زينت نيايش گران
محمد ابراهيم ايزدخواه آنچه در پي مي آيد اشاره اي است گذرا به برخي سجاياي اخلاقي و مواضع سياسي امام سجاد(ع) كه به مناسبت پنجم شعبان سالروز ولادت آن حضرت تقديم خوانندگان عزيز مي شود. اينك با هم اين مطلب را كه از شماره 57 فصلنامه فرهنگ كوثر انتخاب شده از نظر مي گذرانيم. ¤¤¤ در ولادت حضرت سجاد(ع) اختلاف است و شايد اصح اقوال، نيمه جمادي الاول سال 36 يا پنجم شعبان 38 هـ. باشد. مادر ايشان «شهربانويه» دختر يزدگرد، پادشاه ايران(1) است. در كتب تاريخ، نام مادر امام چهارم(ع) مورد اختلاف است و علاوه بر «شهربانو» به دوازده صورت ديگر نيز آمده است؛ همچون: شاه زنان، جهان شاه، شهرناز، خوله، جهان بانو و سلافه. مدت عمر آن حضرت 57 سال و امامتش 35 سال، در كربلا 23 ساله بود. وفات وي به سال 95 يا 94 هجري و محل دفنش قبرستان بقيع است. بعضي از صفات بارز آن حضرت كثرت عبادت ابن عباس مي گويد: حضرت رسول(ص) فرمود: در روز قيامت منادي ندا مي كند: كجاست زين العابدين؟ پس گويا مي بينم فرزندم علي بن الحسين در آن هنگام با تمام وقار، صفوف اهل محشر را بشكافد و بيايد. آن حضرت را ذوالثفنات مي گفتند زيرا بر اثر كثرت سجده، پيشاني و دو كف دست و زانوهاي وي پينه مي بست و سالي دوبار آنها را مي بريدند. در قرائت حمد به آيه (مالك يوم الدين) كه مي رسيد، آن را بسيار تكرار مي كرد و چون به سجده مي رفت، سر برنمي داشت تا عرق مباركش جاري مي شد. شب ها را به عبادت مي گذراند و روزها روزه دار بود. چون ماه رمضان مي شد، تكلم نمي كرد مگر به دعا و تسبيح و استغفار. آن حضرت بر تربت امام حسين(ع) سجده مي كرد. در هنگام وضو وقتي مي خواست وارد نماز شود، لرزه بر اندام حضرت مي افتاد. چون از اين حالت سؤال مي كردند، مي فرمود: مگر نمي دانيد با چه عظيم الشأني مي خواهم مناجات كنم. فرزند حضرت به زمين افتاد و دستش شكست، سر و صداي زيادي به وجود آمد تا دست طفل را بستند. حضرت كه در عبادت بود، متوجه نشد. و يا اينكه خانه آتش گرفت، درحالي كه حضرت در سجده بود، فرياد بلند شد و بالاخره آتش را خاموش كردند؛ حضرت توجهي نداشت. بعد كه سؤال كردند: چه چيز شما را غافل كرده بود؟ فرمود: آتش بزرگ قيامت مرا از آتش اندك دنيا غافل كرده بود. عفو و بخشش مردي از خويشاوندان حضرت به وي دشنام داد. حضرت چيزي نگفت. چون آن مرد رفت، حضرت به اهل مجلس فرمود: شنيديد سخن او را؟! حال دوست دارم با من بياييد تا جواب مرا نيز بشنويد. حضرت در بين راه مي خواند: «والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين) چون به در خانه آن مرد رسيد، او را صدا زد، وي مهياي جنگ بيرون آمد. امام فرمود: اي برادر! تو آمدي و به من نسبت هايي دادي؛ پس اگر آنچه از بدي گفتي، در من است؛ از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر در من نيست، تو را بيامرزد. آن مرد چون چنين شنيد، ديدگان حضرت را بوسيد و عرض كرد: آنچه گفتم، در تو نيست و من به اين بدي ها سزاوارترم. مروت و جوانمردي چون اهل مدينه بيعت يزيد را شكستند و عامل او و بني اميه را بيرون كردند، «مروان» نزد عبدالله بن عمر آمد و از او اجازه خواست تا زن و فرزندانش را نزد او بگذارد كه آسيبي به آنان نرسد؛ او قبول نكرد. مروان نزد امام زين العابدين(ع) آمد با آن همه ظلمي كه وي به آن حضرت و پدرش امام حسين(ع) روا داشته بود، امام پذيرفت و آنان را از مدينه به «ينبع» برد و به قولي همراه پسرش عبدالله به طائف فرستاد. يك نمونه از معجزات امام سجاد(ع) زهري مي گويد: در خدمت امام زين العابدين(ع) بودم كه يكي از شيعيان اظهار داشت: چهارصد درهم قرض دارم و مطالبه پول كرد، حضرت فرمود: «كدام محنت بزرگتر از اينكه انسان برادر مؤمن خود را پريشان و مقروض ببيند و نتواند گرفتاريش را برطرف نمايد.» چون مردم متفرق شدند، يكي از منافقان گفت: «عجب است! يك بار مي گويد: زمين و آسمان مطيع ماست و بار ديگر مي گويد: از اصلاح حال برادر مؤمن خود عاجزيم!» آن مرد ناراحت شد، به خدمت حضرت رسيد و جريان را بازگو كرد. حضرت فرمود: «خداوند مشكل تو را حل نمود.» آنگاه كنيزش را امر فرمود كه هر چه براي افطار آن حضرت مهيا نموده، به آن مرد بدهد. كنيز دو قرص نان جو خشك آورد. حضرت فرمود: «بگير اين نهار را كه در خانه ما غير از اين چيزي نيست ولكن خداوند به بركت آن، تو را نعمت و مال بسيار خواهد داد.» مرد نان را گرفت و به بازار آمد ولي با خود فكر مي كرد اين نان كه نه دندان به آن كار مي كند و نه كسي مي خرد به چه درد مي خورد در همين حال، ماهي فروشي را ديد كه يك ماهي برايش باقيمانده و كسي نمي خرد. ماهي را با يك نان عوض كرد و با نان ديگر مقداري نمك خريد و به خانه آمد كه ناگاه هر دو فروشنده، نانها را آوردند و گفتند: خورده نمي شود ولي ماهي و نمك را به تو بخشيديم. شكم ماهي را پاره كرد، دو دانه مرواريد بسيار گرانبها و ناياب در شكم آن بود. چيزي نگذشت كه فرستاده امام آمد و گفت: امام مي گويد: «خداي متعالي مشكل تو را حل كرد، اكنون طعام ما را برگردان كه به غير از ما كسي آن را نمي خورد.» (منتهي الامال/ 2/23) عصر اختناق و خشونت بعد از شهادت امام حسين(ع) چنان جو رعب و وحشت بر حجاز و عراق حاكم شد كه امام سجاد(ع) با اشاره به اين وضع ناگوار مي فرمود: «ما بمكه و المدينه عشرون رجلا يحبنا؛ در تمام مكه و مدينه حتي بيست نفر هم ما را دوست ندارند.» فضل بن شاذان (يكي از محدثان برجسته شيعه در زمان امام جواد(ع)» مي گويد: «در آغاز امامت علي بن الحسين(ع) جز پنج نفر، پيرو (جان بركف) او نبودند كه عبارتند از: سعيد بن جبير، سعيد بن مسيب، محمدبن جبيربن مطعم، يحيي بن ام الطويل و ابوخالد كابلي.» حكومت سياه عبدالملك بيست و يك سال از امامت امام سجاد(ع) با خلافت عبدالملك مصادف بود. عبدالملك مردي ستمگر بود. پيش از حكومت، اوقات خويش را در مسجد مي گذراند به طوري كه او را «حمامه المسجد؛ كبوتر مسجد» مي گفتند. پس از مرگ پدرش- مروان بن حكم- هنگامي كه خلافت به او رسيد، سرگرم خواندن قرآن بود، با شنيدن اين خبر، قرآن را بست و گفت: اينك بين من و تو جدائي افتاد و ديگر با تو كاري ندارم.» او پس از شكست دادن عبدالله بن زبير وارد مدينه شد و ضمن سخنانش گفت: «من نه همچون خليفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير (معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد «يزيد» هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي كنم.» عبدالملك به قدري ظلم كرد كه نور ايمان در دلش خاموش شد. خودش به سعيدبن مسيب گفت: «چنان شده ام كه اگر كار نيكي انجام دهم، خوشحال نمي شوم و اگر كار بدي از من سر زند، ناراحت نمي گردم.» سعيد گفت: «مرگ دل در تو كامل شده است.» حجاج، عامل خونريز عبدالملك مسعودي مي نويسد: عمال عبدالملك مانند: «حجاج بن يوسف ثقفي»، حاكم عراق «مهلب»، حاكم خراسان و «هشام بن اسماعيل»، حاكم مدينه نيز همچون خود عبدالملك سفاك و بي رحم بودند. حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصاري»، «انس بن مالك» و «سهل ساعدي» را به قصد خوار كردن آنان داغ نهاد. دستاويز او در اين كار، آن بود كه اينان كشندگان عثمان هستند. وقتي از مدينه بيرون رفت، گفت: اين شهر از همه شهرها پليدتر است؛ اگر سفارش امير نبود، اين شهر را با خاك يكسان مي كردم. پس از آنكه حجاج مكه و مدينه را مطيع ساخت، عبدالملك او را به ولايت كوفه و بصره فرستاد. وقتي وارد كوفه شد، سر و صورت خود را بسته بود و به طور ناشناس وارد مسجد شد، صف مردم را شكافت، بر منبر نشست و مدتي خاموش ماند. سپس روي خود را گشود و سخن آغاز كرد: «مردم كوفه! سرهايي را مي بينم كه چون ميوه رسيده، موقع چيدن آنها فرا رسيده و اين كار به دست من انجام مي گيرد.» ورود حجاج به بصره نيز همچون ورودش به كوفه بود. همراه دو هزار نفر از شاميان و چهارهزار از نيروهاي ديگر وارد بصره شد و به مسجد رفت. به يارانش سفارش كرد: «وقتي صحبت مي كنم، اگر عمامه از سر برداشتم، همه را از دم تيغ بگذرانيد.» او بر منبر رفت و گفت: «خليفه وقتي مرا منصوب كرد، دو شمشير به من داد؛ يكي شمشير رحمت و ديگري شمشير عذاب، شمشير رحمت در بين راه از دستم افتاد.» سپس عمامه از سر برداشت. يارانش به مردم حمله كردند و به قدري از آنان كشتند كه خون تا درب مسجد و بازار جاري گرديد. مواضع سياسي امام سجاد(ع) 1- زنده نگه داشتن قيام امام حسين(ع) قيام پدر بزرگوار آن امام(ع) و پايان فاجعه آميز آن در كربلا، توجه مردم را به دستگاه حكومت و مفاسد آن جلب كرد. اگرچه امام را ياري نكردند ولي بعداً وجدان مردم بيدار شده و در خود احساس گناه مي كردند. امام سجاد(ع) براي پيش راندن مسلمانان به سوي نفرت از بني اميه، اين احساس را شعله ور ساخت. وقتي قصابي را مي ديد كه گوسفندي را ذبح مي كند، مي فرمود: «به گوسفند آب بدهيد، پدرم را با لب تشنه سر بريدند.» و در پاسخ يكي از خادمان كه امام را از گريه منع كرد، فرمود: «حضرت يعقوب از 21 فرزندش يكي غايب شد با اينكه مي دانست زنده است آنقدر گريه كرد كه چشمانش سفيد شد ولي من اجساد پاره پاره پدر، برادران، عموها و دوستانم را ديدم.» (مقتل مقرم/ 774) 2- پيام رساني كربلا اگر خطبه هاي حضرت در كوفه، شام، مدينه و مراكز ديگر نبود، به يقين دشمن قضيه «كربلا» را تحريف مي كرد و اثري از آن باقي نمي گذاشت، ولي خطبه هاي حضرت و سخنان آتشين زينب كبري(س) بود كه در كوفه «قيام توابين» را به وجود آورد و در شام كاري كرد كه يزيد اظهارندامت كند و درمسجد دمشق مردم از اطراف يزيد متفرق شوند. 3- بهره گيري از اصل «تقيه» حضرت پيام نهضت خونبار كربلا را از كوفه تا شام و مسجد دمشق و از آنجا به مدينه رساند و سپس در يك اختناق كامل و در حال تقيه شديد، دردهاي اجتماعي را در قالب «دعا و مناجات» و تعميق آگاهي هاي سياسي بيان كرد. اساسا همين تقيه (در موارد لزوم) است كه باعث حفظ شيعه در آن شرايط مي شد؛ چيزي كه خوارج با آن شدتي كه داشتند، از آن بي بهره بودند؛ به همين دليل، ضربه هاي بسيار اساسي و كاري خوردند. در روايت آمده كه شخصي از امام سؤال كرد: چگونه روزگار مي گذرانيد؟ امام فرمود: «روزگار را به گونه اي مي گذرانيم كه درميان قوم خويش چون بني اسراييل درميان آل فرعون هستيم؛ فرزندان ما را مي كشند و زنان را به كنيزي مي برند، مردمان با دشنام دادن به بزرگ ما، به دشمنان ما تقرب مي جويند... (قريش) حق ما را گرفته و هيچ حقي براي ما نمي شناسند....» راوي مي گويد: امام (ع) به گونه اي سخن مي گفت كه مي خواست ديگران كه در آن نزديكي بودند، سخنان او را بشنوند. (2) 4- بهره گيري از سلاح «دعا» دراين وقت كه جامعه اسلامي دچار انحراف شده، روحيه رفاه طلبي بر آن غلبه كرده و فساد سياسي، اخلاقي و اجتماعي آن را دربرگرفته بود و از نظر سياسي هيچ روزنه اي براي تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع) توانست از «دعا» براي بيان عقايد حقه خود بهره گيرد. اگرچه ظاهراً مقصود اصلي دراين دعاها همان «معرفت الهي» و «عبادت» بود اما با توجه به تعابيري كه وجود دارد، مردم مي توانستند با مفاهيم سياسي مورد نظر امام(ع) آشنا شوند. (3) صحيفه سجاديه كه اندكي بيش از پنجاه دعا را در بردارد، تنها بخشي از دعاهاي امام است؛ مجموعه هاي ديگري وجود دارد كه با صحيفه به شش عدد مي رسد و برخي از آنها حاوي بيش از 081دعاست. از جمله مضامين سياسي- ديني صحيفه، طرح مسئله امامت و رهبري است به صورت يك مفهوم شيعي كه جنبه هاي الهي عصمت و بهره گيري از علوم انبياء و پيامبراكرم را در حدي والا نشان مي دهد كه دونمونه از آن در اينجا بيان مي گردد: «خداوندا! بر پاكان از اهل بيت محمد(ص) درود فرست. كساني را كه براي خود برگزيدي، آنها را خزينه هاي علوم قرار دادي، حافظان دينت گرداندي، خلفاي روي زمين وحجت بر بندگانت قرارداده و آنها را از هر پليدي وآلودگي به اراده خود تطهير كردي.» (4) «بار خدايا! اين جايگاه براي خلفا و برگزيدگان تو است و دشمنان دين (مانند بني اميه) جاهاي امنا و درستكاران تو را... ربودند.... حكم تو را تبديل گشته و كتاب تو را دور افتاده مي بينند.... بارخدايا! دشمنان خلفايت را..... لعنت كن.» (5) عدم همكاري با عبدالله بن زبير همزمان با قيام امام حسين(ع) و عدم بيعت آن حضرت با يزيد، عبدالله بن زبير نيز بيعت نكرد و به مكه پناهنده شد و سر به شورش برداشت، لكن امام سجاد(ع) با او همكاري نكردند؛ زيرا او فردي جاه طلب و ظاهر الصلاح بود و پس از شهادت حضرت حسين(ع) خود را خليفه خواند. او در برپايي فتنه «جمل» نقش مهمي داشت و در دوران فعاليت در مكه، صلوات بر پيامبر را از آغاز خطبه حذف كرد و چون از او سؤال كردند، گفت: پيامبر خويشاوندان بدي دارد كه هنگام بردن نام او، گردن خويش را برمي افرازند. (6) پي نوشت ها: 1- زماني كه عبدالله بن عامر، خراسان را فتح كرد، دو دختر از يزدگرد اسير شدند. آنان را نزد عثمان فرستاد او يكي را به حسن بن علي(ع) و «شهربانو» را به حسين بن علي(ع) داد و چون امام سجاد (ع) متولد شد، مادرش به رحمت الهي پيوست. به نقل از بعضي از تواريخ، شهربانو را در زمان عمر آوردند. 2- تاريخ سياسي اسلام، رسو ل جعفريان، ج3، ص25.2 3-همان ، ص 452 4و5-همان، ص 552 و صحيفه سجاديه، دعاي 84، فقره 9 و 01. 6- تاريخ يعقوبي، ابن واضح، ج3، ص8 و سيره پيشوايان، ص 752.
|