(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 31  مرداد 1389- شماره 19723

گونه هاي مختلف ليبراليسم بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد
پيروي فتنه گران از فرمول براندازي جين شارپ دست هاي نامرئي -5

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




گونه هاي مختلف ليبراليسم بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد

نوشته : مهدي جمشيدي
ليبراليسم در غرب، از آغاز ظهورش تاكنون، تحولاتي را پشت سر نهاده و صورت ها و اشكال مختلفي يافته است كه به آن ها اشاره مي كنيم: 5
- ليبراليسم كلاسيك (يا بورژوازي). كارل ماركس در توصيف همين نوع دولت گفته بود كه دولت مدرن، كميته اجرايي بورژوازي است؛ زيرا ليبراليسم كلاسيك مبتني بر حمايت از نظام سرمايه داري رقابتي و سلطه طبقات تجاري و صنعتي بر دستگاه حكومت بود. در اينگونه از ليبراليسم، مشاركت سياسي و حق رأي، محدود به مردان و سرمايه داران و ثروتمندان بود. از ديگر اصول آن، محدوديت دخالت دولت در حوزه خصوصي افراد، فردگرايي و اين فكر بود كه انسان به موجب توانايي هاي عقلي خود، موجود مختار و مستقلي- نسبت به هر مرجع اقتداري و از جمله خداوند- است كه مي تواند بر طبق آراء و عقايد خودش زندگي كند.
اين نوع دولت از اواخر قرن هجدهم تحقق يافت و جان لاك، منتسكيو و آدام اسميت از نظريه پردازان اصلي آن بودند. سرانجام، با پيدايش جنبش هاي طبقاتي اجتماعي پايين براي كسب حق رأي و مشاركت سياسي، دولت ليبرال به مفهوم كلاسيك رو به زوال رفت و زمينه براي ظهور رژيم هاي دموكراسي فراهم شد. علاوه بر اين عامل، توزيع عادلانه درآمد ملي براساس قوانين طبيعي بازار، چنانكه اقتصاددانان كلاسيك مي انديشيدند، تحقق نپذيرفت و همين امر، موجب اعتراضات طبقات پايين و تكوين جنبش سوسياليستي اوليه و گسترش مداخلات دولت شد.
- ليبرال دموكراسي. در اروپا پس از انقلاب هاي سال 1848 و بروز بحران مشاركت سياسي، روشن شد كه رژيم هاي ليبرال سرمايه داري نمي توانند به صورت گذشته ادامه يابند. عوامل مختلفي چون گسترش تقاضاي مشاركت سياسي، ضرورت دخالت فزاينده دولت در اقتصاد عمومي به منظور تأمين عدالت اجتماعي و جلوگيري از گسترش شكاف هاي طبقاتي و غيره، در نهايت موجب گذار از دولت ليبرال به دولت ليبرال دموكراتيك شد. انقلاب فرانسه به رژيمي با اين ايدئولوژي دست يافت اما ديري نپاييد كه در سال هاي 32-1929 با بروز بحران هاي اقتصادي گسترده، ضعف هاي ليبرال دموكراسي و ناكارآمدي اين رژيم نيز روشن شد.
سوسيال دموكراسي (دولت رفاهي يا دموكراسي اجتماعي). دولت رفاهي رايجترين شكل دولت مدرن است كه در واكنش به بحران هاي سرمايه داري شكل گرفته است. موج بحران در سرمايه داري در دهه 1930 كه به افزايش بيكاري، ركود و كاهش در سرمايه گذاري انجاميد، ضرورت دخالت دولت را در اقتصاد، به شكلي كاملاً جديد ايجاب مي كرد. نخستين دولت هاي رفاهي در فاصله دو جنگ جهاني در غرب پيداشدند و اقدامات گسترده اي در اصلاح نظام بانكي و مالي، افزايش هزينه هاي عمومي وماليات ها، وضع قوانين كار، ملي كردن صنايع، توزيع عادلانه درآمدها و تأمين خدمات اجتماعي و رفاهي به عمل آوردند. جان مينارد كينز، نظريه پرداز اقتصادي اين ديدگاه بود.
به عبارت ديگر، دموكراسي اجتماعي آن نوع دموكراسي است كه تا اندازه اي روح سوسياليسم در آن دميده شده است. از اين رو، از لحاظ سياست هاي اجتماعي واقتصادي، در حد وسط ميان ليبراليسم و سوسياليسم قرار مي گيرد. از نمايندگان متأخر دموكراسي اجتماعي در آمريكا، بايد از جان رالز و رونالد دوركين نام برد كه هوادار عدالت اجتماعي توزيعي و توزيع عادلانه ثروت هستند.
- نئوليبراليسم. نئوليبراليسم، نگرشي محافظه كارانه جديد در قلمرو ليبراليسم است كه با رجوع به نظام بازار آزاد، به مخالفت با ساختار دولت رفاهي برخاسته است. ليبرال هاي جديد، نظريه كينز و نقش دولت به عنوان عامل تنظيم اقتصاد سرمايه داري را مورد ترديد قرار داده اند و بار ديگر بر امتياز نظام رقابت آزاد تأكيد دارند.
از اواخر دهه 1970 در كشورهايي مثل انگلستان، آمريكا، آلمان، فرانسه و استراليا، دولت ها به خصوصي سازي اقتصادي روي آوردند و سياست هاي دولت رفاهي را به مرور كنار گذاشتند. اين تحول در واكنش به بحران ركودي صورت گرفت كه از اواسط دهه 1970، به تدريج اقتصاد غرب را دربر گرفت. كاهش هزينه هاي عمومي، راه حل نئوليبراليسم براي بحران اقتصاد سرمايه داري بوده است. بدين سان، نئوليبراليسم در حقيقت كوششي است براي بازگشت به شرايط پيش از پيدايش دولت رفاهي.فريدريش هايك از نظريه پردازان نئوليبراليسم به شمار مي آيد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5- آموزش دانش سياسي: مباني علم سياست نظري، صص 150-.147
و: حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، تهران: نشر ني، چاپ هفتم، 1380، صص 312-.307
پاورقي

 



پيروي فتنه گران از فرمول براندازي جين شارپ دست هاي نامرئي -5

تطبيق فرمول براندازي جين شارپ با اتفاقات پس از انتخابات در برخي اظهارنظرها و بيانيه هاي فتنه گران قابل ردگيري است؛ تمركز بر تئوري جين شارپ مبني بر ضرورت ايجاد همبستگي اجتماعي و تشكيل هسته هاي به هم پيوسته حاصل از پيوند
خرده جنبش هاي اجتماعي همان موضوعي است كه كانديداي شكست خورده انتخابات نيز با رونوشت برداري كامل از نسخه جين شارپ ارايه نموده است:
«آن چيزي كه به عنوان جامعه زنده و فعال نام مي بريم،
جامعه اي كه بصورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واكنش نشان مي دهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست خود را از ميان مي برد، تركيبي تشكيل يافته از چنين شبكه قدرتمندي است. وظيفه اي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورت فطري از جامعه هاي كوچك و بزرگ حتي احزاب و تشكل هاي سياسي ما
سرمي زند كه به صورت
هسته هاي معين براي چنين شبكه اعمال كنيم.
از مهم ترين قوت اين شبكه، شكل طبيعي اجزاي آن است اين واحدها عبارت از گروه هاي كوچك اما بسيار متكثر از هم فكراني است كه در غالب روابط سابقه دار دوستي يا خويشاوندي يا همكاري، نسبت به هم، آشنايي و اعتماد پيدا كرده اند؛ به صورتي كه انحلال آن ها امكان پذير نيست، زيرا به معناي انحلال جامعه است. اين واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبكه اجتماعي موثري را شكل نمي دهند. با اين همه اولين قدم در راه حل پيشنهادي اينجانب آن است كه ما ايرانيان، در هر كجاي جهان كه هستيم، بايد اين هسته هاي اجتماعي را در ميان خود تقويت كنيم. بايد خانه هايمان را رو در روي يكديگر بسازيم؛ به تعبير قرآن
خانه هاي خود را قبله قرار دهيم، يعني به اين هسته هاي اجتماعي كه واحدهاي بنيادين جامعه ما هستند بپردازيم، اهميت آن ها را بشناسيم و بيش از بيش به آن ها رو كنيم تا قدرت هاي نهفته اي كه دارند براي ما ظاهر شود. خانه هاي خود را قبله قرار دهيم؛ يعني اگر تا بيش از اين هر دو ماه يك بار همديگر را ملاقات مي كرديم اينك هفته اي دو بار گرد هم جمع شويم. قدرت شبكه هاي اجتماعي ما در اين امر است.
جمع هاي خويشاوندي، همسايگي، دوستي، جلسات قرآن، هيئات مذهبي، كانون هاي فرهنگي و ادبي، انجمن ها، احزاب، جمعيت ها، تشكل هاي صنفي، نهادهاي حرفه اي، گروه هايي كه با هم ورزش مي كنند يا در رويدادهاي هنري حاضر مي شوند، حلقه همكلاسي ها، گروه فارغ التحصيلاني كه هنوز دور هم جمع
مي شوند، همكاراني كه با هم صميمت يافته اند و......؛ هر كدام از ما در چندين نمونه از اين زيرمجموعه هاي كوچك عضويت داريم و اين دست مايه اصلي گفتگو و ارتباط ميان هسته هاي جامعه ماست. بلكه تجربيات اخير نشان داد خورده رسانه هايي كه از اين روابط زاده مي شوند، مي توانند سريع تر و موثرتر از هر رسانه عمومي ديگر عمل كنند، مشروط بر آنكه ظريفت هاي اين شبكه از طريق توافق برروي يك آرمان بزرگ به فعليت برسد.»54
موسوي همچنين در بيانيه ي ديگر خود به تشريح ابعاد اين پروژه پرداخته و مي نويسد: «وقتي كه سخن از تقويت شبكه هاي اجتماعي و يا زندگي كردن راه سبز مي شود، مي پرسند چگونه؟ همان گونه كه هستيد. سخن از آن نيست شبكه هاي اجتماعي كه وجود ندارند را شكل دهيم و قدرتمند كنيم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبكه هاي اجتماعي است كه به صورت طبيعي و به هدايتي فطري در ميانشان شكل گرفته است. بايد اهميت آنها را درك كنيم.
روز قدس امسال نشان داد اين شبكه همچون نوزادي كه به راه افتاده باشد، با سرعت باورنكردني در حال رشد است؛ به زودي سخن گفتن را هم آغاز مي كند و بزودي بالغ مي شود و همگان را به تحسين و احترام نسبت به خود وامي دارد. آن وظيفه اي كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثير انديشه هايي كه در حوالي آن شكل مي گيرد و با تذكر دايمي اهميت اين پديده مبارك از آن پرستاري كنيم.
علاوه بر آن در دانايي ملت ما قدرتي هست كه او را از تحمل بسيار رنج ها بي نياز مي كند. مردم ما براي استيفاي حقوق خود از پرداختن هزينه مضايقه ندارند، زيرا بهشت را به بها دهند نه به بهانه. اما در عين حال اگر براي نتايجي كه از حركات اجتماعي خود بدست مي آوريم، دوام مي خواهيم بايد شجاعت و فراست را هم به هم بياميزيم.»55
براي درك عميق تر تئوري «همبستگي اجتماعي» و تلاش براي ساخت «جنبش اجتماعي» ابتدا لازم است تعاريف صاحب نظران اين حوزه را مرور كنيم. در يكي از تعاريف جنبش اجتماعي آمده است:
«جنبش اجتماعي عبارت است از سازماني كاملاً شكل گرفته و مشخص كه به منظور دفاع و يا گسترش و يا دستيابي به هدف هاي خاصي به گروه بندي و تشكل اعضا مي پردازد.»
«گي روشه»، كه تعريف فوق را ارائه مي دهد، مي گويد كه جنبش اجتماعي مدعي ارزش ها، منافع و ايده هاي خاصي است كه سعي مي كند با جلب توجه عامه مردم اعضاي خود را افزايش داده و آنها را براساس فكري جديد سازماندهي مي كند.
«دوناتالا پورتا» و «ماريو دياني» در مورد جنبش اجتماعي بر اعتقادات مشترك و همبستگي هاي يك جنبش تاكيده كرده اند كه باعث بسيج مردم حول يك موضوع مي شود.56
«نيل اسكسلر» جنبش هاي اجتماعي را رفتاري خارج از تعاريف و ارزش هاي سنتي مي داند كه فراتر از هنجارها و رفتارهاي
سامان مند حركت مي كنند.57
در اين تعاريف؛ سازماندهي، مطرح كردن ارزش ها و ايده ها و همبستگي مشترك و عموماً جديد به عنوان اصلي ترين ويژگي هاي جنبش اجتماعي ذكر شده است. علي رغم تعاريف مختلف، ويژگي هاي مشتركي براي جنبش هاي اجتماعي ذكر شده كه عبارتند از:
1- داشتن اهداف مشخص و اولويت بندي شده و حتي الامكان قابل دسترسي .
2- وجود هويت مشترك و يك ايدئولوژي حداقلي كه وحدت، همبستگي و انسجام دروني را باعث شده، هدف را توجيه و مشروع ساخته و برنامه و راه كار چگونگي دستيابي به هدف را به صورتي ساده ترسيم كند.3- داشتن رهبر يا كادر كارآمد كه مورد وثوق اكثريت قريب به اتفاق اعضا و حاميان جنبش باشد.4- اصل مخالفت يا ضريب عمل جمعي مبتني برمنازعه به اين معنا كه جنبش اجتماعي هميشه در برابر نوعي مانع يا نيروي مقاوم قرار دارد كه مي خواهد بر آن غلبه كند.»58
جنبش هاي اجتماعي معمولاً در شرايطي كه گسست و عدم تعادل اجتماعي وجود دارد و نظام سياسي و اجتماعي موجود نمي توانند آن خواسته ها و نيازها را برآورده كنند با ايدئولوژي، سازماندهي و رهبري واحد به وجود مي آيند.
«ظرفيت و پتانسيل حركت اجتماعي در داخل اجتماع وقتي بيش از قدرت جذب ساختار سياسي باشد جنبش اجتماعي شكل مي گيرد. يعني ساختار صلب است در حالي كه بدنه اجتماع حالت سيال دارد، پويا و پر از انرژي است، امكان تخليه ي آن را اين ساختار سياسي به آن نمي دهد.»59
جين شارپ با معرفي جنبش هايي كه ساختار جامعه و قدرت سياسي آن را تغيير مي دهند به عنوان جنبش هاي كلاسيك معتقد است كه شكل مدرن اين جنبش ها در كشورهاي دموكرات اتفاق مي افتد و تكثر قومي يا تنوع گفتماني در آنها وجود ندارند و نمي خواهند كل ساختار را عوض كنند و گفتمان حاكم را تغيير دهند، بلكه
مي خواهند برخي تبعيض هاي موجود مثلاً عليه زنان يا سياهان را از بين ببرند.
براي تركيب دو گونه جنبش كلاسيك و مدرن، با توجه به آن كه محور جنبش اصلاحي، تغييرات تدريجي مسالمت آميز به شيوه هاي قانوني است و جنبش هاي انقلابي بر تغييرات ناگهاني و بنيادي با كاربرد خشونت تأكيد دارد و برخي اصلاح طلبان براي آنكه جمع بين دو شيوه انقلابي و اصلاحي كرده باشند از مفهمومي به نام جنبش هاي«اصقلابي» يا رفولشن60 استفاده كردند كه هم اصلاحات و هم انقلاب داشته باشند. به عبارت ديگر هم رفورم و هم رولوشن باشد.
«جنبش هاي اصقلابي كوشش كرده اند مطالبات جنبش را از بيرون ساختار حكومتي اما بدون توسل به خشونت و بدون استفاده از كينه توده هاي ناراضي پيگيري كنند.»61
از نظر محتوايي، اين جنبش ها هيچ فرقي با انقلاب ندارند، ولي چون پيامدهاي آن قابل شناسايي و كنترل است، نهادهاي موجود جامعه را ويران نمي كنند بلكه آن ها را اصلاح مي كنند و همانند انقلاب پر هزينه با پيامدهاي غيرقابل كنترل و غير قابل شناسايي نيست.
اين اصطلاح عمدتاً به معناي انقلاب بوده و بر جنبش هايي كه در سال 1989 در شرق و مركز اروپا كه در آن ها افكار ليبرال دموكراسي به كمونيزم در حال فروپاشي غلبه مي كرد اطلاق
مي شد. اين تحولات از همان خصوصيات و تعريق انقلابات بهره داشتند چنان كه در اثر پيامد اين حوادث و رويدادها از هيأت هاي حاكمه كشورها، كه پست هاي كليدي داشتند، جاي خود را به برخي نخبگان خارج از حكومت سپردند. همچنبن در اين كشورها تغييرات اساسي و بنيادي در نظام حكومتي و دگرديسي و تحول در ارزش ها به وقوع پيوست. از آنجا كه اين تحولات بدون خشونت و طي روندهاي مسالمت آميز در بطن نظام هاي حاكم شكل گرفته و بنياد آنها را بر باد دادند،
«تيموتي گارتن آش»62 در كتاب «قانون سحر آميز»63 Lanternتركيبي از واژه هاي Reform و Revolution را براي اين تحولات به كار برده است.64
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
54 . مير حسين موسوي، بيانيه شماره 11، سايت كلمه، 14/6/88
55 . ميرحسين موسوي، بيانيه شماره 13، قلم نيوز، 6/7/88
56 . دوناتالا پورتا و ماريو دياني، مقدمه اي بر جنبش هاي اجتماعي، ترجمه: محمد تقي دلفروز، نشر كوير، تهران 1383، صفحه33
57 . جواد صباغ زاده،« 1376 و جنبش هاي اجتماعي»، مجله زمانه، سال چهارم، شماره ي 31-32 ، فروردين و ارديبهشت 84، صفحه 28
58 . جواد صباغ زاده، «1376 و جنبش هاي اجتماعي»، مجله زمانه، سال چهارم، شماره 32-31، فروردين و ارديبهشت 1384- صفحه29
59 . خشايار ديهيمي،(گفتگو) «جامعه شناسي سياسي اطلاعات» ، مجله آفتاب، شماره ي 18،سال دوم، شهريور81
60Refolution
61 . حميد رضا جلايي پور، جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي، طرح نو، 1381،صفحه 130
62 Timothy Garden Ash
63 The Magic Law
64 . جواد صباغ زاده، «1376 و جنبش هاي اجتماعي» مجله زمانه، سال چهارم، شماره 32-31، فروردين و ارديبهشت 1384، صفحه 30
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14