(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 3 تير  1389- شماره 19678

نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي-2
عواقب خصوصي سازي و حاكميت سرمايه در سينما
تحليلي بر پروپاگانداي رسانه اي براي كارگردان يوسف پيامبر
از يوسف ايران تا چهره زشت هفته در آمريكا!
به بهانه پخش قسمت آخر «در چشم باد»
روزي بغضم را مي شكنم!
مصاحبه با «ستاره صفرآوه» بازيگر تاجيك «در چشم باد» دوستت دارم ايران!
توليد نماهنگ مقاومت اسلامي
وقف الماسي در ملاير
اجراي يك نمايش راديويي درباره هفتم تير
انتقاد از كاربرد چادر در سريال هاي صدا و سيما



نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي-2
عواقب خصوصي سازي و حاكميت سرمايه در سينما

زهره يزدان پناه
نكته ديگر اين است كه به عنوان نمونه بين مفاد اين بند با مفاد1/1 با عنوان پيام ها (از زيرمجموعه بخش1 با عنوان مباني) كه طي آن قرار است: «از درونمايه ها و مضامين توليدات سينماي ايران كه به دست توانا و گوهر خلاقيت سينماگران ايراني خلق شود، آثاري مانند دين خواهي، اخلاق گرايي، آگاهي بخشي، اميد آفريني حاصل گردد»، چه تناسب و وجه اشتراك و يا همسويي، وجود دارد؟!
يا به عنوان نمونه، در مفاد بند1/4 با عنوان تشويق هاي ويژه (زيرمجموعه بخش4 باعنوان حمايت ها)، از جمله موارد برگزيده شدن و مورد حمايت قرار گرفتن پروژه هاي فيلمسازان از سوي معاونت سينمايي و تقسيم اين حمايت بين تهيه كننده و سرمايه گذار (خصوصي) با رعايت تناسب نقش آنان در پروژه، به مواردي اشاره شده است كه در برآيند كلي، به علت مغايرت با مفاد بخش1 باعنوان مباني، قابل تأمل است. به عنوان نمونه، به برخي از اين شاخصه هاي معين براي تشويق هاي ويژه فيلمسازان، اشاره مي شود.
- برخورداري از مضمون و محتواي ويژه: درحالي كه كلمه «ويژه» يك كلمه كلي براي مضمون و محتواست كه از منظر هر كسي، معنايي متفاوت از معناي ديگران مي تواند داشته باشد.
- دستيابي به استانداردها: واژه «استاندارد» نيز مانند كلمه «ويژه» كلي است و نياز به شفاف سازي شاخصه هاي استاندارد مناسب و همسو با مباني موردنظر در نظام اسلامي ايران دارد.
- جذب مخاطب گسترده: آيا در صورت پايين آمدن ذائقه فرهنگي مخاطب كه از جمله شگردها و راهكارهاي دشمن در جنگ نرم مي تواند به شمار آيد، معيار جذب گسترده مخاطب، مي تواند، معيار مناسبي براي مناسب بودن فيلم فيلمسازان باشد تا مورد حمايت قرار بگيرد؟! آيا فيلم هاي گيشه پسند (و به قولي فيلم هاي «بفروش»)، غير از اين است كه موفق به جذب مخاطب گسترده شده اند؟! گرچه داشتن مخاطب مناسب ضمن سطح سنجي ذائقه فرهنگي مخاطب، از ويژگي هاي يك فيلم خوب مي تواند به شمار آيد، اما بدون درنظر گرفتن موارد ديگر از جمله محتواي متناسب با مباني معين در نظام ايران اسلامي و تكنيك هنري مناسب، نمي تواند شرط مناسبي باشد. بوده اند آثاري كه به رغم فروش درحد ميلياردي و يا نزديك به آن، نه تنها محتواي قابل دفاعي نداشته اند، بلكه از تكنيك هنري مناسبي نيز نداشته اند و حتي در تنزل ذائقه فرهنگي مخاطب در دراز مدت نيز، نقش مؤثري داشته اند.
- حضور مؤثر در جشنواره هاي جهاني: با توجه به سياست هاي پنهان در بسياري از جشنواره هاي خارجي و سوابق آنان در ملاك هاي موردمنظورشان براي انتخاب آثار فيلمسازان ايراني (به جز موارد بسيار نادر) و مطرح نمودن آن در سطح بين المللي، آيا چنين معياري مي تواند شاخصه مناسبي براي برگزيده شدن آثار فيلمسازان و مورد حمايت قرارگرفتن آنان باشد؟! شاخصه هاي مورد نظر در جشنواره هاي جهاني كه اكثر آنان مورد حمايت مالي كمپاني هاي وابسته به صهيونيسم جهاني است و در راستاي همان اهداف نيز، حركت مي كنند، چه تناسبي با مباني انديشه، اهداف و شاخصه هاي موردنظر در نظام جمهوري اسلامي و مباني فكري و انديشه هاي فيلمسازان مسلمان ايراني مي تواند داشته باشد؟!
نكته مهم و قابل توجه ديگر در مفاد بخش 4 با عنوان حمايت ها در سياست هاي سينمايي مدون معاونت سينمايي است. در مفاد عنوان اين بخش آمده است: «در ادامه سياست عمومي هدايت سينماي كشور به سوي خصوصي سازي و كاهش تصدي گري دولت، حمايت هاي قانوني براي رشد و بالندگي سينما و تحكيم بنيان هاي اقتصادي آن، در اشكال زير (مفاد عنوان تشويق هاي ويژه) متجلي مي گردد.
همان گونه كه در مفاد عنوان بخش فوق آمده است، معاونت سينمايي، خصوصي سازي را در راستاي سياست هاي سينمايي خود را قرار داده است؛ سياستي كه جريان دوم خرداد در دولت اصلاحات نتوانست آن را اجرا نمايد، اكنون براحتي در دستورالعمل و سياست هاي سينمايي معاونت سينمايي دولت اصول گراي آقاي احمدي نژاد قرار مي گيرد. در پيامد اين سياست غيركارشناسانه، حاكميت سرمايه در حوزه فيلمسازي است كه حرف اول را مي زند. به همين دليل، هر فيلمي كه شاخصه هاي فروش در گيشه را داشته باشد، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و با اصل شدن گيشه، سطح كيفي و محتوايي فيلم ها تنزل مي يابد و محتواي آثار به مرور زمان به سوي ابتذال كشيده مي شود. با توجه به تعداد اندك و محدود تهيه كنندگان متعهد و صاحب دانش، در حوزه خيل تهيه كنندگان، سرمايه (به جاي تعهد و تخصص) حرف اول را خواهد زد. از سوي ديگر، با توجه به مفاد قابل تأمل يكي از زيرمجموعه هاي (زير مجموعه يكي مانده به آخر) بند 4/3 با عنوان پروانه ساخت (از زير مجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) در خصوص بهره مندي كليه آثاري كه پروانه ساخت سينماي اكراني دارند از پشتيباني هاي اداري، تجهيزات و تسهيلات مقرر بانكي و امتياز فروش حقوق متعلقه (فيلمخانه، نمايش خانگي، نمايش تلويزيوني خارج از كشور، ناوگان حمل و نقل و...) و حتي برخورداري از حمايت هاي مالي بنياد سينمايي فارابي ضمن اخذ موافقت بنياد، در واقع امكانات و وام كف و بودجه هاي دولتي، در جهت مطامع و اهداف سودآوري تهيه كنندگاني استفاده خواهد شد كه در بين تعداد اندك تهيه كنندگان متخصص، متعهد وبا بصيرت، اما بدون سرمايه، برگه برنده سرمايه در دست دارند و جز به سودآوري بيشتر، به چيز ديگري نمي انديشند.
با اتخاذ چنين شيوه اي در سياستگذاري ، به اين ترتيب نه تنها در جهت تقويت بنيه كيفي سينما و ارتقاء فرهنگ جامعه اتفاق مباركي نخواهد افتاد، بلكه به مرور زمان، همان تهيه كنندگان سرمايه دار و سودجو، كه بي بصيرتي نيز، از شاخصه هاي آنان است، به استخدام سياستگذاران و برنامه ريزان جنگ نرم درخواهند آمد و با كمك بودجه هاي دولتي، به توليد آثار نازلي خواهد پرداخت كه كمترين آسيب آن، ايجاد شكاف فرهنگي در جامعه خواهد بود كه يكي از اهداف عمده سياستهاي فرهنگي كلان صهيونيسم جهاني در رويارويي با آرمانهاي ايران اسلامي طي جنگ نرم است.

 



تحليلي بر پروپاگانداي رسانه اي براي كارگردان يوسف پيامبر
از يوسف ايران تا چهره زشت هفته در آمريكا!

سيف الدين كامياب
اين يادداشت در پي آن نيست كه خود را بر مسند قضاوت بنشاند و حقي را از كسي بستاند يا آن را به ديگري ببخشايد.
دل نوشته اي هم نيست كه از سر احساس و عاطفه و به حاشيه راندن عقل و منطق و انصاف به رشته تحرير درآمده باشد.
آنچه حساسيت نگارنده را برانگيخته است تا اين چند سطر را قلمي نمايد، بيان ماجرايي است كه از سناريويي عليه يك كارگردان متعهد و انقلابي سينما حكايت دارد.
سناريويي كه طراحان آن عزم خود را جزم نموده تا در پوشش حقوقي، نه فقط يك «هنرمند متعهد» را كه «هنرپاك اسلامي» را ذبح نمايند.
هجمه و هجوم اين جريان مرموز تنها شخص و شخصيت فرج الله سلحشور- كارگردان مجموعه تلويزيوني يوسف پيامبر- را نشانه نرفته است بلكه يك اثر ارزشي و تاريخي ماندگار را مورد هدف قرار داده است. حكايت عجيبي است، چرخه روزگار چرخيده و چرخيده تا داستان «يوسف پيامبر» اين بار بر يوسف سينماي ايران تكرار شود. اگر فضل و كمال و جمال يوسف عليه السلام حسودان را آرام نگذاشت و تصميم بر حذف فيزيكي آن پيامبر خدا گرفتند ، امروز نيز اين داستان به گونه اي ديگر درباره كارگرداني كه مجموعه يوسف پيامبر محصول اوست، در حال تكرار شدن است. شخصيت انقلابي و تعهد سلحشور به آرمان هاي ديني و اسلامي كه با كارآمدي و توانمندي حرفه اي او گره خورده و در هم تنيده است آن چنان براي جماعتي سخت آمده كه با عمليات رواني و بهره گيري از ظرفيت رسانه اي خود در كمين نشسته اند تا با حمله به سلحشور و سلحشورها، هنر پاك و اسلامي را كه تأثيرگذارياش پرشتاب و غيرقابل توقف است، به دار بكشند!
ماجرا برمي گردد به شكايت شخصي به نام «ش. ط» از
فرج الله سلحشور با ادعاي سرقت ادبي و اين كه فيلمنامه دو جلدي او با عنوان «حضرت يوسف صديق» به سرقت رفته است.
قطع نظر از اينكه حق با چه كسي است و بدون ورود به محتواي اين پرونده، آنچه جاي تأمل دارد و البته پرسش هاي پرشماري را باقي گذاشته است روند و فرآيند اين پرونده قضايي و بازتاب هاي آن در رسانه هاي داخلي و خارجي مي باشد.
چه طور هنوز در شرايطي كه حكمي به مرحله قطعيت نرسيده و تشريفات دادرسي پايان نيافته است، در سطح گسترده اي در رسانه هاي داخلي و خارجي «محكوميت»! سلحشور با برجسته كردن اين موضوع كه وي كارگردان يوسف پيامبر
عليه السلام بوده به افكار عمومي پمپاژ مي شود؟!
جالب اينجاست كه پس از شكايت «ش.ط» از آقاي سلحشور، قرار منع تعقيب صادر مي شود و پس از اعتراض وكيل شاكي نسبت به قرار صادره، دادگاه، به جاي آنكه درباره قرار منع تعقيب اظهارنظر نمايد، ورود به محتوا كرده و با تعيين هيئت كارشناسي به تعيين ميزان تخلف و... مي پردازد . البته در پايان هم، قرار منع تعقيب صادره را نقض مي نمايند. يعني هم در شكل نظر مي دهند و هم در محتوا. نهايتا پس از اين كه قرار منع تعقيب به علت نقص تحقيقات نقض مي گردد، پرونده به دادسرا ارسال و قرار مجرميت صادر مي شود و تا لحظه نگارش اين يادداشت هيچ رأيي از دادگاه - و نه دادسرا - صادر نگشته است.
ساده شده مطلب فوق از اين قرار است كه اولا روند دادرسي برخلاف شرايط و تشريفات آيين دادرسي بوده، براي هر حقوق خوانده اي جاي پرسش و تعجب است كه اولاً چطور پس از اينكه به قرار منع تعقيب از سوي شاكي اعتراض مي شود، دادگاه كه مي بايست تنها در اين باره اظهارنظر كند وارد ماهيت و رسيدگي محتوايي- و نه شكلي- مي شود و ثانياً چطور به يكباره موجي به راه مي افتد كه سلحشور كارگردان يوسف پيامبر محكوم شده است!
اين داستان- بخوانيد سناريو- وقتي خواندني تر
مي شود كه يكي از اعضاي هيئت سه نفره كارشناسي در حالي كه خود را «رئيس هيئت كارشناسي»!- عنواني كه در عالم حقوق وجود خارجي ندارد- لقب داده با يك خبرگزاري مصاحبه مي كند و براي سلحشور حكم
مي راند كه «دادگاه دوم»!- عبارت ناآشنا در حوزه قضا- وي را به 3 سال زندان و پرداخت
15 ميليارد ريال محكوم كرده است و البته بعد اين مطلب تكذيب مي شود! اتفاقي كه در اين ميان مي افتد اين است كه خيل خبرگزاري ها، سايت ها، وبلاگ ها و شبكه اينترنتي و رسانه اي ضدانقلاب و معاند با نظام به سرعت شايعه و تهمت «سرقت ادبي» را پوشش
مي دهند! تا جايي كه شبكه تلويزيوني صداي آمريكا ( VOA ) با حقد و كينه از سلحشور به عنوان «چهره زشت هفته»! نام مي برد.
به نظر مي رسد اين داستان فراتر از مورد هجمه قرار دادن كارگرداني متعهد و آرمانگرا است ، بلكه توطئه پيچيده اي است كه با تاختن بر ارزش ها قصد دارد اذهان و باورها را نسبت به سريالي كه بيش از 90 درصد مخاطب داشته است، خدشه دار نمايد. سريال پربيننده اي كه در سرتاسر كره زمين مخاطب داشته است و پس از پخش در شبكه هاي جهاني سحر، الكوثر و العالم بيش از 50 كشور عرب زبان آن را ستوده اند. سريالي كه سيدحسن نصرالله نيز آن را تحسين و تمجيد كرد تا جايي كه يك سياستمدار عراقي هم درباره يوسف پيامبر گفت كه اگر مصطفي عقاد (كارگردان فيلم محمد رسول الله صلوات الله عليه وآله) زنده بود در مقابل صحنه به صحنه سريال سجده مي كرد.
اينجاست كه از دستگاه عدليه انتظار مي رود باتوجه به ابعاد اين ماجرا كه از سوي دست هاي پشت پرده اي هدايت مي شود هوشمندانه ورود نمايد و خاطيان و مجرماني را كه با نقض ماده 188 آيين دادرسي كيفري در شرايطي كه حكمي صادر نشده و به مرحله قطعيت نرسيده و آن را اين گونه به ناروا و نامنصفانه ترويج و گسترش مي دهند، برخورد قضايي نمايد.

 



به بهانه پخش قسمت آخر «در چشم باد»
روزي بغضم را مي شكنم!

پژمان كريمي
سال چهارم دبستان بودم، سال 61! يك هفته صبح ها مي رفتيم به مدرسه و يك هفته عصرها! سوم خرداد، عصر از مدرسه كه به خانه برمي گشتم، شهرمان- تهران- حال و هواي ديگري داشت. يعني همه ايران، از شادي به پا خاسته بود. شوخي نبود. اتفاقي، به بزرگي دل و نگاه هر ايراني رخ داده بود. رخدادي به شكوه غيرت هر مسلمان! خرمشهر آزاد شده بود خرمشهر زخم خورده اما مقاوم، اما سرافراز آزاد شده بود.
به خانه كه رسيدم، صداي خوش، مردانه، انقلابي و رساي محمود كريمي را از شبكه اول سيما شنيدم:
- «خرمشهر، شهر خون آزاد شد»!
گويا براي چندمين بار در آن روز، خبر آزادي خرمشهر با صداي كريمي از سيما پخش مي شد.
آن روز دستها، مشتاقانه و به شكرانه، نقل و گل و شيريني هديه مي كردند. چقدر غرور! چقدر عشق! موج هيجان راست قامت بودن!.
آن روز را و شيريني آن روز بزرگ را هنوز در ياد دارم، همان طور كه تلخي روز سقوط خرمشهري كه البته اسارت را تاب نياورد! خرمشهر، تنها يك شهر از مجموعه شهرهاي ايران، نبود. حدودي از ويرانه ها نبود! هويت بود و ريشه و مظهر اقتدار يك ملت! اجنبي بر سر در شهر سبكسرانه حك نموده بود: آمده ايم كه بمانيم!
فتح خرمشهر، فتح يك شهر نبود. فتح دليرانه همه خاكريزهاي تبليغاتي دشمن بود؛ دشمني كه در سايه سار حمايت 80 كشور بزرگ و كوچك، گروهكهاي داخلي ضدانقلاب، شبه خواص لانه گزيده در پيكره نظام، ادعاي ژاندارمي منطقه در سر مي پروراند و خرمشهر را محمره و خوزستان را «عربستان» مي خواست!
خرمشهر كه آزاد شد، هيمنه ائتلاف شياطين فرو ريخت. آبروي نداشته شرق الحادي و غرب كفرآميز رفت و رسوايي طواغيت زمان زبانزد شد!
خرمشهر ما كه آزاد شد، نه دل يك ملت كه دل جهان مظلومان و دنياي اسلام شاد شد.
بارقه اميد، درخشيد! افق دفاع مان، رنگ سپيده يافت! دل مهربان امام عاشقان، حضرت روح الله شاد شد.
من با همه كوچك سالي اما، صداي دلكش تپش قلبهاي بيقرار و لبريز شادي را به گوش جان مي شنيدم. در چشمهاي نجيب مردم شهرم، جوشش قطرات زلال اشك شوق را مي توانستم خوب ببينم و باوركنم احساسات پاك و بي شائبه را، شيفتگي به خانه و غيرت ديني را، حميت جوانمردانه را!
من همه سالهاي روشن دبستانم را به نام نامي خرمشهر و سوم خرداد 61، به ياد مي آورم! چنان كه همه زندگيم را به نام نامي خميني(ره) بزرگ ايران و بهمن 57!
پس از عمليات بيت المقدس و آزادي شهري كه به حق،
هم شان نام زيباي خود شد، طنين مارش مشهور حمله در ذهن من، معناي ديگري گرفت. معناي اميد و پيروزي و به دنبال اش بهروزي!
و خدا مي داند كه هنوز پس از گذشت بيش از 20 سال از پايان سال هاي سبز دفاع مقدس، هرگاه كه مارش حمله را مي شنوم، بي اختيار مي شوم. منتظر خبر مي ايستم، حواسم جمع مي شود. دلم مي تپد. انگار نه انگار، قد كشيده ام، بزرگ شده ام. اما انگار كسي به راحتي آب خوردن، دست احساس بازيگوشم را مي گيرد، مي كشد و هولم مي دهد در بغل خاطراتي كه عطر دفاع مقدس و پيروزي دارد! خاطراتي كه مرورشان، تو را سبك مي كند، فكر مي كني بال درآورده اي و از زمين و اقتضائات اين جهاني، روزمر گي هاي جانكاه، خمودگي ها و خسته جاني هاي عفوني، فاصله گرفته اي! نوعي تخدير معنوي! گونه اي هيجان اثيري! در آن حال سرمستي است كه به راحتي، آدم هاي كوچك و بزرگ را تميز مي دهم، دوغ را از دوشاب و سره را از ناسره باز مي شناسم، سبك و سنگين مي كنم!
وزن مي كنم نگاه هاي اطراف را و خودم را و آنچه در چنته و چله دارم! دنيازدگي را به خوبي فهم مي كنم و آن را سخاوتمندانه، دودستي به دنياخواهان وامي گذارم!
جمعه 28 خرداد 89، وقتي آخرين قسمت از مجموعه «در چشم باد» را ديدم، يك بار ديگر عطر سوم خرداد در مشامم پيچيد. سوم خردادي كه به همت و يمن فداكاري فاتحان اش، خون شهيدانش، سرفصل فتوحات ديگر و پيروزي هاي كوچك و بزرگ شد. و اصلا؛ سوم خرداد، خود شد فرهنگ. فرهنگي برآمده از مهر به ميهن، دلدادگي به دين! خود شد نماد! نماد عاشقي! نقشي شد ماندگار بر تقويم غرور و بالندگي يك ملت!
حالا مي گويند اگر پادر ركاب عشقي و مديون خون شهيدان باشي؛ الحق «سوم خردادي» هستي! عاشق هستي! مرد هستي! بزرگ هستي! حسيني هستي!.
در چشم باد، سوم خرداد را آويزه يادها كرد! خاطرات خرمشهر و فاتحانش را جان تازه داد!
مجموعه «در چشم باد»، روايت صادقانه اي از فتح خرمشهر بود. بي تكلف! بازسازي يك حماسه! پيوند تصاوير مستند با صحنه هاي بازآفريني شده جنگ، شورآفرين و ماندگار! به ياد آوريد صحنه هاي تشريح عمليات و فرماندهي شهيد بسيجي حسن باقري را!
تو را پرتاب مي كرد به ژرفاي تاريخ، به ته جهان صداقت مرداني بي آلايش كه خداجويان واقعي بودند. شكست و پيروزي شان در عمل به تكليف الهي معنا مي شد!
«در چشم باد»- يك كلام- در تكريم سوم خرداد، كم فروشي نكرد!. قسمت آخر اين مجموعه را كه ديدم، بي اغراق به ياد ستم هايي كه بر دفاع مقدس و آدم هاي نبرد و حماسه رفته است، افتادم!
به ياد آثاري كه نه ضدجنگ كه در طي سال هاي رفته، ضدمدافعان راستين دين و كشور و ملت، آفريده شد!.
به ياد جفاكاري، به ياد ندانم كاري، به ياد كينه ورزي ها به ياد حماقت ها، به ياد دنياخواهي ها!
و پس از اينها به ياد شعرها، داستان ها، فيلم نامه ها، نمايشنامه ها، نقاشي ها و... به ياد همه آثار هنري افتادم كه بايد به پاس ارزش هاي دفاع مقدس و رزمندگان تا به امروز آفريده مي شد و آفريده نشد.به ياد تنبلي مان، به ياد تفرعن برخي هامان، به ياد برداشت هاي ناثواب مان از واقعيت ها، از تاريخ، به ياد دنيازدگي خواص هنري و شبه سياسي كه از خرمشهر و سوم خرداد، درس عشق به وطن، دين و ناموس نگرفته اند.
به ياد دفاع مقدسي كه برخي مي كوشند به هر شكل و روش ممكن، در ذهن ما «جنگ» معنا شود و به اذهان نسل جديد به عنوان «دفاع مقدس» تجلي نيابد.در چشم باد، اشك مان را درآورد، براي همه خوبي ها و بدي ها، داشته ها و نداشته ها، دشمني ها و دوستي ها!چقدر خوب است گوشه مسجد جامع، براي آن كه بنشيني و بغض هاي سنگين حسرت، چنبره زده در ته گلويت را راحت بشكني!


 



مصاحبه با «ستاره صفرآوه» بازيگر تاجيك «در چشم باد» دوستت دارم ايران!

«ستاره صفرآوه» بازيگر فرهيخته و تحصيلكرده تاجيكستان است كه در مجموعه تلويزيوني «در چشم باد» نيز هنرنمايي كرد.
او فارغ التحصيل رشته روزنامه نگاري است و هم اكنون به تدريس اين رشته در دانشگاه مي پردازد. او همچنين سابقه گويندگي اخبار در تلويزيون تاجيكستان را نيز دارد و بازي در سريال ايراني اولين نقش آفريني وي در يك اثر نمايشي محسوب مي شود. آنچه مي خوانيد گزيده اي از حرف هاي صفرآوه در مصاحبه با خبرگزاري هاي فارس و ايرنا است.
دروغ رسانه هاي غربي
درباره ايران
امروز برخي رسانه ها و حتي سينماهاي برخي كشورها تلاش مي كنند تا چهره و وجهه ايران را در اذهان و افكار عمومي جهان خدشه دار كنند و به همين دليل تصويري خشن و رعب آور از ايران براي افكار عمومي جهان ترسيم مي كنند كه ايران را تهديدي براي جامعه بشريت جلوه دهند. اما كافي است تا هر كس يك بار به ايران سفر كند تا به باطل بودن همه اين ادعاها پي ببرد و به اين حقيقت برسد كه ايرانيان مردمي شريف هستند و به دنبال فرهنگ، علم و دانش بوده پيام آنان به جهانيان پيام صلح، سازندگي، برادري و دوستي است.
ايران؛ كشوري امن با مردمي شريف
بنده هميشه به ايران توجه داشتم و اخبار مربوط به ايران را پي گيري مي كردم. اما باز هم به قول معروف «شنيدن كي بود مانند ديدن». حضور در ايران فرصت مغتنمي بود تا بتوانم با مردم شريف و و فرهنگ غني اين سرزمين و علم و دانش آنان بيشتر آشنا شوم. احترام به مادران و خواهران، تلاش براي فراگرفتن دانش، با آرامي صحبت كردن، از گفتار تند پرهيز نمودن، مهربان بودن و بازصدها اخلاق مثبت ديگر را جزء لاينفك هويت ايراني ديدم كه واقعا جاي استقبال و خوشحالي دارد.
بدون ترديد شركت در يك كار هنري ايراني با شركت در كار هر كشور ديگر جهان متفاوت است. هم زباني، هم ديني، تاريخ و تمدن مشترك، سنت هاي مشابه و بسياري خصوصيات ديگر كه شما شايد در هيچ يك از كشورهاي دنيا نتوانيد پيدا كنيد و دقيقاً همين موضوع بود كه پدرم بعد از انتخاب شدنم براي نقش «ليلي» نه تنها مانع رفتنم به ايران نشد، بلكه از اين امر استقبال كرد. پدرم به من گفت: برو، ايران سرزمين شريفي است، امنيت كامل و مردم هم زبان و مؤمني دارد و ايرانيان براي زنان احترام زيادي قائلند.
سينما و تاريخ
فيلم قدرت بازگويي تاريخ دور و نزديك هرملتي و كشوري را دارد و فكر مي كنم فيلم ايران در طول سه دهه اخير در اين زمينه كارهاي بسيار ارزشمندي را انجام داده است. سينما و تلويزيون ايران امروز پيام خود را به ملت هاي جهان مي رساند و هم زمان از ايران چهره انساني و فرهنگي به نمايش مي گذارد كه كار بس بزرگي است.
در سريال «در چشم باد» تاريخ 60 سال گذشته ايران روايت شده است و به نظر بنده كارگردان خواسته تا از اين طريق حافظه مردم نجيب ايران را بيدار و بيدارتر كند و به آنان كمك كند كه بيش از گذشته به فكر خود و هويت خويش باشند.
درباره دفاع مقدس
كشور بزرگ ايران تحت حمله يك انسان بد و جنگ طلب مثل صدام قرار گرفت كه كشورهاي بزرگ هم از او حمايت كردند. صد البته ايران به حق از خود دفاع كرد و آن جنگ طلب ها را از خاك كشورش بيرون كرد. هر انساني حق را به مردم ايران مي دهد كه از خودشان و كشور عزيزشان دفاع كرده اند. شجاعت ايراني ها در اين جنگ بيشتر از اين شكل مهم است، كه با سلاح بسيار اندك به جنگ همه ماشين هاي آدم كش كشورهايي رفته است كه از يك نفر ديوانه خون خوار مثل صدام حمايت كرده اند.
تاريخ ايران
تاريخ ايران هم تاريخ مشترك همه كشورهاي فارسي زبان است. من با ادبيات كلاسيك ايران خيلي آشنايي دارم و شاهنامه را بسيار دوست دارم. به عقيده من شاهنامه كتاب مشترك همه فارسي زبان ها است. از اوديسه يوناني به مراتب زيباتر و پرهيجان تر است چرا كه قصه همه ملت را مي گويد نه فقط يك خاندان را.
ليلي يعني وطن
نام ليلي بلافاصله هر فارسي زباني را به ياد نظامي گنجوي و داستان معروف او مي اندازد و يك جوري ليلي سريال «در چشم باد» هم رنگ و بوي همان ليلي را مي دهد. من ليلي را مثل وطن و يك شخصيت اسطوره اي و خيالي كه در واقعيت ظاهر مي شود، ديدم. او به شدت عاشق و آماده فداي همه چيز خود براي دلداري است كه گاهي در شكل بيژن، گاهي در شكل پسرش عباس و فرهنگ فارسي نشان داده شده است. ليلي، احساس زبان مشترك ملت هاي فارسي زبان است. احساس وطن بزرگ، احساس عشق عميق كه به گفته آقاي جوزاني «با تارهاي مرئي ما را به هم پيوند مي دهد». او يك مادر به تمام معني بزرگ و عاشق است.

 



توليد نماهنگ مقاومت اسلامي

نماهنگ دومين جشنواره بين المللي مقاومت اسلامي در حوزه هنري استان تهران توليد شد
در اين تيزر سعي شده است با استفاده از رنگ ها و نماد ها ، روح مقاومت ، رشادت و مقاومت اسلامي به مخاطب نشان داده شود ،وي در ادامه افزود اين تيزر با قابليت پخش آنلاين روي سايت رسمي جشنواره قرار خواهد گرفت.

 



وقف الماسي در ملاير

فيلم «وقف» به كارگرداني جهانگير الماسي توليد مي شود.
مديركل اوقاف و امور خيريه استان همدان با اعلام اين خبر گفت: اشاعه و ترويج فرهنگ وقف و موقوفات يكي از وظايف شاخص اين اداره كل است و ساخت فيلم و مستند يكي از راه هاي خوب و مؤثر براي رسيدن به اين هدف است.
حجت الاسلام علي محمد عبداللهي نيا افزود: بايد با همكاري و تعامل با اصحاب رسانه، هنرمندان زبده تئاتر و سينما، دانشگاه ها و اقشار مختلف مردم، فرهنگ وقف را در جامعه نهادينه كرده و اعتماد مردم را به وقف و موقوفات جلب كنيم.
وي اضافه كرد: جهانگير الماسي و همكارانش از اوايل تيرماه در شهرستان ملاير ساخت فيلمي را با حضور هنرمندان مطرح كشور شروع مي كنند.

 



اجراي يك نمايش راديويي درباره هفتم تير

نمايش راديويي «بهانه بهشت» به مناسبت سالروز هفتم تير در مركز هنرهاي نمايشي راديو ضبط مي شود.
اين نمايش به كارگرداني محمد عمراني و سردبيري زهره سطوت است كه به بررسي زندگي «شهيد بهشتي» در قالب نمايش راديويي 2 قسمتي
مي پردازد و داستان افرادي است كه حين درگيري هاي زندگي خود زندگي آيت الله بهشتي را به صورت يك پروژه مشترك مورد بررسي قرار مي دهند.

 



انتقاد از كاربرد چادر در سريال هاي صدا و سيما

عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع) با بيان اينكه در فضاي عمومي سياستگذاري فرهنگي كشور، چادر سنتي تبليغ مي شود ولي در تلويزيون ايران به شنل تغيير پيدا مي كند.
به گزارش شبكه خبر دانشجو، حجت الاسلام دكتر علي جعفري در نشست تخصصي«بررسي دگرديسي معنايي حجاب چادر در سريال هاي تلويزيوني ايراني» كه در سالن جلسات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، اظهار داشت: حجاب چادر به واسطه اينكه يك نشانه قدرتمند عفيفانه است، در فضاي هنري كه تاثيرگذاري بيشتري بر پوشش جامعه دارد، مي تواند از طريق رسانه در جامعه گسترش بيشتري پيدا كند.
عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع) افزود: حضور چادر در هر فضايي خصوصا در تلويزيون و سينما انبوهي از معناي عفيفانه را صادر مي كند.
وي تصريح كرد: با توجه به ذاتيت حجاب و قرار گرفتن در سياستگذاري فرهنگي جمهوري اسلامي، باعث شده كه چادر در كشورمان به عنوان حجاب برتر شناخته شود.
جعفري در ادامه گفت: در طول زمان در سياستگذاري فرهنگي كشور، چادر به عنوان يك نشانه مطرح و مستمر حجاب شناخته شد و در اين استمرار به مرور تغييري در نوع چادر به وجود آمد.
عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع) افزود: چادر در فضاي عمومي سريال ها از حالت پايه اي خودش فاصله گرفته است و الان 10 نوع خانم چادري در جامعه داريم كه صدا و سيما در اين تغيير و تنوع چادر نقش داشته است.
وي اضافه كرد: دو ديدگاه در جامعه درباره تغيير نوع چادر پوشيدن وجود دارد كه يك عده اين پوشش را فاصله گرفتن از حالت اوليه حجاب چادر سنتي مي دانند ولي عده اي ديگر آن را گامي براي چادري كامل شدن تلقي مي كنند.
جعفري با بيان اينكه در فضاي عمومي سياستگذاري فرهنگي كشور چادر سنتي تبليغ مي شود ولي چادر در تلويزيون ايران به شنل تغيير پيدا كرده است و اوج اين تغيير چادر به شنل در سريال بي صدا فرياد كن مشاهده مي شود.
عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع) تاكيد كرد: اگر اين روند تغيير مدل هاي چادر اتفاق بيفتد در 50 سال آينده چادرهاي سنتي به صورت ناشناخته خواهند بود و چادرهاي نوع جديد رواج خواهد يافت.
وي در پايان گفت: در حجاب چادر سنتي 10 مولفه مادي و معنوي وجود دارد كه در سريال ها تنها دو، سه مولفه اش رعايت مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14