(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15 شهريور 1389- شماره 19734

خط مشي بازيگران اصلي قدرت را چه كساني تعيين مي كنند؟
پشت ديوار اتاق هاي فكر



خط مشي بازيگران اصلي قدرت را چه كساني تعيين مي كنند؟
پشت ديوار اتاق هاي فكر

ترجمه و تنظيم: مژگان نژند
اشاره:
«تينك تانك»ها (Think Tanks) يا «اتاق هاي فكر» گروه هايي بسيار متنوع با بينش ها، اهداف و ديدگاه هايي كاملا متفاوت و گاه بسيار متناقض را شامل مي گردند. اين گروه ها در واقع مراكز «قدرت فكري» اند، اما درعين حال مراكز «قدرت نفوذي» نيز به حساب مي آيند. در شمار اهدافي كه اتاق هاي فكر دنبال مي كنند مي توان به انتشار انديشه ها، دفاع از منافع، ارتقاء يك ايدئولوژي، جنگ افكار، كارشناسي مستقل و... اشاره كرد. همين امر سبب مي گردد كه مرز بين اين مؤسسات كاملا نامشخص و مبهم باقي بماند. مي توان گفت، تنها وجهي كه اين «جعبه هاي فكر» را به يكديگر پيوند مي دهد، تجزيه و تحليل اوضاع و پرورش و بازبيني افكار و انديشه ها به منظور ارائه پيشنهاداتي دقيق و واقع گرايانه با هدف تأثيرگذاري بر سياست هاي دولتي است. اما، پشت ديوار اين «آزمايشگاه هاي انديشه ها» حقيقتا چه مي گذرد؟
«اتاق هاي فكر» در شكل ابتدايي تر خود از ديرباز وجود داشته، اما امروز به مفهومي باب روز و پديده اي اجتناب ناپذير تبديل گرديده اند، به گونه اي كه هر گروه تعمق دانشگاهي، تصميم گيرنده و يا روشنفكر كه با هدف گفت وگو پيرامون مسائل و مشكلات روز مانند گرم شدن آب و هواي كره زمين، ماليات ها و...ماهانه تشكيل جلسه مي دهد و يا هر باشگاه تعمقي كه در خدمت برنامه هاي حزبي قرار مي گيرد، بدين نام خوانده مي شود و اداره امور بدون حضور آنها امكان ناپذير به نظر مي آيد.
بدينسان، رقم اتاق هاي فكر طي سال هاي اخير به ويژه براثر عواملي چون انقلاب اطلاعاتي، پيچيدگي روز افزون و ماهيت فني مسائل و مشكلات سياسي، بحران اعتماد نسبت به دولتمردان و سياست هايشان، جهاني سازي و افزايش رقم بازيگران و عوامل دولتي و غيردولتي، فزوني يافته و فعاليت هاي آنها در زمينه ارائه راه حل هاي سياسي به تصميم گيرندگان نيز صدچندان گرديده است به گونه اي كه اين تشكلات در بسياري موارد به گروه هاي فشار مبدل شده اند.معهذا، اين تعدد لزوما به معناي افزايش ميزان تأثيرگذاري بر روند تصميم گيري هاي سياسي نيست.
انفجار و گوناگوني اتاق هاي فكر در سال هاي گذشته سؤالات بسياري در ارتباط با ميزان خودمختاري و آزادانديشي آنها و نيز نو آوري و سياست ارتباطي شان به وجود آورده است. اتاق هاي فكر در شيوه تأثيرگذاري خود بر تصميم گيري ها بسيار متفاوتند. آنها همچنين در مقايسه با گذشته به ساختارهايي بسيار پيچيده مبدل گرديده اند.
مفهومي ساخت آمريكا
«اتاق فكر»، «تانك فكر» يا «كارگاه فكر» سازمان، مؤسسه، شركت و يا گروهي اصولا خصوصي و مستقل، متشكل از كارشناساني است كه هدف خود را بر پژوهش و ارائه پيشنهادات در زمينه سياست هاي دولتي متمركز ساخته و درگير مسائلي گوناگون چون سياستگذاري هاي اجتماعي، راهبرد سياسي- اقتصادي- علمي، موضوعات مرتبط با تكنولوژي، سياست هاي تجاري و يا حتي توصيه هاي نظامي اند و از طريق خلق انديشه هاي نو، مديران و دولتمردان را در بهره برداري از فرصت هاي تازه و يا در جهت منافع موردنظر آنها ياري مي دهند.
«اتاق فكر» را «گروه كارشناس»، «سلول تعمق»، «دايره تعمق»، «كارخانه فكر»، «كارخانه مغز»، «مخزن افكار»، «آزمايشگاه انديشه ها»، «كانون فكر»، «بانك مغز»، «پيكره دانش» و «انديشگاه» نيز مي خوانند. اين گونه موسسات برخلاف يك «باشگاه تعمق» ساختاري بسيار رسمي دارند و به طور منظم به انجام تحقيقات و ارائه گزارشات مي پردازند. بسياري از آنها توسط دولت ها، شركت هاي تجاري و گروه هاي ذينفع تاسيس مي گردند. دشوار مي توان گفت چه چيزي به واقع در پس عبارت «اتاق فكر» پنهان است: پژوهش صرف، كارشناسي مستقل، مشاورت اربابان قدرت، انتشار ايدئولوژي ها از طريق برگزيدگان و بزرگان يا رسانه ها و يا اين كه لابي گري و اعمال نفوذ! به هر صورت، اين پايگاه هاي فكرسازي و بانك هاي انديشه كه آمار سال 2008 رقم آنها را 5550 اتاق فكر در سراسر جهان برآورد مي كند، امروز به پديده اي جهاني تبديل گرديده و به نوعي، «صنعت فكر و انديشه» كاربردي را سامان مي بخشند. اتاق هاي فكر خود مدعي اند راه حل هايي نسبي براي خدمت به عموم ارائه داده، منافع خاصي را دنبال نمي كنند و به گونه اي مستقيم نيز در سياست مداخله نداشته و قصد كسب قدرت را نيز ندارند. اما آيا به همان اندازه كه ادعا مي كنند غيرانتفاعي اند؟
در كل، تعاريف متعددي براي اتاق هاي فكر وجود دارد. عبارت «اتاق فكر» بسياري اوقات به عنوان يك ابزار بازاريابي به منظور ارزش بخشيدن به يك نيروي ضربتي فكري به كار مي رود. مي توان آنها را به دو دسته كلي تقسيم كرد: برخي هر شكل «گروه تعمق» را «اتاق فكر» مي خوانند، مشروط بر آن كه تحليل ها و يا توصيه هايي استراتژيك، سياسي، اقتصادي و... ارائه دهد. برخي ديگر، اين عنوان را مختص سازمان هايي مي دانند كه «سطحي» را به خود اختصاص داده، كارمنداني در اختيار دارند، بيش و كم مستقل و آزادانديشند، نوشتارهايي منتشر مي سازند، مداخلاتي دارند، مشورت هايي ارائه مي دهند و... با اين حال، ترسيم مرز ميان فعاليت هاي يك اتاق فكر و اقدامات يك گروه فشار (لابي)، يك جنبش سياسي و يك دفتر مشورتي در برخي موارد بسيار دشوار است.
پيچيدگي، تعدد و گوناگوني اتاق هاي فكر سبب گرديده تا «استفن بوشه» بلژيكي (مشاور سياست هاي انرژتيك، مشاور امور اروپايي و بين المللي دولت بلژيك و مشاور لابيگري در بروكسل و لندن) و «مارتين رويو» فرانسوي (خبرنگار اقتصادي كه امروز در سمت هماهنگ كننده اقدامات شعبه فرانسوي «سازمان عفو بين الملل» در منطقه بالكان فعاليت دارد) در كتابي تحت عنوان «اتاق هاي فكر: مغزهاي متفكر جنگ انديشه ها»، اتاق هاي فكر را به منظور متمايز ساختن شان در چهار گروه رده بندي كنند:
1) اتاق هاي فكر دانشگاهي كه كيفيت پژوهش دانشگاهي و خدمات اطلاعاتي را بارز ساخته، اعضاي آن ها را دانشگاهياني تشكيل مي دهند كه عموما تحصيلاتي در حد دكترا دارند (مانند، «مركز پژوهش هاي سياسي اروپا»).
2) موسسات پژوهشي قراردادي يا پيمانكاران دولتي كه مشابه «اتاق هاي فكر دانشگاهي» عمل مي كنند، اما منبع مالي شان را قراردادهايي تشكيل مي دهند كه با آژانس هاي دولتي منعقد مي سازند، و يا اين كه از سوي دنياي صنعت حمايت مالي مي شوند (مانند، «اروپاي ما» و يا «مؤسسه روابط بين الملل فرانسه»).
3) اتاق هاي فكر مشورتي كه در راستاي خدمت به يك آرمان مشخص، انديشه ها و توصيه هايي ارائه مي دهند كه در ارتباط با ارزش هايي خاص قرار دارند. آنچه براي اين گروه حائز اهميت است، همانند «اتاق هاي فكر دانشگاهي»، يافتن راه حل براي منفعت عموم نيست، بلكه پيروزي در جنگ انديشه هاست (مانند، «شوراي ليسبون» و «مركز اصلاحات اروپا»).
4) اتاق هاي فكر وابسته به احزاب سياسي يا بنيادها كه در اطراف يك حزب سياسي سازماندهي گرديده، اما به لحاظ فكري خودمختار و آزاد انديشند و اقداماتشان نيز غالباً در راستاي منافع حزب انجام مي پذيرد. اگر چه فعاليت هاي اين اتاق هاي فكر صرفاً بخش كوچكي از بودجه هاي عمومي را به خود اختصاص مي دهد، اما به ميزاني است كه اين گروه ها را به آزمايشگاه هاي انديشه بسيار قدرتمند مبدل مي سازد (مانند، بنيادهاي «اشتيفتونگن» آلماني كه بودجه شان از بودجه فدرال تأمين مي گردد، اما مستقل از دولت عمل مي كنند).
يكي از چالش هاي عمده اتاق هاي فكر مقاومت در برابر وسوسه ارتقاء منافع تأمين كنندگان مالي است، چرا كه مسئله برقراري تعادل ميان آزادانديشي و استقلال تحليل هاي سياسي خود و همزمان، حفظ و تقويت سرمايه گذاري حاميان مالي مطرح مي گردد. به گفته «بوشه» و «رويو»، اين خطر وجود دارد كه اتاق هاي فكر به دام تبديل شدن به «زير دريايي»هاي منافع خصوصي گرفتار آيند. اين موضوع نگراني عمده برخي اتاق هاي فكر آمريكايي را تشكيل مي دهد كه هزينه شان از بودجه دولتي و يا خصوصي تأمين مي گردد، به ويژه هنگامي كه هيچ ارتباطي ميان آنها و اتاق هاي فكر واشنگتن وجود ندارد.
رشد اتاق هاي فكر در سطح جهاني شكلي انفجاري داشته و با توانايي آنها در حمايت از دولت هاي «دموكراتيك» و جوامع مدني در ارتباط مستقيم بوده است. علاوه بر اين، متقاضيان اتاق هاي فكر نيز بسيار افزايش يافته اند، چرا كه تصميم سازان و تصميم گيرندگان جهان توسعه يافته و در حال توسعه با مسئله اي يكسان مواجهند، كه آن نيز چگونگي اعمال توصيه هاي كارشناسان در روند تصميم گيري دولت است، به ويژه هنگامي كه نقشه هايي نيز در سر مي پرورانند ونگران اجراي درست آنها و حفظ منافع خود نيز هستند.
صحبت از اتاق هاي فكر بدون اشاره به تاريخچه و روند رشد آنها در آمريكا امكان پذير نيست. در واقع، پژوهشگران در اين ارتباط دست كم در يك مورد اتفاق نظر دارند و آن هم اين كه، اتاق هاي فكر در آمريكا و پس از جنگ هاي انفصال (جنگ داخلي سال هاي 1861 تا 1865) در طول دوران موسوم به «بازسازي» ايالات جنوب در سال هاي 1865 تا 1876 تولد يافته اند. اين مؤسسات در آن هنگام به وضوح مراكزي پژوهشي در زمينه علوم اجتماعي بودند كه مديريت آنها را بنيادها، شركت ها و يا افرادي با هدف مشاركت در امر كمك به دولت براي اجراي سياست هاي اصلاحات بنيادين به شيوه اي مؤثر و تدوين روش هاي تازه مديريت، برعهده داشتند.
بدينسان، اتاق هاي فكر آمريكايي در آغاز به شكل «دانشگاه هايي بدون دانشجو» و به عنوان مكان هايي ويژه برخورد انديشه هاي برگزيدگان سياسي در زمينه سياست خارجي ظاهر گرديدند. سپس، در سال هاي پاياني دهه 1940 «رند كورپوريشن» تأسيس گرديد كه شناخته شده ترين و مهم ترين اتاق فكر آمريكا محسوب مي شود. اين اتاق فكر كه در اوج جنگ سرد شكل گرفته است، در استراتژي نظامي يا به عبارت ديگر، طراحي ساختارهاي دفاعي و نظامي تخصص دارد.
«استفن بوشه» و «مارتين رويو» به طور كلي ظهور اتاق هاي فكر را در چهار موج عمده جاي مي دهند، كه عبارتند از: جنگ جهاني اول، پايان جنگ جهاني دوم، شوك نفتي سال 1973 و سقوط ديوار برلين در سال .1989 بي شك، سال هاي پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 نيز پنجمين موج تأسيس اتاق هاي فكر را تشكيل خواهند داد، اما اين بار در سطح جهاني. بايد گفت كه بهر صورت، اتاق هاي فكر نيز مانند هر شكل سازمان ديگر پيدايش خود را مديون شرايط تاريخي واجتماعي خاص هستند.
با اين وجود، نظر كلي اين است كه نخستين اتاق فكر، «فابين سوسايتي» انگليسي، در سال 1884 به منظور ارتقاء اصلاحات سياسي وقت در «لندن» تأسيس گرديده است. معهذا، برخي نيز بر اين اعتقادند كه نخستين اتاق فكر به وضوح قابل شناسايي، «مؤسسه بروكينگز» است كه در سال 1916 بنيان گذاشته شد.
تصور عموماً بر اين است كه يك «مخزن فكر» سازماني است كه به عنوان يك مركز تحقيقات و تجزيه و تحليل مسائل عمومي مهم خدمت مي كند. در واقعيت، بسياري معتقدند كه اتاق هاي فكر امروز نمايي ظاهري با ادعاي فعاليت در روابط عمومي بيش نيستند، كه غالباً در بطن دستگاه دولتي پايگاه دارند و پژوهش هايي را با اهداف داخلي در خدمت آرمان حاميان مالي خود به انجام مي رسانند. آن گونه كه «جان چاكمن»، خبرنگار «يلو تايمز» توصيف مي كند، اتاق هاي فكر «مؤسساتي ساختگي اند كه در آنها كارشناسان ايدئولوژي تبليغاتي فعاليت دارند و پول، همانند خون جاري در رگ هاي باز، به راحتي جريان دارد تا به كمك تبليغاتي بي معنا در اختناق گفتمان حقيقي سهيم گردد.»
با اين حال، مي توان گفت كه اگر چه پژوهش هاي اتاق هاي فكر به طور كلي در راستاي منافع حاميان مالي آنها انجام مي پذيرد، اما اين توصيف شامل حال تمامي اين مؤسسات نمي گردد. سرمايه گذاري خصوصي لزوماً يك پژوهشگر را به همدست شيادان مبدل نمي سازد و مؤسساتي نيز وجود دارند كه تحقيقات خود را حقيقتاً به منافع عمومي ارزشمند اختصاص مي دهند.
اتاق هاي فكر غالباً سرمايه مورد نياز خود را از شركت هاي بزرگ و بنيادهاي مهم تأمين مي كنند. آنها سياست هاي شكل دهنده به زندگي روزمره مردم - مانند سياست هاي مربوط به خصوصي سازي تأمين اجتماعي، ماليات ها، قوانين سرمايه گذاري و قانونگذاري در هر زمينه اي- را تدوين و به اجراي آنها كمك مي كنند، كارشناسان خود را به منظور تأكيد بر كارآيي اين سياست ها روانه پارلمان مي سازند، مقالاتي در روزنامه ها به چاپ مي رسانند، در قالب مفسران در تلويزيون ها ظاهر مي گردند، كانديداهاي رياست جمهوري را - به ويژه در آمريكا- توصيه و سمينارهايي نيز با هدف آموزش اعضاي جديد پارلمان برگزار مي كنند. يكي از كارهاي عمده اتاق هاي فكر، ارائه راه حلي پنهان براي دستيابي به منافع عظيم تجاري در راستاي تبليغ انديشه هاي خود و يا حمايت از يك پژوهش اقتصادي و اجتماعي «غيرقانوني» است كه مي تواند به سود آنها تمام شود.
«تام بريزاتيس»، دبير نشريه «كليولند پلين ديلر» خاطرنشان مي كند: «اتاق هاي فكر مدرن آزمايشگاههايي براي انديشه هاي سياسي اند، كه از پرداخت ماليات معاف بوده، از كمك هاي مالي هنگفت بهره مي گيرند. شركت هاي فناوري به اتاق هاي فكر كمك مي كنند تا امكان دسترسي به اينترنت را فراهم آورند، و شركت هاي وال استريت اتاق هايي را تحت حمايت مالي خود دارند كه به قهرماني سرمايه گذاري خصوصي و صندوق هاي بازنشستگي دست يافته اند.»
بدينسان، آنچنان پولي درجريان است كه به عنوان مثال، در آمريكا 20 اتاق فكر محافظه كار نخست اين كشور هم اكنون به ميزان كل كمك هايي كه به «بودجه ويژه» حزب جمهوريخواه مي شود، خرج مي كنند. «جاناتان روو»، اقتصاددان آمريكايي، درمورد اتاق هاي فكر مي گويد: عبارت اتاق هاي «فكر» عبارتي بسيار نامناسب است، چرا كه آنها فكر نمي كنند، بلكه «توجيه» مي كنند!
«جوئل ايكنباك» از روزنامه «واشنگتن پست»، درباره اتاق هاي فكر آمريكا كه از رقمي بيش از ساير اتاق هاي فكر جهان برخوردارند، مي گويد: «تعداد اتاق هاي فكر ما به اندازه ايستگاههاي آتش نشاني در ديگر شهرهاست. يك اتاق فكر شهري آگاه و هشيار است. يكي از دوستانم كه به طور موقت در يكي از اين اتاق هاي فكر فعاليت داشت، به هنگام شروع كار خود از رئيس مؤسسه شنيد: ما افرادي از نژاد سفيد و 50 تا 55 ساله ايم كه هيچ جاي ديگري براي رفتن نداريم...»
اگرچه اتاق هاي فكر ابتدا در بطن دموكراسي هاي ليبرال غرب شكل گرفته اند، اما موضوعات مربوط به موجوديت آنها و جنگ افكار به ويژه از طريق «ديپلماسي فكري» از چهارچوب محدود اين دموكراسي ها فراتر مي رود. در پس اين عبارت «ديپلماسي فكري» انديشه «نفوذ» را مي يابيم. مسئله «نفوذ» در بطن اين تصور عمومي قرار دارد كه اتاق هاي فكر گروههايي «بسته» اند كه با تصميم سازان سياسي در ارتباط مستقيم قراردارند. به اعتقاد «بوشه» و «رويو»، توانايي نفوذ در قلب اقدامات يك اتاق فكر قرار دارد، و اگرچه نمي توان آنها را «لابي» ناميد، اما لابيگري نيز از اقداماتشان مجزا نيست. به عبارت ديگر، يك لابي نمي تواند خود را اتاق فكر بخواند، در حالي كه يك اتاق فكر بخوبي قادر است از روش هاي لابيگري بهره گيرد.
بايد گفت كه نفوذ و تاثيرگذاري برخي اتاق هاي فكر دربسياري موارد كاملا حقيقي است. در اين راستا، مي توان به مورد يك اتاق فكر نو محافظه كار آمريكايي اشاره كرد كه در اين سال هاي آغازين قرن بيست و يكم چهره جهان را دگرگون ساخته است. نقشه هاي اين اتاق فكر كه «پروژه قرن نوين آمريكا» نام دارد، در سال 2003 مستقيماً به اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي انجاميد. در واقع، برنامه هاي اين اتاق فكر با طرحي كه در تمام طول سال هاي دهه 1990 توسط نومحافظه كاران «پخته» و آماده شده بود، كاملاً مطابقت داشت. اين طرح فتيله انفجاري خود را در حملات تروريستي 11سپتامبر 2001 يافت كه در برابر حس انتقامجويي افكار عمومي كور آمريكا چهارچوبي قانوني تحت عنوان «جنگ پيشگيرانه» براي دولت «بوش» فراهم آورد.
اين نمونه بدون حداقل شناخت از ساختار ميدان سياسي آمريكا قابل درك نيست. در واقع، در هر بار تغيير دولت، هزاران كارمند در تار «رفت و آمدي» بي پايان ميان جهان شركت ها (غالباً آمريكايي) و يا اتاق هاي فكر و پست هايي گاه بسيار استراتژيك در بطن دولت جديد، گرفتار مي گردند. بنابراين، نه تنها اعضاي «پروژه قرن نوين آمريكا» («پل ولفوويتس»، «دونالد رامسفلد»، «ديك چني»، «لوئيس ليبي»،...) اشغال عراق را از پيش طراحي كرده بودند ، بلكه پس از دستيابي دولت «بوش» به قدرت، آن را به اجرا نيز درآوردند.
گاه يك اتاق فكر تنها از يك فرد تشكيل مي گردد، مانند مورد«ژان ايو هووارت»، خبرنگار سابق و كارشناس امور اقتصادي. اتاق فكر او كه «شركت جهاني» نام دارد، هدف خود را تجزيه و تحليل تغيير شركت ها در بستر تغييرات قاطعانه در سطح جهان تعيين كرده و حاميان وي نيز دو شركت بلژيكي «آوكس» و «آس» هستند. «هووارت» معتقد است: «در فعاليت هاي برخي اتاق هاي فكر، ردپاي آنها كه حاميان مالي اند كاملاً احساس مي گردد. خطري كه يك اتاق فكر را تهديد مي كند، اينست كه حامياني پنهان داشته باشد.»
اتاق هاي فكر همچنين نقش نوعي «قدرت نرم» را در بازار كارشناسي و انتشار انديشه ها ايفا مي كنند. در اين راستا، توانايي آنها در اختراع اشكال جديد آلترناتيوهاي حكومت مشروعيت لازم را به آنها مي بخشد. بدينسان، مي بينيم كه تا چه اندازه انتخاب «جرج دبليو بوش» و انتخاب مجدد وي، و نيز برنامه هاي سياسي او از تحقيقات انجام گرفته از سوي برخي اتاق هاي فكر محافظه كار الهام گرفته است. درواقع، توانايي و قدرت تأثيرگذاري اين اتاق هاي فكر بر برنامه هاي زمان بندي شده سياسي و مهارت آنها در توليد ايدئولوژي، به لطف دو مأموريت رياست جمهوري «بوش» بسيار گسترش يافته است. به گفته «ويليام والاس»، عضو مجلس اعيان انگليس، اتاق هاي فكر از دو اصل بنيادين پيروي مي كنند: درك خرد متعارف و تدوين و انتشار مفاهيم و برنامه هاي آلترناتيو. به عبارت دقيق تر، مأموريت اتاق هاي فكر كسب اطلاعات و ارائه تحليل هايي واضح، معتبر، مفيد و قابل دسترسي براي عموم از وقايع روز است.
پرنفوذترين اتاق هاي فكر جهان كدامند؟
دانشگاه «پنسيلوانيا» از سه سال پيش در نخستين رده بندي جامع اتاق هاي فكر، فهرستي از برجسته ترين و پرنفوذترين اين مؤسسات كه در ارتباط با مسائل استراتژيك فعاليت دارند، ارائه داده است. اين رده بندي به درخواست روزنامه نگاران، دانشگاهيان و مقامات دولتي و برپايه نظرسنجي از 1200 كارشناس، استاد دانشگاه، تصميم گيرنده سياسي و نماينده سازمان غيردولتي از سراسر جهان در چهارچوب برنامه «اتاق هاي فكر و جوامع مدني» انجام مي پذيرد. از جمله معيارهاي مدنظر نيز، توانايي جذب بهترين پژوهشگران و كارشناسان، شهرت آكادميك، شهرت رسانه اي، سطح منابع مالي، دفعات توصيه هايي كه به اتخاذ سياست هاي دولتي انجاميده است، رقم پرسنل منصوب شده در سياست هاي رسمي، قابليت تبديل شدن به مكان و يا عامل عمده مباحث عمومي، و غيره است.
«جيمز جي مك گان»، مدير اين برنامه، در گزارش سالانه خود كه در نشريه «فارين پاليسي» به چاپ رسيده است، رقم اتاق هاي فكر در نزديك به 170كشور جهان را 6305 (در مقابل 5550 اتاق فكر سال 2008) ذكر مي كند. در اين گزارش مي خوانيم كه آمريكا (1777 اتاق فكر)، انگليس(283)، آلمان(196) و فرانسه(165) كشورهايي هستند كه از بيشترين تعداد اتاق هاي فكر جهان برخوردارند.
در سطح جهاني، آمريكاي شمالي 30 درصد، اروپاي غربي 28 درصد و آسيا 19 درصد اتاق هاي فكر را در خود جاي مي دهند. آمريكاي لاتين (10درصد)، اروپاي شرقي(9درصد)، آفريقا (8درصد)، خاورميانه و آفريقاي شمالي (4 درصد) و اقيانوسيه(يك درصد) به ترتيب در رده هاي بعدي فهرست «مك گان» آمده اند. گزارش مزبور همچنين رقم اتاق هاي فكر هر كشور در بطن هر منطقه جغرافيايي را نيز مشخص مي سازد.
گزارش دانشگاه «پنسيلوانيا» رده بندي هاي مختلفي را پيشنهاد مي دهد، اما به طور كلي نتايج حاصل از تحقيقات خود را به دو دسته «اتاق هاي فكر آمريكايي» و «ساير اتاق ها» تقسيم مي كند، كه در شمار مؤثرترين و با نفوذترين اتاق هاي فكر گروه نخست، اسامي «مؤسسه بروكينگز»، «شوراي روابط خارجي» و «بنياد كارنگي» و «رند كورپوريشن» قرار دارند. «بنياد هريتريج»، «مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي»، «مؤسسه كاتو»، «مركز بين المللي وودرو ويلسون براي دانشگاهيان»، «مؤسسه امريكن اينتر پرايز» و «مؤسسه هوور» از ديگر كانون هايي محسوب مي گردند كه فهرست 10 اتاق فكر نخست آمريكا را شكل مي بخشند.
در شمار مهمترين اتاق هاي فكر گروه دوم نيز، «چاتم هاوس» (انگليس)، «مؤسسه بين المللي مطالعات استراتژيك» (انگليس) و «مؤسسه تحقيقات صلح بين المللي استكهلم» را مشاهده مي كنيم. از ميان اتاق هاي فكر فرانسه نيز، «مؤسسه روابط بين الملل» (مقام هشتم در رده بندي اتاق هاي فكر غيرآمريكايي)، «مؤسسه تحقيقات امنيتي اتحاديه اروپا» (مقام سي ام) و «ايريس»(38) از جمله مهمترين كانون هاي فكر ذكر گرديده اند.
دانشگاه «پنسيلوانيا» همچنين در رده بندي ديگري 10 اتاق فكر برتر جهان را به شرح ذيل نام برده است: «چاتم هاوس» (انگليس)، «شفافيت بين الملل» (آلمان)، «گروه بحران بين الملل» (بلژيك)، «مؤسسه تحقيقات صلح بين المللي استكهلم» (سوئد)، «سازمان عفو بين الملل» (انگليس)، «مؤسسه روابط بين الملل»(فرانسه)، «مركز مطالعات سياست هاي اروپايي» (بلژيك) و «مؤسسه امور بين المللي و امنيت» (آلمان).
حال، فكر مي كنيد بزرگترين اتاق فكر جهان كدام است؟ در پاسخ بايد گفت: «مجمع اقتصادي جهان» در «داووس» سوئيس! مكاني كه در آن مسئولان سياسي و اقتصادي به همراه روشنفكران و خبرنگاران گردهم مي آيند تا پيرامون مسائل عمده جهان به گفت وگو بنشينند... و در مورد آنها تصميم بگيرند!
«بوشه» و «رويو» در تحقيقات خود يادآوري مي كنند كه بهر صورت تفاوت هاي ملي اتاق هاي فكر نيز بسيار است. به عنوان مثال، اتاق هاي فكر آلمان به كشوري تعلق دارند كه سنت دانشگاهي و روشنفكري در آن زبانزد است، بنابراين گرايش آنها به تابعيت از يك الگوي دانشگاهي است. در واقع، آلمان براي دريافت گزارش هايي قوي و تأثيرگذار بر روي استادان دانشگاهي خود بسيار حساب مي كند. اتاق هاي فكر اين كشور پژوهشگران و افرادي را كه مايلند مسئولان سياسي آينده باشند، آموزش داده و از آنها حمايت به عمل مي آورند. همين امر سبب گرديده است تا آلمان از نفوذ بالايي در كشورهاي اروپاي شرقي برخوردار گردد. اتاق هاي فكر انگليسي نيز كه در امور اروپايي تخصص دارند، همانند «همتا»هايشان در «واشنگتن» بيشتر از روش تعامل نزديك با تصميم گيرندگان سياسي پيروي مي كنند، اما از منابع مالي بسيار ضعيف تري برخوردارند و تعداد پرسنل دائمي آنها نيز بسيار كمتر است. نهادهاي انگليسي به لطف روش هاي ارتباطي مؤثر خود تأثير محسوسي بر شيوه تفكر نهاد اروپايي بروكسل دارند.
در ارتباط با اتاق هاي فكر فرانسه نيز مي توان گفت كه، به غير از چند استثناء به نسبت جديدترند. در واقع، تعمق پيرامون سياست ها به طور سنتي در تخصص نهادهاي دولتي اين كشور بوده است. اما، دولت فرانسه امروز به اهميت اتاق هاي فكر غيرفرانسوي پي برده و نماينده اي رسمي به منظور برقراري ارتباط با آنها به «بروكسل» اعزام داشته است.
و اما، در مورد اتاق هاي فكر آمريكايي بايد گفت كه از منابع مالي قدرتمندي برخوردارند و بسياري از آنها نيز اعتبار زيادي دارند. اين مؤسسات به طور مستقيم و يا از طريق شعبات اروپايي خود تأثيري فراوان بر تفكر سياسي اروپا مي گذارند. آنها همچنين به عنوان الگويي براي تأسيس اتاق هاي فكر جديد مورد استفاده قرار مي گيرند. معهذا، برخي از اين سازمان ها مانند مؤسسات شكل يافته در «بنياد سوروس»، را نمي توان صرفاً آمريكايي تلقي كرد.
ساير كشورها نيز اتاق هاي فكر و دانشگاه هايي دارند كه به كار تحليل سياست اروپايي مي پردازند. اين مؤسسات عمدتاً از طريق دواير ملي يا دولتي خود سعي در تأثيرگذاري بر مباحث اروپايي دارند. اين گونه نهادها گاه مي توانند بسيار با نفوذ باشند.
در شمار دستاوردهاي برخي اتاق هاي فكر مي توان به چند مورد از شناخته شده ترين آنها، از جمله اشغال عراق، خصوصي سازي تامين اجتماعي در شيلي، برقراري نظام چند مالياتي در روسيه، اقتصاد مبتني بر عرضه در دوران حكومت «رونالد ريگان»، خصوصي سازي اقتصاد انگليس و... اشاره كرد.
اتاق هاي فكر، ابزار قدرت
پيچيدگي، تقابل وابستگي و رقم اطلاعات به دست آمده چندان زياد و روزافزون است كه تصميم گيرندگان را وادار مي سازد به شكلي گزينشي عمل كرده، درك درستي از داده هاي تكنيك، جامعه شناختي و تاريخي به دست آورند. در واقع، آنها بايد با يك انفجار حقيقي اطلاعات در اشكال گوناگون (يادداشت هاي گروه هاي فشار، گزارشات نهادها، نظرسنجي هاي بيانگر انتظارات مردم، طرح مسائل فوق العاده تكنيك و...) مواجه گردند. بنابراين، توليد اطلاعاتي مؤثر، معتبر و قابل دسترسي در حداقل زمان ممكن، به يك الزام تبديل گرديده است.
يكي از برگ هاي برنده اين اتاق هاي فكر سرعتي است كه براي ارائه يادداشت ها و توصيه هاي خود به تصميم گيرندگان به كار مي گيرند. اين موضوع به آنها قدرت بسيار مي بخشد و ارتباطي بسيار نزديك ميان آنها و جهان سياست برقرار مي سازد. اين امر كه به ويژه در آمريكا بسيار مشاهده مي گردد، ماهيت اتاق هاي فكر اين كشور را متحول ساخته است. بنيان نهادن جلسات استماع كه طي آنها اعضاي كنگره به تحليل ها و توصيه هاي كارشناسان گوش سپرده، به بررسي آنها مي نشينند، به نشاندن قدرت تأثيرگذاري اين ساختارها- كه از نفوذ بسياري در رسانه ها، و بنابراين توانايي فشار بسيار بر مقامات دولتي نيز برخوردارند- بسيار كمك كرده و اتاق هاي فكر آمريكايي را به چهره اصلي ترسيم دورنماي سياسي اين كشور مبدل ساخته است.
اين دسته از اتاق هاي فكر كه «اتاق هاي فكر حمايتي» خوانده مي شوند، به دليل رقابت موجود در صنعت اتاق هاي فكر آمريكا، تمامي تلاش خود را بر جلب نظر عموم و سياست گذاران متمركز ساخته، گوي سبقت را در شكل دهي به افكار عمومي و اولويت هاي سياسي، و تأثيرگذاري بر انتخاب هاي سياسي از يكديگر ربوده اند.
تصميم گيرندگان آمريكايي براي يافتن پاسخ مشكلات خود در روي آوردن به اتاق هاي فكر دريغ نمي ورزند. در واقع، توانايي اتاق هاي فكر از مسائل مربوط به امنيت و يا استراتژي بسيار فراتر رفته، كليه وجوه زندگي آمريكايي- از سياست هاي زيست محيطي گرفته تا تكنولوژي هاي نوين- را در برمي گيرد، به گونه اي كه جداكردن سياست آمريكا از نفوذ اتاق هاي فكر امكان ناپذير به نظر مي رسد.
چرا كه، چه چيز واشنگتن را هدايت مي كند؟ انديشه ها! چه كساني انديشه ها را پيش مي برند؟ اتاق هاي فكر! چه كسي «خريدار» اين انديشه هاست؟ رئيس جمهور، كنگره، سنا، ارتش، كميسيون ها، نهادها، شركت ها و نيز رسانه ها كه پيوسته در جست وجوي تحليل ها و توصيه هاي اين «مخازن فكر»ند! و در انتهاي زنجيره نيز ديگر كشورها قرار دارند.
حال، انديشه ها چگونه انتشار مي يابند؟ از طريق گزارش هايي مملو از آمار و ارقام كه به عنوان مثال، از طرح دفاع موشكي حمايت مي كنند و يا برنامه كمك به بي بضاعتان را زير انتقاد مي گيرند، يا انواع نشريات، سمينارها، كنفرانس ها، ستون هاي روزنامه ها و يا تلويزيون ها. چرا كه در رقابت ميان اين مؤسسات مسئله ارتباطات نيز مطرح است.
انديشه ها همچنين به ويژه ازطريق آنها كه توليدشان مي كنند، نيز انتشار مي يابند. اين برگزيدگان به ايجاد شبكه هاي همبستگي و قدرت پرداخته، بهترين ها از ميان آنها سالي را در يك اتاق فكر و سال ديگر را به تدريس در دانشگاه مي گذرانند، و فردا را در صدر شركتي بزرگ و يا در وزارتخانه اي سپري مي كنند. به اين ترتيب، برحسب تغييرات سياسي فردي مانند «ديويد چيو» جمهوريخواه از «رندكورپوريشن» به وزارت دفاع راه مي يابد و يا «لين اسكرل» از «بنياد ريزن» محافظه كار به پست بلندپايه وزارت كشور مي رسد.
انديشه ها چه مي شوند؟ به كار انتقاد و اصلاح اقدامات دولتي يا سياسي مي آيند، قوانين و يا تقسيم بودجه را الهام مي بخشند، نظريه هاي ژئواستراتژيك نظامي، مالي و... را تغذيه مي كنند،... بنابراين، در درازمدت انتخاب هاي آمريكا را شكل مي دهند. اتاق هاي فكر همچنين گاه در خدمت ارزش هاي جمهوريخواه و يا دموكرات، ليبرال يا ترقي خواه قرار مي گيرند. به طور كلي، از ميان سياست گذاران آمريكايي محافظه كاران به خوبي دريافته اند كه براي رسيدن به قدرت به تحقيقات و توصيه هاي اتاق هاي فكر و حتي نفوذ آنها بسيار نيازمندند. همين امر اتاق هاي فكر آمريكايي را به ابزاري قدرتمند براي رسيدن به قدرت مبدل ساخته است. امروز، رقم اتاق هاي فكر محافظه كاران دو برابر بيش از اتاق هاي فكر دموكرات هاست.
اتاق هاي فكر براي تحميل و بسط و گسترش نفوذ خود ابزار گوناگوني را به كار مي بندند. در آمريكا، برنامه هاي رياست جمهوري يكي از قدرتمندترين اين ابزار به حساب مي آيد. كانديداهاي رياست جمهوري براي تهيه متون سخنراني خود از اين مؤسسات كمك مي گيرند. به عنوان مثال، «جيمي كارتر» رابطه اي بسيار نزديك با «كميسيون سه جانبه» برقرار ساخته بود، «رونالد ريگان» انديشه هاي خود را با همكاري «بنياد هريتيج» مي پروراند و «بيل كلينتون» با دقت تمام به توصيه هاي «مؤسسه سياست پيشرفت» گوش مي سپرد. معروفترين نمونه، نمونه «فرانكلين دي روزولت» است كه براي تشكيل «اتاق فكر» و برنامه ريزي اصلاحات خود كه با نام «نيوديل» بهتر شناخته مي شود، از استادان بهترين دانشگاهها (به ويژه دانشگاه كلمبيا) بهره مي گرفت.
يكي ديگر از ابزار تاثيرگذاري بر سياست در «منفعت دوجانبه» نهفته است. در واقع، اگرچه اتاق هاي فكر آمريكا قوياً درتعريف برنامه هاي سياسي و اولويت ها براي انتخابات رياست جمهوري سهيم اند، اما اعضاي آنها نخستين كساني هستند كه از پست هاي خالي بهره مند مي گردند. برخي از آنها نيز مي توانند به عنوان مشاور به طور مستقيم با كاخ سفيد همكاري كنند.
به طور كلي، اتاق هاي فكر آمريكا كانال هاي نفوذي متعددي را به كار مي گيرند كه از جمله آنها برگزاري كنفرانس ها و سمينارهاست. و با اين كار نيز دو هدف را دنبال مي كنند: نخست آن كه، اعضاي كنگره را به مناسبت رويدادي اجتماعي و يا يك برنامه آموزشي گردهم مي آورند، كه اين امر موقعيتي سياسي براي كسب حمايت برخي تصميم گيرندگان سياسي فراهم مي آورد. هدف دوم، تماس با برخي گروههاي حرفه اي، دانشگاهيان و طيفي گسترده تر از روزنامه نگاران به منظور معرفي بهتر نهاد خود است.
منابع مالي اتاق هاي فكر تاثير ويژه اين مؤسسات را بر برنامه هاي دموكراسي فاش مي سازد. در واقع، مقدار اين سرمايه گذاري ها از ميزان استقلال و آزادانديشي اين اتاق ها خبر مي دهد. برخي از بنيادها مانند «بنياد فورد» كه در زمينه حمايت مالي از اتاق هاي فكر- به ويژه «مؤسسه بروكينگز»، «بنياد بيل و مليندا» (گيتس) و يا «سازمان اوقاف ليلي» از ميان مهمترين بنيادهاي آمريكايي- سابقه اي طولاني دارد، مبالغي هنگفت در اختيار اتاق هاي فكر قرار مي دهد. «اندرو ريچ»، رئيس «مؤسسه فرانكلين و الينور» و استاديار سابق علوم سياسي در «سيتي كالج نيويورك»، رقم سرمايه گذاري 15 بنياد آمريكايي از ميان مهمترين ها را درسال2002 نزديك به 137 ميليون دلار برآورد مي كند. اما، اين بنيادها صرفا دربرنامه هايي سرمايه گذاري مي كنند كه اتاق هاي فكر از پيش متعهد به اجراي آنها شده اند.
تا چندي پيش، اتاق هاي فكر در ديگر كشورها «كپي»هاي كمرنگ اتاق هاي فكر آمريكايي به حساب مي آمدند، به گونه اي كه اين عبارت صرفا در فرهنگ لغت آمريكايي يافت مي شده است. اتاق هاي فكر را در كانادا، استراليا، فرانسه و آلمان نيز مي يابيم. گسترش اين اتاق ها در سراسر جهان (آسيا، آفريقا) و به ويژه در اروپا از نياز موجود در زمينه اطلاعات، شكل دهي، تصميم گيري و كارشناسي حكايت دارد. اتاق هاي فكر اروپا تجارت و روش هاي كار اسلاف آمريكايي خود را به ارث برده اند، چرا كه در اروپا نيز «بازار افكار» به شدت رقابتي و جنگ انديشه ها به منابع مالي بسيار وابسته است. به رغم اين تشابه، فضاي سياسي اروپا ويژگي هاي خاص خود را دارد كه بر چگونگي عملكرد و موقعيت اتاق هاي فكر در فضاي عمومي بسيار تأثير مي گذارد.
دكتر «جيمز مك گان»، پژوهشگر «مؤسسه تحقيقات سياست خارجي»، در پاسخ به اين سؤال كه آيا اتاق هاي فكر اروپا بايد همانند آمريكا نقشي فعالانه تر در تصميم گيري هاي سياسي ايفا كنند، هشدار مي دهد: نگرش جانبدارانه اي كه در واشنگتن جريان دارد، به سطحي از جنون رسيده است كه اتاق هاي فكر به خدمت گرفته مي شوند تا مهمات لازم را در نبرد ميان «خوب و بد» تأمين كنند!
اتاق هاي فكر آمريكايي امروز علاوه بر بحران اقتصادي با يك بحران اعتماد گسترده نيز مواجهند. چرا كه، به عنوان مثال، آن دسته از اتاق هاي فكر كه به دولت «بوش» بسيار نزديك بودند، به دليل تصويري كه از خود به عنوان كارشناساني زيادي سياسي، بسيار بانفوذ و به نوعي مسئول وضعيت كنوني آمريكا (كه چهره اين كشور را در جهان بسيار مخدوش و نامحبوب كرده است) ارائه داده اند، با بحران اعتماد و اعتبار روبرو گرديده اند.
تجربه اتاق هاي فكر نومحافظه كار اگرچه شامل اكثريت اين مؤسسات نمي شود، با اين حال تأثيري منفي بر اعتبار آنها داشته است. و اگرچه هنوز پايان كار اتاق هاي فكر فرا نرسيده، اما شايد وقت آن رسيده باشد كه در نظام اتاق هاي فكر تجديدنظر شود.
منابع: ديبريفينگ- ايريس- نون فيكسيون- اتود اوروپئن- ويكيپديا- ولترنت- واپديا- اوراكتيو- هوئيگ- لوپوئن- مديا پارت- فارين پاليسي- پاري سوربون- اديكاس- او اف ت ت- كرن- آلترانفو- موندياليزاسيون.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14