(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 آذر 1388- شماره 19531
 

شليك مرگبار در پايگاه نظامي تگزاس
ترورهاي پنهان در استراتژي بحران



شليك مرگبار در پايگاه نظامي تگزاس

ترجمه و تنظيم: جعفر بلوري
اشاره:
ارتش آمريكا در تاريخ پنجم نوامبر سال 2009، يكي از سياه ترين روزهاي خود را تجربه كرد. سرگرد «نضال مالك حسن» در بزرگترين پايگاه نظامي جهان در تگزاس، ناگهان به سوي همقطاران خود آتش گشود و 43 نفر از نظاميان را كشته و زخمي كرد. كشته شدن 13نفر از نظاميان فرصتي شد كه رسانه هاي به ظاهر مستقل آمريكا، راه خروج از شوك وارده را همچون گذشته، در شانتاژ خبري و هدايت افكار عمومي ببينند. از آن پس هر گزارش و تحليلي در اين رسانه ها نوشته مي شد، در كنار نام «حسن»، كلمه «سرباز مسلمان» ديده شد. طوري كه مسلمانان ساكن آمريكا به شدت نگران عواقب اين گونه خبررساني مغرضانه شده و شوراي روابط اسلامي اين كشور نيز -هرچند اين اقدام را محكوم كرده بود- از بهره برداري اين حادثه در راستاي «اسلام ستيزي» انتقاد كرد. كار به جايي رسيد كه «جنت ناپالتيانو»، وزير امنيت داخلي آمريكا و فرماندار ايالت آريزونا نيز وارد عمل شد، و اعلام كرد: «چنين حادثه اي مجوز براي اسلام ستيزي نيست و اين فرد نيز نماينده مسلمانان نيست.»
«ويليام كيسي»، رئيس سابق سيا نيز در اين باره گفت: «ما از عكس العمل منفي نسبت به سربازان مسلمان در ارتش نگرانيم. وجود تنوع نه فقط در ارتش بلكه در سرتاسر جامعه آمريكا، موجب استحكام ما بوده است اما با وجود ناگوار بودن اين تراژدي، من فكر مي كنم اگر اين تنوع در افكار و اعتقادات ما نيز قرباني بگيرد، وضعي به مراتب وخيم تر خواهيم داشت.»
در اين مقاله سعي شده به علل واقعي وقوع اين حادثه كم نظير و برخي اهداف رسانه هاي آمريكايي از شانتاژ خبري اين رويداد پرداخته شود.
سرويس خارجي كيهان
چه اتفاقي افتاد كه نخستين گزارش هاي منتشر شده پس از وقوع تراژدي «فورت هود» به طور هماهنگ به محكوميت اقدام سرگرد «نضال مالك حسن» پرداخت؟ وضعيت وخيم روحي كه به خاطر مخالفت ارتش آمريكا از استعفاي وي بر او حاكم شده بود يا مخالفت هاي مكرر او براي اعزام شدن به جنگ عراق يا افغانستان؟ اين ارتش چقدر بي رحم است كه نه راضي به پذيرش استعفا مي شود و نه وي را از اعزام به جنگ معاف مي كند. اين واكنش ديوانه كننده است.
در نخستين روزها، كمتر به اين موضوع پرداخته مي شد ولي پس از مدتي بخشي از داستان «فورت هود» نشان داد به راحتي مي توان واكنش هاي بعدي مسئولين را پيش بيني كرد؛ آغاز بمباران خبري و... من هم نزديك بود در مسيري كه رسانه هاي آمريكايي و غربي ترسيم كرده بودند قرار بگيرم اما اين بار نيز مرور خبرهاي آرشيوي نجات بخش شد. كافي است نخستين گزارش ها در پنجم نوامبر را مرور كنيد، سپس آن را با گزارش هاي بعدي مقايسه كنيد. مي بينيد كه «بخش اصلي» داستان «حسن» رفته رفته كنار زده شده تا افكار عمومي را از واقعيتي تلخ دور كند.
آري، اين ارتش بود كه حاضر نشده بود با حسن همراهي كند. سرگردي كه پست مهمي داشت و به هزاران شكل قرار گرفتن در موقعيت حساس و خطرناك را نشان داده بود. بررسي همين جزئيات است كه مي تواند در كشف علت شليك مرگبار پايگاه نظامي فورت هود راهگشا باشد. به اين علائم توجه كنيد: سرگرد حسن بارها تقاضاي خروج از ارتش را كرده است. وي حاضر به اعزام به جنگ افغانستان نيست. اداره تحقيقات فدرال پليس آمريكا با كنترل ايميل ها و برخي عملكردهاي سرگرد حسن، به وي مشكوك شده است.
اين علائم و صدها علامت ديگر نشان مي دهد كه چطور ارتش پرمدعاي آمريكا ترجيح داده چشم هاي خود را بسته و سرگردي با 20سال سابقه خدمت را به يك «مسلمان تندروي ديوانه» تشبيه كند و مدام اين القاب را كه به حقيقت برازنده خودش است در رسانه هاي تحت نفوذش منعكس كند. كمي انعطاف در رفتار شايد جلوي اين فاجعه را مي گرفت. آنگونه بي عاطفه گري، اينگونه خشونت را به دنبال خواهد داشت. بي احترامي و اهانتي كه شايد در ارتش قرن نوزدهم بتوان مشابه آن را ديد، حال آنكه ما در قرن بيست و يكم هستيم. ارتش كافي بود تنها به چند مورد از اين علائم توجه كند، در اين صورت ديگر لازم به اين همه فرافكني، دروغ، سوءاستفاده و ... نبود. ديگر نيازي نبود انگيزه واقعي اين كشتار را در لابلاي عقايد مذهبي وي جست وجو كند. بايد به محيطي كه حسن را از يك سرباز وظيفه شناس به يك ديوانه تمام عيار تبديل كرد دقيق شد. بدين ترتيب مي توان حقايق ديگري را نيز ديد. مي توان ديد اين ارتش چقدر سرخوش است. چقدر از مديريت ضعيف رنج مي برد، چه مديريت بدي بر پرسنل آن حاكم است و...
و اما مشكل مطرح كردن سؤال هاي جهت دار در حين بازرسي ها و انتشار آن اين است كه پاسخ هاي حاصل از آن مي تواند نتايج بدي داشته باشد و از سوي ديگر هيچ چيز مثل اين گونه اقدامات نمي تواند مغز يك آمريكايي را با اين سرعت به «خواب زمستاني» فرو ببرد. روشي كه رسانه هاي آمريكايي به خوبي به آن واقفند.
يكي از نكاتي كه بلافاصله پس از وقوع حادثه فورت هود پديدار شد اين بود كه بسياري از مردم علاقه مند شدند نسخه اي سطحي از اين حادثه مبهم را جست وجو كنند. براساس يكي از سطحي ترين اين نسخه ها كه درباره عوامل مؤثر در به وجود آمدن اين حادثه در سطح وسيعي از جامعه غرب منتشر شد، تمام آنچه در بزرگترين پايگاه نظامي جهان در تگزاس اتفاق افتاد اين بود كه «سرگرد نزال مالك حسن يك جهادگرمسلمان نفوذي در داخل ساختار ارتش آمريكاست كه بي صبرانه منتظر دستور فرماندهان خود در سازمان القاعده بود تا با گرفتن حكم جهاد در همان لحظه سلاح خود را برداشته و همقطاران كافر خود را به رگبار ببندد!!»
اين تمام آنچه بود كه همچنان در اختيار اين مردم قرار مي گيرد. روشي كه هميشه از آن استفاده شده است چرا كه مردم به راحتي فراموش مي كنند چطور حسن نااميدانه تلاش مي كرد رؤساي خود را قانع كند كه وي نمي خواهد در ارتشي خدمت كند كه در جنگي نابرابر در افغانستان و عراق شركت دارد.
نكته ديگر اينكه به نظر نمي رسد حسن همزمان با تلاش هايش براي ارتباط گيري با گروه هاي تروريستي مستقر در پاكستان يا افغانستان، تلاش كند كه از ارتش خارج شود. تلاشي كه به گفته مسئولان آمريكايي بيش از دو سال صورت گرفته است. مگر مي شود يك تروريست از اهداف تروريستي اش فاصله بگيرد. او بايد بدون سروصدا، آرام به سوي هدف خود خزيده و پس از نزديك شدن به هدفش در فورت هود به آن حمله كند. يعني او در اين دوسال، تلاش مي كرده از هدف تروريستي اش دور شود؟! اين تروريست چرا به مركز تحقيقات پزشكي ارتش آمريكا كه مدت ها در آن خدمت كرده است ، حمله نكرد؟!
به اعتقاد ما، اگر آمريكايي ها اطمينان و اعتقاد خود را به تمام سازمان هاي خود از دست داده باشند - كه داده اند- ارتش آمريكا آخرين اين سازمان هاست. براساس آخرين نظرسنجي هايي كه مؤسسه گالوپ انجام داده است، ارتش آمريكا تا قبل از وقوع اين حادثه بيشترين اعتماد مردم را نسبت به ساير سازمان ها به خود اختصاص داده بود- 78 درصد مردم آمريكا نگاه مساعدي به ارتش داشتند- اما پس از وقوع اين تراژدي، ميزان اعتماد مردم كاهش چشمگيري پيدا كرده است.
حال با توجه به اين كاهش اعتماد و كم سابقه نبودن اينگونه حوادث در آمريكا است كه دكتر «آلن سابروسكي» استاد دانشگاه جنگ آمريكا، نتيجه گيري جالبي مي كند. وي كه مشاور امور امنيتي و بين المللي نيز هست مي گويد: با وضعيت حاكم بر ارتش آمريكا و نحوه برخورد مسئولين و رسانه هاي اين كشور، بعيد نيست اين واقعه مجددا تكرار شود. تعجب من از اين نيست كه چرا اين حادثه با اين ابعاد اتفاق افتاد، تعجب من دراين است كه چرا اين حادثه زودتر رخ نداد.
همانگونه كه «سابروسكي» اشاره كرد، اقدامات خشونت بار توسط نظاميان يا نظاميان اسبق آمريكا امري بي سابقه نيست. جهت دهي و انحراف افكار عمومي توسط مقامات و رسانه هاي آمريكا نيز امري بي سابقه نيست. اكنون مسلمان بودن حسن، جرم واقعي اوست. در جامعه آمريكا اگر مسيحي باشي، شما را وطن پرست خطاب مي كنند ولي اگر مسلمان باشي شما را تروريست مي خوانند.
كافي است دراين جامعه حادثه اي فاش كننده رخ دهد، اعضاي جامعه سياسي در مورد توطئه هاي گوناگون سخن خواهند گفت. دراين حادثه كافي است پاي مسلماني درميان باشد. مسلمانان به طور اعم و اعراب به طور اخص درمعرض اتهام، تحقير و توهين قرار مي گيرند.
مسئله تعجب برانگيز در نحوه برخورد رسانه ها و برخي سياسيون در جامعه آمريكا با مسلمانان اين است كه پيش از اين نتيجه تلخ اين گونه برخوردها را در مقابل سياهپوستان اين كشور نيز ديده و چشيده اند . مگر در دهه هاي 1960 و 1970 آمريكا با فوران خشم سياهپوستان خود مواجه نشد؟ امروزه همان برخوردها با مسلمانان مي شود. همان برخورد درباره حادثه 11 سپتامبر نيز تكرار شد. نتيجه تكرار اين مكررات سرگرد حسن است. ريشه اين حادثه را در سياست هاي آمريكا مي توان جست.
اكنون با اين اوضاع آيا ما بايد با القاي دلايل ناهماهنگ و غلط، شرايط به وجود آمدن حوادث تلخ ده هاي 1960 را فراهم كنيم؟
حال كه جزئيات شرم آور اقدامات و دستورات ارتش عليه سرگرد حسن براي اعزام به جنگ و پاسخ ها و التماس ها و درخواست هاي وي را مرور مي كنيم به يك حقيقت تلخ مي رسيم: اينكه حسن در واقع مي خواست در ارتش بماند، مي خواست در فورت هود بماند و اين ارتش آمريكا بود كه با به وجود آوردن شرايط غيرقابل تحمل براي سرباز خود، وي را از سرباز بودن خود پشيمان كرد. حسن 20 سال پيش با اختيار خود و علاقه اي كه به ارتش داشت وارد اين سازمان شد، اكنون با چه شرايطي روبه رو شده كه حتي به قيمت از دست دادن جان خود و تمام اطرافيانش مي خواهد از آن شرايط خارج شود.
در صورت باور كردن دروغ هاي رسانه هاي ظاهراً مستقل آمريكا، داستان فورت هود و حسن بدين شكل مضحك درخواهد آمد:
«سرگرد حسن در واقع ارتش آمريكا را دوست داشت. لذا مي خواست در آنجا بماند. چرا؟ چون او يك مسلمان است. مسلماني كه به اعتقاد سياستمداران آمريكايي بايد يك تروريست باشد. بله حسن چون يك مسلمان است، پس يك تروريست هم هست. تروريستي كه مي خواهد آمريكائي ها را بكشد. مقامات امنيتي آمريكا مدت هاست مداركي عليه اين مسلمان تروريست به دست آورده اند، اما از آن چشم پوشي مي كنند و...»
كلمه به كلمه اين جملات با يكديگر در تناقضي آشكار قرار دارند.
جان مك كين چندي پيش طي يك سخنراني در همين رابطه گفت: «ما بايد مطمئن شويم حقايق سياسي هرگز مانعي عليه امنيت ملي نشوند.» به عبارت ديگر، بايد زنجيره هاي قدرت را طوري مهار كنيم كه مقاله نويسان تازه به دوران رسيده اي چون «مارگارت كولستون» كه در مجله بلومبرگ با مخاطب قرار دادن مسلمانان نوشته بود «چه كسي تصور مي كرد ارتش آمريكا مي تواند با يك واقعه سياسي ناگهاني مصادره شود؟» مطرح گردند .
شواهد بسيار زيادي وجود دارد كه با آنچه به مردم گفته مي شود بسيار متفاوت است. آنچه از اين شواهد برمي آيد اين است كه حتي اگر حواشي سياسي كه براي ارتش قائل مي شوند صحت هم داشته باشد، با صرف حداقل هوشياري مي شد جلوي اين قتل عام را گرفت و زندگي قربانيان را نجات داد. در اين صورت سرگرد حسن نيز ممكن بود پس از موافقت با استعفايش با «بورقه كوئين»، دختر مورد علاقه اش ازدواج كند و بهانه به دست گروه ديگري از اين رسانه ها براي انگيزه سازي هاي مضحك ندهد. اما به جاي آن، او با سردي هرچه تمامتر با بوروكراسي حاكم بر ارتش آمريكا روبه رو شد و نااميد از همه چيز، راه ديگري را ناخواسته برگزيد.
در اينجا به برخي از شواهد محكم ديگر اشاره مي كنيم كه ثابت مي كند كه اولا شرايط وخيم حاكم بر ارتش آمريكا حسن را وادار به چنين اقدام جنون آميزي كرده است، ثانياً مقامات و رسانه هاي آمريكايي، با شانتاژ خبري، تلاش گسترده اي را براي انحراف افكار عمومي راه اندازي كرده اند:
«مايكل مك كاول» كه يك جمهوريخواه اهل «آوستين» در كنگره آمريكاست در پنجم ماه نوامبر در اين باره چنين گفت: «حسن در يكسري كلاس هاي غيرمعمول روانشناسي شركت كرده بود. او در كلاس هاي آموزش نظامي زيادي هم شركت كرده بود، به نظر مي رسد براي يك روانشناس شركت كردن در كلاس هاي نظامي با اين همه وسعت كمي غيرعادي باشد.»
«مك كاول» گفت: «حسن حقوق پائيني از مركز تحقيقات پزشكي ارتش آمريكا مي گرفت و براي همين از وضعيت خود در فورت هود هم راضي نبود. بنابراين احساس مي كرد اين پايگاه مناسب او نيست.»
«او غمگين و بدخلق بود زيرا ارزيابي ضعيفي داشت، او اعتقادي به ماموريت خود نداشت. او نگراني اعزام شدن به افغانستان يا عراق را داشت. او از همه اين اوضاع ناراضي بود.»
و در پايان مك كاول اظهارات خود را با اين جمله تمام كرد كه «كارشناسان رسمي در حال گفت وگو با حسن هستند تا مشخص شود كه او شركايي خارج از كشور نداشته باشد.»
از همين چند جمله كه از ميان هزاران مقاله و تفسير و تحليل و مصاحبه رسانه هاي آمريكايي استخراج شده است، مي توان به حقايقي پي برد كه در واكاوي اين رسوايي، بسيار مؤثر است. اگر او غمگين بود يا بدخلق، اگر ارزيابي صحيحي از وضعيت نداشت و يا اعتقادي به شركت در ماموريت هاي ارتش در عراق و افغانستان نداشت، پس چرا با استعفاي او موافقت نشد. با مختصات شخصيتي كه جناب «كاول» براي اين سرگرد ترسيم كرده، آيا او مناسب حضور در ارتش بوده است؟ آيا غمگين، نااميد، ناراضي، افسرده و بي اعتقاد عنوان كردن حسن در كنار اتهامات واهي چون شركت كردن وي در كلاس هاي غيرمعمول، ديدن آموزش هاي نظامي بيش از حد، و احتمال ارتباط داشتن وي با عناصر خارجي به همراه مانور تبليغاتي روي مذهب اين سرگرد، در راستاي القاي مسائل نژادپرستانه يا به عبارت بهتر استفاده از يك بحران در مسير پروژه اسلام ستيزي نيست؟
اگر سرگرد حسن مسلمان با تروريست هاي بنيادگراي مستقر در پاكستان يا افغانستان مرتبط شود، چه نتيجه اي حاصل خواهد شد. در اينجا به برخي فوايد اين ارتباط سازي اشاره مي كنيم:
1-سرپوش گذاشتن به انگيزه ها و دلايل حقيقي وقوع اين رويداد؛
2-ادامه پروژه اسلام هراسي؛
3-توجيه جنگ افغانستان، پاكستان و عراق و القاي لزوم مبارزه با تروريست؛
4-حفظ ظاهري اعتبار ارتش؛
5-تبديل يك تهديد به فرصت
با نگاهي گذرا به جريان سياسي حاكم بر دولت هاي آمريكا طي دهه هاي گذشته مي توان مصداق هايي براي اين موارد آورد. اين نخستين باري نيست كه در پايگاه هاي نظامي آمريكا چه در داخل خاك اين كشور و چه در خارج از آن، چنين حادثه اي رخ مي دهد.
در بسياري از اين موارد، دلايلي غير از واقعيت كه همانا پوشالي و پوسيده بودن ساختار دروني ارتش را نشانه رفته اند، گفته شده است. سال ها جنگ بي نتيجه در ويتنام، عراق، افغانستان و اكنون در پاكستان بنا به دلايل واهي و دروغ، كشتن و كشته شدن هاي بي پاسخ، هزينه هاي سنگين، افسردگي، اعتياد و... براي اثبات متزلزل بودن بزرگترين دليل آمريكا براي مرعوب ساختن و يكه تازي كه همانا ارتش آن است، كافي نيست؟ براي ادامه اين تاخت و تاز، اعتبار ارتش بايد حفظ شود، ولو با سرپوش و نيرنگ.
آيا برجسته سازي اعتقادات مذهبي حسن، به پيشروي پروژه اسلام هراسي منجر نمي شود؟ آيا اگر حسن مثلا يك يهودي يا حتي مسيحي بود نيز اين چنين روي مذهب وي تمركز مي شد؟
تا وقتي پروژه اسلام هراسي هست، دلايل ظاهر فريب براي ادامه حضور اشغالگري هم هست. جنگ عراق و افغانستان و اكنون پاكستان با چه ادله اي آغاز شد و اكنون با چه دلايلي ادامه مي يابد. باراك اوباما، رئيس جمهور آمريكا هفته گذشته با چه استدلالي دستور اعزام 30 هزار نظامي ديگر به افغانستان را صادر كرد. اوبامايي كه با وعده عقب نشيني و پايان جنگ به پيروزي رسيده، با استفاده از حافظه ضعيف مردم خود، در حالي كه يكسال از پيروزي اش نگذشته بود، هفته گذشته گفت: «از تابستان آينده براي سرعت بخشيدن به مبارزه با تروريست هاي افغانستان، 30 هزار نظامي جديد به افغانستان اعزام مي شود.» به راستي چنين بهره برداري از بحران «فورت هود» كه برخي آن را به زلزله در ارتش آمريكا، تشبيه كردند. در راستاي تبديل تهديدها به فرصت ها نيست؟!



 



ترورهاي پنهان در استراتژي بحران

اشاره: «دانيل گنسر» استاد تاريخ معاصر دانشگاه سوييس، كتابي با نام «ارتش هاي سري ناتو» منتشر كرده كه براساس آن، ايالات متحده آمريكا طي 50 سال اخير اقدام به سازمان دهي بمب گذاري هايي در كشورهاي اروپاي غربي كرده كه اين بمب گذاري ها به نادرست به چپ گرايان و چپ گرايان افراطي نسبت داده شد تا از اعتبار آنها در ميان رأي دهندگان كاسته شود. در همين رابطه و با توجه به اينكه به گفته پايگاه خبري، «ولترنت» اين استراتژي آمريكا امروزه با تلاش براي القاي ترس از اسلام و
به حق دانستن جنگ نفت، ادامه مي يابد؛ «سيلويا كاتوري»، روزنامه نگار سوييسي مصاحبه اي با دانيل گنسر انجام داده است كه متن آن را در ادامه خواهيد خواند:
سرويس خارجيدر كتاب مي خوانيم كه ناتو چگونه به همراه سرويس هاي اطلاعاتي و يا كشورهاي اروپاي غربي و پنتاگون، از ارتش هاي سري دوران جنگ سرد استفاده كرد و جاسوساني را در احزاب راست افراطي اجير كرد تا بتواند اقدامات تروريستي را به منظور نسبت دادن به چپ ها سازماندهي كند. با توجه به اين موارد، هم اكنون ما نگران اين هستيم كه چه اتفاقي ممكن است امروز در پشت سر ما بيفتد؟
فهميدن اينكه استراتـژي بحران امروزه مي خواهد چه چيزي را بيان كند، بسيار مهم است. اين امر مي تواند به ما كمك كند تا اوضاع كنوني را واضح ببينيم و بطور شفاف متوجه شويم كه آنها در چه حوزه اي مشغول بكارند.
اين درحالي است كه تنها افراد كمي هستند كه بدانند «استراتژي بحران» چه معنايي مي دهد. صحبت درباره استراتژي بسيار مهم است تا بتوان اين استراتژي را تشريح كرد. اين استراتژي روشي است كه بر اساس آن اعمال جنايتكارانه انجام مي شود و سپس به افراد ديگري نسبت داده مي شود.
منظور ما از واژه «بحران»، يك بحران هيجاني است يعني تمام آن چيزي كه موجب ايجاد احساس بحران مي شود همچنين كلمه «استراتژي» به آن چيزي برمي گردد كه موجب افزايش ترس مردم نسبت به يك گروه مشخص مي شود.
ساختارهاي سري ناتو ابتدا توسط سازمان سيا و در راستاي همكاري با سازمان جاسوسي انگليس تجهيز و تامين مالي و همچنين آموزش داده شده بودند تا بتوانند در برابر ارتش اتحاد جماهير شوروي سابق در يك جنگ خاص مبارزه كنند اما اطلاعاتي كه امروزه به دست آمده اند نشان دهنده اين مطلب هستند كه اين ساختارها براي انجام عمليات تروريستي در كشورهاي مختلف بوجود آمده اند. در حقيقت اينگونه است كه از دهه 70 سرويس هاي مخفي ايتاليا با استفاده از اين ارتش ها اقدام به تحريك و برانگيختن حملات تروريستي مي كنند كه با هدف ايجاد ترس در بين مردم و در مراحل بعد متهم كردن كمونيست ها، انجام شده اند. به اين ترتيب بايد گفت استراتژي بحران براي بي اعتبارسازي، تضعيف و توقف كمونيسم ازدستيابي به قدرت اجرايي بوجودآمد.
دانستن اينكه اين استراتژي چه معنايي مي دهد، آسان است. اما همچنان سخت است كه باور كنيم دولت ها مي توانند به ناتو، آژانسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي و سيا اجازه بدهند از چنين راه هايي كه مي تواند موجب تهديد امنيت شهروندشان شود، استفاده كنند.
ناتو درمركز شبكه زيرزميني مرتبط با ترور بود. كميته طرح ريزي زيرزميني «(CPC)» و كميته همپيمانان زيرزميني «(ACC)» دو زيرساختار از اتحاد آتلانتيك بودند كه امروزه كاملا شناخته شده هستند. اما امروزه فهميدن اينكه چه كسي چه كاري انجام مي دهد، دشوار است. بطوري كه نه تنها هيچ سندي وجود ندارد كه ثابت كند چه كسي در رأس امور قرار دارد، يا چه كسي استراتژي بحران را سازمان دهي مي كند و چگونه ناتو، سرويس هاي اطلاعاتي اروپاي غربي، سيا، سازمان مخفي انگليس و تروريست هاي اجيرشده در ميان افراطي گران راست، نقش ها و مسئوليت هايشان را تقسيم كرده اند؟
درحقيقت تنهاچيزي كه ما به يقين مي دانيم اين است كه در درون ساختارهاي زيرزميني، عناصري وجود دارند كه استراتژي بحران را به كار برده اند.
ازسوي ديگر، تروريست هاي گروههاي راست گراي افراطي نيز در بيانيه هايشان توضيح داده اند كه اين سرويس هاي سري ناتو بوده اند كه از آنها دراين جنگ زيرزميني حمايت كرده اند. اين درحالي است كه وقتي از برخي اعضاي سيا يا ناتو دراين باره سؤال مي پرسيم، كاري كه من سالهاي متمادي انجام دادم آنها تنها به گفتن اينكه امكان دارد برخي عناصر مجرم هم از كنترل خارج شده باشند، اكتفا مي كنند.
آيا ارتش هاي سري در تمام كشورهاي اروپاي غربي فعال بودند؟
من در تحقيقاتم شواهدي يافتم كه نشان مي داد فعاليت ارتش هاي سري محدود به ايتاليا نبوده است بلكه تمامي كشورهاي اروپاي غربي از جمله فرانسه، بلژيك، هلند، نروژ، دانمارك، سوئد، فنلاند، تركيه، اسپانيا، پرتغال، اتريش، سوئيس، يونان، لوگزامبورگ و آلمان را نيز شامل مي شده است.
درابتدا ما تصور مي كرديم تنها يك سازمان با ساختار چريكي وجود دارد اما تمامي اين ارتش هاي سري در استراتژي بحران ايفاي نقش كرده و در نتيجه اقدامات تروريستي انجام داده اند. البته توجه به اين نكته نيز مهم است كه همه اين ارتش ها درحملات مشاركت نكرده اند و مي بايست به تفاوت ميان آنها نيز توجه كرد.
به هرحال چيزي كه امروزه واضح است اين است كه ساختار زيرزميني ناتو كه اغلب «گروههاي به جاي مانده» ناميده شده اند، در ابتدا با هدف انجام عمليات چريكي در زمان اشغال اروپاي غربي بوجود آمدند. درهمين حال ايالات متحده نيز تصريح كرده است كه شبكه هاي چريكي براي پوشاندن عدم آمادگي كشورهاي تحت حمله آلمان، ضروري بوده اند.
درهمين راستا چند كشور اروپايي مثل نروژ نيز كه توسط آلمان ها اشغال شده بود، تصميم گرفتند تا در صورت بروز اشغالگري مجدد، آمادگي بهتري داشته باشند تا در صورتي كه بطور رسمي شكست خوردند، يك ارتش سري به عنوان گزينه اي ديگر براي مقاومت مطرح باشد.
- اگر درست فهميده باشم، گروه هاي به جاي مانده، از هدف اصلي شان، كه آمادگي در برابر هجوم شوروي بود، منحرف و براي شكست احزاب چپ گرا، سازمان دهي مجدد شدند.
در اينصورت چرا احزاب چپ در اين باره تحقيقات نكرده و قبل تر اين اتهامات را مطرح نكردند؟
- وقتي ما موضوع ايتاليا را در دست گرفتيم، به نظر مي رسيد كه هر زمان حزب كمونيست از دولت مي خواست تا توضيحي درباره ارتش سري (كه در ايتاليا با نام رمز «گلاديو» عمليات انجام مي داد) ارايه كند، دولت با طرح اين بهانه كه اين مورد يك «راز ملي» مي باشد، از پاسخگويي فرار مي كرد.
بسياري از اعضاي پارلمان اروپا نيز در نوامبر 1990 اعلام كردند كه وجود چنين ارتش هاي زيرزميني قابل تحمل نيست و مردم اروپا بايد بدانند كه منشا اصلي هر عمل تروريستي كجاست و تاكيد كردند كه نياز به انجام يك تحقق در اين زمينه مي باشد. بنابراين پارلمان اروپا شكايتي به ناتو و جرج بوش پدر نوشت. اما هيچ اقدامي انجام نشد.
تنها در ايتاليا، بلژيك و سوئيس است كه پرس و جو و تحقيقات عمومي وجود دارد و تنها همين سه كشور هستند كه اقداماتي را در اين زمينه انجام داده اند و گزارشي در رابطه با ارتش هاي سريشان منتشر كرده اند.
- امروز، چه؟ آيا ارتش هاي سري همچنان فعال هستند؟ آيا امكان دارد كه ساختارهاي ملي سري وجود داشته باشند كه از كنترل كشورها خارج شده باشند؟
- براي يك تاريخ دان، پاسخ دادن به اين سؤال مشكل است. ما هيچ گزارش رسمي از كشورهاي اروپايي نداريم. من در كتاب هايم تنها مسايلي را بررسي كرده ام كه قادر به اثبات آنها هستم.
در رابطه با ايتاليا، گزارشي وجود دارد كه مي گويد ارتش سري گلاديو نابود شده است. در رابطه با موجوديت ارتش سري پي26، در سوئيس نيز سال 1990 گزارشي توسط پارلمان منتشر شد و بيان كرد كه ارتش هاي زيرزميني كه مواد منفجره را در مكان هاي پنهاني در سراسر سوئيس ذخيره كرده بودند، منحل شده اند.
اما در ديگر كشورها كاري انجام نشده است.
به هر حال گفتن اينكه اين مسايل حل شده اند يا خير، سخت است. با اين وجود حتي اگر ساختارهاي گلاديو نيز منحل شده باشند، ارتش هاي جديدي ايجاد شده اند و همچنان از روش استراتژي بحران و پرچم دروغين بهره مي گيرند.
- آيا مي توان اينگونه تصور كرد كه پس از سقوط شوروي، ايالات متحده و ناتو به توسعه استراتژي بحران و پرچم هاي دروغين در جبهه هاي ديگر ادامه دادند؟
اگرچه تحقيقات من بر مبناي دوره جنگ سرد اروپا است اما مشخص شده كه پرچم هاي دروغين در ديگر نقاط نيز به كار گرفته شده اند. براي مثال در بمب گذاري سال 1953 در ايران، كه كمونيست هاي ايراني در ابتدا محكوم شدند، اين سازمان سيا و ام آي6 بودند كه با بهره گيري از برخي مامورين از آنها براي هدايت كودتايي به منظور براندازي دولت مصدق، استفاده كردند. تا بتوانند در زمان جنگ نفت موجود در ايران را كنترل كنند.
نمونه ديگري در اين زمينه، بمب گذاري هاي مصر در سال 1954 بود كه در ابتدا مسلمانان مسئول اين بمب گذاري ها شناخته شدند. اما بعدها ثابت شد كه ماموري موسوم به «لاون افير» كه از مامورين موساد بود، اين بمب گذاري را انجام داده است.
درست دراين زمان بود كه رژيم صهيونيستي باعث شد ارتش انگليس از مصر خارج نشود تا با حضور اين نيروها در مصر، امنيت اسراييل نيز حفظ شود.
بنابراين نمونه هاي زيادي در تاريخ وجود دارند كه نشان مي دهند استراتژي بحران و پرچم هاي دروغين، توسط آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي به كار گرفته شده اند.
- ساختارهاي زيرزميني ناتو، كه پس از جنگ جهاني براي ايجاد توانايي مقاومت در كشورهاي اروپايي و در برابر حمله احتمالي شوروي ايجاد شدند، نتيجه اي جز انجام عمليات هاي جنايتكارانه عليه شهروندان اروپايي نداشتند؟ همه چيز به اين مسئله ختم مي شود كه ايالات متحده هدف ديگري داشته است!
- شما حق داريد كه چنين سؤالي بپرسيد. آمريكا به كنترل سياسي علاقه مند است. اين كنترل سياسي يكي از عناصر حياتي استراتژي واشنگتن و لندن است.
ژنرال «گرالدوسرال»، رئيس گلاديو، مثالي در كتابش ارايه كرده است. وي مي گويد به اين نتيجه رسيده كه آمريكا علاقه اي به آماده سازي چريك ها عليه حمله ناگهاني شوروي نداشت و شاهد اين مطلب بوده كه مامورين سازمان سيا كه براي آموزش ارتش سري وي مي آمدند تنها مي خواستند اطمينان كسب كنند كه ارتش كارا است و مي تواند شبه نظاميان كمونيست را كنترل كند. ترس آنها نيز از اين بود كه كمونيست ها بتوانند قدرت را در كشورهايي همچون يونان، ايتاليا و فرانسه به دست گيرند. بنابراين استراتژي بحران وسيله اي براي رسيدن به هدف تطبيق و تحت تأثير قرار دادن سياست هاي برخي كشورهاي خاص اروپاي غربي بود.
- شما در رابطه با اهميت فاكتور هيجان و احساس در استراتژي بحران گفتيد. بنابراين، تروري كه منشأ آن نامعلوم است مي تواند منجر به شكل دهي افكار عمومي شود. آيا اينطور نيست كه ما امروزه نيز همان روند گذشته را ادامه مي دهيم؟ ديروز ما به ترس از كمونيسم دامن مي زديم و امروز هم به ترس از اسلام دامن مي زنيم.
- بله، كاملا درست است. طي طرح ريزي جنگ عراق، گفته شد كه صدام حسين تسليحات بيولوژيكي دارد و بين عراق و تروريست هاي القاعده ارتباط وجود دارد. به وسيله اين دروغ ها كاري شد كه مردم غرب باور كنند، مسلمانان قصد دارند تروريسم را در تمام دنيا گسترش دهند و براي مبارزه عليه تروريسم، بروز جنگ ضروري است. اين درحالي است كه دليل جنگ عراق، كنترل منابع انرژي بوده است. درحقيقت موقعيت هاي جغرافيايي مناسب، ذخاير گاز و نفت در كشورهاي اسلامي متمركز شده اند. بنابراين كسي كه قصد دارد انحصار اين منابع را بدست بياورد مي بايست در پس چنين كارهايي پنهان شود.
ذخاير نفتي به زودي به پايان خواهند رسيد و بنابراين مي بايست نفت عراق را بدست آورد، اگرچه ممكن است مردم بگويند كه نبايد كودكان را به خاطر بدست آوردن نفت كشت و اين امر هم درست است، اما همچنين نمي توان به آن ها گفت كه در درياي خزر هم ذخاير عظيم نفتي وجود دارد و راهي نيز براي ايجاد يك خط لوله نفتي به اقيانوس هند وجود دارد، زيرا اين خط لوله نمي تواند از جنوب ايران و يا شمال روسيه عبور كند و بايد از شرق، تركمنستان و افغانستان بگذرد. بنابراين اين كشور مي بايست تحت كنترل درآيد. در حقيقت دليل «تروريست» ناميدن مسلمانان نيز همين است. اگرچه تمام اين ها دروغ هاي بزرگي هستند اما اگر همين دروغ ها را هزار بار تكرار كنيم، در نهايت مردم باور مي كنند كه مسلمانان تروريست هستند و فكر مي كنند كه جنگ عليه مسلمان، جنگي ضروري است.
- پس ساختارهاي زيرزميني منحل شده اند ولي استراتژي بحران همچنان ادامه دارد؟
- دقيقا! ممكن است ساختارها منحل شده باشند اما انواع ديگري از آنها شكل گرفته اند. مهم است كه چگونگي عملكرد استراتژي بحران را توضيح دهيم. اين روش ها اگرچه قانوني نيستند اما براي دولت ها راه آسان براي دستكاري و جهت دهي افكار مردم هستند.
بعداز هر بمبگذاري، مردم مي ترسند و احساس سردرگمي مي كنند. قبول اين امر كه بمبگذاري در نتيجه استراتژي بحران يا پرچم هاي دروغين بوده، سخت است، بنابراين حقيقت اين است كه راحت ترين راه پذيرفتن جهت گيري هاي فكري و گفتن اين جملات است: من 30 سال از همه چيز باخبرم و هيچ گاه از جنايات اين ارتش ها چيزي نشنيده ام. پس مسلمانان به ما حمله كرده اند و ما هم عليه آنها مي جنگيم.»
- از سال 2001، اتحاديه اروپا قواعد ضدتروريستي را اتخاذ كرد. بعدها مشخص شد كه اين قواعد به سازمان سيا اجازه داده اند كه مردم را دزديده و به مكان هاي مخفي خود برده و شكنجه كنند.آيا كشورهاي اروپايي تضميني نيز براي تسليم شدنشان به آمريكا دارند؟
- كشورهاي اروپايي پس از حملات 11 سپتامبر 2001، موضع گيري بسيار ضعيفي در قبال آمريكا داشتند. بعداز اينكه غيرقانوني بودن زندان هاي مخفي آمريكا را تاييد كردند نيز عملكرد مناسبي نداشته و اجازه دادند تا اين زندان ها به كار خود ادامه دهند. اتفاق مشابهي هم براي زندانيان گوانتانامو افتاد.
بسياري در اروپا گفتند: «زندانيان نبايد از داشتن وكيل مدافع محروم باشند» وقتي هم كه آنگلا مركل اظهارات مشابهي را ايراد كرد، آمريكا خيلي صريح اظهار داشت كه آلمان نقش كوچكي در جنگ عراق داشته است و تنها سرويس هاي مخفي آلمان براي آماده سازي جنگ فعاليت كرده اند و بنابراين، آلمان ها بايد خفه شوند.
- با اين اوضاع، ناتو چگونه مي خواهد از مردم محافظت كند؟
- با توجه به اينكه حملات تروريست ها طي جنگ سرد توسط ارتش هاي سري شبكه گلاديو انجام شده است، اين مهم است كه ما قادر به تشخيص دقيق استنباط ناتو در اين باره باشيم. تا امروز ناتو از صحبت درباره استراتژي بحران و تروريسم طي دوران جنگ سرد، خودداري كرده است. ناتو از پاسخ به تمام سؤالات مرتبط با گلاديو خودداري كرده است.
امروزه ناتو برخلاف اهداف اوليه اش، به عنوان يك ارتش مهاجم استفاده مي شود. در واقع بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر، سران ناتو اظهار داشتند كه دليل مشاركت آنها در جنگ افغانستان، مبارزه عليه تروريسم است. اگرچه ناتو در معرض خطر شكست خوردن در اين جنگ قرار داشت اما بايد ديد واقعا براي مبارزه با تروريسم وارد جنگ شد يا اينكه به دنبال ايجاد موقعيتي مشابه زمان جنگ سرد بود؟ به هرحال ناتو در آن زمان نيز مدعي بود درحال دفاع از اروپا و آمريكا در برابر حمله شوروي است، اتفاقي كه هيچ گاه به وقوع نپيوست.
بايد توجه كرد كه ناتو در ابتدا براي گرفتن نفت و گاز كشورهاي اسلامي، تشكيل و تامين مالي نشده است.
- مي شود درك كرد كه رژيم صهيونيستي كه قصد دارد درگيري در كشورهاي عربي و اسلامي را توسعه دهد، آمريكا را تشويق به حركت در اين مسير كرده است. اما ورود به جنگ شروع شده توسط پنتاگون چه نفعي براي كشورهاي اروپايي دارد؟
- من فكر مي كنم كه اروپا گيج و سردرگم شده است. آمريكا در موقعيت قوي قرار دارد و اروپا نيز فكر مي كند كه بهترين كار، شريك شدن با سمت قوي تر است. سران اروپا به آساني تحت فشار آمريكا قرار مي گيرند كه هميشه خواستار اعزام نيروهاي اضافي به جبهه هاي مختلف خود مي باشد. هرچه كشورهاي اروپايي بيشتري وارد اين ميدان شوند، تعداد بيشتري از آنها تحت امر آمريكا قرار مي گيرند و خود را با مشكلات بزرگ و بزرگتر روبرو خواهند ديد.
در افغانستان، آلمان و انگليس تحت فرمان ارتش آمريكا قرار دارند. از لحاظ استراتژيكي اين موقعيت يك موقعيت مفيد براي اين كشورها نيست.
هم اكنون نيز آمريكا از آلمان خواسته است تا سربازان خود را به جنوب افغانستان، يعني خطرناك ترين منطقه نبرد اعزام كند. در اين صورت آلمان خود را در خطر قرار مي دهد. آلمان مي بايست از خودش بپرسد كه آيا واقعا نبايد 3000 سرباز خود را از افغانستان خارج كند؟ اما براي آلمان ها نافرماني از دستورات آمريكا كه به ارباب آنها تبديل شده است، اقدامي بسيار سخت است.
- دولت هاي كنوني ما چقدر در رابطه با استراتژي بحران مي دانند؟
- به عنوان يك مشاور سياسي هميشه گفته ام كه نبايد اجازه داد كه برخي با جهت دهي افكار مردم بكوشند تا مردم باور كنند كه تروريست ها هميشه مسلمان هستند. گفتم كه اين درگيري ها تنها براي كنترل منابع انرژي است. به هر حال مي بايست وسيله اي براي نجات پيدا كردن از كمبود انرژي پيدا كرد تا نيازي به استفاده از قدرت نظامي نباشد زيرا مسايل با اين روش نه تنها حل نمي شوند بلكه بدتر نيز مي شوند.
- وقتي كه تخريب وجهه اعراب را در درگيري هاي ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان مي بينيم، فكر مي كنيد كه اين اقدامات ربطي به نفت ندارند.
- در اين مورد خير! اما در ديدگاه آمريكا تحت كنترل درآوردن منابع انرژي بلوك آسيا اروپايي كه از آذربايجان به عربستان، عراق، كويت و خليج فارس مي رود و سپس از تركمنستان و قزاقستان عبور مي كند، امري قطعي است.
از نظر من اين اتفاقات چيزي جز يك بازي ژئواستراتژيك نيست كه اتحاديه اروپا نيز چاره اي جز شركت در آن ندارد. زيرا اگر آمريكا كنترل منابع انرژي را به دست آورد، بحران انرژي بدتر مي شود و به اروپاييان مي گويد: «شما گاز و نفت مي خواهيد، پس بايد نفت و گاز را با اين چيزها مبادله كنيد.» آمريكا قصد ندارد كه نفت و گاز را مجاني به اروپا بدهد. روزي كه مردم بفهمند جنگ هاي عليه تروريسم و طرح اتهامات عليه مسلمانان تنها يك نوع هياهوي تبليغاتي بوده است. قطعا شگفت زده مي شوند. كشورهاي اروپايي بايد بيدار شوند و يكبار براي هميشه بفهمند كه استراتژي بحران چگونه عمل مي كند. آنها بايد ياد بگيرند كه به آمريكا «نه» بگويند. به علاوه در آمريكا نيز مردم زيادي هستند كه با نظامي ساختن روابط بين الملل مخالفند.
منبع: فارس

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14