(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 تير 1389- شماره 19689

نگاه قرآن به فلسفه و اهداف بعثت
به مناسبت 25 رجب سالروز شهادت امام هفتم هدايت امام كاظم(ع) و عقل كاربردي



نگاه قرآن به فلسفه و اهداف بعثت

خليل منصوري
انديشيدن درباره عقل و عواملي كه موجب ايجاد پديده اي اجتماعي و غيراجتماعي مي شود، در حقيقت انديشه و تفكر فلسفي درباره آن چيز مي باشد. همگان مي كوشند تا دريابند كه به چه علت و عوامل و يا علت غايي و هدف نهايي اين چيز تحقق يافته و ايجاد شده است؟ پاسخگويي به اين پرسش ها همان سخن گفتن از فلسفه امري است.
يكي از پديده هاي مهم اجتماعي در زندگي بشر، مسئله بعثت پيامبران و آموزه هاي وحياني است كه ازسوي آنان به عنوان دين مطرح شده و انسان ها را به دو دسته موافقان و مخالفان تقسيم كرده است. از اين رو هركس از فلاسفه دين و يا انديشمندان عرصه هاي اجتماعي و تاريخي به اين پرسش توجه كرده و تلاش نموده اند تا از زاويه ديد خود با روش تحليل عملي پاسخي در خور و مناسب به آن دهند. جدال دراين حوزه بايد آنچنان زياد و تاثيرگذار بوده و هست كه مكاتب بسيار فلسفي و نيز جدال هاي فيزيكي بوجود آمده است و هر كسي كوشيده تا ديدگاه خويش را هرچند با زور سرنيزه و تهديد و خشونت تحميل نمايد و رقيب را از ميدان به در كند. تلاش ماديگراني چون انگليس و ماركس و لنين دراين راستا قابل تحليل و ارزيابي است.
با اين همه به نظر مي رسد كه براي دريافت پاسخ دقيق، افزون بر نگرش برون ديني نگاهي هرچند گذرا به پاسخ هاي درون ديني مي تواند پرتوي روشن بر اين مسئله افكند و معما را تا اندازه اي حل و فصل نمايد؛ زيرا هر پديده نظري و تفكري چون دين كه پديده هاي تاثيرگذار در عرصه هاي مختلف فكري و اجتماعي و سياسي و اقتصادي هستند براي حضور خود تحليل و تبييني دارد كه مي تواند نماد كلي از فلسفه و اهداف خود را نيز ارائه دهد.
براين اساس، براي شناخت فلسفه و اهداف پديده اي به نام بعثت رجوع به آموزه هاي ديني و به ويژه وحياني ضروري و لازم مي باشد. از اين رو در نوشتار حاضر تلاش شده تا با بازخواني آيات وحياني قرآن، نمايي از فلسفه و اهداف بعثت بيان و تحليل قرآن از آن ارائه شود. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم:
¤¤¤
اهداف آفرينش انسان
اگر بخواهيم علل و عوامل بعثت را دريابيم، بايد نخست به مسئله مهمتري اشاره كنيم كه به فلسفه و اهداف و چگونگي حضور بشر دراين كره خاكي بازمي گردد؛ زيرا بعثت به معناي برانگيختن شخصي براي پيامبري و پيام رساني از سوي خداوند، ارتباط تنگاتنگي با مسئله آفرينش انسان و فلسفه واهداف حضور بشر دراين جهان دارد. بنابراين ضروري است كه پيش از پرداخت به فلسفه و اهداف بعثت نگاهي هرچند گذرا به اهداف آفرينش بشر داشته باشيم.
در تحليل قرآني درباره فلسفه و اهداف ايجاد و آفرينش و نيز حضور بشر در قرارگاه كوتاه مدت زمين، به اين نكته اشاره شده است كه آدمي تنها موجودي جز جنيان است كه داراي ويژگي هاي انحصاري مي باشد. اين ويژگي انحصاري انسان برخاسته از چيزي است كه از آن به اراده و مشيت و اختيار و انتخاب ياد مي شود. انسان و جنيان تنها موجودات و آفريده هاي الهي هستند كه توانايي انتخاب و اختيار را دارا هستند و مي توانند ميان دو چيز خير و شر، امري را اختيار و انتخاب كنند و از آزادي عمل برخوردارند. هرچند كه آزادي عمل بشر به سبب امري چون جبر قوانين و سنت هاي الهي محدود مي شود و اينگونه نيست كه از اختيار و آزادي عمل مطلق برخوردار باشد، ولي انسان و جنيان به گونه اي آفريده شده اند كه مي توانند ميان اموري چند، دست به انتخاب زده و از ميان چند چيز متضاد و حتي متناقض، امري را اختيار كنند و به شكلي از آزادي عمل هر چند محدوده شده درميان سنت ها و قوانين تكويني و طبيعي برخوردار هستند.
همين ويژگي اختيار و انتخاب است كه آدمي را داراي قابليت هاي بسياري كرده است تا بتواند در ميان اوج و حضيض، تردد نمايد و گاه فراتر از فرشتگان عليين و گاه فروتر از جمادات و جانوران قرار گيرد. قابليت ها و توانمندي هاي بشر بيش از جنيان است؛ زيرا از عناصري تركيب يافته كه توانايي و قابليت هاي بيش تري به وي مي بخشد. اين قابليت ها همان چيزي است كه در آيات قرآني از آن به عنوان اسماي تعليمي ياد شده و يا در برخي ديگر از نفخ روح خداوندي در آن تعبير شده است.
انسان، سرآمد همه موجودات
آدمي با توجه به اين قابليت ها و استعدادها توانسته است تا سرآمد همه آفريده هاي خداوندي حتي جنيان شده و به عنوان خلافت ربوبي خداوند ماموريت يابد تا پس از دست يابي به فعليت هاي آسمايي، ربوبيت ديگر موجودات الهي را به عهده گيرد كه از آن به جعل خلافت الهي در آيات قرآني تعبير شده است.
با اين همه از آن جايي كه انسان در جهاني به سر مي برد كه مركز تضادها و تناقض هاست، همواره در خطر سقوط و هبوط قرار دارد و ممكن است كه استعدادها و قابليت هاي خويش را به گونه اي نادرست و غلط مورد بهره برداري قرار دهد و نتواند به مقام ربوبيت فعلي و طولي خداوند دست يابد. از اين رو خداوند به دو شكل پيامبر باطني (عقل) و پيامبر ظاهري كوشيد تا راهنمايي براي او فراهم آورد تا انسان بتواند در فرآيند رشدي، قابليت ها و استعدادهاي خويش را بروز و ظهور داده و به كمال دست يابد و به مقام خلافت ربوبي برسد.
پس از آن كه آدمي با ترك اولي، از بهشت رانده مي شود و پيش از دست يابي به نوعي كمال كه بتواند در زمين به سادگي ربوبيت خويش را آغاز كند، مجبور مي شود تا ناقص در زمين قرار گيرد و فرآيند پيچيده و سخت تري را براي دست يابي به فعليت طي كند.
دراين گيرودار تضادها و هجوم دشمنان دروني و بيروني چون ابليس، خداوند به سبب توبه آدمي و بازگشت به مسير كمالي به او وعده مي دهد كه خداوند آموزه هاي هدايتي را به سوي او خواهد فرستاد تا در آينده با بهره گيري از آن بتواند به كمال لايق برسد و مقام خلافت ربوبي را تصاحب كند و مديريت عالم ماده و جهان را به دست گيرد. (بقره آيه 30 تا 38)
بنابراين معلوم مي شود كه هدف از آفرينش آدمي حضور وي در زمين براي مديريت و خلافت ربوبي از سوي خداوند بوده است كه اين مهم با فعليت يابي درست استعدادها و ظرفيت هاي اسمايي در ذات او، پذيرش تعليم خاص، تزكيه و خودسازي روحي و تربيت جسمي و رشدي همراه با آباداني زمين و محيط زيست خود و ديگر موجودات، فراهم مي آيد.
آيات بسياري به اين مهم اشاره داشته و بيان مي كند كه انسان بايد در يك فرآيند رشدي و كمالي به اين ظرفيت برسد تا قابليت خلافت ربوبي از سوي خداوند را پيدا كرده و همه ما سوي الله را ربوبيت كند و آنان را به كمال لايق و شايسته خودشان برساند.
در اين ميان وحي و آموزه هاي هدايتي وحي كه از سوي خداوند توسط پيامبران فروفرستاده مي شود و در اختيار بشر قرار مي گيرد به معنا و مفهوم آموزه هاي خاص در كنار عقل بشري است تا انسان بتواند به سادگي اين فرآيند تكاملي را طي كرده و به مقام ربوبيت و خلافت برسد. اين خلافت و ربوبيت، خاص برخي از انسان ها نيست بلكه همه انسان ها به عنوان انسان از اين مقام خلافت ربوبي برخوردار بوده و توانايي و استعداد خلافت را دارا هستند.
البته هركسي با توجه به فعليت و رشدي كه به دست مي آورد در همان حد و اندازه از خلافت و ربوبيت طولي برخوردار مي باشد و تنها انسان هاي كامل هستند كه از توانايي خلافت كامل از خداوند برخوردارند و به عنوان خلافت كامل حجت وي برهمگان مي شوند. انسان هاي كامل كساني هستند كه همه ظرفيت ها و قابليت هاي خويش را شكوفا ساخته و توانايي مديريت و ربوبيت كامل بر همگان را يافته اند. اين ها گاه به شكل نمايندگان عالي خداوند حتي بر بشر از ولايت تام و تمامي برخوردار مي شوند كه از آن به ولايت عظماي انسان كامل ياد مي شود.
اگر فلسفه آفرينش انسان حضور وي در عالم ماده براي ربوبيت طولي خداوند و هدف از ارسال آموزه هاي وحياني و دين بيان دستور عمل و راهنمايي براي رشد و تكامل بشري باشد مي توان به سادگي دريافت كه هدف و فلسفه بعثت پيامبران چه بوده است و چه اهداف و مقاصدي در پشت اين بعثت قرار دارد.
اهداف بعثت
چنان كه بيان شد فلسفه حضور و آفرينش بشر در كره خاكي خود بيانگر اهداف رسالت پيامبران و بعثت آنان نيز مي باشد؛ زيرا آدمي با هدف خلافت ربوبي در زمين مستقر شده تا ضمن دست يابي به كمال و فعليت بخشيدن به اسماي وجودي خود كه از سوي خداوند در وي به وديعت نهاده شده بتواند فرصت و بستري براي تكامل و رشد ديگر موجودات به عنوان خلافت ربوبي فراهم آورد. از آن جايي كه دنيا مكان تضادها و تناقض هاست و آدمي موجودي مختار و داراي اراده است و مي تواند از استعدادها و ظرفيت هاي خويش به دو شكل درست و نادرست بهره برد، خداوند افزون بر عقل، راهنماي ديگري به عنوان پيامبران و آموزه هاي وحياني فرستاده است تا آدمي در مسير كمالي قرار گيرد و با بهره گيري از آموزه هاي وحياني و دستورهاي پيامبران، خود را به كمال لايق رسانده و ربوبيت ديگران از ماسوي الله را به عهده گيرد.
آيات قرآني براي بعثت پيامبران به صورت خاص توضيحات و تحليلي ارايه مي دهد كه از آن جمله مي توان به فرو فرستادن قانون و كتاب مدون براي تعديل رفتارهاي اجتماعي و تحديد آزادي هاي مضر و زيانبار اشاره كرد.
از ديگر اهدافي كه بيان شده مي توان به فرصت دهي به بشر براي اجراي عدالت در ميان خود با قيام عمومي و همگاني در اين عرصه اشاره كرد كه در سوره حديد بدان توجه داده شده است.
از ظواهر آيات قرآن مي توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي به ويژه پيامبر اسلام(ص) داراي اهدافي است كه برخي از آن ها با توضيحات پيشين روشن شده است.
خداوند در آيه 164 سوره آل عمران درباره اهداف و فلسفه بعثت مي فرمايد: «لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»؛ الله تعالي بر مؤمنان احسان كرد و منت بزرگي نهاد، آنگاه كه در ميان آنان پيامبري از خودشان فرستاد كه آيات خدا را بر آنان مي خواند و آنان را پاك مي گرداند و كتاب و حكمت را به ايشان مي آموزد و به درستي كه آنان پيش از اين (پيش از بعثت) در گمراهي آشكار بودند.
خداوند در اين آيه مي فرمايد كه بر مؤمنان منت گذارده و با چهار هدف و برنامه، بعثت پيامبر(ص) را انجام داده است. اين اهداف چهار گانه عبارتند از: 1- يتلوا عليهم آياته 2- و يزكيهم 3و4- و يعلمهم الكتاب و الحكمه.
1- تلاوت آيات الهي
«يتلوا» از واژه «تلاوت» به معناي پي درپي آوردن، پيروي كردن و خواندن با نظم است كه شامل پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر نيز مي شود، گويا تلاوت كننده، از آيات پيروي كرده يا حروف و كلمات را درپي يكديگر قرار داده است. پيامبر اسلام(ص) با خواندن آيات پروردگار و آشنا ساختن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آن ها را آماده تربيت مي نمايد كه مقدمه تعليم و تربيت است.
2- تربيت و پرورش
يكي از مهم ترين برنامه هاي پيامبر اسلام(ص) تربيت انسان هاست. تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا كردن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براي انسان ها آماده كند تا ازنظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات»، با قوانين و مقررات اجتماعي (حكومت و سياسات)، با خانواده خود (حقوق خانوادگي) و با نفس خود (اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر(ص) منجي بشريت است.
يكي از دانشمندان فرانسوي مي گويد: بزرگ ترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقي است كه به نام وحي قسمت به قسمت بر محمد(ص) نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشر است. (درمنگهم Dermnghem دانشمند فرانسوي به نقل از بانك تكبير (بعثت نبوي)، ص .283)
پيامبر اسلام(ص) در مدتي كوتاه انسان هايي بزرگ مانند علي(ع)، زهرا(ع)، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و... را تربيت كرد. حضرت محمد(ص) كاشف معدن هاي نهفته انسانيت بود. زيرا «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه»، مردم مانند معدن هاي طلا و نقره هستند. انسان داراي استعدادهاي نهفته است كه براي بهره وري صحيح بايد آنها را كشف كرد تا به ارزش حقيقي خود دست يابند.
كلمه يزكيهم از ماده زكوه و زكاء به معناي رشد و زيادي است (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه زكاء) و در اين جا به معناي تربيت و پاكسازي است و شامل پاك شدن از آلودگي هاي اعتقادي، اخلاقي و رفتاري مي باشد. اگرچه واژه تربيت از ماده ربو به معناي افزايش و نمو است اما در قرآن كريم مفهوم تهذيب نفس با واژه تزكيه آمده است: قد افلح من زكيها (شمس/8) و هم چنين: قد افلح من تزكي (اعلي/14)؛رستگار شد كسي كه خود را تزكيه كرد.
واژه تربيت در قرآن در جنبه هاي جسماني و مادي به كار رفته است نظير: الم نربك فينا وليدا (شعراء/ 18) آيا در دوران كودكي، تو را در ميان جمع خود تربيت نكرديم: كه سخن فرعون است و خود را مربي موسي معرفي مي كند، يعني از نظر جسماني و امكانات مادي تو را بزرگ كردم.
اهميت تزكيه
اهميت اخلاق و تزكيه نفس بر كسي پوشيده نيست. جوامع مختلف به آن نيازمندند، زيرا تنها راه نجات از گمراهي ها، فسادها، جهل، جنگ و خونريزي ها و... در پرتو اخلاق صحيح و آراسته شدن به ارزش ها و مكارم اخلاقي است. پيامبر اسلام(ص) هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»، (مجمع البيان، ج 1، ص 429 و بحارالانوار، ج 70 ص .372) من براي كامل كردن فضايل اخلاقي مبعوث شده ام.
آموزش ها و تربيت و تزكيه پيامبر اكرم(ص) آن چنان تاثيرگذار بوده است كه ياران و اصحاب وي جز براي رضاي خدا كاري نمي كردند. اين مطلب را خداوند در آيات و سوره هاي چندي بيان كرده است. در آيات سوره دهر به خانواده معصومان اهل بيت(ع) اشاره مي كند كه چگونه با تربيت و آموزش هاي وحياني پيامبر(ص) توانستند به مقام ابرار برسند و جز رضاو خشنودي خدا نخواهند و حتي با كافر اسير، مهرباني ورزند و از غذاي كم خويش نيز بگذرند و با ايثارگري، آنان را مهمان خداوند كنند.
3. تعليم قانون و كتاب
سومين وظيفه پيامبر(ص) آموزش قوانين زندگي بود. اجتماع، نيازمند قانون و كتاب است و بي كتاب قانون نمي توان جامعه اي را مديريت كرد. پيش از اسلام قوانين در حجاز به شكل شفاهي يعني سنت و آداب و رسوم بود كه هر دم با توجه به خواسته ها و خواهش صاحبان قدرت و نفوذ تغيير مي كرد. نظم اجتماعي همواره در معرض خطر و تحريف بود و حقوق مردم ضايع مي شد. نخستين كاري كه آموزه هاي وحياني به سامان رساند تعيين قوانين مكتوب و غيرقابل تغييري بود كه از آن به كتاب ياد مي شود. البته مفهوم كتاب در آيات قرآني از شمول خاصي برخوردار است ولي از مهم ترين و اساسي ترين آن مي توان به قانون ياد كرد كه شامل قوانين اخلاقي و حقوقي و كيفري و شرعي مي باشد.
در كاربردهاي قرآني از قوانين به كتاب ياد مي شود، لذا از قانون روزه به كتاب ياد شده و آمده است: كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون. اگر در برخي از تفاسير از كتاب به عنوان قرآن ياد مي شود امري دور از حقيقت نيست؛ زيرا قرآن كتاب قانون جامع و كاملي است كه همه نيازهاي قانوني بشري را دربردارد. از اين رو مي توان گفت كه مراد از آموزش و تعليم كتاب همان قرآن به عنوان كتاب قانون مي باشد. پس يكي از مهم ترين اهداف رسالت و بعثت پيامبران ، افزون بر روشنگري و بيان حقوق، تبيين قوانين در همه حوزه ها و عرصه هاي مرتبط با زندگي بشر بوده است.
4. تعليم حكمت
چهارمين هدف بعثت، تعليم حكمت است، يعني رسول الله(ص) مامور است كه در پرتو وحي الهي به امتش حكمت و دانايي نيز بياموزد. در اينجا اين مطلب قابل تأمل و تدبر است كه خداوند فقط به تعليم كتاب و قوانين زندگي اكتفا نكرد، بلكه به پيامبرش رسالت داد تا حكمت را نيز به امتش بياموزد.
از اين بخش از آيه اين نكته واضح مي گردد كه عقل انسان به تنهايي قادر به درك حكمت احكام و فرامين الهي و ديني نيست بلكه حكمت را نيز بايد از رسول خدا(ص) تعليم گرفت، و اگر عقل كسي متوجه حكمتي غير از آن مي شود آن گمراهي است و از هدايت و راه يابي به دور است.
اگر انسان صرفا به عقل خود بدون توجه به راهنمايي وحي الهي تكيه كند، غير از گمراهي چيزي عايدش نمي شود.
اين قسمت از آيه به ما مي گويد كه حكمت همانست كه خداوند تبارك و تعالي و رسول او(ص) آموزش داده اند و اگر عقل انسان آن را درك نمي كند دچار گمراهي و فريب شده است.
آغاز بعثت
با توجه به گزارش هاي تاريخي مي توان گفت كه سرآغاز تاريخ اسلام از روزي شروع مي شود كه پيامبر اعظم(ص) در خلوت محبوب در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود صدايي شنيد: «يا محمد اقرا»؛ اي محمد! بخوان! (او شگفت زده) گفت: چه بخوانم گفت: اي محمد اقرا باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم الذي علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم. (علق/آيات 1-5)
بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد. همان كه انسان را از خون بسته اي خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است همان كه به وسيله قلم تعليم كرد و به انسان آنچه را نمي دانست ياد داد.
جبرئيل به حضرت محمد(ص) فرمود: ارسلني الله اليك ليتخذك رسولا. (بحار 18/184) خداوند مرا به سوي تو فرستاده است تا تو را پيامبر اين امت قرار دهد. حضرت محمد(ص) هرساله مدتي به كوه حرا (حرا نام كوهي است كه در شمال مكه قرار دارد. در نقطه شمالي آن غاري است كه ارتفاع آن به قدر يك قامت انسان است. قسمتي از داخل غار با نور خورشيد روشن مي شود و قسمت هاي ديگر آن در تاريكي است. (ر.ك: فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)، ص92) مي رفت و به عبادت و راز و نياز و تفكر مي پرداخت تا اين كه روزي فرشته اي به او گفت: اي محمد! بخوان! محمد(ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آيات آغازين سوره علق را بر وي قرائت كرد و پيامبر(ص) نيز آن ها را خواند. (تلخيص التمهيد، استاد معرفت، ج1ص62).
آغاز بعثت رسول خدا(ص) چه زماني است؟ ديدگاه معروف و مورد اتفاق شيعه اماميه 27 رجب است اما درميان دانشمندان اهل سنت در زمان دقيق آن اختلاف زيادي است. برخي از اهل سنت مبعث را در رمضان و برخي ديگر در ربيع الاول دانسته اند. در مورد روز مبعث نظرهاي متفاوتي ازسوي اهل سنت ارائه شده است:
الف) 17 رمضان: طبري در تاريخ الرسل و الملوك و ابن سعد در طبقات الكبري (طبقات الكبري، ج1 ص/192 تاريخ طبري، ج، 2ص44/ الكامل في التاريخ ج، 2ص30) به اين قول اشاره كرده اند.
ب) 18 رمضان: ابن اثير در الكامل في التاريخ (الكامل في التاريخ، ج2ص30) اين ديدگاه را به ابوقلابه عبدالله بن زيد جرمي- از محدثان اهل سنت- نسبت داده و طبري (تاريخ طبري، ج2، ص44) نيز بدان اشاره كرده است.
ج) 19رمضان: ابن اثير به اين ديدگاه نيز اشاره كرده است. (الكامل في التاريخ، ج2، ص30)
د) 20 رمضان: يعقوبي درتاريخ خود روايت كرده كه ده روز مانده به آخر رمضان در روز جمعه پيامبر(ص) مبعوث شد. (تاريخ يعقوبي، ج2، ص30)
بعثت و منت گذاري خداوند بر انسان
در نفس انسان نيازها و غرايز گوناگوني قرار داده شده كه همگي طالب ارضا و هدايت صحيح هستند. خداوند متعال براي هدايت انسان بهترين ابزار را دراختيار او قرارداده و امكانات متعددي به وي عطا كرده است تا هم بتواند نيروي خود را صرف ارضاي خواهش هاي نفساني كند و هم با امكانات و نيروي داده شده بر خواهش هاي نفساني غلبه كند و كشش هاي دروني را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نيز در اختيار او قرارداده است تا حق را از باطل و سره را از ناسره متمايز كند؛ يكي در درون انسان كه عقل است و ديگري پيامبران الهي كه اين راهنما از طريق وحي براي انسان فرستاده مي شود تا تمام رفتارها را به انسان بياموزد و حدود و مقررات آن نيز روشن نمايد، چون عقل داراي خطا و نقصان است. برترين هادي آن است كه داراي مقام عصمت و مرتبط با وحي باشد و تنها راه آن بعثت است.
پس بعثت، بزرگترين نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد كه خداوند بر اين نعمت منت گذارد و اين احسان و نيكويي را به رخ آنان بكشد، چنان كه در سوره آل عمران آيه 164 مي فرمايد. خداوند در آيه فوق به خاطر بعثت پيامبراسلام(ص) بر مؤمنان منت مي نهد و اين نعمت بزرگ و معنوي را به رخ آنان مي كشد. ممكن است كسي تصور كند كه منت گذاري كار صحيحي نيست.پس چرا خداوند در اين جا منت مي گذارد. مگر بعثت چه ويژگي هايي دارد و هدف از آن چيست. واژه منت از «من» به معناي چيزي است كه با آن وزن مي كنند (سنگ كيلو). و به معناي نعمت سنگين و با عظمت نيز به كار مي رود. بنابراين هر نعمت سنگين و گرانبهايي را منت گويند. كاربرد اين واژه دوگونه است: قولي و فعلي (مفردات راغب واژه من).
اگر كسي عملا نعمت بزرگي به ديگري بدهد، اين همان منت عملي است كه بيشتر در مسائل تربيتي و هدايتي و معنوي كاربرد دارد و پسنديده و ارزنده است كه برخي گفته اند: اين منت مختص به خداي متعال است. اگر كسي كار كوچك خود را با سخن گفتن بخواهد به رخ ديگري بكشد و آن را بزرگ جلوه دهد، كاري است بسيار زشت كه اين از منت هاي بشري است.
در نتيجه منت گذاري بر بخشيدن نعمت هاي بزرگ كه از جمله آن ها نعمت رسالت است منتي زيباست و من الله يعني انعم الله، خداوند نعمت بزرگي بخشيد و در اختيار مؤمنان قرار داد. چنان كه در جاي ديگر خداوند به خاطر هدايت كردن انسان ها به ايمان بر آن ها منت مي گذارد: بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان. (حجرات/ 17)
اگر مسلمانان به خاطر پذيرفتن اسلام، مشكلات و خسارت هاي زيادي متحمل شده اند نبايد فراموش كنند كه خداوند، بزرگ ترين نعمت را در اختيار آن ها گذاشته و پيامبري مبعوث كرده تا انسان ها را تربيت كند و از گمراهي ها باز دارد. بنابراين هر اندازه براي حفظ اين نعمت بزرگ تلاش و كوشش شود و هر بهايي پرداخته شود باز هم ناچيز است. (مجمع البيان، ج2، ص 875)
نخستين آيات بعثت
هماهنگي آغاز بعثت با نازل شدن نخستين آيات قرآن كريم باعث شده تا مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآني و حديث به بررسي و تعيين نخستين آيات نازل شده بر پيامبر(ص) بپردازند. ديدگاه هايي در اين باره وجود دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1- پنج آيه نخست سوره علق.
2- سوره فاتحه الكتاب. (زمخشري، 4/775)
3- سوره مدثر. (صحيح مسلم21/ 205)
ديدگاه نخست پرطرفدارترين ديدگاه در ميان مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآني و حديث است. از ميان مورخان؛ مسعودي (مروج الذهب، ج2، ص282)، ابن هشام (سيره نبوي، ج1، ص239)، ابن اثير (الكامل في التاريخ، ج، 2 ص 32)، طبري (تاريخ طبري، ج2، ص45) و يعقوبي در كتاب هاي خود و از ميان مفسران شيعه صاحبان تفاسير: تبيان، مجمع البيان، الميزان، نمونه و از ميان مفسران اهل سنت؛ صاحبان تفاسير: طبري (كه حدود يازده روايت در اين باره ذكر مي كند.) الدر المنثور في انوار التنزيل و اسرار التأويل (معروف به تفسير بيضاوي) و تفسير القرآن العظيم جزو طرفداران اين نظريه هستند.
از ميان كتاب هاي علوم قرآني مي توان به الاتقان (الاتقان سيوطي، ج1، ص95)، التمهيد في علوم القرآن (تلخيص التمهيد، ج1، ص84) البرهان (برهان بدرالدين زركشي، ج1، ص206) و... اشاره نمود.
براساس روايات رسيده، امامان معصوم (عليهم السلام) آيات آغازين سوره علق را نخستين آيات نازل شده در غار حرا مي دانند. امام صادق(ع) مي فرمايد: اول ما نزل علي رسول الله (ص) بسم الله الرحمن الرحيم، اقرا باسم ربك... (اصول كافي، ج2، ص628)؛ نخستين آياتي كه بر رسول خدا(ص) نازل شد... اقرا باسم ربك... بود.
امام هادي(ع) نيز فرمود: جبرئيل به محمد(ص) گفت: اقرا قال: و ما اقرا قال: اقرا باسم ربك الذي خلق. (بحارالانوار، ج2، ص206)
طبري (جامع البيان في تأويل القرآن (تفسير طبري) ابوجعفر محمدبن طبري، ج1 ص 646) از علماي اهل سنت در تفسير خود 11 روايت و سيوطي (در المنثور سيوطي، ج5، ص562) 15 روايت نقل مي كند مبني بر اين كه در آغاز بعثت نخستين آيات سوره علق بر پيامبر(ص) نازل شده است. طرفداران ديدگاه دوم اندك اند. صريح ترين كسي كه در اين زمينه سخن گفته زمخشري در تفسير كشاف (كشاف زمخشري، ج4، ص775) است.
ديدگاه سوم روايتي است كه از جابر (صحيح مسلم شرح النووي، ج2، ص205) نقل شده است. اگرچه هركدام از اين دو ديدگاه ممكن است طرفداران اندكي نيز داشته باشند اما در برابر سيل نظريات مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآني و نيز روايات فراواني كه به برخي از آن ها اشاره شد نمي تواند تأثيرگذار باشد.
اين ها بخشي از نوشته ها و گفته هايي است كه درباره فلسفه و اهداف بعثت در آيات قرآني بيان شده است. واكاوي همه ابعاد و زواياي آشكار و نهان آن فرصتي بيش از اين را مي طلبد كه بيرون از حوصله اين نوشتار كوتاه و محدوديت هاي مقاله است.




 



به مناسبت 25 رجب سالروز شهادت امام هفتم هدايت امام كاظم(ع) و عقل كاربردي

علي صداقت منش
وقتي از امامان(ع) سخن مي گوييم، سخن از انسان هاي كامل، مظاهر تمام و كمال اسماي الهي، موجودات متاله و كلمات رباني تاماتي است كه سرمشق بشريت هستند. از اين رو، سخن گفتن از ايشان بسيار دشوار مي شود، چرا كه هريك از آنان مصداق اين كلام پيامبر(ص) خطاب به حضرت اميرمؤمنان علي(ع) هستند كه فرموده است: يا علي لايعرفك الاالله و انا؛ اي علي تو را جز خدا و من نشناخت.
بنابراين، در شناخت هريك از اين اولياي الهي مي بايست به كلام پيامبر(ص) و خداوند در قرآن و احاديث شريف قدسي مراجعه كرد. از آن جايي كه در آيه مباهله قرآن، حضرت اميرمؤمنان(ع) نفس و جان پيامبر(ص) معرفي شده و در روايات نبوي و ولوي نيز همه امامان معصوم(ع) از همان نور واحد محمدي(ص) جدا شده و صفات وخصوصيات يكتا و يگانه اي دارند، مي توان حكم كرد كه آنان نور واحدي هستند كه تجليات گوناگوني با توجه به شرايط زماني و مكاني داشته اند. پس آن چه درباره ايشان گفته مي شود تنها تبيين تجليات است و تفاوت ديگري نمي توان يافت.
امام موسي بن جعفرالكاظم(ع) يكي از اين تجليات نور محمدي(ص) است كه با توجه به شرايط زماني و مكاني، سنت ها و سيره هاي خاصي را براي سرمشق قرار دادن بشريت بيان كرده است تا مردم در صراط مستقيم ايشان و با پيروي از سنت و سيره آن بزرگوار، متاله، رباني و محبوب خدا شوند.
نويسنده دراين مطلب كوشيده است تا ضمن بيان اهميت و جايگاه عقل، ديدگاه امام كاظم(ع) را در اين خصوص تبيين كند كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
راهي براي كمال عقل
يكي از نعمت هاي بزرگ الهي عقل است. در رواياتي كه از امامان معصوم اين حجت هاي الهي (ع) رسيده است، عقل همان چيزي است كه بدان خداوند شناخته و عبادت مي شود و انسان به كمك آن در مسير عبوديت ربوبي قرار مي گيرد و بهشت رضوان و كمال را براي خود مي سازد: العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان (اصول كافي، ج1، كتاب عقل و جهل، حديث3)
عقل در وجود آدمي چنان است كه ظرفيت تمام و كمال يابي را دارا است. همه بشر جز شماري انسان هاي بيمار و ناقص، داراي عقل هستند. همين قوه در آدمي موجب تميز و شناخت حق از باطل، خير از شر و خوب از بد و مانند آن مي شود. چنان كه عقل، عامل گرايش به زيبايي ها و كمالات و گريز از زشتي ها و نواقص مي باشد.
عقل در يك فرآيندي به كمال و تماميت مي رسد و در صورتي كه به درستي از آن بهره گرفته نشود به سفاهت مي انجامد و بي خردي جايگزين عقل و خرد مي شود. به عبارت ديگر اگر از اين قوه به درستي بهره گرفته شود، رشد و نمو كرده و به اوج خود مي رسد و تمام و كمال مي يابد و اگر به درستي با آن برخورد نشود و برخلاف احكام عقلي عمل شود، چراغ عقل خاموش مي شود و با پوشيده شدن و پرده افتادن، ناتوان از شناخت و تميز و تشخيص مي شود و درنهايت شخص دچار سفاهت مطلق مي شود و سفيه و نابخرد مي گردد.
از اين رو در آيات و روايات بر به كارگيري عقل و عمل به احكام آن تأكيد شده است؛ چراكه با اين كار عقل، نورانيت بيشتر مي يابد و شخص را به چنان بصيرتي مي رساند كه كشف الغطاء پس از مرگ براي او معنا و مفهومي ندارد، چراكه با نورانيت عقل خود، همه پرده هاي غفلت دنيوي را شكافته و حقايق امور را به ديدگان عقل نظاره نشسته است؛ بنابراين نيازي به كشف الغطاء ندارد.
اهميت عقل كاربردي
با نگاهي گذرا به آموزه هاي قرآني مي توان دريافت كه عقل با آن كه امري ارزشمند در جان آدمي است ولي خود به خودداري ارزش نيست، چراكه چراغي است كه مي بايست به كار گرفته شود و با احكام آن در مسير صراط انسانيت، كمالات را به دست آورد و متاله و رباني شد كه در عبوديت است. از اين رو كساني كه به عقل كاربردي مي رسند، با عبوديت خويش، به يقين در همه مراتب علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين دست مي يابند و مصداق آيه: «فاعبد ربك حتي ياتيك اليقين» مي شوند؛ چراكه مرگ اختياري را با كشف الغطاء اختياري با بهره گيري از نورانيت عقل به دست آورده اند و چيزي نمي ماند كه پس از مرگ براي ايشان آشكار شود.
آيات قرآني به عقل كاربردي اشاره دارد كه از آن در فارسي به خردورزي تعبير مي شود. اين عقل هرگاه به شكل «يعقلون» به كار گرفته شود، بازتاب و نتيجه اي دارد كه در قرآن از آن به اولوالالباب يعني صاحبان خرد سرخ و ناب تعبير مي شود. البته در قرآن از اين عقل كامل تعبيرات ديگري چون قلب، فواد، النهي و الحجر شده است؛ چرا كه شخص با تفكر توانسته است آن را در مراتب عالي تر از قوه قرار دهد. هريك از تعابير قرآني در مورد عقل ناظر به مرتبه اي از كمالات عقل است كه حالات و صفات خاصي را بروز و ظهور مي دهد. به اين معنا كه گاه عقل كاربردي، آدمي را از هر چه زشتي ها است بازمي دارد و گاه شخص را در پناه و حجر خود مي گيرد و گاه ديگر دل ها را گرم و مهربان مي سازد و گاه ديگر چون مغزي همه هستي را در خود جمع مي كند و همه وجود آدمي را مديريت مي كند و جان مايه هستي شخص مي شود كه در اين حالت از آن به لب تعبير مي شود.
در قرآن كريم، عواملي چون شكر حقيقي (احقاف، آيه 15)، پرهيز از هرگونه زشتي (انعام، آيه 151)، احسان و نيكوكاري در همه اشكال آن به ويژه نسبت به والدين و خويشان (همان) كه اطاعت محض از خدا و رسول(ص) و احكام عقل را بيان مي كند، به عنوان مهم ترين عوامل رشدي عقل بيان شده است. به اين معنا كه انسان مي تواند از اين طريق عقل خويش را فعال ساخته و نورانيت ويژه اي به آن بخشد تا به مرحله و مرتبه لب برسد.
يونس ظبيان در روايتي از امام جعفر الصادق(ع) نقل مي كند كه
امير مؤمنان علي(ع) در توصيف اولوالالباب فرموده است: «اولوالالباب و خردمندان، كساني هستند كه با تفكر، سر و كار دارند تا آنكه نتيجه حاصله از آن، محبت خدا مي گردد. زيرا چون دل ها حب خدا را در خود گرفت و پذيرفت، دل به حب خدا روشن مي شود و لطف خدا بدان سرعت مي گيرد و چون در منزل لطف قرار گرفت (و اسم لطيف الهي بر وي فرود آمد) از گروه و اهل فوائد مي شود و چون ازگروه و اهل فوائد گشت با حكمت سخن مي گويد و چون با حكمت سخن گفت از گروه و اهل فطنت (حذاقت و جودت فهم) مي گردد وچون در منزل فطنت وارد شد با فطنت، در قدرت دست مي برد و چون با فطنت در قدرت دست برد در طبقات هفتگانه آسمان اثر و عمل مي كند و چون بدين مرتبه رسيد، وجودش در لطف وحكمت و بيان دگرگون مي شود و چون بدين منزلت رسيد، شهوت و ميل و محبتش را در خالق خودش قرار مي دهد و چون اين كار را انجام داد، در منزلت و
مكانت كبراي خداوندي وارد مي شود و پروردگارش را در دلش بالعيان مشاهده مي كند و حكمت را از غير طريقي كه حكماء به دست آورده اند به دست مي آورد. و علم را از غير راهي كه علماء آموخته اند مي آموزد و صدق را از غير منهجي كه صديقون تحصيل كرده اند تحصيل مي نمايد.»
«حكماء، حكمت را از راه سكوت و صمت تحصيل مي كنند و علماء، علم را از راه طلب به دست مي آورند و راستگويان، صدق را از راه خشوع و عبادت هاي دراز واجد مي شوند و كسي كه بدين سيره و منهاج وارد شود و حكمت و علم و صدق را از آن اخذ كند يا به پستي واژگون مي گردد و يا به بالائي و برتري ترفيع مي يابد و اكثريت ايشان آنهايي هستند كه به پستي در مي افتند و به برتري و رفعت نمي گرايند اگر حق خداوند را رعايت ننموده و به اوامر وي عمل ننموده باشند. پس اين اوصاف كسي مي باشد كه خداي را آن طور كه بايد و شايد نشناخته و بدو معرفت پيدا نكرده است و آن طور كه بايد و شايد پاس محبت او را نداشته و او را محبوب مطلق خويشتن ندانسته است.
(اي يونس!) بنابراين نمازشان و روزه شان ترا فريب ندهد، و روايات و علومشان ترا فريفته نكند؛ چرا كه آنان خراني هستند كه فراري داده شده اند! (كه از شير ژيان يا به فرار گذارده اند.)»
«اي يونس! اگر علم صحيح را مي طلبي بدان كه نزد ما أهل البيت وجود دارد؛ زيرا كه آن علم به عنوان ميراث به ما رسيده است، و به ما شرح حكمت و فصل خطاب عطا شده است.»
يونس مي گويد: من گفتم: يابن رسول الله! و كل من كان من أهل البيت ورث كما ورثتم من علي و فاطمه ؟!؛ «تمام آنان كه از اهل بيت هستند آن علم را ارث برده اند همان طور كه شما از علي و فاطمه به ميراث برده ايد؟!»
حضرت فرمود: ما ورثه الا الائمه الاثنا عشر!؛ «آن را به طريق ارث حائز نشده اند مگر امامان دوازده گانه!» (بحارالانوار، ج07، ص52، باب 34، روايه 62 و نيز «البرهان في تفسير القرآن» طبع سنگي (سنه 2031 هجري قمري) ج2، ص039؛ اين روايت را با مختصر اختلافي در لفظ و با همين سند بدون واسطه ابن بابويه بلكه مستقيما از علي بن الحسين (پدر او)، شيخ اقدم ما علي بن محمد خراز قمي رازي در كتاب «كفايه الاثر في النص علي الائمه الاثني عشر» طبع حروفي انتشارات بيدار (سنه 1041) از ص 552 تا ص 952 روايت نموده است.)
جايگاه عقل از نگاه امام كاظم(ع)
امام موسي كاظم(ع) در بيان چگونگي كمال يابي عقل و رسيدن به اين مرحله اولوالالباب مي فرمايد: عقل هيچ كس كامل نمي شود مگر با داشتن اين صفات: كفر و شر از او دور باشد، خير و رشد از او تراوش نمايد، اضافه اموالش را ببخشد، زيادي كلامش را براي خودش نگه دارد، بهره اش از دنيا تنها قوت اندكي باشد، در طول زندگي از علم سير نشود، ذلت همراه خدا برايش بهتر از عزت با غير خدا باشد، تواضع را بهتر از بزرگ بيني ببيند، كار خوب و كم ديگران را زياد بيند و كار زياد و خوب خود را اندك بشمرد، خود را بدترين فرد و ديگران را بهتر از خود بداند.
اين سخني كه امام موسي كاظم(ع) براي دست يابي به كمال عقل بيان مي كند بيان ديگر راه هاي رسيدن به رشدي است كه در آموزه هاي قرآني بيان شده است.
از نظر امام كاظم(ع) عقل از چنان جايگاهي برخوردار است كه هيچ جايگزيني نمي توان براي آن يافت. در يكي از احاديث بلند آن حضرت كه در كتاب عقل و جهل اصول كافي آمده مي توان به حديثي اشاره كرد كه هشام بن حكم آن را روايت كرده است. اين روايت كه بيش از صد سطر دارد، حاوي نكات معرفتي- تربيتي فراوان است. محور اساسي اين حديث، ارزش عقل است. در بخشي از اين روايت امام موسي كاظم(ع) خطاب به هشام به حكم از دانشمندان كلامي زمان مي فرمايد:
«اي هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است: حجتي ظاهري و حجتي باطني. حجت ظاهري همان پيامبران و رسولان و امامان هستند و حجت باطني عقل است.
هركس سه چيز را بر سه چيز مسلط كند، گويي به نابودي عقلش كمر بسته است: كسي كه با آرزوي بلند، نور انديشه اش را تاريك سازد، شكوفه هاي حكمتش را با سخنان اضافي و بي مورد از بين برد و با شهوات نفساني، نور عبرت خود را خاموش نمايد. چنين كسي گويي از هواي نفس خود براي نابودي عقلش كمك گرفته و هركس عقلش را نابود سازد، دين و دنيايش را از دست داده است.
نشانه عقل، صبر بر تنهايي است. پس هر كس عقل الهي داشته باشد، از اهل دنيا و مشتاقان به آن، دوري مي گزيند و به آنچه نزد خداوند است علاقمند مي شود. خداوند نيز همراه تنهايي او و غناي فقر او و عزت بخش او خواهد بود.» (اصول كافي- كتاب العقل و الجهل، باب1، ح21)
در اين حديث به خوبي ويژگي هاي عقل و چگونگي بهره گيري و ظرفيت بخشي به عقل و رشد آن و هم چنين نابودي عقل و رسيدن به سفاهت و جهل بيان شده است. آن چه در اين جا آمده است تنها گوشه اي از اين كلام سنگين و گهربار آن امام همام است.
عقل سياسي و اجتماعي
در قرآن كريم، براي عاقلان نشانه هايي بيان شده است كه از آن جمله مي توان به آخرت طلبي به سبب شناخت حكمت الهي از آفرينش نظام هستي (انعام، آيه 23)، ايمان به پيامبران و تصديق حقانيت آنان (اعراف، آيه 961)، خداشناسي (بقره، آيه 461)، عبرت آموزي از رخدادها و اهل بصيرت بودن (آل عمران، آيه 811 و طه، آيه 821) درك زوال پذيري قواي جسماني و ناپايداري دنيا و سلامت و نشاط جسماني (يس، آيه 86)، گرايش به توبه و بازگشت به سوي خدا (احقاف، آيه 51)، تقواپيشگي (طلاق، آيات 8 و 01)، جهنم گريزي (ملك، آيات 9 و 01)، اجتناب از هرگونه هواپرستي (فرقان، آيه 43 و 44) و نيز پرهيز از هر پليدي و زشتي (مائده، آيه 001) اشاره كرد.
البته گرايش به ادب و رعايت آن (حجرات، آيه 4)، و گرايش به وحدت واقعي در عرصه سياسي و اجتماعي جامعه و بهره گيري از تمام ظرفيت جامعه براي رشد فردي و جمعي (حشر/ آيه 41) از ديگر نشانه هاي عاقلان معرفي شده است.
اين بدان معناست كه عقل سليم موجب مي شود تا همه ارزش هاي انساني و پاكي ها و كمالات محبوب شخص شود (شعراء، آيه 98) و همه ضدارزش ها و پلشتي ها زشت جلوه نمايد و شخص از آن ها گريزان گردد. نشانه كمال عقل نيز گرايش به خدا و تعبد محض و تسليم صرف در برابر خداوند است كه در آيه 51 سوره احقاف به آن اشاره شده است.
به سخن ديگر، انساني كه داراي عقل سليم و كامل است، انسان تسليم در برابر خداوند، خوبي ها و كمالات و گريزان از نواقص و زشتي ها و شرك ها و كفرهاست. (همان)
بنابراين مي توان گفت كه مقتضاي كمال عقل و سلامت آن، رفتاري اجتماعي و سياسي وحدت گرايانه و كمال گرايانه است. بر اين اساس عقل كامل، عدالت را به عنوان بنياد هر وحدت و كمالي شناسايي مي كند و به سوي آن تمايل مي يابد و خواستار اجراي تمام و كمال عدالت در همه عرصه ها مي شود و با ظلم و ستم در همه حوزه ها و عرصه ها به مبارزه مي پردازد.
امام كاظم(ع) جامعه اي را كه ظلم و بي عدالتي بر آن غالب آمده، جامعه سفيهانه برمي شمارد كه ازعقل و خرد بي بهره است. از اين رو مي فرمايد: در موقعيتي كه ظلم و ستم بر حق و عدل غلبه دارد و حكومت عادلانه الهي جاري نيست، نبايد به حكومت شخص ديگري خوش گمان باشيد؛ مگر آنكه به نيكي و عدالت او ايمان داشته باشيد.
آن امام درباره نشانه هاي عاقل در حوزه عمل سياسي و اجتماعي به اين نكته اشاره مي كند كه هرگونه همدلي و همراهي با ظالمان و بيدادگران جايز نيست و از آن جايي كه در برخي از موارد لازم است تا دفع شر و ظلمي شود، حضور در دستگاه ظالمان و بيدادگران تنها در صورتي جايز است كه به قصد اجراي عدالت و احسان به مردم باشد. از اين رو درباره جواز اين حضور مانند حضور برخي از اصحاب خود از جمله علي بن يقطين مي فرمايد: كفاره كارمندي و خدمت به سلطان ظالم، نيكي و احسان به برادران ايماني است؛ چرا كه از نظر آن امام همام، ياري ضعيفان از بهترين صدقات است.
بنابراين مجوز حضور در دستگاه ظالمان بني عباس را مشروط به احسان و اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم برمي شمارد و به علي بن يقطين اجازه مي دهد تا مقام صدارت و وزارت در دستگاه بالا برود و در صورت اجراي عدالت، ضامن بهشت او باشد: «ضمانت كردم كه علي بن يقطين را آتش نسوزاند.» و نيز مي فرمود: «من شهادت مي دهم كه علي بن يقطين اهل بهشت است.»
اما با اين كه حضور در مقامات دنيوي را براي افراد عاقلي چون علي بن يقطين مي پذيرد ولي در همان حال كساني كه به سوي مقامات و مناصب دنيوي مي روند تا هواهاي نفساني خويش را ارضا كنند مي فرمايد: هركس در پي رياست باشد به مهلكه مي افتد، و هركس خودبيني در دلش راه يابد، هلاك مي گردد. (اصول كافي- كتاب العقل و الجهل، باب 1)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14