(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 25 اسفند 1388- شماره 19606
 

عواقب لغزش عالم
بدقولي و آفت هاي آن
تپش قلم
آداب زيارت و ديد و بازديد



عواقب لغزش عالم

جايگاه عالم فقيه
هر كسي اگر در زندگي خصوصي اش بلغزد، دودش به چشم خود مي رود؛ اما اگر در زندگي اجتماعي بلغزد، ديگران هم آسيب مي بينند. اعتبار و شخصيت هر كسي دايره اين تأثيرات را بسته و باز مي كند. به اين معنا كه اگر شخص، داراي شخصيت اجتماعي بيش تري باشد، به همان اندازه دايره تأثيرات آن بيش تر مي شود.
سعدي در گلستان خود آورده است:
صاحبدلي به مدرسه آمد زخانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طريق ر ا
گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختيار كردي از آن اين فريق را
گفت آن گليم خويش بدر مي برد ز موج
وين جهد مي كند كه بگيرد غريق را
دامنه تأثيرگذاري رفتارهاي خصوصي و اجتماعي و نيز اشخاص با اعتبارات كم و زياد را بايد اين گونه ارزيابي و داوري كرد. از اين رو هر چه آدمي از نظر اجتماعي از جايگاه برتر و دايره نفوذ بيش تري برخوردار باشد، آثار تأثير خوب و بد كارهايش نيز اين گونه متفاوت مي شود.
از پيامبر گرامي اسلامي(ص) درباره جايگاه نفوذ و تأثيرگذاري عالم آمده است: اذامات العالم الفقيه ثلم في الاسلام ثلمه لايسدها شيء؛ وقتي عالمي فقيه، فوت كند در اسلام رخنه اي ايجاد مي شود كه هيچ چيزي نمي تواند جاي آن را پركند؛ زيرا انتساب وي به جهان فقاهت و دين، موجب مي شود تا تأثير دوگانه اي داشته باشد. مردم به اين شخص به دو دليل احترام مي گذارند: يكي از آن جهت كه دانشمند است و ديگر از آن رو كه فقيه و عالم دين است. از اين رو دايره نفوذ و تأثيرگذاري اش بيش تر از كسي است كه تنها عالم و دانشمند باشد و كاري به دين مردم نداشته باشد. كساني كه با دين و دنياي مردم سروكار دارند، تأثيرات ايشان بسيار قوي تر و از نظر دامنه و گستره نيز وسيع تر است.
البته در برخي از منابع اين حديث چنين نقل شده است: «اذا مات المومن الفقيه ثلم في الاسلام ثلمه لايسدها شيء» در همين عبارت نيز قيد ايمان به شكلي همان كار را انجام مي دهد؛ زيرا اين فقيه و دانشمند را از ديگر دانشمندان جدا مي كند. به اين معنا كه مؤمني كه دانشمند است مرگش چنين تأثيرگذار مي باشد؛ زيرا فقيه در اصل به معناي دانشمند ژرف انديش است كه داراي فهم و درك و بصيرت ژرف مي باشد و ژرف نگري وي موجب شده تا از ديگران جدا شود و محل احترام و اعتبار مردم قرارگيرد. اين فقه و دانش وي در كنار ايمان، مسئوليت دو چنداني براي او پديد مي آورد؛ زيرا همان اندازه كه اعتبار و احترام او افزايش مي يابد به همان اندازه بر مسئوليت و تكاليف وي افزوده مي شود؛ چرا كه ارتباط ميان حقوق و تكاليف به تناسب است. به اين معنا كه هر حقي تكليف در خور شأن خود را مي طلبد؛ چنان كه هر تكليفي نيز حقوق شايسته آن تكليف را اقتضا مي كند؛ چه آن كه «من له الغنم فعليه الغرم؛ هر كسي كه سود برد زيان را نيز مي بايست متقبل شود.»
وظيفه سنگين منسوبين به پيامبر وائمه(ع)
خداوند در قرآن مي فرمايد كساني كه به پيامبر(ص) منتسب هستند بايد خود را براي پاداش هاي مضاعف آماده كنند؛ يعني اگر كارهاي نيك كردند پاداش هاي نيك مضاعفي نيز دريافت مي كنند و اگر كارهاي زشتي انجام دادند خود را براي مجازات هاي سخت تر آماده كنند. (احزاب، آيات30و 31)
براين اساس در روايات به مومنان شيعي هشدار داده مي شود كه انتساب آنان به معصومان (ع) مسئوليت ايشان را دوچندان مي كند چنان كه سود و بهره ايشان نيز به سبب همين ارتباط و انتساب ايماني بسيار فزون تر است؛ زيرا از شفاعت آن حضرات بهره مند شده و در دنيا نيز از عنايات خداوندي سود مي برند.
درجامعه امروز كساني كه به دولتمردان وابسته هستند و منسوب به شخص و شخصيت مي باشند، هم از اعتبار آنان سود مي برند و هم به سادگي مي توانند آنان را بد نام كنند از جمله زنان و فرزندان شخصيت هاي اجتماعي كه از اعتبار و منزلت اجتماعي و سياسي بالايي برخوردارند مردم در رفتارهاي خويش به عقلا و علماي قوم خود مي نگرند و مي كوشند تا آنان را الگوهاي رفتاري خويش قرار دهند. همين ويژگي تقليدپذيري و الگوبرداري از رفتارهاي بزرگان قوم، موجب مي شود تا خواسته و ناخواسته فرزندان و زنان و ديگر منسوبين و منتسبان به آنان نيز در دايره الگوبرداري قرار گيرند. اين گونه است كه آثار رفتارهاي درست و نادرست آنان درگستره وسيعي برجا مي ماند.
عواقب خطرناك لغزش عالم
در روايت از اميرمومنان علي (ع) آمده است: زله العالم كانكسار السفينه تغرق و يغرق معها غيرها؛ لغزش عالم مانند شكسته شدن كشتي است كه باعث غرق كشتي وسرنشينان است. (غررالحكم، ص 426).
همچنين آن حضرت گفت:زله العالم كبيره الجنايه؛ لغزش عالم آن جنايتي بس بزرگ است (همان، ص 427) زيرا اين جنايت، محدود به حوزه شخصي يا دايره بسته اي نيست بلكه؛ زله العالم تفسد العوالم؛ لغزش دانشمند جهانيان و عوالم را تباه و فاسد مي كند. (همان، ص 426).
از اين رو دايره عمل دانشمندان محدود به خود يا گروه خاصي نمي شود بلكه جهان و جهانيان را تخريب و تباه مي كند و مردم را در دنيا و آخرتشان زيان مي رساند و بازتاب آن حتي در عوالم و جهان هاي ديگر و نيز نسل ها و اقوام بعد از آنان نيز خواهند ماند؛ زيرا رفتار عالم به شكل يك فرهنگ درمي آيد و همانند سنت بد و خوب ماندگار مي شود و آثار آن هم چنان درجهان ها و نسل ها مي ماند.
از نظر اميرمومنان علي (ع) اين لغزش عالم مي تواند حتي به شكل غفلت باشد و دمي از حق غافل گردد و رفتاري را ناغافل انجام داد ولي همين غفلت وي تاثيرات شگرفي دارد و مي پرسد: كيف يهتدي الضليل مع غفله الدليل؛ چگونه با غفلت راهنما گمراه مي تواند هدايت يابد. (همان، ص 553)
براين اساس از عالم مي خواهد تا درهمه حالات مواظب خود باشد و پيش از اين كه به كاري بپردازد نخست خود را اصلاح كند؛ زيرا «كيف يصلح غيره من لم يصلح نفسه؛ كسي كه خود را اصلاح نكرد چگونه مي تواند ديگران را اصلاح كند.» (همان، ص 555) چرا كه «من لم يصلح نفسه لم يصلح غيره؛ كسي كه خود را اصلاح نكرد ديگران را اصلاح نخواهد كرد. (همان ، ص 702).
درحديث قدسي آمده است كه مي توان از خطاهاي فردي گذشت ولي نمي توان از خطاهاي اجتماعي گذشت. از آن جايي كه خطاهاي عالمان، خطاهاي شخصي به شمار نمي آيد نمي توان به سادگي از آن گذشت و لغزش ايشان را همانند لغزش يك فرد معمولي و عادي دانست؛ زيرا حتي اگر خطاهاي مردم عادي خطايي اجتماعي باشد، دريك دايره بسته، تاثيرگذاري دارد ولي خطاهاي عالمان و دانشمندان و مسئولان دايره وسيعي اجتماعي و طبقات و جوامع و اقشار مختلف را در برمي گيرد. بنابر اين نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت.
لغزش در اصول و فروع
درحوزه عمل سياسي نيز اين گونه است كه بايد همواره ميان اصول و فروع تفكيك كرد؛ يعني همان گونه كه ميان رفتارهاي انسان هاي معمولي با انسان هاي عالم و داراي مسئوليت هاي اجتماعي و اعتبار تفاوت قايل مي شويم هم چنين مي بايست ميان اصول و فروع، اين گونه تفكيك كنيم. بنابر اين گاه اين لغزش ها در اصول است و گاه در فروع اگر در فروع باشد مي توان اغماض كرد وتساهل نمود ولي لغزش در اصول تاثير بد شگرفي دارد.

 



بدقولي و آفت هاي آن

محمدرضا توكلي
بي گمان بنياداجتماعي بر تعاملات درست و راست مردم قرار گرفته است. هرگونه بي اعتمادي به معناي واگرايي و فروپاشي اجتماعي است. از اين رو قول و قرار به صورت شفاهي و كتبي به عنوان بنياد اجتماع، موردتأكيد مي باشد. وفا به پيمان ها، قراردادها، عقود و عهود به عنوان فضيلت اخلاقي وحقي اجتماعي از سوي عقلا تفسير شده است؛ به گونه اي كه شرافت مردم به قول و قرار ايشان سنجيده و ارزيابي مي شود. برخي براي تبيين شخصيت درست و سالم خويش به وفاي به عهد خويش اشاره مي كنند و مردم در هنگام داوري درباره وجوه شخصيتي افراد، بر اين نكته پافشاري مي كنند كه: سرش برود قولش نمي رود.
بر اين اساس مي توان گفت كه هرگونه بدقولي،به عنوان نابهنجاري وضداخلاق شناخته و معرفي مي شود؛ زيرا بنياد اجتماع را سست و شخصيت آدمي را تحليل مي برد وبه سوي رذالت و پستي سوق مي دهد و به بي اعتمادي اجتماعي دامن مي زند. اين درحالي است كه از نظر دانشمندان علوم مختلف، اعتماد اجتماعي به عنوان سرمايه اصلي و اساسي هر جامعه بلكه بنياد آن مي باشد.
نويسنده در اين نوشتار جايگاه وفا به عهد و پايبندي به قول و قرار رابراساس آموزه هاي قرآن تبيين كرده و تحليل قرآن را از نابهنجاري بدقولي به رشته تحرير درآورده است با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
ارزش واهميت راستگويي
راستگويي كه معادل واژه صدق عربي و نقيض كذب، و به معناي مطابقت و هماهنگي گفتار با اعتقاد باطني مي باشد؛ گاه به معناي مطابقت گفتار با مخبر عنه نيز مي آيد. (ترتيب العين، ج 2 ص 977 و مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 478 ذيل واژه صدق)
انسان راستگو كسي است كه آن چه بر زبان مي آورد، مطابق اعتقاد وي باشد و اگر از چيزي خبر مي دهد، خبري مطابق واقع باشد.
در ا هميت راستگويي همين بس كه قرآن ارزشي والاتر و برتر از ايمان و تقوا براي آن در آيه 119 سوره توبه قايل شده است و در آياتي چون 70 و 106 سوره اعراف و 26 و 27 سوره يوسف و 7 سوره حجر و 31 و 154 سوره شعراء راستگويي رابه عنوان امري فطري و پذيرش همگاني معرفي مي كند و در آيه 15 و 17 سوره آل عمران و 69 و 87 سوره مائده و آياتي ديگر آن را به عنوان ملاك فضيلت انساني و كمال وي برمي شمارد.
ازنظر قرآن بندگان راستگو كساني هستند كه شايسته ستايش بوده (آل عمران آيات 15 تا 17) و به عنوان يكي از معيارهاي انتخاب دوست و رفيق (نساء آيه 69) و جداسازي انسان ها در قيامت (مائده آيه 119) مطرح مي باشد؛ چنان كه راستگويي در آيه 177 سوره بقره و نيز 27 و 46 و 56 سوره يوسف به عنوان مصداقي از مصاديق نيكوكاري مطرح مي شود و از آن ستايش به عمل مي آيد.
از اين رو خداوند مؤمنان را به راستگويي و درستي در عمل دعوت مي كند (توبه آيه 119)؛ زيرا تنها راه حصول رستگاري آخرتي، راستگويي و راستي است و انسان تنها در سايه راستي و راستگويي است كه مي تواند اميد به سعادت و رستگاري ابدي داشته باشد. (مائده آيه 119)
ريشه تأكيد و توجه قرآن به راستي و راستگويي را مي توان در اين مطلب جست كه انسان فقط هنگامي در مسير رشد و بالندگي قرار مي گيرد كه راستي و راستگويي را در زندگي بپذيرد و بدان پايبند باشد (همان)؛ چنان كه راستگويي، زمينه ساز رشد و ترقي انسان و دست يابي به مقامات معنوي و كمالي است. (مريم آيات 56 و 57)
از نظر قرآن، راستگويي مؤمنان در گفتارهايشان سبب مي گردد تا اعمال ايشان اصلاح و قابل ترقي به سوي خداوند شود. (احزاب آيه 70 و 71) خداوند با تأكيد بر واژه «سديد» مي كوشد تا اين معنا را به خواننده القا كند كه قول و كلامي مي تواند اصلاح گر و مفيد باشد كه خالي از هرگونه شائبه دروغ و لغو بوده و ظاهر و باطن آن موافق هم باشد. (مجمع البيان، ج 7 و 8 ص 584)
قول و قرار
يكي از موضوعاتي كه پيوندهاي اجتماعي بر آن قرار مي گيرد، قول و قرار است. قول به معناي گفتار و سخن و قرار به معناي عهد و پيمان در اين جا موردنظر مي باشد. درحقيقت شخص با سخن خويش عهد و پيماني را با ديگري مي بندد و شخص ديگر را مطمئن مي سازد كه بدان عمل كرده و مطابق قول و سخن خويش،كاري را انجام دهد.
بسياري از معاملات و حتي تعاملات اجتماعي براساس عهد و پيمان هاي شفاهي انجام مي پذيرد. هرچند كه در آيات قرآني به عنوان يك آموزه حقوقي و اخلاقي از مؤمنان خواسته شده تا در حوزه معاملات، به نگارش عقود و عهود بپردازند، تا بتوان براساس آن استناد حقوقي كرد ولي در بسياري ا زروابط اجتماعي و كارها اين امكان وجود ندارد كه به شكل نوشتاري درآيد. از اين رو قول و قرار به معناي مهم ترين ابزار تعاملات اجتماعي موردتوجه و بهره برداري از سوي همگان مي باشد.
در ادبيات عربي از معاملات به عنوان صفقه ياد مي شود كه زدن دو دست به يك ديگر پس از انجام توافقات و قول و قرارها مي باشد. اين واژه به خوبي تبيين مي كند كه اصول معاملات بر قول و قرار نهاده شده و زدن دست به يك ديگر نشانه تمثيلي از پيمان و قرارداد است.
همين معنا را مي توان در مهم ترين امر اجتماعي يعني قرارداد و پيمان ميان ملت با دولت و يا با امت امام يافت. بيعت نيز به معناي قراردادي است كه ميان امام و امت و دولت و ملت بسته مي شود و دست زدن و صفقه در آن نيز به عنوان تمثيل و نشانه قرارداد بيعت در آن، خودنمايي مي كند.
در آيات 23 و 24 سوره احزاب يكي از نشانه هاي ايمان را پاي بندي به عهد و پيمان مي شمارد و در آيه نخست سوره مائده فرمان مي دهد كه مؤمنان نسبت به هر عقد و عهدي وفادار باشند.
در اين فرمان تفاوتي ميان عهدي كه به شكل نوشتار و يا قول و قرار باشد، گذاشته نشده است. بنابراين وفا به عهد و عقد كه در اين آيه و آيات ديگر مطرح مي شود، شامل وفاي به قول و قرار شفاهي و زباني نيز مي شود.
بدقولي، نشانه اي از فسق
خداوند در آيه 27سوره بقره نقض پيمان و بدقولي را نشانه اي از فسق مي شمارد. فسق در معناي اصلي آن به معناي بيرون شدن از پوست است. وقتي مي گويند (فسقت التمره ) معنايش اين است كه خرما از پوستش بيرون آمد.
فاسق در اين آيه به كسي اطلاق مي شود كه عهدي را كه بسته، مي شكند.
بنابر اين مي توان گفت نقض عهد و بدقولي به معناي نوعي بيرون شدن از پوست است كه شخص حقيقت باطني خويش را آشكار مي كند و زشتي خويش را مي نمايد. از همين رو آخر آيه، فاسقين را به زيانكاران توصيف مي كند. مفهوم خسران و زيانكاري در چيزي تصور دارد كه آدمي بوجهي مالك آن باشد.
خداوند درباره يكي از پيامبرانش به نام اسماعيل (ع) كه به سوي قوم جرهم فرستاده شده بود مي فرمايد:«و اذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد وكان رسولا نبيا. (مريم آيه 54)
دراين آيه اين پيامبر به عنوان صادق الوعد (خوش قول) معرفي مي شود. براي آشنا شدن با اين مفهوم و علت ستايش خداوند از وي از تفسير مجمع البيان استفاده مي كنيم. دراين تفسير در ذيل آيه آمده است: وي پيامبري بود كه به سوي قوم «جرهم» فرستاده شد. «ابن عباس» آورده است كه: آن حضرت با مردي عهد بست كه درجايي در انتظار آمدن او بماند، و آن بنده خدا وعده اش را فراموش كرد و «اسماعيل» يك سال درآنجا انتظار كشيد تا آمد.
اين بيان از حضرت صادق (ع) نيز روايت شده است، اما «مقاتل» آورده است كه حضرت اسماعيل سه روز درآنجا انتظار كشيد. به باور عده اي، اين «اسماعيل» فرزند گران قدر «ابراهيم» نيست، چرا كه او پيش از پدرش جهان را بدرود گفت، بلكه اين پيامبر ديگري است كه به سوي جامعه و مردم خويش برانگيخته شد و پس از رساندن پيام خدا به آنان هشدار از كفر و بيداد، مورد خشم زورمداران قرارگرفت؛ به گونه اي كه پوست سرش را كندند و خداي توانا او را دراين كيفر نمودن قوم، يا گذشت از آنان، آزاد ساخت و او اين كار را به خدا واگذار كرد. اين بيان از حضرت صادق(ع) نيز روايت شده است. گروهي آورده اند كه نامبرده «اسماعيل بن حزقيل» بود وپس از شرارت قوم درحق او فرشته اي از سوي خدا آمد وگفت: اي پيامبر خدا! من فرستاده پروردگار تو هستم، و او بر تو درود و سلام مي فرستد و مي فرمايد: ديدم كه اين بيدادگران چگونه تو را شكنجه كردند، و اينك به من فرمان داده است تا فرمانبردار تو باشم و هر آنچه فرمان دهي درمورد آن قوم تبهكار به انجام رسانم.
اما او گفت:من درراه خدا به حسين (ع) اقتدا نموده و او را اسوه و الگوي خويش گرفته ام. فقال: يكون لي بالحسين اسوه .
اين نمونه اي از وفاي به عهد درپيامبران گذشته است. درباره پيامبراكرم(ص) نيز درباره وفاي به قول و قرار آمده كه آن حضرت با كسي قول و قرار مي گذارد تا دركنار كعبه وي را ببيند. آن حضرت(ص) به كنار خانه خدا مي آيد و هرچه انتظار مي كشد آن شخص نمي آيد. آن حضرت (ص) درميان آفتاب ايستاده بود. يكي از يارانش به آن حضرت (ص) عرض مي كند كه به سايه اي دركناري رود كه با محل ملاقات كمي دورتر بود. آن حضرت (ص) نمي پـذيرد و مي فرمايد كه اگر به جاي ديگر برود به آن شخص قول داده كه دراين جا او را ببيند و اگر وي بيايد و او را دراين جا نبيند، بدقولي كرده است.
مدتي مي گذرد و يكي از ياران، شخص مذكور را مي يابد و به وي مي گويد كه پيامبران (ص) دركنار خانه خدا در انتظار توست. وي مي گويد كه قرار ملاقات را فراموش كرده بود.
نزد پيامبر (ص) مي شتابد و عذرخواهي مي كند.
امانت بودن عهد و پيمان
خداوند در آياتي چند بر عهد به عنوان يك امانت تأكيد دارد. درحقيقت عهد، نوعي امانت در نزد شخص است كه مي بايست آن را مراعات كرده و به اهلش بازگرداند. خداوند در اين باره يكي از صفات مومن را مراعات امانت مي داند و مي فرمايد: والذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون؛ مؤمنان آنها هستند كه امانت ها و عهد خود را مراعات مي كنند. (مؤمنون آيه 8، معارج آيه 23.)
در همين رابطه از امام سجاد نقل شده كه اگر قاتل امام حسين(ع) شمشيري كه بدان، حضرت را به شهادت رسانيده، به رسم امانت در نزد من گذارد، آن را حفظ كرده و پس از درخواستش، به وي باز مي گردانم.
وفاي به عهد و پيمان به هر شكلي چه قولي و چه نوشتاري نه تنها يك مسئوليت اجتماعي و حقوقي مي باشد بلكه يك مسئوليت بزرگ از سوي خداوند است كه بر گردن اشخاص مي باشد و بايد در قيامت پاسخ گوي آن باشند. (اسراء آيه 43)
عمل به عهد و قول در روايات
آموزه هاي نبوي نيز بر وفاي به قول و قرارها تأكيد داشته و آن را از نشانه هاي ايمان شخص مي شمارد. به سخن ديگر هر كسي اگر بخواهد درباره ايمان شخصي داوري كند بايد به شيوه رفتاري او در عمل به قول و قرارهاي او توجه كند كه اگر به قولي كه مي دهد عمل كند مي توان آن را نشانه اي از ايمان شخص دانست، به ويژه آن كه اين قول و قرار، زباني و شفاهي باشد و تنها خود و ديگري و خدا از آن گاه باشند.
به هر حال پيامبر(ص) و امامان معصوم بر اين اصل اساسي جامعه و انسانيت توجه داشتند. به عنوان نمونه مي فرمايند: من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليف اذا وعد؛ آن كس كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد به وعده خود وفا كند. (اصول كافي، ج 2/ص 463، حديث2.)
در همين رابطه امير مومنان نيز مي فرمايد: ان الوفاء بالعهد من علامات اهل الدين؛ وفاي به عهد از نشانه هاي مردم متدين است. (سفينه البحار، ج 2/ ص 576.)
اصولا از نظر اسلام كسي كه پاي بند به پيمان خود نباشد دين ندارد: لادين لمن لاعهد له (بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 27/ ص 69.)
چنان كه براساس همين مباني و اصول است كه نشانه نفاق شخص در ايمان به خدا و رستاخيز را مي توان در بدقولي هاي وي جست وجو كرد. كسي كه به قول و قرارهاي خويش پاي بند نيست نمي تواند مدعي ايمان باشد؛ زيرا قول و عملش با هم تطابق ندارد و عدم مطابقت قول و عمل، خود يكي از مهم ترين نشانه هاي نفاق است. از اين رو پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: آيه المنافق ثلاث اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان؛ نشانه منافق سه چيز است: دروغگويي، پيمان شكني، و خيانت در امانت. (المستطرف، ج 1/ ص 891)
اميرمومنان(ع) در فرمان خود به مالك اشتر بر جايگاه عمل به قول و قرارها تأكيد مي ورزد و مي فرمايد: اياك... ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك... و الخلف يوجب المقت عندالله والناس قال الله تعالي «كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون»؛ بپرهيز از اينكه به مردم وعده بدهي و تخلف كني... زيرا (تخلف از وعده) موجب خشم خدا و مردم خواهد شد، چنان كه قرآن مي فرمايد: «نزد خدا بسيار خشم آور است كه بگوييد چيزي را كه به آن عمل نمي كنيد» (نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه 35.)
امام صادق(ع) وفاي به عهد را از حقوق ايماني برمي شمارد و مي فرمايد: المؤمن اخوالمؤمن عينه و دليله لايخونه و لايظلمه و لايغشه و لايعد عده فيخلفه؛ مؤمن برادر مومن و مانند چشم و راهنماي اوست، به او خيانت نمي كند و ستم روا نمي دارد و او را فريب نمي دهد و به او وعده اي نمي دهد كه تخلف كند. (اصول كافي، ج 2/ ص 661، حديث 3.)
بدقولي و گسست اجتماعي
بدون ترديد بدقولي و زير قرار زدن از علل مهم گسست اجتماعي و واگرايي است. بسياري از تعاملات مردمي براساس قول و قرار شكل مي گيرد. حتي در انگلستان هنوز قول شرف ايشان از نوشتجات آنان قوي تر و مستحكم تر است و انگليسي ها در قول و قرار بين خودشان مي كوشند آنچه را كه بر زبان آورده اند عمل كنند. شايد در اين مطلب كمي غلو صورت گرفته باشد، ولي اصولا اجتماع نمي تواند به دور از وفاي به قول و قرارها دوام آورد.
بدقولي چه د رامور كوچك و چه بزرگ موجب مي شود تا اعتماد از جامعه سلب شود و مردم نتوانند به سخنان و قول و قرارهاي ديگري اعتماد كنند. اين گونه است كه سوءظن و بدگماني در جامعه تقويت مي شود و هر كسي نسبت به قول و قرارهاي ديگري به ديده شك و ترديد مي نگرد.
اين مسئله در حوزه وعده هاي انتخابي بسيار حائزاهميت است. نامزدهاي انتخابي مجلس و رياست جمهوري، در بسياري از موارد به عللي چون جذب و جلب آراي مردم و عدم آگاهي از ظرفيت و توانمندي هاي پست و منصب دولتي و ظرفيت هاي كشوري و توانمندي هاي قدرتي، به مردم وعده هايي مي دهند كه بعضا دور از دسترس ايشان و يا ناتوان از اجراي آن هستند از اين رو مطالبات مردمي را افزايش داده و سطح آن را نسبت به دور پيشين و يا كارگزار و رئيس جمهوري پيشين بالاتر مي برند تا آراي بيش تري جلب نمايند. اما در هنگام عمل نمي توانند از عهده همه قول و قرارهاي خويش برآيند.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& عيد واقعي زماني است كه موفق شويم «نفس خويش» را از ظلمات رذايل بيرون كشيده و بر سر سفره فضايل جشن پاكي برپا كنيم.
¤¤¤
& اگر منصفانه قضايا را ببينيم، در دنيا و آخرت، نازنينيم.
¤¤¤
& وقتي در عرصه تعيين حق و باطل، به تسويه حسابهاي شخصي و گروهي بپردازيم، همه از حق فرياد مي زنيم اما در باطل ساكت مي شويم!
¤¤¤
& اگر شياطين جني و انسي موفق شوند روح خودبرتر بيني را در ما بدمند، «ديو درون» ما چنان وحشي مي شود كه ما را در قعر دوزخ مي نشاند.
¤¤¤
& دلم، دلخسته از وابستگي هاي مجازي و خلأهاي حقيقي است، خدايا عاشقمان كن!
¤¤¤
& «شمشير ظلم» پيش از آنكه از نيام بيرون كشيده شود، دسته خويش را بريده است.
¤¤¤
& ويرانگراني كه شعار «معماري دهكده جهاني» مي دهند اگر آدم شوند، بشريت از پارس «ابردرندگان» راحت مي شود.
¤¤¤
& ناسزاگويي به گرگهايي كه در پوستين گوسفندان درندگي مي كنند، بسزاگويي درست در محضر «قاضي تاريخ» است.
¤¤¤
& آنكه حقيقت را نمي فهمد نادان است اما كسي كه مي فهمد و آنرا كتمان مي كند، مقدمات جنايت را آماده مي سازد!
¤¤¤
& آنكه آسماني است اگر در خاك ماليده شود افسوس ابدي مي خورد و كسي كه در خاك مي لولد اگر از خاك جدا شود، الي الابد مي نالد!

 



آداب زيارت و ديد و بازديد

عباس علي عابدي
يكي از عوامل همبستگي اجتماعي و همدلي، ارتباط هميشگي و تبادل افكار و آراء است. ديدن همديگر به جهت حضور در كنار هم نوعي همگرايي و همدلي خاصي را پديد مي آورد كه در انواع ديگر ارتباطات نمي توان آن را يافت. هنگام ديدار و حضور در كنار ديگري نوعي انرژي ميان دو طرف تبادل مي شود كه همدلي و همرهي را در ميان آنها ايجاد و يا افزايش مي دهد. از اين رو ديدار و بازديد به عنوان اصل مهم ارتباطي و اجتماعي مورد توجه قرآن و آموزه هاي آن قرار گرفته است و از انسانها خواسته شده تا به زيارت و ديدار يك ديگر بشتابند.
در اسلام ديدار وابستگان و خويشان به عنوان صله رحم واجب شده و براي آن آثار و كاركردهاي بسياري در حوزه زندگي اجتماعي و افزايش و يا كاهش عمر در صورت عدم رعايت آن بيان شده است. ديدار از برادران مومن به ويژه بيماران و يا كساني كه از مسافرت يا از زيارت اماكن مقدس بازگشته اند امري است كه روايات انبوهي در بيان فوايد و آثار مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي آن وارد شده است. آيات قرآني نيز به اين مساله به اشكال مختلف پرداخته است كه در اين نوشتار به بخشي از آموزه هاي قرآني در اين حوزه پرداخته مي شود. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
شرايط تحقق ديدار و زيارت
در قرآن واژه زيارت در معاني چند به كار رفته كه مي توان در حوزه هاي مختلف ارتباطي آن را دسته بندي كرد. به اين معنا كه زيارت در هر معنايي كه به كار رود، مفهوم ارتباطي در آن ملحوظ است چنان كه اين ارتباط مي بايست به شكل حضور مكاني و مكانتي صورت پذيرد. از اين رو نوعي از حضور در تحقق زيارت و ديدار، شرط است و بسته به ديدار شونده، نسبت هاي حضور مي تواند متفاوت باشد.
از آن جايي كه در زيارت، ديدار كردن با قصد از پيش تعيين شده مطرح است نمي توان از قصد و نيت باطني در آن نيز چشم پوشيد و اگر شخصي بي قصد با كسي مواجه شود و نوعي ديدار انجام پذيرد زيارت تحقق نمي يابد. بنابراين در تحقق زيارت و ديدار، نيت و قصد از پيش، لازم و ضروري است. از اين رو مي توان يكي از مؤلفه هاي اصلي و اساسي در زيارت و ديدار را ميل و گرايش باطني شخص بيان كرد. گويي زيارت كننده از ديگران روي گردانده و به سوي زيارت شونده تمايل و قصد كرده است. (معجم مقاييس اللغه ج 3 ص 36 ذيل واژه زور)
از ديگر مولفه هايي كه براي تحقق زيارت و ديدار بيان مي شود و در معناي آن به گونه اي ملحوظ است، قصد اكرام زيارت شونده و انس گرفتن با او نيز نهفته است. (مصباح اللغه ج 1 و 2 ص 260 ذيل واژه زور)
به سخني مي توان در مفهوم زيارت اين گونه گفت: زيارت و يا ديدار به حركت رفتاري شخص زيارت كننده اي اطلاق مي شود كه به سبب ميل و گرايش باطني، از ديگري رو گردانيده و به قصد حضور در نزد ديدار شونده حركت مي كند و خود را به وي مي رساند تا با اين عمل خويش زيارت شونده را تكريم و احترام نموده و با انس گرفتن با وي محبت او را به خويش جلب نمايد.
بر اين اساس هرگونه ديداري را نمي توان زيارت دانست و احكام و فوايد آن را بار كرد. نقش هر يك از مولفه هاي اصلي و اساسي زيارت در آن اندازه است كه بي تحقق هر يك نمي توان مدعي شد كه زيارتي صورت پذيرفته است.
زيارت شونده ها
زيارت بيانگر نوعي ارتباط روحي و معنوي با زيارت شونده است، از اين رو زيارت مي تواند حتي نسبت به كساني باشد كه زنده نيستند ولي در جايگاهي هستند كه نسبت به زيارت شونده آگاهي و شعوري خاص دارند و زيارت كننده را مي بينند و از حضور او مطلع و آگاه هستند. از اين رو ممكن است زيارت شونده اهل قبور باشند و يا خداوندي كه بيرون از دايره كون و مكان است و براي ديدار او نمادهاي خاصي معرفي شده است. در اين راستا ديدار از كعبه و زيارت خانه خدا در حكم زيارت خدا و زيارت قبر اولياي الهي چون قبور پيامبران و امام معصوم(ع) در حكم زيارت آنان معرفي شده است.
براين اساس خداوند فرمان مي دهد كه مومنان عاشق كه بايد از ماسوي الله روي برگردانند و به او روي آورند به حكم ففروا الي الله؛ به سوي خدا بگريزيد بايد براي ديدار خداوند رخت سفر ببندند و قصد حج و زيارت بيت الله الحرام نمايند. (آل عمران آيه 97 و نيز حج آيه 27) تا خود را از ماسوي الله دور ساخته و همه هم و غم آنها خداوند شود.
زيارت خانه خدا و حج بيت الله الحرام به معناي زيارت الهي با مفهوم پيش گفته و اصطلاح بيان شده است. بنابراين فوايد بسيار و آثار گران بهايي براي ديداركننده خواهد داشت.
مردگان، هوشيارتر از زندگان
زيارت اهل قبور نيز امري است كه مولفه هاي پيش گفته را تحقق مي بخشد؛ زيرا هم اكرام و احترام مردگان زيارت شونده است و هم انس و الفت گرفتن با ايشان و بهره مندي از فوايد زيارت و بهره هاي مادي و معنوي آن كه زندگي آدمي را متحول مي سازد. از آن جايي كه مردگان از زندگان هوشيارترند و به حكم بصرك اليوم الحديد؛ بصيرت تيز و تندتري پس از مرگ نصيب هر مرده اي چه مومن و چه كافر مي شود، زيارت مردگان در قبرستان ها نوعي علم نوري و بصيرت الهي به انسان ها مي بخشد كه موجبات تحول آنها را فراهم مي آورد.
در روايات بسياري از هوشياري و آگاهي مردگان و حتي آگاهي بيش تر آنان سخن گفته شده است. در جنگ بدر آن گاه كه پيامبر كشته شدگان بدر را در چاه افكند با ايشان به سخن نشست و گفت كه من آن چه را خدايم وعده كرده بود يافتم، آيا شما آن چه خدايم وعده كرديد يافتيد؟ در اين هنگام برخي ها معترض آن حضرت(ص) شدند و گفتند كه چگونه با مردگاني كه نمي شنوند و آگاه نيستند سخن مي گويي؟ آن حضرت(ص) پاسخ داد: آنان از شما آگاه تر و شنواترند. در همين راستا در روايات آمده است كه زيارت اهل قبور مستحب و سخن گفتن و نشستن و دعا و قرآن خواندن مفيد به حالشان است؛ زيرا آنان در عالم برزخ در مسير تحول و تكامل تا روز قيامت هستند و از باقيات صالحات و اموري كه در اين دنيا از خوبي ها و سنت هاي پسنديده گذاشته اند بهره مي برند. از اين رو انسان ها درعالم برزخ نيز در حال تكامل هستند و شدن در آن جا نيز ادامه مي يابد. اين شدن ها نسبت به همگان تحقق مي يابد. آناني كه كافرند و سنت هاي زشت و ناروا به جا گذاشته اند از آثار آن بهره مي گيرند و در ورطه سقوط راه خويش را ادامه مي دهند و كساني كه نيكوكار بوده و سنت هاي نيك به جا گذاشته اند از سنت هاي نيك بهره مند مي شوند و در شدن تعالي پيش مي روند.
ديدار از اهل قبور و مردگان به حال زندگان بسيار سودمند است و اين فوايد به اشكال مختلف خود را نشان مي دهد. كمترين تأثير آن ياد كردن مرگ و رفتن و عدم بقاي آدمي است ولي اگر شخص داراي چشم برزخي باشد و روح و جانش با عوالم ديگر ارتباط داشته و به حكم «بسلطان مبين» توانسته باشد از اقطار آسمان ها و راه هاي آن گذر كند، مي تواند با مردگان و يا ديگر موجودات ارتباط برقرار كرده از آگاهي و دانش هاي آنان كه دانش هاي رشدي و بصيرتي است بهره مند شود.
آيت الله قاضي و اسرار وادي السلام
آيت الله حسن زاده آملي د ردرس خويش حكايتي را مطرح مي كرد كه بسيار مشهور است. ايشان از آيت الله محمدتقي آملي(ره) حكايت مي كرد كه در نجف شاگرد آيت الله قاضي(ره) بوده است. در آن زمان برخي از ارادتمندان آملي از وي خواسته بودند كه به تهران منتقل شود و نامه اي هم بدين منظور براي او مي فرستند. ايشان از محتواي نامه كسي را آگاه نمي كند ولي مسئله رفتن و نرفتن و ماندن در نجف دغدغه ذهني و مي شود. آيت الله آملي مي فرمود همواره دغدغه اي نسبت به رفتارهاي آقاي قاضي داشتم كه چرا ايشان ساعت ها وقت خويش را در قبرستان ها مي گذرانند در حالي كه به جاي آن مي توانستند تدريسي و يا كار مفيدتري داشته باشند.
وقتي به ديدار ايشان رفتم. پس از سلام و احوال پرسي، مرحوم قاضي رو به من كرد و گفت: نيازي نيست به تهران برويد و در تهران آقاياني هستند كه به اين مهم بپردازند و شما مشغول درس و بحث خود باشيد. من شگفت زده شدم كه اين مطلب را ايشان از كجا دانسته اند و چگونه نامه اي كه كسي از محتواي آن جز خودم مطلع نبود ايشان از محتواي آن آگاه بوده و دستور مي دهد كه به تهران نروم. اين مطلب چون در ذهنم خطور كرد آقاي قاضي ادامه داد: همه اين ها را از ماندن در وادي السلام دارم.
در روايت است كه اميرمؤمنان(ع) به زيارت اهل قبور در وادي السلام مي رفت و مي فرمود كه مؤمنان در اين جا دسته دسته نشسته و مشغول گفت وگو هستند ولي شما آنان را نمي بينيد.
از ديگر افرادي كه زيارت آنها مستحب و پسنديده است، مؤمنان و عالمان و نيز مؤمنان بيمار و مريض است كه در احاديث و روايات از آن سخن به ميان آمده است.
ممنوع شدگان از زيارت
با اين همه از ديدار با منافقان و حتي قبور ايشان برحذر داشته شده. در آيه 84 سوره توبه از مؤمنان خواسته شده كه به زيارت قبور منافقان و فاسقان نروند؛ فسق عملي آنها موجب شده تا از مقام انسانيت بيرون روند و ديدار ايشان ديدار بوزينگان و خوكان و كساني است كه مسخ شده و از حال انساني به انعام و يا بل هم اضل (پست تر از جانوران) تبديل شده اند.
همين حكم حرمت در آيه نسبت به كافران نيز آمده و از زيارت قبور كافران بازداشته شده است.
دسته اي ديگر كه زيارت قبور آنها حرام دانسته شده كساني هستند كه در زندگي دنيوي خويش اهل تكاثر و ثروت اندوزي و جمع و شمارش آن بوده اند؛ زيرا آنان كساني هستند كه پس از مرگ در قبور خويش دوزخ را مي نگرند. اين امكان به طور يقيني از باب تاثير متقابل وجود دارد كه آثار خشم و غضب الهي كه آنان را دربرگرفته به زيارت كننده نيز برسد؛ زيرا چنان كه گفته شد زيارت و ديدار به معناي تكريم و احترام است و اگر كسي قصد زيارت اهل كفرو نفاق و فسق و متكاثر كند در حقيقت گرايش و ميل باطني خويش را به آنان نمايان ساخته است و اين نوعي مشابهت و هماهنگي با رفتارها و نابهنجاري هاي آنان را بيان مي كند كه در نتيجه خشم الهي، آنان را نيز در بر مي گيرد.
تاكيد بر حرمت ديدار اين قبيل گورستان ها نشان مي دهد كه آنان راهي را رفته اند كه ديگر بازگشتي نيست ولي انسان هاي زنده از منافقان و فاسقان و كافران را نه به قصد زيارت و تكريم بلكه آگاهي بخشي مي توان ديدار كرد.
به هرحال هرگونه ديدار زيارتي به مفهوم پيش گفته از مردگان و زندگان چنين گروه هايي جايز نيست و در مورد مردگان، حرمت آن در آيه 84 توبه و 1 تا 6 سوره تكاثر بيان شده است.
در هنگام زيارت اهل قبور مستحب است كه به عنوان آداب زيارت براي آنان دعا شود چنان كه پيامبر بر سر گور مومنان مي ايستاد و براي آنان دعا و استغفار مي كرد. (مجمع البيان ج 5 و 6 الميزان ج 9 ص 360)
زيارت قبور مومنان نه تنها دستور و آموزه اي اسلامي و قرآني است بلكه سيره نبوي و معصوم(ع) است و آنان همواره بر سر قبر مومنان رفته و براي ايشان دعا و استغفار مي كردند.
زيارت نبايد براي تفاخر و فخر فروشي باشد. بسياري از مردم با قبرسازي و يا ديدار و زيارت قبور خويشان خودبه نوعي به فخرفروشي گرايش يافته اند. (تكاثر آيه 1 و 2) البته اين معنايي است كه برخي بيان كرده اند كه اهل تكاثر و تفاخر نه تنها به مال و اعتبار اجتماعي خود مي بالند بلكه پا از اين فراتر گذاشته با معرفي مردگان خويش كه اهل ثروت و مكنت بودند و ديدار و زيارت قبور آنان و ارج گذاري به ايشان مي كوشند آنان را نيز به تعداد خود پيوست كرده و فخرفروشي كنند. در حقيقت با ديدار از گورستان ها و زيارت خاندان اهل ثروت و مكنت خويش مي كوشند تا بر افتخارات خانوادگي خويش بيفزايند و در ميان مردم پز دهند. اين معنايي است كه در بسياري از تفاسير آمده و مي تواند درست باشد ولي به نظر مي رسد كه مراد آيه اين است كه فخرفروشان تا زماني كه در دنيا هستند به ثروت و مال خويش فخر مي فروشند ولي هنگامي كه مرگ، خود را به ايشان نشان مي دهد در آن حالت است كه مي بينند آن چه از مال و ثروت بدان فخر كرده و مباهات مي فروختند در حقيقت آتش دوزخ است. در واقع جمله «حتي زرتم المقابر» كنايه از مرگ و رفتن به قبور است كه در آن حالت چشم هاي برزخي ايشان باز مي شود و به حكم «بصرك اليوم الحديد» حقيقت مال و ثروت خويش را كه آتش دوزخ است مي بينند. از اين رو در آيه آمده است لترون الجحيم.)
آثار زيارت
چنان كه گفته شد زيارت چه از مردگان و چه از زندگان به سبب تكريم و انس و الفتي كه ايجاد مي كند امري پسنديده است كه افزون بر افزايش و تحكيم روابط اجتماعي و تقويت بنيان هاي همدلي و همراهي و همگاهي و وحدت و اتحاد مردمي، آثار و تبعات مهم تري در زندگي شخصي و اجتماعي انسان به جا مي گذارد كه از آن جمله مي توان به دست يابي زيارت كننده به بصيرت و آگاهي رشدي و ويژه اشاره كرد.
به عنوان نمونه زيارت كعبه به عنوان زيارت خدا نه تنها موجبات دست يابي به فضل و پاداش هاي الهي را فراهم مي آورد (مائده آيه 2) و به حكم شكر نعمت افزون كند (لازيدنكم) بر ثروت مادي و معنوي شخص مي افزايد (همان) بلكه موجبات جلب رضايت پروردگار را فراهم مي آورد (همان) و او را در زمره دوستان و محبوبان الهي قرار مي دهد. يعني رضي الله عنهم و رضوا عنه و يحبهم و يحبونه كه در حقيقت زيارت كننده هر چند كه خود قصد خدا كرده ولي پيش از او خداوند قصد او كرده و پيش از آن كه دوستي خويش را ابراز كند و يا رضايت خويش رابنمايد اين خداست كه نخست گام اول را برداشته و دوستش داشته و راضي شده است؛ به اين معنا كه آن الله تو، لبيك ماست.
زيارت كعبه داراي ارزش هاي اخروي است (مائده آيه 2 و حج آيه 27 و 28) و رضايت خداوندي را جلب و جذب مي كند. (همان) و آدمي را از عذاب هاي دردناك الهي رهايي مي بخشد. (حج آيه 25 و فتح آيه 25) اين ها نمونه هاي كوچكي از آثار و فوايد زيارت كعبه است و آن چه ناگفته مائده بيش از آن است هر چند كه خود رضايت خداوندي، مقام عظما و بلند و رفيعي است كه نمي توان آن را كوچك شمرد. آثار و بركات زيادي كه براي ديدار و زيارت كعبه نصيب آدمي مي شود عاملي مهم در تشويق بشر به آن در طول تاريخ بوده است. (بقره آيه 125 و حج آيات 25 و 27 و آيات ديگر)
آثار زيارت پيامبر (ص) نيز غفران و آمرزش الهي (حجرات آيه 3 و 5) و بهره مندي از پاداش بزرگ و بي مانندي است كه نصيب زاير مي شود. (حجرات آيه 2 و 3)
در ديدار از مردگان و زندگان از مومنان مي توان آثار بزرگي را بيان كرد كه آنچه گفته شد بخشي از آن آثار مي باشد.
آداب زيارت
براي ديدار از مردگان و زندگان اذن و پيش اجازه امري لازم و ضروري است. از اين رو در آداب،زيارت پيش اجازه، مستحب دانسته شده و از مردم خواسته شده كه زيارت شونده را پيش از حضور آگاه سازند و اين با تلفن و يا روش هاي ارتباطي ديگر ميسر است. در ديدار و زيارت مردگان نيز همين مساله مطرح است كه اذن دخول مستحب دانسته شده است. انسان نبايد در هيچ جايي بي اذن و پيش اجازه وارد شود. (احزاب آيه 53)
پايين آوردن صدا نيز از آداب زيارت است زيرا شخص در هنگام ديدار مي كوشد تا انس و الفت و تكريم نمايد و بزرگ كردن صدا مخالف اين هدف است به ويژه كه قرآن صداي بلند را در حكم صداي خران، زشت و ناهنجار دانسته است. (حجرات آيه 2 و 3 و لقمان آيه 19) از ديگر آداب زيارت آن است كه اگر شخص در خانه خود در حال استراحت است به زيارت او نرويد واو را در تنگناي اخلاقي قرار ندهيد. از اين رو گفته اند كه شكيبايي و صبر در هنگام ديدار مستحب و از آداب ديدار است. بنابر اين اگر صبر شود و شرايط ديدار شونده رعايت گردد تكريم اوست. (حجرات آيات 3 و 5)
زيارت شونده نيز مستحب است كه براي
زيارت كنندگان غذايي فراهم آورد تا از آن ميل كنند و يا بخششي نمايد و چيزي را به حكم هديه بيان دارد تا تكريم متقابل انجام شود. از اين حضرت ابراهيم (ع) براي مهمانان خويش غذايي فراهم آورد. (ذاريات) البته اين غذا مي تواند با توجه به ديدار شونده متفاوت باشد. اهل كرم همواره از خود چيزي از علم و دانش و دعا هديه مي كنند. در ديدار از قبور اوليا از آنان تقاضاهاي داشته باشيد كه آنان به حكم مهمان نوازي و تكريم زيارت شونده پاسخ خواسته ها را مي دهند. بنابر اين در تشرف خود به عتبات عاليات و اهل علم و كرم و دانش از مردگان و زندگان تقاضاي معنوي داشته باشيد كه شفاعت، يكي از آن هاست.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14