(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 20  خرداد 1389- شماره 19666

نگاهي به فيلم «كودك و فرشته» ساخته مسعود نقاش زاده
اداي احترام به «فهميده» ها
نگاهي به فيلم «حرام زاده هاي ننگين»
تارانتينو در محاصره غزه
جمعي از هنرمندان تاكيد كردند
گسترش جبهه فرهنگي انقلاب راه مبارزه با جنگ نرم
ارزيابي عملكرد مديريت خانه سينما-2
استفاده ابزاري از هنرمندان براي سياست بازي
در حاشيه فيلم «پوپك و مش ماشاءالله»
خداحافظ سينما!
چرا فرزاد موتمن از «شبهاي روشن» به «پوپك و مش ماشاالله» رسيد؟
وقايع نگاري يك ترقي معكوس!



نگاهي به فيلم «كودك و فرشته» ساخته مسعود نقاش زاده
اداي احترام به «فهميده» ها

محمد عمراني
درست در آخرين روز تابستان سال1359 دختري به نام فرشته و خانواده اش آماده مي شوند تا در جشن عروسي معصومه (يكي از نزديكان شان) شركت كنند، اما حمله هواپيماهاي جنگنده عراقي باعث مي شود كه پدر فرشته تصميم بگيرد كه از خير عروسي گذشته و خانواده اش را از زير گلوله باران دشمن نجات بدهد. او درحال جر و بحث با همسرش راحله براي ماندن يا رفتن است كه ناگهان بمبي به خانه آن برخورد كرده و تمام اعضاء خانواده شهيد مي شوند. فرشته كه براي آوردن مادربزرگ از خانه خارج شده، ديگر هيچ گاه خانواده اش را نمي بيند و...
اين خلاصه داستان فيلم سينمايي «كودك و فرشته» ساخته مسعود نقاش زاده است كه فيلمنامه آنرا محمدرضا گوهري، البته به روايت مسعود نقاش زاده نوشته است.
اين فيلم ازنظر مضمون شباهت هاي زيادي با فيلم «روز شوم» دارد (كه آن هم درباره اشغال خرمشهر است) با اين تفاوت كه در اين جا برخلاف «روز شوم» خواهري را مي بينيم كه براي رسيدن به برادرش و نجات جان او تلاش مي كند. فيلم به دليل استفاده از افراد نابازيگر در نقش شخصيت هاي قصه، ظاهري رئاليستي دارد. كارگردان فيلم هر چند در بازي گرفتن از افراد غيرحرفه اي و نابازيگر (البته در مواردي) خوب عمل كرده اما به نظر مي رسد كه در شخصيت پردازي كاراكترها به ماجراها و قصه فيلم چندان توجهي نداشته (مثل عدم وجود نشانه هاي مصيبت زدگي در فرشته)
«كودك و فرشته» كه تهيه كنندگان آن بنياد سينمايي فارابي و سيما فيلم هستند با آوردن كودكان و نوجوانان دوران دفاع مقدس از حاشيه به متن داستان، در حقيقت درحال بازسازي نقش آنان در دفاع از خاك وطن بويژه دفاع جانانه از خرمشهر است و نماد بارز و افتخارآميز حضور كودكان و نوجوانان در ميدان نبرد شهيدان كم سن و سال اما بلند مرتبه اي چون «بهنام محمدي» و «حسين فهميده» و صدها نوجوان گمنام ديگر هستند.
استفاده درست و بهينه از جلوه هاي ويژه، شروع خوب و مقدمه چيني شده، ساختار تكنيكي قوي، دكوپاژ سنجيده و پرهيز از گل درشت كردن سويه هاي ايثار و شهادت از نقاط قوت اين فيلم به شمار مي آيند.
«كودك و فرشته» عليرغم برخورداري از حسن هايي كه برشمرديم، با وجود التهابي كه بر سراسر قصه حكم فرماست، ضرباهنگ كند و كسل كننده اي دارد و حتي در مواردي كاملاً متوقف يا از خط سير اصلي داستان خارج مي شود. مثل سكانس ارتباط فرشته و مصطفي (نوجوان رزمنده) كه تاحد زيادي فيلم را دچار دست انداز مي كند.
اين فيلم را مي توان اثري ميان دو ژانر خواند، زيرا شخصيت محوري آن دختر نوجواني است كه براي يافتن برادرش وارد معركه جنگ مي شود و در مواردي قصه فيلم به روايت نويسنده كتاب مشهور و پرفروش «دا» شباهت پيدا مي كند كه از منظر ديد يك دختر نوجوان به جنگ و دفاع مقدس نگاه كرده است.
و اما يكي از صحنه هاي تأثيرگذار فيلم، سكانس تقسيم بندي نوجوانان رزمنده به سه دسته زنده، شهيد و زخمي است كه براساس شناسنامه هاي برجاي مانده از آنان انجام مي گيرد. حرف آخر اين كه اي كاش سازنده فيلم در بازي گرفتن از شخصيت محوري فيلم (فرشته) تمهيدات دراماتيك بيشتري به كار مي برد تا عمق و تأثيرگذاري اين نقش بيشتر و پررنگتر مي شد!

 



نگاهي به فيلم «حرام زاده هاي ننگين»
تارانتينو در محاصره غزه

آرش فهيم
در سال هاي اخير، با كاهش سطح كيفي آثار هاليوود، جنبه سياسي آن ها افزايش يافته است. اين رسالت و هويت سينماي آمريكا از ديرباز تاكنون بوده كه براي جهاني سازي آمريكايي، روياسازي كند. اما روند اين نظام رسانه اي به گونه اي پيش مي رود كه روز به روز، هنر از آن كاسته و ايدئولوژي بر آن غالب مي شود. اوج مانور ايدئولوژيك سينماي آمريكا، در دوره اخير مراسم اسكار تجلي پيدا كرد. به طوري كه بيشتر جوايز به فيلم هاي «اهرم كاخ سفيد» اهدا شد.
نكته قابل تأمل درباره اين سينما، كه به رغم تضعيف هنري، هنوز هم قدرتمند و امپراطور است، پوشش همه مسائل و منافع آمريكا و دار و دسته اش مي باشد. امكان ندارد كه در يك سال، فيلم هايي درباره جنگ عراق، مسئله رژيم صهيونيستي، ايران، آخرالزمان و ساير موضوعاتي كه آمريكا با آن ها درگير است توليد و به نمايش درنيايد. موضوع اساسي هم اين است كه اين وظايف، عمدتا به كارگردانان به ظاهر مستقل محول مي شود. يكي از فيلم هاي پرآوازه ماه هاي اخير آمريكا inglourious basterds (حرام زاده هاي ننگين) است. اين بار، قرعه به نام «كوئينتين تارانتينو» زده شده تا خدمت صهيونيست ها برسد! فيلمي كه در اسكار هم با استقبال مواجه شد و علاوه بر نامزدي در چند رشته، برنده بخش بهترين بازيگر مرد هم شد.
فيلمسازان غربي كه هم مي خواهند به صهيونيست ها كمكي كرده باشند و هم وجهه مستقل و روشنفكر بودن خود را حفظ كنند، به سراغ موضوع جنگ جهاني دوم و يهودستيزي نازي ها مي روند. رويكردي كه استيون اسپيلبرگ، رومن پولانسكي و... در پيش گرفتند و اين داستان تكراري، اين بار توسط تارانتينو به تصوير كشيده شده است. با اين روش هم مي توانند خود را ضد جنگ و بيزار از نسل كشي معرفي كنند و هم نسل كشي حاكم بر فلسطين را توجيه كنند. البته اين فيلم جديد درباره ظلم به يهود ، اثري متوسط و نه چندان ماندگار محسوب مي شود كه دچار ضعف فيلمنامه هم هست . قابل باور نيست كه تمام سران دولت آلمان در يك سالن سينما جمع شوند ، ولي هيچ گونه مراقبت امنيتي از آن ها نشود . چطور ممكن است هيتلر و يارانش به سينمايي قدم بگذارند كه هيچ كنترلي بر آن نشده تا آنجا كه اطرافش مملو از بمب و مواد منفجره مي شود ؟
«حرام زاده ها» فيلمي با تم انتقام و داستاني تخيلي درباره بخشي از تاريخ معاصر اروپاست؛ يك دختر جوان، در جريان كشتار خانواده يهودي اش به دست سربازان هيتلر مي گريزد و با حضور در پاريس، به اداره يك سالن سينما مشغول مي شود. برگزاري مراسم اكران خصوصي فيلم قهرمان ملي براي هيتلر و سران دولت فاشيستي آلمان در همان سينما، فرصت انتقام گيري را براي او فراهم مي كند. ماجراي اين دختر با يك گروه از يهوديان آمريكايي كه به حرامزاده ها مشهور هستند و براي انتقام گيري، به قتل نازي ها مي پردازند به هم گره مي خورد.
تارانتينو به طور هوشمندانه اي فيلم را پايان داده: دختر يهودي سرانجام قرباني مي شود و نمي تواند طعم انتقام خانواده اش را بچشد. اما گروهي كه «يهودي هاي آمريكايي» معرفي مي شوند، انتقام او را مي گيرد. آيا غير از اين است كه صاحبان اصلي هاليوود، با نفوذترين سياستمداران كاخ سفيد و بزرگترين سرمايه داران جهان، همين يهودي هاي آمريكايي هستند؟ اين موضوع، در تقسيم جوايز اسكار سال 2010 نيز در نظر گرفته شد. ايفاي نقش سردسته گروه يهودي هاي آمريكايي برعهده براد پيت بود. كاراكتري كه به نيروهاي خود دستور مي دهد به فجيع ترين شكل، انتقام يهوديان مظلوم را بگيرند. اجراكننده اين شخصيت در فيلم حرام زاده ها جايزه بهترين بازيگر اسكار را گرفت، كاراكتري كه در عين خشونت، جذاب و دوست داشتني است؛ مهندسي فرهنگي يعني همين!
يك اصل غيرقابل انكار درباره آثار هنري با موضوعات تاريخي اين است كه اتفاقا اين آثار به طور دقيقي درباره امروز هستند. رجوع به گذشته در فيلم هاي تاريخي، بهانه و پوششي است براي ارائه نگاهي غيرمستقيم در مورد حال. از اين رو، ساخته و به نمايش درآمدن فيلم «حرام زاده هاي ننگين» همزمان با محاصره غزه و كشتار فلسطيني ها توسط نسل جديد صهيونيست ها، تصادفي نيست. اين يك اتفاق نيست كه كارگرداني كه خشونت و خونريزي، چاشني اصلي آثارش است و در فيلم هايش، تصويري محبوب از جانيان نشان مي دهد، عهده دار ترسيم مبارزاتي يهوديان آمريكايي (صهيونيست ها) شود.
تارانتينو در جديدترين فيلم خودش، قتل و توحش صهيونيست ها را امري عادي و به حق جلوه مي دهد. گويي به مخاطب خود مي گويد، «تصاويري كه هر روز از كشته شدن انسان ها در فلسطين مي بينيد، مي تواند زيبا و سرگرم كننده باشد، اگر اين طوري ببينيد!» مگر وظيفه رسانه ها، به خصوص سينما غير از اين است كه واقعيات را وارونه جلوه دهند؛ زشت را زيبا و زيبا را زشت! (چند روز ديگر جام جهاني آغاز مي شود و خواهيد ديد كه رسانه ها، چگونه از اين فرصت استفاده مي كنند و مسئله غزه و حمله ضدانساني صهيونيست ها به آزادي خواهان جهان را به انزوا مي برند)
به اين ترتيب، يك فيلمساز به ظاهر متفاوت و مستقل ديگر هم به صف روياسازان كاخ سفيد پيوست؛ تارانتينو هم نامش در كنار افسانه سازان هولوكاست و كساني كه فيلمشان «حق انتقام يهوديان» را به تصوير كشيد ثبت شد. آن هم درست در شرايطي كه جهان شاهد خونبارترين جنگ هاي معاصر به دست صاحبان هاليوود در خاورميانه است.

 



جمعي از هنرمندان تاكيد كردند
گسترش جبهه فرهنگي انقلاب راه مبارزه با جنگ نرم

اولين همايش جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي چندي پيش به مناسبت سالگرد 15 خرداد در پيشواي ورامين برگزار شد. در اين همايش جمعي از هنرمندان راهكار هاي خود را جهت مبارزه با ناتوي فرهنگي و جنگ نرم بيان كردند.
¤¤¤
تشكيل محافل حزب اللهي
نادر طالب زاده ، كارگردان سينما و تلويزيون در اين نشست بر تشكيل محافل حزب اللهي براي مقابله با جنگ نرم تاكيد كرد
كارگردان مسيح گفت : تاريخ انقلاب اسلامي كه امام به وجه بين المللي بودن آن تاكيد داشتند، باعث تكان ها و زلزله هايي در اطراف منطقه شده كه دليل آن هم همين اشغال ها در منطقه است. انقلاب اسلامي تاثير گذار بوده است زيرا تلاش شده كه جلوي اين حركت ها گرفته شود .
وي افزود : اكنون نوبت ماست كه با طراحي هاي منظم و دقيق با جنگ نرم به مقابله بپردازيم. اين هم در صورتي امكان پذير است كه محافلي ايجاد شود تا با ايده پردازي به نتايج خوبي دست يابيم. ما هر چه جلوتر مي رويم بصيرت امام براي ما روشن تر مي شود .
طالب زاده به فروپاشي شوروي اشاره كرد و ادامه داد: امام يك سال قبل از فروپاشي شوروي اين مسئله را گوشزد كرده بودند .
وي در انتهاي حرف هايش تصريح كرد: آمريكا نيز امروز بسيار متزلزل و دست پاچه است و مثل شوروي در نوبت قرار گرفته است. بايد از اين فرصت استفاده كنيم و با تشكيل محافل حزب الهي به اهداف خودمان در جنگ نرم دست يابيم .
محور هاي چهارگانه
كارگردان سريال «به كجا چنين شتابان» چهار محور را مطرح نمود . او گفت : اول حسود نباشيم زيرا به خودمان ضرر وارد مي شود، دوم، خيلي سعي نكنيم منتقد باشيم بيشتر خودمان را نقد كنيم، سوم كار را براي رضاي خدا انجام دهيم و چهارم به جاي حرف زدن مرد عمل باشيم .
وي در بخشي از سخنان كوتاه خود، به اين اصل مهم اشاره كرد كه هنرمندان جبهه فرهنگي انقلاب بايد با هم يكدل باشند، به هم كمك كنند و نسبت به كار و موفقيت يكديگر حسادت نداشته باشند، زيرا به خودمان ضرر وارد مي شود .
طالبي گفت: هنرمند انقلاب اسلامي بايد بداند هر فعاليتي انجام مي دهد براي رضاي خداست و بايد نيت قربه ً ا لي الله داشته باشد .
او همچنين در بخش ديگري از سخنان خود از هنرمندان انقلابي خواست فقط منتقد نباشند و به فعاليت هاي درست انجام گرفته، با نگاه مثبت بنگرند و ابتدا به نقد خويش
بپردازند .
وي با اشاره به اين كه همه ما در يك جبهه هستيم و يك هدف مشترك داريم، بيان داشت: بايد به جاي حرف زدن عمل كنيم تا در زمينه فرهنگي موفق عمل كنيم .
تشكيل قرارگاه بچه مسلمان ها
مسعود ده نمكي هم در اين جلسه سخنراني كرد و گفت: با ايجاد يك قرارگاه و پل ارتباطي بين بچه مسلمان ها مي توان خلأ ها را پر كرد .
كارگردان اخراجي ها بيان داشت: متاسفانه جمع هاي بچه حزب الهي دوام پيدا نمي كند و حتي همپوشاني هم صورت نمي گيرد، بلكه در بعضي مواقع زير پاي همديگر را هم خالي مي كنند . وي در ادامه افزود: اگر نيت خالص باشد و براي رضاي خدا باشد مي توان موفق شد، تجربه من اين گونه بوده است . ده نمكي در انتهاي سخنراني اش گفت: جنگ نرم از 22 سال پيش آغاز شده است . اين جنگ كمتر از رشادت همت ها و باكري ها نيست زيرا با اميد به خدا و توكل به او و با معرفت بيشتر حركت كنيد تا عميق تر عمل كرده باشيد، بايد بتوان قرارگاه مجازي را شكل داد .
لوازم آمادگي در جنگ نرم
رضا برجي گفت: دوره سختي در مقابله با جنگ نرم دشمن خواهيم داشت و براي صحبت با جهانيان، جوانان ما بايد با چندين زبان آشنا باشند.
اين مستندساز دفاع مقدس در اين مراسم با بيان خاطراتي از مراحل ساخت و پخش فيلم هايي درباره جنگ داخلي مسلمانان تاجيكستان و كمونيست هاي شوروي و جنگ داخلي افغانستان و نقش فيلم مستند تاجيكستان در انقلاب اين كشور، گفت: ما تنها خبرنگاراني بوديم كه از جنگ هاي داخلي تاجيكستان فيلم مستند تهيه كرده بوديم، همچنين ما از 80 كشور كه درگير جنگ بوده اند فيلم تهيه كرديم.
برجي خاطرنشان كرد: ما براي ساخت مستند تاجيكستان با 150هزار تومان قرض و با همت مرتضي آويني موفق به ساخت شديم. سفر ما دقيقا يك روز قبل از شهادت آقا مرتضي بود. قرار بود با پيشنهاداتي كه آويني به ما مي داد تصوير بگيريم و آقا مرتضي تدوين كند. فيلم در 7 قسمت تهيه شد كه 2 قسمت پاياني آن از تلويزيون پخش نشد.
وي در ادامه بيان داشت: بايد بيشتر مطالعه كرد، متاسفانه مطالعه ما كم است و بايد نيت ها را پاك كرد. دوره سختي در مقابله با جنگ نرم دشمن خواهيم داشت و براي صحبت با جهانيان، جوانان ما بايد با چندين زبان آشنا باشند.
او در اين مراسم با نقل سخني از سيدعبدالله نوري رهبر حزب نهضت اسلامي تاجيكستان خطاب به خود با اين مضمون كه خدمتي كه شما با اين 30 دقيقه فيلم كرديد، 250 هزار شهيد ما به اين انقلاب نكردند، گفت: در واقع اگر كار براي خدا باشد و خلوص نيت در آن وجود داشته باشد، خدا اين گونه مزد معنوي كارها را مي دهد.

 



ارزيابي عملكرد مديريت خانه سينما-2
استفاده ابزاري از هنرمندان براي سياست بازي

علي برزگر پيشوا
يكي از كاركردهاي قابل انتظار از «خانه سينما» به عنوان نهادي صنفي، دفاع از حقوق هنرمندان اين عرصه و تأمين امنيت شغلي آن هاست. اما هم اكنون، برخي از هنرمندان پيش كسوت و قديمي، نه تنها از سوي اين نهاد حمايت نمي شوند، بلكه شرايطي پيش آمده كه مجبور به ترك خانه سينما شده اند.
«اسماعيل سلطانيان» يكي از اين هنرمندان است. او درباره خانه سينما معتقد است: از ابتدا در خانه سينما، فضاي سياسي بر فضاي هنري غالب بوده و سياستگذاري ها براساس سياست بازي انجام مي شده است.
سلطانيان درباره خروجش از خانه سينما دو علت را برشمرد و درباره علت اول توضيح داد: به طور كلي، خانه سينما بيشتر بار سياسي دارد و سياست در آن غالب است. اين در حالي است كه اين نهاد براي امور صنفي و تأمين امنيت شغلي اهالي اين حوزه ايجاد شده و اساسنامه هم همين را تأييد مي كند. اما خانه سينما بيشتر در زمينه مسايل سياسي جريان ساز بوده است. همچنانكه در بزنگاه هاي انتخابات در قالب حمايت از يك نامزد يا يك جريان سياسي خاص بروز پيدا كرده است.
وي با تاكيد بر اين كه در خانه سينما باندبازي به طور آشكار و پنهان جريان دارد، درباره علت دوم خروجش از اين نهاد صنفي گفت: چند سال پيش انجمن بازيگران خانه سينما به خاطر مشكلاتي تعطيل شد. در جلسه اي كه براي حل اين مشكل تشكيل شد از بنده نيز دعوت نمودند. اما متأسفانه از سوي عده اي از دوستان به بنده تهمت زدند و گفتند كه من باعث تعطيلي انجمن شده ام. اين در حالي است كه در زمان تعطيلي انجمن بازيگران، حضور نداشتم و اصلا از وقايع رخ داده خبر نداشتم. با در نظر گرفتن اين مسائل، مجبور به ترك خانه سينما شدم.
اين بازيگر ادامه داد: هميشه مخالف مشاركت عريان هنرمندان در مسائل سياسي بوده ام. هر چند اعتقاد دارم همان طور كه هيچ انساني نمي تواند غيرسياسي و بي طرف باشد، هنرمند هم نمي تواند. اما درست اين است كه سياسي بودن هنرمند به شكل حساسيت نشان دادن در برابر مصالح ملي و ديني تجلي پيدا كند.
وي ادامه داد: با نگاه به پروسه خانه سينما در همه سال ها، مي بينيم كه به طور علني در مورد جناح هاي سياسي موضع گيري مي كند. اين عملكرد، آفت خطرناكي براي يك صنف، محسوب مي شود، به خصوص در مورد جوانان، اين وضعيت باعث ناامني شغلي مي شود، چون جوانان مجبور به همصدا شدن با افراد تعيين كننده در خانه سينما مي شوند.
سلطانيان درباره عواقب گرايش يك نهاد صنفي به يك جناح سياسي خاص توضيح داد: اين رويه خانه سينما علاوه بر محدود ساختن امنيت شغلي اعضاء، آزادي و آزادگي هنرمندان را نيز خدشه دار مي كند. زيرا برخي اعضا، حتي به رغم ميل باطني، صرفا براي تأمين امنيت شغلي خود، مجبور به همراهي با يك جريان خاص مي شود. به اين ترتيب، هنرمندان تبديل به سياهي لشكر گروه هاي سياسي مي شوند و راه براي استفاده ابزاري از آن ها هموار مي گردد. در صورتي كه وظيفه اصلي خانه سينما طبق اساسنامه، تأمين امنيت شغلي اهالي سينماست كه متأسفانه برخلاف اين موضوع عمل مي كند. اين بازيگر پيشكسوت ادامه داد: خود بنده اين مسئله را تجربه كرده ام. به طوري كه در انتخابات دوم خرداد سال 76 چون اجازه ندادم نامم در ليست هنرمندان حامي آقاي خاتمي ثبت شود، مورد غضب افراد تعيين كننده در خانه سينما قرار گرفتم. به همين دليل، از آن زمان بايكوت شده و تقريبا ديگر در سينما حضور ندارم.
وي افزود: ممكن است بگويند دليل كنار گذاشته شدن من از سينما، عدم توانايي ام بوده است. اين در حالي است كه 40 سال سابقه كار در سينما دارم، داراي تحصيلات عاليه سينمايي هستم و در جشنواره هاي گوناگون، بارها نامزد بهترين بازيگر شده ام. اگر ناتوانم، چرا يك دفعه اي كنار گذاشته شدم؟ اگر ناتوانم، چرا در صدا و سيما كه آن جريان داراي قدرت كمتري است به مشكل برنخورده ام؟
سلطانيان تصريح كرد: رسما اعلام مي كنم كه به خاطر عقايدم بايكوت شده ام و به اين خاطر هزينه بسياري هم پرداخته ام. اما پاي عقايدم ايستاده ام. وي تاكيد كرد: 8 سال به خاطر عدم حمايت از خاتمي و 8 سال به خاطر حمايت از احمدي نژاد، مورد بي مهري سينما قرار گرفته و خواهم گرفت.
بازيگر فيلم هايي چون «ديده بان»، «بايكوت» و «باي سيكل ران» اضافه كرد: آيا در اين شرايط، خانه سينما وظيفه رسيدگي به وضعيت امثال بنده را ندارد؟ اگر به فكر ما نيستند، حداقل انتظار مي رود كه عليه ما كارشكني هم نكنند.
سلطانيان اظهار داشت: در خانه سينما به من گفتند دست بردار تا دست برداريم! يعني من را مجبور كرده اند تا از عقايدم دست بردارم. وي همچنين درباره تأثير عملكرد خانه سينما در فضاي اخلاقي و فرهنگي عرصه سينما گفت: در زمان عضويتم در انجمن بازيگران پيشنهاد ايجاد يك منشور اخلاقي را دادم تا افرادي كه در عرصه بازيگري، به ضرر صنف عمل مي كنند، كنترل شوند. زيرا معتقدم اگر خود ما سينماگران به افراد خطاكار اين عرصه تذكر دهيم، بهتر است تا ديگران اين كار را كنند. اما پيشنهاد بنده نه تنها با استقبال مواجه نشد كه مورد هجمه هم قرار گرفتم.
سلطانيان اظهار داشت: با چنين رفتارهايي، معلوم است كه اين وضعيت امروز براي سينما پيش مي آيد. آن هايي كه با بنده كه عضو سينما هستم اين طور برخورد مي كنند، آيا مي توانند سينماي متعالي خلق كنند؟
اين بازيگر، در پايان با بيان اين كه «خانه سينما خانه من است، اما من را مجبور به ترك خانه ام كرده اند» گفت: هم دلم براي هنرمندان خانه سينما تنگ شده است و هم خوشحالم كه ديگر با آن افراد خاص دمخور نيستم.


 



در حاشيه فيلم «پوپك و مش ماشاءالله»
خداحافظ سينما!

احمد عراقي
فيلم «پوپك و مش ماشاءالله» درحالي به عنوان جديدترين اثر فرزاد موتمن بر پرده سينماهاي كشور رفت كه اين كارگردان پيش از اين به توليد فيلم هاي موسوم به جشنواره اي مشغول بود. اما اين بار خود را در ژانر كمدي آزموده است. به عقيده اساتيد سينما، كمدي يكي از سخت ترين ژانرهاي سينمايي است. به خصوص اگر هنرمند بر قواعد حاكم بر آن اعتنا نكند، كار سختي را در پيش دارد. اما سؤال اين است كه چه لزومي دارد كارگردان به سراغ ژانري برود كه تسلط كافي بر آن ندارد؟
«پوپك...» از آن دست فيلم هايي است كه با ديدن آنونس، پوسترهاي تبليغاتي و حتي نامش، قابل پيش بيني است. اين هم جاي سؤال دارد كه آيا فيلمساز مي تواند چنين نامي بر فيلم خود بگذارد و حتي از اسامي متبركه، آن هم به شكلي تمسخرآميز بهره ببرد؟
معلوم نيست هنرمندي مثل «فرهاد آئيش» چطور نقش آفريني در اين فيلم را پذيرفته است؟ آقاي آئيش حتما شنيده كه مي گويند؛ «هنر يك بازيگر فقط در فيلم هايي كه بازي مي كند نيست، بلكه در فيلم هايي هم كه بازي نمي كند هم هست.» زيرا برخي فيلم ها، در شأن بعضي بازيگران نيستند. ظهور و بروز آثاري همچون «پوپك...» نشان از پائين آمدن شأن اقدامي به نام «فيلمسازي» نزد برخي از اهالي اين عرصه است. زيرا نويسنده و كارگردان فيلم به خود زحمت نداده و خط داستاني فيلم را به عهده دو عنصر تصادف و سوءتفاهم گذاشته اند! اين جداي از مفاهيم نازلي است كه در محتواي فيلم مطرح شده است. آيا درست است كه چاقي و لاغري يك انسان به عنوان ابزار خنده آفريني، دستاويز فيلمساز قرار بگيرد؟ از نظر اين فيلم، فرهنگ و زندگي ايراني به آفتابه و كله پاچه محدود شده است. حتما اين هم روش جديدي براي القاي احساسات ناسيوناليستي به مخاطب است!
مي توان فيلم «پوپك...» را ملغمه اي از تمام فيلم هاي سخيف سال هاي اخير ايران دانست. به طوري كه هر سكانس آن شبيه فيلم ديگري است. مثلا سكانس بستن كمربند مش ماشاءالله توسط پليس از فيلم «دنيا» وام گرفته شده، يا حركات بهاره رهنما، كپي حركات او در فيلم «نان، عشق، موتور هزار» است و...
نكته ديگر جاري بودن سكس پنهان در فيلم است. اين مسئله از برخي تابلوهاي تبليغاتي فيلم تا ديالوگ هاي آن قابل رديابي است. به طوري كه برخي از ديالوگ هاي آن، از شدت استهجان، قابل ذكر نيستند. البته در اين فيلم ها، براي خالي نبودن عريضه، يك پيام اخلاقي هم وصله مي شود. در اين فيلم هم پيام هايي مثل نقد خودخواهي، عدم قضاوت درباره ديگران، اهانت به سايرين و... به صورت يك بيانيه به خورد مخاطب داده مي شوند. از تهيه كننده فيلم، منيژه حكمت كه پيش از اين براي آن سوي آب ها فيلم مي ساخت، بايد پرسيد كه آيا براي رسيدن به سود اقتصادي، مي توان از هر ابزاري استفاده كرد؟ و عجيب است كه اين فيلم چگونه از دست «ارشاد» خارج شده و مجوز ساخت و روي پرده آمدن گرفته؟ و از صدا و سيما هم بايد گلايه كرد كه چرا در پخش تيزرهاي تبليغاتي حساسيت زيادي ندارد. و در پايان، كارگردان و تهيه كننده «پوپك...» گويي با ساخت اين فيلم خواسته اند بگويند: خداحافظ سينما!

 



چرا فرزاد موتمن از «شبهاي روشن» به «پوپك و مش ماشاالله» رسيد؟
وقايع نگاري يك ترقي معكوس!

محمدرضا محقق
«بي ترديد، اين اثر در سينماي ايران يك استثناست. فيلمي كه در ابعاد مختلف يك سر و گردن بالاتر از ابعاد سينماي ايران- البته اگر به چنين چيزي قايل باشيم- قرار دارد. از نوع اقتباس فيلم از داستان «شب هاي روشن» داستايفسكي گرفته تا تبديل آن به يك فيلمنامه محكم، متشكل و فاخر. از نوع دكوپاژ و ميزانسن و حركت هاي دوربين- علي الخصوص- گرفته تا ديالوگ ها. بازي هاي روان و قابل توجه دو بازيگر اصلي فيلم و در مجموع فضاسازي اثر كه در يك عبارت به جرئت مي توان گفت همه چيز فيلم، به همه چيزش مي آيد. عنصري زائد، تلاشي وصله شده، ناهمگوني مخاطره انگيز، شعار، ريا، ادا درآوردن هاي باب شده امروزي، جشنواره اي بودن و... هزار و يك عيب و ايراد رايج در سينماي امروز ايران، به طرز عجيب- و بگذاريد بگويم- فوق العاده اي در اين اثر نيست و فقط كساني مي توانند درك كنند و تشخيص دهند ارزش سمعي- بصري «شب هاي روشن» با لحاظ كردن تمام آن «هست ها» و اين «نيست ها» چقدر بالاست كه اهليت سينمايي داشته باشند و يا اگر قدري با اعتماد بيشتر و خوش بينانه تر به قضيه بنگريم، تا حدي «حرفه اي» به سينما روي آورده باشند.
به اعتقاد من، تك تك مؤلفه هاي نرم افزاري و سخت افزاري جاري در «شب هاي روشن» مي بايستي دقيقاً به عنوان يك حركت قدرتمند و پويا در عرصه فيلمسازي سينماي امروز ايران مورد توجه سينماورزان قرار گيرد...»
اين جملات بخشي از نقدي است كه نگارنده سالها پيش درباره فيلم «شبهاي روشن» به كارگرداني فرزاد موتمن نوشت.فرزاد موتمن را با «شب هاي روشن» مي شناختيم و «صداها»، اما حالا با «جعبه موسيقي» و «دماغ» و «شب زده» و بالاخره اين آخري «پوپك و مش ماشاالله» كه همه معادلات و مفروضات و قطعيات و آرزوها و روياها و توقعاتمان از چنين كسي با چنان اثري- «شب هاي روشن»- را به هم ريخته. حالا ديگر چشم ها را بايد شست و جور ديگر بايد ديد؛ منتها از اين طرف!
واقعاً وقتي اثري همچون «شب هاي روشن» را با سطح بالاي استاندارد بصري و ارزش هاي تصويري كه عميقاً هيجان زده مان كرد و لذتي ناب را نصيبمان نمود، مي گذاريم كنار «پوپك و مش ماشاالله» نگران مي شويم كه اين سقوط آزاد وحشتناك ما را به ته كدام دره مهيب و نابود كننده خواهد انداخت؟
دوست ندارم با نوعي ساده لوحي يا نگاهي عاقل اندر سفيه يا نوعي رقت و ترحم با قضيه برخورد كنم و تلاش نمايم تا تمام مشكلات عالم و آدم را در همين يك تكه جا حل و فصل كنم، نه. نه دوست دارم و نه وظيفه، اما آنچه در اينجا مهم و قابل تأمل و تأثر است اين سير واترقيدن است كه كارگرداني مثل موتمن با آن نقطه طلايي، بدان گرفتار آمده.
«پوپك و مش ماشاالله»! حيف! چه عاقبت وخيمي! اهميت ندارد كه كارگردان بگويد كه «اتفاقاً فيلم را خيلي هم دوست دارم» يا دليل بياورد كه مثلاً «اين را ساختم تا بتوانم با پولش فيلم بعدي ام را بسازم» يا «زندگي خرج دارد» و... نه؛ مسئله اصلي اين است كه ستاره درخشان كارگرداني سينماي ايران، كارش به «پوپك و مش ماشاالله» و «دماغ» رسيده و اين اتفاق بيش و پيش از هر چيز ديگري، تمام خاطره هاي سينمايي ما را از او و ستاره شب افروزش در ظلمات شب نكبت زده سينماي امروز ايران، دچار يك ايست قلبي مي كند!
شايد به جاي اينكه بخواهيم «پوپك و مش ماشاالله» را به عنوان آخرين ساخته اين كارگردان به محك نقد بگذاريم و عيار آن را بسنجيم- كه چندان هم كار بي ربط و بي فايده اي به نظر مي رسد- بايد روي اين سقوط آزاد تمركز كنيم.كار مشكلي است، به ويژه براي نگارنده كه اصولاً و اساساً خود را برحذر مي دارد كه وارد حيطه شخصي كسي- هركسي- بشود و ابداً چنين نكرده و نخواهد كرد، اما آيا اين سير و رويه محصول شرايط اقتصادي است؟ بازخورد شرايط اجتماعي است؟ يك خروجي شخصيتي است يا... چيز ديگري؟
هيچ كدام از اين ها، اما مسئله اصلي ما نيست؛ چرا كه نمي تواند باشد، حتي اگر ما بخواهيم. مسئله اصلي اتفاقاً همين سردرگمي و افسردگي كشنده ايست كه در اين مواقع گريبان مخاطبان جدي و حرفه اي يك سينماگر- سابقاً -خوب را مي گيرد و قلب انسان را مي فشارد. معمولاً اين جور وقت ها انسان به پريشان گويي مي افتد و بي تاب مي شود و دست و دلش مي لرزد. از قضا، نگارنده هنوز با «شب هاي روشن» مانوس است و همين چندي پيش كه انتخاب نمايش و نقد فيلمي از سينماي ايران در يكي از محافل دانشگاهي به عهده او گذاشته شد، پس از اين همه سال، دوباره سراغ «شب هاي روشن» رفت و پيش و پس از نمايش، سخنراني مفصلي در تعظيم و تكريم اين اثر شكوهمند و عزيز ارائه داد!
اينك اما در گرداب شبح ها و كابوس هايي كه امثال «پوپك و مش ماشاالله» و... برايم آفريده بيش از گذشته مطمئن مي شوم كه «شب هاي روشن» همان يكي بود و ديگر... هيچ!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14