(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 31  مرداد 1389- شماره 19723

چشم انداز هشتمين جشنواره ره آورد سرزمين نور
ارتقاي كيفيت كاهش كميت
وقتي شهدا دعوت كنند گزارشي از سفر به جبهه هاي غرب و شمال غرب
با خاطرات سرهنگ خسرو خطيب قوامي
ابتكار پدافند موشكي در عمليات رمضان
روايتي كوتاه از زندگي شهيد سيدعلي اندرزگو مبارزي كه 24 شناسنامه داشت !



چشم انداز هشتمين جشنواره ره آورد سرزمين نور
ارتقاي كيفيت كاهش كميت

دكتر حسين جعفري، دبير هشتمين جشنواره فرهنگي هنري ره آورد سرزمين نور در گفتگو با خبرنگار كيهان با اشاره به اينكه اين جشنواره بخش هاي مختلفي مانند شعر، متن ادبي، وبلاگ نويسي، فيلم، فيلم نامه نويسي و پژلاك برگزار مي شود، اظهار داشت: پژلاك ايجاد صفحاتي بر روي پرتال جامع سازمان اردويي راهيان نور و گردشگري بسيج و افراد با طراحي و ارائه مطالبي آن را توليد مي كنند تا بر روي اين پرتال بارگذاري شود.
دبير هشتمين جشنواره ره آورد سرزمين نور آخرين مهلت ارسال آثار به اين جشنواره را پايان شهريورماه عنوان كرد و گفت: براي ارسال آثار هيچ گونه محدوديتي براي افراد وجود ندارد و افراد مي توانند در هر سني آثار خود را ارسال كنند ولي آثار ارسالي در سه گروه سني نوجوان (تا 19 سال) جوان (19 تا 28سال)، بزرگسال (بالاي 28سال) داوري مي شود. وي با تاكيد بر اينكه هيچ محدوديت جنسيتي براي شركت كنندگان وجود ندارد، ادامه داد: شركت كنندگان بجز در بخش عكس كه بيشتر از 6عكس نمي توانند ارسال كنند، در ساير بخش ها از نظر تعداد آثار محدوديت ندارند، مشروط بر اينكه اين آثار قبلا به دبيرخانه جشنواره ارسال نشده باشد.
جعفري روش هاي ارسال آثار را به سه طريق صندوق پستي 1967-15815 و يا پست الكترونيك 8thrahavard gmailcom و يا سايت (wwwkoolebarir) دانست وگفت: امسال تفاوتي كه در بخش ارسال آثار با سال گذشته وجود دارد، شركت كنندگان بايد آثار خود را بر روي لوح فشرده و به صورت تايپ شده در فايل ورد 3002 نيز ضميمه فرم ثبت نام كنند.
وي افزود: داوري اين جشنواره در سه مرحله انجام مي شود كه در مرحله اول براساس شاخصه هاي اعلام شده داوري كه در هر رشته متفاوت است و در فراخوان و سايت اعلام شده بود، داوري مي شوند، سپس در مرحله دوم، سه داور آثار را بررسي مي كنند و ميانگين نمرات آنها تعدادي اثر را براي مرحله آخر برمي گزيند و در مرحله آخر نفرات اول تا دهم برگزيده مي شوند.
جعفري با اشاره به برخي از شاخصه هاي داوري در مرحله اول تصريح كرد: اين شاخصه ها شامل موارد گوناگوني است كه به طور مثال در بخش متن ادبي رعايت قواعد متن ادبي از قبيل روان خواني حس انگيزي عاطفه، نگاه نو، مانايي در ذهن مخاطب، اميدبخشي و تحرك آفريني جز معيارهاي داوري است و يا در بخش خاطره نويسي تازگي، نگاه نو، نقل قول مستقيم، پرداخت آن در شخصيت و فضا است از اين دست شاخصه ها هستند كه اگر شركت كنندگان نسبت به اين شاخصه ها حد نصاب لازم را كسب نكنند در همان مرحله اول حذف مي شوند.
وي پايان داوري ها را تا پايان مهرماه عنوان كرد و ادامه داد: برگزيدگان در رشته هاي مختلف براي دهه سوم آبان ماه كه اختتاميه جشنواره در كرمانشاه برگزار مي شود، دعوت مي شوند.
جعفري به ارسال نتايج داوري تمام آثار شركت كنندگان اشاره كرد و گفت: شركت كنندگان از اين طريق با نقاط ضعف و قوت خود آشنا مي شوند تا براي شركت در سال هاي بعد و يا جشنواره هاي ديگر بتوانند با توجه به آنها موفقيت هاي بيشتري را كسب كنند.
وي يكي از اقدامات اين جشنواره براي جلوگيري از ضايع شدن حقي از شركت كنندگان را اختصاص يك كد اختصاصي براي هر اثر عنوان كرد و گفت: ما براي هر اثر از هر فردي يك كد واحدي اختصاص مي دهيم يعني اگر فردي دو اثر ارسال كند دو كد به او اختصاص داده مي شود كه براساس آن كد، اثر به داور داده مي شود و داوران هيچ گونه شناختي نسبت به پديدآورندگان آثار ندارد.
دبير هشتمين جشنواره ره آورد سرزمين نور با اشاره به انتشار كتاب عكس هاي برگزيده جشنواره سوم تا هفتم همزمان با اختتاميه هشتمين جشنواره خاطر نشان كرد: آثار برگزيده جشنواره هاي قبلي به صورت كتاب منتشر شده است و در دوره دوم علاوه بر كتاب هاي نوشتاري يك كتاب عكس هم از آثار ارسالي به زيور طبع آراسته شده است كه براي هر دوره سه جلد كتاب مي شود و امسال هم آثار هفتمين دوره همزمان با برگزاري اختتاميه در اختيار افراد قرار مي گيرد.
وي از قرار گرفتن تمام آثاري كه افراد به دبيرخانه جشنواره ارسال كرده اند اعم از اينكه كتاب شده و يا نشده است بر روي سايت و فضاي مجازي خبر داد گفت: همه افراد مي توانند پس از رونمايي از اين سرويس در اختتاميه جشنواره هشتم از اين آثار استفاده كنند.
جعفري جوايز برگزيدگان اين جشنواره را كمك هزينه سفر عمره، عتبات عاليات و سوريه عنوان كرد وگفت: علاوه بر اين جوايز، برگزيدگان اين دوره و دوره هاي قبلي تحت آموزش سازمان قرار مي گيرند و جزوات آموزشي از طريق فضاي مجازي به ايميل آنها ارسال مي شود.
دبير هشتمين جشنواره ره آورد سرزمين نور ادامه داد: تاكنون 6هزار اثر دريافت شده است كه نسبت به سال گذشته از نظر كميت كاهش داشته است كه البته امري طبيعي است زيرا امسال تخصصي تر به آن نگاه شده و در بخشي مانند عكس كه بيشترين استقبال را داشت با محدوديت هايي سعي كرديم كه آثار را كيفي تر كنيم.
وي با اشاره به اينكه اين 6هزار اثر تقريبا براي 4هزار شركت كننده است، تعداد شركت كنندگان در سال گذشته را 51 هزار اثر از 6هزار نفر دانست.

 



وقتي شهدا دعوت كنند گزارشي از سفر به جبهه هاي غرب و شمال غرب

سال ها بود ايام عيد خود را درمناطق عملياتي جنوب مي گذرانديم و تقريباً هر منطقه را چندين بار زيارت كرديم. شلمچه، طلائيه، فكه، پاسگاه زيد و...
ولي درمورد جبهه هاي غرب و شمال غرب فقط شنيده و خوانده بوديم.
ساعتي ازتاريكي هوا گذشته بود و مانند روزهاي ديگر درمحل كار خود مشغول بودم.
عبدالله كه آمد وشروع به سخن كرد حال و هواي دلم عوض شد.
مي گفت:«تا يكي دو ساعت ديگه كاروان راهيان نور به سمت غرب و شمال غرب حركت مي كند.»
فرصت زيادي نداشتم بايد سريع دست به كار مي شدم، تصميم خود را گرفتم مشكلاتي كه فكر مي كردم مانع از رفتنم مي شوند بدون هيچ مقاومتي يك به يك حل شدند. گويي شهدا دعوت نامه مرا نيز امضا كرده بودند.
ساعت حدود يازده و سي دقيقه شب از مقابل حوزه يكم سيدالشهداء (ع) بسيج با 4دستگاه ميني بوس راهي اهواز شديم تا فردا صبح به همراه كاروان هايي از شهرهاي ايذه، باغ ملك، قلعه تل، دهدز، ميداود، صيدون و بخش هاي سوسن، رغيوه، مرغاب و منطقه نفت سفيد ازناحيه
امام علي (ع) رهسپار اين سفر 4روزه شويم.
پس از اقامه نمازجماعت به امامت حجت الاسلام والمسلمين شيخ صادق حسيني و صرف صبحانه، جناب سرهنگ خيرالله اسدي مسئول اردو نكاتي را براي بهتر برگزار شدن اردو به همه گوشزد كرد و سپس مسئولين هر شهرستان و اتوبوس ها معرفي شدند.
خيلي دلم مي خواست قبل از حركت مزار سرلشگر شهيد حاج علي هاشمي فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) درگلزار شهداي اهواز را زيارت كنم ولي توفيق حاصل نشد.
بچه ها سوار اتوبوس ها شدند. هر شهرستان 2 اتوبوس و سر جمع 6 اتوبوس مي شديم.
با نواي ملكوتي صلوات در ساعت 7صبح اتوبوس ها حركت خود را آغاز كردند.
مقصدنهايي سنندج مركز استان كردستان بود، بايد 643 كيلومتر را طي مي كرديم.
هنوز آفتاب به وسط آسمان نرسيده بود كه به شهر هزار شهيد انديمشك رسيديم.
از انديمشك كه گذشتيم ساختمان هاي چند طبقه پادگان دو كوهه دركنار جاده خودنمايي مي كرد. بي اختيار ياد حاج احمد متوسليان فرمانده لشگر 27محمد
رسول الله (ص) افتادم.
يعني مي شود به وطن بازگردد يا الان كجاست و چه مي كند و هزاران سوال بي جواب ديگر ذهنم را مي فشرد.
جاده هاي كوهستاني و پرپيچ و خم را پشت سرگذاشتيم و وارد استان لرستان شديم.
ساعت دوازده و چهل دقيقه ازجاده خرم آباد خارج و وارد جاده كرمانشاه شديم. تاكنون به اين ديار پا ننهاده بودم ولي گويي خيلي برايم آشنا بود.
كمين گاه مرصاد نخستين يادماني است كه ساعت 3 و پانزده دقيقه بعد از ظهر درآنجا توقف كرديم.
اين يادمان به ياد دلاورمردان ايران اسلامي كه در مرداد سال 1367 درعمليات مرصاد با رمز يا
علي ابن ابيطالب (ع)، منافقين كوردل را دراين نقطه به زانو در آوردند، ساخته شد.
آنان قصد داشتند در عمليات «فروغ جاويدان» خود طي 3 روز از مرز خسروي تا ميدان آزادي تهران را فتح كنند و روز 5مرداد در تهران سركرده شان سخنراني كند.
اما اين عمليات تا «تنگ چهارزبر» بيشتر ادامه نيافت و در همان نقطه ارتش تا دندان مسلح نفاق را كه متشكل از 5هزار نيرو در قالب 32 تيپ 150نفره بود توسط رزمندگان اسلام زمين گير شد و از آن پس تنگه چهار زير به «تنگه مرصاد» تغيير نام پيدا كرد و «فروغ جاويدان» تبديل به «غروب جاويدان» شد. در اين يادمان كه در 34كيلومتري جاده كرمانشاه- اسلام آباد غرب قرار دارد 5 شهيد گمنام آرميده اند كه يكي از آن عزيزان در عمليات مرصاد شهيد شده است.
نماز را به جماعت خوانديم و پس از صرف نهار مهياي رفتن شديم. حال و هواي اتوبوس عوض شده بود دوستان
آذري زبان شهرك طالقاني شروع به نوحه سرايي كردند.
ساعت 6 و چهل دقيقه بعدازظهر به كرمانشاه رسيديم و پس از آن وارد جاده كامياران شديم.
سرگذشت اين جاده را تا سنندج قبلا در كتابي خوانده بودم. اي كاش مي شد براي لحظاتي در اين جاده قدم مي زدم و حال و هواي آن زمان را در ذهنم مرور مي كردم. ده دقيقه مانده به ساعت 8شب وارد كامياران شديم و يك ساعت بعد به سنندج رسيديم.
شب را در مجتمع فرهنگي حضرت رسول(ص) سپاه بيت المقدس استان كردستان مستقر شديم.
صبح روز دوم اردو به تپه هاي «الله اكبر» رفتيم در آنجا آقاي «رحيم احمدي» مسئول سازمان پيشمرگان مسلمان كرد در خصوص جنگ 28 روزه كردستان با كروهگ هايي مانند: كومله، دمكرات، رستگاري و... توضيح داد و گفت، وجب به وجب اين تپه ها خون شهيد ريخته شده تا به نام الله اكبر نامگذاري شده و حدود 60 نفر كه هر كدامش اهل يك نقطه از ميهن اسلامي مان بودند شهيد داديم تا اين تپه ها آزاد شدند.
نام شهيد كه آمد ياد سردار شهيد كرم سياهپور از فرماندهان شهيد شهرمان افتادم كه در دفاع مقدس به دليل فعاليت هاي خستگي ناپذيرش در مقابله با گروهك ها در كردستان صدام كافر براي سرش جايزه گذاشته بود.
وي ادامه داد: در اينجا خون شيعه و سني در هم آميخته شد، همه ما برادر هستيم و آماده جانفشاني در راه فرامين حضرت امام خامنه اي. بعد از تپه هاي الله اكبر به يادمان شهداي گمنام سنندج در بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس كردستان رفتيم.
در اينجا چند شهيد گمنام آرميده اند. اين شهداي عزيز در زمان جنگ كردستان در محاصره قرار گرفتند و غريبانه و مظلومانه به شهادت رسيدند كه به علت محاصره بودن آن مكان، در همان محل بدون غسل و كفن و تشييع توسط همرزمانشان به خاك سپرده شدند.
عصر همان روز به بچه ها اجازه دادند كه براي خريد به بازار سنندج بروند .خيلي مردمان با صفا و مهمان نوازي بودند.
اين بازار در دو طرف خيابان انقلاب قرار گرفته و در سال 1046 هجري- قمري همزمان با مركزيت يافتن سنندج به عنوان مركز حكومت اردلان ها ساخته شد.
به اتفاق چند نفر از دوستان به «خانه كرد» كه موزه مردم شناسي مناطق كردنشين در خيابان امام خميني(ره) سنندج بود، رفتيم.
اين موزه در عمارت آصف يكي از بزرگترين عمارت هاي اعياني شهر سنندج كه داراي ارزش هاي ويژه معماري از لحاظ آجركاري و گچ بري است در دوره صفويه ساخته شده و در دوره هاي قاجار و پهلوي تكميل شده، قرار دارد.
بازديد از منطقه عملياتي «باشماق» در مرز با سليمانيه عراق تنها برنامه روز سوم اردو بود.
مسافت خيلي طولاني بود و بايد به مريوان و بعد از آن به باشماق مي رفتيم.
در مسير كوهستاني مريوان و كنار جاده روستايي به نام «نگل» واقع شده است. يكي از مهمترين جاذبه هاي ديني و گردشگري استان كردستان قرآن خطي است كه در مسجد اين روستا به معرض نمايش گذاشته شده است.
خط قرآن كوفي و داراي نقطه و اعراب است و در قسمت سرسوره ها و شماره هاي آيات طلاكوب و مزين به نقش هاي گياهي است. با توجه به شيوه اعراب گذاري و نگارش آن احتمال مي رود كه اين قرآن در سده هاي چهارم يا پنجم هجري قمري نگاشته شده باشد.
صفحات قرآن ضخيم و شبيه پوست، قطع آن رحلي بزرگ و جلد آن چرمي قهوه اي رنگ تيره است.
پس از حدود 4 ساعت طي مسافت، به منطقه باشماق رسيديم. متأسفانه در اين منطقه هم مانند «تپه هاي الله اكبر» از يادمان شهدا يا تابلوهاي راهنمايي و حتي يك پرچم خبري نبود.
ماموست عبدالكريم فتاحي به عنوان راوي شروع به سخن كرد و به بيان چگونگي انجام عمليات هاي والفجر 4 در 27 آبان ماه سال 1362، والفجر 9 در 23 اسفند 1364 و والفجر 10 در تاريخ 23 اسفند سال 1366 و كاني مانگا در اين منطقه پرداخت.
وي در ادامه به فعاليت گروهك پژاك در منطقه كردستان اشاره كرد و افزود، اين ها آدم هاي بي عرضه اي هستند و چون در جامعه جايگاهي ندارد و سرخورده هستند به اين گروهك تروريستي مي پيوندند.
پس از بازديد از منطقه «باشماق» به سنندج آمديم و شب را در اردوگاه سپري كرديم و صبح روز بعد به سمت خوزستان حركت كرديم.
حسين يزدي
خبرنگار كيهان در هفتكل

 



با خاطرات سرهنگ خسرو خطيب قوامي
ابتكار پدافند موشكي در عمليات رمضان

علي عباس مزار
روز اول آذرماه سال 1353 به استخدام نيروي هوايي ارتش در آمدم، پس از گذراندن دوره مقدماتي به عنوان افسر عمليات (سامانه موشكي هاگ) و براي گذراندن اين دوره به همراه چند تن ديگر در 2/2/56 به آمريكا اعزام شديم و با كسب رتبه اول در اين دوره آموزشي در 24/8/56 به ايران بازگشتم. در سال اول جنگ در ستاد پدافند بودم اما شور و حال جبهه من را بر آن داشت تا به مناطق جنگي رفته و در آنجا به انجام وظيفه بپردازم؛ از سال 60 به همراه خانواده به بوشهر رفته و تا پايان جنگ آنجا بودم و از آنجا به عنوان تأمين كننده پوشش پدافندي يگان هاي سطحي عمل كننده و تأمين پدافند مراكز حياتي و حساس به مناطق مختلف عملياتي اعزام مي شدم. حضور مؤثر پدافند از عمليات بيت المقدس آغاز شد كه آزادسازي خرمشهر را در پي داشت.
فلفل نبين چه ريزه!
در زمان شروع عمليات رمضان يك روز صبح همراه سايرين وارد اتاق عمليات شدم، لحظاتي بعد تلفن زنگ خورد، تماس گيرنده شهيد ستاري بود كه اعلام كرد تحركاتي در منطقه صورت مي گيرد (اين تحركات را هم توسط رادارهاي دوربرد كنترل مي كردند و هم سايت هاي شنود ما مي توانستند به اين مسئله اشراف داشته باشند)؛ به ما اعلام كردند كه در منطقه تحركاتي صورت مي گيرد و امروز سرمان شلوغ خواهد بود. ما مشاهده كرديم كه دو هواپيما با سرعت زياد و ارتفاع بالا در منطقه در حال پرواز هستند؛ اطمينان حاصل كرديم هواپيماي ميگ 25 باشد. تاكتيك آن ها به اين صورت بود كه با هواپيماهاي ميگ 25 مي آمدند، اگر راداري در منطقه فعال بود آن را شناسايي كرده و اطلاعات مربوطه را به هواپيماهايي كه موشك ضدرادار زير آن نصب بود منتقل مي كردند و آن ها كه آماده عمليات بودند با ورود به منطقه، سايت هاي موشكي ما را مورد هدف قرار مي دادند. با هوشياري كامل بچه ها و كنترل خوبي كه توسط رادار صورت گرفت و مديريت شهيد ستاري، ما توانستيم اين عمليات را با موفقيت انجام دهيم و با ترفند و تاكتيكي كه انتخاب كرده بوديم از اصابت موشك به رادار جلوگيري كنيم و كوچكترين صدمه اي به دستگاه و بچه ها نخورد. يكي از كارهاي شاخص عمليات رمضان اين بود كه ما طريقه مقابله با اين موشك ها را ياد گرفته بوديم و عملا به مورد اجرا گذاشتيم.
پس از اين كه ما در عمليات رمضان موشك ضدرادار را منهدم كرديم، چند روز بعد به خرمشهر رفتيم؛ به دليل اين انهدام، غرور ما را گرفته بود و مي گفتيم كه ما اولين كسي هستيم كه اين كار را انجام داده ايم.
در راه رفتن به خرمشهر به گروهي از بسيجي ها برخورد كرديم كه آنها نيز براي استراحت به اهواز مي رفتند، آماده شديم تا با هم عكس بگيريم. در ميان برادران بسيجي يك نوجوان 14 يا 15 ساله بود با خودم گفتم كه چه كاري از دست اين نوجوان برمي آيد جز كار خدمات؟ بعد از كمي كه با هم صميمي تر شديم، همراهانش گفتند كه ما به اين پسر شكارچي تانك مي گوييم، اين بهترين «آرپي جي» زن ماست. اين پسر توانسته با همين سن كم و قد و قامت كوتاه و كوچكش با «آرپي جي7» چندين تانك عراقي را منهدم كند. ما پس از ديدن اين صحنه به خودمان آمديم كه تنها ما نيستيم كه در جبهه فعاليت مي كنيم.
قاصد ناشي!
در اواخر عمليات كربلاي 5 قرار بود كه تعويض شوم و از بوشهر هماهنگ شده بود تا فردي جايگزين من شود. براي اينكه با اتوبوس راحت تر بيايم، ساك و وسائلم را به فردي كه قطعات پشتيباني را به منطقه آورده بود، دادم كه به در منزل رسانده و نامه اي نوشته و به او دادم كه به دست خانواده برساند و در نامه نوشته بودم كه نگران نباشيد من حالم خوب است و تا سه روز ديگر خواهم آمد. در راه به شخصي كه ساك و نامه من را مي برد، خبر مي دهند كه يكي از اقوامشان در جبهه به شهادت رسيده و او نيز با چهره اي ناراحت و غمگين و پيراهن مشكي به در خانه ما رفته بود. مادر و همسر من هم با ديدن اين صحنه فكر كرده بودند كه اين شخص خبر شهادت من را آورده است و به دليل شرايط روحي و رواني هم كه برايشان پيش آمده بود حتي نامه من را هم نخوانده بودند. يكي از همسايه ها در تماس با اداره ما چگونگي ماجرا را جويا شد؛ شخصي كه تلفن را جواب داد گفت من همين ديروز آقاي قوامي را ديده ام و او در صحت و سلامت به سر مي برد. اما اين خبر براي خانواده قابل قبول نبود، تا سه روز بعد كه خودم از مأموريت آمدم. خانواده هم از آمدن من خوشحال بودند و هم من را سرزنش مي كردند كه چرا اين كار را كردي!

 



روايتي كوتاه از زندگي شهيد سيدعلي اندرزگو مبارزي كه 24 شناسنامه داشت !

دوم شهريورماه، مصادف است با شهادت مردي كه در طول سال هاي انقلاب از سال 1342 تا 1357 از پركارترين فعالان عليه رژيم پهلوي بود؛ «سيدعلي اندرزگو» كه در ماه هاي پاياني منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي به شهادت رسيد و هرگز در شادماني بهار آزادي سهيم نشد.
شهيد سيدعلي اندرزگو از فعالان مبارزات مسلحانه عليه حكومت پهلوي در رمضان سال 1318 هجري شمسي در تهران در خانواده اي از طبقه متوسط ديده به جهان گشود.
وي پس از گذراندن دوران كودكي در پايان تحصيلات ابتدايي به سبب مشكلات معيشتي، ترك تحصيل كرد و در دوازده سالگي در يك كارگاه نجاري مشغول به كار شد. از آن جايي كه به علوم ديني علاقه وافري داشت، پس از فراغت از كار روزانه، تا پاسي از شب در مسجد هرندي دروس فقه و اصول مي خواند.
شهيد سيدعلي اندرزگو در نوجواني با نواب صفوي آشنا شد. منش و شخصيت اين روحاني مبارز در ذهن و ضمير او اثري ژرف گذاشت و فرآيند اين تاثير روحي، آشنايي با تشكيلات فدائيان اسلام و راه مبارزاتي آنها بود كه در تعيين مشي مبارزاتي شهيد اندرزگو نقش آفرين بود.
در سن هجده سالگي گام به عرصه مبارزه با رژيم پهلوي نهاد. شهيد اندرزگو در جريان قيام 15 خرداد، يكي از عاملان تظاهرات پرشور مردم بود كه همان شب با اهداي كتابي از سوي امام (ره) مورد تقدير قرار گرفت.
پس از واقعه 15 خرداد، در همان رابطه، دستگير و تحت شديدترين شكنجه ها قرار گرفت و با اينكه در زير شكنجه بيهوش شده بود، كوچكترين كلامي كه بتواند شكنجه گران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نياورد. پس از رهايي از زندان با شهيد حاج صادق اماني و ديگر دوستاني كه از سابق مي شناخت ارتباط برقرار كرد و وارد شاخه نظامي هيات موتلفه جمعيت هاي اسلامي شد.
در همين زمان، مساله ترور حسنعلي منصور، نخست وزير وقت مطرح شد و او به همراه ديگر افراد شركت كننده در اين ترور (محمد بخارايي، رضا صفار هرندي، مرتضي نيك نژاد و حاج صادق اماني) در مراسم تحليف شركت كرد و اولين نفري بود كه دست روي قرآن گذاشت و سوگند ياد كرد كه تا آخرين قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمان هاي اسلامي آن وفادار بماند.
شهيد اندرزگو كه 19 سال بيشتر نداشت، در اين عمليات مسووليت كندكردن اتومبيل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت تا شهيد بخارايي بتواند با دقت عمل او را از پاي در آورد. وقتي شهيد اندرزگو با موفقيت وظيفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزديكي مجلس از اتومبيل پياده و عازم مجلس شد و همين امر فرصتي فراهم آورد كه شهيد بخارايي از اين موقعيت استفاده كرد ه و او را با گلوله اي مورد اصابت قرار داد.
پس از اين حركت، شهيد اندرزگو براي اطمينان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله ديگري در مغزش خالي كرد و به سرعت متواري شد. از آن به بعد زندگي مخفي اختيار كرد و مخفيانه در قم، زندگي و تحصيل علوم حوزوي را ادامه داد.
رژيم پهلوي كه از يافتن وي مايوس شده بود، او را غيابا محاكمه و به اعدام محكوم كرد. پس از مدتي، توسط ساواك شناسايي شد اما توانست فرار كند و خود را مخفيانه به عراق رساند و با امام (ره) از نزديك ديدار كرد؛ در اين دوران شهيد اندرزگو، روزها با لباس مبدل و با نام هاي مستعار به شهرستان هاي مختلف مسافرت مي كرد و به فعاليت هاي تبليغي مشغول مي شد و شب ها نيز در نزد اديب نيشابوري به توسعه معلومات مي پرداخت و هم زمان، طلاب ديگر را نيز از اطلاعات علمي و مبارزاتي اش بهره مند مي كرد. او در مشهد چندين خانه عوض كرد و نيز پنهاني به سفر حج مشرف شد. در سفري ديگر كه عازم انجام حج عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و به زيارت امام (ره) نايل آمد. سپس به سوريه و لبنان سفر كرد و بر تجربه هاي مبارزاتي خويش افزود.
در سال 1345، به ايران بازگشت و به قم رفت و مجددا سرگرم
فعاليت هاي انقلابي شد ضمنا هر وقت فرصتي پيش مي آمد با
سخنراني هاي پرشور خود در شنوندگان تاثير بسزايي مي گذاشت و آنان را به تحرك وامي داشت. وي دوباره شناسايي شد و ناگزير به تهران آمد و در محله چيذر سكني گزيد.
در چيذر تحصيل علوم ديني و مبارزاتش را از نو و در بعدي ديگر آغاز كرد. در همين جا بود كه ازدواج كرد و يك سال و نيم در يك اتاق اجاره اي با همسرش زندگي كرد. افراد زيادي به عنوان ميهمان به منزل وي
رفت و آمد مي كردند كه بعدها معلوم شد تحت آموزش وي قرار مي گرفتند. وي به مرور زمان بر وسعت فعاليت هاي انقلابي اش افزود و براي اينكه شناسايي نشود، منزلش را مرتب عوض مي كرد.
در سال 1351 شمسي، يكي از دوستان وي دستگير و در زير شكنجه هاي طاقت فرسا به مواردي در رابطه با شهيد اندرزگو اعتراف كرد و ساواك از سر نخي كه به دست آورده بود، در صدد دستگيري وي برآمد اما او توانست مثل هميشه از دست ساواك بگريزد و به قم برود. در قم مجددا با نام مستعار و با ظاهري ديگر، اتاقي اجاره كرد و مشغول فعاليت شد و با گروه هاي مبارز مسلمان به برقراري ارتباط پرداخت و براي آنها پول و اسلحه و مهمات و امكانات فراهم كرد. بار ديگر، ساواك موفق به شناسايي محل زندگي او شد و اين بار نيز، وي از معركه گريخت و با نامي ديگر و در لباسي مبدل، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام والمسلمين عباس واعظ طبسي (توليت فعلي آستان قدس رضوي) تماس گرفت و با كمك ايشان توانست همراه همسرش و به طور پنهاني از طريق زابل و زاهدان به افغانستان فرار كند.
وي در افغانستان تنها يك ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد لذا مخفيانه خود را به مشهد رساند.
وي پس از بازگشت به ايران همزمان با اوج گيري انقلاب اسلامي تصميم به نابودي شاه گرفت لذا در يك برنامه 6 ماهه، رفت و آمدهاي شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد كردن مواد منفجره از فلسطين، هدف خود را پياده كند لذا دست به كار شد، تا به كمك شخصي در داخل كاخ سلطنتي به اين مهم دست يابد اما قبل از آنكه نقشه خود را عملي سازد به دام مأموران ساواك افتاد.
سيدعلي اندرزگو، بر اساس اسناد باقيمانده از ساواك و ديگر شواهد قطعي در 19 ماه مبارك رمضان مصادف با دوم شهريور 1357 به دست دژخيمان رژيم ستمشاهي به شهادت رسيد. وي در حالي كه راهي منزل يكي از دوستانش (حسن صالحي) بود، در محاصره مأموران ساواك افتاد. مأموران ابتدا او را از ناحيه پا زخمي كردند. در اين فرصت، اندرزگو كه نقش بر زمين شده بود، با خوردن كاغذهاي حاوي شماره تلفن دوستان و نزديكانش و آغشته كردن بقيه مدارك به خون خود و نابود كردن آنها، مانع از آن شد كه نشاني كسي به دست ساواك بيفتد. از وي 4 فرزند به نام هاي مهدي ، محمود، محسن و مرتضي به يادگار مانده است.
ابوالحسن سپهرنيا، دكتر حسيني، شيخ عباس تهراني، ابوالحسن نحوي، سيد ابوالقاسم واسعي، محمد حسين الجوهرچي، نام هاي مستعاري بود كه اندرزگو از آنها بهره برد. او در طول سال هاي مبارزاتي خود از گذرنامه هاي مختلف و همچنين 24 شناسنامه استفاده كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14