نور بصيرت و چراغ ولايت
مائده فاطمي از ابتداي حيات بشر سراسر تاريخ عرصه تاخت و تاز دو جريان حق و باطل بوده است و در تمام اين دوران جريان باطل عريان به صحنه نيامده و هميشه رنگ و لعاب حق بر خويش داشته است. جريان باطل صورت خواهش هاي نفساني آدمي در تمام تاريخ بوده است از اين رو شناخت حقيقت زمان همواره نياز به دل حقيقت بين داشته است. تاريخ مصاف سقيفه ها و غديرها بوده است. در اين مبارزه چه بسيار مدافعان حق كه عاقبت به جبهه باطل گرويده اند و هلاك شدند و چه بسيار انسان هاي آزاده كه با خروج از جبهه باطل رو به سوي حق كردند و عاقبت به خير شدند و البته اين گذر زمان است كه سعادت و شقاوت تمدن ها و سران فكري و اجرائي آن ها را براي آنان كه دل حق بين ندارند آشكار خواهد كرد. در اين راستا جبهه باطل در صور گوناگون اما باطني واحد به صحنه آمده است؛ زماني در سقيفه زماني در حكومت اموي، زماني در حكومت عباسي و... و امروز در غالب فرهنگ طاغوتي و استكباري دنياي مدرن. جريان حق نيز با روح توحيدي در صور مختلف در تاريخ متجلي شده است؛ زماني در غدير، زماني در فرهنگ حسني و حسيني و مكتب ائمه عليهم السلام و امروز در صورت نظام ولايت مطلقه ي فقيه. براساس فرهنگ اصيل شيعي جبهه باطل محكوم به فنا بوده لذا سست و بي پايه است و اصالت ندارد ليكن جذاب و زيبا به نظر مي رسد از اين رو سران جريان باطل قاطعانه از شعارهاي زيباي خويش در تمام تاريخ دفاع كرده اند. در مقابل جبهه باطل، نظر به حق، دل حقيقت بين و طاهر مي خواهد. دلي كه نفسانيات آن را پر كند جايگاهي در اين راه مستقيم ندارد از اين روست كه در حادثه هاي سخت مدافعان حق، اندكند. آن ها كه در سقيفه هاي زمان گرد آمدند مصلحت خويش را بر ولايت مطلقه حضرت حق مقدم ديدند؛ با اين وصف آيا مي توان دو فرهنگ سقيفه اي و غديري را با يكديگر جمع كرد؟ آيا مي توان هم حسيني بود هم يزيدي؟ آيا مي توان هم مدافع انقلاب اسلامي بود و هم مدافع طواغيت مخالف انقلاب اسلامي؟ اگرچه تولد دنياي مدرن در بستر غرب به وقوع پيوست و سقيفه در جهان اسلام متولد شد لكن روح اين دو جريان استكبار و خروج از حق بود كه در دنياي مدرن با اومانيسم و خودمداري دكارتي محقق شد و در سقيفه با خروج از ولايت انسان كامل پديد آمد. در عصر حاضر انقلاب اسلامي با رجوع به ولايت مطلقه حضرت حق در مقابل تمام جريان هاي انحرافي ايستاد و طيف بزرگي از مكاتب از طالبانيسم تا ليبراليزم را به چالش كشيد. لذا انقلاب اسلامي راهي نو پيش روي بشر گشود تا بشر بتواند از صغارت نفسانيت خويش گذر كند و تمدني ابدي بسازد. از اين رو تمام مكاتب انحرافي زمان در مقابل آن قد علم كردند تا ريشه اين جريان الهي را بخشكانند. روشنفكران غربزده به عنوان عمال فكري طواغيت زمان تمام توانشان را در جهت سكولار كردن آرمان هاي ديني قرار دادند تا زمينه حاكميت جاهليت مدرن را فراهم كنند. اگرچه جان و روح اين جريان رو به فرهنگ طاغوتي و استكباري دنياي مدرن قرار گرفت لكن از سوي ديگر آنها براي توضيح آرمان هاي ديني ناگزير شدند كه رنگ ديني به مفاهيم غيرديني بدهند. اين جريان از همان آغاز انقلاب اسلامي در قالب نهضت آزادي، ملي مذهبي ها و منافقين و گروه هاي چپ در برابر آرمان هاي امام(ره) ايستادند و از جريان حق انقلاب اسلامي جدا شدند. البته اين سير ادامه پيدا كرد تا جايي كه در 18 تير 78 عملا در جهت براندازي نظام جمهوري اسلامي وارد شدند. با ظهور دولت نهم جريان برانداز نظام با تمام توان با بهانه قرار دادن كاستي هاي دولت، آرمان هاي انقلاب را هدف گرفتند و از هيچ كاري در جهت تنفر از دولت انقلابي دريغ ننمودند. اين جريان در انتخابات اخير نه تنها با سرسپردگي فرهنگي بلكه عملا با همكاري با دشمنان نظام با بهانه قرار دادن تقلب در انتخابات، جمهوري اسلامي را تحقير كردند و پس از آن با توهين به آرمان فلسطين و هتاكي به مقام شريف حضرت امام خميني(ره) و هتك حرمت عاشورا چهره نفاق خويش را بيشتر آشكار كردند. لكن سران اين جريان با اصرار در بيانيه هاي خويش، خود را حسيني دانستند. در اين راستا بايد سران فتنه پاسخ دهند، چگونه مي توانند خود را حسيني بدانند درحالي كه زمينه ساز آشوب مخالفان نظام ولايي و ايجاد نظام سكولار را در پرونده پس از انتخابات خود دارند. اين آقايان در فزع و نسبي گرايي گرفتارند و نسبت خويش را با هويت شيعي روشن نمي كنند. فرياد اسلام و انقلاب و امام آن ها بلند است لكن دريغ از باطن ديني كه فقط باطنشان با جاهليت مدرن پوشيده شده است. بعضي به خطا مي انديشند جرياني كه در مقابل فرهنگ اسلامي ايستاده، جرياني سياسي است درحالي كه اين ديدگاه بسيار ساده انديشانه است. آيا مي توان عالما و عاملا در مقابل فرهنگ انقلاب اسلامي و ولايت ايستاد و منش و مكتب و فرهنگ دنياي طاغوتي مدرن را به جان نخريد. جريان نفاق در بستر تناقض ها مي زيد و همين تعارض ها اين جريان را هلاك خواهد كرد. آن ها كه خويش را حسيني مي دانند و پنجه روي نظام جمهوري اسلامي مي كشند. بايد بدانند كه طبق سنت الهي رسوا مي گردند و تاريخ از آن ها با خفت ياد خواهد كرد. آن ها كه ديروز دوستان انقلاب بودند، امروز بايد پاسخ تعارض ها و تناقض هاي موجود جريان خود ساخته خويش را بدهند كه آيا مي توان با دوستان حسين عليه السلام دوست بود و از دشمنان حسين عليه السلام تبري جست و با جريان فاسد ضدانقلاب هميار و همدل بود. آيا مي توان يار امام بود و جريان ضدانقلاب را رهبري كرد. در گيرودار حوادث بعد از انتخابات بعضي همان گونه كه در انتخابات شعار وحدت جريان ها را مي دادند امروز نيز سعي مي كنند جريان نفاق را داخل جريان انقلاب توصيف كنند. اين آقايان اعلام كنند چگونه مي توان جريان منافق معاند محارب نظام را داخل جريان انقلاب اسلامي توصيف كرد. آيا گذشت از اين جريان محارب مساوي با دفاع از براندازي نظام نيست. مع الوصف اگر رهبر معظم انقلاب اسلامي بر بصيرت تأكيد مي كنند از اين روست كه در فتنه ايجاد شده بصيرت مي تواند صف ياران انقلاب را از معاندان و معارضان نظام روشن سازد. بصيرت در اين بستر يعني از حادثه ها گذشتن و در دامن حقيقت سير كردن، يعني از غوغاسالاري رسانه ها نهراسيدن، يعني سر فرود نياوردن در مقابل سقيفه هاي تاريخ، يعني در خرداد 42 انقلاب 57 را ديدن، يعني در حرمت شكني هاي 18 تير 78 و حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري نابودي جريان فتنه را ديدن و بالاخره بصيرت يعني حسيني زيستن و در گودال قتلگاه شاكر حق بودن، بصيرت يعني حضور حق را در حوادث تاريخ نظاره كردن، قلبي به وسعت ابديت داشتن و همانند امام خميني(ره) استوار و حكيمانه زيستن. و كلام آخر اينكه بصيرت يعني چشم از چراغ ولايت بر نداشتن تا گرد و غبار فتنه مانع ظهور حقيقت نشود.
|