمي» بود. فيلمسازي كه آثارش را مي توان آينه اي دانست كه بخشي از فرهنگ بومي و ملي جامعه ما را بازنمايي مي كند و از همين رو آثار او، هنوز هم ديدني و تازه هستند. جستار زير به بازخواني نگاه حاتمي درباره ورود تجدد به ايران مي پردازد.
تصويرروز

مرحوم علي حاتمي، پيش از پخش سريال «هزار دستان» در مصاحبه با مجله سروش (25 اسفند 1366) گفت:
«... بعد از قاجاريه واقعا يك مقداري هويت ملي ما به جبر، نه به صورت طبيعي و جريان عادي تغيير كرد....»
اشاره مرحوم حاتمي به «تغيير هويت ملي ما به جبر»، نكته اي است كه شايد بتوان اساسي ترين انگيزه پرداخت وي به تاريخ فرهنگي و سياسي و سنت ها و آيين هاي كهن ايراني دانست. تغيير هويتي كه از اوايل دوران قاجار با حضور نخستين عناصر تشكيلات فراماسونري در ايران تحت عنوان تجدد و تجددگرايي و مقابله با سنت آغاز شد و با گسترش شبكه هاي ماسوني در اركان سياسي و اقتصادي و فرهنگي اين كشور خصوصا از آغاز عصر پهلوي، تمامي ارزش هاي سنتي و فرهنگي ملت ايران را نشانه رفت. خودباختگي و از خود بيگانگي فرهنگي، زير لواي تجدد و
منور الفكري و بعدا روشنفكري و شعار ساختن ايران نوين به سراسر شاكله نظام سنتي فرهنگي اين سرزمين نفوذ كرد وتمامي مفاخر معنوي و مادي ايران زمين را در سايه خويش محو نمود.
اما مرحوم علي حاتمي در اغلب آثارش اين هجمه فرهنگي و بازتاب هايش در زندگي ايرانيان را مورد نقد قرارداد. حاتمي با نمايش ابعاد مختلف فرهنگ ايراني و اخلاق و رفتار سنتي در اين سرزمين، انديشه هاي بيگانه و مخربي كه با پرچم تجدد وارداتي غرب، هويت اصيل اسلامي ايراني را هدف قرار داده بودند، به چالش كشيد. در واقع اين نوع نگرش به فرهنگ و سنت هاي ملي و ديني را با رويكرد تقابل جامعه سنتي و گروه متجدد در اغلب فيلم هاي مرحوم حاتمي مي توان به وضوح مشاهده كرد. شايد بتوان گفت كه آثار علي حاتمي كلكسيون كاملي از آداب و رفتار و اخلاق و فرهنگ سنتي ايران را به نمايش مي گذارد و در مقابل آنها نفوذ فرهنگ غرب را به شكل تصاوير و جملات كنايه آميز، ناشكيل و با فضايي ناهمگون و ناسازگار با فرهنگ ايراني مي نماياند.
جامعه ايراني در سينماي علي حاتمي معمولا دو سويه دارد و در دو فضا ترسيم مي شود؛ جامعه اي كه آكنده از نمادها و سمبل هاي سنتي و ملي است و آدم هايي كه با باورها و اعتقادات اصيل فرهنگي خود در اين جامعه زندگي مي كنند و در مقابل، اجتماعي كه به شكلي نابهنجار و تحميلي، رنگ و بوي غرب بر هويت اصلي اش ماليده به طوري كه هيبتي نازيبا و غير شكيل يافته است. شايد اين تقابل تصويري در سريال تلويزيوني «هزاردستان» پيش از ساير فيلم هاي حاتمي هويدا و بارز باشد. پاساژ تصويري از فلاش بك رضا خوشنويس درباره زماني كه رضا، تفنگچي بود و زندگيش در تهران قديم مي گذشت با آن بازار پرسر و صدا و دودكباب و بوي ريحان و قل قل سماور قهوه خانه و كوچه هاي كاهگلي و... تا به روزگار نو تهران با گراند هتل و سينما ايران و لاله زار و سربازان بيگانه ارتش متفقين كه در خيابان هايش جولان مي دادند و به قول خان مظفر بي بند و باري كابوي ها را در شهر مي پراكندند، به خوبي شاهد اين مدعاست. در واقع مرحوم علي حاتمي در «هزاردستان» به وجه اشغالگرانه تجدد وارداتي در دوران پهلوي اشاره دارد، آنگاه كه نشان اين تجدد را از ديدگاه رضا خوشنويس باحضور ارتش هاي اشغالگر در سالهاي پس از شهريور 1320 در تهران به تصوير مي كشد. نگاهي كه به خوبي از درونش، مفاهيمي مي جوشد كه مي تواند درونمايه باورهاي سنتي ايرانيان را بروز دهد.
مدير گراند هتل كه يكي از وازده ها و شيفتگان تجدد غربي است و در طول سريال با روحيه اي بسيار متزلزل و الاكلنگي و شخصيتي نوكرمآب و در واقع
ضد اخلاقي باظاهري متين و آراسته تصوير مي شود، در مقابل اعتراض رضا خوشنويس (به عنوان كاراكتر مثبت داستان) به حضور سربازان متفقين مي گويد:
«مدير داخلي: شما مي توانيد تمام روز شاهد يه كارناوال باشكوه باشين. نماينده ارتش هاي دنيا، با اونيفورم هاي جالب، در كنار ايراني هايي كه رفته رفته شبيه اروپايي ها مي شن، چهره شهر رو شاداب تر كرده.
خوشنويس: در روزهاي اشغال پايتخت، چهره شهر شاداب تره؟!
مديرداخلي: تصور بنده اينه كه ورود ارتش هاي بيگانه براي مردم ايران يك توفيق اجباريه كه در رويه زندگي اجتماعي اون ها تاثير فوق العاده اي داره. خلقيات اروپـايي ها، خصوصا آمريكايي ها كه بايد سرمشق ملت ما باشن، جز از طريق برخورد ميسر نبود. چون عامه مردم، بضاعت سفر فرنگ رو كه ندارن...»
اين سخنان، اصلا حرف هاي ذهني و شعاري نيست. چنين جملاتي بارها در طول اين 100-150 سال اخير (البته با ادبياتي ديگر) از سوي شخصيت هاي معروف جريان روشنفكري (حاميان اصلي تجددگرايي) كه در واقع وابسته به محافل ماسوني بودند نوشته و گفته شده است. في المثل فريدون آدميت (نويسنده و مورخ مشهور معاصر) در كتاب «فكر آزادي» مي نويسد:
«... يكي از دانشمندان معاصر (تقي زاده) اين حق را براي خود قائل شده، ادعا مي كند (و مي گويد): اينجانب در تحريص و تشويق به اخذ تمدن مغربي در ايران پيشقدم بوده ام و چنانكه اغلب مي دانند اولين نارنجك تسليم به تمدن فرنگي را در چهل سال قبل بي پروا انداختم!! كه با مقتضيات و اوضاع آن زمان شايد تندروي شمرده مي شد...»
جمله معروف تقي زاده كه «براي ترقي بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شد» بيش از همه مكتوبات وي، انعكاس خودباختگي عميق وي در برابر القائات بيگانگان به حساب مي آيد. اما برخي رسانه هاي جريان
شبه روشنفكري امروز تا بدانجا پيش مي روند كه سيدحسن تقي زاده از شناخته شده ترين عوامل فراماسونري و شبكه صهيونيستي اردشير ريپورتر را از اتهام وابستگي به سرويس جاسوسي انگليس تطهير مي نمايند. في المثل در ويژه نامه هاي روزنامه شرق براي صدمين سالگرد مشروطيت، تقي زاده را «از روشنفكران برجسته تبريزي» معرفي نمودند كه نقش برجسته اي در انقلاب مشروطه و نيز «رهبري مجلس ملي در تصويب نمودن قوانين مدرن و پيشرفته» داشته است. اين در حالي است كه براساس منابع مختلف تاريخي و اسناد منتشره، حسن تقي زاده از گردانندگان ايراني لژ ماسوني بيداري بود.
آدميت ادامه مي دهد:
«... چنانكه مي دانيم و نوشته هاي ملكم گواهي مي دهد، تسليم مطلق در برابر تمدن اروپايي از افكار خاص او بوده است...»
در تقريرات ميرزا ملكم خان كه در كتاب «الفباي جديد» ميرزا فتحعلي آخوندزاده درج شده، آمده است: «اگر اهل ايران را فراغت حاصل شود و اقتباس از كار اهل انگريز (انگليس) نمايند، جميع امور در كار ايشان بر وفق صواب مي گردد. از جمله لوازم تقليد آنكه حكماي صاحب فن و عقلاي انجمن، عقل معاش بر عقل معاد مقدم دارند تا سر رشته عقل معاد كما هو حقه در اندك مدتي به دست آيد...»
همين ميرزا ملكم خان كه از الگوهاي بارز و به اصطلاح مراد جريان شبه روشنفكري امروز هم محسوب مي شود در كتاب خود به نام «دفترچه تنظيمات» يا «كتابچه غيبي» حتي ايجاد نظام در امور اجتماعي را به سبك و سياق غربي توصيه مي كند و مي نويسد:
«... راه ترقي و اصول نظم را فرنگي ها در اين دو سه هزار سال مثل اصول تلغرافيا (تلگراف) پيدا كرده اند و بر روي يك قانون معين ترتيب داده اند. همانطوري كه تلغرافيا را مي توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب كرد، به همانطور نيز مي توان اصول نظم ايشان را اخذ كرد و بدون معطلي در ايران برقرار ساخت. وليكن چنانچه مكرر عرض كردم و باز هم تكرار خواهم كرد، هر گاه بخواهيد اصول نظم را شما خود اختراع نماييد مثل اين خواهد بود كه بخواهيد علم تلغرافيا را از پيش خود پيدا نماييد...»
فريدون آدميت در همان كتاب «فكر آزادي» به طور خلاصه و در يك جمله درباره عقايد ميرزا ملكم خان چنين مي نويسد:
«... اصول عقايد ملكم بر اين پايه بنا شده بود كه اشاعه مدنيت غربي در سراسر جهان نه تنها امري است محتوم تاريخ، بلكه اين تحول از شرايط تكامل حيات اجتماع و موجد خوشبختي و سعادت آدمي است...»
همين امروز هم كافي است پاي صحبت اخلاف همين جريان در جامعه اكنون ما بنشينيد يا مكتوبات آنها را بخوانيد، مطمئن باشيد در نهايت به جز اين مفاهيم از زبان و قلمشان بيرون نمي آيد. چنانچه در يكي از ويژه نامه هاي روزنامه شرق به مناسبت صدمين سالگرد مشروطيت درباره اينگونه افراد به عنوان سرآمدن روشنفكري در تاريخ ايران آمده بود:
«... از ميان اين افراد كه مي توان آنها را از پايه گذاران جريان روشنفكري معاصر دانست كه پس از قرن ها سكوت و خاموشي در عرصه فكر و انديشه ظهور كردند، مي توان كساني مانند طالبوف، ميرزا ملكم خان، آخوندزاده و... و دهها انديشمند ديگر را نام برد كه در آگاه كردن توده هاي مردم و پيدايش و شكل گيري نهضت مشروطه سهم عمده اي داشتند...»
وجد و شعف مديرگراند هتل سريال «هزاردستان» از رژه سربازان بيگانه با يونيفرم هاي رنگارنگ در تهران چندان در جريان تجدد طلب شبه روشنفكري بعيد نمي نماياند، چنانچه برخي از همين شبه روشنفكران داخل و خارج كشور، امروزه رسما در محافل بين المللي، تحريم و جنگ عليه نظام جمهوري اسلامي را تئوريزه مي كنند و بيگانگان سلطه طلب را به اشغال ميهن تشويق مي نمايند تا با رويت يونيفرم ها و پرچم ها و لباس هاي رنگارنگ آنها بر خاك ايران، خود را به حضور جلوه هاي تجدد غربي در اين سرزمين دلخوش گردانند.
در همان قسمت از سريال «هزاردستان»، رضا خوشنويس در مذمت خودباختگي مدير گراند هتل و تمجيد و تجليل او از فرنگياني كه در خيابان هاي تهران جولان مي دادند، مي گويد:
«... به هر تقدير اتاق من در مجاورت اجانب نباشه، اينا مهمان نيستن آقا! اشغال گرند...»
و بالاخره آن تجدد وارداتي، چهره واقعي خود را با صحبت هاي رضا خوشنويس بيشتر نشان مي دهد، هنگامي كه در بالكن اتاقش در گراندهتل به روزگار به اصطلاح نو تهران (يا ايران) چشم دوخته و حضور ارتش هاي اشغالگر را بيش از هر چيزي در آن واضح مي بيند. او با حسرت مي گويد:
«تهران!... من آمدم، سي سال ديرتر، سي سال پيرتر. تهران! شهر اشغال شده، موطن! مادر! كي بزك كرد تو را به اين هيئت شنيع؟...»
نمونه ديگر از اين تجدد اشغالگرانه را در سكانس حضور رضا خوشنويس و مفتش در سلماني مشاهده مي كنيم، وقتي كه سربازان آمريكايي مشغول جولان دادن هستند و يك سرباز هندي را با تحقير بيرون مي اندازند، سلماني هم براي رعايت تجدد، شيركاكائو تعارف مي كند:
«خوشنويس: اين حركات چه معني داره؟ اينا مثلا متمدنن.
... سلماني: شيركاكائوتون.
خوشنويس: واقعا! وقت خوردن شيركاكائو هم هست، كاملا وقتشه. درست روزايي كه اطفال معصوم از بي شيري تلف مي شن.
سلماني: دل نگران نباشين، آمريكايي ها كاميون كاميون شير خشك وارد كردن.
خوشنويس: شير ميدن كه خون بگيرن...»
¤ برداشت و تخليص از وبلاگ نگارنده

 



شهاب حسيني: بازي در نقش شهيد بابايي را افتخاري بزرگ مي دانم

«شهاب حسيني» بازيگر سينما و تلويزيون گفت: بازي در نقش شهيد بابايي را رسالتي خطير، امانتي سنگين و افتخاري بزرگ در كارنامه بازيگري خود مي دانم.
به گزارش ايرنا، اين بازيگر سينما و تلويزيون در بازديد جمعي از مسئولان استان قزوين از پشت صحنه فيلمبرداري بخش هايي از سريال «شوق پرواز» مربوط به زنده ياد سرلشگر خلبان شهيد «عباس بابايي» اظهار داشت: با پذيرفتن اين نقش، امانتي سنگين كه همان انتقال رشادت، شجاعت و روحيه ديگرخواهي و ظلم ستيزي كه به عنوان ويژگي هاي شخصيتي زنده ياد شهيد بابايي است را عهده دار شده ام.
وي اضافه كرد: اميدوارم بتوانم پاسدار خوبي براي اين امانت باشم و تا آنجا كه امكان دارد نسبت به تصوير كشيدن شان و منزلت والاي اين شهيد بزرگوار اقدام كنم.
حسيني، با تأكيد بر اين كه همه شهداي كشور به گردن ما حق دارند، تصريح كرد: شايسته است نام و ياد شهيدان را زنده نگه داريم و در معرفي شخصيت اين بزرگواران به مردم از هيچ كوششي دريغ ننماييم.
بازيگر نقش شهيد بابايي با يادآوري اين كه پيش از بازي در نقش شهيد بابايي بر مزار اين شهيد بزرگوار حضور پيدا كردم و از وي براي اين كار اجازه خواستم، اظهار اميدواري كرد: همه ما بتوانيم با خدا محوري كردن زندگي، باور، رفتار و كردار خود، نامي نيك به يادگار بگذاريم.

 



حبيب الله بهمني هم سريال مي سازد

حبيب الله بهمني كارگردان سريال «زندگي ارمغان خداست» خبر داد:
30 درصد از تصويربرداري اين سريال به پايان رسيده است.
بهمني با بيان اينكه اين مجموعه متعلق به شبكه معارف و قرآن است گفت: برآورد زماني ما براي اين سريال دو ماه است كه تاكنون 17 روز آن سپري شده است.
به گفته وي سريال «زندگي ارمغان خداست» به روابط بين چند خانواده در يك محله با محورهاي اخلاقي و ديني مي پردازد كه بعد از پايان تصويربرداري از شبكه قرآن پخش خواهد شد.

 



كشن فلاح با «آقاي توپاز» در تلويويزن

سعيد كشن فلاح پس از مدت ها وقفه قصد دارد تله تئاتر «آقاي توپاز» را براي پخش از تلويزيون آماده كند. كشن فلاح در گفت وگو با ايران تئاتر درباره اين وقفه طولاني در فعاليت هاي اجرايي خود گفت: من حدود 10سال است كه قصد اجراي اين متن را دارم و روي آن كار مي كنم؛ اما هر دفعه به دلايلي توليدش متوقف شد و چون علاقه خاصي به اين متن داشتم، منتظر شدم تا توليد آن به نتيجه برسد، حالا مشغول انجام هماهنگي هاي لازم براي توليد اين تله تئاتر هستم.
تله تئاتر «آقاي توپاز» اثر مارسل پانيول نويسنده فرانسوي است كه سيدمهدي شجاعي ويراستاري آن را برعهده داشته و سعيد كشن فلاح خود آن را بازنويسي كرده و كارگرداني مي كند.
قرار است تمرينات اين تله تئاتر بهمن ماه و ضبط آن نيمه اول اسفندماه آغاز شود، ولي هنوز بازيگران آن به طور قطعي مشخص نشده اند.
اين نمايش پر پرسوناژ كه در زماني طولاني روايت مي شود، داستان يك معلم ساده است كه به اخلاقيات پايبند و معتقد است و زندگي خود را وقف شاگردانش مي كند تا اين كه يك روز بنا به دلايلي از مدرسه اخراج مي شود و به دنبال آن مسائل و مشكلاتي برايش پيش مي آيد.

 



روايت شيعيان فرانسه در شواليه منتظر

مجموعه تلويزيوني مستند «شواليه منتظر» با موضوع شيعيان فرانسه، يكشنبه ها از شبكه اول سيما پخش مي شود.
اين مجموعه به كارگرداني سيد احسان اصغرزاده، در 4 قسمت زندگي تعدادي از شيعيان فرانسه و به طور اخص يكي از آنان با نام عبدالناصر را روايت مي كند. عبدالناصر نجيب زاده فرانسوي است كه داستان گرايش خود و دوستانش را به دين اسلام و سپس مذهب شيعه روايت مي كند.
«شواليه منتظر» كه محصول مؤسسه روايت فتح است، يكشنبه ها ساعت 2 از شبكه اول به نمايش درمي آيد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14