(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 تير 1389- شماره 19689

اوباما در حلقه لابي صهيونيسم
آيا با دستگيري جاسوسان روسي واشنگتن و مسكو به جنگ سرد باز مي گردند؟
آمريكا، روسيه دوست هاي دشمن!



اوباما در حلقه لابي صهيونيسم

اشاره:
«پل كريگ رابرتز»، معاون وزير خزانه داري دولت «ريگان» و پژوهشگر و تحليلگر مسائل سياسي امروز آمريكاست. «رابرتز» جمهوريخواه، مقالات انتقادي زيادي عليه دولت هاي مختلف آمريكا دارد كه به اعتقاد برخي از تحليلگران، بيش از فعاليت سياسي اش در دولت ريگان، باعث شهرت وي شده است. وي در اين مقاله با اشاره به سياست هاي داخلي و خارجي آمريكا در قبال قدرت لابي هاي اسرائيلي، به وسعت نفوذ صهيونيسم در بدنه سياسي واشنگتن مي پردازد. وي حوزه نفوذ لابي ها را تا آنجا مي داند كه حتي «باراك اوباما» رئيس جمهور آمريكا نيز در برابر آن اختياري ندارد. نويسنده معتقد است «اوباما» قبل از رسيدن به رياست جمهوري از قدرت واقعي اين لابي بي خبر بوده و به همين دليل وعده هاي خوش آب و رنگي به مردم آمريكا و جهان داده است. اما با گذشت قريب به يكسال و مشاهده ناتواني خود در پايان دادن به جنگ افغانستان يا عمل كردن به وعده هاي اصلاحي خود در داخل آمريكا، از قدرت و نفوذ واقعي اين لابي مطلع شده و حال مي كوشد در تعامل با آنها جايي فراخور خود در سيستم حكومتي آمريكا كسب كند.
سرويس خارجي كيهان
مدت زيادي طول نكشيد تا لابي اسرائيل اوباما را در ارتباط با ممنوعيتي كه عليه شهرك سازي غيرقانوني بيشتر اسرائيل در اراضي اشغالي فلسطين وضع كرده بود، وادار به اطاعت از خود كند. اوباما دريافته است كه در رويارويي با لابي اسرائيل، يك رئيس جمهور آمريكايي بي قدرت است و ايالات متحده به هيچ وجه اجازه ندارد يك سياست خاورميانه اي جدا از اسرائيل را دنبال كند.
اوباما دريافته است كه او نمي تواند هيچ چيزي را تغيير دهد، با فرض اينكه قصد چنين كاري را داشته است.
لابي نظامي- امنيتي جنگ و ايجاد يك حكومت پليسي در داخل كشور را در برنامه كاري خود دارد و از دست يك رئيس جمهور آمريكايي خشك و خالي، هيچ كاري در ارتباط با اين مسائل برنمي آيد.
اوباما ذاتاً عنصري خارج از موضوع است
پرزيدنت اوباما مي تواند قول دهد كه قصد دارد سربازان آمريكايي را به خانه بازگرداند و لابي نظامي مي گويد: «نه، تو بايد آنها را به افغانستان اعزام كني و در عين حال يك جنگ در پاكستان به راه بيندازي و مانور كشاندن ايران به موضعي كه بهانه لازم براي راه اندازي يك جنگ در آنجا را نيز فراهم مي آورد آغاز كني. جنگ ها براي ما خيلي سودآورتر از آن هستند كه اجازه متوقف كردن آنها را به تو بدهيم.» و رئيس جمهور، خشك و خالي بايد بگويد: «بله، قربان!»
اوباما مي تواند قول مراقبت هاي درماني را به پنجاه ميليون آمريكايي بيمه نشده بدهد، ولي او نمي تواند روي حكم وتوي لابي جنگ و لابي بيمه حرفي بزند. لابي جنگ مي گويد كه سودهاي حاصل از جنگ مهم تر از مراقبت هاي بهداشتي هستند و از طرف ديگر اين كشور نمي تواند هم هزينه هاي «جنگ با ترور» را تحمل كند و هم هزينه هاي «بهداشت و درمان اجتماعي شده» را.
لابي بيمه مي گويد، مراقبت هاي درماني بايد توسط بيمه هاي درماني خصوصي ارائه شوند وگرنه ما نمي توانيم هزينه آن را متحمل شويم.
لابي هاي جنگ و بيمه كارزار پر سر و صداي مشاركت با كيف پول هاي خود را به راه انداختند و به سرعت كنگره و كاخ سفيد را متقاعد كردند كه هدف واقعي قانون مراقبت هاي درماني، صرفه جويي در پول از طريق كاهش مزاياي مراقبت هاي درماني و در نتيجه «تحت كنترل درآوردن حق و حقوق» است.
حق و حقوق كلمه اي دست راستي است كه براي بي آبرو كردن معدود كارهايي كه دولت در گذشته اي دور براي شهروندان انجام داده به كار مي رود. مثلا با زدن انگ «حق و حقوق» به «امنيت اجتماعي» و «مراقبت هاي درماني» آنها را كوچك مي شمارند. جناج راست در اين دو زمينه، گويي به شكلي بي پايان به همين ترتيب پيش مي رود، انگار كه آنها بخشندگان رفاه اجتماعي به مردم تنبلي كه از مراقبت از خود امتناع مي كنند بوده اند، چرا كه در عالم واقع از شهروندان در ازاي مزاياي ناچيز همراه با يك ماليات پانزده درصدي روي دستمزدهايشان، هزينه اي گزاف گرفته شده است.
در واقع اكنون دهه هاست كه دولت فدرال، هزينه جنگ ها و بودجه هاي نظامي اش را با درآمدهاي مازادي كه از طريق ماليات «امنيت اجتماعي» كه روي دستمزد مردم بسته است، تامين كرده است.
آن طور كه جناح راست ادعا مي كند، اينكه ما نمي توانيم در كل بودجه تنها چيزي را كه به طور مداوم يك مازاد درآمد را تامين كرده تحمل كنيم، نشانگر اين است كه دستور جلسه واقعي، كشيدن شيره شهرندان تا قطره آخر است.
به حق و حقوق واقعي هيچ گاه اشاره نشده است. بودجه «دفاعي» يك حق براي مجموعه نظمي- امنيتي است كه پرزيدنت آيزنهاور پنجاه سال قبل درباره آن به ما هشدار داده است. انسان بايد ديوانه باشد كه باور كند ايالات متحده، «اين تنها ابرقدرت جهان» كه از شرق و غرب، دو اقيانوس و از شمال و جنوب دولت هاي دست نشانده از آن محافظت مي كنند، به يك بودجه «دفاعي» نياز دارد كه از مجموع هزينه هاي نظامي تمام كشورهاي ديگر جهان روي هم بيشتر است.
بودجه نظامي چيزي نيست جز يك حق و حقوق براي مجموعه نظامي- امنيتي. براي پنهان كردن اين واقعيت، به اين حق و حقوق لباس محافظت در برابر «دشمنان» پوشانده شده و از طريق پنتاگون عبور كرده است.
من مي گويم كه اين واسطه را حذف كنيد و به سادگي درصدي از بودجه فدرال را به مجموعه نظامي- امنيتي تخصيص دهيد. به اين طريق ديگر لازم نيست براي حمله به ساير كشورها و راه انداختن جنگ به منظور رسيدن مجموعه نظامي- امنيتي به حق و حقوق خود، به دنبال دليل بگرديم. پرداخت مستقيم پول به آنها بسيار ارزان تر تمام خواهد شد و باعث نجات جان تعداد زيادي از مردم و جلوگيري از وارد آمدن غم و اندوه به آنها چه در داخل و چه خارج از كشور خواهد گرديد.
تهاجم ايالات متحده به عراق هيچ ربطي به منافع ملي آمريكا نداشت. به سود اسلحه سازان و رفع موانع موجود بر سر راه اسرائيل جهت توسعه ارضي خود بود. هزينه اين جنگ جداي از سه تريليون دلار، بالغ بر چهار هزار كشته آمريكايي، افزون بر سي هزار آمريكايي مجروح و روي مين رفته، ده ها هزار گسست رابطه زناشويي بين آمريكاييان و ازدست رفتن مشاغل، يك ميليون كشته عراقي، چهار ميليون عراقي آواره شده و برجاي ماندن كشوري ويران شده بود.
تمام اين اقدامات به خاطر سود مجموعه نظامي- امنيتي و به وجود آوردن يك احساس «امنيت» در اسرائيل مبتلا به پارانويا و مسلح به دويست سلاح اتمي انجام گرديد.
پيشنهاد من باعث خواهد شد كه مجموعه نظامي- امنيتي حتي ثروتمندتر از قبل شود و شركت ها نيز بدون آنكه مجبور به توليد تسليحات باشند، پول به جيب بزنند. درعوض تمام اين پول ها مي توان صرف پاداش هاي چندميليون دلاري شده و بين طرف هاي ذي نفع تقسيم شود. به اين ترتيب هيچ كس چه در داخل و چه در خارج از كشور لازم نيست كشته شود و ماليات دهندگان نيز احساس بهتري خواهند داشت.
جنگ در افغانستان در خدمت هيچ يك از منافع ملي آمريكا نيست. همان گونه كه سفير سابق انگلستان كريگ مورفي فاش كرد، هدف از اين جنگ، دفاع از منافع «يونوكال» در احداث خط لوله اي است كه از افغانستان عبور مي كند. هزينه اين جنگ چندين برابر سرمايه گذاري يونوكال در احداث اين خط لوله است. راه حل آشكاري كه وجود دارد، خريد يونوكال و دادن اين خط لوله به افغان ها به عنوان بخشي از غرامت زيان هايي كه ما براي اين كشور به ارمغان برديم و بازگرداندن نيروهايمان به خانه است.
دليل اينكه راه حل هاي معقولانه من خريداري ندارد اين است كه لابي ها فكر مي كنند اگر آنها كارهايشان را علني انجام دهند، حق و حقوق آنها به قوت خود باقي نخواهد ماند. آنها مي انديشند كه اگر مردم آمريكا بدانند كه اين جنگ ها براي غني تر كردن صنايع تسليحاتي ونفتي برپا مي شود، مردم جلوي اين جنگ ها را مي گيرند.
در عالم واقع، در ارتباط با كارهاي دولت، هيچ چيز به مردم آمريكا گفته نمي شود. نظرسنجي هاي انجام شده از مردم نشان مي دهند كه نيم يا بيشتر از نيمي از مردم آمريكا از جنگ در عراق يا افغانستان و تصميم پرزيدنت اوباما مبني بر گسترش جنگ در افغانستان پشتيباني نمي كنند. با اين حال اين جنگ ها ادامه مي يابد. طبق گفته ژنرال استنلي مك كريستال، براي به بن بست كشاندن اين جنگ به چهل هزار نيروي اضافه نياز است. به بن بست كشاندن به اين معناست كه بايد كاري كرد كه اين جنگ براي ابد ادامه يابد كه وضعيتي ايده آل براي لابي تسليحاتي محسوب مي شود.
مردم خواهان مراقبت هاي درماني هستند، اما دولت گوشش به حرف آنها بدهكار نيست. مردم شغل مي خواهند، اما وال استريت خواهان سهام گران قيمت تر است و موسسات آمريكايي را وادار مي كند مشاغل را به كشورهايي انتقال دهند كه در آنها نيروي كار ارزان است.
مردم آمريكا هيچ تأثيري بر هيچ چيزي ندارند. آنها نمي توانند بر چيزي تأثير بگذارند. آنها مثل اوباما خارج از موضوع شده اند. و تا زماني كه گروه هاي ذي نفع سازمان يافته بتوانند دولت آمريكا را بخرند، خارج از موضوع نيز باقي خواهند ماند.
ناتواني دمكراسي آمريكايي در توليد هر نتيجه اي كه رأي دهندگان خواهان آن هستند، واقعيتي مسلم و واضح است. عدم پاسخگويي مطلق دولت در قبال مردم، مشاركت محافظه كاري در دمكراسي آمريكايي است.
چند سال پيش از طريق ايجاد مانع بر سر راه گروه هاي ذي نفع سازمان يافته اي كه با سرازير كردن مبالغ كلان پول در كارزارهاي سياسي و در نتيجه متعهد كردن مقام هاي منتخب به كساني كه پول آنها باعث انتخاب آنها شده بود، تلاشي براي بازگرداندن دولت به دست هاي مردم انجام گرفت. اما محافظه كاران گفتند كه ايجاد هرگونه مانعي، تخلف از تضمين آزادي بيان براساس نص قانون اساسي است.
همين «محافظان آزادي بيان»، در قبال تصويب قانون «بيان نفرت» از سوي لابي اسرائيل كه انتقاد از رفتار همراه با نسل كشي اسرائيل در قبال فلسطيني ها و تداوم سرقت زمين هاي آنها را جرم مي شمارد، هيچ اعتراضي نكردند.
در ظرف كمتر از يك سال، پرزيدنت اوباما به تمامي حاميان خود خيانت كرده و تمام وعده هايش را زيرپا گذاشته است. او به طور كامل اسير دست يك اليگارشي از گروه هاي ذي نفع حاكم است. مگر اينكه حادثه اي هماهنگ شده به سبك يازده سپتامبر به كمك اوباما بيايد، وگرنه ترديدي نيست كه او رئيس جمهوري يك دوره اي خواهد بود. در واقع بدون رخ دادن «يك حادثه تروريستي»، اقتصاد درحال فروپاشي او را محكوم به فنا خواهدكرد.
جمهوري خواهان درحال تيمار و آماده كردن سارا پيلين هستند. نخستين رئيس جمهور مونث ما به دنبال نخستين رئيس جمهور سياه پوست ما، حاكم كردن يك حكومت پليسي آمريكايي را از طريق دستگير كردن منتقدان و معترضان سياست هاي داخلي و خارجي غيراخلاقي واشنگتن تكميل خواهد كرد و نابودي نام نيك آمريكا در خارج از كشور را نيز كامل خواهد كرد.
پوتين روسي از همين حالا دست به كار شده و ايالات متحده را با آلمان نازي مقايسه كرده است و نخست وزير چين به تلويح از آمريكا به عنوان يك مقروض بي مسئوليت و بي شرم ياد كرده است.
بقيه جهان به شكلي فزاينده شاهد هستند كه ايالات متحده به يگانه منبع تمامي مشكلات جهان تبديل شده است. آلمان رياست نيروهاي مسلح خود و وزير دفاع خود را از دست داده است چون آمريكا با زور يا دغلكاري دولت آلمان را متقاعد كرد يا تحت فشار قرار داد تا قانون اساسي خود را زير پا بگذارد و براي جنگ در خدمت منافع يونوكال در افغانستان، به اين كشور نيرو اعزام كند. آلمان ها وانمود كرده اند كه نيروهاي آنها واقعاً نمي جنگند، بلكه در يك «عمليات حفظ صلح» دخيل هستند. اين ترفند تا زماني كه از آلمان ها خواسته شد يك حمله هوايي انجام دهند كه در جريان آن يكصد زن و كودك كه در يك ايستگاه عرضه سوخت صف كشيده بودند به قتل رسيدند، كمابيش كارآيي داشت.
انگليس درحال انجام تحقيقات از مجرم درجه اول خود، نخست وزير سابق توني بلر و فريب كابينه خود به منظور دادن رشوه به بوش و فراهم كردن نوعي پوشش براي تهاجم غيرقانوني بوش به عراق است. تحقيق گران انگليسي توانايي وارد كردن اتهامات جنايي را از خود سلب كرده اند اما راه افتادن اين جنگ كلاً بر اساس فريب و دروغ هايي هماهنگ شده بود كه يك جلسه استماع براي آن تشكيل مي شود. اين اتفاق در سراسر جهان انعكاس داشت و جهان به خاطر خواهد داشت كه هيچ تحقيقاتي در ايالات متحده در اين باره انجام نگرفته است، يعني كشوري كه منشأ اين «جنگ اشتباه» بوده است.
در همين احوال بانك هاي سرمايه گذاري آمريكايي كه ثبات مالي بسياري از دولت ها، از جمله دولت خود ايالات متحده را متزلزل كرده اند، همچنان به كنترل خود بر سياست هاي اقتصادي و مالي ادامه مي دهند، همان كاري كه از زمان دولت كلينتون انجام داده اند. جهان رنج عظيمي از دست گانگسترهاي وال استريت متحمل شده است و حالا با نگاهي انتقادي به آمريكا مي نگرد.
ايالات متحده ديگر از احترامي كه در دوران پرزيدنت رونالد ريگان يا پرزيدنت هربرت واكربوش بهره مند بود، برخوردار نيست. نظرسنجي هايي كه در سطح جهان به عمل آمده نشان مي دهند كه آمريكا و استاد عروسك گردان آن، بزرگ ترين تهديداتي كه بر سر راه صلح قرار دارند، قلمداد مي شوند. واشنگتن و اسرائيل در فهرست خطرناك ترين كشورها، رتبه اي پايين تر از رژيم ديوانه كره شمالي كسب كرده اند.
جهان اندك اندك درحال ديدن آمريكا به عنوان كشوري است كه بايد كنار برود. وقتي دلار توسط واشنگتن آنقدر متورم شود كه ديگر قادر به پرداخت مخارج خود نباشد، يا مورد طمع و انگيزه بخش جهان خواهد شد و خواهد كوشيد به منظور نجات سرمايه گذاري هاي خود ما را نجات دهد، يا خواهند گفت خدا را شكر، خوب از شرش خلاص شديم!
منبع: مجله سياحت غرب

 



آيا با دستگيري جاسوسان روسي واشنگتن و مسكو به جنگ سرد باز مي گردند؟
آمريكا، روسيه دوست هاي دشمن!

ترجمه و تنظيم: جعفر بلوري
ديپلماسي «قايق هاي توپدار» پروسه اي است كه درآن كشورها براي رسيدن به اهداف و منافع خود از همه ابزارها از جمله تهديدات نظامي، جاسوسي و مذاكره به صورت همزمان بهره مي برند. حادثه دستگيري 11 جاسوس روس درآمريكا آن هم تنها چند روز پس از ديدار رئيسان جمهور دو كشور كه به منظور گسترش همكاري هاي فيمابين و درپوشش خبري گسترده صورت مي گرفت، ناخود آگاه تداعي گر اين نوع خاص ديپلماسي است كه سابقه استفاده از آن به قرن 18بازمي گردد.
به عبارتي، روسيه همزمان با انجام مذاكره و گفت وگو با دشمن تاريخي خود، با انجام جاسوسي گسترده در چندين ايالت آمريكا، نشان مي دهد به طرف مذاكره كننده اش همچنان به ديده يك دشمن نگاه مي كند.
دراين نوشتار ابتدا به اختصار به تاريخچه جاسوسي روسيه از آمريكا پرداخته سپس به بررسي اجمالي حادثه دستگيري 11 جاسوس روس درآمريكا و قبرس مي پردازيم.
سرويس خارجي كيهان
تاريخچه جاسوسي روسيه از آمريكا
فعاليت هاي جاسوسي شوروي از آمريكا به سال 1920 باز مي گردد. از اواخر دهه 1920 ميلادي، اتحاد جماهيرشوروي از طريق سازمان هاي جاسوسيOGPU وNKVD و با استفاده از اتباع خود، كمونيست هاي خارجي و حتي برخي اتباع آمريكايي، فعاليت هاي جاسوسي خود در ايالات متحده آمريكا را آغاز كرد. اين شبكه هاي گسترده جاسوسي توانستند با نفوذ به برخي مراكز دولتي و نظامي آمريكا،اطلاعات دسته بندي شده و محرمانه اي را به مسكو منتقل كنند. اين فعاليت ها گاهي تا نفوذ در برخي شخصيت ها و مقامات رسمي آمريكا با هدف حمايت آنها از سياست هاي مورد قبول شوروي نيز پيش رفته است.
طي اين سال ها سازمان جاسوسي شوروي روي بخش هاي نظامي و صنعتي آمريكا تمركز ويژه اي داشت؛ اين تمركز بيشتر در بخش صنايع هواپيمايي و جنگ افزار مشهود است. جاسوسان با نفوذ به بدنه و بخش هاي اصلي دولت بوروكرات آمريكا همچون وزارت خارجه و وزارت دفاع، اقدام به انجام فعاليت هاي جاسوسي خود مي كرد.
با گذشت زمان و ادامه فعاليت هاي جاسوسي، روسيه نيازمند گسترش دادن سازمان جاسوسي خود بود. به عنوان مثال درسال 1928 يك سازمان موازي (front organization) توسط NKVD با هدف نفوذ و جايگزين كردن دانشمندان در بخش هاي صنعتي و دولتي آمريكا شكل گرفت كه نام فدراسيون معماران، مهندسان، شيميدانان و تكنسين ها FAECT)) را با خود يدك مي كشيد.
هرچند FAECT هرگز نتوانست با جذب نيروي كافي تاثير معني داري در شرايط كاري خود به وجود آورد اما، توانست در ديگر بخش هاي مربوط بسيار موثر واقع شود.
برخي جاسوسان مشهور شوروي درآمريكا
يكي از اهداف اصلي شوروي از انجام فعاليت هاي جاسوسي در آمريكا، پاكسازي، جايگزيني افراد و خرابكاري در بخش هاي سياسي آمريكا درهمه سطوح بود. «ارل براودر»، دبير حزب كمونيست ايالات متحده آمريكا (CPUSA) يكي از عوامل اصلي سازمان جاسوسي شوروي بود كه فعاليت هاي جاسوسي گسترده اي را درآمريكا انجام داده است. از جمله وظايف تعريف شده «براودر»، جذب اعضاي مستعد از داخل حزب براي فعاليت هاي جاسوسي عنوان شده است. او با استفاده از روشي كه آن را «جبهه متحد» مي ناميد، توانست افراد زيادي را جذب و از آنها استفاده كند.
اقامتگاه كاركنان NKVD درآمريكا نيز درسال 1934 توسط «بوريس بازاروف» كه مدت ها در «برلين» آلمان اقامت داشت مهيا شد. در سال 1935 نيز «ايسخاك آخمروف»، ديگر عامل NKVD با اوراق شناسايي جعلي و اسم مستعار و براي كمك به «بازاروف» وارد خاك آمريكا شد. وي توانست تا لحظه خروج از آمريكا درسال 1939 بدون هيچ مشكلي براي شوروي جاسوسي كرده و اطلاعات مهمي را براي كشورش جمع آوري كند.
خانم «هلن لوري» (الزا آخمروف) همسر آمريكايي «آخمروف» از ديگر جاسوسان شوروي بود كه در اين كار به گروه كمك زيادي كرد. وي با «ارل براودر» نسبت فاميلي داشت. براساس اطلاعاتي كه اخيرا روس ها منتشر كرده اند، «مارگوريتا» خواهر كوچكتر آقاي «براودر» نيز تا سال 1938 در اروپا و براي NKVD كار كرده است. وي پس از درخواست هاي مكرر برادرش، ناچار فعاليت هاي جاسوسي خود را رها كرد. «براودر» معتقد بود ادامه فعاليت هاي خواهرش موقعيت دبيركلي وي را به مخاطره مي اندازد.
در دهه 1930 رئيس سازمان جاسوسي شوروي فعال در آمريكا، شخصي به نام «جي پيترز» شد؛ وي كه يك كمونيست مجارستاني الاصل بود، رياست دستگاهي را دراختيار داشت كه كار اصلي آن جمع آوري اسناد داخلي و دولتي از بخش ها و گروه هاي نظامي آمريكا بود. «براودر» در دولت «روزولت» در انجام فعاليت هاي جاسوسي به «پيترز» كمك هاي فراواني كرد.
جاسوسان رسمي و آمريكايي
تا پايان سال 1936 دستكم چهار كارمند در سطوح مياني وزارت خارجه آمريكا، كار جاسوسي و انتقال اطلاعات به سازمان جاسوسي شوروي را انجام مي دادند.
- «آلگر هيس»، دستيار معاون «فرانسيس ساير»، وزير خارجه
- «جوليان وادلگ»، اقتصاددان بخش توافقات تجاري وزارت خارجه
- «لاورنس دوگان»، از كاركنان بخش آمريكاي لاتين
- و «نوئل فيلد»، دربخش اروپاي غربي وزارت خارجه
«ويتاكر چمبرز» نويسنده آمريكايي يكي ديگر از جاسوسان كمونيستي بود كه براي شوروي كار مي كرد. وي بعدها اطلاعاتي از چگونگي جاسوسي شوروي از بخش هاي نظامي آمريكا را فاش كرد كه در زمان خود سر و صداي زيادي به پا كرد.
به گفته «چمبرز» طرح ساخت نوعي تانك كه توسط «جي والتر كريستي»، مهندس آمريكايي ارائه شده بود توسط جاسوسان ربوده و با انتقال به شوروي با نام جديد «Mark BT» به توليد رسيد. از روي طرح همين تانك بود كه تانك مشهور 34-T شوروي ساخته شد. (كريستين ساسپنشن نام سيستم به تعليق درآمده است كه توسط «جي والتر كريستي»، مهندس آمريكايي طراحي شده بود. گفته شده اين تانك قبل از ربوده شدن طرحش، در آمريكا توليد و آزمايش هم شده بود.)
آرشيو اطلاعات محرمانه
درسال 1993 كارشناساني از بخش مطالعات كنگره آمريكا به مسكو سفر كردند تا از آرشيو اطلاعات محرمانه سابق حزب كمونيست آمريكا كه توسط سازمان دهندگان حزبي به شوروي منتقل شده بود، كپي برداري كنند. نتيجه حيرت انگيز بود. در سال هاي بين 1920 تا 1940 سازمان جاسوسي شوروي با همكاري گروه هاي راديكال و چپگراي آمريكا توانسته بود اطلاعات محرمانه فراواني را منتقل كند. برخي از اطلاعات نشان مي داد حزب كمونيست آمريكا در كار جذب و به كارگيري اعضاي تازه كار حزب از بين گروههاي آمريكايي- آفريقايي و حتي روستاييان و كارگران زمين هاي كشاورزي بسيار فعال بوده است. كارشناسان آمريكايي پس از اين سفر اعلام كردند، اطلاعاتي كه شوروي به دست آورده بود نشان مي داد كه جاسوسان آنها در اوايل دهه 1930 واقعا به وزارت خارجه آمريكا نفوذ كرده بودند.كارشناسان آمريكايي با مراجعه به اين اسناد حتي متوجه وجود نامه هاي دوسفير آمريكا در اروپا شدند كه خطاب به «فرانكلين روزولت» نوشته شده بود. همه اين اطلاعات محرمانه به بركت همكاري هاي يك مقام رسمي وزارت خارجه آمريكا به دست شوروي رسيده بود.
دستگيري حلقه هاي جاسوسي شوروي
اما هميشه بخت يار جاسوسان كاركشته شوروي نبود. گاهي «اف بي-آي» با زيرنظر گرفتن برخي مهره هاي مشكوك براي چندين سال متوالي، موفق به دستگيري جاسوسان و محاكمه آنها مي شد. به عنوان مثال، در سال 1975 «جاكوب آلبام» و خانواده «سويل» توسط اف بي آي به اتهام جاسوسي دستگير شدند.
هر سه اين جاسوسان بعدها مجرم شناخته شده و به تحمل حبس محكوم شدند.
خانواده «زلاتوفسكي» از ديگر جاسوسان شوروي بودند كه در همين سال توسط «اف بي آي» شناسايي شدند اما به دليل حضورشان در پاريس آمريكا هرگز موفق به دستگيري آنها نشد. قوانين اين كشور اجازه استرداد آنها به آمريكا را نمي داد.
«رابرت سوبلن»، يكي ديگراز مأموران شوروي بود كه پس از دستگيري به جرم جاسوسي از محل كار خود در «لابراتوارهاي ملي سانديا» به حبس ابد محكوم شد اما موفق به فرار شد.
سوبلن ابتدا به فلسطين اشغالي گريخت اما رژيم صهيونيستي بنا به دلايلي وي را اخراج كرد. او پس از رفتن به كشور انگليس، پيش از بازگردانده شدن به آمريكا خودكشي كرد.
جاسوسي در زمان جنگ
اتحاد جماهير شوروي در طول جنگ نيز فعاليت هاي جاسوسي خود را با حداكثر توان انجام مي داد. به دست آوردن اطلاعات محرمانه نظامي براي ساخت تجهيزات مختلف نظامي همچون موشك هاي رادار گريز، از جمله اقداماتي بود كه اين كشور به خوبي موفق به انجام آن شد.
هزاران مدرك متعلق به «كميته ملي مشورتي هوانوردي» (National Advisory Committee for Aeronautics) توسط جاسوسان شوروي كپي برداري يا ربوده شد.
به گفته «استانيسلاولونف»، مأمور سابق GRU، در حال حاضر SVR و GRU (به ترتيب، سازمان جاسوسي سياسي و نظامي روسيه) بسيار بيشتر از بحبوحه جنگ سرد عليه منافع آمريكا فعاليت مي كنند.
بنا به گفته «كوزمينوف»، مأمور سابق SVR، از پايان دهه 1980، سازمان هاي جاسوسي KGB و بعدها SVR علاوه بر تمركز بر روي ساخت جنگ افزارهاي اصلي و تأسيس سازمان هاي ويژه و غيرقانوني، شروع به تأسيس و راه اندازي سازمان هاي جاسوسي كمكي و درجه دو كرده اند.
اين سازمان ها به شكل مؤسسات مهاجرتي قانوني هستند كه اقدام به جذب نيروهاي متخصص كاري مي كنند.
يك مأمور SVR نيز كه در سال 1996 به انگليس رفت، از جزئيات چندين هزار تشكل و جاسوس روس سخن گفت كه خارج از روسيه و تحت پوشش عميق مقامات روس، اقدام به فعاليت هاي جاسوسي براي كشورشان مي كنند.
دستگيري 10 جاسوس روس در آمريكا
در تازه ترين مورد از فعاليت هاي جاسوسي روسيه، چند روز پيش درست در بحبوحه انتشار گسترده اخبار در مورد نزديكي كم سابقه دو ابرقدرت آمريكا و روسيه، خبر دستگيري 11 جاسوس روس در ايالات مختلف آمريكا و قبرس منتشر شد. (10 جاسوس در آمريكا و يك جاسوس در قبرس) اين خبر سه روز پس از آن منتشر شد كه رؤساي جمهور دو كشور در كاخ سفيد با هدف گسترش دامنه همكاري ها در يك ضيافت شام شركت كردند.
اعلام خبر كشف يكي از بزرگترين شبكه هاي جاسوسي روسيه در آمريكا، در حالي بود كه برخي كشورها رفته رفته در حال باور كردن نزديكي اين دو دشمن ديرينه بودند.
اصرار واشنگتن و انكار روسيه، واكنش هاي قابل پيش بيني بودند كه همچنان نيز ادامه دارد.
از جمله نكات قابل توجه در اين خصوص اين است كه برخي رسانه ها اعلام مي كنند، «باراك اوباما»، رئيس جمهور آمريكا هنگام ديدار با همتاي روسي خود در كاخ سفيد، از ماجراي جاسوسان خبر داشته اما بنا به دلايلي ترجيح داده انتشار خبر به پس از اين ديدار موكول شود.
به گفته «اف بي آي» قلمرو فعاليت اين جاسوسان بسيار گسترده و در ايالت هاي نيويورك، ماساچوست، نيوجرسي، واشنگتن، منهتن، بوستن و ويرجينيا بوده است. گفته مي شود 8 تن از دستگيرشدگان مأموريت بلندمدت داشته و همگي با هويت هاي جعلي در خاك آمريكا زندگي مي كردند.
مقامات رسمي در آمريكا اعلام مي كنند، جاسوسان روسي در مدت فعاليت هاي خود در آمريكا توانسته بودند با نفوذ به مراكز مورد نظر، به اطلاعات طبقه بندي شده دسترسي يافته و با برخي مقامات آمريكايي نيز ارتباط بگيرند.
جنگ سرد
به اعتقاد برخي از تحليلگران و رسانه هاي آمريكايي، ابعاد منفي افشاي جاسوسي روسيه از مراكز سياسي و نظامي آمريكا به اندازه اي هست كه بتواند بار ديگر آتش جنگ سرد را بين اين دو كشور روشن كند.
پولشويي، اقدامات غيرقانوني براي يك كشور خارجي و جاسوسي، از جمله اتهاماتي است كه دستگاه قضايي آمريكا عليه دستگيرشدگان روس اعلام كرده است. در صورت اثبات اتهامات، دستگيرشدگان به 5 تا 20 سال حبس محكوم خواهند شد. در اين بين مقامات روسي نيز با رد اتهامات وارده از سوي آمريكا، واشنگتن را متهم به اعمال روش هاي جنگ سرد مي كنند.باتوجه به واكنش هاي طرفين به اين حادثه، به نظر مي رسد محكوميت دستگيرشدگان از سوي دستگاه قضايي آمريكا، بر روابط نه چندان خوب دو كشور اثرات سوء بگذارد. به عبارتي، اگرچه بازگشت اين دو كشور به دوران جنگ سرد كمي بعيد به نظر مي رسد اما اين رويداد، قطعاً اثرات معني داري در روندي خواهد گذاشت كه اين دو طي چند ماه گذشته براي نزديك شدن به يكديگر پيموده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14