(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 4 شهريور  1389- شماره 19727

سريالهاي ماه رمضان در نيمه راه
بايست و به پشت سرت نگاه كن!
بررسي سينماي آمريكاي لاتين در ضيافت انديشه سينماي سوم در مقابل سرمايه داري جهاني
رسانه هاي برون مرزي ايران و چالش هاي نه چندان نو- 1
توطئه انگليسي عليه پرس تي وي
نگاهي به فيلم مقلد شيطان سياه مشق سينماي پليس
زندگي آمريكايي درانحصار سلطه رسانه اي



سريالهاي ماه رمضان در نيمه راه
بايست و به پشت سرت نگاه كن!

شيوا شريفي
سريال هاي ماه رمضان امسال نام هاي بزرگي را با خود به يدك مي كشد. نام هايي كمتر ديده شده، نام هاي جذاب و منتظر.
اولين كارهاي تلويزيوني محمدمهدي عسگرپور و از او غريب تر فرامرز موتمن، از آن طرف نام هاي جلب نظركننده اي مثل حسن فتحي.
«جراحت» عسگرپور، خانوادگي تر شد، «نون و ريحون» موتمن شم سياسي مخاطبان را برآشفت، آزرد يا به كنجكاوي درآورد و «درمسير زاينده رود» فتحي هم با آن لهجه هاي انبوه وغليظ اصفهاني، خواب را از سر همه مخاطبان پراند.
فراموش نمي كنيم كه سريال سازي تلويزيوني، آن هم با فورمت و اشل مناسبتي، ويژگي هاي خاص خود را دارد. كميت و كيفيت كار از يك الگوي تقريبا مشخص پيروي مي كند و همه چيز هم در همين مقياس، تعريف مي شود، بنابراين از اين مجموعه ها، بايد توقعاتي محدود به حدودي خاص داشت؛ البته نه تا آنجا كه بتوان بر همه چيز چشم بست وانبوهي از ابتذال و سخافت را تحمل كرد و دم برنياورد؛ چه، كه سريال است ديگر. همين است كه هست!
اما سريال هاي مناسبتي علاوه بر ساير وجوه كمي و كيفي اين نوع برنامه سازي ها، از شاخصه هاي ديگر هم برخوردارند و آن بار فرهنگي حاكم بر اين سريال هاست.
اين بار فرهنگي مي تواند مثل «جراحت» و «درمسير زاينده رود» نامعلوم باشد، يا مثل سريال شبكه دو ملموس. اما آنچه مسلم است سريالي كه براي كنداكتور بعد از افطار مردم مسلمان ساخته مي شود بايد از «حداقل» ويژگي هاي محتوايي و كيفي و مفهومي برخوردار باشد.
البته اين حكم كلي در ناپيدايي مضامين كه اساساً از ساختاري گسترده و با قابليت تطبيق موضوع و مفهوم «اخلاق»، «معنويت»، «سرنوشت» و...كه همگي درعين متكثربودن مي توانند مفاهيمي ديني و معرفتي هم محسوب شوند، برخوردار است، گاه با معضل حكم و مصداق روبرو مي شود.
به هر رو نمي توان از نظر دور داشت كه سريال هاي مناسبتي آن هم از نوع ماه رمضان و در كنداكتور پس از افطار از پرمخاطب ترين و جذاب ترين برنامه ها براي مخاطب تلويزيوني است.
اما آنچه در سريال هاي امسال ماه رمضان بيشتر به چشم مي خورد تمركز بار مفهومي سريال ها بر داستان هايي است كه الزاما به لحاظ زماني ربطي مستقيم با ماه مبارك پيدا نمي كنند و همين امر باعث مي شود قدرت مانور كارگردان و نويسنده در طرح و پرداخت مضامين و سوژه ها و ايده ها و داستان ها بيشتر شود و نه البته الزاما بهتر.فرصت ماه رمضان به همراه مخاطب چند ده ميليوني، موقعيت غنيمتي است براي رسانه ملي و سريال سازان تلويزيوني، تا از اين توده بالقوه براي ارائه سرگرمي هاي جذاب و داستان هاي ارزشمند و ارتقاي سطح سليقه مردم بهره گيرند و سبد سريال هاي تلويزيوني را، مجموعه اي ملهم از شعور و خرد و معرفت و آگاهي سازند و مخاطبان را با خدا، هنر و رمضان نزديك و نزديكتر كنند.

 



بررسي سينماي آمريكاي لاتين در ضيافت انديشه سينماي سوم در مقابل سرمايه داري جهاني

يك كارشناس سينما، مبارزه با ظلم و عدالتخواهي و بيان دردهاي مردم را از مهمترين شاخصه هاي سينماي آمريكاي لاتين دانست و گفت: سينماگران مستقل آمريكاي لاتين به اين مسأله اذعان دارند كه سينمايي مي تواند مؤثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار كند كه منبعث از آلام مردم منطقه باشد. اين همان اصلي است كه در كشورهاي ديگر كمتر به چشم مي خورد و يا فراموش شده است.
سليم غفوري، مدير كانون فرهنگي ميثاق و كارشناس سينماي آمريكاي لاتين در جمع دانشجويان شركت كننده در طرح معرفتي ضيافت انديشه ضمن بررسي سينماي آن منطقه به مرور شرايط جغرافيايي، اجتماعي و سياسي اين منطقه پرداخت و گفت: در سال هاي ابتدايي دهه90، عنان اداره كشورهاي آن منطقه به دست سيستم هاي هوادار غرب افتاد و نتيجه اين سياست ها، فقر مطلق، اختلاف طبقاتي شديد، بيماري و بيكاري و معضلات اجتماعي اقتصادي شد ؛درحالي كه آمريكاي لاتين از منابع ثروت كافي برخوردار بود.
براساس گزارش رسا، وي تصريح كرد: اين شرايط سبب شد هنر مستقل و سينماگران مستقل در آمريكاي لاتين نتوانند از كنار اين واقعيت ها بي تفاوت بگذرند و به فكر به تصوير كشيدن واقعيات موجود در جامعه افتادند؛ «خورفس سانتينس» در اين باره مي گويد: سينماي ما سينماي مبارزه است، ما در نبرد هستيم، زماني كه دشمن به شما حمله مي كند ديگر فرصت اين را نداريد كه ببينيد اين دشمن كيست، فقط بايد پاسخ دهيد و تقبيح افشاي سرشت واقعي دشمن معنا ندارد بلكه ناچاريم از ابزار سينما براي بيان واقعيت هاي موجود بهره گيريم.
وي با اشاره به اينكه سينماگران مستقل با اين نگاه وارد عرصه سينما شدند و اظهار داشت: از مشهورترين سينماگران شيلي، «پاتريشر گازمن» است كه بعد از روي كار آمدن آلنده در طول چهار سال مستندي 120 دقيقه اي تهيه كرد كه به بررسي روي كار آمدن وي مي پردازد. (آلنده منابع مس شيلي را ملي اعلام مي كند درحالي كه صنايع مخابراتي آمريكا به شدت بدان وابسته بود، لذا به تحريك مخالفان وي در شيلي پرداخته و با تحريم اقتصادي و روش هاي مختلف تلاش مي كند حكومت وي را ساقط كند كه موفق نمي شود و در سال 73 توسط پينوشه كودتايي عليه وي ترتيب داده و عملاً حكومت دموكراسي در شيلي را از بين مي برند.
وي با بيان اينكه پينوشه يكي از بدترين ديكتاتوري هاي منطقه را پايه ريزي كرد افزود: گازمن در اين جريان دستگير مي شود و پس از آزادي چون مجال ساخت فيلمش را نمي يابد، راش هاي حوادث شيلي را با خود به كوبا مي برد و در آنجا فيلم نبرد شيلي را مي سازد كه در كشورهاي مختلف با استقبال گسترده مواجه مي شود.غفوري ادامه داد: فيلمسازان آمريكاي لاتين به اين نتيجه رسيدند كه ممكن است به شكل رسمي نتوانند كاري بكنند اما بايد نوع ديگري از سينما را پايه گذاري كنند. از اين رو در سال 1966 (فرناندو سولاناس» به تهيه فيلم ساعت كوره ها اقدام كرد كه اختلاف طبقاتي و فقر منطقه و حاشيه نشيني و معضلات نظام هاي غرب گرا حاكميت را بررسي مي كرد.
اين كارشناس سينماي آمريكاي لاتين تصريح كرد: در 1968 كودتاي آرژانتين ادامه ساخت فيلم را با مشكل مواجه مي كند و سولاناس به گونه اي از فيلمسازي به نام «سينماي سوم» روي مي آورد و آن را در تقابل با سينماي هاليوود كه فرهنگ ها و ارزش هاي منطقه را مورد هجمه قرار مي داد و سينماي روشنفكر مآبانه اروپا كه هيچ سنخيتي با درد مردم منطقه نداشت، پايه گذاري كرده و در تعريف سينماي سوم مي گويد: دوربين يك سينماگر سينماي سوم به مثابه مسلسل يك انقلابي مسلح در ميدان جنگ است، انسان سينماي سوم يك مبارز است كه خود را براي رسيدن به هدف به خطر مي اندازد و فيلم سينماي سوم براي انساني ساخته مي شود كه دائماً در كشاكش مبارزه است و براي رهايي اش تا آخرين نفس مي جنگد.
غفوري سينماي آمريكاي لاتين را سينماي مقابله با مشكلات مردم و سيستم ليبرال سرمايه داري غرب و ميليتاري است كه سعي دارد خود را براين منطقه تحميل كند دانست و افزود: در اين فضا بسياري از فيلمسازان خوب رشد كردند كه در آثارشان سياست هاي آمريكا را به طور جدي به چالش كشيده و به شدت مؤثر واقع شدند.
وي ادامه داد: به عنوان مثال در سال 1969 هيئت هايي از آمريكا تحت پوشش هيئت هاي كمك رساني و بشردوستانه براي كنترل بوميان منطقه به بوليوي سفر كردند كه از طريق عقيم كردن زنان با عنوان كنترل جمعيت تلاش مي كردند موازنه بافت بومي را در مناطقي كه هنوز بوميان قدرت داشتند برهم بزنند.
غفوري گفت: در اين شرايط فيلم «خون كركس» به نقد و بررسي اين موضوع پرداخت و پخش آن پس از يك سال موجب شد هيئت هاي آمريكايي منطقه را ترك كنند.
وي با بيان اينكه مبارزه با ظلم و عدالتخواهي و بيان دردهاي مردم منطقه از مهمترين شاخصه هاي سينماي آمريكاي لاتين (سينماي سوم) است ابراز داشت: سينماگران مستقل آمريكاي لاتين به اين مسأله اذعان دارند كه سينمايي مي تواند مؤثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار كند كه منبعث از آلام مردم منطقه باشد و سينماگر نبايد مردم را فراموش كند.

 



رسانه هاي برون مرزي ايران و چالش هاي نه چندان نو- 1
توطئه انگليسي عليه پرس تي وي

شيدا اسلامي
با گذشت بيش از يكسال از پروژه اي كه سازمان تنظيم مقررات پخش راديو و تلويزيوني انگليس يعني آفكام (Ofcom) دقيقا از اولين روزهاي پس از انتخابات دهم رياست جمهوري كليد زده بود، روزنامه الشرق الاوسط روز چهارشنبه چهارم آگوست اعلام كرد اين نهاد در روزهاي اخير شبكه «پرس تي وي» را به عدم رعايت گزارش دهي بي طرفانه در پوشش خبري حمله رژيم صهيونيستي به كاروان آزادي غزه متهم كرده است.
دراين مقاله به بررسي ابعاد و جوانب مختلف اين مسئله پرداخته شده است.
جرقه اول
چهارشنبه يكم جولاي 2009 (10 تير 88) و درست درگير و دار جريانات پس از انتخابات دهم رياست جمهوري، روزنامه تايمز با دستاويز قراردادن ماجرايي كه از آن با عنوان استعفاي يكي از عوامل غيرايراني شبكه پرس تي وي ياد شد و در واقع براساس طرح شكايتي كه يكي از مجريان اخراجي برنامه «Between the Headlines» عليه پرس تي وي به آفكام ارائه داده بود، نوشت: «آفكام كه عملكرد رسانه ها را زير نظر دارد، درحال حاضر مشغول بررسي شكايتي در اين زمينه است كه پرس تي وي تعهد خود در مورد گزارش دهي دقيق و بي طرفانه را ناديده گرفته است.» همه اين ماجرا ولي يك نمايش سياسي بود و طرح اش در مقطع زماني خاص حوادث پس از انتخابات تامل برانگيز. به قول حسن بهشتي پور عضو شوراي سياستگذاري پرس تي وي، انگليسي ها عليرغم آنكه مدعي جريان آزاد اطلاعات هستند؛ از تمام ابزارهاي خود براي ايجاد فشار سياسي استفاده مي كنند. براي همين بهشتي پور معتقد بود اين اقدام هم بيش از اينكه يك دغدغه رسانه اي باشد؛ امري سياسي است.
پايان دزدي دريايي اسرائيل با قتل عام
آفكام در طرح اتهام اخير خود عليه پرس تي وي به برنامه «فلسطين را به خاطر بياوريد» استناد كرده و ضمن اشاره به بررسي حادثه كاروان آزادي از سوي مجري برنامه با ميهمانان و برخي فعالان حاضر در هيئت امدادرساني «كاروان آزادي» به غزه، ادعا كرده اظهارات«لورين بوث» (خواهر همسر توني بلر نخست وزير پيشين انگليس) مجري برنامه و ميهمانان آن به شدت ضداسرائيلي بوده است.
به گفته آفكام اين برنامه با پخش يك سرود ضداسرائيلي و در حمايت از فلسطين آغاز شد و مجري و ميهمانان، مدام از عملكرد دولت رژيم صهيونيستي و ارتش آن انتقاد مي كردند.
اين نهاد انگليسي همچنين به برخي اظهارات مجري برنامه اشاره كرده كه گفته است:
اسرائيلي ها جنايت بزرگي را در حق غيرنظاميان بي گناه مرتكب شدند، درحالي كه اين افراد تنها كمك هايي را براي محاصره شدگان نوار غزه حمل مي كردند.
بوث همچنين گفته: «كاملا واضح بود كه اين حمله وحشيانه بر ضد غيرنظاميان صورت گرفته زيرا درست در زماني كه تركيه شهروندان شهيد خود يعني مردان و زنان شجاع حاضر در كاروان رابه خاك مي سپرد، افكار عمومي جهان برخلاف تبليغات اسرائيلي ها، برضد اين رژيم برآشفت.»به گفته آفكام، «يوسف الحلو» خبرنگار پرس تي وي نيز گفته بود «دزدي دريايي اسرائيل در آبهاي درياي مديترانه با قتل عام به پايان رسيد.»
معناي «بي طرفي» از نظر آفكام
آفكام در شكايت اوليه خود نسبت به كاربرد واژگاني مثل «حمله وحشيانه» در بحث درباره حمله 31 ماه مي اسرائيل به كاروان امدادرساني براي غزه، از سوي بوث و مهمان وي اعتراض كرده و مدعي شده است شكل بيان ماجرا از سوي اين برنامه نوعي «گزافه گويي» بوده است.
در واقع نقطه ثقل تمركز آفكام حمايت برنامه از آرمان فلسطين و مخالفت با محاصره غزه است. آنها گفته اند مسئولان اين سازمان انگليسي روند برنامه «فلسطين را به ياد آر» را فقط بر ديدگاه حمايت از فلسطين متمركز دانسته و چنين ارزيابي كرده اند كه قانون «بي طرفي كامل» دراين برنامه بحث برانگيز است.
در شكايت سازمان تنظيم قوانين رسانه در انگليس آمده است: «از نظر ما مجري اين برنامه شواهد كافي براي ديدگاه هاي متفاوت خود ارائه نداد و در مجموع اين برنامه ديدگاهي جانبدارانه درباره اين موضوع جنجال برانگيز سياسي داشته است.»
رهگيري يا تجاوز؟ مسئله اين است
آنچه به شكل كاملا مصرح از گزارش آفكام دريافت مي شود اصرار و تاكيد شديد اين سازمان بر لزوم اتخاذ راهبردي موافق و منطبق با مواضع سران رژيم صهيونيستي در قبال حمله به كشتي پرچم دار تركيه در كاروان آزادي غزه موسوم به ماوي مرمره و پنج كشتي ديگر اين كاروان از سوي رسانه هاست؛ ديدگاهي كه آفكام با عباراتي نظير «رويداد»، «اقدامات دولت ]جعلي[ اسرائيل» و «رهگيري نظامي اسرائيل» در توصيف تجاوز نظاميان اين رژيم به كاروان آزادي غزه در آب هاي بين المللي مديترانه، مبلغ آن است.
وب سايت خبري پرس تي وي در مطلبي كه در تاريخ 6 آگوست (15 مرداد) منتشر كرده در رد اين ديدگاه مي نويسد: «آفكام درحالي با دريافت يك شكايت، برنامه پرس تي وي را زير سؤال برده است كه در ماه مارس، 50 شكايت را كه در اعتراض به قسمتي از يك برنامه در شبكه انگليسي Channel4 مطرح شده بود، رد كرد.
شكايات مطرح شده درباره قسمتي از برنامه Dispatches شبكه Channel4 بود كه در آن قدرت گيري و نفوذ لابي اسرائيل در انگليس نقد شده بود.»
سازمان تنظيم مقررات مخابراتي و رسانه اي انگليس (آفكام) نقض قوانين رسانه در برنامه Dispatches را با چنين استدلال هايي رد كرده بود: «در اين برنامه ديدگاه هاي سازمان ها و اشخاصي مطرح مي شود كه به طور جدي با اسرائيل همدردي دارند.» يا «اين برنامه نوعي بررسي مشروع فعاليت گروه هاي لابي بوده كه در آن با بي طرفي كامل به موضوع پرداخته مي شود.»
درواقع براساس ترمينولوژي آفكام، موضوع «بي طرفي» فقط با يك مفهوم ارزشگذاري مي شود: «همدردي با اسرائيل»! و نبايد تعجب كرد اگر ريشه هاي جرياني كه حالا شكايت آفكام از پرس تي وي را شكل داده و دنبال مي كند هم به همين موضوع برمي گردد.
آفكام تنها نيست
تلاش رقيبان پرس تي وي در خاموش كردن و به انزوا كشاندن رسانه خبري انگليسي زبان ايران تنها در حوزه فعاليت هاي آفكام محدود نمي شود. برآيند نمونه هاي مختلف كوشش اين رسانه ها مبين آن است كه پرس تي وي نفوذ غيرقابل انكاري در افكار عمومي مخاطب خود يافته است. سال 2009 گوشه ديگري از اين اقدامات روي خروجي خبرگزاري ها و منابع خبري دنيا قرار گرفت.
در شرايطي كه بي بي سي در جهت توقف فعاليت هاي شبكه بين المللي پرس تي وي در افغانستان، در حال توسعه احاطه بر شبكه هاي ارتباطي اين كشور با پيشنهادهاي پرسود و وسوسه برانگيز بود، دفتر پرس تي وي در كابل سال گذشته اعلام كرد: «بي بي سي به اتحاديه مخابراتي هرات، پيشنهاد داده است در صورت محروم كردن پرس تي وي از حقوق پخش برنامه هاي خود در منطقه، سه برابر مبالغ توافقات كنوني را به اين اتحاديه پرداخت خواهد كرد.»
نيروهاي نظامي آمريكا، سال گذشته (2009)، تجهيزات فني دفتر شبكه پرس تي وي در افغانستان را در آستانه سفر دكتر محمود احمدي نژاد، رئيس جمهور ايران به اين كشور مصادره كردند و همه اينها درحالي رخ مي دهد كه گزارش منابع محلي افغانستان نشان مي دهد، شبكه پرس تي وي به عنوان يك منبع خبري نوپا در ميان مردم و حتي خبرنگاران در افغانستان، از نفوذ و حضوري قابل توجه برخوردار شده است و حتي حامد كرزاي، رئيس جمهور افغانستان نيز سال پيش در يك نشست خصوصي گفت گزارش هاي خبري پرس تي وي را معتبرتر و بارزتر از ديگر منابع خبري انگليسي زبان يافته و اخبار اين شبكه ايراني را پي گيري مي كند.
ادامه دارد

 



نگاهي به فيلم مقلد شيطان سياه مشق سينماي پليس

احمد عراقي
نقش رسانه ها در جامعه امروز بسيار فراتر از گذشته است و جداي تمام كاركردهاي مرسوم مي توان آن را بازتاب دهنده رويكردهاي گوناگون اجتماع دانست. حركتي كه رويكرد دوگانه براي آن متصور است، مانند تيغ كه هم براي جراحي از آن استفاده مي شود و هم براي ايجاد جراحت. فيلم سينمايي «مقلد شيطان» ساخته افشين صادقي كه در حال حاضر اكران شده دقيقا با اين معيار قابل ارزيابي است. به واقع هدف فيلمساز هم آسيب شناسي پديده هاي اجتماعي است و هم تصاحب گيشه و هم سياه نمايي و هم هرسه. شروع فيلم بسيار عجيب است. با اولين سكانس چنان در ذوق تماشاگر مي زند كه او تا نيمساعت از فيلم در شوك آن سكانس مي ماند چون درمي يابد با يك فيلم زيبا روبرو نيست و همين براي دفع مخاطب كافي است. كارگردان بايد به گونه اي فيلم را آغاز كند كه كشش و جذابيت لازم را براي تماشاي ادامه فيلم داشته باشد. قصه فيلم از اين قرار است كه يك خلافكار كه در گذشته براي خود بروبيايي داشته و اتفاقا در دستگاه دولتي آن دوران فعال بوده پس از انقلاب اسلامي به دنبال باج گرفتن از برخي از افراد است. البته او چون يك حرفه اي تمام عيار است با مدرك و سند و مستندات اين عمل خود را صورت مي دهد. اين بار در قلاب ماهيگيري او يك پليس گير مي افتد كه كپي فيلم هاي خارجي مثل كميسر لسكو همسر ندارد و با تنها پسر خود زندگي مي كند. ژانر اين فيلم روشن نيست كه آيا پليسي است يا اجتماعي است، رئاليستي است يا چيز ديگري. به واقع اين فيلم ژانر تلفيقي را انتخاب كرده. يعني همه ژانرها را دارد ولي شاخص هيچ ژانري را به تنهايي ندارد. مضامين و بن مايه به كار رفته دراين فيلم بارها و بارها به نمايش درآمده است. پس نقش كارگردان و نگاه متفاوت او به كجا رفته است؟ اينكه ما هم حرف ديگران را تكرار كنيم هنر نيست. پس فلسفه ساخت فيلم چيست؟ نگاه يكسويه و سياه و سفيد به موضوعات از فقدان عمق نگاه برمي آيد و وقتي يك موضوع طرح مي شود مي بايد به پيدايش آن توجه شود نه اينكه به صورت دور تند از آن عبور كرد. وقتي اين فاكتور ناديده گرفته شود همه چيز در فيلم شعاري و گل درشت مي شود. موضوعي كه در فيلم كاملا ملموس است.
مسير حركت در فيمنامه خطي است. همذات پنداري تماشاگر را با خود ندارد. همذات پنداري يكي از عناصر مهم درعرصه هنرهاي دراماتيك است. اين فيلم يك دوئل است بين خوب وبد و بين خير و شر كه همان طور كه گفته شد باز توليد آثار گذشته است بدون كم و كاست. نگاه يك سويه به جنس زن و يا مرد مانند افكار تهمينه ميلاني و چيستا يثربي هردو نادرست است. و اساسا اين گونه افكار سالهاست منسوخ شده است. اينكه مردها آدم هاي بدي هستند و يا از زنها استفاده ابزاري مي كنند و يا زنها بد هستند، تاريخي به قدمت عمر بشر دارد و از روز ازل و رانده شدن از بهشت اين موضوع شكل گرفت. هركس با هر هدف سعي دارد اين حرفها را تكرار كند. آيا همه زنان دوست دارند با مردان پولدار ازدواج كنند و آيا همه مردان براي نيل به اهداف خود كه قطعا ناصواب است، همه زنان را برتر مي دانند. اصولا سياه نمايي هم حدي دارد، هرچند كارگردان معتقد است كه فيلم من جشنواره اي است و اساسا مجوز ساخت نداشت وتا مدتها توقيف بود. و از فيلم جشنواره اي هم انتظاري غير از اين نيست. اين فيلم قهرمان و ضدقهرمان دارد و اما نقش تعريف شده اي براي آن وجود ندارد. چون اين حس به تماشاگر القا نمي شود. (هنر هفتم بايد بتواند بيش از آنكه متكي بر ديالوگ و گفتگو باشد بايد مبتني برتصوير و موقعيت باشد، نه اينكه كاراكترها يك ديالوگ را كه معلوم نيست ازكدام عطاري آورده اند را به صورت انشاء بخوانند. دراين فيلم كاراكترها سعي دارند فاصله طبقاتي را شكسته آنهم به هر قيمتي. اما اين جريان بدون تفكر به ماهيت موضوع بيشترين است كه ما هم كاري انجام دهيم ولي شرايط تغييري نكند. چون با شكستن فاصله طبقاتي اين فاصله از بين نمي رود و به قولي در كليت موضوع تغييري حاصل نمي شود و اين ناشي از درك نادرست دست اندركاران از پديده هاي اجتماعي است و اين را بايد به حساب سياه مشق صادقي نوشت چون دومين اثر اوست.

 



زندگي آمريكايي درانحصار سلطه رسانه اي

برناكولمن
صدها روزنامه، ايستگاه راديويي و تلويزيوني ، يا نوعي انحصار رسانه اي؟ آيا معضلي به نام انحصار رسانه اي وجود دارد؟
بايد اذعان داشت كه هم اينك رسانه هاي ايالات متحده دراختيار افراد معدودي قرار دارند.
تعداد انگشت شماري از شركت ها خروجي هاي رسانه اي دراين كشور را در قبضه خود گرفته اند. في المثل براساس گزارش نشريه مرور ژورناليسم، كلمبيا، شركت CBS، سي ايستگاه تلويزيوني محلي و 135ايستگاه راديويي را درسرتاسر ايالات متحده دراختيار خود دارد.
شركت «نيوز كورپ» كه معمولا پدر فاكس نيوز دانسته مي شود، مالكيت كامل يا بخشي از سه كمپاني توليد يا توزيع فيلم، 5 شركت انتشاراتي، سه نشريه، 8 روزنامه مهم، و همچنين سايت هايي همانند Web MDDodger Stadium LAو LakersLADOdgersMySpacecomرا داراست.
شركت هاي انحصاري رسانه اي نه تنها خروجي هاي ارتباطاتي را در تملك خود دارند، بلكه همچنين از طريق تعامل هيئت مديره ها با ديگر كمپاني هاي رسانه اي نيز در پيوند هستند (چرا كه مدير يك شركت بر روي صندلي هيئت مديره شركت ديگر نيز مي نشيند) از اين رو صاحبان منافع بطور مستقيم بررسانه هاي تاثير مي گذارند. پس استلزام اين مساله بر جامعه آمريكا چيست؟ آيا همگان مي دانند كه مالكيت رسانه ها دراختيار كيست؟
تاثير رسانه برجامعه
در جامعه تكنولوژيك كنوني، ترديدي درمورد تاثير رسانه ها برجامعه وجود ندارد. تماشاي تلويزيون، انجام بازي هاي رايانه اي، كاوش دراينترنت و به سينما رفتن ازجمله شايع ترين فعاليت ها دربين كودكان و بزرگسالان به شمار مي آيد. عموميت گونه هاي مختلف رسانه هاي نوين موجب مي شود تا كمپاني هاي رسانه اي از قابليت نفوذ سياسي چشمگيري بر افكار و نظرات مخاطبين برخوردار شوند. تبليغات چي ها مبالغ كلاني را براي پژوهش درمورد تاثير رواني آگهي ها در رسانه ها صرف مي كنند. گروه هاي دلمشغول به رفاه عمومي و دانشگاه ها نيز تاثير تلويزيون، سينما وحتي بازي هاي رايانه اي بر روندهاي اخلاقي خشونت بار و عادات دخانياتي نوجوانان را مورد مطالعه قرار مي دهند. از اين رو واضح است كه رسانه بر جامعه تاثير مي گذارد. پس آيا مالكان رسانه ها نيزدر جامعه از قدرت برخوردارند؟
مالك واقعي رسانه ها كيست؟
پس مالك واقعي رسانه هاي ايالات متحده كيست؟ انحصارات اصلي رسانه اي كدامند؟ پس از كش و قوس هاي فراوان در دهه اخير هم اينك شش شركت مالك اصلي رسانه هاي ايالات متحده هستند.
اين شركت ها «تايم وارنر»، «واياكام»، «والت ديسني»، «نيوزكورپ» و «وايوندي يونيورسال» و «سوني» هستند.
اين شركت ها نشريات عمده، روزنامه هاي محلي و سراسري، ايستگاه هاي راديويي و تلويزيوني، شركت هاي فيلم سازي، تيم هاي ورزشي، مراكز انتشاراتي و تمامي شركت هاي عمده موسيقي را در هم تلفيق كرده و روز به روز دايره نفوذ و مالكيت خود را گسترش مي دهند.
زندگي تحت انحصار رسانه اي
درعصر انحصارات فشرده رسانه اي افراد قادر به انجام چه كاري هستند؟ آيا راهي براي گريز از نفوذ اين شركت هاي معدود وجود دارد؟ شايد تأثير صاحبان منافع چندان هم نامطلوب نباشد.شايد آنها اين قدرها هم قدرتمند نباشند. درهر حال هم اينك به نظر مي رسد كه بايستي تلويزيون، راديو و كامپيوتر را خاموش نموده و يا به مطالعه كتابي مناسب پرداخت يا اينكه درباره ماهيت واقعيت يا يك دوست به بحث نشست. شايد اين كار يك راه حل محسوب شود، ولي هنوز هم امكان دارد كه از مزاياي دنياي رسانه محور بهره مند شده و هنوز به صورت مستقل به تفكر پرداخت. هوشياري، پاسخ زيستن در دنياي انحصارات رسانه اي است. بايستي از اطلاعات وپيام هاي وراي هيجانات و سرگرمي هاي رسانه اي آگاهي يافت.
Brenna Coleman؛ نويسنده آمريكايي و كارشناس مطالعات رسانه. اين مقاله با عنوان «مالك واقعي رسانه ها كيست» درسايت «سواد رسانه اي» منتشر و توسط خبرگزاري فارس به فارسي برگردانده شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14