(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 20  خرداد 1389- شماره 19666

آمريكا تجزيه مي شود-3
استقلال طلبان آلاسكا
مالويناس يا فالكلند؟



آمريكا تجزيه مي شود-3
استقلال طلبان آلاسكا

سيد ياسر جبرائيلي
« كوهل هاس درپي آن است كه يا در قانون اساسي ايالتي آلاسكا تغييراتي ايجاد كرده و مجوز استقلال را به دست آورد و يا اينكه حتي بدون اين تغييرات، آلاسكا را از ايالات متحده تجزيه كند. از آنجائيكه تجزيه عملي غيرقانوني است، و به دليل اينكه مردم آلاسكا نمي توانند از طريق طرح كوهل هاس قانون اساسي را تغيير دهند، اين طرح ناقص است... قانون اساسي آلاسكا ريشه در رابطه آن با ايالات متحده دارد؛ بنابراين نه نظام سياسي آن و نه جامعه سياسي اش نمي تواند خارج از اين رابطه شكل گيرد.» 1
آنچه گذشت، حكم دادگاه عالي آلاسكا درباره دعوي حقوقي «اسكات كوهل هاس» رئيس «حزب آزاديخواه آلاسكا» (Alaskan Libertarian Party) و فرمانداري اين ايالت است. كوهل هاس براي سومين بار در 10سال اخير طرحي را ارائه كرد كه براساس آن، مردم آلاسكا طي رفراندومي، درباره استقلال آن از ايالات متحده تصميم مي گرفتند، اما فرمانداري ايالت كه به دولت واشنگتن و احزاب سياسي آمريكا گره خورده است، با برگزاري رفراندوم مخالفت كرده، ماجرا به دادگاه عالي كشيده شده و حكم دادگاه همان است كه درابتداي اين نوشته آمد.
حزب آزاديخواه دراين استقلال طلبي تنها نيست و حزبي بزرگتر از آن به نام حزب استقلال آلاسكا (Alaskan Independence Party) نيز درهدف با آن مشترك است. «لينت كلارك» رئيس حزب استقلال آلاسكا اساسا واژه «تجزيه طلب» را مناسب حزب خود نمي داند و و وقتي نگارنده با او براي انجام يك مصاحبه تماس گرفت. كلارك تاكيد كرد كه ما تجزيه طلب(Secessionist) نيستيم. آنها دوست دارند «استقلال طلب» خوانده شوند و بحث شان بر سر واژگان از آن روست كه استقلال يك حق براي رهايي از اشغال است اما تجزيه، زياده خواهي.
آخرين مرز ناشناخته
بوميان آلاسكا همچون ديگر بوميان آمريكايي، كتاب هاي تاريخ را با چاشني غصه مي خوانند. اروپايي ها همانگونه كه مدعي اند آمريكا را «كشف» كرده اند، آلاسكا را نيز در زمره كشفيات خود مي دانند و اين، براي بومياني كه اجداد سرخپوست و اسكيموي آنها قرن ها قبل از اشغال سرزمينشان (به نام كشف!) دراين منطقه مي زيستند، سخت دردآور است. سال 1725ميلادي بود كه «پتر كبير» تزار روسيه، دريانوردي به نام «ويتوس برينگ» را مامور كرد تا كرانه هاي شمال شرقي روسيه را شناسايي كند.
برينگ خبر وجود سرزمين آلاسكا را به پتركبير داد و سرانجام درسال 1741 روس ها پرچم خود را دراين مجمع الجزاير وسيع برافراشتند و ادعاي مالكيت آن را كردند. به مرور زمان روس ها و البته برخي تجار اروپايي با ايجاد بازارچه درسواحل آلاسكا به تجارت «خز» مشغول شدند.
اگر چه تجارت خز به دليل هزينه بالاي حمل و نقل آن براي روس ها آنگونه كه بايد سودآ ور نبود، اما آنها همچنان آلاسكا را تحت اشغال خود نگه داشتند و سرانجام درسال 1804 آهنگ ساكن كردن بخشي از جمعيت خود را دراين منطقه كردند، اما با مقاومت بوميان يعني قوم «آلئوت» مواجه شدند و جنگ شديدي ميان آنها درگرفت؛ آلئوت ها به زودي از پاي درآمدند و روس ها ساكن آلاسكا شدند. گفته مي شود بيماري هايي كه روس ها با خود به آلاسكا منتقل كردند هزاران نفر از بوميان اين منطقه را به كام مرگ كشاند2.
تا سال 1867 آلاسكا تحت اشغال روسيه بود. اما دراين سال سناي آمريكا طي مصوبه اي به دولت واشتگتن اجازه داد منطقه آلاسكا را از روسيه به مبلغ هفت ميليون و دويست هزار دلار- يعني هر 72/4 كيلومتر مربع يك دلار! -خريداري كند. روس ها چون منافعي در آلاسكا نداشتند و منابعي درآن براي درآمدزايي نمي ديدند، با اين معامله موافقت كردند. درآن سو مردم آمريكا اما اين اقدام دولت خود را ولخروجي مي دانستند و از آن ناراحت بودند. به هر صورت 18اكتبر 1867 طي مراسمي درشهر «سيتكا» پرچم آمريكا درخاك آلاسكا برافراشته شد.
تا سال 1877 آلاسكا توسط ارتش آمريكا اداره شد. از اين زمان تا سال 1879 وزارت خزانه داري آمريكا سرپرستي آن را به عهده گرفت؛ پس از آن تا سال 1884 زعامت آن به نيروي دريايي سپرده شد و 15سال بعد وقتي آمريكايي ها متوجه شدند آلاسكا معدن طلاست، از معامله پرسود و كم خرجي كه با روس ها انجام داده بودند، شادمان تر شدند.
آلاسكا سال ها به عنوان مستعمره آمريكا و مدتي نيز به عنوان تحت الحمايه آن باقي ماند. درسال 1952 مجمع عمومي سازمان ملل متحد طي قطعنامه 637 از دولت هايي كه سرپرستي مناطق تحت الحمايه را به عهده داشتند خواست «اقدامات عملي لازم را انجام دهند تا بوميان اين مناطق بتوانند درباره سرنوشت خويش تصميم بگيرند و همچنين آنها را براي استقلال كامل آماده سازند.» 3
به دنبال اين قطعنامه، دولت آمريكا در 26 اوت 1958 انتخاباتي صوري درآلاسكا برگزار كرد و متعاقب آن در سوم ژانويه 1959 «دوايت آيزنهاور» رئيس جمهور وقت آمريكا سند الحاق آلاسكا به ايالات متحده را امضا كرد و آن را چهل و نهمين ايالت آمريكا ناميد. اين انتخابات صوري اساسا منشا جنبش هاي استقلال طلبانه درآلاسكا به شمار مي رود و مردم اين منطقه حرف و حديث هاي فراواني درباره آن دارند كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
به هر صورت، آلاسكا هم اكنون بزرگترين ايالات آمريكا از نظر وسعت سرزميني است و طبق سرشماري سال 2009 بيش از 698 هزار نفر جمعيت دارد. آمريكايي ها آلاسكا را «آخرين مرز ناشناخته» ( The Last Frontier ) ناميده اند؛ شايد علت اين نامگذاري آن باشد كه آلاسكا منطقه اي جدا از ايالات متحده است و يك سانتي متر هم مرز مشترك با آن ندارد.
آغازجنبش هاي استقلال طلبانه
يك دهه بيشتر از زمان الحاق آلاسكا به ايالات متحده آمريكا نگذشته بود كه مردم آن با تشكيل يك حزب به نام «حزب استقلال آلاسكا» (AIP ) اعتراض خود را نسبت به نحوه برگزاري و نتايج آن انتخابات صوري اعلام كردند.
«لينت كلارك» رئيس حزب استقلال آلاسكا معتقد است فرآيند الحاق آلاسكا به ايالات متحده غيرقانوني بوده و آلاسكا بايد به استقلال كامل مي رسيد. او مي گويد:«حقوق مردم آلاسكا از سوي بسياري از قطعنامه هاي سازمان ملل متحد به رسميت شناخته شده است. دولت آمريكا بايد طبق اين قطعنامه ها «حقوق ملت ها را براي تعيين سرنوشت خويش» مي پذيرفت. آنها هرگز به مردم آلاسكا اجازه ندادند در انتخاباتي كه درباره الحاق اين منطقه به ايالات متحده برگزار شد، شركت كنند. دولت واشنگتن به دليل اينكه بوميان آلاسكا خواندن و نوشتن به زبان انگليسي را بلد نبودند، به آنها اجازه شركت در انتخابات را نداد و درحالي كه اين مردم اساسا از آنچه در اطرافشان مي گذشت بي خبر بودند، دولت آمريكا از 41هزار نيروي نظامي خود كه ساكن آلاسكا بودند و 36هزار نفر از وابستگان آنها رأي گيري كرد و توانست از صندوق ها رأي «آري» بيرون كشيده، آلاسكا را به ايالات متحده ملحق كند.»
كلارك ادامه مي دهد: «آلاسكا يك مستعمره بود و با ديگر مستعمره ها تفاوتي نداشت. همانگونه كه مردم الجزاير خاك خود را بخشي از فرانسه نمي دانستند يا مردم ليبي خاكشان را متعلق به ايتاليا نمي دانستند، مردم آلاسكا نيز آن را بخشي از آمريكا به شمار نمي آوردند. براساس حقوق بين الملل، اين حق طبيعي مردم آلاسكا بود كه به استقلال رأي دهند. آلاسكا پيشتر تأمين كننده سوخت كارخانه هاي آمريكا به شمار مي رفت و پس از الحاق به ايالات متحده نيز همچنان به چشم يك منبع سوخت ديده شد.»
حرف آخر رئيس حزب استقلال آلاسكا اين است كه «همانگونه كه مستعمره ها در آسيا، آفريقا و آمريكاي جنوبي به آزادي دست يافتند، مردم و قبايل آمريكاي شمالي نيز به دنبال استقلالند.»
در اساسنامه حزب استقلال آلاسكا مي خوانيم: «هدف ما احياي حق رأي درباره سرنوشت آلاسكا است كه در سال 1958 از مردم آن دريغ شد. ما مي خواهيم مردم آلاسكا طي رفراندومي درباره يكي از چهار گزينه زير تصميم بگيرند:
1- همچنان به عنوان يك قلمرو تحت اشغال آمريكا باقي بماند؛
2- يك كشور جدا و مستقل شود؛
3- به وضعيت مشترك المنافعي درآيد؛
4- يكي از ايالات آمريكا شود.»4
همانطوري كه مشاهده مي شود، اين حزب علاوه بر گزينه استقلال كامل، گزينه پيوستن به عنوان يك ايالت به آمريكا را نيز پيش روي رأي دهندگان مي گذارد و تنها چيزي كه مي خواهد، آن است كه «حق تصميم گيري» درباره سرنوشت آلاسكا به مردم آن بازگردد.
حزب استقلال آلاسكا به دليل محبوبيت بالاي مردمي توانست اعضاي خود را در سال 1984 به حد نصاب قانوني رسانده و به عنوان يك حزب رسمي شناخته شود. وجود اين حزب در آلاسكا، حساب آن را كاملا از ديگر ايالت هاي استقلال طلب آمريكا جدا كرده است. اگر چه تقريبا تمامي ايالت هاي استقلال طلب خواهان برگزاري رفراندوم درباره استقلال هستند، اما آلاسكا تنها ايالتي است كه از طريق تشكيل يك حزب سياسي به دنبال برگزاري اين رفراندوم است. البته همانگونه كه بيشتر اشاره شد، حاكميت آمريكا تاكنون با برگزاري رفراندوم موافقت نكرده است.
در ميان مردم آلاسكا اين گفته «جو والگر» بنيانگذار حزب استقلال آلاسكا مشهور است كه «من اهل آلاسكا هستم. من آمريكايي نيستم. آتش جهنم در برابر آتش نفرت من از آمريكا به يخ هاي كوهستان مي ماند.»
نام حزب استقلال آلاسكا در جريان انتخابات رياست جمهوري سال 2008 آمريكا بيش از پيش بر زبان ها افتاد. سپتامبر 2008 يعني يك ماه مانده به برگزاري انتخابات بود كه رسانه ها اخباري منتشر كردند مبني بر اينكه «سارا پيلين» فرماندار وقت ايالت و جفت انتخاباتي «جان مك كين» نامزد جمهوريخواهان، يكي از اعضاي حزب استقلال آلاسكاست.
روزنامه ديلي تلگراف چاپ لندن در اين باره نوشت: «اگر چه گفته مي شود پيلين در سال 1996 حزب استقلال آلاسكا را رسما ترك كرده و به عضويت حزب جمهوريخواه درآمده، اما اوايل سال جاري (2008) او در كنگره ساليانه حزب مذكور شركت كرد و به مخاطبان خود گفت: من با اهداف حزب شما در ايجاد قانون اساسي مستقل براي آلاسكا همراهم. اين كار خوب را ادامه دهيد»5.
از آنجائي كه حزب استقلال آلاسكا در ميان احزاب اصلي آمريكا يعني دموكرات و جمهوريخواه به شدت منفور است، اين خبر براي آنها بسيار ناگوار بود. اين بود كه شبكه خبري ABC سراغ «لينت كلارك» رئيس حزب استقلال آلاسكا را گرفت و درباره اين خبر از او پرسيد. كلارك ماجرا را تائيد كرد: «سارا و همسرش هر دو از اعضاي حزب بوده اند و در آخرين كنوانسيون ما نيز شركت كرده اند. من نمي دانم چرا پيلين به كانديدايي ملحق شده است (مك كين) كه مخالف استقلال ماست.»
صرف نظر از اينكه «سارا پيلين» عقايد استقلال طلبانه خود را حفظ كرده بود يا خير، اين رويداد حاكميت آمريكا را با نگراني هاي جدي مواجه كرد. هم اكنون ديگر، آمريكايي ها نمي توانند حزب استقلال آلاسكا را يك «حزب سوم» بنامند، چرا كه ممكن است كساني چون پيلين و همسرش، علي رغم آنكه كاملا طرفدار استقلال آلاسكا هستند، تحت فشار حاكميت آمريكا و يا به دليل كسب وجهه و مناصب حكومتي، به احزاب جمهوريخواه و دموكرات پيوسته باشند.
مطالعه تاريخ سياسي آلاسكا نيز اين فرضيه را تائيد مي كند. «سارا پيلين» تنها مقام بلندپايه حكومتي در آلاسكا نيست كه پيشتر عضو حزب استقلال آلاسكا بوده و پس از رسيدن به قدرت مجبور به تغيير وابستگي حزبي خود شده است. در سال 1990 «والتر هيكر» از طرف حزب استقلال آلاسكا كانديداي فرمانداري ايالت شد و اتفاقا به پيروزي هم رسيد، اما چندماه بعد مجبور شد- مانند پيلين- از حزب استقلال خارج شده و به حزب جمهوريخواه بپيوندد.
هم اكنون مقامات آمريكايي تقريبا مطمئنند كه مردم آلاسكا خواهان استقلال ايالتشان به عنوان يك كشور مجزا هستند و بي ترديد اگر اين موضوع به رفراندوم گذاشته شود، بايد آلاسكا را با همه منابع گازي و نفتي اش فراموش كنند. اين است كه با همه توان در برابر برگزاري اين همه پرسي ايستاده اند.
با اين اوصاف و با درنظر گرفتن بحران سياست و اقتصاد در آمريكاي امروز، بعيد نيست كه استقلال طلبان آلاسكا بتوانند حاكميت آمريكا را مجبور كنند تا به آنها اجازه تعيين سرنوشت خويش را بدهد. البته همانطوري كه پيشتر اشاره شد، مردم آلاسكا تاكنون از راه هاي مسالمت آميز و با تكيه بر قانون اساسي آمريكا اهداف خويش را دنبال كرده اند؛ اما اگر از يك سو اين روند به سرانجام نرسد و از سوي ديگر، بحران اقتصادي آمار گرسنگي و بيكاري را در ميان مردم بالا ببرد، اين ظرفيت كاملا در ميان مردم ديده مي شود كه از راه هاي فراقانوني، راسا اقدام به برگزاري رفراندوم كرده و استقلال خود را اعلام كنند. اين برنامه، تقريبا مشابه طرحي است كه تجزيه طلبان تگزاس در دست اجرا دارند.
البته حزب استقلال اعلام كرده است كه تا برگزاري رفراندوم دست از تلاش برنخواهد داشت و فعاليت هاي حقوقي خود را پي خواهد گرفت. آخرين اقدام اين حزب نيز حمايت از كانديداتوري «باب بيرد» براي انتخابات 2010 سناي آمريكاست. در صورتي كه «بيرد» در اين انتخابات به پيروزي برسد، شانس مردم آلاسكا براي برگزاري يك انتخابات عادلانه درباره ميهن خويش افزايش خواهد يافت.
آلاسكا جزو ايالات ثروتمند آمريكا به شمار مي رود و براساس آخرين آمار به دست آمده، ميزان توليد نفت خام در آن روزانه 400 هزار بشكه است. همچنين براساس ارزيابي مؤسسه تحقيقات ژئولوژيك ايالات متحده، آلاسكا بيش از دو ميليون مترمكعب گاز طبيعي در خود ذخيره دارد. آلاسكا طي سال هاي گذشته به عنوان تأمين كننده نفت و گاز ايالات متحده به شمار مي رفته و چون نسبت به ديگر ايالت هاي آمريكا از امكانات صنعتي و رفاهي كمتري برخوردار است، مردم آلاسكا بر اين باورند كه دولت واشنگتن در حال استثمار آنهاست.
1- Courthouse News Service زAlaska High Court Rejects Secession Ballot Measure January 20 2010
2- http://www.libertyreborn.com/2008/06/27/alaska-should-just-secede/
3- http://daccess-dds-nyunorg/doc/RESOLUTION/GEN/NR0/079/80/IMG/NR007980.pdf
4- http://www.akip.org/
5- Swaine Jon John McCainشs running mate Sarah Palin was in Alaskan independence party Daily Telegraph 02 Sep 2008

 



مالويناس يا فالكلند؟

محمد امين آبادي
جزاير مالويناس كه انگليسي ها آن را فالكلند مي نامند، در اقيانوس اطلس جنوبي و در 483 كيلومتري سواحل سرزمين آرژانتين قراردارد. فاصله اين جزاير تا انگليس 14 هزار كيلومتر است. جزاير مالويناس مورد ادعاي حاكميتي آرژانتين است ولي لندن در اوج دوران استعمارگري خود درسال1833 ميلادي اين جزاير را اشغال كرد و تاكنون نيز علي رغم اعتراضات بوينس آيرس از تخليه آنها خودداري كرده است. شايد اين جزاير جزو آخرين ميراث امپراتوري استعماري بريتانيا باشد. فعاليت هاي استعماري لندن از اوايل قرن هفدهم ميلادي شروع شد. دو عامل درگسترش سريع مستعمرات اين كشور دخيل بود: 1- قدرت قوي نيروي دريايي سلطنتي انگليس درمقايسه با نيروي دريايي ساير كشورهاي استعمارگر مثل فرانسه و اسپانيا؛ كه باعث شد بسياري از مستعمره هاي اين كشورها از سوي انگليس تصاحب شود. 2-انقلاب صنعتي كه شروع آن از انگليس بود. كه باعث پيشي گرفتن اين كشور از قدرت هاي رقيب شد.
سال هاي اول قرن 19 با توسعه مستعمره هاي انگليس در كانادا و كسب مستعمره هاي جديد در استراليا، آفريقاي جنوبي و زلاندنو قرين بود. هرچند دراين ميان بايد گفت كه لندن برخي از مستعمرات خود را نيز به دليل خيزش موج آزاديخواهي و استقلال طلبي از دست داد. مثل 13 مستعمره انگلستان در آمريكا كه با اعلام استقلال و تاسيس يك كشور جديد عملا از زير يوغ استعمار لندن خارج شد. در ربع آخر قرن 19 با رشد سرمايه داري، دولت هاي فرانسه، اسپانيا، ايتاليا و درنهايت آلمان وارد رقابت هاي استعماري با يكديگر شدند.
امپراتوري انگليس در دوران طلايي خود به بزرگترين امپراتوري تاريخ مبدل شد. مساحت نواحي تحت سيطره اين كشور درسال1922 به بيش از 33 ميليون كيلومتر مربع مي رسيد. بدين ترتيب انگليس در آن زمان بر بيش از يك چهارم خشكي هاي كره زمين و يك چهارم جمعيت جهان مسلط بود. سرزمين هاي تحت فرمان انگليس در سرتاسر جهان پراكنده بود و گفته مي شد كه خورشيد هيچ گاه در امپراتوري بريتانيا غروب نمي كند: گستردگي امپراطوري انگليس به پراكندگي ميراث سياسي و فرهنگي اين كشور و زبان انگليسي درسرتاسر جهان كمك شاياني كرد. تسلط مطلق اقتصادي انگليس با رشد كشورهاي آلمان و ايالات متحده در پايان قرن 19 ميلادي به تدريج به چالش كشيده شد. درگيري هاي نظامي و اقتصادي انگليس با آلمان در نهايت به جنگ اول جهاني انجاميد كه در آن انگليس براي پيروزي از نيروهاي نظامي مستعمرات خود بهره بسيار برد. جنگ جهاني اول بار مالي سنگيني بر دوش امپراتوري انگليس گذاشت و با اينكه مساحت سرزمين هاي امپراتوري پس از اين جنگ به بيشترين حد خود رسيد، ولي اين كشور موفقيت خود را به عنوان يك قدرت طراز اول بي رقيب از دست داد. پس از آن و در جنگ جهاني دوم علي رغم اينكه اين كشور در شمار برندگان جنگ بود اما هزينه هاي گزاف جنگ و اشغال برخي مستعمرات آسيايي انگليس توسط ژاپن به پيكره امپراتوري صدمات جبران ناپذيري زد. به فاصله دو سال پس از پايان جنگ دوم هندوستان كه با ارزش ترين مستعمره انگليس بود اعلام استقلال كرد.
در نيمه دوم قرن بيستم و در راستاي فرآيند مستعمره زدايي بيشتر مستعمرات مناطق تحت كنترل انگليس استقلال يافتند، كه آخرين مورد آن بازگشت هنگ كنگ به چين درسال1997 بود. در حال حاضر هنوز 14سرزمين مستقيما تحت كنترل دولت لندن هستند كه به آنها سرزمين هاي فرادريايي انگليس گفته مي شود.
جزاير مالويناس جزو آخرين مستعمراتي است كه به عنوان ميراث امپراطوري انگليس باقي مانده است و انگليسي ها از حضور خود در اين جزاير به شدت دفاع مي كنند. حال جاي طرح اين پرسش اساسي است كه جزاير مالويناس براي انگليس از چه جنبه هايي اهميت دارند كه به هيچ رو قصد ترك آن را ندارد؟
1- منابع عظيم نفت وگاز: اهميت ميادين نفتي جزاير مالويناس براساس تخمين هايي كه سازمان هاي زمين شناسي انگليس اعلام كرده اند معادل 60 ميليارد بشكه نفت است. اين منبع عظيم، بكر و دست نخورده انرژي، انگيزه اي بسيار قوي براي دولت لندن براي تداوم حضور خود در اين جزيره است. وجود 60 ميليارد بشكه نفت در اعماق آب هاي جزاير مالويناس گنجينه اي است كه هر لحظه اشتهاي انگليسي ها را براي كشف و استخراج آن بيشتر و بيشتر مي كند. در دسامبر سال جاري ميلادي انگليس در جزاير مالويناس اقدام به برگزاري يك رزمايش جنگي كرد. رزمايشي كه در آن از انواع موشك ها و ناوهاي جنگي استفاده شد. اين رزمايش درست قبل از اين بود كه شركت نفتي «ديزايرپتروليوم» انگليس در آب هاي شمالي جزاير مالويناس دست به حفاري براي اكتشاف نفت بزند. چهار روز قبل از آغاز عمليات حفاري آب هاي اين جزاير «گوردون بروان» نخست وزير وقت انگليس اعلام كرد: «ما تمام تمهيدات ضروري براي امنيت ساكنان جزاير مالويناس را انجام داده ايم.» با توجه به اينكه ذخاير نفتي انگليس و آرژانتين هر دو رو به كاهش است نفت اين جزاير به يك هدف استراتژيك در منازعه دو طرف دعوا تبديل شده است.
2- اما اهميت جزاير مالويناس تنها به دليل وجود ذخاير عظيم نفت در آن نيست بلكه اين جزاير در مسير قاره جنوبگان قراردارد. 1مي 2009 انگليس دعاوي خود را روي حدود مرزي مورد ادعاي خود در قطب جنوب به سازمان ملل متحد تسليم كرد كه عبارت است از يك ميليون كيلومترمربع از قطب جنوب يعني از آتلانتيك جنوبي تا اقيانوس جنوبگان. دست برداشتن از جزاير مالويناس در نهايت به از دست دادن اين سرزمين ها منجر خواهد شد. در مورد جنوبگان بايد دانست كه در زير سطح اين قاره منابع معدني و طبيعي بسياري وجود دارد. 90درصد آب شيرين جهان در يخچال هاي قطب جنوب است اهميت اين يخچال ها با كم شدن آب شيرين جهان و افزايش جمعيت كره زمين بيش از پيش احساس مي شود. معادن ذغال سنگي كه از دوران اوليه روي اين قاره به جاي مانده و حجم آن تاكنون در حدود 500ميلياردتن تخمين زده شده است، قطب جنوب با عظيم ترين منابع آب شيرين جهان و ذخيره انبوه ماهي مي تواند تمام كره زمين را تغذيه كند. وجود اين منابع عظيم انگيزه اي بسيار قوي براي قدرت هاي رقيب از جمله انگليس در اين منطقه ايجاد كرده است. استقرار انگليس در جزاير مالويناس براي دفاع از منافع خود در قاره جنوبگان بسيار ضروري است.
وجود 60ميليارد بشكه نفت در اعماق جزاير مالويناس، وجود 500 ميلياردتن ذخاير زغال سنگ، وجود ذخاير عظيم آب شيرين و ماهي در جنوبگان چيزي نيست كه به راحتي بتوان از آن دل كند. حضور در اين جزاير براي دفاع از منافع نامشروع دولت انگليس در آمريكاي جنوبي و قطب جنوب بسيار ضروري است.
جنگ 1982
آرژانتين در دوم آوريل 1982 جنگ اعلام نشده اي را براي
باز پس گيري جزاير مالويناس از دست انگليس آغاز كرد. اقدامي كه در زمان نخست وزيري «مارگارت تاچر» به تقابل نظامي گسترده بين لندن و بوينس آيرس انجاميد. شوراي امنيت سازمان ملل در سوم آوريل 1982 و بلافاصله پس از شروع جنگ تشكيل جلسه داد و با صدور قطعنامه اي كه در آن به نقض صلح در اين قسمت از جهان اذعان شده بود، رسماً از دولت آرژانتين درخواست كرد كه نيروهاي خود را از جزاير بيرون بكشد. اين جنگ 10هفته به طول انجاميد و در آن 1255 انگليسي و 1649 آرژانتيني كشته شدند. انگليس در اين جنگ به كمك آمريكا توانست نيروهاي آرژانتيني را از جزاير خارج كند.
جنگ 1982 مالويناس اگر چه منجر به شكست آرژانتين در بازپس گيري جزاير شد، اما ضعف شديد نيروي دريايي انگلستان را به خوبي نشان داد. در اين جنگ كوتاه مدت 13 ناو انگليسي غرق شدند و يا صدمه جدي ديدند. كسي باور نمي كرد كه سومين نيروي دريايي جهان كه زماني قدرت اول دريايي جهان بود چنين ضربات مهلكي از تعدادي خلبان ارتش جهان سومي آرژانتين دريافت كند. جنگ مالويناس اين حقيقت تلخ را براي انگليس مشخص كرد كه ديگر اين كشور نمي تواند به تنهايي و بدون كمك برادر بزرگتر خود يعني آمريكا در جنگي شركت كند.
مردم آرژانتين هر ساله و در سالروز جنگ اين كشور با انگليس با برپايي تظاهرات گسترده خواستار پايان اشغال گري لندن مي شوند. اين مراسم هر سال فرصت خوبي در اختيار دولتمردان آرژانتين قرار مي دهد تا با تهييج ملي گرايي مانع از به فراموش سپرده شدن حاكميت آرژانتين بر جزاير مالويناس شود.
مبناي ادعاي حاكميت آرژانتين و انگلستان بر جزاير مالويناس
مبناي ادعاي مالكيت آرژانتين بر جزاير مالويناس تاريخي است كه در مسائل ارضي و مرزي و اثبات تعلق يك سرزمين به دولتي، جايگاه ويژه اي دارد. ديوان بين المللي لاهه در آراي مختلفي ابعاد ادعاي تاريخي كشورهايي كه اختلافات ارضي داشته اند بررسي كرده است، و ادعاي تاريخي بر تعلق يك جزيره به يك دولت از قواعد عرفي و كلاسيك حقوق بين الملل محسوب مي شود. آرژانتين از سال 1833 كه دولت انگليس پرچم خود را برفراز اين جزاير افراشت، به طور مرتب اعتراض خود را اعلام كرده و بر تعلق اين جزاير به خود تأكيد كرده است. آرژانتين معتقد است انگليس به زور اين مجمع الجزاير راتصرف كرده و يك دولت اشغالگر محسوب مي شود. اما انگليس مدعي است جزاير مالويناس در فهرست سرزمين هاي غيرخود مختار سازمان ملل براساس ماده73 منشور ملل متحد است و طبق منشور اداره اين جزايره با اين كشور است از آنجائي كه مالويناس از جهات سياسي و اجتماعي نتوانسته به استقلال نائل آيد، همچنان اداره آن برعهده دولت انگليس خواهد بود. از نگاه مقامات آرژانتين، انگليس بايد قطعنامه هاي مصوب سازمان ملل در سال 1965 را در مورد جزاير مالويناس كه تاكنون از اجراي آنها سرباززده است اجرا كند. براساس قطعنامه هاي سازمان ملل انگليس تعهد دارد براي حل مناقشه جزاير مالويناس، زيرنظر اين سازمان با آرژانتين وارد مذاكره شود؛ امري كه انگليس با هدف تأمين منافع خود همواره از پذيرش آن طفره رفته است. كميته ضداستعمار سازمان ملل متحد نيز در دوره رياست كوفي عنان، قطعنامه اي را براي ادامه گفتگوهاي لندن و بوينس آيرس صادر كرده بود. طبق همه قطعنامه هيچ يك از دو دولت نمي توانند به تنهايي در اين جزاير دست به اقداماتي بزنند و قبل از هرگونه اقدامي بايد با هم به توافق برسند. به نظر مي رسد انگليس با داشتن حق وتو در شوراي امنيت، اجازه نخواهد داد سازمان ملل متحد بيش از صدور يك قطعنامه يا بيانيه ي غير الزام آور در مجمع عمومي يا كميته هاي مربوطه، اقدام موثرتر ديگري انجام دهد.
موضع ديگر كشورها
به دنبال آغاز حفاري هاي نفتي انگليس در جزاير مالويناس سران و مقامات عالي رتبه و نمايندگان 32 كشور آمريكاي لاتين عضو گروه «ريو» با اعلام حمايت خود از موضع آرژانتين در قبال جزاير مالويناس، از انگليس خواستند كه به عمليات حفاري خود در اين جزاير خاتمه دهد.
دولت آرژانتين پيشتر اعلام كرده بود در صورت شروع حفاري هاي نفتي، محدوديت هايي را براي كشتيراني در اطراف جزاير اعمال خواهد كرد و تهديد كرده بود كه اقدامات لازم را براي توقف عمليات اكتشاف و استخراج نفت توسط شركت هاي انگليسي انجام خواهد داد.
آرژانتين همچنين از كشورهاي آمريكاي لاتين خواسته است، محدوديت هاي مشابهي را براي كشتيراني و عمليات اكتشاف نفت، در اطراف جزاير مالويناس اعمال كنند.
كشورهاي عضو گروه ريو اعلام كرده اند محدوديت هاي درخواستي آرژانتين را نسبت به كشتي هاي انگليسي اعمال خواهند كرد. نشست رهبران كشورهاي آمريكاي جنوبي موسوم به اوناسور نيز كه ماه گذشته ميلادي در آرژانتين برگزار شد، از حق قانوني اين كشور در منازعه با انگليس در مورد مالكيت بر جزاير حمايت كرد. به نظر مي رسد اين بار برخلاف سال 1982 دولت آرژانتين حمايت كامل دولت هاي آمريكاي لاتين را پشت سرخود دارد و مي تواند براي اعاده حاكميت خود بر اين جزاير دست به اقدامات جدي تري بزند. هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئلا در اين باره گفته است: ملكه انگليس بايد درك كند كه ما ديگر در شرايط سال 1982 نيستيم و اگر به آرژانتين حمله شود، اين كشور مثل سابق تنها نخواهد ماند.»
اما در مورد موضع اتحاديه اروپا درباره جزاير مالويناس بايد گفت معاهده ليسبون كه به امضاي 27كشور عضو اتحاديه اروپا رسيده است در ماه دسامبر سال گذشته ميلادي مالكيت انگليس بر جزاير مالويناس را به رسميت شناخت. اين اقدام اتحاديه اروپا را مي توان نوعي مقابله به مثل در مقابل اعلام حمايت كشورهاي عضو گروه ريو از آرژانتين دانست. بايد ديد اروپا با آمريكاي لاتين كدام يك در حمايت از متحد خود جدي خواهد بود.
آمريكا در مورد جزاير مالويناس دست به موضع گيري محتاطانه تري زده است. واشنگتن در پاسخ به درخواست دولت آرژانتين درباره دخالت و ميانجيگري آمريكا در مناقشه ايجاد شده ميان لندن و بوينس آيرس اعلام كرد كه دولت آمريكا براي تشويق دو طرف به انجام مذاكره در مورد جزاير تلاش خود را خواهد كرد؛ اگرچه نمي تواند هيچ يك از آنها را به نشستن پاي ميز مذاكره مجبور كند. مقامات كاخ سفيد تاكيد كرده اند كه اين موضوع بايد به صورت مسالمت آميز بين دوطرف حل و فصل شود.
آمريكا در مورد جزاير مالويناس از طرفي نمي تواند منافع برادر كوچكتر و متحد استراتژيك خود در اروپا را ناديده بگيرد و درست در نقطه مقابل در صورت جانبداري از ادعاي انگليس نفرت از ايالات متحده در آمريكاي لاتين به اوج خود خواهد رسيد.
آرژانتين مي تواند
رئيس جمهور آرژانتين گفته است جزاير مالويناس به آرژانتين تعلق دارد و با استفاده از ابزارهاي صلح آميز به آرژانتين بازگردانده خواهند شد. سازمان ملل اعلام كرده است ميانجيگري در اين زمينه منوط به تمايل دولت انگليس است كه آن هم تاكنون از مذاكره سرباز زده است چون به خوبي مي داند دلايل محكمه پسندي براي اثبات مالكيت بر جزايري كه 14هزار كيلومتر فاصله با بريتانيا دارد را ندارد. كارشناسان معتقدند آرژانتين با همين درخواست هاي پي در پي كه با استناد به قطعنامه هاي سازمان ملل صورت مي گيرد و نيز به پشتوانه حمايت كشورهاي آمريكاي لاتين، خواهد توانست افكار عمومي بين المللي را به سمت مقابله با استعمارگري انگليس جلب كند و دست كم در صحن سازمان ملل، فشار جهاني را بر دولت جديد لندن افزونتر سازد. ولي بايد ديد آيا اين اجماع جهاني عليه اشغالگري انگليس، مانع از غارت منابع عظيم نفتي اين جزاير نيز خواهد شد، كه احتمال آن بسيار ضعيف است چون شركت «ديزايرپتروليوم» عملا و با پشتيباني ناوگان جنگي و سربازان مستقر انگليس در اين جزاير حفاري هاي خود را براي استخراج نفت اين جزاير شروع كرده است. جنگ در صحنه سياست بين الملل زماني آغاز نمي شود كه دولتي احساس كند از دولت ديگر قويتر است. بلكه زماني به وقوع مي پيوندد كه دولتي احساس كند براي دفاع از منافع حياتي، حاكميت و تماميت ارضي و استقلال خود ديگر چاره اي جز جنگ ندارد. اگر جزاير مالويناس متعلق به آرژانتين است كه هست و اگر انگليس حاضر به خروج از اين جزاير نيست كه نيست، آرژانتين بايد با استفاده از همه ابزارهاي موجود و از جمله لشكركشي نظامي، پرچم انگليس را از فراز اين جزاير به زير بكشد. هيچ مذاكره و ابزار صلح آميزي قادر نخواهد بود كه لندن را از منافع نامشروع و سرشار خود در جزاير مالويناس جدا كند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14