(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 25 آذر 1388- شماره 19536
 

به چپ چپ؛ به راست راست!
رضا رسولي عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران: دامنه ادبيات متعهد را محدود نكنيم
تقديم به روح بلند امام عشق، خميني كبير(س)
چشمه جوشان دل...
ادبيات سياه، سفيد و شفاف
تازه ها
عموجان يادت بخير!
عليرضا كمري:فهرست دقيقي از اسناد جنگ در اختيار محققان نيست
جمشيدي رماني درباره انقلاب اسلامي ايران مي نويسد
جديدترين سروده هاي آييني موسوي گرمارودي منتشر مي شود



به چپ چپ؛ به راست راست!

اميرحسين فردي
قطار كه مي آمد زمين مي لرزيد، كلاس مي لرزيد. دل ما هم مي لرزيد؛ يك لرزش خوش آيند و شيرين. خيلي لازم نبود تا آن بوق ممتدش را به صدا درآورد. با لرزش دلمان آمدن و رفتنش را متوجه مي شديم. آن وقت بي قرار مي شديم، بي قرار رفتن و نماندن. بي قرار دشت ها و رودها...
¤¤¤
مديرمان از آن بادمجان دور قاب چين ها بود. خودش را بدجوري براي اعلي حضرت لوس مي كرد. هفته اي، ماهي نبود تا يك گروه نظامي به دبيرستانمان نياورد، تا آن ها مارش بزنند و ما مشق نظام كنيم. از پشت بلندگو داد مي زدند: به چپ چپ، به راست راست. من دلم مي گرفت، من دلم همين طوري مي گرفت، نه به چپ چپ شان را دوست داشتم، نه به راست راستشان را. من نمي دانم چه چيز را دوست داشتم.
¤¤¤
راه آهن از پاي ديوار دبيرستان مي گذشت. به هر بهانه و علتي از دبيرستان درمي رفتيم. خوش داشتيم روي ريل قطار بنشينيم و تخمه بشكنيم. آن سوي ريل حوزه استحفاظي ژاندارمري بود و اين سو مربوط به كلانتري مي شد. قماربازها تيله مي انداختند توي مات و يا پاسور بازي مي كردند و ما هم مي رفتيم تماشا، آنها خوششان نمي آمد، چند فحش آبدار بهمان مي دادند و دورمان مي كردند. وقتي ژاندارم ها با اسب و تفنگ مي آمدند، قماربازها مي پريدند اين طرف خط و اگر سر و كله پاسبان ها پيدا مي شد، مي رفتند آن سوي خط. گاهي هم مي نشستند روي خط و به ژاندارم ها و پاسبان ها نگاه مي كردند. اين ها بخشي از سرگرمي ما شده بودند، اما دلمان در گرو قطار بود. قطاري كه وقتي مي آمد، زمين مي لرزيد، دلمان مي لرزيد و سوداي رفتن در سينه هايمان سر ريز مي شد.
¤¤¤
در آن ماه ها و سال هاي سودايي بود، كه با آثار جلال آشنا شدم. البته پيش تر نوشته هاي ديگران را هم خوانده بودم. اما اين يكي خيلي به دلم نشست. از جسارتش خوشم آمد، همين طور از قدرت و غيرتش. احساس كردم او چه قدر به من نزديك است. درست مثل يك عموي مهربان و حامي كه دستم را مي گيرد. باهم از زيرگذر نالوطي هاي جيره خوار مي گذريم، بي آنكه آنها جرئت چپ نگاه كردن به عموي رشيدم را داشته باشند.
¤¤¤
خبر مرگش را كه مي شنوم، احساس مي كنم پشتم خالي شده، ديگر عمويي برايم نمانده تا دستم را بگيرد و بيرون ببرد. سرم پر مي شود از صداي طبل شيپور نظامي ها، يكي پي درپي مي گويد: «چپ، راست! چپ، راست!» خودم را به راه آهن مي رسانم. قطارها، همه باهم سوت مي زنند، بلند و محزون. دو خط موازي آهني تا قلب افق كشيده شده است. راه مي افتم. مي روم. پاييز است و هوا سرد. مي لرزم، از سرما، از ترس، از ژاندارم و پاسبان و قمارباز، مي ترسم. پس عمويم كجاست تا دستم را بگيرد؟

 



رضا رسولي عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران: دامنه ادبيات متعهد را محدود نكنيم

¤ آقاي رسولي! ادبيات متعهد به چه معناست؟
ادبيات متعهد، مفهوم گسترده اي دارد و مصاديق متعددي را شامل مي شود. از يك منظر، هر اثر ادبي كه به چيزي و مفهومي، تعهد داشته باشد و به عبارتي ديگر خنثي و بي هدف نباشد، «متعهد» است. اما در نگره فرهنگي ما، ادبيات متعهد، مجموعه آثاري هستند كه از سوي صاحب اثري داراي دغدغه، خلق شده باشد. به تعبير روشن تر آثاري كه درون مايه آنها، دين، ارزش هاي اسلامي و انساني و دغدغه هاي واقعي نسبت به جامعه و مردم باشد، ادبيات متعهد نام دارد. حال مي خواهد اين تعهد نسبت به دفاع مردم از كيان كشور و اعتقادات خود بروز و نمود داشته باشد، يعني ادبيات دفاع مقدس، يا اين تعهد در اداي دين به يك نهضت الهي و اثرگذار و جريان ساز ديني - اجتماعي به نام كربلا، منجر به توليد اثر ادبي شده باشد.
¤ ادبيات متعهد هم اينك در كشور ما، از چه جايگاهي برخوردار است؟
بي شك تولد انقلاب اسلامي و ايجاد جريان فرهنگي اين انقلاب، سبب رونق ادبيات متعهد شد. وقوع ماجراهاي قابل تأملي چون دفاع مقدس، اين رونق را تقويت كرد و توسعه داد. برنامه ريزي هاي گوناگون دستگاه هاي فرهنگي كشور نيز تا حدود قابل توجهي، توسعه بخش بيش از پيش اين رونق گرديد.
اما در اين بين نبايد از ستون خيمه اين جريان - يعني ادبيات متعهد كشورمان - كه همان نويسندگان و اصحاب قلم داراي دغدغه و احساس مسئوليت هستند، غافل شد كه با وجود تمام مشكلات و كاستي ها در حوزه امكانات، اقدامات حمايتي و عدم وجود برنامه ريزي هاي مستمر و هدفمند، گاهي يك تنه و به صرف توليد يك اثر فاخر، رونق و رواج ادبيات متعهد را محقق نموده اند.
جايگاه ادبيات متعهد، خصوصا در عرصه هاي شاخصي چون ادبيات ديني و ادبيات دفاع مقدس، وضعيت مناسب و قابل دفاعي دارد و گاهي اوقات به لحاظ تعدد آثار توليد و عرضه شده، در جايگاه ممتازي قرار مي گيرد. البته واقعياتي كه نبايد از آنها غافل شد؛ كيفيت و سطح حرفه اي اين آثار است. از اين رو بايد با يك نگاه آرماني به سمتي حركت كنيم كه محتواي ارزشمند آثار و نگاه متعهدانه اديب و صاحب قلم را در قالبي فاخر و جامه اي مزين به بالاترين سطح توانمندي هاي ادبي، ببينيم.
از سوي ديگر از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه دامنه ادبيات متعهد، به يك يا چند موضوع و مصداق محدود نيست. بلكه بايد با الهام از مفاهيم و معارف ديني، دامنه تعدد مفاهيم و موضوعات ادبيات متعهد را به تلاش نويسنده و شاعر متعهد براي اميدآفريني، نشاط افزايي و تقويت ارتباطات انساني و حس مردم دوستي توسعه دهيم.
¤ بزرگ ترين موانع باروري ادبيات متعهد، در حال حاضر، چيست؟
سوال سختي است. اگر بخواهم كاملاً تخصصي و دقيق به اين سئوال پاسخ دهم بايد فرصتي به اندازه انجام يك تحقيق و پژوهش حرفه اي در اختيار داشته باشم. اما در يك نگاه اجمالي به نحوي كه با يك گفتگوي كوتاه رسانه اي تناسب داشته باشد، بايد گفت كه موازي كاري و ناهماهنگي دستگاه هاي توليدكننده محصولات فرهنگي و ادبي از جمله اين موانع است. عدم تبيين شاخصه هاي دقيق و تحليلي ادبيات متعهد از جمله موضوعات قابل توجه است. دست آخر هم مي توانم به عدم انعكاس مناسب و شايسته انبوهي از آثار توليد شده در عرصه ادبيات متعهد اشاره كنم. كه اي كاش بتوانيم با جدي تر گرفتن موضوع انعكاس رسانه اي، وجود و تعدد نقدهاي منصفانه در اين عرصه، فضاي رقابت حرفه اي، مخاطب افزايي و ايجاد يك جريان فرهنگي-رسانه اي را رقم بزنيم.
¤ در حال حاضر وجود تشكل هاي حرفه اي-فرهنگي چه ضرورتي دارد؟
عموما كشورهاي توسعه يافته، بخش قابل توجهي از جريان سازي ها و اقدامات پايدار خودشان را از طريق تشكل ها به سامان مي رسانند. در كشور ما كه تشكل ها و گروه به خصوص از نوع غيردولتي آن، سابقه اي بيش از هزار سال دارند، لازم است اين موضوع مورد توجه بيشتري قرار گيرد. در واقع تشكل هاي حرفه اي-فرهنگي، اگر آگاهانه، هدفمند و با برنامه شكل بگيرد، منابع پايدار توليد و توسعه ادبيات، در جريان عمومي فرهنگ و فرهنگ سازي هستند.
¤ «انجمن قلم» از چه موقعيتي در ميان اصحاب قلم برخوردار است؟
بي اغراق، انجمن قلم ايران، گسترده ترين و اثرگذارترين تشكل غيردولتي در عرصه ادبيات كشور است و يكي از شاخص ترين تشكل ها در حوزه فرهنگ به حساب مي آيد.
تعداد قابل توجهي از موسسان اين انجمن از فحول اهل فرهنگ و انديشه كشورند.تعداد برنامه هاي فرهنگي، توليدات اين انجمن در عرصه انتشارات كه در قالب هاي گوناگون چاپي از جمله آثار نو قلمان و آثار پيش كسوتان منتشر مي شود و برگزاري جشنواره ها و مسابقات متنوع فرهنگي، از جمله جشنواره ملي قلم زرين، گواه اين مدعاست كه انجمن قلم ايران، نقش شايسته و اثرگذاري را در حوزه فرهنگ به انجام مي رساند.
اما اين اقدامات و برنامه ها و هم چنين سابقه قابل توجه انجمن و افزايش رو به رشد تعداد اعضاي آن، نقطه نهايي و آرماني فعاليت هاي اين انجمن نيست. حقير به عنوان يكي از اعضاي آن انتظار توسعه ارتباطات انساني و تعميق اثرگذاري فرهنگي بيش از پيش از اين انجمن را دارم.
¤به منظور ارتقاء سطح كاركرد انجمن چه بايدهايي را درنظر داريد؟
البته بديهي است كه پاسخ به اين سوال، در صلاحيت مجموعه اعضا و رئيس محترم انجمن مي باشد. اما به عنوان يكي از اعضاي هيات مديره تصور مي كنم، استمرار برنامه هاي پيشين انجمن، تقويت غناي محتوايي برنامه هاي فرهنگي آن، در كنار توسعه و رونق برنامه هاي رفاهي اين انجمن و پيش بيني برنامه هايي خاص در حوزه رفاه فرهنگي براي اعضا مي تواند از جمله اقدامات مفيد در جهت ارتقاء سطح كاركرد انجمن باشد.
¤براي تعامل انجمن با اصحاب قلم مسلمان در ساير كشورها، چه زمينه هايي وجود دارد؟
مي دانيم كه انقلاب ما، انقلابي فرهنگي است. و مبناي حركت نهضت اسلامي حضرت امام(ره)، فرهنگ بوده است. بنابراين با اتكا به اين خاستگاه و به عنوان اهالي قلم و انديشه و از منظر يك تشكل فراگير در عرصه فرهنگ و ادبيات، نه تنها زمينه هاي مناسبي براي تعامل با اصحاب قلم ديگر كشورهاي اسلامي وجود دارد، بلكه در اين عرصه، وظايف متعدد و مسلمي نيز بر دوش انجمن قلم ايران سنگيني مي كند. كه مي بايست از رهگذر اين تعامل، گام هاي قابل توجهي را در جهت صدور فرهنگ انقلاب اسلامي برداريم و تقويت همبستگي مسلمانان را در ساير كشورها تعقيب نماييم.
از سوي ديگر، آثار ادبي، فصل مشترك ما با ساير نويسندگان و ادباي مسلمان است. اين فصل مشترك مي تواند در قامت هايي نظير ترجمه، عرضه و نقد آثار، به صورت مستمر جلوه كند. برگزاري جلسات مشترك، بازديدهاي فرهنگي، پيش بيني جلسات شعرخواني و قصه گويي در هفته هاي فرهنگي ايران و ساير كشورهاي مسلمان از جايگاه قابل توجهي برخوردار است. و نكته اي كه نبايد از كنار آن به سادگي گذشت وجود برخي موضوعات پراهميت براي رونق و تقويت اين تعامل است.
موضوعاتي نظير مقاومت اسلامي مي تواند منشاء توليد انبوهي از انديشه ها در قالب آثار ادبي و زمينه ساز مراودات فرهنگي باشد.

 



تقديم به روح بلند امام عشق، خميني كبير(س)

براي امام (ره)
روبه روي من نشسته اي و آه مي كشم
روي لحظه هاي عاشقم، نگاه مي كشم
توبه هيچ كس شبيه نيستي، به هيچ كس
يا كه من فقط نشسته ام، گناه مي كشم؟
گرد و خاك روي شيشه را كه مبهم است من
پاك مي كنم و آه پشت آه مي كشم
بعد ناگهان ستاره اي كه پاك مي شود
دست مي برم به آسمان و ماه مي كشم
لرزشي گرفته ذوقم از تموج نگاه
هي مرتب اشتباه، اشتباه مي كشم
خنده ام گرفته از خودم كه چند مرتبه
چشمهاي آبي تو را سياه مي كشم
«نيري» به جاي چشمهاي آبيش دگر
يك سپيده آفتاب را گواه مي كشم
& مهدي دهقان نيري

 



چشمه جوشان دل...

دوش
خواهم كه؛
سلامت باشم.
تا سحر،
فكر ندامت باشم.

از چشمه ي
جوشان دلم،
اشك امانم
ندهد.

سالكي آيد و
از عرش،
پيامم بدهد.

گوي سبقت
ربوده ام،
زاجل،

خم ابرو
كشيده ام،
به زحل.

من مسكين
كجا كسي
دارم؛
كه روم،
به آستانش
& اكبر خليلي

 



ادبيات سياه، سفيد و شفاف

اكبر خوردچشم
در هر جامعه اي، ادبيات آن جامعه آينه تمام نماي آن جامعه است، يعني ازطريق مطالعه ادبيات يك دوره از تاريخ، به خوبي مي توان راجع به افكار و عقايد جامعه آن دوره از تاريخ اظهارنظر كرد. البته در اين ميان شاعران و نويسندگاني هستند كه به دور از اوضاع جامعه به نگارش مطالبي مي پردازند. هرچند به ظاهر اين اهالي قلم از جامعه و اتفاقات آن دور هستند، اما اين دور بودن ظاهري است، زيرا اينان به شكل غيرمستقيم بر جريان هاي جامعه توجه دارند و حتي با نگارش مطالب مختلف بر جامعه و جريان هاي آن اثرگذار هستند. حال اين اثرگذاري مي تواند مثبت و سازنده باشد و يا اين كه منفي ومخرب و البته گاهي هم اثرات آن چندان در جامعه احساس نمي شود. به قول معروف بود و نبود اين نوع آثار چندان مهم نيست. اما اين واقعيت را بايد قبول كرد كه در يك جامعه صاحب بسياري از اشكال مدرنيته، چون تحصيلات عاليه، چاپ و تكثير كتاب ها و روزنامه، گسترش روزافزون اينترنت، پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و... نمي توان از تأثيرات شاعران و نويسندگان غافل بود. پس بر همين مبناست از ديرباز به خصوص در دهه هاي اخير اغلب كشورها تلاش مي كنند تا به صورت هاي گوناگون ادبيات و جريان هاي ادبي شان را تحت اختيار خود درآورند و اين چنين ضمن جلوگيري از بروز مشكلات خاص، گاهي هم تلاش مي كنند كه ادبيات به عنوان وسيله اي در اختيارشان باشد تا در سايه سار آن به بسياري از اهداف خود در سطح كلان جامعه برسند.
اكنون از حيث ميزان اثرگذاري مي توان از عناويني چون ادبيات سياه، سفيد و شفاف ياد كرد. البته ناگفته نماند در اين تقسيم بندي به افكار وعقايد خاص جوامع گوناگون توجهي نشده، بلكه اين ديدگاه از يك منظر كلي بوده و مخاطب اين نوع تقسيم بندي مي تواند اكثر كشورها و ادبيات رايج آنها باشد.
بي ترديد ادبيات سياه، ادبياتي است كه محصول جريان ها و اتفاقات برجسته جامعه همچون جنگ، كودتا و... باشد: آن طور كه نمونه اين نوع ادبيات در آلمان بعد از جنگ جهاني دوم پديدار شد و بطور مشخص مي توان گفت اين نوع ادبيات محصول جنگ است. البته جنگي كه طي آن كشور موردنظر به عنوان متخاصم، شكست را تجربه مي كند و دچار نوعي سرخوردگي مي شود. پس پرواضح است اين گونه ادبي به صورت سياه و نااميدكننده باشد و در آن يأس و بيم موج بزند. از آنجا كه شاعر و يا نويسنده در نوعي سردرگمي به سر مي برد، بنابراين آثارش گنگ و مبهم است و چه بسا اهميت نمي دهد مخاطبان سخنان و نوشتارش را مي فهمند يا نمي فهمند. جالب آن كه براي گريز از بسياري مشكلات اثرش را در لايه هاي گوناگون و به صورت لفافه عرضه مي كند. شاعر و نويسنده نااميد از همه چيز و همه كس به دنبال آن است تا در اثرش يكراست به سراغ مشكلات جامعه برود و در ميان نود و نه اتفاق خوب و يك حادثه بد، آن را كه بد است انتخاب كند. سپس با شگردي خاص خودش از كاه كوه بسازد و اين چنين نااميدي و يأس را به همگان القاء كند. اين نوع شاعر و نويسنده آينده را تيره و تار مي بيند و تلاش مي كند تا به همگان تفهيم كند كه آينده اي در كار نيست و هرآنچه روبه روي ماست، همه و همه تيره و تار است و همگان رو به نيستي و نابودي حركت مي كنيم. روشن است اين نوع ادبيات سياه در جاده نيهيليسم حركت مي كند و همه راه چه خواسته و چه ناخواسته دعوت به پوچ گرايي مي نمايد. متأسفانه اين نوع ادبي به خاطر داشتن روحيه هنجارشكني و اعتراض مفرط، طرفدارانش از بين نسل جوان هستند. نسلي كه اغلب احساساتشان بر انديشه شان غلبه دارد. البته ناگفته نماند شاعران و نويسندگان اين نوع ادبيات يأس آلود همراه با اعتراض در پايان كارشان به نوعي پوچي مي رسند و به واسطه همين پوچي اغلب كارشان به جنون كشيده شده و گهگاه هم خودكشي مي كنند. پس مبرهن است اين نوع ادبي، ازنظر اكثر افراد جامعه كه به صلاح و مصلحت جامعه شان مي انديشند، چندان دلخواه نبوده و حتي از نظر ايشان مطرود و متروك است.
اما ادبيات سفيد، ادبياتي است كه چندان خطر ندارد. شاعر و نويسنده آن همواره در تخيلات خود سير مي كند. با كسي كاري ندارد. هر چند به همه چيز به ديده مثبت و عالي نگاه مي كند، اما همين نوع نگرش خود امكان سوءاستفاده را به برخي افراد مي دهد. از نظر قلم به دستان اين نوع ادبي، هنر تنها براي هنر است. پس برايشان فرقي نمي كند كه دنيا را زلزله اي ويران گر خراب كند. چون اينان در عالم خودشان هستند و مهم نيست در اقصي نقاط جهان چه اتفاقي مي افتد. اين هنرمندان، آن قدر نسبت به برخي مسائل حساس هستند كه كافي است برگي از يك شاخه به زمين بيفتد، آن وقت است با احساس در باب آن سخن مي گويند، بدون آن كه اين اتفاق را به چيزي يا حادثه اي ربط بدهند. از نظر ايشان جهان، سراسر زيبايي و قشنگي است و بايد تلاش كرد تا از اين زيبايي هاي مادي بهترين بهره ها را برد. پس اين كه برخي از اهالي اين نوع ادبي در ورطه مادي گرايي مي افتند، امري عادي است. شايد در سخن شاعران و نويسندگان اين نوع ادبيات نسبت به همنوعان خودشان اندك احساسي دارند. اما در عمل، غير از اين است و براي اين كه اندك رنجي به خاطرشان خطور نكند، خودشان را از آن عالم و دنيايي كه ساخته اند، بيرون نمي كنند. اينان مصداق آدم هاي بي درداند. به گفته شاعري متعهد:
«از درد سخن گفتن و از درد شنيدن
با آدم بي درد، نداني كه چه دردي است»
مقابل اين دو گروه شاعران و نويسندگان، گروه سومي هستند كه به اصطلاح ادبيات شفاف را پديدار ساخته اند؛ شاعران و نويسندگاني متعهد هماره در قبال خودشان و جامعه احساس مسئوليت مي كنند. آنجا كه حق در ميان است، از آن سخن مي گويند و آنجا كه حق تبديل به ناحق مي شود، جانشان را فداي سخن و شعرشان مي كنند. اينان درد انسانيت را به خوبي درك مي نمايند. اما كسي را نااميد نمي سازند. آنها در تلاش هستند تا همگان را ضمن آشنا ساختن با دردها و رنج ها به آينده اي روشن اميدوار كنند. پس خود به خود روشن است در هر جامعه اي اين نوع شاعران و نويسندگان از طرف بسياري افراد مورد توجه قرار مي گيرند و محبوبيت مي يابند. آثارشان ماندگار است و اين گونه بر قلب هاي مخاطبان خود حكومت مي كنند. از نظر اين دسته شاعران و نويسندگان به وجود آمدن مشكلات در جامعه، امري عادي است، زيرا مدرن شدن اين مشكلات را هم با خود دارد. اما نبايد در برابر مشكلات تسليم شد، بلكه بايد به دنبال آن بود كه اين قبيل معضلات رفع شود. بنابراين عاقلانه نيست كه يك هنرمند متعهد، خواسته و يا ناخواسته از يك اتفاق كوچك و گاه پيش پا افتاده، يك حادثه و جريان بزرگ و حتي مخرب بسازد. چرا كه اين هنرمند در قبال خودش و آنچه به جامعه القا مي كند، احساس مسئوليت مي نمايد و چون مي داند سخن و نوشتارش اثرگذار است، پس بسيار تلاش مي كند تا هر آنچه را همان طور كه هست، بيان كند. بنابراين پرواضح است اين نويسنده و شاعر ماندني است و كلمه به كلمه اثرش در هر زماني چونان قطعات زرين پرارزش به حساب مي آيد.
بي ترديد نهال ادبيات در جامعه اي پربار است كه تعهد بستر رشد و نمو آن باشد.

 



تازه ها

«درد اعجاز» عنوان كتابي است كه برگزيده اي از اشعار شادروان استاد محمود شاهرخي(جذبه) را در بردارد.
اين كتاب شامل 56 عنوان غزل، شش عنوان مثنوي، 13 عنوان قصيده و هشت عنوان رباعي و چهارپاره است.
درد اعجاز توسط «نشر تكا» منتشر شده است.
غزل «شراب الست» را از كتاب ياد شده مي خوانيم:
مستم از نرگس مخمور تو مستم اي دوست
مي برد شيوه چشم تو زدستم اي دوست
تا كه با ياد تو پيمانه زدم روز الست
به وفاي تو كه پيمان نشكستم اي دوست
تا ز لعل لب ميگون تو رفتم از خويش
همه دانند كه من باده پرستم اي دوست
«تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق»1
از بدحادثه فارغ ننشستم اي دوست
همچو شمعم ز دل سوخته در آتش و آب
جان چو در رشته سوداي تو بستم اي دوست
هست ديدار تو گر در گرو نقد حيات
به ولاي تو كه جان بر سر دستم اي دوست
1- مصراع از خواجه شيراز است.
& «دستم را بگير پايم را رها كن» عنوان مجموعه شعري سروده محمدرضا لطفي (عادل خرمشهري) است.
اين مجموعه كه توسط «هنر رسانه ارديبهشت» منتشر شده، در برگيرنده 60 شعر سپيد كوتاه است.
با هم قطعاتي از اين كتاب را مي خوانيم:
¤ اي آدم ها!
در هم و برهم است
زندگي
با همه خوب و بدهايش،
سوا نكنيد.
¤ از من عبور كن!
چقدر مثل بغض
در من گره خورده اي؟!
¤ تلاش مي كنم
چون هزينه اش
از تنبلي
كم تر است

 



عموجان يادت بخير!

¤ منصور ايماني
گاهي اوقات فكر مي كنم اگر به جاي تسليم شدن در برابر فرهنگ بي قواره ينگه دنيا كه سوغات تمدن شتر گاو پلنگي غرب است، به همان شش كلاس سواد قديمي پدرانمان قناعت مي كرديم، حال و روز فرهنگ اين ملك بهتر از اين نبود؟ يا هر بار كه چشمم به فرهنگ زخم و زيل برداشته سرزمينم مي افتد، از خودم مي پرسم: خدا را خوش مي آيد كه فقط يقه اجنبي را بگيريم و از او بپرسم؛ چرا به فرهنگمان دست درازي كرده و مي كند؟ اين كه حالا چرا حرفمم را با غصه شروع كرده ام، مطلب را ادامه بدهيد تا اين عريضه غمباد گرفته، خودش به شما بگويد چرا. راستش دلم گرفته و مي خواهم از آگهي سازان رسانه ملي گلايه كنم يا اگر به ريا متهم نشوم، حتي گريه سردهم. البته نامردي است اگر نيمه پر ليواني را نبينم و همين جا به خاطر تقلاي خوب اصحاب رسانه ملي، به آنها خسته نباشيد نگويم. ولي از من نخواهيد كه سر اين درددل را باز نكنم و صم بكم بنشينم. اصلا دو سه سال قبل قصد داشتم اين حرف را پيش بكشم، ولي به حكم الصبر مفتاح الفرج، پا پس كشيدم. تا اين كه چند وقت پيش، يكي از آگهي هاي تبليغاتي تلويزيون، عين نيشتر به اين زخم كهنه خوردو سرش را باز كرد. چند شب پيش بودكه چشمم به جمال اين آگهي تجاري روشن شد؛ سرم را كه به طرف اين جعبه جادويي برگردانم، ديدم مشغول تبليغ موسسه اي است كه برج مي سازد و تصاوير ساختمانهايي را نشان مي دهد كه سرشان به آسمان مي خورد. همراه تصاوير برج و بارو، صدايي پرطنين با لحني حماسي، اين بيت معروف فردوسي حكيم را مي خواهد كه:
« پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند»
گفتم سبحان الله! ابوالقاسم فردوسي اين بيت را به افتخار سرودن شاهنامه و به شكرانه احياء زبان فارسي گفته، آن وقت عزيزان آگهي ساز، اين نظم بلند پارسي را، خرج تبليغات برجهاي بلندمرتبه سيماني مي كنند؟! به قول شاعر: «ما كجاييم درين بحر تفكر، تو كجايي»! البته اين غصه هم جاي خود كه اصلا چرا بايد نهاد ارجمند و فرهنگ سازي مثل رسانه ملي، مجبور باشد براي تامين مخارجش، از چيپس و پفك و برنج... تعريف و تمجيد بكند؟ اين به آن مي ماند كه مرد دانا و فرهيخته اي، براي پر كردن شكم اهل و عيالش، ناچار باشد مجيز اين و آن را بگويد. البته مسئولين بودجه مملكت بايد فكري به حال رسانه ملي و هزينه هاي سنگينش بكنند تا اين نهاد عيالوار و آبرومند، از مجيزگويي رب گوجه فرنگي و كرم سفيد كننده پوست خلاص شود.
و صد البته اين استيصال، دليل نمي شود كه آگهي سازان رسانه ملي، ميراث ادبي اين ملت را، پيش پاي كالاهاي مصرفي يا هر قماش ديگر، سر ببرند. پيشترها هم ديده بودم كه براي تبليغ كارخانه اي كه كاشي و سراميك توليد مي كرد، شعر يكي از نوابغ عرفان اسلامي را، عين گوشت قرباني كرده بود تا دخل رسانه ملي را، براي تامين خرجش پر كند. به عبارتي مي خواست كاشي و سراميك فلان كارخانه را مجيز بگويد، ولي مايه اش را از خزانه شاه نعمت الله ولي مي گرفت و مي گفت:
«ما خاك را به نظر كيميا كنيم...» يا للعجب- شاه نعمت الله ولي از تربيت عرفاني انسان و تبديل ساحت خاكي و حيواني فرزندان آدم به مقام رحماني حرف مي زند اما آگهي سازان ما از خاكي تعريف مي كند كه قرار است در آن كارخانه كذايي، به كاشي و سراميك تبديل شود. همان وقتها بود كه ديدم از كيسه شيخ اجل سعدي عليه الرحمه هم، براي تبليغ يك كارخانه توليد بخاري خرج مي كنند و مي گويند: «اين نام نيك است كه مي ماند!»
به عبارت ديگر:
«سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند»
شيخ اجل مي گويد: نيكي و آثار ناشي از آن، مثل صدقه جاري، جاودانه و هميشگي است و عزيزان آگهي ساز رسانه ملي در شيپور تبليغات مي دمند و مي گويند: بخاري اين كارخانه، كالايي نيك است كه هرگز خراب نخواهد شد!
حالا با اين تفاصيل، شما اگر جاي اين چاكر رنجديده بوديد نمي گفتيد صد رحمت به همان شش كلاس سواد قديمي پدرانمان؟
خداوكيلي با ديدن اين همه ادا و اصول رسانه اي، مثل من التماس نمي كرديد كه:
«از طلا بودن پشيمان گشته ايم
مرحمت فرموده ما را مس كنيد؟»
سالها پيش رفيق شفيقي كه از قضا در اين ماجرا با ما همدرد بود، از عموي خدا بيامرزش برايم تعريف مي كرد و مي گفت: عموي مرحومم تا شش كلاس قديم بيشتر نخوانده بود، اما هر وقت كه از او راجع به حافظ مي پرسيديم، قبل از اين كه ديوان خواجه را باز كند و جوابمان را بدهد، فاتحه اي برايش مي خواند و بعد از ما مي پرسيد: عمو جان! جواب مختصر مي خواهيد يا مفصل؟ آن وقت طبق خواسته ات جواب مي داد: نامه هاي عموجان را كه مي ديديم، خيال مي كرديم استاد دانشگاه آن را نوشته، اشعار حافظ و سعدي و نظامي را درست مي خواند و جاهاي سختش را خوب معني مي كرد. مثنوي مولانا را مثل آب خوردن، شرح مي داد و هر بار كه به بيتهاي خيلي نابش مي رسيد، صورتش را برمي گرداند و آهسته طوري كه ما نبينيم، دستمال جيبي اش را درمي آورد و گوشه چشمش را كه خيس شده بود، پاك مي كرد. موقع شاهنامه خواني، وقتي به صحنه رزم پهلوانها مي رسيد، ابياتش را آن چنان حماسي مي خواند كه آدم خيال مي كرد خود رستم و ايرج و اسفنديار است كه دارد مي جنگد. پايان جنگ، وقتي نوبت پند و اندرز فردوسي مي شد، صدايش را پايين مي آورد و بيتهاي حكيم طوس را، شمرده شمرده و با تاني مي خواند. انگار مجلس شاهنامه خواني، كلاس اخلاق بود و عموجان مي خواست چند تا جوان نااهل را- كه ما باشيم- سر عقل بياورد. سواد عربي خدا بيامرز آن قدر خوب بود كه متنهاي عربي دوره كارشناسي ما را، اعراب گذاري مي كرد و صرف و نحوش را، به ما ياد مي داد. قرآن كريم را با تجويد درستش مي خواند و آيه ها را علاوه بر ترجمه، كمي شرح مي داد. الهي نور به قبر عمو ببارد! چه خط قشنگي داشت، چه عريضه هايي براي مردم مي نوشت؟ هر وقت كه خط خرچنگ قورباغه اي ما را مي ديد، سرش را به علامت غصه خوردن تكان مي داد و مي گفت: «عموجان! مدادتان را خيلي زود كنار گذاشتيد. با اين خودكارهاي لغزنده كه نمي توان دو كلمه نوشت. كاش مداد سوسمارنشان را به اين زودي كنار نمي گذاشتيد!» خودش موقع نوشتن، قلم را عين استاد خوشنويسي لاي دو انگشت مي گرفت و با حوصله روي كاغذ پيچ و تابش مي داد. قلم خودنويس خدا بيامرز عمو، موقع نقش زدن روي كاغذ، نجوا مي كرد و پيش مي رفت. هر جمله اي كه تمام مي شد، نقطه اش را مي گذاشت و بعد سرش را كمي بالا مي آورد و آن را يك بار به دقت مي خواند. اگر نقطه اي، مدّي يا چيزي افتاده بود، مي گذاشت و جمله بعدي را مي نوشت. آن قدر دقيق بود كه حتي از ويرگول ميان واژه ها هم نمي گذشت. براي اشخاص محترم يا آدمهاي درست و حسابي كه نامه مي نوشت، از خصال نيك شان ذكر خيري به ميان مي آورد و با ضمير جمع يا كلمات احترام آميز ادبي، حرمت شان را نگه مي داشت. نه اين كه خداي نكرده بخواهد مجيزشان را بگويد يا سوادش را به رخ كسي بكشد. خدا بيامرز اهل اين لفاظي هاي متكلفانه نبود و مناعت طبع عجيبي داشت.
موقع نوشتن شكايت يا عرض حال دوست و آشنا، هر كجاي نامه كه خودش تشخيص مي داد، از شعرهاي اخلاقي شيخ اجل يا حكيم فردوسي بهره مي برد و گاه از غزليات كنايه آميز و ايهام دار حافظ، يكي دو بيت چاشني عريضه مي كرد و مردم غالباً از عرض حال نويسي عمو جان نتيجه مي گرفتند. بعضي ها به نشانه قدرداني پيشش مي آمدند و از پايان خوش ماجرايشان- كه نتيجه نامه هاي عمو بود- تعريف مي كردند.
راستي آيا شما هم از اين عموهاي نازنين داشتيد يا نه؟ اگر داشتيد، آيا به نظرتان سواد و فرهنگ عموي هاي خدابيامرزمان كه شش كلاس قديم بيشتر نخوانده بودند، از اين فرهنگي كه سوغاتي اجنبي است، قشنگ تر و كارسازتر نبود؟
حالا به من حق مي دهيد كه به خاطر بعضي غفلتها، به جاي گلايه، گريه كنم يا نه؟

 



عليرضا كمري:فهرست دقيقي از اسناد جنگ در اختيار محققان نيست

مسئول واحد پژوهش دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري گفت: در حال حاضر بسياري از محققان براي نوشتن پايان نامه فهرست دقيقي از اسناد جنگ در اختيار ندارند و اين يك مشكل در راستاي رسيدن به هدف كه جمع آوري دقيق كل اسناد جنگ است، به حساب مي آيد.
به گزارش فارس، عليرضا كمري در نخستين نشست مباحث موضوعه سند جنگ ـ دفاع مقدس اظهار داشت: وضع موجود نشان دهنده نبود يك ارتباط عميق معنادار ميان نهادهاي موجود اسنادي و مطالعاتي جنگ است.
وي ادامه داد: به همين ترتيب يك رابطه پويا، پيوسته و درستي ميان مديران اين نهادها با كارشناسان و صاحبنظران شكل نگرفته است.

 



جمشيدي رماني درباره انقلاب اسلامي ايران مي نويسد

مصطفي جمشيدي بعد از اتمام رماني درباره دفاع مقدس، در حال نگارش رماني درباره انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 است.
مصطفي جمشيدي، نويسنده، درباره آخرين فعاليت هاي نوشتاري خود به فارس، گفت: رماني درباره انقلاب اسلامي مي نويسم كه «شب سمور» نام دارد.
وي با بيان اينكه تاكنون حدود دو سوم رمان را نوشته است، عنوان كرد: داستان در سال 56 مي گذرد و طي آن ماجراي يك پادگان و افراد انقلابي روايت مي شود .

 



جديدترين سروده هاي آييني موسوي گرمارودي منتشر مي شود

دو كتاب شعر آييني به نامهاي «آسماني ها» و «آغاز روشنايي آينه» از سيدعلي موسوي گرمارودي تا چند روز ديگر منتشر مي شود.
به گزارش خبرنگار مهر، «آسماني ها» مجموعه شعري از گرمارودي در 500 صفحه است كه در آن شعرهاي توحيدي، نبوي، علوي، حسني، حسيني و .. اين شاعر آورده شده است.
«آغاز روشنايي آينه» نام كتاب ديگر موسوي گرمارودي است كه در دست چاپ قرار دارد. در اين كتاب يك تركيب بند بلند درباره اباعبدالله الحسين(ع) آورده شده است.
در اختيار محققان نيست

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14