ترورهاي پنهان در استراتژي بحران
اشاره: «دانيل گنسر» استاد تاريخ معاصر دانشگاه سوييس، كتابي با نام «ارتش هاي سري ناتو» منتشر كرده كه براساس آن، ايالات متحده آمريكا طي 50 سال اخير اقدام به سازمان دهي بمب گذاري هايي در كشورهاي اروپاي غربي كرده كه اين بمب گذاري ها به نادرست به چپ گرايان و چپ گرايان افراطي نسبت داده شد تا از اعتبار آنها در ميان رأي دهندگان كاسته شود. در همين رابطه و با توجه به اينكه به گفته پايگاه خبري، «ولترنت» اين استراتژي آمريكا امروزه با تلاش براي القاي ترس از اسلام و به حق دانستن جنگ نفت، ادامه مي يابد؛ «سيلويا كاتوري»، روزنامه نگار سوييسي مصاحبه اي با دانيل گنسر انجام داده است كه متن آن را در ادامه خواهيد خواند: سرويس خارجيدر كتاب مي خوانيم كه ناتو چگونه به همراه سرويس هاي اطلاعاتي و يا كشورهاي اروپاي غربي و پنتاگون، از ارتش هاي سري دوران جنگ سرد استفاده كرد و جاسوساني را در احزاب راست افراطي اجير كرد تا بتواند اقدامات تروريستي را به منظور نسبت دادن به چپ ها سازماندهي كند. با توجه به اين موارد، هم اكنون ما نگران اين هستيم كه چه اتفاقي ممكن است امروز در پشت سر ما بيفتد؟ فهميدن اينكه استراتـژي بحران امروزه مي خواهد چه چيزي را بيان كند، بسيار مهم است. اين امر مي تواند به ما كمك كند تا اوضاع كنوني را واضح ببينيم و بطور شفاف متوجه شويم كه آنها در چه حوزه اي مشغول بكارند. اين درحالي است كه تنها افراد كمي هستند كه بدانند «استراتژي بحران» چه معنايي مي دهد. صحبت درباره استراتژي بسيار مهم است تا بتوان اين استراتژي را تشريح كرد. اين استراتژي روشي است كه بر اساس آن اعمال جنايتكارانه انجام مي شود و سپس به افراد ديگري نسبت داده مي شود. منظور ما از واژه «بحران»، يك بحران هيجاني است يعني تمام آن چيزي كه موجب ايجاد احساس بحران مي شود همچنين كلمه «استراتژي» به آن چيزي برمي گردد كه موجب افزايش ترس مردم نسبت به يك گروه مشخص مي شود. ساختارهاي سري ناتو ابتدا توسط سازمان سيا و در راستاي همكاري با سازمان جاسوسي انگليس تجهيز و تامين مالي و همچنين آموزش داده شده بودند تا بتوانند در برابر ارتش اتحاد جماهير شوروي سابق در يك جنگ خاص مبارزه كنند اما اطلاعاتي كه امروزه به دست آمده اند نشان دهنده اين مطلب هستند كه اين ساختارها براي انجام عمليات تروريستي در كشورهاي مختلف بوجود آمده اند. در حقيقت اينگونه است كه از دهه 70 سرويس هاي مخفي ايتاليا با استفاده از اين ارتش ها اقدام به تحريك و برانگيختن حملات تروريستي مي كنند كه با هدف ايجاد ترس در بين مردم و در مراحل بعد متهم كردن كمونيست ها، انجام شده اند. به اين ترتيب بايد گفت استراتژي بحران براي بي اعتبارسازي، تضعيف و توقف كمونيسم ازدستيابي به قدرت اجرايي بوجودآمد. دانستن اينكه اين استراتژي چه معنايي مي دهد، آسان است. اما همچنان سخت است كه باور كنيم دولت ها مي توانند به ناتو، آژانسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي و سيا اجازه بدهند از چنين راه هايي كه مي تواند موجب تهديد امنيت شهروندشان شود، استفاده كنند. ناتو درمركز شبكه زيرزميني مرتبط با ترور بود. كميته طرح ريزي زيرزميني «(CPC)» و كميته همپيمانان زيرزميني «(ACC)» دو زيرساختار از اتحاد آتلانتيك بودند كه امروزه كاملا شناخته شده هستند. اما امروزه فهميدن اينكه چه كسي چه كاري انجام مي دهد، دشوار است. بطوري كه نه تنها هيچ سندي وجود ندارد كه ثابت كند چه كسي در رأس امور قرار دارد، يا چه كسي استراتژي بحران را سازمان دهي مي كند و چگونه ناتو، سرويس هاي اطلاعاتي اروپاي غربي، سيا، سازمان مخفي انگليس و تروريست هاي اجيرشده در ميان افراطي گران راست، نقش ها و مسئوليت هايشان را تقسيم كرده اند؟ درحقيقت تنهاچيزي كه ما به يقين مي دانيم اين است كه در درون ساختارهاي زيرزميني، عناصري وجود دارند كه استراتژي بحران را به كار برده اند. ازسوي ديگر، تروريست هاي گروههاي راست گراي افراطي نيز در بيانيه هايشان توضيح داده اند كه اين سرويس هاي سري ناتو بوده اند كه از آنها دراين جنگ زيرزميني حمايت كرده اند. اين درحالي است كه وقتي از برخي اعضاي سيا يا ناتو دراين باره سؤال مي پرسيم، كاري كه من سالهاي متمادي انجام دادم آنها تنها به گفتن اينكه امكان دارد برخي عناصر مجرم هم از كنترل خارج شده باشند، اكتفا مي كنند. آيا ارتش هاي سري در تمام كشورهاي اروپاي غربي فعال بودند؟ من در تحقيقاتم شواهدي يافتم كه نشان مي داد فعاليت ارتش هاي سري محدود به ايتاليا نبوده است بلكه تمامي كشورهاي اروپاي غربي از جمله فرانسه، بلژيك، هلند، نروژ، دانمارك، سوئد، فنلاند، تركيه، اسپانيا، پرتغال، اتريش، سوئيس، يونان، لوگزامبورگ و آلمان را نيز شامل مي شده است. درابتدا ما تصور مي كرديم تنها يك سازمان با ساختار چريكي وجود دارد اما تمامي اين ارتش هاي سري در استراتژي بحران ايفاي نقش كرده و در نتيجه اقدامات تروريستي انجام داده اند. البته توجه به اين نكته نيز مهم است كه همه اين ارتش ها درحملات مشاركت نكرده اند و مي بايست به تفاوت ميان آنها نيز توجه كرد. به هرحال چيزي كه امروزه واضح است اين است كه ساختار زيرزميني ناتو كه اغلب «گروههاي به جاي مانده» ناميده شده اند، در ابتدا با هدف انجام عمليات چريكي در زمان اشغال اروپاي غربي بوجود آمدند. درهمين حال ايالات متحده نيز تصريح كرده است كه شبكه هاي چريكي براي پوشاندن عدم آمادگي كشورهاي تحت حمله آلمان، ضروري بوده اند. درهمين راستا چند كشور اروپايي مثل نروژ نيز كه توسط آلمان ها اشغال شده بود، تصميم گرفتند تا در صورت بروز اشغالگري مجدد، آمادگي بهتري داشته باشند تا در صورتي كه بطور رسمي شكست خوردند، يك ارتش سري به عنوان گزينه اي ديگر براي مقاومت مطرح باشد. - اگر درست فهميده باشم، گروه هاي به جاي مانده، از هدف اصلي شان، كه آمادگي در برابر هجوم شوروي بود، منحرف و براي شكست احزاب چپ گرا، سازمان دهي مجدد شدند. در اينصورت چرا احزاب چپ در اين باره تحقيقات نكرده و قبل تر اين اتهامات را مطرح نكردند؟ - وقتي ما موضوع ايتاليا را در دست گرفتيم، به نظر مي رسيد كه هر زمان حزب كمونيست از دولت مي خواست تا توضيحي درباره ارتش سري (كه در ايتاليا با نام رمز «گلاديو» عمليات انجام مي داد) ارايه كند، دولت با طرح اين بهانه كه اين مورد يك «راز ملي» مي باشد، از پاسخگويي فرار مي كرد. بسياري از اعضاي پارلمان اروپا نيز در نوامبر 1990 اعلام كردند كه وجود چنين ارتش هاي زيرزميني قابل تحمل نيست و مردم اروپا بايد بدانند كه منشا اصلي هر عمل تروريستي كجاست و تاكيد كردند كه نياز به انجام يك تحقق در اين زمينه مي باشد. بنابراين پارلمان اروپا شكايتي به ناتو و جرج بوش پدر نوشت. اما هيچ اقدامي انجام نشد. تنها در ايتاليا، بلژيك و سوئيس است كه پرس و جو و تحقيقات عمومي وجود دارد و تنها همين سه كشور هستند كه اقداماتي را در اين زمينه انجام داده اند و گزارشي در رابطه با ارتش هاي سريشان منتشر كرده اند. - امروز، چه؟ آيا ارتش هاي سري همچنان فعال هستند؟ آيا امكان دارد كه ساختارهاي ملي سري وجود داشته باشند كه از كنترل كشورها خارج شده باشند؟ - براي يك تاريخ دان، پاسخ دادن به اين سؤال مشكل است. ما هيچ گزارش رسمي از كشورهاي اروپايي نداريم. من در كتاب هايم تنها مسايلي را بررسي كرده ام كه قادر به اثبات آنها هستم. در رابطه با ايتاليا، گزارشي وجود دارد كه مي گويد ارتش سري گلاديو نابود شده است. در رابطه با موجوديت ارتش سري پي26، در سوئيس نيز سال 1990 گزارشي توسط پارلمان منتشر شد و بيان كرد كه ارتش هاي زيرزميني كه مواد منفجره را در مكان هاي پنهاني در سراسر سوئيس ذخيره كرده بودند، منحل شده اند. اما در ديگر كشورها كاري انجام نشده است. به هر حال گفتن اينكه اين مسايل حل شده اند يا خير، سخت است. با اين وجود حتي اگر ساختارهاي گلاديو نيز منحل شده باشند، ارتش هاي جديدي ايجاد شده اند و همچنان از روش استراتژي بحران و پرچم دروغين بهره مي گيرند. - آيا مي توان اينگونه تصور كرد كه پس از سقوط شوروي، ايالات متحده و ناتو به توسعه استراتژي بحران و پرچم هاي دروغين در جبهه هاي ديگر ادامه دادند؟ اگرچه تحقيقات من بر مبناي دوره جنگ سرد اروپا است اما مشخص شده كه پرچم هاي دروغين در ديگر نقاط نيز به كار گرفته شده اند. براي مثال در بمب گذاري سال 1953 در ايران، كه كمونيست هاي ايراني در ابتدا محكوم شدند، اين سازمان سيا و ام آي6 بودند كه با بهره گيري از برخي مامورين از آنها براي هدايت كودتايي به منظور براندازي دولت مصدق، استفاده كردند. تا بتوانند در زمان جنگ نفت موجود در ايران را كنترل كنند. نمونه ديگري در اين زمينه، بمب گذاري هاي مصر در سال 1954 بود كه در ابتدا مسلمانان مسئول اين بمب گذاري ها شناخته شدند. اما بعدها ثابت شد كه ماموري موسوم به «لاون افير» كه از مامورين موساد بود، اين بمب گذاري را انجام داده است. درست دراين زمان بود كه رژيم صهيونيستي باعث شد ارتش انگليس از مصر خارج نشود تا با حضور اين نيروها در مصر، امنيت اسراييل نيز حفظ شود. بنابراين نمونه هاي زيادي در تاريخ وجود دارند كه نشان مي دهند استراتژي بحران و پرچم هاي دروغين، توسط آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي به كار گرفته شده اند. - ساختارهاي زيرزميني ناتو، كه پس از جنگ جهاني براي ايجاد توانايي مقاومت در كشورهاي اروپايي و در برابر حمله احتمالي شوروي ايجاد شدند، نتيجه اي جز انجام عمليات هاي جنايتكارانه عليه شهروندان اروپايي نداشتند؟ همه چيز به اين مسئله ختم مي شود كه ايالات متحده هدف ديگري داشته است! - شما حق داريد كه چنين سؤالي بپرسيد. آمريكا به كنترل سياسي علاقه مند است. اين كنترل سياسي يكي از عناصر حياتي استراتژي واشنگتن و لندن است. ژنرال «گرالدوسرال»، رئيس گلاديو، مثالي در كتابش ارايه كرده است. وي مي گويد به اين نتيجه رسيده كه آمريكا علاقه اي به آماده سازي چريك ها عليه حمله ناگهاني شوروي نداشت و شاهد اين مطلب بوده كه مامورين سازمان سيا كه براي آموزش ارتش سري وي مي آمدند تنها مي خواستند اطمينان كسب كنند كه ارتش كارا است و مي تواند شبه نظاميان كمونيست را كنترل كند. ترس آنها نيز از اين بود كه كمونيست ها بتوانند قدرت را در كشورهايي همچون يونان، ايتاليا و فرانسه به دست گيرند. بنابراين استراتژي بحران وسيله اي براي رسيدن به هدف تطبيق و تحت تأثير قرار دادن سياست هاي برخي كشورهاي خاص اروپاي غربي بود. - شما در رابطه با اهميت فاكتور هيجان و احساس در استراتژي بحران گفتيد. بنابراين، تروري كه منشأ آن نامعلوم است مي تواند منجر به شكل دهي افكار عمومي شود. آيا اينطور نيست كه ما امروزه نيز همان روند گذشته را ادامه مي دهيم؟ ديروز ما به ترس از كمونيسم دامن مي زديم و امروز هم به ترس از اسلام دامن مي زنيم. - بله، كاملا درست است. طي طرح ريزي جنگ عراق، گفته شد كه صدام حسين تسليحات بيولوژيكي دارد و بين عراق و تروريست هاي القاعده ارتباط وجود دارد. به وسيله اين دروغ ها كاري شد كه مردم غرب باور كنند، مسلمانان قصد دارند تروريسم را در تمام دنيا گسترش دهند و براي مبارزه عليه تروريسم، بروز جنگ ضروري است. اين درحالي است كه دليل جنگ عراق، كنترل منابع انرژي بوده است. درحقيقت موقعيت هاي جغرافيايي مناسب، ذخاير گاز و نفت در كشورهاي اسلامي متمركز شده اند. بنابراين كسي كه قصد دارد انحصار اين منابع را بدست بياورد مي بايست در پس چنين كارهايي پنهان شود. ذخاير نفتي به زودي به پايان خواهند رسيد و بنابراين مي بايست نفت عراق را بدست آورد، اگرچه ممكن است مردم بگويند كه نبايد كودكان را به خاطر بدست آوردن نفت كشت و اين امر هم درست است، اما همچنين نمي توان به آن ها گفت كه در درياي خزر هم ذخاير عظيم نفتي وجود دارد و راهي نيز براي ايجاد يك خط لوله نفتي به اقيانوس هند وجود دارد، زيرا اين خط لوله نمي تواند از جنوب ايران و يا شمال روسيه عبور كند و بايد از شرق، تركمنستان و افغانستان بگذرد. بنابراين اين كشور مي بايست تحت كنترل درآيد. در حقيقت دليل «تروريست» ناميدن مسلمانان نيز همين است. اگرچه تمام اين ها دروغ هاي بزرگي هستند اما اگر همين دروغ ها را هزار بار تكرار كنيم، در نهايت مردم باور مي كنند كه مسلمانان تروريست هستند و فكر مي كنند كه جنگ عليه مسلمان، جنگي ضروري است. - پس ساختارهاي زيرزميني منحل شده اند ولي استراتژي بحران همچنان ادامه دارد؟ - دقيقا! ممكن است ساختارها منحل شده باشند اما انواع ديگري از آنها شكل گرفته اند. مهم است كه چگونگي عملكرد استراتژي بحران را توضيح دهيم. اين روش ها اگرچه قانوني نيستند اما براي دولت ها راه آسان براي دستكاري و جهت دهي افكار مردم هستند. بعداز هر بمبگذاري، مردم مي ترسند و احساس سردرگمي مي كنند. قبول اين امر كه بمبگذاري در نتيجه استراتژي بحران يا پرچم هاي دروغين بوده، سخت است، بنابراين حقيقت اين است كه راحت ترين راه پذيرفتن جهت گيري هاي فكري و گفتن اين جملات است: من 30 سال از همه چيز باخبرم و هيچ گاه از جنايات اين ارتش ها چيزي نشنيده ام. پس مسلمانان به ما حمله كرده اند و ما هم عليه آنها مي جنگيم.» - از سال 2001، اتحاديه اروپا قواعد ضدتروريستي را اتخاذ كرد. بعدها مشخص شد كه اين قواعد به سازمان سيا اجازه داده اند كه مردم را دزديده و به مكان هاي مخفي خود برده و شكنجه كنند.آيا كشورهاي اروپايي تضميني نيز براي تسليم شدنشان به آمريكا دارند؟ - كشورهاي اروپايي پس از حملات 11 سپتامبر 2001، موضع گيري بسيار ضعيفي در قبال آمريكا داشتند. بعداز اينكه غيرقانوني بودن زندان هاي مخفي آمريكا را تاييد كردند نيز عملكرد مناسبي نداشته و اجازه دادند تا اين زندان ها به كار خود ادامه دهند. اتفاق مشابهي هم براي زندانيان گوانتانامو افتاد. بسياري در اروپا گفتند: «زندانيان نبايد از داشتن وكيل مدافع محروم باشند» وقتي هم كه آنگلا مركل اظهارات مشابهي را ايراد كرد، آمريكا خيلي صريح اظهار داشت كه آلمان نقش كوچكي در جنگ عراق داشته است و تنها سرويس هاي مخفي آلمان براي آماده سازي جنگ فعاليت كرده اند و بنابراين، آلمان ها بايد خفه شوند. - با اين اوضاع، ناتو چگونه مي خواهد از مردم محافظت كند؟ - با توجه به اينكه حملات تروريست ها طي جنگ سرد توسط ارتش هاي سري شبكه گلاديو انجام شده است، اين مهم است كه ما قادر به تشخيص دقيق استنباط ناتو در اين باره باشيم. تا امروز ناتو از صحبت درباره استراتژي بحران و تروريسم طي دوران جنگ سرد، خودداري كرده است. ناتو از پاسخ به تمام سؤالات مرتبط با گلاديو خودداري كرده است. امروزه ناتو برخلاف اهداف اوليه اش، به عنوان يك ارتش مهاجم استفاده مي شود. در واقع بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر، سران ناتو اظهار داشتند كه دليل مشاركت آنها در جنگ افغانستان، مبارزه عليه تروريسم است. اگرچه ناتو در معرض خطر شكست خوردن در اين جنگ قرار داشت اما بايد ديد واقعا براي مبارزه با تروريسم وارد جنگ شد يا اينكه به دنبال ايجاد موقعيتي مشابه زمان جنگ سرد بود؟ به هرحال ناتو در آن زمان نيز مدعي بود درحال دفاع از اروپا و آمريكا در برابر حمله شوروي است، اتفاقي كه هيچ گاه به وقوع نپيوست. بايد توجه كرد كه ناتو در ابتدا براي گرفتن نفت و گاز كشورهاي اسلامي، تشكيل و تامين مالي نشده است. - مي شود درك كرد كه رژيم صهيونيستي كه قصد دارد درگيري در كشورهاي عربي و اسلامي را توسعه دهد، آمريكا را تشويق به حركت در اين مسير كرده است. اما ورود به جنگ شروع شده توسط پنتاگون چه نفعي براي كشورهاي اروپايي دارد؟ - من فكر مي كنم كه اروپا گيج و سردرگم شده است. آمريكا در موقعيت قوي قرار دارد و اروپا نيز فكر مي كند كه بهترين كار، شريك شدن با سمت قوي تر است. سران اروپا به آساني تحت فشار آمريكا قرار مي گيرند كه هميشه خواستار اعزام نيروهاي اضافي به جبهه هاي مختلف خود مي باشد. هرچه كشورهاي اروپايي بيشتري وارد اين ميدان شوند، تعداد بيشتري از آنها تحت امر آمريكا قرار مي گيرند و خود را با مشكلات بزرگ و بزرگتر روبرو خواهند ديد. در افغانستان، آلمان و انگليس تحت فرمان ارتش آمريكا قرار دارند. از لحاظ استراتژيكي اين موقعيت يك موقعيت مفيد براي اين كشورها نيست. هم اكنون نيز آمريكا از آلمان خواسته است تا سربازان خود را به جنوب افغانستان، يعني خطرناك ترين منطقه نبرد اعزام كند. در اين صورت آلمان خود را در خطر قرار مي دهد. آلمان مي بايست از خودش بپرسد كه آيا واقعا نبايد 3000 سرباز خود را از افغانستان خارج كند؟ اما براي آلمان ها نافرماني از دستورات آمريكا كه به ارباب آنها تبديل شده است، اقدامي بسيار سخت است. - دولت هاي كنوني ما چقدر در رابطه با استراتژي بحران مي دانند؟ - به عنوان يك مشاور سياسي هميشه گفته ام كه نبايد اجازه داد كه برخي با جهت دهي افكار مردم بكوشند تا مردم باور كنند كه تروريست ها هميشه مسلمان هستند. گفتم كه اين درگيري ها تنها براي كنترل منابع انرژي است. به هر حال مي بايست وسيله اي براي نجات پيدا كردن از كمبود انرژي پيدا كرد تا نيازي به استفاده از قدرت نظامي نباشد زيرا مسايل با اين روش نه تنها حل نمي شوند بلكه بدتر نيز مي شوند. - وقتي كه تخريب وجهه اعراب را در درگيري هاي ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان مي بينيم، فكر مي كنيد كه اين اقدامات ربطي به نفت ندارند. - در اين مورد خير! اما در ديدگاه آمريكا تحت كنترل درآوردن منابع انرژي بلوك آسيا اروپايي كه از آذربايجان به عربستان، عراق، كويت و خليج فارس مي رود و سپس از تركمنستان و قزاقستان عبور مي كند، امري قطعي است. از نظر من اين اتفاقات چيزي جز يك بازي ژئواستراتژيك نيست كه اتحاديه اروپا نيز چاره اي جز شركت در آن ندارد. زيرا اگر آمريكا كنترل منابع انرژي را به دست آورد، بحران انرژي بدتر مي شود و به اروپاييان مي گويد: «شما گاز و نفت مي خواهيد، پس بايد نفت و گاز را با اين چيزها مبادله كنيد.» آمريكا قصد ندارد كه نفت و گاز را مجاني به اروپا بدهد. روزي كه مردم بفهمند جنگ هاي عليه تروريسم و طرح اتهامات عليه مسلمانان تنها يك نوع هياهوي تبليغاتي بوده است. قطعا شگفت زده مي شوند. كشورهاي اروپايي بايد بيدار شوند و يكبار براي هميشه بفهمند كه استراتژي بحران چگونه عمل مي كند. آنها بايد ياد بگيرند كه به آمريكا «نه» بگويند. به علاوه در آمريكا نيز مردم زيادي هستند كه با نظامي ساختن روابط بين الملل مخالفند. منبع: فارس
|