(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 16 خرداد 1389- شماره 19662

خدمت به مادر
حكايت خوبان
پرسش و پاسخ؟3
تپش قلم
فاطمه (س) ، آينه جمال و جلال الهي
سيره عرفاني امام خميني(ره)



خدمت به مادر

قالت فاطمه(س): الزم رجلها، فان الجنه تحت اقدامها
حضرت فاطمه(س) فرمود: در خدمت مادر باش، زيرا بهشت زير قدم هاي مادران است.1

 



حكايت خوبان

صبوري در تعليم احكام

امام علي(ع) مي فرمايند: روزي يكي از زنان مدينه خدمت حضرت زهرا(س) رسيد و گفت: مادر پيري دارم كه در مسايل نماز سؤالاتي دارد و مرا فرستاده است تا مسايل شرعي نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا(س) فرمود: بپرس. آنگاه مسايل فراواني مطرح كرد و پاسخ شنيد. در ادامه پرسش ها، آن زن خجالت كشيد و گفت: اي دختر رسول خدا! بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه(س) فرمود: باز هم بيا و آن چه سؤال داري بپرس. آيا اگر روزي كسي را اجير نمايند كه بار سنگيني را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كاري براي او دشوار است؟ آن زن گفت: خير. حضرت زهرا(س) ادامه داد: من هر مسئله اي را كه پاسخ مي دهم، بيش از فاصله بين زمين و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش مي گيرم. پس سزاوارتر است كه بر من سنگين نيايد1.

 



پرسش و پاسخ؟3

موانع محبوبيت

پرسش:
محبوبيت نزد ديگران كه همواره يكي از خواستگاههاي دروني هر انساني در بعد رفتار فردي و اجتماعي به حساب مي آيد، از چه آسيب ها و آفاتي برخوردار بوده و چه موانعي براي تحقق آن وجود دارد؟
پاسخ:
محبوبيت يكي از بركات و نعمت هاي خداي متعال است كه با عنايت و لطف و كرمش به هر كسي كه زمينه هاي دريافت آن در او باشد عطا مي كند. پرواضح است كه اين افاضه الهي بدون علل و اسباب به افراد صورت نمي گيرد كه در اين ميان بدون ترديد علل و عواملي براي كسب محبوبيت وجود دارد كه به طور كلي شامل: ايمان و عمل صالح، خوش خلقي، مهرورزي، خوش رويي، احسان، هديه و بخشش، تواضع، ديد و بازديد، عدم چشم داشت از ديگران، گفتار نيك، عفو و گذشت، ايجاد ارتباط سالم و همدلي و همراهي مي گردد. به طور طبيعي فقدان هر يك از امور فوق خود يك مانع كسب محبوبيت به حساب مي آيد كه در اينجا به برخي از اهم اين موانع اشاره مي كنيم:
1. بدخلقي
به همان اندازه كه خوش خلقي، محبت آفرين است، بدخلقي، مهرباني و رحمت را به كينه و دشمني مبدل مي سازد. امام علي(ع) يكي از عوامل كمي دوستان را بدخلقي ذكر كرده است. (ميزان الحكمه، ج5، ص 308)
چهره اخمو، ابروهاي گره خورده، صورت درهم كشيده و خودداري از تبسم، جرئت برقراري ارتباط را از ديگران سلب مي كند.
2. شوخي هاي بي جا و ركيك
بذله گويي و گفت وگوهاي نشاط آور با مزه پراني ها و شوخي هاي بي جا تفاوت دارند. شوخي هاي بي جا موجب رنجش خاطر ديگران مي شود و عدم محبوبيت را به همراه دارد. امام علي(ع) مي فرمايد:
مزاح و شوخي بي جا، باعث ايجاد كينه و دشمني مي شود. (همان/ج9، ص 142)
3. هميشه گله مند بودن
كساني كه هميشه از زندگي شكوه مي كنند، به يك شخصيت ملال آور تبديل مي شوند.
4. ضعف اخلاقي
عدم رعايت اصول اخلاقي و اتصاف به صفات رذيله، مانند تملق و چاپلوسي، دروغ گويي، تكبر، تجسس و غيبت كه موجب سلب اعتماد افراد مي شود، از جمله عوامل دوري ديگران از ماست. رسول خدا(ص) مي فرمايد:
منفورترين مردم، انسان متكبر است. (بحارالانوار، ج 70، ص 231)

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان

& خداوند انسان را آفريد اما «خودآفريني» او را به خودش سپرد، اكنون ماييم و خودآفريني و زندگي ابدي با آنچه آفريده ايم
¤¤¤
& براي كساني كه به باطن خويش ورود ندارند، ورود به ملك و ملكوت بصيرت نمي آورد!
¤¤¤
& كساني كه اهل باطن نيستند، از فهم باطن قرآن عاجزند و امكان بهره بري مناسب از ظواهر آيات را هم ندارند.
¤¤¤
& چشم عيب بين، نمي تواند چشم غيب بين شود!
¤¤¤
& درضرر حق گويي، در ظاهر امر سودي است كه فقط اهل باطن قدرت درك آن را دارند!
¤¤¤
& انسان در حال گناه، انسان نيست، شيطاني در حال عصيان است.
¤¤¤
& هركس بتواند از «جنگل دنيا» به شيوه انبياء و اولياء «آدم وار» رد شود، لياقت ورود به بهشت را دارد.
¤¤¤
& شيطان براي هرچيز خوب واقعي، يك «شبه واقعي بد» درست كرده است و با اين تور، افراد سطحي نگر و ظاهربين را شكار مي كند.
¤¤¤
& اگر موفق شويم «حيوانات درون» مان را رام كنيم خواهيم فهميد كه در بيرونمان هيچ چيز ترسناكي وجود ندارد!
¤¤¤
& وسعت خيال بيش از ميدان ديد عقل است به همين جهت عاشقان جهان را وسيع تر از عاقلان مي بينند!

 



فاطمه (س) ، آينه جمال و جلال الهي

علي جواهردهي

چهارده معصوم، مظاهر تمام وكمال خداوند
بي گمان براي خداوند مظاهر تمام و كمالي است كه از آنان به چهارده معصوم (ع) ياد مي شود. اين انوار الهي به سبب همين ويژگي بر عرش الهي احاطه دارند، چنان كه خداوند اين گونه است. از اين رو، هر آفريده اي از ايشان صدور مي يابد و هر آفريده اي از مجراي ايشان فيض وجود مي برد و در بازگشت ازسير من الله الي الله كه در آيه انالله و انااليه راجعون بر آن تصريح شده از دايره ربوبيت و پروردگاري ايشان به سوي خداوند باز مي گردد و منتهاي سير عروجي و صعودي همگان نيز اين وجودات نوري الهي هستند چرا كه خداوند به صراحت مي فرمايد:«الي ربك الرجعي» و «الي ربك المنتهي» و از آن جايي كه نفس علي (ع) وپيامبر (ص) به حكم آيه مباهله يكتا و يگانه است، بنابراين همه اين چهارده معصوم مرجع بازگشت و منتهاي رشد و كمالي بشر هستند.
بنابر اين هركسي كه كمالي را مي طلبد بايد در ربوبيت ايشان بجويد كه ربوبيت آنان ربوبيت تمام و كمال است، چرا كه آن كسي خليفه و انسان كامل و حجت بالغ و تمام و معصوم كامل است كه تمامي اسماي الهي را به تمام و كمال خود تحقق بخشيده و از قوه به فعليت درآورده است و ازصبغه الهي گذشته و در مقام متاله نشسته و از ربانيون گشته است. چنين اشخاص رباني و متاله، رب العالمين مي باشند، چرا كه خداوند به حكم الوهيت خود رب العالمين و اين مظاهر الوهيت نيز به حكم مظهريت، اين گونه هستند.
فاطمه(س) نيز به حكم اين كليت قرآني، مظهري از مظاهر همين ربوبيت كلي و مظهريت تمام و كمال الهي است. از اين رو وي بر همه زنان و مردان بلكه همه جهانيان برتري دارد. مراد و مقصود از جهانيان تنها جهان دنيا و يا آخرت نيست، چنان كه تنها جهان انس و جن دو موجود شريف خداوندي نمي باشد، بلكه مراد از جهانيان، همه ما سوي الله است. بر اين اساس گفتن اين كه وي اشرف مخلوقات است به حكم همان اتحاد و يگانگي و يكتايي نفوس آن حضرت (ع) با نفس محمدي(ص) است.
زهرا(س) به فرموده اشرف هستي حضرت محمد(ص) پاره وجودي آن حضرت است. (اثبات الهداه،ج 2، ص 363 و بحارالانوار، ج 76، ص 355) از اين رو، احساس فاطمي، احساس محمد (ص) و بلكه آن احساس معصومان (ع) است.
(بحارالانوار،ج 43، ص 54) بنابر اين نهايت اتصال و ارتباط وجودي را با پيامبر(ص) دارد، چنان كه اين اتصال با اميرمومنان (ع) با بيان يكتايي نفس تحقق يافته است.
اگر فاطمه (س) اين گونه اتصالي با پيامبر (ص) دارد، درمقام مظهريت نيز به تمام و كمال مظهر پيامبر(ص) است و همانند ديگر معصومان (ع) صادر نخست و مرجع همه موجودات و منتهاي هر سير كمالي است.
فاطمه (س) آينه جمال و جلال خداوند
آن حضرت (س) آينه تمام نماي جمال وجلال الهي است، چنان كه چهارده معصوم از اين انوار الهي، اين گونه هستند. آن حضرت (س) هم چنين مانند خداوند، جمال و رحمت وي برجلال و غضب او پيشي مي گيرد، ولي اين دليل نمي شود تا آن حضرت (س) درمقام جلال، تجلي و ظهور نيابد. از اين رو خشم و غضب فاطمي، مظهر تمام و كمال غضب الهي است. فاطمه اي كه بضعه الرسول (ص) و فرزندانش ثمر فواد و ميوه جان پيامبر (ص) و همسرش نور بصر پيامبر (ص) است و فرزندانش امناي رب و ريسمان كشيده ميان خالق و مخلوق هستند و تنها اعتصام به اين حبل و آويختن به اين ريسمان نجات بخش است و تخلف از آن سقوط در دوزخ خشم الهي مي باشد (بحارالانوار، ج 76، ص 355) خشم فاطمي تجلي همين جلال الهي است. از اين رو پيامبر (ص) بارها و بارها مي فرمايد: فاطمه (س) پاره تن، جگر گوشه من، تمام احساس و شعور من، شاخه اي از انوار من است (بحارالانوار، ج 43، ص 54) هركه او را مسرور كند، مرا شاد كرده و هركه او را بيازارد و اذيت كند مرا آزرده و اسائه ادب نموده است؛ (بحارالانوار، ج43، ص32 و 54) چرا كه محبت فاطمي(س) مظهر محبت خداوند و خشم فاطمي مظهر خشم الهي است.
اگر تاسف موسي(ع) تاسف الهي است و خداوند به صراحت مي فرمايد: فلما آسفونا انتقمنا؛ زماني كه مأيوس و نوميد شديم از ايشان، انتقام گرفتيم، چگونه سخط و خشم فاطمي كه مظهريت تمام و كمال دارد و حتي حضرت موسي(ع) از صادرشده هاي آن انوار و مأموران آنان است، سخط الهي نيست؟ لذا حضرت پيامبر(ص) به صراحت مي فرمايد: يا فاطمه ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك؛ اي فاطمه! خداوند به خشم تو خشم مي كند و به خشنودي تو خشنود مي شود. (بحارالانوار، ج43، ص19و الغدير، ج3، ص 180 و منابع ديگر معتبر روايي)
عصمت فاطمه(س)
اين كه در اين روايات و روايات معتبر ديگر، خشم و خشنودي فاطمه(س) با خشم و خشنودي پيامبر(ص) يا خداوند يكي دانسته شده، از اين روست كه آن حضرت در مقام عصمت است و كسي كه در مقام عصمت است مي تواند اين گونه باشد. ابن تيميه از ناصبي هاي معروف هنگامي كه به حديث غدير مي رسد و با عبارت پيامبر(ص): من كنت مولاه فهذا علي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» مواجه مي شود، مي گويد كه من اين حديث را جعلي مي دانم ولي اگر بخواهم آن را بپذيرم تنها بخش نخست را مي پذيرم كه ولايت در آن نيز تنها ولايت محبت است نه اطاعت؛ ولي هرگز بخش دوم حديث را نمي پذيرم، چرا كه دلالت بر عصمت علي(ع) دارد و اين كه هركاري كه علي(ع) مي كند مطابق رضايت و خشنودي خدا است و اين نمي تواند درست باشد.
پس رواياتي از اين دست دلالت بر عصمت فاطمه(س) مي كند، چرا كه رنجش وي رنجش خدا و خشنودي وي خشنودي خداست. اين بدان معناست كه فاطمه(س) مظهريت جلال و جمال الهي است، چرا كه نخست خداوند خشم مي گيرد و اين خشم در فاطمه(س) ظاهر مي شود و يا خداوند از كسي و يا چيزي راضي و خشنود مي شود و فاطمه(س) آن خشنودي را نشان مي دهد. آن حضرت(س) مظهر تمام ما تشاوون الا ان يشاءالله» است؛ يعني تنها چيزي را مي خواهد كه خدا خواست.
آن حضرت(س) بي گمان از فرشتگان، برتر و بالاتر است بنابراين در مرتبه بالاتر از ايشان در مقام اطاعت و مظهريت وارد مي شود. پس اگر خداوند درباره فرشته مي فرمايد: لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون؛ آنان درهيچ كاري بر خداوند سبقت و پيشي نمي گيرند و به همان چيزي كه مأمورند عمل مي كنند (انبياء آيه27) آن حضرت(س) نيز اين گونه است. بنابراين گريه فاطمه(س) بيانگر خشم و جلال الهي و مظهر آن است، لذا اهل مدينه مي ترسند و مي خواهند تا گريه را كم كند تا جلال الهي به چشم نيايد و آنان سرگرم دنيا شوند يعني زماني كه تمام امت و خشم خداوندي را سبب گشتند (بتضافر امتك علي هضمها، كافي، ج1، ص459)؛ گريه فاطمه مظهر همان خشم الهي بود. آن حضرت (س) ولي الله بود و تحت ولايت الله حركت مي كرد و خشم و خشنودي وي آينه جلال و جمال الهي بود. پس گريه فاطمي مظهر جلال الهي و خشم خداوندي بود. اين بود كه آناني كه كمي مي فهميدند مي ترسيدند هرچند كه شياطين انس و جن باز آنان را فريفتند و دنبال حبل باطل خويش كشيدند.
البته از آن جايي كه انواري چون انوار فاطمي، مظهر تمام و كمال الهي هستند، خشمهايشان همواره مبسوق به خشم الهي است و از خود چيزي ندارند. وقتي آن انوار خشم مي گيرند ما درمي يابيم كه خداوند خشم گرفته و وقتي خشنود مي شوند درمي يابيم كه اين خشنودي مسبوق به خشنودي خداوندي است.
آن حضرت از چنين جايگاهي برخوردار است و لذا ارتباط با اين ريسمان محكم و مظهر كمال و تمام الهي براي انسان در زندگي دنيوي و اخروي اش فوايد بسياري دارد. چنان كه در برخي از روايات به گوشه هايي از اين آثار ارتباطي اشاره شده و در روايت آمده كه صلوات فرستادن بر آن حضرت(س) موجب آمرزيده شدن گناهان و الحاق به بهشت محمدي(ص) است (همان، ج43، ص55)
رضايت فاطمه(س) رضايت خداوند، رضايت پيامبر(ص) و رضايت معصومان (ع) است. (بحارالانوار، ج27، ص16و منابع ديگر) چنان كه دستيابي به شفاعت پيامبر(ص) تنها به محبت و عشق و اطاعت ايشان و فرزندان(ع) وي امكان پذير است (بحارالانوار، ج76،ص355)
براساس يكتايي و يگانگي نوري و نفسي و وجودي انوار معصومان(ع) است كه اولين كساني كه داخل بهشت مي شوند اين معصومان(ع) هستند كه در روايت به صراحت از ورود فاطمه به عنوان نخستين شخصي كه وارد بهشت مي شود ياد مي گردد. (بحارالانوار، ج43، ص44)
فاطمه(س) مظهر خورشيد هستي
از آنجايي كه انوار معصومان(ع) در روز قيامت، مظهر خورشيد هستي است و در حقيقت «الله نورالسموات و الارض» اين گونه در قيامت تجلي مي كند. مردمان را نرسد كه چشم درچشم خورشيد كنند. از اين رو به فرمان ارشادي به ايشان حكم مي شود تا براي در امان ماندن از آسيب انوار وجودي فاطمي(س) چشم هايشان را ببندند تا از شدت نور وجودي ايشان كور نشوند: اذا كان يوم القيامه نادي مناد من بطنان العرش يا اهل الجمع نكسوا رووسكم و غضوا ابصاركم حتي تمر فاطمه بنت محمد(ص) علي الصراط و معها سبعون الف جاريه من الحور العين كالبرق اللامع؛ روز قيامت كه مي شود منادي از درون عرش ندا مي كند: اي مردم كه در قيامت و محشر جمع شده ايد! سرهاي خود را به زير افكنيد و چشمانتان را فرو بنديد تا فاطمه دخترمحمد(ص) ازصراط بگذرد. در اين حال، فاطمه با هفتاد هزار حوري همراهش مانند برق درخشان از صراط مي گذرد.
(ذخاير العقبي، ص48 و مناقب علي بن ابي طالب(ع)، ص355)
چون در قيامت شريعتي نيست، لذا مراد آن نيست تا مسئله حجاب مطرح باشد و مردم براي رعايت عفاف و حجاب و محرم و نامحرم اين گونه رفتار كنند بلكه از آن روست كه درخشش وجودي و نوري آنان مردمان را كور مي كند و آنان تحمل جمال الهي را كه در فاطمه تجلي و مظهريت يافته ندارند.
فاطمه(س) آينه جمال و جلال جمال الهي همانند ديگر معصومان(ع) است با اين تفاوت كه او با همه عظمت وجودي خود، هم چنان سرالله است و در صدف وجود مخفي خواهدماند و برخلاف ديگر معصومان(ع) كه راز و سر آشكار الهي هستند، او همچنان حتي در قيامت در پرده انوار تاله قرار دارد و از مقام «هو» براي ديگران بيرون نمي آيد و مي بايست همچنان راز سر به مهر آفرينش باشد؛ هرچند كه همه هستي از آن راز سر به مهر تجلي يافته اند و انوار معصومان را پديد آورده اند. شايد بتوان گفت كه اين فرمان تكويني الهي نسبت به حضرت فاطمه(س) از آن روست كه آن حضرت(س) چنان كه در دنيا سرالله مكتوم و اسم مستاثر الهي بوده، درآخرت نيز همچنان سرالله خواهدبود و بروز و ظهوري چون انوار ديگر معصومين كه اسم الله ظاهر هستند نخواهد يافت.

 



سيره عرفاني امام خميني(ره)

ميزان در اعمال، انگيزه هاي آنهاست

در هر حال، كتب فلسفي خصوصاً از فلاسفه اسلام و كتب اهل حال و عرفان، هر كدام اثري دارد. اولي ها، انسان را ولو به طور دورنما، آشنا مي كند با ماوراء از طبيعت، و دورها خصوصاً بعضي از آنها چون:
«منازل السائرين» و «مصباح الشريعه» كه گويي از عارفي است كه به نام حضرت صادق(ع) به طور روايت نوشته است، دل ها را مهيا مي كند براي رسيدن به محبوب»12.
نقش انبياء و اولياء
«همه جوهره طبيعت را سير مي كنند شكي نيست. در اين سير، يكي از اول ليله مظلم عالم طبيعت تا آن مطلع فجر (سلام هي حتي مطلع الفجر) با كمال سلامتي آمده و تمام صفحه قلب را در اين مدت سير، به طرف عالم وراي طبيعت داشته و در اين آينه هر چه افتاده شعاع عالم غيبي بوده است و جز اشعه آن آفتاب حقيقي چيزي به آن نتابيده و جز او چيزي نخواسته است؛ عاشق آن نور است و به غير او توجهي ندارد و نمي خواهد بر صفحه دل، جز نور او چيزي بتابد؛ از هيچ حبي جز حب آن معشوق خبري ندارد و هيچ دردي جز ورد واحد ندارد؛ چنان دل داده است كه بي دل شده و دلش بين يدي الرحمان است و تسليم اوست، هيچ تصرفي در آن، جز تصرف او واقع نمي شود، و هيچ چيزي جز او به قلبش خطور نمي كند، و هيچ شعاع حبي و طلب رضايي جز حب لقاي او و جز طلب رضاي او نمي افتد چنانكه شاعر اين كملين هم مي گويد:
نيست به لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
«الف» ميان حروف وحدتش زيادتر است؛ زيرا غير از يك چيز مستقيم نيست به خلاف حروف ديگر مثلا«ب» كه كج و معوج و مختلف الاجزاء است. اگر شاعر راست گفته باشد در دل او به غير از يك آرزو و حب يك جمال و رضاي يك محبوب، حبي ديگر نيست، و جز يك آستانه و جز يك نور، چشمش چيزي نمي بيند و در آينه قلبش چيزي نيست و قدمش به جايي نمي رود و دستش به غير او دراز نمي شود، ولو او هم راست نگفته باشد، انبياء و مرسلين در اين ادعا راستگو هستند؛ در لوح فطرت آنها در حقيقت استاد ازل غير از الف قامت دوست نقشي نكشيده و آنها براساس اين فطرت چيز ديگري نمي دانند؛ چه كنند استاد ازل جز اين، حرف ديگري به آنها ياد نداده است. آنها غير از قامت دوست چيزي بلد نبوده و جز «الف» چيز نمي گويند، لذا در آن دعا فرموده: «حتي تكون اعمالي و اورادي كلها وردا واحدا»13.
قرآن، منبع اصلي عرفان
منابع اصلي عرفان، قرآن و حديث و ادعيه مي باشد و عرفان را در استفاده از تصوف بي نياز مي سازد.
«قرآن اين كتاب معرفه الله و طريق سلوك به او، با دست دوستان جاهل از طريق خود به انحراف و انزوا كشيده شد و آراي انحرافي و تفسيرهاي به رأي كه آن همه ائمه اسلام(ع) از آن نهي فرمودند، در آن راه يافت و هر كس با نفسانيت خود در آن تصرف نمود. اين كتاب عزيز در محيطي و عصري نازل شد كه تاريك ترين محيط و عقب افتاده ترين مردم در آن زندگي مي كردند و به دست كسي و قلب الهي كسي نازل شد كه زندگي خود را در آن محيط ادامه مي داد، و در آن حقايق و معارفي است كه در جهان آن روز- چه رسد به محيط نزول آن- سابقه نداشت و بالاترين و بزرگ ترين معجزه آن همين است. آن مسائل بزرگ عرفاني كه در يونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و كتب ارسطو و افلاطون، بزرگ ترين فلاسفه آن عصرها از رسيدن به آن عاجز بودند، و حتي فلاسفه اسلام كه در مهد قرآن كريم بزرگ شدند و از آن استفاده ها نمودند، به آياتي كه صراحت زنده بودن همه موجودات جهان را ذكر كرده، آن آيات را تأويل و از قرآن كريم گرفته اند، و مسائل عرفاني به آن نحو كه در قرآن كريم است در كتاب ديگر نيست. و اين ها معجزه رسول اكرم است كه با مبدأ وحي آن طور آشنايي دارد كه اسرار وجود را براي او بازگو مي نمايد و خود با عروج به قله كمال انسانيت، حقايق را آشكارا و بدون هيچ حجاب مي بيند و در عين حال، در تمام ابعاد انسانيت و مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلاي «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» مي باشد و مي خواهد همه انسانها به آن برسند و چون نرسيده اند، گويي رنج مي برند، و شايد «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي» اشاره لطيفه اي به آن باشد و شايد «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت» نيز مربوط به همين معني باشد.»14
قرآن و ادعيه
امام خميني در نامه اي به فرزندشان، مرحوم حاج سيداحمد خميني، چنين مي نگارند:
«فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب بازكن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است.»
آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوب. محبوب است. اگر چه عاشق و محب مفاد آن را نداند و با اين انگيزه، حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است به سجده رويم. از عهده برنيامده ايم.
پسرم! دعاها و مناجات هايي كه از ائمه معصومين- عليهم السلام - به ما رسيده است بزرگ ترين راهنماهاي آشنايي با او - جل وعلا - است و والاترين راهگشاي عبوديت و رابطه حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهي و وسيله انس با او است و ره آورد خاندان وحي است و نمونه اي ازحال اصحاب قلوب و ارباب سلوك است وسوسه هاي بي خبران، تو را از تمسك به آنها، و اگر تواني از انس با آنها، غافل نكند. ما اگر تمام عمر به شكرانه آن كه اين وارستگان و واصلان به حق، ائمه ما و راه نمايان مايند به نيايش برخيزيم از عهده برنخواهيم آمد.» 15
«از قرآن دور نيفتيم. دراين مخاطبه بين حبيب و محبوب. و مناجات بين عاشق و معشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را برآن راه نيست. و امكان راه يافتن نيز نمي باشد... و شمه اي از اين اسرار به وسيله اهل بيت وحي كه از سرچشمه جوشان وحي آنان جاري شده به ديگران به قدر استعداد مي رسد و گويي بيشتر مناجات ها و ادعيه ها براي اين امر انتخاب شده است.» 16
«و از همه دل انگيز تر، مناجات و ادعيه ائمه مسلمين است كه راهبرند به سوي مقصود نه راهنما، و دست انسان حق جو را مي گيرند و به سوي او مي برند. افسوس و صد افسوس كه ما از آنها فرسنگ ها دور هستيم و مهجور» 17
«صحيفه كامله سجاديه، نمونه كامل قرآن صاعد است و از بزرگترين مناجات عرفاني درخلوتگاه انس است... آن كتابي است الهي كه از سرچشمه نورالله نشأت گرفته و طريقه سلوك اولياي بزرگ واوصياي عظيم الشأن را به اصحاب خلوتگاه الهي مي آموزد.» 18
«اگر توفيق يابيم كه بارقه اي از اين عشق به جلوه هاي حق را كه در اولياي او است درخود ايجاد كنيم و خير همه را بخواهيم به يك مرتبه كمال مطلوب رسيده ايم.»19
«مراقبت و محاسبه نفس، در تشخيص راه خودخواهي و خداخواهي از جمله منازل سالكان است.» 20
عدم انعزال از جامعه و اجتماع
«آنچه گفتيم بدان معني نيست كه خود را از خدمت به جامعه كناركشي و گوشه گير و كل برخلق الله باشي كه اين از صفات جاهلان متنسك است يا درويشان دكان دار.
سيره انبياي عظام (ص) كه سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند و وابستگان به ساحت الهي در قيام به همه قوا عليه حكومتهاي طاغوتي و فرعون هاي زمان بوده و دراجراي عدالت درجهان رنج ها برده و كوشش ها كرده اند، به ما درس مي دهد...
پسرم! نه گوشه گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق، ميزان دراعمال انگيزه هاي آنها است... هرقدر انگيزه ها به نور فطرت نزديك تر باشند و از حجب، حتي حجب نور وارسته تر به مبدا نور وابسته ترند. تا آن جا كه سخن از وابستگي نيز كفر است.» 21
«آنان كه به اين مقام يا شبيه به آن رسيده اند اعتزال از خلق و انزوا اختيار نمي كنند. بلكه مأمور به آشنا نمودن و آشتي دادن گمراهان با اين جلوه ها هستند، اگر چه كم توفيق يافته اند.»
و آنان كه با رسيدن به بعضي مقامات و نوشيدن جرعه اي، از خود بي خود شدند و در صعق باقي مانده اند گرچه به كمالات بزرگ راه يافته اند. لكن به كمال مطلوب نرسيده اند- موسي كليم- صلوات (الله) و سلامه عليه - كه تجلي حق به حال صعق افتاده. با عنايت خاصه افاضه يافت و مأموريت خدمت شد، رسول الله خاتم با رسيدن به مرتبه عالي انسانيت و آنچه درو هم كسي نيايد، به مظهريت اسم جامع اعظم با خطاب «يا ايها المدثر فم فانذر» مأمور هدايت شد.» (22)
آثار عرفاني و فلسفه اسلامي امام خميني
از مهمترين آثار مكتوب حضرت امام خميني (ره) درباره عرفان و فلسفه اسلامي عبارتند از:
1- تفسير دعاي سحر:
اين كتاب درسال 1307 (1347ق) يعني در بيست و هفتمين بهار زندگي امام خميني به عربي نگاشته شده است و دربردارنده نكته هاي عرفاني و فلسفي و كلامي با تكيه بر آيات قرآن و روايات اهل بيت پيامبر(ص) درشرح دعاي مباهله، معروف به دعاي سحر است.
2- شرح و حاشيه امام خميني بر كتاب شرح فوائد الرضويه:
اين كتاب را قاضي سعيد قمي نوشته است كه در اصل اين رساله بياني از امام رضا(ع) درمقام پاسخ به پرسشهاي دانشمند يهودي به نام رأس الجالوت است كه به مسلماني او انجاميد، موضوع اين كتاب حديث و پرسش و پاسخ در رابطه با ظهور وحدت، وحدت در كثرت و رابطه كثرت با وحدت و كيفيت رابطه حق و خلق است. اين تعليقيه درسال 1308 (1348) به قلم امام نوشته شده است.
3- مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه :
اين كتاب كه مشتمل بر تعاليم عرفاني و فلسفي شيعي است درسال1309 (1349ق) به عربي تاليف شده و درسال 1306 به زبان فارسي توسط سيداحمد فهري ترجمه شده است.
4- تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس:
اين اثر درسال 1315 (1355ق) به عربي تاليف شده و شرحي بر متن عرفاني شيخ اكبر محي الدين (ابن عربي) يعني فصوص الحكم و كتاب مصباح الانس بين المعقول و المسهود تاليف محمدبن حمزه معروف به ابن فناري است.
5- سرالصلوه ، معراج السالكين و صلوه العارفين:
اين كتاب به فارسي و در بيان اسرار معنوي و عرفاني نماز، درسال 8113 (7531ق) به رشته تحرير درآمده است.
6- شرح چهل حديث:
اين اثر مشتمل بر چهل حديث از پيشوايان معصوم(ع) و شرح و تفسير آنهاست كه درسال 8113 (8531ق) به زبان فارسي نوشته شده است. مولف اثر مي خواهد با كمك و تكيه بر كلام معصومين(ع) آدمي را نسبت به صفحات و خصايل فاضله اخلاقي و همچنين برخي از نمادهاي رذايل اخلاقي و آثار مثبت و منفي هريك در آفاق و انفس آشنا و آگاه كند.
7- آداب الصلوه :
اين كتاب شرح مبسوط بر آداب و اسرار معنوي نماز و دربردارنده نكته هاي اخلاقي و عرفاني است كه امام آن را درسال 1132 (1631) به زبان فارسي نگاشته است.
8- تفسير سوره حمد:
اين كتاب شامل پنج گفتار درباره تفسير عرفاني از سوره مباركه حمد است كه امام پس از بازگشت از تبعيد 51ساله در سال 8531 در قم ايراد كردند و مجموعه آن را يكي از اصحاب ايشان تقرير، تنظيم و منتشر كرده است.
9- ديوان امام:
اين كتاب كه بخش عمده اي از اشعار عرفاني و سياسي امام را دربردارد و نخستين بار، بعد از رحلت ايشان منتشر شده است.
01-نامه هاي امام:
از آثار به يادگار مانده امام خميني، نامه هايي است دربردارنده نكته ها و ظرايف عرفاني، اخلاقي و عرفاني، اخلاقي و سياسي كه ايشان به خويشان نزديك خود نگاشته اند، و بعد از رحلت آن حضرت نمونه هايي از اين نامه ها به صورت كتابهاي مستقل با نامهايي چون: محرم راز- ره عشق، نقطه عطف- سبوي عشق- باده عشق و جلوه هاي رحماني چاپ و منتشر شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14