(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 خرداد 1389- شماره 19659

تقويت بصيرت
نفي رهبانيت
محبوبيت پايدار و ناپايدار
جايگاه بخشش و سخت گيري خداوند
سيره عرفاني امام خميني(ره) -قسمت اول
كمالات زنان



تقويت بصيرت

قال الامام علي(ع): من طالت فكرته حسنت بصيرته.
امام علي(ع) فرمود: كسي كه بسيار انديشه كند، بصيرت نيكويي مي يابد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- غررالحكم، ح 8319

 



نفي رهبانيت

در حديث معروفي نقل شده است: فرزند «عثمان بن مظعون» از دنيا رفته بود، او بسيار غمگين شد تا آن جا كه خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد و هر كاري جز عبادت را ترك گفت. اين خبر به رسول خدا(ص) رسيد. حضرت او را احضار كرد و فرمود: «يا عثمان! ان الله تبارك و تعالي لم يكتب علينا الرهبانيه، ان رهبانيه امتي الجهاد في سبيل الله. اي عثمان خداوند متعال رهبانيت را براي امت من مقرر نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خداست.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 07، ص 114

 



محبوبيت پايدار و ناپايدار

پرسش:
چه علل و اسبابي موجب مي شود كه محبوبيت انسان نزد ديگران از قوام و ثباتي برخوردار باشد و انسان بتواند همواره بر دل ها حكومت كند؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر اينكه نعمت محبوبيت همانند ديگر نعمت هاي الهي مي تواند در معرض زوال و نابودي قرار گيرد، به اين نكته اشاره شد كه روش تعامل و سازوكارهايي را كه انسان براي رسيدن به اهداف خود به كار مي گيرد نقش تعيين كننده اي در ايجاد و دوام و بقاي محبوبيت در زمان حيات و ممات او دارد. اينك در ادامه بخش پاياني مطلب را پي مي گيريم.
معاويه با شيوه هاي مختلف و تلاش هاي ناجوانمردانه سعي كرد فضايل امام علي(ع) و خاندان وي را مخفي نگه دارد، مردم را از گرد آن حضرت بپراكند و به دور خود جمع كند؛ اما ترفندهاي شيطاني او كارساز نشد و عشق و مهر به علي(ع) در دل ها جاودانه گرديد، تا جايي كه پس از گذشت سال هاي متوالي، مردي به نام «ابن سكيت» در راه عشق به آن حضرت، جانش را نثار مي كند.
در دوران خلافت متوكل عباسي، در حدود دويست سال پس از شهادت حضرت علي(ع) فردي به نام «ابن سكيت» به دليل اين كه انساني بسيار فاضل و برجسته بود، به آموزگاري فرزندان متوكل انتخاب شد. روزي متوكل از وي پرسيد: اين دو فرزند پيش تو محبوب ترند يا حسن و حسين، فرزندان علي(ع)؟ ابن سكيت در جواب گفت: به خدا قسم! قنبر، غلام علي به مراتب از اين دو نفر و از پدرشان نزد من محبوب تر است. متوكل دستود داد زبانش را از پشت سرش درآوردند. استاد مطهري(ره) مي گويد:
علي اگر رنگ خدا نمي داشت و مردي الهي نمي بود، فراموش شده بود.
(جاذبه و دافعه، ص24 و 31)
عاشقان امام علي(ع) اين شيدايي و والايي را در عمل نشان دادند. عدي بن حاتم، در قربان گاه عشق سه فرزند خود را از دست داد و پس ازشهادت امام علي(ع)، آن گاه كه معاويه از سر تحقير و سرزنش به او گفت: فرزندانت چه شدند؟ با سرافرازي پاسخ داد: در جنگ صفين در ركاب مولايم امام اميرالمؤمنين(ع) به شهادت رسيدند. معاويه باز از سر تكبر و غرور گفت: علي با تو به انصاف عمل نكرد كه فرزندانت را به صف مقدم كارزار كشاند و فرزندان خود را در پشت جبهه نهاد. عدي با سوز و تلخي پاسخ داد: چنين نيست، بلكه من به اميرالمؤمنين(ع) به انصاف عمل نكردم كه او به شهادت رسيد و من هنوز مانده ام.
آن گاه عدي به توصيف امام علي(ع) پرداخت و سر دل دادگي خود را به آن حضرت شرح داد؛ به طوري كه با شنيدن آن، چشمان معاويه پر از اشك شد و گفته او را تصديق كرد.(سفينته البحار، ج2، ص170)
رمز اين محبوبيت فوق العاده را در گفتاري از خود آن حضرت مي توان يافت كه فرمود:
هركس رابطه خود و خدا را اصلاح كند، خداوند رابطه او و مردم را اصلاح خواهد كرد.(نهج البلاغه، قصار 86)

 



جايگاه بخشش و سخت گيري خداوند

عارفي در جمع عده اي نشسته بود و از آثار اعمال و پاداش ايمان و نيكوكاري و جزاي بي ايماني و بدكاري سخن مي گفت:
يكي گفت:
خداوند اينقدر مهربان است كه همه را مي بخشد!
عارف نگاه معني داري به او كرد و خواست سخني بگويد كه ديگري اظهار داشت:
راست مي گويد! خدا كه بنده اش را نمي سوزاند!
سومي گفت: خيال كرده ايد، توهم است! بايد در برابر هرگناهي كه كرده ايد مجازات آن را بكشيد. خدا از ذره اي از گناهان كسي نمي گذرد. مگر مي شود كه هم گناه كنيد هم وارد بهشت شويد؟ پس عدالت الهي چه مي شود و...
پيرمرد دنياديده اي در بين آنها بود. همه را دعوت به سكوت كرد و گفت: شما چرا به جاي خداوند سبحان براي بندگان او تعيين تكليف مي كنيد؟! سپس رو به عارف كرد و گفت:
به نظر شما، خداوند متعال بندگان گناهكار را مي بخشد يا مو به مو عدالت را درباره آنها اجرا مي كند؟
همه ساكت بودند و چشم هايشان به عارف دوخته شده بود.
عارف با چشماني نافذ كه همراه با سكوتي توأم با انديشه اي عميق بود جمع حاضر را از نظر گذراند و گفت:
خداوند عزوجل هم بندگان گناهكارش را مي بخشد و هم عدالت را با محاسبه دقيق و عميق اجرا مي فرمايد.
پيرمرد با تعجب پرسيد: چگونه؟!
عارف اظهار داشت: هم بخشش حضرت حق تعالي حساب و كتاب و شرايط دارد و هم اجراي عدالت دقيق او.
بندگان گناهكاري كه در اثر جهل و غلبه هواي نفس و... مرتكب گناه مي شوند، چنانچه توبه كنند و به جبران كارهاي خود بپردازند و ديگر آنها را تكرار نكنند، نه تنها بخشيده مي شوند بلكه گناهانشان تبديل به حسنه مي شود.
حضار با هم پرسيدند: واقعاً؟!
عارف گفت واقعاً. مگر سخن خداوند عظيم را نشنيده ايد كه مي فرمايند:
الا من تاب وامن و عمل صالحاً فاولئك يبدل الله سياتهم حسنات و كان الله غفوراً رحيما . مگر كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهانشان را به حسنات تبديل مي كند و خداوند هميشه آمرزنده و مهربان بوده است.(1)
اما!
پيرمرد پرسيد: اما ديگر چيست؟
عارف گفت: اما اگر گناهكاران شرايط بخشش خويش را فراهم نياورند ودائماً بر گناهان خويش بيفزايند(2) دوزخ آنها را احاطه كرده و بايد در برابر ذره ذره كارهاي خويش مجازات شوند(3) و مجازات از آنها دفع شدني نيست چنانكه خداوند سبحان فرموده اند:
...ولايرد بأسه عن القوم المجرمين.
مجازات او (خداوند قادر متعال) هم از گناهكاران (فاقد توبه و اصلاح) دفع شدني نيست.(4)
پيرمرد پس از شنيدن اين آيه گفت: بايد براي آخرت و ابديت خويش فكر تازه اي كنيم!
و عارف زيرلب ناليد: باور كرده ام كه: بهشت و جهنم هركس را خودش مي سازد، بنابراين: از انديشه ها، گفتارها و كردارهايم به شدت مراقبت مي كنم!(5)
نازنيني ليك اندر حد خويش
الله الله پامنه زاندازه پيش!

1-فرقان 70 2-بقره 81 3-زلزله 8 4-انعام 147 5-باورهايم ص 35

 



سيره عرفاني امام خميني(ره) -قسمت اول

گردآورنده عليرضا مزروعي
عرفان نظري شامل جهان بيني عارف درخصوص عالم وجود، خدا، هستي و انسان مي شود. در عرفان نظري خدا از منظر عارف توصيف و شناخته مي شود و رسالت انسان در عالم وجود تبيين مي گردد.
و در عرفان عملي عارف شيوه هاي سلوك و طي منازل باطني و سير روحاني در جهت نيل به حقايق هستي را تجربه مي نمايد.
عرفان از اين رو نقشي اساسي در سرنوشت آدمي ايفا مي نمايد.
بروز و ظهور و رشد شتابان فرقه هاي معنويت گرا و عرفان هاي نوظهور با پوشش مسائل عرفاني در سال هاي اخير، عوام فريبي را پديد آورد كه تشخيص و انتخاب شيوه صحيح را براي مشتاقان عرفان و سلوك معنوي دشوار ساخت.
در اين مقاله برآنيم به اختصار چكيده اي از آراء و انديشه هاي آن سالك فرزانه و امام عارفان كه سال ها در سلوك اخلاقي و عرفاني طي طريق كرده بود و در عين انقطاع از تعلقات دنيوي تن به انزواي، از جامعه نداده بود بلكه در متن جامعه حضور داشت و رهبري ملت ايران را در به ثمر رساندن انقلاب بزرگ اسلامي ايران برعهده گرفت را بيان نماييم. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم .
وجوه تمايز عرفان امام خميني(ره)
اساسا مسلك عرفاني امام به دليل جمع بين عرفان و حماسه، پيوند عرفان با شريعت و سياست، تحول آفريني بر مبناي احكام قرآن و عشق به حق از ديگر مسلك هاي عرفاني و تصوف، ممتاز مي شود.
در عرفان امام مجموعه شريعت، طريقت و حقيقت با هم سازش يافته و سياست و عرفان با هم درآميخته است تا با حضور در متن جامعه براي هدايت و تدبير زندگي مردم به كار گرفته شوند.
حضرت امام خميني(ره) اين وارث به حق انبياء و اولياء و سرسپرده مكتب اهل بيت(ع) با استفاده از نفحات جان بخش قرآن و سيره پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين(ع) و نيز با استفاده از محضر عارفان سالك و عالمان عامل همچون: محمدعلي شاه آبادي و ميرزا جواد آقاي تبريزي تعاليم و آموزه هاي عرفاني و حكمي اسلامي را آموختند و عاقبت با طي منازل سير و سلوك در مرتفع ترين مقامات عرفاني قرار گرفته صاحب نظر شدند و ميراث علمي كم نظير از خويش باقي گذاشته اند. به طوري كه نخستين اثر مكتوب ايشان در اين زمينه نگاشته شده است كه نشان دهنده اساس و شاكله فكري ايشان است.
امام در كلام و نوشته و عمل يك حقيقت جاري بود و ذوب در قرآن و سيره پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين(ع) شده بود و تجلي ايمان او به عنوان يك عارف و سالك حقيقي در اين راز و رمز مي باشد.
حضرتش با الهام از قرآن و سنت تعاليم وحياني توانست معنويت و عرفان را با سياست و جهاد و فرهنگ شهادت پيوند دهد و انسان ملول از اسارت مكاتب دروغين و افكار التقاطي رهايي بخشد و جان آنان را از سرچشمه عرفان ناب اسلامي سيراب نمايد و با سيره نظري و عملي خود مسير عرفان اسلامي را شفاف سازي نمايد و عينيت بخشد و خط بطلان بر عرفان هاي التقاطي و زهد منفي بكشد.
عرفان اسلامي ماهيتي خدامحور داشته و ريشه در فطرت انسان دارد
در عرفان امام، فطرت انسان بر پايه و شالوده تمايل و جوشش از درون و كوشش و حركت به سوي كمال مطلق سرشته شده است.
عشق درنهايت بندگي و عبوديت درنهايت وارستگي از تعلقات و وابستگي به غير از حضرت حق معنا مي يابد.
مفهوم انسان كامل و همه ويژگي هاي احسن او در اين شيفتگي و معرفت و شوريدگي تحقق پيدا مي كند. ايشان درخصوص فطرت توحيدي انسان مي فرمايند:
«همه با زبان فطرت؛ هم صدا فرياد مي زنند كه ما محتاجيم به موجودي كه خود همچون ما فقير نباشد در هستي و كمال هستي، و اين فطرت نيز از خود آنان نيست؛ «فطره الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله...
فطرت خدا از خداوند است و مخلوقات فقير بالذات، مبدل نمي شوند به غني بالذات و امكان ندارد چنين تبديلي. و چون بالذات فقير و محتاجند، جز غني بالذات، كسي رفع فقر آنان را نخواهد كرد. و اين فقر كه لازم ذاتي آنان است هميشگي است، چه اين سلسله ابدي باشد يا نباشد، ازلي باشد يا نباشد و از هيچ كسي جز او كارگشايي نخواهد شد و هركس، هر كمال و جمالي دارد، از خود نيست، بلكه جلوه كمال و جمال اوست؛ «و مارميت اذرميت و لكن الله رمي» در هر چيز و هر فعل و هر گفتار و كردار صادق است و هر كس اين حقيقت را دريابد و ذوق كند، به كسي جز او دل نبندد و از كسي جز او حاجت نخواهد»1
يكي از موضوعات مهم در انديشه هاي عرفاني امام كه وجه تمايز مقام انساني از حيواني محسوب مي شود، مسئله سرشت و فطرت انسان است كه در مسير تعالي و شكوفايي نيازمند تربيت است.
ايشان مي فرمايند:
«انسان، عبارت ازا ين صورت ظاهر كه مي خورد و مي آشامد و عرض مي كنم كه ساير كارهايي كه ساير حيوانات هم انجام مي دهند، اين قدر نيست؛ با ساير حيوانات فرق ها دارد. اين مقداري كه مي بينيد كه انسان در عالم طبيعت زندگي مي كند، ساير حيوانات هم، ساير موجودات طبيعي هم، همه در اين عالم طبيعت، آنهايي كه زندگي حيواني دارند، زندگاني حيواني مي كنند و با انسان مشتركند و آنهايي كه زندگي شان نباتي و كمتر از اوست هم اين زندگاني را دارند. در ميان همه موجوداتي كه در اين طبيعت موجود هستند، انسان اختصاصاتي دارد كه ساير موجودات ندارند. يك مرتبه باطن، يك مرتبه عقليت، يك مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان به قوه هست. از اول در سرشت انسان هست كه اين انسان از عالم طبيعت سير بكند تا برسد به آنجا كه و هم ماها نمي تواند برسد و همه اينها محتاج به تربيت است.»2
موانع شكوفايي فطرت الهي انسان و سلوك سالك الي الله
حب نفس و حب دنيا
تعريف امام از مفهوم دنيا
«آن چه درمورد نكوهش و سرمايه و اساس شقاوت ها و بدبختي ها و هلاكت ها و رأس تمام خطاها و خطئه ها است، حب دنياست كه از حب نفس نشأت مي گيرد. عالم ملك مورد نكوهش نيست، بلكه مظهرحق و مقام ربوبيت او است و مهبط ملائكه الله و مسجد و تربيت گاه انبياء و اولياء(ع) است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شيفتگان محبوب حقيقي، و حب به آن اگر ناشي از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او- جل و علا- باشد، مطلوب و محبوب كمال است.»3
و نيز مي فرمايند:
«فطرت انساني چون معدن طلا و نقره خالص است. «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه» و درفطرت خالصه جز حب حق تعالي- كه كمال مطلق است نيست، و چون با محبت غيرحق تعالي اختلاط پيدا كرد، از خلوص خارج شود و بدتر و بالاتر اختلاط، آن است كه با محبت دنيا و طبيعت آميخته و آلوده شود؛ كه چون اين آميختگي و آلودگي دست داد، بلكه صفحه قلب را كه به حسب فطرت صافي بود، زنگار بگيرد و هيچ حقيقتي به او آنطور كه هست، نمايش پيدا نكند؛ بلكه يا اصلا از حقايق در آن نقشي واقع نشود، و يا به طور اعوجاج و انحراف واقع «فا ماالذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاءالفتنه و ابتغاء تاويله»
قلوب معوجه منحرفه كه مختلط با هواهاي نفسانيه و حب نفس و دنيا شده است، تأويل كتاب شريف الهي و تأويل آيات تدوينيه؛ بلكه تكوينيه را برطبق هواهاي نفسانيه خود كنند و اين تفسير به رأي است كه تصرف شيطان و نفس در آن دخالت دارد، و اين تفسير باطل و حرام است.»4
جهان بيني سطحي نگر درعرفان ظاهري
«بپرهيز و حذرباش-خداوند متعالي در اولي و آخري يارت باد- از اين كه همت خويش صرف به دست آوردن لذات شهوات حيواني كني كه اين شأن چهارپايان است. يا به چيرگي بر نزديكان و همانندان بپردازي اگرچه غلبه درعلوم و معارف باشد- كه اين منزلت درندگان است. يا هم خويش به رياست هاي ظاهري دنيا صرف كرده. تدبير و انديشه را بر آن بگماري كه مقام شياطين است، بلكه حتي پيوسته و ظاهر عبادات را منظر نظر قرار نده، و نه اخلاق معتدل يا نيكو را، و نه فلسفه كليه يا مفاهيم مبهم را، و نه شيوايي گفتار ارباب تصوف و عرفان ظاهري، و نظام كلام ايشان را، و نه غرش رعد اهل خرقه و آذرخش ايشان، هيچ كدام را دربرابر چشمانت قرار نده كه همه آنها حجابي است اندر حجاب و ظلمت هايي است انباشته بر هم و صرف كوشش در آنها مرگ و هلاكت است و چنين كاري زيان آشكار و محروميت ابدي و ظلمتي بي پايان.»5
بدعتها و طرح شطحيات
«چنانچه در بعضي اهل عرفان اصطلاحي ديديم، اشخاصي را كه اين اصطلاحات و غور در آن، آنها را به ضلالت منتهي نموده و قلوب آنها را منكوس و باطن آنها را ظلماني نموده و ممارست درمعارف موجب قوت آنانيت و انيت آنها شده و دعاوي ناشايسته و شطحيات ناهنجار از آنها صادر گرديده است و نيز در ارباب رياضات سلكوت اشخاصي هستند كه رياضت و اشتغال آنها به تصفيه نفس، قلوب آنها را متكدرتر و باطن آنها را ظلماني تر نموده.» 6
علوم عقلي و عرفاني كه موجب حجب شود
حضرت امام با اين كه سفارش اكيد دارند به خواندن فلسفه و علوم برهاني، و روي گرداندن از علوم استدلالي را خيانتي به عقل و استدلال و فلسفه مي دانند. لكن آنها را راهي براي وصول به مقصد اصلي معرفي مي كنند، و خود ايشان با آن مقامات علمي و عملي و روحي كه داشتند و براي هركسي قابل درك نيست، درباره خويش مي فرمايند:
«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم، و به جاي رفع حجب به جمع كتب پرداختم كه گويي در كون و مكان خبري نيست جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انساني و معارف الهي و حقايق فلسفي، طالب را كه به فطرت الله مفطور است. از مقصد بازداشته و درحجاب اكبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوي دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحي حاصل، و نه از فصوص الحكم، حكمتي دست داد، چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم انگيز دارد.»7
و نيز مي فرمايند:
«شب گذشته اسماي كتب عرفاني را پرسيدي، دخترم! « در رفع حجب كوش نه در جمع كتب.» گيرم كتب عرفاني و فلسفي را از بازار به منزل و از محلي به محلي انتقال دادي، يا آن كه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردي و درمجالس و محافل آنچه در چنته داشتي عرضه كردي و حضار را فريفته معلومات خود كردي و با فريب شيطاني و نفس اماره خبيث تر از شيطان، محموله خود را سنگين تر كردي و بالعبه ابليس مجلس آرا شدي و خداي نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد كه خواهدآمد. آيا با اين محموله هاي بسيار، به حجب كاستي؟ خداوند- عزوجل- براي بيداري علما آيه شريفه: «مثل الذين حملوا التورايه » را آورده تا بدانند انباشتن علوم -گرچه علم شرايع و توحيد باشد- از حجب نمي كاهد، بلكه افزايش دهد، و از حجب صغار او، او را به حجب كبار مي كشاند. نمي گويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران، كه اين انحراف است. مي گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه، الهي و براي دوست باشد و اگر عرضه كني، براي خدا و تربيت بندگان او باشد، نه براي ريا و خودنمايي كه خداي نخواسته جزء علماي سوء شوي كه بوي تعفنشان اهل جهنم را بيازارد.»8
راهبرد تكامل معنوي و همه جانبه براساس عرفان شريعت
اهميت و ارزش تفكر
«و آنچه گفتيم به آن معني نيست كه به فلسفه و علوم برهاني و عقلي نپرداز و از علوم استدلالي روي گردان كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلكه به آن معني است كه فلسفه و استدلال راهي است براي وصول به مقصد اصلي و نبايد تو را از مقصد و مقصود و محبوب محجوب كند، يا بگو اين علوم عبورگاه به سوي مقصد هستند و خود مقصد نيستند و دنيا مزرعه آخرت است و علوم رسمي مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوي اوجل و علا است، نماز بالاترين عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوي اوست. مي خواهي بگو: تمام معروف ها پله هايي است از نردبان وصول به او جل و علا و همه منكرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند.»9
تفكر در الطاف خداوند، راهي به سوي محبت او
«ما اگر سرعتي تفكر كنيم در موجودات عالم، كه خود نيز از آنهاييم و بيابيم كه هيچ موجودي از خود چيزي ندارد و آنچه به او و همه رسيده، الطافي است الهي و موهبت هايي است عاريت، و الطافي كه خداوندمنان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگاني كه مأمور هدايت ما بوده اند، شايد بارقه اي از حب او جل و علا كه محبوب از آن هستيم در ما پيدا شود و پوچي و بي محتوايي خود را دريابيم و راهي به سوي او جل و علا براي ما باز شود يا لااقل از كفر جحودي نجات يابيم و انكار معارف الهي و جلوه هاي رحماني را براي خود مقامي محسوب نكنيم و به آن افتخار نكنيم كه تا ابد محبوس در چاه ويل خودخواهي و خودبيني شويم.»01
رهيدن از خود و نيل به بندگي خدا نزد عارفان مسلمان در گرو شريعتمداري انسان است تنها كسي مي تواند مدعي راستين محبت خدا بوده و محبتش را نگاهداشته و افزايش دهد كه به خواسته هاي خدا اهميت داده و آنها را محقق سازد. بي مبالاتي مقتضاي سركشي و گسستن طوق بندگي است. عمل به شريعت در نسبت با روح بندگي، هم نقش علي دارد و هم نقش علامي؛ زيرا عمل به فرمان است كه سبب پيدايش روح بندگي مي شود و باز همين عمل است كه نشانه اي بر وجود روح بندگي در آدمي است. عارفان مسلمان عمل به شريعت را براي وصول به حقيقت ضروري دانسته و متخلف را از حقيقت محروم مي دانند.
ابن عربي مي گويد:
ما نال من جعل الشريعه جانبا
شيئا ولو بلغ السماء مناره
هر كه از شريعت فاصله گيرد، اگر تا آسمان هم برسد، به چيزي از حقيقت نايل نمي شود و هم او مي گويد:
«شريعت، جاده اي روشن و رهگذر نيك بختان و راه خوشبختي است. هر كه از اين مسير رفت، نجات يافت و هر كه رهايش كرد، نابود شد.»11
بندگي خدا اقتضاي فرمانبرداري تام از او دارد و فرمانبرداري تام، چيزي جز عمل به موازين شريعت (اوامر و نواهي) نيست.
امام، قرآن و مكتب اهل بيت(ع) را اساس آموزه هاي عرفاني مي دانست و بين عقل و وحي و شهود، ارتباط و پيوند قائل بود.
«... موضوع فلسفه، مطلق وجود است، از حق تعالي تا آخرين مراتب وجود، و موضوع علم عرفان و عرفان علمي، وجود مطلق است، يا بگو حق تعالي است و بحثي به جز حق تعالي و جلوه او- كه غير او نيست- ندارد. اگر كتابي يا عارفي بحث از چيزي غير حق كند، نه كتاب عرفان است و نه گويند عارف ست و اگر فيلسوفي در وجود به آن طور كه هست نظر كند و بحث نمايد، نظرش الهي و بحثش عرفاني است و همه اين غير از ذوق عرفاني است كه از بحث به دور است، و غير، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجداني...
ادامه دارد

 



كمالات زنان

رقيه شريفي
درمقاله حاضر نويسنده با اشاره به ماهيت كلي يكسان زن و مرد، به تشريح برخي عواملي كه باعث دستيابي زنان به كمال ازديدگاه قرآن مي شود پرداخته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم:
انسان، مظهر تمام صفات الهي
خداوند به كمال ستوده مي شود. كمال به معناي آن است كه همه صفات نيك جمالي و جلالي در او به كمال و تمام وجود داشته باشد. صفات جمالي به صفاتي گفته مي شود كه بيانگر زيبايي ها و جاذبه هاست و درمقابل صفات جلالي صفاتي است كه بيان كننده عظمت باشد و نظر بدان، آدمي را مي هراساند و به خشيت و خضوع وامي دارد. خداوند هستي، آينه همه صفات حسناي جلالي و جمالي است. از اين روست كه جاذبه و دافعه آن به حد اعتدال مي باشد.
خداوند براي همه صفات خويش، موجوداتي را آفريده است تا آينه آن صفت باشند اما انسان تنها موجودي است كه مظهر و آينه تمام نماي صفات جمالي و جلالي الهي است. لذا خداوند از تعليم همه اسماي الهي به آدم(ع) سخن مي گويد و همان را علت خليفه الهي وي برمي شمارد.
با اين همه مظهريت عده اي از انسان ها در برخي از اسماء و صفات الهي بيش از ديگر صفات است. بدين ترتيب شخصي مظهر قهر الهي و آن ديگر مظهر مهر الهي است، يكي درجمال جلوه گري مي كند و آن ديگري درجلال خودنمايي نمايد.
بي گمان جنس زن را مي توان آينه تمام نماي جمال الهي دانست. البته اين بدان معنا نيست كه وي داراي صفات الهي چون خشم و قهر و غضب نيست ولي زن متعادل و با شخصيت اعتدالي وكمالي، بيش از آن كه صفتي ديگر را بنماياند، اسماء و صفات جمالي را به رخ مي كشد. از اين رو زن دربردارنده همه زيبايي ها و خوبي هاست و مهر و صفا و صميميت از همه وجودش تراوش مي كند و پيش از آن كه خشمش خودنمايي كند، مهر و محبتش جلوه گري مي نمايد.
ماهيت يكسان زن و مرد
خداوند در آيات قرآني به تحسين كمالي زن همانند مرد مي پردازد و آن را از نظر روح و روان همانند مرد معرفي مي كند و مي فرمايد كه زن و مرد از يك نفس آفريده شده اند. (نساء آيه 1) اين بدان معناست كه از نظر ماهيت اصلي و كلي هيچ تفاوت و تمايزي ميان مرد و زن وجود ندارد و از آن جايي كه روح و نفس ماهيتي يكسان است لذا مرد و مرد و زن بودن در آن معنايي ندارد. بااين همه روح هنگامي كه درجسم وماده وارد مي شود نيازمند آن است كه برخي از تفاوت ها را به عللي گوناگون بپذيرد؛ زيرا نظام هستي به علل و حكمت هايي برنظام زوجيت بنياد نهاده شده است. از اين رو، لازم است كه در هنگام دميده شدن در ماده و جسم بر قالب زن و يا مرد قرارگيرد و زوجيت پديد آيد.
اما اين تفاوت هايي كه به اقتضاي شرايط زيستي روح و جان درماده تحميل مي شود به معناي آن نيست كه زن و مرد از نظر كمالي تفاوت هايي دارند و ازنظر ماهيت روح و جان دوگانه هستند. در هيچ يك از آيات قرآني اشاره اي به تفاوت هاي زن و مرد از نظر روح و جان نشده بلكه دربسياري از آيات ازجمله آيه پيش گفته به صراحت از يگانگي نفس زن و مرد خبر داده شده است كه به علت و يا حكمت زوجيت و اهداف آن يعني دستيابي به آرامش متقابل و ادامه نسل و مانند آن مي باشد.
خداوند در آيه 11 سوره تحريم نيز زنان را همانند مردان داراي شايستگي هاي لازم حتي براي الگوشدن براي ديگران معرفي مي كند. اين الگوشدن و به ديگري مهم از نظر ديگران تبديل شدن، اختصاصي به زنان ندارد بلكه زنان نيز مي توانند الگوي مردان نيز باشند چنان كه حضرت فاطمه زهرا(س) الگوي مردان وزنان در زندگي به ويژه در حوزه مسايل خانوادگي و بسياري از امور ديگر مي باشد. از ا ين رو لازم است كه مطالعات كامل و جامع درباره سيره و سنت آن حضرت(ص) صورت گيرد و براي معرفي به جامعه ايماني آن سيره و سنت معتبر شناسايي و تحقيق شده و ارايه گردد.
به هرحال، آيات قرآني به صراحت از شايستگي هاي برابر ميان زنان و مردان سخن به ميان مي آورد و تبيين مي كند كه از اين نظر هيچ گونه تفاوتي ميان اين دو جنس كه مكمل يكديگرند وجود ندارد. از اين رو در همين آيه و آيات ديگر از شايستگي الگو شدن حضرت آسيه همسر فرعون و نيز حضرت مريم دختر عمران(س) سخن به ميان مي آيد و مردم را به شناسايي و آشنايي با زندگي اين بزرگواران كه در آيات ديگر تبيين شده دعوت مي كند تا به اين وسيله از شيوه و سيره آنان در زندگي ايماني بهره گيرند.
آيه 19 سوره نساء و نيز 71 و 72 سوره توبه و 35 سوره احزاب و آيه 12 سوره حديد و 28 سوره نوح البته افزون بر ارج گذاري به شخصيت همتراز مرد و زن به نكته اي ديگر اشاره مي كند كه عبارت از شخصيت همتراز و احترامي يكسان ميان زن و مرد مؤمن است. به اين معنا كه از نظر خداوند هيچ تفاوتي ميان زن و مرد مؤمن نيست و مؤمنان نيز بايد با همين نگرش به خود نگاه كنند و قايل به تبعيض جنسيتي در حوزه هاي خاص نباشند.
اين كه قيد حوزه هاي خاص مورد تأكيد قرار گرفته از آن روست كه زن و مرد در شرايط زيستي دنيا و قالب و ساختار بدني تفاوت هايي دارند كه موجب مي شود تا نتوانند همانند يكديگر عمل كنند؛ از اين رو نمي توان قوانين و حدود يكساني را براي آن وضع و جار ي كرد.
رعايت عدالت ميان زن و مرد به اقتضاي تفاوت هاي ظاهري
در حقيقت مقتضيات زيستي در دنيا و تفاوت هاي شكلي و ظاهري موجب مي شود تا برخي از تفاوت ها تحميل شود و اگر اين تفاوت ها ديده نشود در حقيقت به هريك از دو جنس ظلم شده و يكسان سازي قوانين و اجراي آن، در حقيقت عين ظلم و بي عدالتي در حق هريك از دو جنس خواهد بود.
يكي از تفاوت هايي كه براساس تفاوت هاي ظاهري و شكلي پديد مي آيد، تفاوت در زيبايي است. اصولاً زنان به سبب ساختار و شكل بدني به گونه اي ساخته شده اند كه آينه جمال الهي هستند. از اين رو جاذبه هاي زيبايي زن مردان را مجذوب مي كند.
خداوند در آيه 221 سوره بقره از جذابيت زيباي زن براي مرد سخن به ميان مي آورد و در آيه 14 سوره آل عمران اين جاذبه را عامل گرايش مردان به دنيا و امور آن برمي شمارد. به اين معنا كه زن همانند بسياري از امور هستي بسيار زيبا آفريده شده كه همين عامل زيبايي موجب مي شود تا مردان گرايش سخت و شگفتي به زنان پيدا كرده و به سوي آنان متمايل و بلكه مجذوب شوند و عشق و محبت زنان آنان را به سوي خود بكشاند.
هرچند كه آيه 29 سوره توبه به بهانه گيري هاي برخي از منافقان براي ترك حضور در جنگ با روميان و همراهي نكردن آنان با پيامبر(ص) مي پردازد، ولي اين آيه به خوبي روشن مي سازد كه زنان زيباي رومي براي مردان بيابانگرد و بيابان نشين عرب بسيار جذاب و زيبا بوده به گونه اي كه ايشان آن را بهانه اي براي ترك حضور خود قرار مي دهند و مي گويند كه مي ترسند در دام عشق و محبت زيبايي بي مانند زنان رومي گرفتار آيند و مشكلاتي را براي خود و پيامبر(ص) پديد آورند.
اين بهانه گيري منافقان هر چند كه صرفا بهانه اي براي ترك حضور در ميدان جنگ نبود ولي به تمايل شديد مردان به زنان به سبب زيبايي هاي طبيعي آنان اشاره دارد.
اين كه زيبايي در اين آيه به فتنه تعبير شده از آن روست كه زنان زيبا مي توانند دل و ايمان شخص را بربايند و مردان را به هر سويي بكشانند و از راه و برنامه اصلي شخصي و يا اجتماعي دور سازند. در اين باره داستان هاي بسياري در تاريخ نقل شده است.
كمالات زن
از مطالب پيش گفته به خوبي روشن شد كه از نظر قرآن زن جلوه اي از جمال الهي است و با آن كه روح و نفس زن با روح و نفس مرد يكسان است و به تعبير خداوند زن و مرد داراي يك نفس واحده مي باشند (نساء آيه 1) با اين همه تفاوت هايي به سبب حضور نفس در قالب مرد و زن پديد مي آيد كه از آن به مقتضيات و شرايط مادي و جسمي ياد مي شود.
هر چند كه نفس مرد و زن يكسان است ولي همين تفاوت هاي ظاهري و شكلي مي تواند تاثيراتي را نيز در زندگي، احكام و قوانين پديد آورد؛ بلكه مي توان گفت به سبب تفاوت هاي ظاهري و شكلي، نفس زن و مرد تحت تاثير آن، واكنش هاي مختلفي را نشان مي دهد. از اين رو نفس و روح زنان از لطافت بيشتري برخوردار مي شود و مهر و محبت از سويي و نيز جلوه گري و خودنمايي از سوي ديگر در آنان به شكل امري طبيعي خود را نشان مي دهد.
بدين ترتيب عواطف و احساسات در كنش ها و واكنش هاي زنان افزايش مي يابد و مهر و محبت زن به عنوان جلوه كمالي مهر الهي معرفي مي شود. رفتارهاي زنان در كنش ها و واكنش ها بيش از آن كه عقل مدارانه و خشك و سرد باشد به سمت و سوي احساس و عواطف مي رود.
خداوند براي اين كه زنان بتوانند به سوي مفهوم كامل كمالي كشيده شده و بدان سو گرايش يابند و كمبودهايي را كه به سبب تفاوت هاي ظاهري و شكلي پديد مي آيد جبران كنند از آنان مي خواهد تا كمال واقعي را در جايي ديگر جست و جو كنند و تنها به كمال جمالي خود بسنده نكنند. البته اين حكم اختصاص به زنان نداشته و مردان نيز به علل و اسباب ظاهري و شكلي گرفتار اين نقص هستند كه بايد با اموري، آن را جبران كنند.
خداوند كمال زن و يا مرد را در شكل ظاهري نمي داند بلكه كمال و نيز زيبايي واقعي را در اسلام و ايمان مردان و زنان جست و جو مي كند و مي فرمايد كه مردان و زنان مي بايست با ايمان و اسلام، خود را به كمال واقعي برسانند. (تحريم آيه 5 و احزاب آيه 35)
از ديگر كمالات زن مي توان به داشتن روحيه اطاعت از خداوند اشاره كرد كه در همين آيات بدان توجه داده شده است.
البته شيخ طبرسي با استفاده از آيات پيش گفته بر اين باور است كه زنان با اطاعت از شوهران خويش مي توانند به كمالاتي دست يابند كه از راه ديگر شدني نيست؛ زيرا وي مي گويد كه مراد از «قانتات» در آيه به معناي زنان مطيع از خدا و شوهر است. (مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 479)
از ديگر نشانه هاي كمالي زنان مي توان به چشم پاكي آنها اشاره كرد كه در آيه 48 سوره صافات و 52 سوره ص و 56 سوره رحمن بدان تاكيد شده است. هر چند كه اين آيات درباره زنان بهشتي است ولي مي توان گفت چشم پاكي در زنان دنيوي نيز مي تواند به عنوان يك امر كمالي مطرح باشد؛ زيرا اگر براي زنان بهشتي به عنوان يك امر كمالي بسيار مهم مطرح مي باشد مي بايست در زنان دنيوي نيز امري مهم محسوب شود. (مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 691 و نيز ج 9 و 10، ص 315)
حيا و عفت در روابط با مردان كمال قابل ذكر ديگري است كه آيه 25 سوره قصص بدان توجه مي دهد. بي گمان زناني كه داراي عفت و پاكدامني هستند و در روابط با مردان، عفت و حيا را مراعات مي كنند به كمالي دست مي يابند كه ديگران از رسيدن به آن ناتوان خواهند بود. خداوند در هنگام ذكر كمالات زن در آيه 34 سوره نساء و نيز 35 سوره احزاب به اين امر كمالي اشاره مي كند و در آيه 12 سوره مريم در هنگام بيان علت الگو بودن حضرت مريم(س) به عفت و پاكدامني و حياي وي به عنوان عامل كمالي او توجه مي دهد.
اين امور از جمله اساسي ترين و مهم ترين علل و عوامل دست يابي زنان به كمال از ديدگاه قرآن است. البته اموري چون توبه و بازگشت از گناه (تحريم آيه 5) خشوع و خضوع در برابر خداوند (احزاب آيه 35) راستگويي و صداقت (همان) روزه داري (همان) صبر و بردباري در مشكلات و زندگي (همان) صدقه دادن و داشتن روحيه بخشندگي (تحريم آيه 5) چشم پوشي از برخي حقوق خود براي دست يابي به زندگي بهتر و به دور از تنش و درگيري ها و استحكام بخشي به بنياد خانواده (بقره آيه 237 و نساء آيه 128) و نيز انجام اعمال نيك و صالح (نساء آيه 34 و احزاب آيه 35 و تحريم آيه 5) و داشتن روحيه احسان و نيكوكاري (احزاب آيه 29) از مهم ترين كمالات زن است كه خداوند از زنان مومن خواسته تا آن را در خويش تقويت كنند و اين گونه در مسير كمال مطلق گام بردارند.
بي گمان زني اگر در اين مسير و با چنين روحيه اي كه قرآن ترسيم كرده گام بردارد نه تنها خود را به سوي كمال رسانده بلكه مي تواند الگوي برتر زنان و مردان مومن ديگري باشد كه مي خواهند در مسير كمالي گام بردارند.
خداوند در آيات سوره تحريم به آسيه همسر فرعون و نيز حضرت مريم(س) اشاره مي كند كه ايشان نه تنها به زيبايي زنانه خود بسنده نكردند بلكه در جست وجوي زيبايي واقعي يعني دست يابي به كمالات انساني گام برداشتند و اسما و صفات الهي را كه در ذات و ماهيت خويش به وديعه گذاشته شده بود به فعليت درآوردند و با متاله شدن و رنگ خدايي گرفتن و تقرب به سوي وي بوسيله اسما و صفات الهي، به مقام خلافت الهي دست يافتند.بنابراين هر كسي اگر بخواهد جمال و زيبايي واقعي را تجربه كند مي بايست اين امور پيش گفته را در خود پديد آورد تا بتواند در نقش انساني واقعي خود ظاهر شود و الگوي ديگران گردد و خوشبختي واقعي را تجربه كند.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14