(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 31  مرداد 1389- شماره 19723

انس با قرآن
مثبت نگري
مشارطه
حكمت هاي قرآني
بي حيائي عامل رواج بي عفتي تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي
كنكاشي پيرامون آثار و زمينه هاي دعا به عنوان آسان ترين راه تقرب به خدا
... به عذر نيم شبي كوش و گريه سحري



انس با قرآن

قال الامام علي(ع): من انس بتلاوه القرآن، لم توحشه مفارقه الاخوان.
امام علي(ع) فرمود: هر كس به تلاوت قرآن انس گيرد، از جدايي دوستان احساس تنهايي نمي كند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- غررالحكم، ح 8790

 



مثبت نگري

نقل شده است كه حضرت عيسي(ع) با حواريون بر سگ مرده اي گذشتند. حواريون گفتند: چه بوي گندي دارد اين سگ. حضرت فرمودند: چه سفيد است دندان هاي آن.(1)
همانا مراد آن حضرت از اين كلمات، تأديب آن جماعت بود و سرمشق براي ساير بندگان خدا كه نبايد هميشه در تفحص «عيب جوي» همديگر باشند، بلكه بايد خوبيهاي ديگران را ديده و بدي ها را ناديده فرض كرد و در صورت غلبه بدي ها مي توان با ارائه راهكارهاي عقلاني و منطقي براي اصلاح آنها گام برداشت.
ــــــــــــــــــــــــــ
1- مجموعه ورام، ج 1، ص 117

 



مشارطه

پرسش:
اهل عرفان و سلوك مقام اول از اقسام مرابطه را مشارطه مي دانند. لطفا در اين باره توضيح دهيد كه چگونه مي توان آن را در عمل محقق نمود؟
پاسخ:
مشارطه در اصطلاح علماي علم اخلاق، به معناي شرط و تعهد نمودن با خود است، براي انجام وظايف الهي و دستورات اخلاقي نسبت به خود و خدا و خلق. از وصاياي پيامبراعظم(ص) به ابوذر غفاري است كه فرمود: اي اباذر: انسان در زمره متقين به حساب نمي آيد مگر آنكه از نفس خود حساب بكشد، شديدتر از حساب كشيدن شريك از شريك خود تا بداند كه وسايل خوراكي و آشاميدني و پوشيدني خود را از كجا فراهم كرده است. آيا اينها را از راه حلال تهيه نموده يا از راه حرام. (وسايل الشيعه، ج11، ابواب جهادالنفس باب 96) پس بر هر عاقل زيركي، لازم است كه از محاسبه نفس خود غفلت نكند و خواهش ها و هوس هاي نفس را در تمام احوال زندگي محدود كند. به بيان ديگر وقتي كه انسان صبح كرد و از نماز صبح فارغ گشت لازم است يك ساعتي قلب خود را براي شرط و تعهد گرفتن از نفس فارغ كند، همان طور كه تاجر در وقت تسليم سرمايه اش به شريك عامل خود، ساعتي را براي قرارداد و شرط و تعهد آماده مي سازد. بنابراين هر انسان عاقلي بايد به نفس خود بگويد: اي نفس بدان كه سرمايه من عمر من است، اگر ضايع شود، عمرم ضايع شده، امروز را كه من در آن بسر مي برم روز جديدي است كه خدا مرا در اين روز مهلت داده و اجلم را به تاخير انداخته و بر من منت گذاشته كه اگر خدا جان مرا مي گرفت و از دنيا مي برد من آرزو داشتم كه دومرتبه به دنيا برگردم تا عمل صالح به جا آورم. پس اي نفس گمان كن تو مرده بودي و خدا تو را به دنيا برگردانيده است پس چرا غافلي، بيدار شو، عمرت را ضايع نكن. پس اي نفس: خود را ضايع مكن و خزائن ساعات عمرت را از كار خير خالي نكن كه بسيار پشيمان مي شوي و به درد تاسف و حسرت مبتلا مي گردي، بدان كه درد تاسف و حسرت و عذاب روحي گرچه از درد آتش كمتر است ولي از بقيه دردها بيشتر است. بعضي از بزرگان گفته اند: براي شخص گنهكار در قيامت همين بس كه خود را مغبون مي بيند و حسرت مي خورد كه چرا من مانند محسنين و نيكان كارهاي خوب، در دنيا انجام ندادم. همين حسرت و غبن، در روز قيامت او را رنج مي دهد. همان طور كه قرآن مي فرمايد: يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن (تغابن-9) روزي كه خداوند همه شما را در روز اجتماع (رستاخيز) گردآوري مي كند، آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشيماني) بنابراين سالك الي الله بايد هر روز صبح با نفس خود مشارطه نمايد كه چه كارهاي نيكي را بايد امروز انجام دهي و از چه رفتارها و عادت هاي زشت و ناپسند بايد پرهيز كني. به تعبير ديگر مشارطه با نفس يعني اينكه مومن بايدها و نبايدهاي روزانه را هر روز مي بايست مشخص كرده و تلاش نمايد آنها را در طول روز عملياتي كند.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
دربست، ممنوع!
عارفي وارد مسجد شد. عده اي را ديد كه در حال گفت وگو بودند. جواني مي گفت: فلاني مراد من است، هر چه بگويد دربست قبول مي كنم، حتي اگر الآن كه روز است بگويد شب است، من قبول دارم!
ديگري گفت: درست است كه مراد شما ممكن است آدم بزرگي باشد اما، خداوند عقل هر كس را هم در سر خود او قرار داده است، اگر شما از عقل و قدرت انديشه و استدلالتان استفاده نكنيد، هم به خودتان ستم كرده ايد و هم گمراه شده ايد!
سومي كه دوست آن جوان بود گفت: او درست مي گويد! او هم مراد اوست و هم مراد من! اگر بگويد ماست سياه است، من هم مي گويم سياه است! چون مرد بزرگي است!
در اين هنگام عارف به نزد آنها رسيد. سلام كرد و آماده برگزاري نماز براي شادي روح پدرش شد.
ناگهان يكي از افراد جمع حاضر رو به عارف كرد و گفت: آقا! عيبي دارد كه انسان كسي را خيلي قبول داشته باشد؟
عارف گفت: اگر منظور از خيلي قبول داشتن اين است كه در روز بگويد الآن شب است يا بگويد ماست سياه است و كسي آن را باور كند، بله اين طور خيلي قبول داشتن موجب هلاكت مراد و گمراهي مريد است.
اما اگر منظور از خيلي قبول داشتن اين است كه مراد شما خيلي منطقي است و مطابق آيات و روايات و عدالت سخن گفته و عمل مي كند و مصاحبت و مريدي شما باعث كمالتان مي شود، اين كار نه تنها عيبي ندارد بلكه خيلي هم خوب است، مشروط بر اينكه همواره عقل و انديشه خويش را هم به كار بيندازيد و از اين نيروي شگرف خدادادي استفاده كنيد.
جوان اظهار داشت: حاج آقا! ما دربست فلاني را قبول داريم ديگر چه احتياجي به نيروي فكر و انديشه و سبك و سنگين كردن امور داريم به قول معروف: هر چه آن خسرو كند، شيرين بود!
عارف نگاه مهربانانه اي به او كرد و گفت: پسر عزيزم! اين طور تعبيرها درباره معصومين(ع) كه مبرا از هرگونه خطا و اشتباه كوچك و بزرگي هستند، صدق مي كند، نه در مورد انسان هايي كه خارج از عصمت هستند. خداوند سبحان در اين باره فرموده اند:
والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا. و(اولياءالله) كساني اند كه (حتي) هرگاه آيات پروردگارشان (هم) به آنها گوشزد مي شود كر و كور (و بدون بصيرت) روي آن نمي افتند(1)...
خداوند متعال در آيات متعدد قرآن، مومنان را به انديشه، تفكر منع پيروي كوركورانه، ارزيابي رفتار و گفتار ديگران و انتخاب بهترين ها دعوت كرده است.
حضرت حق، صريحا خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايند: قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره... (به مردم) بگو: اين (دين اسلام) راه من است! من و پيروانم، با بصيرت كامل، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم(2) و...
جمع حاضر، ساكت بودند و جوان مزبور درحالي كه سرش را پائين انداخته بود گفت: عجب! كه اين طور! و پيرمرد روشن ضمير جمع حاضر نيز نجوا كرد: خدا را شكر كه ما را به اين همه نعمت هدايت فرمود وگرنه ما به اينها (حقايق و نعمت ها) راه نمي يافتيم(3)
سپس عارف افزود:
گر شود عقل بشر سلطان او
مي شوند حور و پري قربان او
عقل با ما عشقبازي مي كند
مي نهد غير و چه نازي مي كند!
عقل شد اصل و اساس فهم دين
جهل مي سازد بشر را غرق كين(4)
پي نوشت ها:
1- فرقان 73
2- يوسف 108
3- اعراف 43
4- مثنوي گل روي خدا ص 42

 



بي حيائي عامل رواج بي عفتي تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
در مباحث گذشته گفته شد اولين محيطي كه انسان در آن ساخته مي شود و روش ياد مي گيرد و در روشگيري اش هم بسيار سريع است، محيط خانوادگي است. رابطه تنگاتنگ كه بر محور محبتهاي شديد بين پدر و مادر و فرزند است، از نظر روش دادن به فرزند، نقش اساسي و زيربنايي دارد.
در تربيت فرزند، پدر و مادر بايد پرده داري كنند و مراقب فرزند باشند كه اين وديعه الهي يعني حياء در او رشد كند نه اينكه آن را سركوب كنند. پدر و مادر بايد مراقبت كنند كه پرده دري نشود. همچنين اين نكته تاكيد شد كه بسياري از احكام شرعيه ما بر محور حيا استوار است؛ چه احكام اجتماعي و چه احكام فردي. در باب اجتماعي، مسئله امر به معروف و نهي از منكر و در باب مسائل فردي، غيبت مثالي است كه به آن اشاره شد. در مطلب حاضر كه از پايگاه اطلاع رساني
معظم له انتخاب شده ، ر ادامه مباحث استاد را پيرامون نقش حيا در ايجاد پاكدامني و مضرات بي حيايي پي مي گيريم.
در مورد رابطه بين حيا و ايمان بايد متذكر شد كه حيا و دين، خود يك بحث مفصل است. من فقط راجع به رابطه حيا با احكام يك اشاره كردم والا رابطه بين حيا و ايمان، رابطه بين حيا و دين يك رابطه بسيار دقيق و محكم است و اين بحث معمولا در مباحث معرفتي مطرح مي شود. رابطه حيا با عقل و قلب و نفس و جوارح هر كدام يك بحث مجزاست. اينها كه در بحث ما هست، حياي جوارحي است. بعد هم حيا من الله، حيا من الخلق، حيا من النفس و مطالبي از اين دست مطرح است.
حيا، نخ تسبيح ايمان
ما روايات بسياري در اين زمينه داريم كه رابطه بين حيا و ايمان را مطرح مي كند يك روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه: «لاايمان لمن لاحيا له»(كافي/2/106) كسي كه حيا ندارد، ايمان ندارد.
به طور كلي، حضرت ايمان را كانه بر حياء استوار مي كند. در اين باره ما در رواياتمان مثلا از امام باقر(14) داريم كه فرمود: «الحياء و الايمان مقرونان في قرن و اذا ذهب احدهما تبعه صاحبه(همان)» حيا و ايمان دو همراه هستند كه هرگاه يكي از آنها برود ديگري بدنبالش خواهد رفت.
يعني حيا و ايمان به تعبيري با يك نخ، به هم پيوند دارند؛ مثل بند تسبيح كه دانه ها را كه به همديگر متصل كرده است. اينها تمام، جنبه هاي كنايي دارد و زيبا هم هست. اگر اين پرده حيا دريده شود، دين هم رفته است. مطمئن باشيد!
حتي در يك روايت، پيغمبر اكرم فرمود: الحياء هو الدين كله ]كنز العمال/ 5757) حيا همه دين است. حضرت مي خواهد بگويد كه اگر حيا برود ديگر از دين و ايمان خبري نيست؛ حتي در بعد اعتقادي.
چون الان بحث من اين نيست، آن را كنار مي گذارم. خواستم اين را بگويم كه تأثير حيا نه تنها بر بيشتر احكام است بلكه بر تمام دين تأثير دارد. حتي نسبت به اصل دين كه بايد در جاي خودش بررسي شود.
آيات درباره روابط خانواده، خيلي روشن است كه مراقب باشيد و نگذاريد اطفالتان در خلوتگاه هاي شما سرزده وارد شوند. مراقب باشيد كه وقتي آنها مي آيند شما در يك حالي باشيد كه قباحت دارد نباشيد. طوري نشود كه پرده دري بشود! پرده حياي فرزند را حفظ بكنيد و به اينها بياموزيد كه با اجازه وارد بشوند و سرزده وارد نشوند.
اعلام خطر پيامبر
در روايتي پيامبر(ص) فرمود: الصبي و الصبي و الصبي والصبيه و الصبيه و الصبيه يفرق بينهم في المضاجع لعشر سنين ]وسايل/20/132[ پسر بچه! پسر بچه! پسر بچه! دختر بچه! دختر بچه! دختر بچه! وقتي به ده سالگي رسيدند جايشان بايد از همديگر جدا شود.
فرمود: پسر بچه! پسر بچه! پسر بچه! بعد از آن، دختر بچه! دختر بچه! دختر بچه! خيلي مهم است كه هر كدام را سه بار گفتند. رسول خدا چه مي خواهند بگويند؟ بين بسترهاي اين ها فاصله بيندازيد، وقتي به ده سالگي رسيدند! يعني دو پسر بچه ده ساله را در يك بستر نخوابانيد! دو دختر بچه كه ده ساله شدند را در يك بستر نخوابانيد! دقت كنيد اول مي فرمايد: پسرها را! بعد مي گويد دخترها را در اين سن جدا كنيد! اين تكرار خيلي روشن و گوياست. اگر بخواهيم ضعيفش كنيم، بخاطر اين است كه حضرت مي خواهد هشدار بدهد. اگر بخواهيم با انصاف تر برخورد كنيم، بايد بگوييم: دارد اعلام خطر مي كند!
علت اين است كه وقتي بچه به اين سن مي رسد، مميز مي شود. ده سالگي سني است كه بچه در آن غالبا مميز مي شود، تميز مي دهد. اين رابطه تنگاتنگ ممكن است به پرده داري اش ضربه بزند و در نتيجه به پاكدامني اش سرايت كند.
حياء، ريشه پاكدامني
حال ريشه عفت چيست؟ عفت از شاخه هاي حياست. علي(ع) مي فرمايد: «سبب العفه ، الحياء» سبب پاكدامني حياست.
آنچه موجب پاكدامني مي شود، پرده داري و حيا است. حتي حضرت يك موازنه مي كند بين اينها مي فرمايد: «علي قدر الحيا، تكون العفه ]غررالحكم/652[ پاكدامني به مقدار حيا و پرده داري ست.
چون حيا جنبه كمي ندارد و مربوط به روح است، جنبه كيفي دارد، شدت و ضعف دارد. هرچه حيا شديدتر باشد و پدر و مادر روي آن كار كردند، عفت و پاكدامني او بيشتر مي شود. فرزند به مقدار حيايش، پاكدامني پيدا مي كند. پدر و مادر بايد دنبال اين باشند كه از همان كوچكي، مراقبت كنند كه اين حيا كه يك پوشش الهي بر روي روح انسان است و هر انساني هم دارد، دريده نشود. بايد روي آن كار بكنند تا شكوفا شود. همه ما از نظر نهادمان موحد هستيم، اما بحث چيست؟ اگر روي آن كار كنيم مي رود بالا، كار نكني از بين مي رود؛ استعداد است، در وجود فرزند نهفته مي باشد.
پيغمبر اكرم در اين روايت، ده سالگي را فرمود؛ روايت مرسلي هم صدوق دارد كه حتي در آن، سن را كمتر نقل مي كند. آنجا شش سال را نقل مي كند. آنچه مسلم است، اين كه وقتي بچه به اين حد برسد- ما تعبير مي كنيم- چشم و گوش او باز مي شود، بايد مراقب اين روابط بود.
اختلاط پسر و دختر، خيانت به جامعه
گاهي يك سنخ امور را مطرح مي كنند كه مثلا اختلاط پسر و دختر چه اشكالي دارد؟ ببينيد چه جنايتي را اينها نسبت به جامعه دارند مرتكب مي شوند! من روايت خواندم. يك وقت نشود اينها با هم رابطه تنگاتنگ اين گونه پيدا كنند. در خلوتگاه والدين بي اجازه وارد نشوند! نترسيد كه مي گويند: فلاني سنتگرا است. بله افتخار من اين است كه سنتگرا هستم! چون پيغمبر من سنتگرا است. من تابع او هستم. تابع سنت انسانيه و الهيه ام. نه سنت حيوانيه روشنفكرمآبانه! از چه كسي اين حرفها را نقل مي كنند؟ اولين سنتگرا پيغمبر بود. او مي گويد، من نمي گويم. «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي (نجم/4)» او از سر هوس سخن نمي گويد. هرچه مي گويد وحي اي است كه به او شده است.
آنچه كه در اين باب مي گويد، با فطرت انسانيت همسو است. اي كاش لااقل مي رفتند آن بت پرست را مي ديدند و حيا را از او ياد مي گرفتند. شما قصه حضرت يوسف را مي دانيد. من يك روايت از امام باقر(ع) براي شما مي خوانم كه وقتي از ايشان راجع به جريان حضرت يوسف سوال مي شود، حضرت فرمودند: در آنجايي كه زليخا يوسف را به گناه دعوت كرد، پوششي روي بتش انداخت. من يك قسمت از روايت را مي خوانم: «فقال لها يوسف: ما صنعت؟» يوسف به او گفت: چه كار بود كردي؟ «قالت: طرحت عليها ثوبا استحيي ان يرانا» روي او پوششي انداختم. حيا مي كنم كه اين بت ما را ببيند. فقال يوسف(ع): فانت تستحيين من صنمك و هو لايسمع و لايبصر و لااستحيي انا من ربي؟ (تفسير عياشي/2/471)» حضرت امام باقر فرمود: يوسف در جواب او گفت: تو از بت خود حيا مي كني، حال آنكه او نه مي شنود و نه مي بيند. نه سميع است، نه بصير حال من نبايد از پروردگارم خجالت بكشم؟ تو از بت خود خجالت بكشي، من از خدايم خجالت نكشم؟!
ملاصدرا مي گويد: مسئله حيا غريزه اي انساني است. وجه امتياز انسان از حيوان است. بت پرست هم خجالت مي كشد، اكتسابي نيست. تو از خدايت خجالت نمي كشي؟ «ألم يعلم بأن الله يري (علق/ 41)» آيا نمي داند كه خدا مي بيند؟
مسئله اين است كه اگر انسان بخواهد انسانيتش را حفظ بكند، بايد پرده دار باشد. پرده دري، انسان را از وادي انسانيت، دور مي كند.
پدر و مادر ، آموزشگر حيا در خانواده
تمام دستورات ديني ما، دقيقاً حساب شده است. تمامش براي حفظ انسانيت من و تو است؛ و بعد از آن هم براي حفظ الهيت است. هم بعد انساني، هم بعد الهي است. نگاه كنيد از كجا هم شروع مي كند؟! از همان اول، از محيط خانواده؛ از همان موقع كودكي دستورات داده شده تا آخر.
اينكه من عرض كردم- اي پدر، اي مادر- بدان تو غيرت داري؟- گفتم: غيرت، حالتي روحي است كه از محبت نسبت به فرزند نشأت گرفته است. به اين مي گويند: غيرت براي حفظ و حراست محبوب؛- بايد هر كس ديگري را كه دوست داري، نسبت به او غيرت داشته باشي و او را حراست كني. پدر كه به بچه ات علاقه مندي! مادر كه به بچه ات علاقه مندي! غيرت داشته باش! او را در بعد انساني و الهي اش حفظ كن! نگذار مثل حيوانات بشود، «ان الغيره من الايمان» (وسايل/92/451) اگر دين داري بايد غيرت داشته باشي و از انسانيت و الهيت وجودي فرزندت حفاظت كني.
رواج بي حيايي در جامعه، منشاء بي عفتي
رابطه ميان غيرت و مسئله حيا هم تماماً هماهنگ است. معارف ما اينگونه است، يك انسان و نه مؤمن! هر آدمي كه بخواهد انسانيت خودش را حفظ بكند، بايد يك چنين غيرتي نسبت به بچه اش داشته باشد؛ چه دخترش، چه پسرش. اگر بخواهيد فرزندانتان را عفيف بار بياوريد، بدانيد عفت از حيا نشأت گرفته است، شاخه ايست از حياء. علي(ع) فرمود: سبب عفت، حيا است. هر مقدارحيا بالا برود، سطح عفت و پاكدامني هم بالا مي رود.
منشأ بي عفتي در جامعه ما، بي حيايي است. مردم را دريده كردند. عواملي هم كه اين پرده را مي درند، متعدد است. پدر و مادر بايد بر سرشان بزنند؛ هيچ كار هم نمي توانند بكنند. تا آن موقع كه در محيط خانواده است، در دست والدين است. وقتي كه رفت بيرون و در محيط آموزشي قرار گرفت، بدبختي او افزايش مي يابد. بدتر از همه هم محيط حاكم بر جامعه است.

 



كنكاشي پيرامون آثار و زمينه هاي دعا به عنوان آسان ترين راه تقرب به خدا
... به عذر نيم شبي كوش و گريه سحري

خليل منصوري
دعا و نيايش به درگاه الهي، آسان ترين راه ارتباط با خدا و تقرب به وي و هم چنين دست يابي به مقامات انساني و پاسخ گويي به نيازهاي مادي و معنوي است. ماه رمضان به سبب قداست و شرافت زماني آن، بهترين فرصت براي نيايش است و لذا ماه رمضان را فصل دعا و نيايش و مناجات مي شمارند. دست هاي مومنان و بندگان خدا براي بهره گيري از ضيافت الهي بلند است و خداوند به شرافت و كرامت اين ماه پربركت افزون بر شست و شوي مردم از گناه، فرصت هاي زايش از نو را هديه مي كند تا دوباره با ظرفيت و استعداد و توان جديد به سير كمالي و تكاملي خويش بازگردند و از نعمت خلافت ربوبي خداوند بهره گيرند و به مقامات انساني دست يابند.
نويسنده در اين نوشتار با توجه به اهميت دعا در روزها و زمان هاي خاص، كوشيده است تا تحليل قرآن از آثار و بركات نيايش در اين ماه را ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
نيايش، آسان راه ارتباط و تقرب
نيايش كه در زبان عربي از آن به دعا تعبير مي شود هرچند كه از نظر لغت و ريشه مفهومي، تفاوت هائي دارد ولي يك مفهوم خاص مشتركي را بيان مي كند؛ زيرا دعا در لغت به معناي درخواست انجام دادن چيزي است (معجم الفروق اللغويه، ص 534).
اين واژه به معاني مختلفي همچون استغاثه و عبادت نيز در فرهنگ عربي و قرآني به كار رفته است. (لسان العرب، ج 4، ص 359، «دعا».)
در فرهنگ و اصطلاحات اسلامي و عربي براي دعا شروطي بيان شده است كه مي توان از آن ها به عنوان شرط تحقق مفهومي اصطلاح دعا ياد كرد. از جمله اين شروط آن است كه كسي كه از او درخواست مي شود بايد بالاتر از درخواست كننده باشد. (معجم الفروق اللغويه، ص .231)
در قرآن، دعا و درخواست از خداوند براي مقاصد گوناگون آمده است كه 1- توحيد و ثناي الهي؛ 2- طلب عفو و رحمت؛ 3- خواستن بهره دنيايي، از جمله اين موارد است. سبب نامگذاري اين شيوه از ارتباط ميان خدا و بنده از آن رو بوده است كه در هنگام دعا، انسان، كلام خويش را با «ياالله»، «يارب»، «يا رحمن» آغاز مي كند. (لسان العرب، ج 4، ص 359، «دعا».)
از آن جايي كه مفهوم دعا در كاربردها و فرهنگ اسلامي و قرآني، از نوعي عموميت و فراگيري برخوردار است، تنها شيوه خاصي، دعا شمرده نمي شود. از اين رو روش هاي ديگري كه ما از آن ها به عناوين و مفاهيم ديگري همچون استغفار، استعاذه، استغاثه و استعانت ياد مي كنيم در زير مجموعه دعا قرار مي گيرد. البته اين گونه امور گرچه به نوعي معناي دعايي دارند، ليكن از آنجا كه هر يك داراي مسايل و مطالب مهم و شرايط خاصي است به صورت مستقل از دعا مطرح مي شود و در اين جا تنها مراد و مقصود ما از دعا همان نيايش خاص است كه شخص در هنگام درخواست از واژگاني چون اللهم و يا رب و الهي و مانند آن استفاده مي كند و به شكل خاصي خداوند را مخاطب قرار مي دهد تا ارتباطي با مبداء هستي برقرار سازد.
بنابراين آنچه مقصود اين نوشتار است نيايش و دعا به مفهوم خاصي است، هرچند كه امور ديگري چون استغفار و استعاذه و استغاثه در حوزه دعا قرار مي گيرد ولي نيايش خاص شمرده نمي شود.
به هر حال دعا امري پسنديده است؛ زيرا بيانگر اين است كه انسان همواره ربوبيت و پروردگاري خداوند را در نظر دارد و او را افزون بر خالقيت و آفريدگاري به ربوبيت و پروردگاري نيز مي شناسد و از اين مقام ربوبيت مي خواهد كه مسايل و مشكلات او را حل و فصل نموده و يا امري را براي او تحقق بخشد و عنايت خاصي به وي داشته باشد.
بر اين اساس مي توان گفت كه دعا خود مهم ترين ابزار دوري بشر از غفلت از خدا است. انساني كه از غفلت رهايي يابد امكان شدن و دست يابي به مراتب كمالي و تقربي براي او فراهم تر است. از اين رو نيايش سرچشمه غفلت زدايي بشر از خدا مي باشد و اين كه انسان مي تواند با نيايش، به امور و مقدماتي دست يابد كه از راه هاي ديگر شدني نيست. افزون بر اين كه دعا موجب مي شود تا شخص با كم ترين هزينه و عمل، بيش ترين سود و بهره را ببرد و از عنايات خاص خداوندي استفاده كند.
شخصي كه مي خواهد به خداوند تقرب جويد و از اين تقرب و نزديكي بهره مند گردد مي تواند با نيايش به عنوان كوتاه ترين راه ارتباطي با خداوند بهره مند شود؛ زيرا خداوند همواره در كنار اوست و كسي كه از نسيان و غفلت رهايي يابد و حضور خداوند را در كنار خويش احساس كند به سادگي مي تواند با خداوند ارتباط برقرار كرده و از عنايات خاص او بهره مند گردد.
خداوند بارها در آيات مختلف به اين نكته توجه مي دهد كه غفلت از خداوند و يا فراموشي او، موجب مي شود تا خداوند نيز شخص را فراموش كند و توجه و عنايتي به او نداشته باشد. (حشر آيه 19 و نيز توبه آيه 67) اين در حالي كه اگر كسي به خداوند توجه داشته باشد و همواره ذكر او را بر زبان آورد و دست هاي خويش را به نيايش بلند كند همواره حضرت حق را در كنار خود (نحل آيه 77 و ق آيه 16 و واقعه آيه 85) و اجابت كننده به خواسته خود مي يابد. (غافر آيه 60) چنان كه بارها نسبت به پيامبران و اشخاصي كه دست به دامن او شده و وي را خوانده اند پاسخ مناسب و سريعي داده است. (انبياء آيات 88 و 76 و 84 و 90)
آثار دعا
باتوجه به آيات قرآني مي توان براي دعا و نيايش دست كم سه كاركرد و اثر شناسايي و معرفي كرد كه عبارتند از دفع بلا و گرفتاري يا رفع مشكل و دشواري، و يا جلب و جذب نعمت.
اين سه كاركرد نيايش را خداوند در گزارش هايي كه درباره افراد و يا اقوام بيان داشته توضيح داده است.
يكي از مهم ترين آثار دعا، رهايي انسان از گناه و خطا و در نتيجه از آثار و تبعات منفي آن است. خداوند بيان مي كند كه انسان مي تواند با بهره گيري از نيايش، خود را از شر گناه و نيز آثار و تبعات آن در امان نگه دارد. از جمله آياتي كه اين كاركرد نيايش را بيان مي كند مي توان به آيه 58 سوره بقره و آيات 147 و 148 و نيز 193 و 195 سوره آل عمران اشاره كرد.
خداوند در آيه 16 سوره قصص با اشاره به داستان حضرت موسي(ع) بيان مي كند كه آن حضرت چگونه توانست از آثار دعا براي دفع برخي از آثار خطا و ترك اولي خويش استفاده كند؛ زيرا آن حضرت با اقرار ظلم و ستم به نفس خويش در انجام درگيري به قبطي مي فرمايد: رب اني ظلمت نفسي فاغفرلي فغفر له انه هو الغفور الرحيم. اين گونه است كه خداوند او را در حفاظ و پوشش غفوريت خويش قرار مي دهد و موجب مي شود تا از آثار و تبعات ترك اولي خويش در امان ماند.
انسان با دعا به خداوند نزديك مي شود و اسباب تقرب به او را فراهم مي آورد. چنان كه گفته شد، اگر كسي خداوند را همواره به ياد داشته باشد خداوند نيز او را به ياد خواهد داشت و در هيچ حالي او را فراموش نمي كند و همين موجب مي شود تا بستر و فضايي فراهم آيد تا شخص بتواند ظرفيت ها و استعدادهاي كمالي خويش را آشكار سازد. بر اين اساس گام به گام به سوي خدا تقرب مي جويد و با اعمال و اكمال خود به مقامات كمالي خاص دست مي يابد. از اين رو در آيه 99 سوره توبه يكي از كاركردها و آثار نيايش تقرب به خداوند دانسته شده است. اگرچه آيه درباره دعاي پيامبر(ص) است كه موجبات تقرب مؤمنان انفاق گر را فراهم مي آورد ولي اين معنا را مي توان به دست آورد كه دعا از چنان خاصيت و ويژگي اختصاصي برخوردار است.
بنابراين مؤمنان براي دست يابي به تقرب مي توانند با واسطه كردن پيامبر(ص) در دعا و نيايش خويش، خود را به خداوند نزديك سازند.
از ديگر كاركردهاي دعا در راستاي نقش نخست و اصلي آن مي توان به جلب رحمت (اعراف آيه 56 و 156 و نيز مريم آيه 2 و 3 و انبياء آيه 83 و 84) و جلب عنايت خاص خداوند (انعام آيه 52 و فرقان آيه 77) و در حقيقت جلب فضل خداوندي (نساء آيه 32) اشاره كرد. به اين معنا كه شخص با نيايش، خود را به خدا نزديك مي سازد و موجبات جلب رحمت و عنايت خداوندي را فراهم مي آورد به گونه اي كه با بهره گيري از اين مقام، از فضل خداوندي سود مي برد و فراتر از آن چه حق وي بوده، خداوند به فضل خويش به وي عنايت مي كند.
مهم تر از اين مسايل كساني كه مي خواهند محبوب خداوند شوند و محبت وي را به سوي خويش جلب كنند، بهترين و كوتاه ترين و آسان ترين راه، بهره گيري از عامل دعاست كه خداوند در آيه 147 و 148 سوره آل عمران به آن اشاره كرده است.
آيات فوق به اين نكته توجه مي دهند كه اصولا يكي از مصاديق احسان و نيكوكاري، دعا است. از اين رو مي فرمايد: و ماكان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين... و الله يحب المحسنين. به اين معنا كه اين گفتار و نيايش هاي آنان مصداقي از مفهوم احسان است، چنان كه دوري از اسراف در امور نيز يكي از مصاديق احسان است كه عبارت والله يحب المحسنين آن را تأييد مي كند. اين مطلب را آيه 56 سوره اعراف نيز مورد توجه و تاكيد قرار مي دهد كه يكي از آثار و كاركردهاي نيايش قرار گرفتن در جرگه محسنان است.
چنان كه گفته شد اگر بخواهيم آثار دعا را دسته بندي كنيم يكي از كاركردهاي عمده و كلي و اصلي آن، كاركرد دفعي و سپس كاركرد رفعي است. از جمله مصاديق كاركردهاي رفعي دعا مي توان به درمان و رفع بيماري ها كه در آيه 83 سوره انبياء درباره ايوب(ع) بيان شده اشاره داشت كه خداوند مي فرمايد: و ايوب اذ نادي ربه اني مسني الضر و انت ارحم الرحمين¤ فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر و ءآتينا اهله. البته همين مطلب به شكلي ديگر در آيه 41 و 43 سوره ص آورده شده است؛ زيرا خداوند مي فرمايد: و اذكر عبدنا ايوب اذ نادي ربه اني مسني الشيطان بنصب و عذاب¤ اركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب¤ ووهبنا له اهله و مثلهم معهم رحمه منا و ذكري لاولي الالباب.
از ديگر مصاديق كاركرد رفعي مي توان به رهايي شخص از غم و اندوه اشاره كرد كه در آيه معروف به ذكر يونسي، به تفصيل آمده است و خداوند در اين آيه به صراحت مردم را اميدوار مي سازد كه اين شيوه درمان و رفع اندوه و غم و گرفتاري اختصاص به حضرت يونس(ع) نداشته و همه مؤمنان مي توانند با بهره گيري از ذكر يونسي از بلا و گرفتاري و اندوه و غم رهايي يابند: و ذالنون اذ ذهب مغضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لااله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين¤ فاستجبنا له و نجينا من الغم و كذلك ننجي المؤمنين. (انبياء 78 و 88)
در همين دسته كاركردهاي رفعي دعا مي توان به رفع بلا و دشواري ها اشاره كرد كه آيات 04 و 14 سوره انعام و نيز 134 و 135 سوره اعراف و آيات 21 و 32 سوره يونس به آن توجه مي دهد و با ذكر مصاديق عيني و گزارش از گذشته مي كوشد تا مردم را به دعا و نيايش براي دست يابي به اين كاركرد ترغيب نمايد. البته آياتي كه به اين نقش و كاركرد نيايش توجه دارد بيش تر از آن است كه بتوان دراين مقاله به همه آن ها پرداخت.
از ديگر كاركردهاي كلي و اصلي دعا مي توان به كاركرد جلبي آن اشاره كرد كه برخي از نمونه هاي آن ذكر شد ولي براي تتميم فايده و بهره مندي و نيز تشويق و ترغيب مومنان به دعا به برخي ديگر كه در آيات مختلف قرآن بدان ها اشاره شده توجه داده مي شود.
از جمله اين كاركردها و آثار مي توان به حفظ آبرومندي در قيامت (190 تا 195 سوره آل عمران)، برخورداري از امدادهاي غيبي و خاص خداوندي (بقره آيات 250 و 251 و انبياء آيه 67 و 77) بازگرداندن خانواده (انبياء آيات 38 و 48 و نيز ص آيات 14 و 34) بهره مندي از پاداش هاي دنيوي و اخروي (آل عمران آيات 147 و 148) بهره مندي از حسنه در دنيا و آخرت (بقره آيات 201 و 202) بهره مندي از نعمت (ابراهيم آيه 43) پيروزي بر دشمن (بقره آيات 250 و 251) تامين خواسته ها و نيازها (ابراهيم آيه43 و طه آيات 52-63) فرزند دارشدن در سنين سالخوردگي و يا مواردي كه به طور طبيعي به نظر مي رسد كه امكان آن هم فراهم نيست (آل عمران آيات83-04 و نيز ابراهيم آيه 93) و نيز مصونيت يابي از گناه و انحرافات مختلف (يوسف آيات 33 و 43) اشاره كرد.
كوتاه سخن آنكه انسان هرچيزي را مي تواند از راه دعا به دست آورد و هر مشكل و گرفتاري را از پيش روي خويش بردارد و هر نعمتي را به چنگ آورد مشروط بر آنكه زمينه هاي دعا و اجابت آن فراهم بوده باشد و حكمت و مصلحت خدا نيز بر آن تعلق گرفته باشد.
زمينه هاي دعا
انسان براي هر امري از خرد و كلان مي تواند از نيايش و دعا بهره مند شود ولي برخي از امور موجب مي شود كه انسان در شرايطي خاص قرار گيرد و زمينه هاي مساعدي را فراهم آورد. اصولا همه انسان ها نمي توانند در مقام اخلاص كامل قرار گيرند و از اين رو دعاي آنان به جايي نمي رسد. اين دسته از انسان ها تنها در هنگام اضطرار و خوف و ترس، از همه چيز مي برند و تنها متوجه خدا مي شوند و اين گونه است كه نوعي اخلاص اضطراري در شخص ايجاد مي شود و همين اخلاص هرچند اضطراري موجب مي شود كه دست به دامن خداوند شوند و از روي اخلاص دعا كنند و خداوند از آن جايي كه هر مخلصي را پاسخ گوست، به دعاهاي اين اشخاص نيز پاسخ مثبت مي دهد و مشكل و يا گرفتاري ايشان را حل و دشواري را از پيش پاي آنها برمي دارد.
براين اساس مهم ترين علل و عواملي كه زمينه هاي دعا در انسان را پديد مي آورد غيراز بصيرت كه از آن انسان هاي مومن و كامل است، اموري چون اضطرار، بيماري، پيري، ترس، سختي ها و مشكلات، ناكامي، قحطي و خشكسالي، عذاب هاي دنيوي و اخروي و مشاهده عذاب و مانند آن مي باشد كه در آيات قرآني به عنوان علل و عوامل نيايش مردم بيان شده است.
زمينه هاي اجابت دعا
قرآن مهمترين عاملي كه موجب پاسخ گويي سريع خداوند به دعا مي شود را اخلاص مي شمارد و از آن جايي كه به هرشكلي مي كوشد تا مردم گرايش به توحيد پيدا كنند حتي گرايش اضطراري ايشان به اخلاص و توحيد را عاملي براي اجابت دعا و نيايش مي داند و مي فرمايد كه قرارگرفتن انسان در شرايط اضطرار و درماندگي، زمينه ساز اجابت دعاست. (انعام آيه 36 و 46 و يونس آيات 21 و 22 و نيز نمل آيه 26 و همچنين آيات ديگر)
البته خشوع و فروتني (انبياء آيه 98 و09) بيم و اميد و خوف و رجا (انبياء آيه09 و اعراف آيه 65) سبقت دركارهاي خير و نيك (انبياء آيه 09) و عمل صالح وكارهاي شايسته (شورا آيه 62) احسان و نيكوكاري (بقره آيه 85 و آيات ديگر) و نيز دوري و اجتناب از گناه و فساد و تباهي (اعراف آيه 65) از مهمترين علل وعواملي است كه بستر مناسب را براي اجابت دعا و نيايش از سوي خداوند فراهم مي آورد و يا اسباب تسريع در اجابت دعا مي شود.
ماه رمضان، ماه نيايش
بي گمان يكي از مهمترين ماهها براي دعا، ماه مبارك رمضان است كه ماه ضيافت الهي است و خداوند به مهمانان خويش كه با روزه به استقبال تقوا رفته و كوشيده اند تا خود را در مسير سازندگي قرار دهند، كمك و ياري مي رساند تا به شكل بهتري زندگي كنند و از مواهب و نعمت هاي خداوندي بهره مند گشته و از بلا و خطر و عذاب برهند.
از اين رو ماه مبارك رمضان را ماه دعا و نيايش دانسته اند تا اسباب تقرب و نزديكي به خداوند فراهم آيد.
يكي از بهترين اوقات دعا دراين ماه مبارك هنگام شام است؛ زيرا شامگاهان و هنگام خواندن نماز عشا، زماني مناسب براي دعاكردن است كه خداوند در آيه 25 سوره انعام و نيز82سوره كهف به آن اشاره كرده و مي فرمايد: ولاتطرد الذين يدعون ربهم بالغدوه والعشي يريدون وجهه (انعام 25) چنان كه همين مطلب را در آيه 82 سوره كهف اين گونه بيان مي كند: واصير نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوه والعشي يريدون وجهه.
از ديگر اوقات مي توان به صبحگاهان و سپيده دمان اشاره كرد كه زمان مناسب براي دعاست. آيات پيشين به صراحت اين معنا را بيان كرده است؛ زيرا دعاكنندگان به هنگام صبحگاهان، مورد حمايت و ستايش خداوند هستند، به ويژه كه دعاي صبح و شب، موجب زدودن غفلت از ياد خدا و حضور قلب مي شود. (كهف82)
از ديگر اوقات موثر و مفيد براي نيايش، دعاي نيمه شب است كه خداوند در آيات 51 و 61 سوره سجده به آن اشاره كرده است به ويژه اگر اين نيايش ها با بيم و اميد و خوف و رجا باشد. خداوند در اين باره مي فرمايد: «انما يومن يايلتناالذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لايستكبرون تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون. به اين معنا كه اين افراد در هنگام نيمه شب در رختخواب و هنگامي كه اين پهلو و آن پهلو مي شوند از روي بيم و اميد خداوند را مي خوانند و او را نيايش مي كنند.
البته اين آيه به نقش مهم انفاق براي جلب رضايت خداوند توجه داده است و اين نشان مي دهد كه براي اجابت دعا، دادن انفاقات مالي مي تواند بسيار مفيد و سازنده باشد. حافظ دراين باره خوش سروده است كه:
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
دعاي نيمه شبي دفع صد بلا بكند
وي همچنين مي سرايد:
سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي
دعاي صبح و آه شب، كليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي رو كه با دلدار پيوندي
يا
مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند
به عذر نيمه شبي كوش و گريه سحري
يا
سوز دل، اشك روان، آه سحر، ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مي بينم
يا
اي نسيم سحري بندگي ما برسان
كه فراموش مكن وقت دعاي سحرم

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14