(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 مرداد 1389- شماره 19713

استفاده از حربه هاي غيرسياسي براي ايجاد ناامني در دانشگاه ها
آن سوي گارد ريل
ايران منجي اسلام؟!



استفاده از حربه هاي غيرسياسي براي ايجاد ناامني در دانشگاه ها

عدم همراهي جنبش دانشجويي اصيل وعدالتخواه با جريان فتنه، لطمات جبران ناپذيري بر اين جريان زد. هرچند كه در ابتداي شكل گيري جريان فتنه بخشي از دانشجويان و دانشگاهيان همراهي و همگامي قابل توجهي با اين جريان داشتند، ولي به مرور زمان با روشن نشدن ماهيت واقعي آن، بدنه اصلي جنبش دانشجويي همانند طيف گسترده مردم از ساختارشكني ها فاصله گرفت. اخيراً يكي از فعالين دانشجويي سابق تهران و وابسته به جريان سبز كه نخواست نامش فاش شود، در گفتگو با سايت دانشجو نيوز (ارگان ملي-مذهبي ها) به توجيه اين عدم همراهي پرداخته و با ادعاي اضمحلال جنبش دانشجويي، گفت: «به نظرم وضعيت دانشگاه ها و دانشجويان را نمي توان جداي از فضاي جامعه ديد و تحليل كرد. واقعيت اين است كه جامعه ما دارد چيزي را تجربه مي كند كه پيش از اين با آن مواجه نبوده است. هم شكل سركوب تغيير كرده، هم شكل مقاومت و هم شكل فعاليت». وي در ادامه اظهار داشت: «فعاليت به شكل سابق امكان ناپذير است و به طوركلي پس از انتخابات نحوه مبارزه در دانشگاه و جامعه تغيير كرده است.»
اين فعال دانشجويي سابق، از ركود فعاليت هاي اعتراضي در دانشگاه ها تحت عنوان خروج مبارزه از دانشگاه نام برد و افزود: «نسل جديد عرصه مبارزه و مقاومت را به فضاهايي كشانده اند كه پيش از اين تجربه نشده بود. من فكر مي كنم كه امروز جنبش دانشجويي نه تنها خودش از چارچوب دانشگاه ها خارج شده كه جمع بزرگي از مردم را نيز با خود همراه كرده است. در اين شرايط سركوب دانشگاه ها مي تواند مانع از نمايش رسمي اين جنبش به شكل سابقش شود اما آن را در تداوم طي مسيري كه در پيش گرفته متوقف نمي كند». نامبرده در ادامه در مورد راه كار جلوگيري از انفعال بيشتر دانشجويان با تأكيد فعاليت هاي غيرسياسي، گفت: «نمي شود به راحتي گفته كه الان بايد رفت و فلان كار را كرد. فعاليت به سياق سابق عملاً ممكن نيست. در درون دانشگاه نياز به ارائه راهكارهاي خلاقانه است. راهكارهايي متناسب با توانايي هاي فعالان و ظرفيت هاي موجود در هر دانشگاه. اتكاي صرف بر امور سياسي ممكن نيست. به نظرم در درون دانشگاه بايد به سراغ حوزه هايي رفت كه كمتر سياسي هستند و ابزارهايي را به كار گرفت كه تاكنون تجربه نشده اند.»
اين فعال دانشجويي حامي جريان فتنه نااميدي خودش از توان انجمن اسلامي غيرقانوني را هم انكار نكرد و گفت: بايد انتظاراتمان را از انجمن هاي اسلامي تعديل كنيم. انجمن ها به چند دليل نمي توانند نيازهاي فعاليت دانشجويي را به صورت كامل برآورده كنند. اول اينكه فعاليت انجمن ها عموماً در سطح دانشگاه افرادي نشاندار هستند و در فضاي امنيتي فعلي فعاليت آنها بيش از ديگران رصد شده و زودتر از بقيه محدود مي شوند. به همين دليل امكان فعاليت چنداني براي آنها نيست. ديگر اينكه براي بسياري از انجمني ها حفظ نهاد به درستي، از اولويت بالايي برخوردار است و آنها دست به كاري نمي زنند كه نهاد انجمن اسلامي به خطر بيفتد. بقاي انجمن ها هرچند بسيار ضعيف وغيرفعال بهتر از انهدامشان است و بالاخره اينكه ساختار انجمن ها به گونه اي نيست كه منطبق بر شرايط امروز ما باشد. بسياري از فعاليت هايي كه امروز ما را زنده و مؤثر نگاه مي دارد، فعاليت هايي نيستند كه بتوان در چارچوب انجمن هاي اسلامي انجام داد. چه بسا پاره اي از اقدامات لازم باشد به صورت فردي انجام گيرد كه با ماهيت شورايي انجمن ها ناهمخوان است يا قرار باشد در محيط مجازي يا خارج از دانشگاه صورت گيرد كه نيازي به پوشش انجمن اسلامي ندارد.

 



آن سوي گارد ريل

معصومه حسين خاني
زمانيكه تحليلگر معروف و سرشناس مؤسسه رند در سال65 در اورشليم در نظريه «پايان تاريخ» خود درباره دو بال سرخ و سبز ايران هشدار مي داد و هاليوود آن را چون وحي منزل سرلوحه كار خود قرار مي داد، هيچكس نمي دانست كه از همان سالها، دشمن خاكريزهاي خاكي را رها كرده و پشت خاكريزهاي سفيد و مشكي يعني كاغذ و نوشتن سنگر گرفته و لابلاي كتابهاي علم اندوزي دانشگاه، در برابر مواضع اعتقادي دانشجويان و اساتيد پاتكي ناجوان مردانه زده و تيرهاي مسموم سكولاريستي را بر بنيانهاي فكري دانشجويان نشانه رفته است و وقتي اين رزمندگان راه علم كه در كمين دشمن گير افتاده اند، در جنگي نابرابر اسير مي شوند، در نهايت پس از اينكه از پشت ميزهاي علم و دانش برخاسته و مدرك فارغ التحصيلي را اخذ مي كنند، اكثرا يا در دانشگاه ايمان و شهادت و ايثار با معدل زير15 مدرك مي گيرند و يا اينكه متأسفانه مشروط مي شوند.
اما با اين حال وقتي كه زمان در حال گذر بود و ايران روز به روز، علي رغم تحريم هاي شديدتر به پيشرفتهاي چشمگيرتري نائل مي آمد، دندانهاي از غيض به هم فشرده هر روز فشرده تر مي شد. اما كسي آن را نمي ديد جز ديدبان تيزبين پيشرفت و رشد و تعالي، ولايت، كه از همان زمان، هشدار اين توطئه را در اسفند81 در جمع اهل قلم داد. شايد در آن روز در پي اين هشدارها كساني جمع شدند تا كاري بكنند و با راه اندازي كرسي هاي آزادانديشي مشكلي را حل كنند، اما انگار خيليها هنوز ترديد داشتند و برخي هم مي خواستند كاري بكنند اما حوصله دردسرنداشتند بعضي هم شايد ملاحظه موقعيتشان را مي كردند. اما اين وسط عده اي هم بودند كه ماندند، اما آنقدر تعدادشان كم بود كه بسان مثل معروف، همان دست تنهائي شدند كه ديگر صدا نداشت. فتنه 88 از سال65 كليد خورده بود و هيچكس نمي توانست ادعا كند جنگي كه از مدتها قبل از قلبها شروع شده و سربازانش در سلول هاي خاكستري فكر سنگر گرفتند خلق الساعه بوده باشد.
بهتر است از چند پله پائين تر شروع كنيم. شايد از چند سال پيش كه كارتونهاي شاهزاده و گدا، پوكوهانتس و باربي و... در خانه هاي ايران و ايراني جولان مي داد و حتي خيلي از مواقع به خاطر جذابيت بالا بزرگترها را هم پشت مانيتور كامپيوتر مي نشاند، هيچ كس نمي دانست كه با نهادينه كردن تجمل گرائي و رفاه طلبي و عريانگرائي براي فوكوياما در حال يارگيري است و در حال تربيت كساني است كه به قول حضرت امام(ره) با الفباي مبارزه بيگانه اند و ديگر به راحتي بال سرخ را فراموش خواهند كرد و به آساني از نار بال سبز خواهند گذشت. از حق نبايد گذشت كه كارهائي هم در اين زمينه در كشورمان انجام شده است. اما به نظر شما سي دي جذاب و تربيتي ما با قيمت 15هزار تومان مي تواند با انيميشن 1500 توماني و ضد اسلامي «شماره9» رقابت كند؟ اين پروژه ويرانگر واقعا نرم و خزنده پيش مي آيد و در فيلمهائي چون سيصد و سنگسار ثريا و... و اخيرا هم «فتنه» با ايجاد فوبيا نسبت به اسلام و هراس نسبت به ايران، همچنان سير تكاملي خود را طي مي كند. پيش مي آيد اما آرام و خزنده چون مار و بعد هم در يك فرصت مناسب انتخاباتي، عمليات اصلي خود را آغاز مي كند و بعد از ساماندهي و به نوعي مي توان گفت گروهان بندي نيروهايش از طريق پايگاه هاي عملياتي اينترنتي رسما اعلان جنگ مي كند. اين جنگ كه حالا سربازانش از داخل خانه هاي همين سرزمين بيرون مي آمدند و از فرزندان اين كشور بودند، ناخواسته در اين گرد و غبار نفس گير بر عليه خود برخاسته بودند و اكثريت قريب به اتفاق نمي فهميدند كه خودي ها را نشانه رفته اند.
عده اي هم بودند كه بدليل غفلت و بي توجهي به توصيه هاي پدر پيرشان، با اينكه مي دانستند با اين وجود نفت به چراغ دشمن، نه ببخشيد آب به آسياب آن ريختند. چرا؟ چون ناپرهيزي كرده و دچار مسموميت فكري شده بودند. چون با بستن چشمانشان به روي حقيقت و با نشستن كنار عروس دريائي غرب، آلوده شده بودند. علوم وارداتي و ترجمه اي چون عروسي زيبا وسط درياي پيشرفت و تكنولوژي هستند اما قسمت تراژديك داستان اينجاست كه سمي اند و آلوده به آفتهاي فكري و اعتقادي.
داستان از اينجا غم انگيزتر مي شود كه با اين حال خراب و در حاليكه چشم بصيرتشان از شدت سم سياهي مي رفت، پشت ماشين سياست نشستند و در نتيجه خطاهاي پي درپي كه مرتكب مي شدند. جلوي تابلو ممنوع نظارت استصوابي ايست زدند و از خط ممتد ولايت سبقت گرفتند و زمانيكه پشت چراغ قرمز انسانيت رسيدند، نتوانستند بايستند و عابرين بيچاره را زير گرفتند و وقتي افسر راهنمائي رسيد، راننده را ديد كه سري شكسته از بي قانوني داشت و عابران بيچاره اي كه چون برگ خزان بر زمين ريخته بودند و در اين ميان، پس از استعلام معلوم شد كه قبلا هم جريمه شده و هنوز نپرداخته اند. از ايشان پرسيده شد كه اين چه وضع رانندگي است؟! در جواب همه تقصيرها را گردن ماكس وبر انداختند و اظهار داشتند كه او ما را اغفال كرده است. و وقتي از سرنشينان و ياران باوفاي اين تصادف خونين دلجوئي مي شد، در حاليكه يكي دستش را گرفته بود و ديگري سرش را تقصيرها را گردن عطاءالله انداختند و اظهار داشتند كه چون او داشت از آن سوي گارد ريل به ما دست تكان مي داد، حواسمان را پرت كرد و فوقع ما وقع. خيلي اظهار ندامت كردند اما خسارت وارده خيلي عظيم بود و بايد بابت آن هزينه مي پرداختند لذا وقتي جوابشان را در 9 دي و 22 بهمن دريافت كردند حيرت كرده و به ياد دولت اصلاحات افتاده و غصه خوردند. البته ناگفته نماند كه اول قرار نبود عاشقان را بكشند. بعدا كه عاشقان عروس دريائي را به عنوان معشوقه برگزيدند، بدليل اينكه از بد روزگار سمي بود، خود بخود كشته شدند. اما اي كاش ياران باوفاي اين عشاق كه چريكهاي خسته جنگ نرم بودند و استعدادهاي نهفته شان را در زمينه عمليات رواني در ميدان عمل به منصه ظهور گذاشتند از اين گذشته تلخ عبرت مي گرفتند و از كارهايشان دست برمي داشتند و تا اين حد سربازان جوان اصلاحات را وسوسه نمي كردند.
اما در اين ميان چه خوب مي شد سينه چاكان نظريه سلطانيزم عمو ماكس يك نيم نگاهي هم به سخنان جامعه مترقي دائي جان لاك مي انداختند كه در دومين رساله از «دو رساله در باب حكومت» وي آمده است. اين نظريه مبتني بر اين موضوع است كه جامعه اي آسيب ناپذير و به نوعي خلل ناپذير است كه فردي در رأس آن قرار گيرد كه در مواقع حساس و بحراني فراقانوني حتي خلاف قانون عمل كند. شايد دليل اينهمه كرنش و دستپاچگي در برابر نظريات منسوخ شده غرب اين باشد كه وقتي ناممان را جزء قبوليهاي دانشگاه ديديم و كيف پر از آرزوهايمان را به دست گرفتيم و از در دانشگاه وارد شديم ذكر علي(ع) را در خانه جا گذاشتيم و بعد از اينكه خودمان را خلع سلاح كرديم، پا در اين كارزار گذاشتيم. كسي را جا گذاشتيم كه با ذكرهاي مكرر نام او راه رفتن را آموختيم. كسي كه براي قبولي در كنكور توسلها به درگاهش كرديم. كسي كه اوج معنويت شب قدرمان با ذكرهاي «بعلي» او طاقت فرشتگان عرش را تاب مي كرد. كسي كه پيامبر عظيم الشأن اسلام در بيان جايگاه او در دنياي علم «علي بابها» را گفت. كسي كه هنوز هم كه هنوز است تاريخ درسها از حادثه صفين او مي گيرد. فتنه اي كه با صف آرائي عده اي از لشگريانش در برابر عده اي ديگر شكل گرفت و چون فتنه ايران، در آن برهه از زمان، شناخت دوست و دشمن براي همه سخت شد. كسي كه رمضان، بهترين ماه خدا، با نام و ياد او گره خورده است. چه پيروز مردمي خواهند بود كساني كه در ماه رمضان و در كنار معنويات پرفروغ قرآن، دلي روشن و فكري بينا از حكمتهاي علي(ع) در نهج البلاغه داشته باشند، تا هميشه و در همه حال پيروز ميادين معنوي، فكري، علمي و سياسي گردند.

 



ايران منجي اسلام؟!

اميرحسين ثابتي
اسفنديار رحيم مشايي رئيس دفتر رئيس جمهور روز يكشنبه ]هفته قبل[ در دومين همايش ايرانيان مقيم خارج از كشور، در اظهارات خويش به موضوعات مختلفي ازجمله فرهنگ و تمدن ايرانيان و... اشاره كرد اما دقت در برخي نكات مطرح شده از سوي ايشان حاكي از آن است كه قسمت هايي از اين اظهارات با مبالغه همراه بود و چندان قابل قبول به نظر نمي رسد.
وي در بخشي ازاظهارات خود مي گويد:
«اگر ايرانيان نبودند، امروز بي ترديد اسلام در ميان خروارها توهم ناشي از ناسيوناليسم عربي مدفون بود.»
در اين زمينه ذكر چند نكته ضروري به نظر مي رسد:
1. اين اصل كه ايرانيان در مقايسه با اعراب استعداد و زمينه بيشتري جهت پذيرش اسلام داشتند، درست و منطقي است. اين موضوع تنها عقيده نگارنده نيست، بلكه شهيد مطهري نيز در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران به اين موضوع اشاره داشته و با استناد به آيات قرآني و همچنين روايات متعدد نقل شده از معصومين مي نويسد:
«و ان تتولوا يستبدل قوما غيرلكم ثم لايكونوا امثالكم»2
(اگر شما (اعراب) به قرآن پشت كنيد، گروهي ديگر جاي شما را خواهند گرفت كه مانند شما نباشند)
كه در ذيل اين آيه شريفه امام باقر عليه السلام مي فرمايند:
«منظور از قوم ديگر، موالي (ايرانيان) هستند.»3
2. اما نكته مهمي كه به نظر مي رسد در بطن سخناان رئيس دفتر رئيس جمهور مغفول مانده است، تأكيد بر از بين رفتن اسلام به علت ناسيوناليسم عربي است كه به نظر مي رسد اين موضوع از دو جهت قابل نقد مي باشد:
الف/ اينكه ايشان تأكيد دارند ايران، باعث نجات اسلام بوده و درصورتي كه ايرانيان نبودند، اسلام در توهم ناسيوناليستي اعراب ازبين مي رفت، از اساس محل اشكال است چراكه خداوند در قرآن، ازطرفي مي فرمايد «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» و از طرف ديگر، اسلام را يك دين «جهان شمول» معرفي مي كند و هيچ گاه تأكيدي بر شموليت اسلام بر يك قوم و نژاد خاص ندارد. به عبارت ديگر اگر اعراب ظرفيت كافي براي پذيرش اسلام را نداشتند، اين موضوع لزوماً به معناي اين نيست كه هيچ يك از قوميت هاي ديگر در جهان آن روز نيز اين پذيرش را جز ايرانيان نداشتند و اگر در آن برهه ايرانيان نيز از پذيرش اسلام استنكاف مي كردند، اسلام قطعاً و حتماً از بين مي رفت، خداوند در قرآن كريم نيز در آيات متعددي مي فرمايد:
-«ان هو الا ذكر للعالمين»4
-«و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا ولكن اكثر الناس لايعلمون»5
-«يا ايهاالناس اني رسول الله اليكم جميعا»6
بنابراين، در اين زمينه در هيچ كجا از كلام الهي و يا معصومين عليه السلام مشاهده نمي شود كه مخاطب يك قوم خاص و يا اعراب باشند، بلكه همواره از اسامي عام همچون «ناس» و يا «عالمين» استفاده شده است.
ب/ نكته ديگري كه البته شهيد مطهري نيز در كتاب مذكور بر آن تأكيد دارند، اشاره به اين موضوع است كه اساساً زماني كه اسلام ظهور كرد، در ميان اعراب مسئله «خويشاوند پرستي و تفاخر به قبيله گرايي» وجود داشت و برخلاف تصور امروز، اعراب در آن زمان چندان به عرب بودن خود تأكيدي نداشته و به تبع آن موضوعي به نام «ناسيوناليسم عربي» به معناي امروزي آن و آنچه كه آقاي مشايي اشاره كرده، وجود خارجي نداشته است.
3- آنچه كه از فحواي كلام آقاي مشايي در اين جمله و هم چنين مطالعه كل سخنان ايشان در آن جمع بيش از همه نمود پيدا مي كند، تأكيدات بيش از حد ايشان بر نقاط مثبت ايران و ايران باستان است، به طوري كه ايشان در جمله مورد اشاره خود، علت غايي نجات اسلام را وجود ايرانيان مي داند، اما نگاهي گذرا بر تاريخ ايران باستان نشان مي دهد علي رغم تمامي نقاط مثبت تمدن و فرهنگ ايران زمين، برخي ضعف هاي غيرقابل انكاري نيز وجود داشته است كه به جرأت مي توان مدعي شد اگر «اسلام» به هر علت راهي اين سرزمين نشد، آيا جز آن بود كه ايرانيان هم چنان درگير و دار تعصبات ناسيوناليستي خود باقي مانده بودند به عبارت بهتر حتي اگر با تساهل بتوان جمله مورد تأكيد آقاي مشايي را پذيرفت، آيا موضوع مطرح شده از سوي ايشان تمام ماجراست و يا تنها يك روي سكه را نشان مي دهد؟
حتي شهيد بزرگوار مطهري نيز در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران اين بحث را به طور مشروح مورد بررسي قرار مي دهد. در ذيل موضوع خدمات ايران به اسلام هيچ گاه ادعاي آقاي مشايي را تأييد نمي كند كه علت نهايي نجات اسلام ايرانيان بوده اند و البته در همان كتاب نيز به نيم ديگري از اين حقيقت اشاره دارد و آن هم خدمات بي بديل اسلام به ايران و ايرانيان است كه تفصيل آن فرصت ديگري مي طلبد.
در مجموع به نظر مي رسد اصرار بيش از اندازه بر طرح مباحث غيرضروري و هم چنين مبالغه در وصف برخي پديده ها في نفسه امري نامطلوب است و تأكيد بر اين روند از سوي رئيس دفتر رئيس جمهور در جمع هاي مختلف، جز تقويت برخي گمانه زني ها حاصل ديگري نداشته و ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1- خبرگزاري فارس، ايرنا، برنا/ 11 مرداد ماه 89
2- خدمات متقابل اسلام و ايران. استاد مطهري. ص 70
3- همان
4- تكوير. 27
5- سبا. 28
6- اعراف. 128

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14