(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 3 دي 1388- شماره 19543
 

حيات با عزت
روش ياري رساندن
شرح صدر و قساوت قلب
عشق سرخ
عاشورا فجر اسلام و فناي ذات
جريان شناسي حوادث كربلا



حيات با عزت

قال الحسين(ع): موت في عزه خير من حياه في ذل
امام حسين(ع) فرمود: مرگ با عزت، بهتر از زندگي با ذلت است.(1)

1- بحارالانوار، ج44، ص291

 



روش ياري رساندن

مسلماني مقروض شد و نتوانست قرض خود را ادا كند، از طرفي طلب كار اصرار داشت كه او قرضش را بپردازد. آن مرد براي چاره جويي به حضور امام حسين(ع) آمد. هنوز سخني نگفته بود، امام حسين(ع) به او فرمود: آبروي خود را از درخواست مستقيم نگه دار، نياز خود را بنويس تا به خواست خدا آنچه تو را شاد كند به تو خواهم داد.
او در نامه اي نوشت: اي اباعبدالله فلان كس از من پانصد دينار طلب دارد و اصرار دارد كه طلبش را بگيرد، لطفاً با او صحبت كن تا به من مهلت دهد.
امام حسين(ع) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و هزار دينار آورد و فرمود: با پانصد دينار آن بدهكاري خود را بپرداز و با پانصد دينار ديگر زندگي خود را سر و سامان بده. البته جز در نزد سه نفر به هيچ كس حاجت خود را مگو:
دين دار (كه دين نگهبان اوست)، جوانمرد (كه به دليل جوانمردي حيا مي كند) و صاحب اصالت خانوادگي، (چون او شخصيت تو را حفظ مي كند و حاجتت را برآورده مي سازد).(1)

1- تحف العقول، ص 251

 



شرح صدر و قساوت قلب

پرسش: چه عواملي موجب شرح صدر و قساوت قلب مي شود؟
پاسخ:
انسان ها در پذيرش حق، و درك مطالب و خودجوشي، يكسان نيستند بعضي با يك اشاره لطيف، با يك كلام كوتاه، حقيقت را به خوبي درك مي كنند، يك تذكر آنهارا بيدار مي سازد، و يك موعظه و اندرز در روح آنها طوفاني به پا مي كند. در حالي كه بعضي ديگر، شديدترين خطابه ها و گوياترين دلايل و نيرومندترين اندرزها و مواعظ، در وجودشان كمترين اثري نمي گذارد، و اين مسئله ساده اي نيست. قرآن چه تعبير جالبي دراين زمينه دارد كه بعضي را صاحب شرح صدر و گستردگي روح و بعضي را داراي تنگي و ضيق صدر معرفي مي كند، چنان كه در آيه 125 سوره «انعام» مي گويد: فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء: «آن كس را كه خدا مي خواهد هدايتش كند، سينه اش را براي اسلام گشاده مي سازد و آن كس را كه بخواهد گمراه نمايد، سينه اش را چنان تنگ مي كند كه گويي مي خواهد به آسمان بالا رود»!
اين موضوعي است كه با مطالعه حالات افراد كاملا مشخص است، بعضي، آن چنان روحشان باز و گشاده است كه هر قدر از حقايق در آن وارد شود، به راحتي پذيرا مي شود، اما بعضي، به عكس، آن چنان روح و فكرشان محدود است كه گويي هيچ جايي براي هيچ حقيقتي در آن نيست، گويي مغزشان را در يك محفظه با ديوارهاي نيرومند آهني، قرار داده اند. البته هريك از اين دو شاكله عواملي دارد:
عوامل شرح صدر
مطالعات پي گير و مستمر، ارتباط مداوم با دانشمندان و علماي صالح، خودسازي و تهذيب نفس، پرهيز از گناه و مخصوصا غذاي حرام، و ياد خدا از عوامل شرح صدر است.
عوامل قساوت قلب
برعكس، جهل، گناه، لجاجت، جدال و مراء، همنشيني با بدان و فاجران و مجرمان، دنياپرستي و هواپرستي باعث تنگي روح و قساوت قلب مي شود.
زمينه هاي دروني انسان
و اين كه: قرآن مي گويد: آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، شرح صدر مي دهد، يا اگر خدا بخواهد گمراه سازد، ضيق صدر مي دهد، اين «خواستن» و «نخواستن» بي دليل نيست، سرچشمه هاي آن از خود ما شروع مي شود.
در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم: اوحي الله عزوجل الي موسي يا موسي لاتفرح بكثره المال ولاتدع ذكري علي كل حال فان كثره المال تنسي الذنوب و ان ترك ذكري يقسي القلوب: «خداوند متعال به موسي(ع) وحي فرستاد. اي موسي! از فزوني اموال خوشحال مباش، و ياد مرا در هيچ حال ترك مكن؛ چرا كه فزوني مال (غالبا) موجب فراموش كردن گناهان است و ترك ياد من، قلب را سخت مي كند»!
در حديث ديگري از اميرمؤمنان(ع) آمده است: ما جفت الدموع الالقسوه القلوب و ما قست القلوب الا لكثره الذنوب!» «اشك ها خشك نمي شوند مگر به خاطر سختي دل ها، و دل ها سخت و سنگين نمي شود مگر به خاطر فزوني گناه»!
در حديث ديگري آمده: از جمله پيام هاي پروردگار به موسي(ع) اين بود: يا موسي لاتطول في الدنيا املك فيقسوا قلبك و القاسي القلب مني بعيد: «اي موسي! آرزوهايت رادر دنيا دراز مكن، كه قلبت سخت و انعطاف ناپذير مي شود، و سنگدلان از من دورند»!
و بالاخره در حديث ديگري از اميرمؤمنان علي(ع) چنين آمده: لمتان لمه من الشيطان و لمه من الملك. فلمه الملك الرقه و الفهم، و لمه الشيطان السهو و القسوه : «دوگونه القاء وجود دارد: القاي شيطاني و القاي فرشته، القاي فرشته، باعث نرمي قلب و فزوني فهم مي شود، و القاي شيطاني موجب سهو و قساوت قلب مي گردد».
به هرحال براي به دست آوردن شرح صدر، و رهايي از قساوت قلب، بايد به درگاه خدا روي آورد تا آن نور الهي كه پيامبر وعده داده درقلب بتابد، بايد آئينه قلب را از زنگار گناه صيقل داد، و سراي دل را از زباله هاي هوا و هوس پاك كرد، تا آماده پذيرايي محبوب گردد. اشك ريختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بي مثال، تاثير عجيبي در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه هاي سنگدلي است. (1)
1- تفسير نمونه، جلد 91، ص644

 



عشق سرخ

علي رباني
هنگامي كه حضرت ابراهيم(ع) به حكم خداوندي كه در رويا به او فرمان داده شده بود، فرزند خويش حضرت اسماعيل(ع) را به قربانگاه برد و تيغ بر گلوي نوجوانش نهاد، خداوند وي را در آيه 105 سوره صافات به عنوان تصديق كننده رويا مي ستايد: زيرا در اين نمايش فداكاري نشان داد كه چگونه عشق سرخ را بر عقل سرخ مقدم مي دارد و عشق خويش را به خداوند در همه وجودش نمايش مي دهد.
چنين نمايش كاملي از عشق سرخ را مي توان در دشت كربلا از سوي حضرت ابي عبدالله امام حسين(ع) ديد با اين تفاوت كه در اين نمايش آن چه اتفاق مي افتد تصديق عيني و واقعي خواست الهي است كه به صورت دشتي خونين از خون هاي عاشقان الهي به تصوير كشيده مي شود اين گونه است كه حضرت پيامبرگرامي(ص) روياي خويش را كه در آيه 60 سوره اسراء بيان شده اين گونه تصديق مي كند؛ زيرا زماني كه شجره ملعونه كفر مي كوشد تا با نيرنگي، شجره طيبه ايمان را از ريشه بركند، عشق سرخ حسينيان است كه همه كيد و مكرشان را به خودشان باز مي گرداند و مرداني صادق و صديق، دنيا را از مصيبت ابليسيان رهايي مي بخشند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليلي از حركت خونين حسيني ارايه دهد كه برگرفته از تحليل و گزارش آن حضرت(ع) مي باشد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تجلي تمام كماليات در كربلا
كربلا صحنه زندگي و محور همه هستي است؛ زيرا در اين نقطه است كه همه كماليات اقتضايي بشر به تماميت خود مي رسد؛ چنان كه در همين جا است كه همه پليدي ها در برابر اين كماليات مي ايستد و تماميت زشتي هاي خويش را نشان مي دهد. از اين رو نمي توان درباره واقعه طف يك بعدي نگريست و تحليل كرد، زيرا همه ابعاد را مي توان در اين نقطه ديد و تمام و كمال آن را شناسايي كرد. طف، محور همه خوبي ها و بدي هاي هستي است و تمام ايمان در برابر تمامي كفر خود را نشان مي دهد. در آن جاست كه عرفان در اوج، خود را مي نماياند و عشق و محبت در بهترين جلوه هايش تجسم مي يابد. سياست و نظامي گري و شقاوت و سعادت و امور بسيار ديگر را مي توان در طف در اوج و حضيض آن ديد و درس هاي بسياري براي زندگي آموخت.
كربلا را بايد مسيري دانست كه از كفر ابليس و جنگ قابيل با هابيل آغاز مي شود. در كربلا دو مسير جداگانه در نبردي نابرابر در برابر هم قرار مي گيرند، با اين همه در اوج نوميدي برخي از مومنان، به سبب شكست ظاهري، ايمان واقعي در دل هاي مردمان همانند ققنوسي كه از دل آتش برخيزد، روشن شد و زنده گشت.
مومنان واقعي از درس كربلا آموختند تا در زمينه اي مي توان الگوي برتري را داشت و زمينه و شرايط زمين براي بودن در مقام عرش و ربوبيت طولي انسان و خلافت وي از سوي خداوند فراهم است. كربلا هم ميدان عشق بازي و اوج آن بود، هم ميدان سياست و كارزارنظامي و هم ميدان مشق تعبد و هم عرصه تعقل بود. از اين رو هر كسي مي تواند از اين كلاس درس، هر آن چه كه نياز كمالي اوست برگيرد و سرمشق هايي از انسان هاي واقعي داشته باشد.
مرداني صادق در كربلا
كربلا يكي از بزرگ ترين ميادين صداقت بشري است . اگر حضرت ابراهيم (ع) و فرزندش اسماعيل به عنوان صادق الوعد ستوده مي شوند و اگر حضرت پيامبر(ص) برترين و بالاترين نفس بشري در حوزه صدق و صداقت است و به حكم آيه مباهله نفس و جانش يعني اميرمومنان علي بن ابي طالب (ع)، از نظر خداوند و رسولش (ص) صديق اكبر است، ديگر انوار همين نفس يگانه پيامبر(ص) و اميرمومنان (ع) نيز اين گونه اند. لذا در صحنه كربلا مي توان اوج نمايش صداقت و صدق را دريافت و عرفان حقيقي را تجربه كرد و عشق سرخ و گلگون را به عنوان نشانه اي از اين صداقت و صدق راستين به چشم يقين ديد.
همه مرداني كه در كربلا گرد آمده بودند كساني هستند كه دردوره كوتاه آموزش هاي فشرده صداقت محض ،شركت كرده و با رتبه و درجه عالي قبول شده اند. آنان نيز از امام صادق و صديق خود آموخته اند كه چگونه با خون خويش، صداقت ايمان را نسبت به خداوند و اولياي الهي به نمايش گذارند.
همه انسان ها با خداوند درعالم ذر پيمان بسته اند و بر ربوبيت الهي شهادت داده اند، و آن گاه كه روح الهي درايشان دميده شد با ولايت پيمان خون بسته اند تا زمين و هرجاي ديگر وفادار بدان باشند. دراين ميان مومنان با خداي خويش با شهادتين، عهد و پيماني ديگر مي بندند تا درهمه امور زندگي خويش برپايه فرمان هاي الهي خدا و رسول و اولوالامر باشند. البته تنها شماري از ايشان هستند كه به واقع به پيمان خويش به طور كامل وفادار مي مانند و تا دم مرگ حتي با خون خويش از آن پاسداري مي كنند. (احزاب آيه 23)
امام حسين (ع) درهشتم ذي الحجه درهمان جوش و خروشي كه حجاج وارد مكه مي شدند و درهمان روزي كه بايد به جانب مني درعرفات حركت مي كردند تا مراسم حج اكبر را به جا آورند، از مكه خارج مي شوند. ايشان به جايي اين كه حج كعبه كند، حج صاحب كعبه و خداي آن مي كند و به جاي آيين نماديني حج، به قربانگاه خداي خويش در دشت كربلا مي رود.
اگر درمكه و عرفات و مني مي بايست به شناخت توحيد مي رسيد و تقوايي ديگر را دركلاس حج تجربه مي كرد و يا به مسلخ مي رفت و چارپايي را به فداي خويش قربان مي كرد تا تصديق ايمان و توحيد كند، اكنون خود سفر عشق را آغاز مي كند تا خويشتن را به مسلخ عشق خونين برساند و بر سر نيزه هايي رود كه اسلام واقعي وايمان حقيقي را از بياباني با كارواني به شهرهاي كفر مي برد و مكتب صدق و صداقت را درجهان پر آوازه مي نمايد.
آن حضرت(ع) در رويايي مي بيند كه بايد خود را قرباني خدا كند تا دين خدا جاودانه شود؛ زيرا خداوند اراده كرده است تا او را همراه يارانش كشته و خونين و گلگون ببيند كه تن هايشان برخاك تفيده رها شده و لگد كوب سم اسبان قابيلان گشته است تا مظلوميت حق در فضاي تاريك تاريخ چون آذرخشي خونين بدرخشد و به فرياد آيد. مي بايست دركربلا كارواني از خاندان صدق و صداقت به اسارت رود تا مظلوميت دو چندان اسلام به گوش هاي بسته و چشم هاي خسته برسد و چشم ها و گوش ها به آذرخش وگلبانگ آن، باز شود و نادرستي مدعيان دين داري و ايمان آشكار شود.
مردان خفته روزگار را فقط مي شود با خون سرخ اهل بيت (ع) و اسارت مظلومانه ايشان بيدار كرد؛ زيرا هزاران بانگ و نداي آسمان علي (ع) و حسن (ع) آنان را بيدار نكرد.
در زمانه متشابهات، كساني را كه محكمات را ناديده گرفته اند، تنها مي توان با بانگي سهمگين و رعدي جانسوز بيدار كرد. خون علي(ع) در ميان شبهات گم شد و جان حسن(ع) به تيرباران مدعيان مالكيت و ملكيت خانه رسول(ص) سوخت و پاره پاره شد.
دراين وانفساي صداقت و صدق، تنها قرباني شدن محبوب دل پيامبر(ص) مي توانست مردمان را بيدار كند و راه صداقت را درميان شبهات نشان دهد و به عنوان آيه محكم الهي، راه هر شبهه و ترديد را بربندد. شخص و شخصيت حضرت امام حسين(ع) خود آيه محكمي است كه بر ايمان مؤمنان و كفر فاسقان و كافران و منافقان مي افزايد. چنين شخصيتي است كه خود را به قربانگاه مي برد تا راه روشن را بر مردم آشكار سازد.
اگر زماني اسماعيل(ع) به قربانگاه مي رود، به جاي او، فدايي قرار مي گيرد، اكنون زمانه به گونه اي شده است كه نماد ونمادگرايي نمي تواند پاسخي به هزاران مسئله دهد. نمادگرايي نمي توانست شبهات امويان و سلطنت طلبان خلافت نما را برطرف كند. بنابراين مي بايست با قرباني كردن خود، همه شبهات و ترديدها را در نادرستي راه امويان و خلافت سلطنتي به يكباره چون آذرخشي بسوزاند و ريشه اش را بخشكاند. اين گونه است كه خود از مسلخ حج خانه خدا به مسلخ حج خدا مي رود و در طف خود را قرباني خدا مي كند و ثارالله مي شود.
منتظران عشق خونين
در اخبار و گزارش هاي معتبر- چنان كه شهيد مطهري نقل مي كند- آمده است: حضرت امام حسين(ع) در خيمه نشسته و عده اي از اصحاب همراه ايشان بودند كه دو نفر آمدند و عرض كردند: يا اباعبدالله! ما خبري داريم، اجازه مي دهيد آن را در همين مجلس به عرض شما برسانيم يا مي خواهيد درخلوت به شما عرض كنيم؟
فرمود: من از اصحاب خودم چيزي را مخفي نمي كنم، هرچه هست در حضور اصحاب من بگوييد:
يكي از آن دو نفر عرض كرد: يا ابن رسول الله! ما با آن مردي كه ديروز با شما برخورد كرد ولي توقف نكرد، ملاقات كرديم، او مرد قابل اعتمادي بود، ما او را مي شناسيم، هم قبيله ماست، از بني اسد است. ما از او پرسيديم دركوفه چه خبر است؟ خبر بدي داشت، خبر بدي داشت، گفت من از كوفه خارج نشدم مگر اينكه به چشم خود ديدم كه مسلم و هاني را شهيد كرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالي كه ريسمان به پاهايشان بسته بودند درميان كوچه ها و بازارهاي كوفه مي كشيدند.
اباعبدالله خبر مرگ مسلم را كه شنيد، چشمهايش پر از اشك شد، ولي فورا اين آيه را تلاوت كرد: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدواالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا» (احزاب، آيه 23)
در چنين موقعيتي اباعبدالله نمي گويد كوفه را كه گرفتند، مسلم كه كشته شد، هاني كه كشته شد، پس ما كارمان تمام شد، ما شكست خورديم، از همين جا برگرديم، جمله اي گفت كه نشان مي داد مطلب، چيز ديگري است. آيه فوق، ظاهرا درباره جنگ احزاب است، يعني بعضي مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند، و بعضي ديگر انتظار مي كشند كه كي نوبت جانبازي آنها برسد. فرمود: مسلم وظيفه خودش را انجام داد، نوبت ماست.
(حماسه حسيني، شهيد مرتضي مطهري، ج1، ص203)
اين آيه بيانگر هدف حركت امام حسين(ع) و دست كم بيانگر هدفي است كه آن حضرت(ع) براي ادامه حركت و قيام خود اتخاذ مي كند. حضرت خود را در جايگاهي مي بيند كه تنها شهادت مي تواند وي را در انجام مسئوليت و مأموريت الهي خويش كمك كند. از اين رو با اشاره به شهادت حضرت مسلم(ع)، خود را در جايگاه منتظران آن قرار مي دهد؛ زيرا مسيري كه ايشان مي پيمايد نمي تواند جز به شهادت پايان يابد. سرانجام مخالفت با خلافت سلطنتي و تأكيد بر بازگشت امت به مسير خلافت ولايي نمي تواند چيزي جز شهادت باشد.
اين گونه است كه آن حضرت(ع) با شهادت خونين خويش آيه محكم ديگري را براي امت نشان مي دهد و راه را براي حركت تاريخي مهدوي(عج) باز مي كند و مرداني صادق را براي مهدي(عج) مي سازد. تاريخ خونين كربلا، تاريخ عشق خونين مرداني الهي است كه از مقام متالهين، به لقاء الله شتافتند و تاريكي را از پيش روي امت ها و ملت ها برداشتند.
عشق عارفان مسلخ كربلا، سرشار از صداقت و وفاي به پيماني است كه از روز الست بربكم با خداوند بسته بودند و در حقيقت تعبير رويايي است كه پيامبر(ص) ديده و خداوند در آياتي چند گزارش كرده بود. بدين ترتيب با عشق سرخ خويش بوزينگان را از تخت خلافت به زير كشيد و حقيقت را بر تخت نشاند و شجره ملعونه را ريشه كن كرد و شجره طيبه را بر سراسر جهان حاكم گرداند.

 



عاشورا فجر اسلام و فناي ذات

سيد محمد موسوي
يگانگي نور محمدي و نور علوي
عاشوراء در تفسير آسمان، روز دهم ديدار و فناء است. اكنون پس از سي و نه روز ديدار خدا در خانه اش و اجازه براي ديدار خاص از نوع «ارني انظر اليك» مي بايست خداوند پاسخ دهد و چنان كه فرموده است «ادعوني استجب لكم»، جلوه نمايد.
اگر خداوند ظرفيتي براي ديدار فنايي موسي(ع) نيافت و آدم(ع) را در مقام «لم نجد له عزما» توصيف كرد، و موسي را به سبب محدوديت هاي شناختي و وجودي به حكم آزمون هاي بسيار، «هذا فراق بيني و بينك» در مقام فناي ذاتي، به نداي «لن تراني» از ديدار هميشگي و فناي ذاتي راند؛ اما اكنون كسي از انوار خمسه عرش است كه دوباره به حكم رجعت مي خواهد نداي «انالله و انا اليه راجعون» را پاسخ دهد.
اگر اين انوار عرشي، به حكم «نحن فعلنا و نحن صنعنا» در دايره وجود، منبع فيض شدند و همه هستي از انوار ايشان پديد آمد و آفريده شد، و به حكم «الي ربك الرجعي و الي ربك المنتهي» مي بايست در دايره صعود و بازگشت از ايشان بازگردد، پس ايشان اولي به رجوع به ذات هستند.
خداوند در آيات بسياري بيان داشته است كه نور محمدي(ص) با نور علوي(ع) يگانه است و نفس و جان ايشان يكي است و به حكم يگانگي وجودي است كه انوار ايشان يگانه است. همه هستي به شمس و نور محمدي و به حكم «كلنا نور واحد» به انوار چهارده معصوم آفريده شده است و هيچ موجودي حتي روح اعظم از دايره وجودي ايشان بيرون نيست. از اين رو گفته اند: نحن سبحنا و سبحت الملائكه» پس همان گونه كه وجود همه فرشتگان و هستي را، ايشان آفريده و خلق نموده اند، همه، شاگردان مكتب ايشان هستند. اين گونه است كه مي فرمايند هرجا در قرآن صيغه جمع آمده است ماييم. پس خودشان در شب قدر قرآن را نازل كرده اند و جبرئيل تنها ايشان را همراهي كرده است.
چنين وجوداتي كه در دايره «انا لله و انا اليه راجعون» نخستين صادر هستند و همه از ايشان صادر و خلق شده اند مي بايست در دايره صعود همانند هنگام نزول همه چيز ، به ايشان بازگردد.
بر اين اساس امام حسين(ع) به حكم صدور نخست مي تواند فناي ذاتي را در معاشقه «ارني انظر اليك» بگويد و خداوند او را جواب «لن تراني» ندهد، بلكه چنان كند كه او خواسته است.
فناي ذات در عاشورا
عاشورا روزي است كه امام حسين(ع) در دايره رجعت به فناي ذات رسيد و از آن جايي كه دين به ولايت معصوم كامل است، روز دهم براي حسين(ع) زماني ديدار فناي ذاتي است كه «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره» است تا در مقام جنت ذات (جنتي) درآيد در حالي كه «راضيه مرضيه» است و براي دين، فجر دوباره است. (آيه 30 سوره فجر)
حضرت موسي(ع) در ميقات چهل روزه خويش به مكتوب خدايي تورات دست يافت، ولي امام حسين(ع) پس از عشق بازي از ماه ذي الحجه در خانه خدا تا دشت نينوا، به مقام ديدار ذاتي رسيد و اسلام و قرآن را دوباره با خون نوشت و ثار الله شد و بر جريده عالم نگاشت كه دين اسلام با خون خدا مصون و محفوظ است و ديگر آسيبي نمي بيند.
روز عاشورا روز نگارش قرآني جديد است كه براساس تاويل نگاشته مي شود چنان كه روز دهم ذي الحجه حضرت ابراهيم(ع) با قربان كردن، خواب خويش را تاويل و تصديق كرد؛ امروز حضرت محمدي(ص) در نمايشي ديگر، در شكل حسيني خود را به مسلخ مي برد و با خون خويش 9 فداي ديگر اسلام و ولايت را تفسيري ديگر مي كند. اين گونه است كه فجر همواره سرخ گون است تا نمايشي باشد براي روزي كه حجت كامل خداوند ظهور مي كند و در جامه و شكل ديگري به نام مهدي(عج)، يوم اسلام را بروز و ظهور مي دهد.
در آيات قرآني آمده است كه در الوقت المعلوم (حجر آيه 38) ابليس، سربريده مي شود و آن زماني است كه ظهور قائم آل محمد(ص) انجام شده و رجعت كامل انوار انجام مي شود و پيامبر (ص) در رجعت خويش ابليس را به صخره بيت المقدس سرمي برد و...
اكنون تا آن زمان، بسيار زماني براي كفار و اندك زماني براي مومنان مانده است؛ زيرا آنان انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا؛ آنان زمانش را دور و ما نزديك مي بينيم.
اين فجر به عصري پيوند خورده ا ست چنان كه دايره وجودي آغاز و انجام يكي است و از مسير انسان كاملي چون نور محمدي (انوار معصومان) مي گذرد.
بي گمان عاشورا روز دهم ديدار امام حسين(ع) به وعده عشقي بود كه موسي (ع) به صعقي دچار مي شود و امامي به فناي ذاتي مي رسد؛ زيرا ايشان را بر همه پيامبران (ع) و كائنات برتري است به حكم «فضلنا بعضهم علي بعض»؛ چونكه آنان در كعبه و خانه خدا متولد مي شوند تا زمين بداند كه شرافت انوار معصوم همانند شرافت جسم ايشان، مي بايست از خانه خدا و ذات او باشد. اگر خداوند مريمي(س) را با همه ارزش و شرافت از خانه اش مي راند، به سبب فقدان رابطه صادر نخستين است و اگر فاطمه بنت اسد را مي خواند به حكم باري است كه در درون دارد كه همان علي(ع) است كه صادر نخست است: اول ما خلق الله نوري. (به آيه مباهله كه از يگانگي نور و نفسي پيامبر وعلي خبر مي دهد)
اكنون خون خدا كه در خانه خدا(كعبه) و در بيوت خدا (في بيوت) رشد كرده است در فجر روز دهم عاشقان پس از ماهي ميقات حج، به درون ذات باز مي گردد.

 



جريان شناسي حوادث كربلا

بيژن ذبيحي
در جريان شناسي حادثه عاشورا با ملاك و معياري غيرمنطبق با رويه و مدل مصطلح دموكراسي در قالب اكثريت و اقليت مواجه هستيم كه حسب اين مدل اكثريت داراي حق و مشروعيت و مقبوليت و حاكميت مي باشند.
براين اساس در جريان شناسي حادثه عاشورا اقليت و اكثريت قابل طرح نيست چرا كه با رويكرد ايدئولوژيك، اين جريان شناسي حسب دسته بندي حق و باطل، مطرح و ترسيم شدني است. از زاويه جهان بيني ديني نيز دو جهان بيني اسلام ناب و اسلام اموي رو در روي هم صف آرايي كرده اند و اين دو دسته نماد و تمام آرايش سياسي عاشورا محسوب مي شود كه داراي ويژگي هاي متمايز و متضاد در عرصه تفكر عملي و سياسي است كه بدان اشاره مي شود.
الف) ويژگي هاي تفكر اسلام اموي
1- عقل گرايي مادي كه مبتني بر اصالت و عقل گرايي مادي محض بود؛ بطوري كه ميزان را تنها عقل خود قرار داده آن هم عقلي كه با اطاعت ناب از خداوند و رسول خدا آراسته نگرديده و آلوده به منافع مادي و نفع شخصي مي باشد.
به عنوان مثال شخص سعدبن ابي وقاص تقريبا در همه جنگ ها در كنار پيامبر(ص) بود. او فاتح ايران بود و يك امپراطوري بزرگ را شكست داد، اما در عصر حضرت علي(ع) سكوت اختيار كرد! و درسال 55 هجري فوت نمود. پسرش عمربن سعد پنج سال بعد فرماندهي سپاه اموي در واقعه كربلا را برعهده داشت و براي حضور در عاشورا و مقابله با امام حسين(ع) يك شب فرصت فكر كردن خواست اما عقل آلوده و غيرمنزه او، رأي به حمايت از يزيد داد. و يا عبدالله بن عمر از شخصيت هاي تاريخ صدراسلام است كه از بيعت با حضرت علي(ع) سرباز زد و براي بيعت با عبدالملك شبانه به سوي حجاج بن يوسف رفت تا حتي يك روز هم بي بيعت نباشد و با حجاج ابن يوسف درحالي بيعت كرد كه حجاج به جاي دست، پايش را آن هم از زير رختخواب بيرون آورد. او شبانه دست بر پاي حجاج نهاد و با او بيعت كرد كه نتيجه عقل گرايي محض بود.
2- سكولاريسم
يعني اعتقاد به جدايي دين از سياست؛ بطوري كه صاحبان چنين بينشي داراي رفتارهاي غيرخدايي و غيرولايي مي باشند. يزيديان حاضر بودند كه حسين و يارانش آنان را خليفه بلاد اسلامي بشناسند و در خانه ها و مساجد به ذكر و نماز مشغول باشند و كاري به قدرت و حاكميت نداشته باشند.
3- دنياگرايي
دنياطلبي و دين به دنيا باختگي از ويژگي هاي برجسته آنهاست به طوري كه سران اين تفكر به جمع مال و افزودن كيسه هاي زر و شتران پرداختند و طوري شد كه شمش هاي طلاي آنان را با تبر مي شكستند تا بين ورثه شان تقسيم كنند.
4- تساهل و تسامح
تفكري كه داراي رويكرد تسامح و تساهل نسبت به دين بوده و معتقد است عمل به خلاصه اي از نماز، روزه، حج و ثواب اخروي، كافي است! تفكري كه سردمدارانش همانند شريح قاضي به فتواي قتل حسين(ع) فرمان مي دهد يا ابوموسي اشعري در مقام حكميت به عزل حضرت علي(ع) حكم مي كند.
5- اهل نفاق
كساني مانند ابوسفيان و اموياني چون مروان و وليد، تبعيديان مادام العمر توسط پيامبر، درصف شريعت خواهان و حاكمان ديني ظاهر مي شوند و اجتهاد مي كنند!
6- فسق گرايي
آنان اهل فسق و فجور بودند: بطوري كه در چهره خليفه رسول الله در دارالخلافه، مجالسي آراسته و وبا شراب و خنياگران و رقاصان به پايكوبي مي پرداختند.
7- بيگانه گرايي
در كاخ معاويه و يزيد، مشاوران غيرمسلمان، تدبير سياست و حكومت به اميرمومنان مي آموزند! و مرز بين خودي و غيرخودي مخدوش گرديده و يهوديان و نصاري در كسوت مشاوران و كارسازان دولت خليفه قرار مي گيرند.
8- دمكراسي گرايي
در اين تفكر سياسي، رهبري يك رويكرد مردمي تلقي شده و بيعت مردم را علت رهبري مي دانند از اين رو، رويكرد و بيعت مردم در سقيفه بني ساعده را ملاك مشروعيت خود مي دانند، اما در عمل معتقد و عامل به فرايند دمكراتيك نبودند! چنانكه در ادامه توجيه اساس تعلق رهبري به افراد، وصيت خليفه اول را مشاهده مي كنيم كه انتخاب مردم را نقض مي نمايد كه بعدها در قالب شورا نمود مي يابد و در نهايت يزيد وارث عنوان خليفه مسلمين از پدرش معاويه مي شود و نظام خلافت سلطنتي وراثتي شكل مي گيرد.
9- عوام فريبي و تهمت زني
در اين تفكر، كسي بر جامعه مسلط مي شود كه ولي امر خوانده مي شود اگر چه يزيد باشد! اما امام حسين(ع) سرور جوانان اهل بهشت، خارجي معرفي شده و خونش مباح مي گردد! در كشتن حسين(ع) از هم سبقت مي گيرند! و در كربلا به فرزندان رسول الله به عنوان مخالفان اميرالمومنين يزيد، حمله مي كنند! بدين علت كه سران اين تفكر، پيروان ديروز رسول خدا بودند كه پس از رحلت آن حضرت، نقل معارف او را ممنوع كردند! تا حق روشن نشود. كه منجر شد ناحق را حق و حق را ناحق جلوه دهند و بدين منظور نيز استدلالها مي كردند و در افكار عمومي منتشر مي ساختند.
ب) ويژگي هاي تفكر اسلام ناب
1- ولايي بودن
تفكري كه انديشه و عمل خود را در زلال كوثر ولايت، از هر بيگانه اي پاس داشته بودند.
2- معصوم گرايي و اصلح گرايي
امام حسين(ع) به عنوان امام معصوم ميزان صحت و سقم انديشه و عمل اين تفكر قرار داده شده است.
3- شهادت گرايي
تفكري كه معتقد به جهاد اكبر و جهاد مستمر با نفس است و در صف امام حسين(ع) به استقبال شهادت ايستاده است.
4- آخرت گرايي
در اين رويكرد، طرفداران و ياران، تسليم وسوسه دنيا نگرديده و همانند ابوذر به ربذه تبعيد شده و شهادت جانكاه را مي پذيرند اما ننگ پذيرش دنيا و تائيد اسلام اموي را نمي پذيرد.
5- نصب گرايي الهي رهبري
اين تفكر سياسي، رهبري را يك منصب الهي در غدير خم مي داند كه مايه كمال دين و يأس دشمنان از اسلام گرديده بود و بيعت مردم با انتخاب خداوند تبارك و تعالي را امكان اجراي ولايت مي داند. در اين جهان بيني، ولي امر مسلمين، كسي است كه پا جاي پاي پيامبر مي گذارد و اطاعت مطلق از خداي بزرگ مي نمايد.
6- وفامنشي و وفاداري
در اين تفكر مسلم بن عقيل شهادت را به تنهايي مي پذيرد كه اولين شهيد راه دفاع از ولايت و وفاداري است و عباس بن علي امان نامه دشمن را رد مي كند. در اين تفكر، حربن يزيد با رها كردن فرماندهي لشكر يزيد با شرمساري درخواست عفو از امام حسين(ع) مي كند و راه شهادت را برمي گزيند.
7- اصولگرايي
پايبندي به سنت نبوي و احكام اصيل اسلام، مسير فراروي اين تفكر بوده و هيچ تسامح و تساهلي در آن پذيرفته نيست. بطوريكه در عصر حضرت علي(ع) در برابر زياده خواهي هاي طلحه و زبير، آن حضرت ايستادگي كرد و در نتيجه جنگ جمل بر آن حضرت تحميل شد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14