(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 26 مرداد 1389- شماره 19719

مراحل خلقت جاوداني
حلاوت مرگ
آفات دانش
از رحمت خدا مأيوس نشو!
شب زنده داري راه رسيدن به مقام محمود
نگاهي به دوزخ و اوصاف آن



مراحل خلقت جاوداني

قال النبي(ص):ما خلقتم للفناء، بل خلقتم للبقاء، وانما تنقلون من دار الي دار.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: شما براي مردن آفريده نشديد، بلكه براي هستي و زندگي هميشگي آفريده شديد، اگر از دنيا مي رويد، نه براي آن است كه فاني و نابود مي شويد، بلكه هستيد و هميشه جاويد مي مانيد. نهايت آنكه منزلتان عوض مي شود و از خانه اي به خانه ديگر منتقل مي شويد. 1
1- بحارالانوار، ج 6، ص 249

 



حلاوت مرگ

در حديث مشهور آمده است كه ابراهيم خليل(ع) هنگامي كه ملك الموت براي قبض روحش آمد، گفت: آيا دوستي را ديده اي كه جان دوستش را بگيرد؟
به قابض ارواح خطاب شد به ابراهيم بگو آيا دوستي را ديده اي كه از ملاقات دوستش كراهت داشته باشد؟ ابراهيم پس از شنيدن اين كلام گفت: الان جانم را بگير. آري اين اصرار ابراهيم براي رفتنش از دنيا براثر عشق و علاقه اش به خدا بود، چون وقتي كه بنده اي محبت خدا را، با تمام وجودش احساس كند و بداند كه مرگ وسيله لقاي پروردگارش مي شود و محبوبي به جز خدا ندارد، قهرا قلبش از هر چه غيراوست منقطع و تمام هدف و مقصودش او مي شود. 1
1- محجه البيضاء، ج 8، ص 8

 



آفات دانش

پرسش:
چه آفات و آسيب هايي موجبات از بين رفتن علم و دانش انسان را فراهم آورده و او را از واقع بيني و واقع گرايي دور مي كند؟
پاسخ:
در اينكه هر پديده اي آفاتي دارد كه موجوديت آن را در معرض فنا و نيستي قرار مي دهد ترديدي نيست. «لكل شيئي آفه » براي هر چيزي آفتي است. لكن آفت و آسيب هر چيزي متناسب با خود آن پديده مي باشد كه در اينجا به اهم آسيب ها و آفات علم و دانش به نحو اجمال اشاره مي كنيم:
1-نسيان
نسيان و فراموشي از مهم ترين آفات علم و دانش است كه موجوديت و ماهيت آن را در معرض خطر و نابودي قرار مي دهد. به اين جهت در آداب المتعلمين گفته اند كه «الدرس حرف و التكرار الف» يعني براي جلوگيري از فراموشي علم و آموخته هاي جديد هزار بار بايد آن را تكرار كرد.
پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: آفه العلم، النسيان: آسيب دانش، فراموشي است. (تحف العقول، ص6)
2-حسادت
حسادت صفت رذيله اي در انسان است كه هيچ گاه او را به آرامش و سعادت و سروري نمي رساند. انسان حسود هيچگاه نعمتي را كه در ديگران وجود دارد برنمي تابد و در درون و برون خود خواهان زوال آن نعمت مي گردد.
پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: آفه العلم الحسد: آسيب دانش، حسادت است. (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 373). متأسفانه اين آفت در ميان علما، شيوع و قوت بيشتري دارد.
3-خود بزرگ بيني
تكبر و خودبزرگ بيني انسان را از مسير واقع بيني و حق گويي دور مي كند. زيرا چنين شخصي هميشه خود را بالاتر و برتر از ديگران و حتي يافته ها و اندوخته هاي خود مي بيند در نتيجه قضاوت ها و تحليل هاي او نمي تواند منطبق بر واقعيت ها و حقيقت علم و دانش باشد. پيامبر اعظم در اين زمينه مي فرمايد: آفه العلم الخيلاء: آسيب دانش، خودبزرگ بيني است. (بحارالانوار، ج 37، ص 619)
4-درشتي و خشونت
درشتي و خشونت در رفتار و سلوك انسان يعني دور شدن از مدار عقل و منطق و علم و دانش. درنتيجه رفتار و تعاملي كه براساس درشتي و خشونت باشد از منطق علم و دانش برخوردار نخواهد بود.
امام علي(ع) مي فرمايد: رأس العلم الرفق، و آفته الخرق: اساس دانش، نرمش است و آسيب آن، درشتي (خشونت). (تحف العقول، ص 89)
5-به كار نبستن علم
بدون شك علم و دانش مقدمه عمل است و كسي كه پس از اخذ و اكتساب علم و دانش آن را به كار نبندد و جنبه كاربردي آن را لحاظ نكند، پس از مدتي آن علم از ذهن او رخت برمي بندد و به ورطه فراموشي سپرده مي شود. بنابراين در روايت معصوم آمده است كه «العلم يهتف الي العمل» يعني علم انسان را به سوي عمل فرامي خواند كه اگر اجابت كرد موجبات تثبيت و ترسيخ علم فراهم مي گردد. امام علي(ع) مي فرمايد: آفه العلم ترك العمل به: آسيب دانش، به كار نبستن آن است. (غررالحكم، ح 8493)

 



از رحمت خدا مأيوس نشو!

حكيمي از كويي مي گذشت. مردي را ديد كه در زيردرختي نشسته و سرش را در ميان دستهايش گرفته است. حكيم به او نزديك شد و گفت: سلام عليكم!
مرد: نگاهي به حكيم انداخت. خود را جمع و جور كرد و سلام را پاسخ داد.
حكيم گفت: برادر! مثل اينكه تكدر خاطر داري و ناراحتي؟
مرد آهي كشيد و اظهار داشت:
گناهم به سنگيني كوه و دشت/خجل ماندم از آنچه بر من گذشت!
حكيم لبخند مليحي زد و گفت:
گناه هرچه باشد، كم از عفو اوست/بيا توبه كن، رو به نزديك دوست!
مرد لبخندي زد و گفت: من گناهان صغيره و كبيره زيادي كرده ام، آلوده ام برادر، آلوده!
حكيم گفت: همه كم و زياد آلوده ايم، مهم اين است كه از آلودگي ها متنفر شده و درپي زدودن آنها برآئيم. در طول روز، بارها دست ما آلوده مي شود اما هربار، آن را مي شوييم. روح ما نيز هرگاه آلوده شود، بايد با استغفار، اصلاح و جبران و توبه آن را پاكيزه نمائيم! اگر خالصانه به درگاه خداوند متعال روي آوريم، از اين آلودگي ها نجات مي يابيم. مرد گفت: ولي...
حكيم ادامه داد: اما، اگر، ولي و... ندارد.خداوند پيام داده است كه: قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفرالذنوب جميعا انه هوالغفور الرحيم.بگو: اي بندگان من كه به خود (در اثر گناه) اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
مرد خوشحال شد و گفت: واقعاً!
حكيم اظهار داشت: خداوند مهربان بالاتر از اين هم با بندگان توبه كار برخورد مي كند. مرد گفت: چطور؟
حكيم گفت: گناهان آن ها را تبديل به حسنات مي كند: من تاب و امن و عمل صالحاً فاولائك يبدل الله سيئاتهم حسنات... كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، خداوند گناهانشان را تبديل به حسنات مي كند... اين سخن حكيم روح تازه اي در كالبد مأيوس مرد گناهكار دميد بطوري كه شاد و سرحال از جا برخاست و گفت: چه كنم؟ حكيم اظهار داشت: از همه گناهان توبه كن. گناهاني كه مربوط به انجام ندادن وظيفه ات در برابر خداوند متعال بوده است را با بجا آوردن قضاي كارهايي كه بايد مي كرده اي و نكرده اي و توبه و استغفار پاك ساز. و گناهاني را كه در رابطه با مردم بوده است را با گرفتن رضايت آنها، جبران خسارت هايشان و استغفار از بين ببر هيچ گاه نيز از رحمت خداوند بخشنده مهربان نااميد نباش كه: ولا تأيسوا من روح الله انه لايائس من روح الله الا القوم الكافرين. از رحمت خدا (در هيچ حالي) مأيوس نشويد! زيرا فقط كافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند.(3) مرد خوشحال و اميدوار از حكيم خداحافظي كرد و رفت و حكيم زيرلب نجوا كرد:
هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا/ فيض عفوش ننهد بار گنه بردوشم(4)
ـــــــــــــــــــــــــــ
1-زمر 35 2-فرقان 07 3-يوسف 78
4-ديوان حافظ

 



شب زنده داري راه رسيدن به مقام محمود

علي جواهردهي
برخي از مقامات انساني، مقامات بلند و والايي هستند كه حتي خداوند آن را براي اشرف آفريده هاي خود، شرافت بزرگ بر مي شمارد و از انسانها مي خواهد كه هدف سير و سلوك زندگي خويش را آن قرار دهند. از جمله اين مقامات انحصاري انسان، مقام محمودي است كه از سوي خداوند ستوده و به عنوان مطلوب، مقصد و مقصود تبيين و توصيه شده است.اين مقامات به سبب جايگاه خاص خود، افزون بر راه ها و ابزارها و مسيرهاي دسترسي عمومي، داراي راه ها و ابزارهاي خاصي هستند كه فرصت شدن و رسيدن را در كوتاه ترين، زيباترين، آسان ترين و بهترين شكل و شيوه فراهم مي كند. مقام محمود نيز از جمله اين مقامات است كه راه و ابزارهاي خاصي براي آن، تعريف، توصيف و توصيه شده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نگرش قرآن را به مقام محمود تبيين و راه ها و ابزارهايي كه خداوند آن را توصيه و سفارش كرده ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مقام محمود
حميد از حمد به معناي ستايش، از اسماي حسناي الهي است. برخي حميد را به معناي اسم فاعلي يعني حامد گرفته اند و گفته اند كه مراد از حميد بودن خداوند، اين است كه وي ستاينده خود و هم چنين ستاينده مؤمنان است. برخي ديگر بر اين باورند كه حميد به معناي اسم مفعولي يعني همان محمود است كه در اين صورت حميد به معناي ستوده خواهد بود. بر اين اساس معناي حميد ستودن خدا خودش يا مؤمنان است. (روح الارواح في شرح اسماء الملك الفتاح، ص .467)
حسن مصطفوي بر اين باور است كه حميد به معناي كسي است كه ستايش براي او ثابت شده است (التحقيق، ج 1-2، ص 281، ذيل واژه «حمد») بنابراين، اطلاق حميد به معناي فاعلي يعني حامد و يا مفعولي به معناي محمود بر خداوند جايز است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 256، ذيل واژه «حمد»)
در قرآن، حميد به عنوان اسم و نيز صفت الهي در آياتي چون 267 سوره بقره، 131 سوره نساء، 73 سوره هود، 1 و 8 سوره ابراهيم و آيات ديگر به كار رفته است. مجموع كاربرد اين اسم و صفت در قرآن 17 بار در سراسر آن است.
براي صفات الهي دسته بندي هاي چندي است كه يكي از آن ها، دسته بندي صفات به ثبوتي و سلبي است. به اين معنا كه بعضي از صفات خدا صفاتي است كه معناي ثبوتي را افاده مي كند و مشتمل بر معناي كمالي هستند. از اين قبيل مي توان به صفاتي چون علم و حيات اشاره كرد؛ و بعضي ديگر، صفاتي است كه معناي سلبي را افاده مي كند و خدا را از نواقص، منزه و پاك مي كند. از دسته صفات سلبي مي توان به صفاتي چون سبوح و قدوس و حميد اشاره كرد.
خداوند خود را به صفت حميد ستوده است و در آيه 79 سوره اسراء پيامبرش را وعده مي دهد كه اگر شب زنده داري كني به مقام محمود دست مي يابي: «و من اليل فتهجد به نافله لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا؛ اي رسول ما پاسي از شب را به بيداري و شب زنده داري بگذار كه اين تهجد و نماز شب از خصائص تو است، اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود مبعوث گرداند!»
از آنجايي كه درآيه دوم سوره فاتحه يا همان حمد خداوند مي فرمايد:«الحمدلله رب العالمين؛ تمام مراتب و درجات حمد و سپاس اختصاص به خداوند دارد كه او پرورنده عالميان است»، مي توان اين معنا را به دست آورد كه اگر انسان به مقام محمود برسد، مظهر كامل وتمام الهي مي شود و حمدي كه درعالم مي شود، به سوي محمود مي باشد.
به سخن ديگر، وقتي انساني چون پيامبر (ص) درمقام متاله و مظهريت آن نشسته است، همه حمد كنندگان، اين مظهريت و وجه الله را مي بينند و ستايش ها متوجه او مي شود. بنابراين، مقام محمود، مقام وجه الله بودن است و چون هر موجودي به هنگام ستايش و حمد، متوجه وجه الله است، درحقيقت محمود همان وجه الله مي شود. از اين رو، هرگونه حمدي از هر حامدي به هر محمودي تعلق گيرد، آن حمد درحقيقت راجع به تو (پيامبر) است؛ چرا كه آن مقام محمود از آن تو است! و اين مقام، مقامي است كه در آن تمام جمال و كمال الهي وجود دارد كه همان متاله بودن است.
پيامبر (ص) واسطه بين خلق و خالق
خداوند مقام محموديت مطلق را به پيامبر(ص) بخشيد تا همه حمدها و ستايش ها متوجه او باشد؛ چرا كه وي صادر نخست، تعين اول، خلق نخست، وجه الله كامل و تمام، مظهر كامل و تمام مقام الوهيت بلكه هويت محض و مطلق است. پس هر كمال و جمالي از آن جا مترشح مي شود و هر خير و خوبي از آن خاستگاه بيرون مي آيد و آن مقام منيع محمود، ريشه و سرچشمه همه خوبي ها و وجودها و كمالات است. پس اين گونه است كه همه حمدها و ستايش ها به پيامبر (ص) درمقام محمود باز مي گردد.
اگر هر حمدي از هر حامدي براي خود حضرت حق تعالي است، درمقام واسطه آن چه خلق و آفريده ها مي بينند، تعين اول، صادرنخست، مظهر اول خلقي يعني حضرت ختمي مرتبت(ص) قراردارد. از اين رو، چون آن حضرت درمقام محمود است، همه ستايش ها به او باز مي گردد؛ چرا كه مقام محمود همان مقام واسطيت در ظهور است كه در آيات متعدد قرآن به اشكال مختلف تبيين شده است. از جمله در آيات سوره نجم از مقام تدلي، قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) سخن به ميان آمده است تا بيان شود كه وجه الله يعني محمد (ص) همان حجاب بين ذات و مخلوقات و واسطه در ثبوت و اثبات هستي است. بنابر اين، هر حمدي از دريچه محمدي به خداوند حميد مي رسد؛ چرا كه وجه الله است كه نخست و در ظاهر ديده و ستوده مي شود و از واسطيت آن حضرت (ص) است كه آغاز تكثرات ظهوري تحقق و به سجل ذات وجودي محمدي است كه گرد و جمع مي شود؛ چرا كه در دايره وجودي انالله و اناليه راجعون، مسير آغاز از همان مسير رجعت است و اگر «الي ربك الرجعي» از مسير ربوبيت محمدي (ص) است آغاز و شروع ظهوري نيز از مسير ربوبيت محمدي (ص) است. از اين رو خداوند مي فرمايد: الي ربك المنتهي، يعني منتهاي هر سيري و پايان هر چيزي بازگشت به ربوبيت محمدي (ص) است.
اين بدان جهت خواهد بود كه مقام محمود از آن پيامبر (ص) است كه وجه الله اتم و اكمل است و در مقام مظهريت الله و بلكه هو ذات نشسته است.
البته ناگفته نماند كه اين دوگانگي تنها در مقام بيان و اظهار است و گرنه وقتي هستي معناي حرفي دارد و هرگز اسم و فعلي نبوده است، فناي كلي ثابت است. براين اساس همواره اين احديت است كه هست و جلوه و احديت درجهان الفاظ و مفاهيم است. اين همان معناي وحدت شخصي وجود است كه عارفان گفته اند. براين اساس، درخارج جز نمودها هيچ چيزي نيست.
اگر در مقام الوهيت هرحمدي از هر حامدي براي خود حضرت حق سبحانه تعالي است. (حمد، آيه 2) درمقام محمود يعني مقام مظهريت، هر حمدي از هر حامدي براي حضرت محمد (ص) است. اين همان مقام ولايت كبري است. از همين جاست كه شفاعت از پيامبر(ص) به عنوان امري طبيعي براي حضرت(ص) ثابت مي شود و اگر كسي گفته است كه نتيجه مقام محمود، مقام شفاعت است، در حقيقت اشاره به گوشه اي از حقيقت مقام محمود دارد.
مقام شفاعت پيامبر
خداوند درباره مقام شفاعت آن حضرت(ص) مي فرمايد: «و لسوف يعطيك ربك فترضي؛ و حتماً پروردگار تو اي پيغمبر! به تو در آينده نزديك عطايي خواهد كرد تا راضي شوي!» (ضحي، آيه 5) اين بخشش و عطايي كه موجب خشنودي مطلق پيامبر(ص) خواهد شد عطايي مطلق است كه از رحمت مطلق آن حضرت سبحانه تجلي مي يابد تا رحمت جهانيان بودن پيامبر(ص) در دنيا و آخرت معنا يابد.
آن حضرت(ص) چون وجه الله است و رحمت رحماني را مظهريت مي كند، در آخرت نيز همانند دنيا دستگير همه موجودات هستي از جمله انسان ها مي شود و بسياري از گناهكاران را به صرف محبت خويش به بهشت مي برد. از اين رو برخي مفاد آيه «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين» و آيه: «عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا» را يكي دانسته اند؛ چرا كه رحمت مطلق همان تفسير مقام محمود است؛ زيرا كسي كه در مقام محمود است و همه ستايش ها از آن اوست نسبت به همه هستي رحمت دارد كه از جمله توجه به بشر گناهكار و خطاكار است. بنابراين از اختصاصات آن حضرت(ص) مقام شفاعت كبري و مقام اذن مطلق در شفاعت به تبع مقام محمود است.
البته انسان ها نمي توانند به اصل و ذات اين مقام برسند؛ چرا كه از اختصاصات آن حضرت(ص) در مقام مظهريت نخست و تعين اول است؛ اما مي توانند با محمدي شدن همانند متاله شدن از آثار آن بهره مند شد؛ زيرا پيامبر(ص) الگو و سرمشق زندگي است كه مي بايست با پيروي از ايشان به محبت و ولايت و اطاعت، به آثار مقامات آن حضرت(ص) دست يافت. از اين رو، سخن گفتن از اين مقام محمود براي ديگران به معناي امكان دست يابي تبعي و عرضي به اين مقام براي همه انسان هاست.
راه هاي رسيدن به مقام محمود
چنان كه گفته شد، مقام محمود از اختصاصات پيامبر(ص) است ولي كساني كه محمدي مي شوند مي توانند از آثار اين مقام بهره برند. براي اين كه محمدي شد بايد راهي را پيمود كه خداوند براي آن حضرت(ص) تبيين و توصيف كرده است. خداوند در آيه 97 سوره اسراء مي فرمايد: و من الليل فتهجد به نافله لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا؛ و پاسي از شب را به زنده داري برخيز، در حالي كه عبادتي افزون براي توست. اميد است كه پروردگارت تو را به مقامي پسنديده برانگيزد.»
در اين آيه شب زنده داري به عنوان نافله و عبادتي افزون بر عبادت هاي ديگر كه براي همگان وضع شده براي پيامبر(ص) وضع مي شود. به سخن ديگر، شب زنده داري خود به عنوان يك عبادت اختصاصي براي پيامبر(ص) تشريع مي شود. بنابراين، يكي از اختصاصات پيامبر(ص) شب زنده داري به عنوان يك وظيفه و عبادت زياد بر عبادات ديگر مطرح مي شود؛ چنان كه از آيه اين معنا نيز به دست مي آيد كه شب زنده داري خود به عنوان يك عبادت مطرح است، چه همراه با نماز و قرآن خواندن باشد يا نباشد.
البته از آيات سوره مزمل به ويژه آيه 02 آن به دست مي آيد كه قرآن خواندن و نمازگزاردن از مجموعه عبادت هايي است كه در شب زنده داري مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است. خداوند در آيه 311 سوره آل عمران و 9 سوره زمر نيز نمازگزاردن در شب را مطرح مي كند و آن را عامل تمايز مومنان از يكديگر و يا با ديگر كسان مي شمارد.
هم چنين از آيه 02 اين معنا به دست مي آيد كه شب زنده داري براي پيامبر(ص) مي بايست در صورت امكان بخش اعظم شب را شامل شود كه دو سوم شب مي شود و در صورت ناتواني، به نصف و يا يك سوم كاهش مي يابد.
شب زنده داري زمينه بهره مندي انسان از الهامات الهي را فراهم مي آورد و مايه زدودن اشتغالات دنيائي از دل و ازدياد صفاي قلب انسان مي شود. (مزمل، آيه 6) تغييراتي كه در شب در جان شب زنده داران پديد مي آيد موجب مي شود تا انسان به مقاماتي خاص از جمله احسان برسد. (ذاريات، آيات 61 و71) براساس آموزه هاي قرآني مقام احسان مقام بسيار بزرگي است كه مي توان آن را قريب به مقامات پيامبران دانست؛ چرا كه مقامي است كه حكمت و يقين و اموري از اين دست در جان آدمي پرورش مي يابد.
رضايت و آرامش خاطري كه براي انسان از شب زنده داري به دست مي آيد، به گونه اي است كه خداوند آن را در آيه 031 سوره طه مورد تاكيد و تشويق قرار داده است.
البته چنان كه گفته شد، اصل شب زنده داري مانند وضو گرفتن خود عبادتي مستقل و نفسي است، ولي اگر همراه با تفكر و تدبر در آيات آفاقي و انفسي باشد و يا همراه با نمازگزاردن و قرائت و تلاوت و ترتيل قرآن باشد، آثار شگرف بسياري از خود به جا خواهد گذاشت.
شب زنده داري، انسان را در مسير شدن تا به آن جا پيش خواهد برد كه بستر تلقي آيات الهي در جان دل وي فراهم خواهد شد و الهامات الهي به وي مي رسد. (مزمل، آيات 2 و 5 و نيز مجمع البيان، ج9 و 01، ص 075) هر چند كه در قرآن القاي قول ثقيل يعني وحي و الهامات الهي به عنوان نتيجه شب زنده داري، به پيامبر(ص) اختصاص داده شده است، ولي با توجه به آيات ديگر مي توان دريافت كه زمينه دريافت الهامات الهي را براي ديگر افراد بشر نيز فراهم مي آورد. از اين رو شب زنده داري را عامل دريافت الهامات دانسته اند. از آيه 02 سوره مزمل به دست مي آيد كه مومناني هم پاي پيامبر(ص) حركت مي كردند و با شب زنده داري و انجام برنامه خاص شب، در طريق كمال و تعالي گام بر مي داشتند.
شب زنده داري اگر با تسبيح گوئي (طه، آيه 031) سجده (همان و نيز سجده، آيات 51 و 61 و انسان، آيه 62)، استغفار (آل عمران، آيه 71 و ذاريات، آيات 51 تا 81 و مزمل، آيه 02)، نماز و تفكر و تدبر و قرآن خواندن (مزمل، آيه 02)، دعا (سجده، آيات51 و 61)، ذكر الهي (مزمل، آيات 2و 8) همراه شود، اين تاثير شگرف خود را بيش تر نشان خواهد داد چنان كه آيه 02 سوره مزمل و آيات ديگر بر آن تاكيد دارند.
چنان كه گفته شد مقام محمود، مقام ستايش هر ستايشگري است. به اين معنا كه حمد و ستايش هر ستايشگري به او متوجه مي شود. شب زنده داري ديگران غيرپيامبر(ص) اين فرصت را به شخص مي بخشد كه چنين مورد توجه قلبي و عنايت روحي ديگران قرار گيرد و محمود همگان شود.
خداوند با اشاره به برخي از اهل كتاب كه به شب زنده داري مي پرداختند (آل عمران، آيه 311) از مومنان و ياران پيامبر (فتح، آيه 92 و مزمل، آيه 02) مي خواهد اين گونه باشند. از نظر قرآن تنها، متقين (آل عمران، آيات 51 تا 71 و ذاريات، آيات 51 تا 81) عبادالرحمان (فرقان، آيات 36 و 46) و محسنان (ذاريات، آيات 51 تا 81) همانند پيامبر(ص) به تهجد و شب زنده داري مي پردازند و برايشان اين عمل عبادي، گران و سخت نيست؛ چرا كه ايشان قدر و ارزش شب زنده داري و اعمال نيمه شب ها به ويژه سحرها را مي دانند و براي رسيدن به آن مقامات الهي و انساني تلاش مي كنند تا با درك شب زنده داري به درك مقامات الهي نايل شوند.
باشد با پيروي از اين سيره و سنت الهي- قرآني پيامبر(ص) بتوانيم درك اين مقام و منازل را بيابيم و در مسير كمال گام برداريم و از مقام محمودي تبعي از ذات نبوي بهره مند شويم.

 



نگاهي به دوزخ و اوصاف آن

صابر رسائي زاده
بهشت، اشراق هستي است و دوزخ، غروب جانكاه هست هاي انساني است. آدمي در مسير بازگشت به سوي خداوند گاه سوار بر انوار الهي مي شود كه درون و بيرونش را روشن مي سازد و اوج مي گيرد و در تقرب متاله شدن و خدايي گشتن، با اسماي حسناي الهي يگانه مي شود و لقايي عاشقانه و عارفانه و فنايي بقاگونه را شاهد مي شود؛ و يا آن كه خود را در سياه چاله جهالت مي افكند و در غروب اشراق همه هستي ها و هست ها، به دوزخ درمي آيد و با جلال الهي ديدارمي كند.بدون ترديد معرفت يافتن و آگاهي شدن از آنچه در آينده بر سر انسانها مي آيد و سرنوشتي كه بر اثر اعمال خود آنها برايشان رقم خواهد خورد تأثير شگرفي در كنترل كردارها و گفتارهاي آدمي دارد و باعث مي شود كه او حساب شده عمل كند. يكي از اهرمهاي بسيار موثر در كنترل اعمال انسان، تبيين اوصاف دوزخ است كه انسان با آگاهي از آن، به خود جرأت نخواهد داد كه به هر كاري دست يازد و يا هر طور كه دلش خواست عمل كند.آنچه در مطلب حاضر آمده تبيين تنها گوشه اي از ويژگي هاي مربوط به دوزخ و دوزخيان است كه براساس آيات قرآن بيان شده است تا نمايي از آنچه در سير هبوطي و سقوطي انسان براي وي اتفاق مي افتد ارائه گردد، هر چند كه به فرموده قرآن، ادراك آن بسي دشوارتر از آن است كه در اينگونه نوشتارها و بيانها آيد و مسلما كساني از دوزخ و احوالات آن در امان خواهند بود كه اين هشدارها را همواره آويزه گوش خود ساخته و حداقل بخاطر ترس از گرفتار شدن به آن برخلاف رضاي حق گام برندارند. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
دوزخ، سرانجام شوم
تصويري كه قرآن از دوزخ ارائه مي دهد چنان دهشتناك است كه گاه شنيدن آن قلب هاي سالم و پاك را مي فشارد و جان را از كالبدها بيرون مي راند، چه رسد كه كساني آن را به اطمينان و شهود حسي تجربه كنند و يا گوشه هايي از آن را ببينند. دوزخ با همه تيرگي آن، جلوه اي از جلوه هاي اسماي جلالي الهي است كه تحمل آن را هيچ موجود عاقل و خردمندي نكند. از اين رو بسياري از موجودات هستي هنگام عرضه ولايت الهي به آنها، عطايش را به لقايش بخشيدند.
انسان با پذيرش ولايت الهي به سبب دو خصيصه ظلوم و جهول بودن، در مسيري گام برداشت كه وي را تا اوج بي پايان لقا و فناي الهي در مقام قاب قوسين او ادني (نجم آيه 9) مي برد و يا در جاده سقوط تا دوزخ فراق فرو مي كشد.
دوزخ فراق الهي، نه تنها تن سوز بلكه جان سوز است و سوزش و آتش از خصايص و اوصاف اصلي آن است. از اين رو به مكاني كه كافران، دشمنان خداوند و ظالمان از انسان و جنيان بدان جا برده مي شوند تا شكنجه و عذاب هاي سخت و بي پايان ببينند، دوزخ و جهنم گفته شده است؛ زيرا جهنم اسم براي آتش افروخته شده خداوند است(مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 209) كه خداوند با آن، مستحقان عذاب را كيفر مي دهد. (لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص 404)
از اين نام و نام هاي ديگر چون «جحيم» و «سقر» برمي آيد كه آتش و سوزش بخش جدانشدني اين مكان است. اين گونه است كه خداوند از آتش مستمر و بي پايان دوزخ در آياتي چون 26 تا 28 سوره مدثر و 28 تا 31 سوره مرسلات سخن به ميان مي آورد. به اين معنا كه دود و سايه هاي آتش دوزخ برخلاف دنيا هيچ مانعي از استمرار آتش آن نمي شود و هر چه بيشتر مي سوزد، روشن تر و سوزان تر مي شود. البته حرارت آن داراي نوسان و شدت و ضعف است(اسراء آيات 97) كه خود عاملي براي سخت شدن وضعيت براي دوزخيان مي باشد؛ زيرا هر از گاهي چنان شدت مي گيرد كه جان ها به لب مي رسد و مرگ را تجربه مي كنند و دوباره جان مي گيرند و اين مرگ و زندگي، همواره ادامه مي يابد. بنابراين دوزخ با مرگ ها و زنده شدن هاي بسياري همراه است.
خداوند در آيه 12 سوره تكوير، حرارت دوزخ را قابل افزايش معرفي مي كند كه تحت تأثير وسيله اي برافروزنده، شعله هايش شديدتر و سخت تر مي شود. از اين رو «سعرت» را با فعل مجهول آورده تا اين معنا را مورد تاكيد قرار دهد كه برافروختگي دوزخ ذاتي آن نيست بلكه به عوامل بيروني است كه آتش آن فروزنده تر مي شود. از آيه 6 سوره همزه اين معنا را مي توان استنباط كرد كه منشأ افروخته تر شدن آتش دوزخ همانند اصل پيدايش آتش آن، وابسته به اراده الهي است.
آتشي كه در دوزخ است به گونه اي است كه با همه انبوهي و بزرگي اش (اعلي آيه 12) همانند پرده اي، همه جسم و جان آدمي را احاطه مي كند (كهف آيه 29 و زمر آيه 16 و مرسلات آيات 30 تا 33) خروش و صداي مهيب آن (فرقان آيات 11 و 12 و ملك آيات 6 تا 8) داراي شراره هاي بسيار بزرگي است كه همانند درهاي قصر به ارتفاع چندمتري بلند مي شود (همان) و از زردرنگي همانند شتران زردرنگ مي باشد (همان).
چنان كه گفته شد آتش دوزخ هم تن سوز است و هم جان سوز، (همزه آيات 6 و 7) درحالي كه آتش دنيوي تنها تن سوز مي باشد و موجبات مرگ وي مي شود. ويژگي خاص آتش دوزخ اين امكان را فراهم مي آورد كه شخص همچنان كه زنده است از تن و جان مي سوزد و عذاب مي كشد. اين آتش مايه ذلت و خواري شخص مي شود (آل عمران آيه 192 و توبه آيه 63) درحالي كه آتش دنيوي داراي چنين خصوصيتي كه موجب ذلت و خواري شخص شود نيست.
سوزندگي آتش دوزخ بسيار فراتر و شديدتر از هر آتشي است كه در جهان مادي و اين دنيا وجود دارد (توبه آيه 81 و مؤمنون آيه 104 و معارج آيات 15 و 16 و آيات ديگر) از اين رو توان فرسا و دور از طاقت انساني است و شخص دوزخي نمي تواند آن را تحمل كند (بقره آيه 175 و فرقان آيات 11 تا 14)
اين آتش چنان بر جان و قلب و تن احاطه مي كند و فراگير مي باشد (كهف آيه 29 و زمر آيه 16 و همزه آيات 1 تا 9) كه فوق تصور و ادراك آدمي است (مدثر آيات 26 تا 28 و قارعه آيات 9 تا 11).
آتش هاي دوزخي داراي زبانه هاي بسيار بلند و داراي شكلي همانند ستون هاي بلند و كشيده تالارها و كاخ ها مي باشد (همزه آيه 4 تا 9) البته ناگفته نماند كه دوزخ تنها آتشگاه نيست بلكه خصوصيت غالب آن وجود آتش هاي چنين سوزان و دردناك است، وگرنه باتوجه به آيات قرآني اين معنا به دست مي آيد كه دوزخ، مكاني است كه همه انواع و اقسام عذاب و رنج و درد در آن فراهم آمده است، لذا از آب هاي داغ و جوشان (انعام آيه 70 و يونس آيه 4 و آيات بسيار ديگر) و يا آب هاي سوزاني كه چون مس گداخته است (كهف آيه 29) و نوشيدن آن اندرون دوزخيان را متلاشي مي كند (محمد آيه 15) و صورت ها و چهره هايشان را بريان مي كند (كهف آيه 29) و مايه تشنگي بيشتر دوزخيان مي شود (واقعه آيات 51 تا 54) سخن به ميان آمده است.
در كنار اين آب هاي جوشان و داغ، آب هاي چركين و جراحت هاست كه به عنوان نوشيدني دوزخيان معرفي شده است (ابراهيم آيه 16 و حاقه آيات 34 تا 36) اين نوشيدني از پوست و جراحت خود دوزخيان جاري مي شود و آنان آن را مي نوشند (ص آيات 56 و 57 و حاقه آيات 31 تا 35).
از آيه 16سوره ابراهيم اين معنا با كمك روايت تفسيري استنباط مي شود كه چرك و خون جاري از زنان زناكار از ديگر نوشيدني هاي دوزخيان است (مجمع البيان، ج 5و 6، ص 474).
از ديگر نوشيدني هاي دوزخيان مي توان به گنداب هاي بسيار سرد در كنار لجن هاي بسيار داغ و جوشان اشاره كرد كه دوزخيان را به عذاب و هلاكت مي افكند. ابن منظور، غساق در آيه 54 سوره ص را چيز متعفن و بسيار سرد معنا كرده است كه همانند آب جوشان و داغ عمل مي كند. (لسان العرب، ابن منظور، ج 10، ص 70)
شگفت اين كه دوزخيان كه از گوشت و چرك و خون و آب هاي بسيار داغ و سرد تغذيه مي كنند داراي اشتهاي سيري ناپذيري هستند و هرگز سير نمي شوند. (ق آيه 30) اين بدان معناست كه وجودشان چنان به اين غذاها نيازمند است كه همانند خوردن از آب شور درياست كه تشنگي را مي افزايد و آدمي را سير نمي سازد.
چنين است كه خداوند دوزخ را جايگاهي بس شوم و بد براي انسان ها و دوزخيان دانسته (بقره آيه 126 و 206 و آيات بسيار ديگر) و نسبت به چنين عاقبت شومي هشدار داده است.
دوزخ با آن صداهاي ناخوشايند و هميشگي اش نمي گذارد تا گوش ها آرام گيرد و دل ها به آرامش برسد. هر دم صداي مهيب از آن بر مي خيزد و تن و جان را مي لرزاند و هوش و حواس را مي ربايد. از آن جايي كه داراي درك و هوشياري همانند نوع ادراك و فهم آدمي است (فرقان آيه 11 و 12 و ق آيه 30 و معارج آيه 15 و 17) نمي گذارد تا دوزخيان دمي در وي آرام گيرند. دوزخ با دوزخيان سخن مي گويد و از خداوند نيز مي خواهد تا هر چه فزون تر دوزخيان را به اندرون وي افكند و از اين لحاظ داراي اشتهائي سيري ناپذير است. (ق آيه 30)
بادهاي سمي و سوزان دوزخ (طور آيات 17 و 26 و 27 و واقعه آيات 41 و 42) همانند گازهاي شيميايي عمل مي كند كه هم جان سوز است و هم بدبو و آدمي را به رنج و هلاكت مي افكند. اين بادها و گازهاي شيميايي و مسموم واقعاً بلاي جان دوزخيان است كه اهل تقوا از آن در امان مي باشند. (طور آيات 17 و 27)
حبس ابدي هاي دوزخ
قرآن بر اين نكته تاكيد مي كند كه دوزخيان در چند طبقه از طبقات هفتگانه دوزخ به سر مي برند (اعراف آيه 41 و حجر آيه 44 و زمر آيه 16) چنان كه هر طبقه اي از آن ممكن است داراي خصوصيات خاص خود باشد كه ديگر طبقات فاقد آن مي باشند. چنان كه دوزخيان نيز در چند دسته و گروه مي باشند كه برخي از آنان در مقام درك اسفل و در پايين ترين درجات آن ساكن هستند (نساء آيه 145 و صافات آيات 62 تا 68) و جاودانه در آن بسر خواهند برد و برخي ديگر حتي ممكن است پس از دوره اي عذاب از آن خارج شده و به طبقات پايين بهشت وارد شوند.
اما كساني كه دوزخيان جاودان نام گرفته اند كساني اند كه خداوند نسبت به آنان خشم گرفته و هرگز اجازه خروج از دوزخ را نمي دهد. از اين افراد مي توان به كساني اشاره كرد كه پس از اسلام مرتد شده و در حال كفر از دنيا رفته اند (بقره آيه 217)
كساني كه اهل استكبار باشند و نسبت به آيات خداوند كفر ورزند (اعراف آيه 36) و يا به استهزاي آيات الهي اقدام كنند (جاثيه آيات 34 و 35) و مؤمنان را تمسخر و استهزا كنند (مومنون آيات 103 تا 110) و هم چنين كساني كه بر رباخواري اصرار ورزند (بقره آيه 275) و راه اضلال و گمراهي از حق را در پيش گيرند (انعام آيه 128) و معاد و رستاخيز را منكر شوند (رعد آيه 5) و به جاي ولايت حق و اولياي آن، ولايت كافران (مجادله آيه 14 و 17) يا طاغوت را (بقره آيه 257) بپذيرند از جمله كساني هستند كه جاودانه در دوزخ خواهند ماند.
خداوند درآيات قرآني سي گروه از افراد را به عنوان كساني معرفي مي كند كه به سبب باورها و يا رفتارهايشان مغضوب الهي شده و گرفتار دوزخ جاودان مي شوند. از جمله اين افراد مي توان به منافقان (توبه آيه 68) گناه پيشگان (بقره آيه 81) اولياي شيطان و طاغوت (بقره آيه 257) متكبران (نحل آيه 29) تكذيب كنندگان (اعراف آيه 36) فاسقان (سجده آيه 20) قاتلان مومنان (نساء آيه 93) كافران (بقره آيه 39) متجاوزان به حدود الهي (نساء آيه 14)خودكشي كنندگان (نساء آيات 29 و 30) دشمنان خدا و رسول (توبه آيه 63) جنيان اغواگر و پيروان آنان (انعام آيه 128) و مانند آن اشاره كرد.
عوامل مصونيت از دوزخ
براي اين كه از چنين دوزخ و احوال آن در امان مانيم خداوند عواملي را به عنوان مصونيت از دوزخ برشمرده است كه دراين جا به آن ها به طور گذرا اشاره مي شود.
از جمله مهمترين عوامل مصونيت يابي از دوزخ و عذاب هاي كوتاه و بلند و جاودانه آن، ايمان به خداوند و رسالت پيامبر (ص) و كتاب وحياني قرآن است (بقره آيات 23 و 24) همچنين تزكيه و پاك بودن (اعلي آيات 12 و 14) تقوا (ليل آيات 14و 17) اطاعت از خدا و رسول (آل عمران آيه 131 و 132) دعا و نيايش (طور آيات 27 و 28) ذكر خداوند (اعلي آيات 12 و 14 و 15) داشتن صفات پسنديده (انبياء آيات 98 و 101)، عمل صالح (فاطر آيه 37) نماز و اقامه آن (اعلي آيات 12 و 14 و 15) از مهم ترين علل و عواملي است كه خداوند دراين آيات به عنوان عامل مصونيت يابي از دوزخ ياد كرده است.
در مقابل، داشتن آرزوهاي پوچ و سرگرم شدن به آن ها (نساء آيه 119 و 121) اتكا به ستمگران (هود آيه 113) احساس بي نيازي از خدا (ليل آيات 8 و 14) اختلاف و نزاع (آل عمران آيه 103) تفرقه افكني و اختلاف سازي ميان صفوف جامعه ايماني (توبه آيات 107 و 109) ادعاي الوهيت (انبياء آيه 29) ارتداد از اسلام (بقره آيه 217) استكبار در برابر حق (اعراف آيه 36) انكار معاد (صافات آيات 12 تا 23) اسراف (غافر آيه 43) و اطاعت از طاغوت (هود آيه 97 و 98) بخل (ق آيات 24 و 25) ترك انفاق و صدقه و يا انفاق در راه باطل (انفال آيات 36 و 37) و مانند آنها از عوامل ورود به دوزخ و شكنجه ها و عذاب هاي آن است.
اگر كسي بخواهد از دوزخ در امان ماند بايد از راه نوري كه قرآن در درون و بيرون آدمي افروخته است استفاده و پيروي كند و به جاي سقوط و هبوط، راه صعود را در پيش گيرد كه مهم ترين آن ها ايمان واقعي و اخلاص و عمل صالح و ولايت اولياي الهي است. باشد دراين مسير تقربي و خدايي شدن گام برداريم و از دوزخ و عذاب هاي آن در امان مانيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14