(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 2 خرداد 1389- شماره 19651

علت كور و كر شدن
عفت كلام
فلسفه قيام هاي قبل از قائم
حكمت هاي قرآني
لغزش هاي ناشي از فقر و ثروت در زندگي
رابطه عفت و حيا



علت كور و كر شدن

قال الامام علي(ع): ان اطعت هواك، اصمك و اعماك، وافسد متقلبك وارداك.
امام علي(ع) فرمود: اگر از هوس خويش فرمان ببري، تو را كر و كور مي گرداند و بازگشتگاهت (آينده و فرداي قيامت) را تباه مي سازد و به هلاكت مي افكند.(1)
1- غررالحكم، ح 3807

 



عفت كلام

عمران بن نعمان نقل كرده است: حضرت صادق(ع) دوستي داشت كه هميشه همراه حضرت بود. روزي در ركاب امام در بازار كفاش ها مي رفتند و غلام اين شخص كه اهل «سند» بود، به دنبالش مي رفت، همين طور كه مي رفتند، آن شخص به عقب سرش نگاه كرد و غلام خويش را نديد. چند بار برگشت و نگاه كرد، باز او را نيافت. خيلي عصباني و ناراحت شده بود، ناگهان مشاهده نمود كه غلام با سرعت مي آيد (گويا مغازه يكي از كفاش ها نظر غلام را جلب كرده و مدتي در آنجا به نظارت ايستاده بود). وقتي غلام نزديك شد، يار امام به آن غلام گفت: كجا بودي مادر فلان؟ حضرت تا اين كلام را شنيد از تعجب دست به پيشاني زد و فرمود: سبحان الله مادرش را به زنا متهم مي كني؟ من خيال مي كردم تو خوددار و پارسايي! و اكنون مي بينم كه ورع و پارسايي نداري!
عرض كرد: قربانت گردم مادرش زني است از اهل «سند» و مشرك است. حضرت فرمود: مگر نمي داني كه هر ملتي براي خود ازدواجي دارد؟ از من دور شو ديگر نمي خواهم با تو باشم. حضرت اين را فرمود و از آن مرد دور شد.
عمران بن نعمان به نقل از اين داستان مي گويد: «ديگر هرگز حضرت را با آن مرد نديدم كه راه برود و همنشين باشد.»(1)
1- اصول كافي، ج 4، ص 16

 



فلسفه قيام هاي قبل از قائم

پرسش:
در برخي روايات نقل شده كه هر قيامي قبل از قيام قائم امام مهدي(عج) باطل است و صاحب آن طاغوت مي باشد. سؤال اصلي اين است كه انقلاب اسلامي را چگونه مي توان با توجه به اين گونه روايات توجيه كرد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تاكيد بر لزوم تشكيل حكومت اسلامي از منظر عقلاني و آموزه هاي ديني دو مورد از ابعاد و زواياي اين گونه احاديث شامل: 1- لزوم بررسي سندي و محتوايي احاديث 2- ضعف سندي بسياري از اين گونه روايات، مورد بررسي و واكاوي قرار گرفت اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم:
3- اين احاديث در شرايطي صادر شده اند كه عده اي از علويان و برخي از عباسيان، براي مقابله با حكومت اموي؛ با استفاده از جهل مردم، خود را مهدي موعود كه پيامبراعظم(ص) وعده ظهور او را بشارت داده بود، قلمداد مي كردند واز مردم براي خود، به عنوان مهدي منتظر، بيعت مي گرفتند. در چنين اوضاعي «ائمه» با موضع گيري مناسب، جلوي سوءاستفاده آنان را مي گرفتند. شاهد اين جريان، قضيه «مهدي عباسي» يكي از خلفاي ظالم عباسي است كه به همين جهت لقب مهدي به خود داده و از مردم، بيعت مي گرفت و نيز محمدبن عبدالله بن الحسن، معروف به نفس زكيه، به نام مهدي موعود، براي خود از مردم بيعت مي گرفت و حتي از امام صادق(ع) نيز خواست كه به نام مهدي آل محمد(ص) با او بيعت كند و همراه او در جنگ با بني اميه شركت نمايد! وقتي امام صادق(ع) حاضر به بيعت با اين عنوان نشد «عبدالله» پدر محمد، سخت عصباني شد و سخناني ناروا خطاب به امام بيان كرد. دراين مناظره حضرت به عبدالله فرمود:نه پسر تو آن مهدي موعود است و نه الان وقت قيام است و اگر مي خواهيد براي خدا غضب كنيد، امر به معروف و نهي از منكر نماييد. شما پدر محمد، شيخ ما هستي و رهبري قيام را برعهده بگيريد، ما نيز با شما بيعت مي كنيم.
اين روايت خود دليل بر اين است كه از نظر ائمه(ع) هر قيامي محكوم نبود، بلكه امام (ع) براي شركت در قيامي كه براي امر به معروف و نهي از منكر باشد، اعلام همكاري كرده بود و اين گونه قيام و انقلاب را امضاء كرده و مشروع اعلام مي كند. اغلب روايات نهي از قيام كه مخالفين به آنها استناد كرده اند، از اين نوع روايات بوده و درچنين فضايي صادر شده اند و منع از قيام، مشروط و ناظر به افراد خاصي است و مطلق نمي باشد. ازسوي ديگر اگر روايات مذكور را به معناي ظاهري و نفي مطلق همه قيام ها و مبارزات براي تشكيل حكومت بدانيم. نتيجه آن وجوب سكوت در برابر همه ظلم ها، طاغوت ها و بي عدالتي هاست و اين مخالف نص صريح آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) است كه اسلام دين عدالت است و مردم را به عدالت و زندگي عادلانه دعوت كرده و سكوت در برابر اهل ظلم و كفر را جايز ندانسته است. بنابراين قيام امام حسين(ع) و ساير امامان معصوم در برابر ظالمان و ستمگران تنها براي آنان جايز بوده و پيروي از سيره و سنت آن بزرگواران براي ديگران جايز نيست. ما تنها موظفيم براي امام حسين(ع) و ائمه اطهار(ع) ذكر مناقب و سجاياي آن ذوات مقدسه را بيان كرده و براي آن بزرگواران فقط عزاداري كنيم.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
عواقب مكر شيطاني
خان زاده اي به پيشكار پدرش گفت: تو چگونه پيشكاري هستي كه نتوانسته اي راهي براي تملك زمين هاي مرغوب كنار رودخانه پيدا كني؟
پيشكار گفت: قربان! زمين ها صاحب دارد! صاحبش زنده است و...
خان زاده گفت: اينهايي را كه مي گويي، مي دانم! مي گويم چرا راهي براي تصاحب آنها پيدا نمي كني؟ نقشه اي بكش! دوز و كلكي جور كن! نمي دانم هركاري كه مي تواني بكن! اين زمين ها، بايد مال من شود!
پيشكار گفت: قربان!...
خان زاده فرياد زد: قربان بي قربان! برو كاري را كه گفتم بكن و... پيشكار در فكر فرو رفت كه چه كند. از يك طرف زورگويي هاي خان و خان زاده امانش را بريده بود و ازسوي ديگر مي دانست كه زمين ها متعلق به مشهدي حسن است كه با كشت و كار در آنها خرج زندگي اش را درمي آورد...
درهمين فكر بود كه درحين راه رفتن به امام جماعت مسجد ده رسيد. سلام و احوالپرسي كرد و گفت: حاج آقا! تو را به خدا راهي جلوي پاي من بگذار!
حاج آقا گفت: راه را كه نمي شود جلو پا آورد! سپس خنديد و گفت: مشكل شما چيست؟
پيشكار جريان را براي امام جماعت تعريف كرد. او مدتي فكر كرد و در حاليكه از وضع بوجودآمده ناراحت بود گفت: من امروز با خان صحبت مي كنم، تو نگران نباش. سپس به سوي منزل خان حركت كرد و... به او گفت: خان! جلو فرزندت را بگير! اين چه وضعي است كه او پيش آورده؟ چرا اجازه مي دهي با ظلم و ستم مصداق آيه قرآن كه بيانگر وضع بزرگان هلاك شده است شوي؟!
خان گفت: كدام آيه؟ مگر آيه چه مي گويد؟
امام جماعت گفت: خداوند متعال در آيه 124 و 123 سوره انعام درباره مكر و حيله بزرگان به زيردستانشان و عواقب چنين نقشه هاي شيطاني فرموده اند:
و كذلك جعلنا في كل قريه اكابر مجرميها ليمكروا فيها و مايمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون... و عذاب شديد بما كانوا يمكرون.
و (نيز) اينگونه در شهر و آبادي، بزرگان گناهكاري قرار داديم (افرادي كه همه گونه قدرت در اختيارشان گذاشتيم اما آنها سوءاستفاده از قدرت كردند و راه خطا را درپيش گرفتند).
و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم) پرداختند؛ ولي (نمي فهمند كه با اينكار) فقط خودشان را فريب مي دهند و نمي فهمند... (بخاطر اينكار) آنها گرفتار حقارت در پيشگاه خداوند (و مستحق ذلت) و عذاب شديد خواهندشد.
خان كه اين آيه را شنيد گفت: حاج آقا! شما ناراحت نباشيد! من پسرم را از اينكار منصرف مي كنم!
امام جماعت گفت: و از ساير كارهاي نامناسب ديگر هم!
سپس خداحافظي كرد و در حاليكه زيرلب زمزمه مي كرد:
ليك اين نابخردان روزگار
مي شدند بر گرده مردم سوار
جاي عقل و عدل و تدبير و حساب
پيشه كردند ظلمهاي بي حساب (1)

 



لغزش هاي ناشي از فقر و ثروت در زندگي

رسول مختاريان
اين مقاله در پي آن است كه لغزش هاي ناشي از فقر و ثروت را كه باعث افول زندگي آدمي در رسيدن به بزرگي ها يا سلب آرامش وي در زندگي و يا مانع عروج به عزت و كمال مي شود، از طريق آيه هاي قرآن و نهج البلاغه بررسي كند و در پايان راه رهايي از اين لغزش ها را ارائه نمايد. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم:
&&&
ستايش فقر و داشتن ثروت
در برخي آيات و احاديث اشاراتي به ستايش فقر شده است و در جاي ديگر به داشتن مال و ثروت سفارش شده است. سؤالي كه در اينجا به نظر مي رسد اين است كه اين تناقض هاي ظاهري حاكي از چيست؟
براي بررسي اين موضوع لازم است به احاديث نبوي زير توجه نماييم: «اطلعت في الجنه رايت اكثر اهلها الفقراء»: وارد شدم در بهشت. ديدم بيشتر اهل بهشت فقرا هستند.
يا جاي ديگر مي فرمايد اگر رحمت پروردگار فقراي امتم نبود نزديك بود كه فقر مبدل به كفر شود.
همچنين خداوند در آيه 77 سوره قصص مي فرمايد:
وابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره ولا تنس نصيبك من الدنيا
«در آنچه به تو داده سراي آخرت را بطلب و بهره ات را از دنيا فراموش نكن.»
و در جاي ديگر حضرت علي(ع) مي فرمايد: المال يفسد المآل و يوسع الامال؛ دارايي فرجام ]آدمي[ را تباه ساخته، آرزوها را زياد مي كند.1
برداشت سطحي از آنچه كه گفتيم آدمي را به خطا وامي دارد. اساسا اسلام هر جا كه فقر و ثروت را نكوهش مي كند به خاطر لغزش هايي است كه در اين مسئله نهفته است. تاريخ نمونه هاي بسياري را نشان مي دهد كه انسان ها در اوج فقر به كمال روحي و اخلاقي رسيده اند. همچنين بسياري ثروت مندان از جمله حضرت خديجه(س) را مي بينيم كه لحظه اي پا از جاده اخلاق و معنويت بيرون نگذاشته است. پس لازم است لغزش هاي اين دو را بشناسيم و درمان كنيم، در هر دو مراتب والاي انساني و فضيلت ها كسب مي شود. البته ممكن است در فقر رسيدن به آن سخت تر باشد اما فقرا بدانند كه دستگاه عدالت خدا گسترده است و اجر آنان نزد خداوند محفوظ است.
آثار فقر و ثروت
1- غرور و تكبر
يكي از بارزترين لغزش ها براي ثروتمندان تكبر و غرور و سرمستي ناشي از مال و ثروت است. چه بسيارند اقوام و افرادي كه بخاطر اين لغزش ها مورد غضب خدا قرار گرفتند و نابود شدند و چه افراد و قوم هايي كه امروز با آن درگيرند به اين معنا كه يا از خطر اين لغزش آگاه نيستند يا اينكه مي دانند اما خود را از سقوط اين لغزش ايمن مي دانند. قارون كه يكي از ثروتمندان قوم حضرت موسي(ع) بود به مال و ثروت خود فخر و تكبر مي ورزيد و آن را فقط حاصل دست رنج خود مي دانست و به مردم ظلم و ستم مي كرد. سرانجام مورد غضب خداوند قرار گرفت و زمين او را و مال و ثروتش را در خود فرو بلعيد كه در سوره قصص آيه67 به آن اشاره شده است.
همچنين در سوره اعراف آيه 64 خداوند مي فرمايد:
ونادي اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيما هم قالوا ما اغني عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون
و اهل اعراف مرداني را كه به سيمايشان مي شناسند آواز دهند و گويند ديديد كه جمع مال و جاه و آنچه بر آن فخر و تكبر مي كرديد به حال شما اصلا سودمند نبود.
2- حب دنيا
و همچنين از ديگر لغزش هاي ثروت مي توان به حب دنيا اشاره كرد كه آدمي را در پرتگاه حرص و طمع قرار مي دهد و بسياري از مصائب تاريخ بشري در نتيجه همين حب دنيا و حرص و طمع است.
خداوند در سوره الحديد آيه02 مي فرمايد:
اعلموا انما الحياه الدنيا لعب و لهو وزينه و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و في الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحياه الدنيا الامتاع الغرور.
بدانيد كه زندگي دنيا به حقيقت بازيچه اي است طفلانه و لهو و عياشي و زينت و آرايش و تفاخر و خودستايي با يكديگر و حرص افزودن مال و فرزندان. اين حقيقت كار دنيا است.
همانطور كه فهميده مي شود، در اين آيه به خوبي خداوند اين لغزش ها را بيان كرده است.
3- غفلت از فناي دنيا و فراموشي مرگ
از ديگر لغزش هاي دنياداران غفلت از ناپايداري دنيا و فراموش كردن مرگ است و وقتي كه بيش از حد در آن غرق مي شوند، از ياد مرگ غافل مي شوند. چه بسا تمامي ظلم و ستم هايي كه ناشي از مال و ثروت بوده به دليل همين فراموشي است.
2- آيه زير نشان دهنده كساني است كه بر اموال خود تكيه كرده بودند و غافل از مرگ بودند؛ آيه 48 سوره الحجر: در اين آيه خداوند از قومي سخن مي گويد كه رسولان را به كلي تكذيب و از آيات خدا روي گردان بودند و در كوه خانه مي ساختند و با مال ثروتي كه داشتند خود را ايمن از غضب خدا مي دانستند سرانجام صبحگاهي عذاب قهر خدا آنان را نابود كرد.
فما اغني عنهم ما كانوا يكسبون
و به فراز كوه با همه ذخاير و ثروت، از هلاك ايمن نگرديدند.
آيه 702 سوره الشعرا: اين آيه نيز در مورد قوم حضرت شعيب(ع) است كه از او روي گرداندن و خدا آنان را وعده عذاب داد. مال و ثروتشان نتوانست آنها را نجات دهد.
ما اغني عنهم ما كانوا يمتعون
بهره اي كه از مال دنيا داشتند هيچ گاه آن ها را از عذاب نرهانيد.
در خطبه 371 نهج البلاغه علي(ع) درباره لغزش هاي ناشي از دنياداران مي فرمايد:
آگاه باشيد همانا اين دنيا كه آرزوي آن را مي كنيد و بدان روي مي آوريد، و شما را گاهي به خشم مي آورد و زماني خشنود مي سازد، خانه ماندگار شما نيست، و منزلي نيست كه براي آن آفريده و به آن دعوت شده ايد. آگاه باشيد نه دنيا براي شما جاودانه و نه شما در آن جاودانه خواهيد ماند. دنيا گرچه از جهتي شما را مي فريبد ولي از جهت ديگر شما را از بدي هايش مي ترساند، پس براي هشدارهايش ازآنچه مغرورتان مي كند چشم بپوشيد و بخاطر ترساندنش از طمع ورزي در آن بازايستيد. به سوي خانه اي كه دعوت شده ايد سبقت بگيريد و دل از دنيا برگيريد و چونان كنيزكان براي آنچه كه از دنيا از دست مي دهيد گريه نكنيد و با صبر و استقامت و اطاعت پروردگار و حفظ و نگهداري فرامين كتاب خدا، نعمت هاي پروردگار را نسبت به خويش كامل كنيد.
4- آثار منفي ثروت
در جاهاي ديگر نيز حضرت به ضررهاي ناشي از كثرت مال اشاره دارد كه همگي از بدي خود مال و ثروت نيست، بلكه از لغزش صاحب آن و كثرت بيش از حد متعارف آن است.
المال ماده الشهوات؛ دارايي سرمايه خواهش هاست.2
المال يقوي الامال؛ ثروت آرزوها را تقويت مي كند.3
ثروه الدنيا فقر الاخره ؛ دارايي فراوان دنيا مايه بيچارگي و فقر در آخرت است.4
حب المال سبب الفتن و حب الرياسه رأس المحن مال دوستي سبب بروز گرفتاري ها و رياست خواهي اساس رنج هاست.5
حب المال يفسد المال؛ مال دوستي عاقبت انسان را تباه مي كند.6
حب المال يقوي الامال و يفسد الاعمال؛ مال دوستي آرزوها را مي افزايد و كردار را تباه مي كند.7
حب المال يوهن الدين و يفسد اليقين؛ مال دوستي دين را سست كرده، يقين را از بين مي برد.8
ينبغي للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكرالقدره ؛ بايد كه عاقل خود را از مستي مال و مستي قدرت نگه دارد.9
يسير يكفي خير من كثير يطغي؛ (دارايي) اندكي كه بسنده باشد، بهتر از (دارايي) فراواني است كه طغيان آرد.01
المال داعيه التعب و مطيه النصب؛ مال سبب ايجاد رنج و مركب راهوار زحمت و سختي است.11
زياده الدنيا تفسدالاخره (غالبا) زيادي دنيا (مال و ثروت) موجب تباه شدن آخرت است.21
ثروه المال تردي و تطغي و تفني؛ مال زياد هلاك مي كند، سركشي مي آورد و خود نابود مي شود.31
كثره المال تفسد القلوب و تنشيء الذنوب؛ مال فراوان دل ها را فاسد مي كند و منشأ گناهان است.41
ديدگاه هاي امام علي(ع) درباره فقر
ديدگاه اميرمؤمنان(ع) درباره فقر و تنگدستي نيز شگفت انگيز است؛ حضرت به همان اندازه كه مال و ثروت را بالقوه خطرناك مي داند فقر را نيز از عوامل و اسباب سقوط آدمي در ورطه هلاكت مي داند.
حضرت علي(ع) در وصيت به فرزندش مي فرمايد: اي فرزندم، آدم فقير، حقير شمرده مي شود، كسي به كلام او گوش نمي دهد، مقامش شناخته نمي گردد؛ و اگر فقير راست گو باشد، او را دروغگو نام دهند، اگر زاهد باشد، او را نادان خوانند. اي فرزندم، هركس گرفتار فقر باشد، به 4 چيز مبتلا شود، يقينش به ضعف گرايد، عقلش كم فروغ مي گردد، ايمانش ضعيف مي شود و آبرويش مي رود.
و باز هم نگاهي داريم به حكمت هايي از ايشان كه در آن اشاراتي به اين لغزش ها شده است:
حكمت 913: و قال(ع) لابنه محمدابن الحنفيه يا بني اني اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين مدهشه للعقل داعيه للمقت.
و درود خدا بر او، فرمود: (به پسرش محمد حنفيه سفارش كرد) اي فرزند! من از تهيدستي بر تو هراسناكم، از فقر به خدا پناه ببر، كه همانا فقر، دين انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمني هاست.
حكمت3: و قال(ع) البخل عار و الجبن منقصه والفقر يخرس الفطن عن حجته و المقل غريب في بلدته.
فرمود: بخل ننگ و ترس نقصان است و تهيدستي مرد زيرك را در برهان كند مي سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
حكمت 361: و قال(ع) الفقر الموت الاكبر.
فرمود: فقر مرگ بزرگ است!
به نظر نويسنده اين مقاله همانطور كه از كلمات حضرت علي برداشت مي شود، ايشان از فقري صحبت مي كند كه مطلق است كه ممكن است شخص حتي نان براي خوردن نداشته باشد و امروز اين مسئله وجوددارد كه درحقيقت معيارهاي فقر و ثروت تغيير كرده است و مانند گذشته نيست. امروز فقرا درسطحي بالاتر از گذشته قرار دارند. و اين به معناي آن نيست كه اين لغزشها درسطوح بالاتر از فقر وجود ندارد و چه بسا ممكن است خيلي ها از اين جملات برداشت اشتباه كنند و تجمل گرايي خود را توجيه كنند و اين امر باعث ترس از فقر مي شود. كه خود اين مسئله لغزش هاي بعدي را به بار مي آورد. چرا كه ممكن است خيلي ها براي اينكه مبتلا به تاثيرات ناشي از فقر نشوند، دست به هركاري درجامعه بزنند كما اينكه خود فقر از تحريكات شيطان است. مي توان گفت كه لغزش هايي است براي فقرا كه سريع تر به دام شيطان مي افتد. درقرآن كريم آيه 862 سوره بقره به آن اشاره شده است:
الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء والله يعدكم مغفره منه و فضلا والله واسع عليم
شيطان شما را از تهيدستي بيم مي دهد و شما را به زشتي وامي دارد؛ ولي خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مي دهد، و خداوند گشايشگر داناست.
با توجه به اين آيه چه بسا درجامعه ما خيلي ها بتوانند با حداقل ها زندگي كنند اما ترس و وحشت از تهيدستي در آينده دچار لغزش هاي بدي در جامعه مي شود. دست و پازدن به گردآوري مال خارج از انصاف آدمي يا اينكه در اين راه مرتكب اشتباه بشوند و خطاي خود را با ترس از تهيدستي توجيه كنند از ضررهاي آن است.
مشكل مردم روزگار ما فقر نيست زيرا فقر به معناي مطلق آن درجامعه ما وجود ندارد آنچه موجب بروز مشكلات شده تغيير معيارهاي فقر، عدم رضايت و ميل به تكاثر است و اين مسئله باعث سلب آرامش فرد، ناامني جامعه، سستي در بنيان عاطفه و روحيات خانواده، بالارفتن سن ازدواج و ده ها مورد ديگر است. و اين موضعاتي است كه واقعا امروزه وجود دارد. شايد بپرسيد كه اين ها چه ربطي به لغزش ناشي از فقر دارد؟
امروز همانطور كه گفتيم معيارهاي فقر تغيير كرده است. مسئله فقط خوراك و پوشاك و مسكن نيست. چه بسا كساني اينها را دارند ولي بازهم در لغزش هاي فقر قرار دارند. ما مي خواهيم بگوييم كسي كه فقير است اما معيار زندگي اش با فقير بودنش تناسب ندارد، سقوط اين فرد در لغزش هاي ناشي از آن چند برابر كسي است كه اگر فقير است ولي معيار زندگي اش را با فقير بودن تناسب داده است و سر صحبت اين مساله را در درمان لغزش هاي ناشي از فقر و ثروت پي مي گيريم.
درباب آنچه كه گفتيم، حالا راه رهايي از اين لغزش ها چيست؟ كه انسان اگر فقير است عزت و كرامت خود را حفظ كند و اگر توانمند است مال دنيا او را از جايگاه اوصاف خوب انساني دور نكند. در اين مورد مي توان نظر كرد در احوال آن هايي كه فقير بودند اما خوار و ذليل نبودند و دچار لغزش نشدند و آنهايي كه ثروتمند بودند ولي فريب مال دنيا را نخوردند.
اما ابتدا نظري داريم به ديدگاه امام علي (ع) ايشان براي درمان فقر راه هاي مختلفي را عنوان مي كند، راه هايي كه عمدتا منشايي از درون آدمي دارد. عدم وجود تقوا، ايمان، اخلاق و معنويت و وجود غرور و حسادت و مسائلي از اين دست كه باعث بروز فقر مي شوند و با برطرف شدن آن ها فقر درمان مي شود. 51
چه بسا با برطرف شدن اين اوصاف در ثروتمندان نيز آن ها را به اين باور مي آورد كه آن چه را در دست دارند، فقط وسيله اي براي رسيدن به خدا بدانند و اين مال و ثروت پايدار نيست، همچنانكه براي ديگران نبوده است و فقيران به آنچه دارند قانع باشند و از فقر نهراسند كه اين فقر نيز پايدار نيست. من يتوكل علي الله فهو حسبه.
در نهج البلاغه در باب قناعت براي زندگي و روان آدمي نيز حكمت هايي آمده است كه شايد بي ارتباط با موضوع ما نباشد و عمل به آنها از ميزان لغزش ها بكاهد.
حكمت 173: و قال (ع): لاشرف اعلي من الاسلام، ولا عز اعز من التقوي و لامعقل احصن من الورع، لا شفيع انجح من التوبه ، ولاكنز أغني من القناعه ، و لامال أذهب للفاقه من الرضي بالقوت، و من اقتصر علي بلغه الكفاف فقد انتظم الراحه و تبوأخفض الدعه و الرغبه مفتاح النصب، و مطيه التعب، و الحرص و الكبر و الحسد دواع الي التفحم في الذنوب، والشر جامع مساويء العيوب.
و كسي كه به اندازه كفايت زندگي از دنيا بردارد به آسايش دست يابد و آسوده خاطر گردد در حالي كه دنياپرستي كليد دشواري و مركب رنج و گرفتاري است و حرص ورزي و خود بزرگ بيني و حسادت، عامل بي پروايي در گناهان است و بدي، جامع تمام عيب هاست.
حكمت 041: قناعت و بي نيازي ؛ ما عال امرو اقتصد
آنكه ميانه روي كند تهي دست نخواهد شد
حكمت 393: روش برخوردبا دنيا؛ وقال عليه السلام: خذ من الدنيا ما أتاك، وتول عما تولي عنك، فان أنت لم تفعل فأجمل في الطلب
از دنيا آن مقدار كه به تو مي رسد بردار و از آنچه پشت كند روي گردان و اگر نتواني در جستجوي دنيا نيكو تلاش كن و از خداوند اندازه آن درگذر.
از امام صادق (ع) 61 در اين مورد نيز آمده است كه دنيا چنان آب شور دريا است هر آنچه تشنه از آن بنوشد به تشنگي او بيفزايد تا او را بكشد.
از امام صادق (ع) 71 كه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه: به راستي كه در دنياداري زيان به آخرت است و در طلب آخرت زيان به دنيا، شما به دنياي خود زيان بزنيد كه بهتر است از زيان رساندن به آخرت.
اصلاح نوع برداشت از فقر و غنا
با توجه به آنچه كه گفتيم قضيه به اين سادگي نيست. لذا بايد عميق تر به اين مسئله نگاه كرد و نگاهي روانشناسانه به اين موضوع داشته باشيم. با توجه به اينكه جامعه امروزي نگاه به لغزش ها نمي كند بلكه زندگي افراد در چگونگي افكار و طرز زندگي و الگوها شكل مي گيرد. چه بسا اين ها. معيارها و مبناها را در هم بشكند. براي فهم بهتر موضوع، از اين مثال بهره مي گيريم.
از آنجا كه فقر و ثروت تاثير به سزايي در روحيه، رفتار، منش و زندگي ما دارد بيشتر مواقع فقر و ثروت خارج از معناي آن ها چيزي است كه افكار و طرز زندگي و الگوها آن را تعريف مي كنند. همچنان كه مي دانيد در مبناهاي اقتصادي هركس نسبت به ديگري هر اندازه كه باشد، كمتر داشته باشد فقير است و در عامه مردم نيز اين سخن وجود دارد كه هر كس نسبت به ديگران بيشتر تمكن مالي داشته باشد خوش بخت تر است. حال براساس آنچه كه گفتيم، شايد در جامعه ديده باشيد كساني را كه با مزاياي كم زندگي مي كنند و اززندگي راضي هستند و احساس آرامش را در زندگي دارند. همانطور كه تمام فعاليت هاي انسان براي رسيدن به نقطه آرامش است. و باز ديده ايم در جامعه افرادي كه داراي تمكن مالي بيش تري هستند اما از زندگي راضي نيستند و نه تنها احساس آرامش نمي كنند، چه بسا احساس فقير بودن نيز داشته باشند. پس بين اين دو گزينه چه معياري قرار دهيم؟ كسي كه كمتر دارد بهتر زندگي مي كند و كسي كه بيشتر دارد ناراضي است. پس مي بينيم اين مسئله مبناها و معيارها را در هم شكسته است. آيا غير از اين است كه افكار و طرز زندگي آن ها باعث اين مسئله شده است. پس فقر و ثروت زماني در جايگاه واقعي خود قرار مي گيرد كه ما به آن معنا داده ايم و اين ما هستيم كه به معناي واقعي براساس افكار و طرز زندگي و الگوها آن را معنا مي كنيم. پس اين افكار و طرز زندگي الگوها به لغزش ها شدت و ضعف مي دهد. پس قبل از اينكه به داشته ها و نداشته ها نگاه كنيم، ببينيم معيار ما براي زندگي چيست و مبناي زندگي را براساس آنچه كه داريم قرار دهيم.
پس نتيجه مي گيريم، لغزش ها وقتي بيشترين فشار را بر زندگي آدم وارد مي كند كه مبناي زندگي براساس داشته ها نيست، به خصوص براي فقرا. هر وقت در تكاپوي ايده آلي باشيم كه در حقيقت نيست، خود را از آنچه كه داريم محروم كرده ايم و اينجاست كه لغزش ها مثل طوفان عمل مي كنند. پس با اصلاح الگوها و افكار و طرز زندگي درحقيقت فشار لغزش ها را در زندگي كاسته ايم چه بسا بسياري از نزاع هاي اقتصادي خانواده ها ناشي از فقر و ثروت در اين مسئله حل شود و شايد يكي از راه هاي درمان اين لغزش ها تغيير معيارهاي زندگي متناسب با الگوها و رفتارها و افكار و طرز زندگي كه قبلا تجربه شده است يا اينكه در مكتبي آن را ارائه داده است مانند مكتب اسلام كه روش و برنامه خاصي براي زندگي ارائه مي نمايد. به اميد رهايي از عشوه ها و دلبستگي هاي دنيا و رهايي از وابستگي ها و آزادشدن به معناي واقعي.
منابع:
1-14، مجله گلبرگ.چاپ مرداد 0831 ديدگاه حضرت علي (ع) درباره ثروتمندي و ثروت اندوزي.
51: فقر و فقرزدايي از ديدگاه علي (ع)
61-71: اصول كافي جلد 5 باب نكوهش دنيا و قناعت

 



رابطه عفت و حيا

¤ محمد مهدي شكريان
در آيات و روايات بسيار از حيا و عفت سخن گفته شده است. حيا كه در زبان فارسي از آن به شرم و آزرم تعبير مي شود، حالت نفساني است كه در انسان به طور طبيعي و فطري وجود دارد و نيازمند حفظ و تقويت مي باشد؛ زيرا حيا همانند ايمان به خدا در ذات و فطرت هر انساني سرشته شده و آدمي به طور طبيعي نسبت به زشتي ها و پليدي ها واكنش منفي نشان مي دهد. چنان كه به سوي كمالات و خوبي ها نيز گرايش ذاتي دارد.
امام صادق(ع) حياء و ايمان را مقرون هم مي داند كه به يك ريسمان بسته شده است به گونه اي كه اگر يكي برود ديگري نيز برود. حيا از ايمان است كسي كه حيا ندارد، ايمان ندارد. (كافي/2/106)
مراتب شرم و حيا
حيا مراتبي دارد. به اين معنا كه گاه انسان نسبت به انجام عملي زشت در پيشگاه ديگري شرم مي ورزد و از انجام آن خودداري مي كند و يا خود را از بيگانه مي -پوشاند و گاه ديگر انسان از خودش حيا مي كند. اين مرتبه كه عالي ترين مرتبه شرم و حياست از آن مؤمناني است كه همواره خود را در پيشگاه خدا مي يابند و چنان خود را تربيت كرده اند كه نسبت به هر عمل زشت و پليدي واكنش منفي دارند و به خود اجازه نمي دهند تا درباره آن بينديشند چه رسد كه آن را انجام دهند.
امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد: غايه الحياء ان يستحبي الرجل من نفسه؛ آخرين درجه شرم و حيا آن است كه انسان از خودش حيا كند. (غرر الحكم، ص 504)
دست يابي به چنين مقام و منزلتي، زماني تحقق مي يابد كه شخص در ايمان به خدا و حضور در پيشگاه وي به نهايت درجه رسيده باشد، زيرا حيايي اينگونه، بيانگر ايمان قوي در انسان است؛ چون شرم كردن شخص از خودش، نمي تواند چيزي جز ثمره ايمان واقعي باشد. (غررالحكم، ص 386)
آن حضرت(ع) از نظر زيباشناسي نيز به اين مسئله توجه مي دهد و مي فرمايد: احسن الحياء استحياوك من نفسك؛ بهترين شرم آن است كه ازخودت شرم كني. (همان، ص 191) بنابراين زيباترين نوع و مرتب حيا آن است كه انسان خود را به گونه اي تربيت كند كه به طور طبيعي نسبت به انجام زشتي ها و پليدي ها شرم داشته باشد. اين گونه است كه چهره اي زيبا از باطن خويش را به نمايش مي گذارد و خداوند نيز پاداش اين منش را به گونه اي قرار مي دهد كه زشتي هايش نهان مي شود و عيوبش از ديدگان ديگران محو مي گردد و مردم وي را تنها در چهره زيبا و بي عيب و نقص مي بينند. آن حضرت مي فرمايد: من كساه الحياء ثوبه لم يرالناس عيبه؛ هر كه جامه حيا به تن كند مردم عيب او را نخواهند ديد. (بحار الانوار، ج 71، ص 337)
از آن جايي كه چنين شخصي در همه حال از خداوند حيا مي كند و آن را در خلوت خويش به نمايش مي گذارد، خداوند او را چنين پاداش نيك مي دهد تا كسي عيوب او را نبيند. بر همين اساس علي (ع) مي فرمايد: الحياء جميل؛ شرم و حيا زيباست (غرر الحكم، ص 9) زيرا موجب مي شود تا انسان، زيبا جلوه داده شده و عيوب و نواقص وي در پس پرده حيا پوشيده شود.
انسان در مسير زندگي به هر حال دچار خطا و اشتباه مي شود و بايد به سرعت توبه كند و از كارش شرم نمايد. اگر اين گونه واكنش به خود نشان ندهد، در يك فرآيندي هرزشتي براي او نيك جلوه داده خواهد شد و زيبا مي شود. از اين رو امير مومنان علي (ع) مي فرمايد: كسي كه خطاتش فراوان باشد حيايش كم است و كسي كه حياتش كم باشد كم تر از گناهان خودداري مي كند و كسي كه كم تر از گناهان خودداري كند دلش مي ميرد و كسي كه دلش بميرد وارد آتش مي شود. (نهج البلاغه، فيض، ص 1239)
چنين شخصي ديگر از كسي شرم و حيا نمي كند و اعمال زشت و پليد را درجلوي ديدگان ديگران انجام مي دهد. افراد گستاخ كه در برابر ديگران زشتكاري مي كنند ديگر هيچ حرمت و حيايي در برابر خداوند نيز نخواهند داشت. از اين رو علي (ع) مي فرمايد: هر كه از مردم شرم نكند از خداوند سبحان نيز شرم نمي كند. (غرر الحكم، ص 711) زيرا كسي كه در برابر ديدگان ظاهري مردم كارهاي زشت مي كند از خداوند نهان هيچ باك و حيايي ندارد.
چون بي حيايي، هر چه خواهي كن
انسان اگر شرم و حيا نداشته باشد و هيچ چيزي را عار و ننگ وزشت نداند، مي توان گفت كه از دايره انسان و انسانيت بيرون رفته است و تفاوتي ميان او و پست ترين موجودات نيست. از اين رو پيامبر (ص) مي فرمايد: اذا لم تستح فاصنع ما شئت؛ هرگاه شرم و حيا نكردي هر كاري مي خواهي بكن. (مستدرك وسايل الشيعه، نوري، ج 2، ص 26)
بنابر اين آن چه بازدارنده از سقوط آدمي است همان شرم و حيايي است كه در انسان وجود دارد. اگر ايمان به خدا داشته باشد، اين شرم و حيا دروني مي شود و حتي شخص از خودش شرم مي كند و اگر ايمان نداشته ياسست ايمان باشد دست كم در برابر ديگران شرم و حيا مي كند ولي اگر هيچ شرم و حيايي نداشته باشد و كارهاي زشت را در انظار مردم انجام دهد، ديگر بازدارنده اي نيست و از مقام انسانيت سقوط مي كند و از پست ترين موجودات مي شود، بر اين اساس حضرت اميرمومنان علي (ع) مي فرمايد: من لاحياء له لاخير فيه؛ كسي كه شرم و حيا ندارد خيري در او نيست (غرر الحكم، ص 646)؛ زيرا اصولا كليد هر خيري را مي بايست در حيا و شرم جست. الحياء مفتاح الخير (غرر الحكم، ص 16) بنابر اين كسي كه حيا و شرم ندارد هيچ در خيري بر روي او گشاده نيست تا خيري در او باشد و ديگران از آن خير بهره اي ببرند. پس لازم است كه از چنين اشخاصي پرهيز كرد؛ زيرا شر ايشان دامنگير آدمي مي شود.
عفت، ميوه حياء
اميرمؤمنان علي(ع) درباره نتيجه و ثمره حيا و شرم ورزي از سوي انسان ها مي فرمايد: ثمره الحياء العفه؛ نتيجه شرم و حيا، عفت و پاكدامني است.
عفت كه در زبان فارسي از آن به پاكدامني تعبير مي شود، مرتبه اي روحي و رواني در آدمي است. انسان پاكدامن و عفيف خود را چنان مي پوشاند كه هيچ كس عيبي از او نبيند و چنان جامه حيا بر سر مي كشد كه نه تنها هيچ زشتي و عيبي در او ديده نشود بلكه همه اش زيبايي است كه از وي برمي خيزد و به اطرافيان مي رسد. البته همان گونه كه دامنه حيا و شرم گسترده است و امور بسياري فراتر از مسايل جنسي را دربرمي گيرد، عفت نيز كه نتيجه و ثمره حيا مي باشد، گستره وسيعي را شامل مي شود.
راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند «مفردات الفاظ القرآن الكريم»، «عفت» را به معناي پديد آمدن حالتي در نفس دانسته كه آدمي را از غلبه شهوت باز مي دارد و «عفيف» به كسي گفته مي شود كه داراي اين وصف و حالت باشد.
صاحب «مقاييس اللغه » مي نويسد: «عفت در اصل به دو معنا آمده است: نخست، خودداري از انجام كارهاي زشت و ديگر، كم بودن چيزي. از اين رو عرب به باقي مانده شير در پستان مادر «عفه» (بر وزن مدت) مي گويد.»
با اين همه از كلام راغب اصفهاني در مفردات استفاده مي شود كه هر دو معناي پيش گفته به يك چيز و اصل باز مي گردد كه همان قناعت به چيز كم و اندك است. از اين رو عفيف به كسي مي گويند كه به چيز كم قانع باشد.
حسن مصطفوي مؤلف كتاب التحقيق مي نويسد: «اين ماده در اصل، به معناي حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني است، همان گونه كه تقوا به معني حفظ نفس از انجام گناهان مي باشد، بنابراين عفت يك صفت دروني است، در حالي كه تقوا ناظر به اعمال خارجي است».
علماي اخلاق نيز در تعريف «عفت»، آن را صفتي حد وسط در ميان شهوت پرستي و خمودي دانسته اند.
آنچه بيان شد، تفسير «عفت» به مفهوم عام كلمه بود، زيرا بعضي براي معرفي «عفت» از نقطه مقابل آن، يعني، پرده دري نيز استفاده كرده اند. به همين علت در بسياري از موارد، واژه «عفت» را در مورد پرهيزگاري در خصوص مسايل جنسي استعمال كرده اند.
به هر حال از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي استفاده مي شود كه «عفت» به هر دو معناي آن، از بزرگترين فضايل انساني است و هيچ كس در سير الي الله، بدون داشتن «عفت» به جايي نمي رسد. در زندگي دنيا نيز آبرو و حيثيت و شخصيت انسان در گرو عفت است.
پس عفت داراي دامنه وسيع معنايي است و شامل امور بسياري مي شود كه عفت در امور جنسي و مالي بخشي از گستره معنايي و مصداقي آن است. از اين رو در برخي از روايات، عفت، افضل العباده (اصول كافي، ج2، ص97) شمرده شده كه بر همين معناي وسيع دلالت مي كند. هر چند كه بيش تر مردم با دو مصداق اصلي عفت يعني مالي و جنسي بيش تر درگير مي باشند و روايات زيادي نيز خواستار عفت در اين دو حوزه و زمينه شده است. (همان)
با توجه به آن چه گفته شد، معلوم مي شود كه ارتباط تنگاتنگي ميان ايمان و حيا و عفت وجود دارد و اگر انسان بخواهد به برترين فضيلت هاي انساني دست يابد بايد به شرم و حيا توجه ويژه اي داشته باشد؛ زيرا بي آن از دايره انسانيت خارج شده و در مقام پست تر از چارپايان سقوط مي كند؛ زيرا هر مسئوليت و تكليفي از وي برداشته مي شود و شخص مي تواند هر كاري را انجام دهد بي آن كه خود را مسئول بشمارد در اين حالت گفته مي شود كه خداوند او را به حال خود واگذاشته و رها كرده است، هر چند كه تبعات و پيامدهاي اين واگذاري از سوي خداوند را در دنيا و آخرت به شكل عذاب هاي مختلف خواهد ديد.
به هر حال انسان بي حيا و بي شرم از دايره تكليف و ايمان و مسئوليت بيرون است و هيچ خيري به خودش و ديگران از جانب وي نمي رسد بلكه چيزي جز شر و بدي و عذاب ندارد.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14