(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15 شهريور 1389- شماره 19734

همت بلند نشانه عظمت روح و انديشه
نيت و اصلاح شخصيت شاخص هاي رفتاري انسان متعالي



همت بلند نشانه عظمت روح و انديشه

اصغر محمديان
بدون ترديد همت بلند و يا علو همت يكي از نشانه هاي عظمت روح و انديشه بلند انسان است. از طرفي دست يابي به اهداف عالي و آرمان هاي بلند نياز به همتي بلند است. چرا كه انسان با همت هاي عالي است كه مي تواند مشكلات و موانع جدي را از پيش روي بردارد و با اراده قوي و علم و بصيرت نسبت به وصول به اهداف تلاش نمايد. نگارنده با توجه به آموزه هاي ديني در مقام تبيين اين موضوع برآمده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم همت
همت به معناي توجه و عنايت ويژه نفس به چيزي است كه امروزه از آن به دغدغه ذهني ياد مي شود. دغدغه اي كه آدمي را چنان چون عشقه و پيچك دربرمي گيرد كه گوشت و چربي آدمي را آب مي كند و به قول راغب اصفهاني در مفردات الفاظ قرآن كه درباره فرهنگ واژگاني قرآن نوشته است، همت، حزن و غمي دروني است كه چربي و شحم آدمي را ذوب مي نمايد.
اين كه گفته مي شود فلاني به امري اهتمام مي ورزد يعني نسبت به آن علاقه اي شديد دارد و عنايت و توجه اش را به خود جلب كرده است به گونه اي كه همه جان و روحش را اشغال كرده و اجازه نمي دهد تا دمي از آن غافل شود. از اين روست كه صاحب درد و رنجي جانكاه مي شود و تا تحقق خارجي آن دست از تلاش و كار و كوشش برنمي دارد.
همت نياز جدي كساني است كه اهدافي بلند دارند و به امور خرد و كوچك بسنده نمي كنند و عزم خويش جزم نموده اند تا به هر وسيله اي شده به مقصد و مطلوب خويش برسند.
از ويژگي هاي اهل همت مي توان به علم و بصيرت ايشان نسبت به موضوع و هدف اشاره كرد، چنان كه مي توان به عزم جزمي آنان و نيز اراده قوي براي دست يابي آنان به مقصد و مطلوب توجه نمود. اين گونه است كه اهل همت، هم اهل توجه و هم اهل بصيرت و آگاهي مي باشند چنان كه اهل درد و رنج هستند و آرام و قرار ندارند تا آن كه به مطلوب دست يابند. دمي از هدف خويش غافل نمي شوند و هم و غم خويش را مطلوب و دست يابي به آن قرار مي دهند. بنابراين پشتكار و تلاش در ايشان امري عادي است.
همه چيز در سايه سار بلند همتي
از آن جايي كه جهان به گونه اي ساخته شده تا هر چيزي به سادگي به دست نيايد بنابراين دست يابي به اهداف عالي و آرمان هاي بلند نياز به همتي بلند است؛ زيرا همت هاي بلند است كه مي تواند موانع جدي را بردارد و مقاومت هاي پيش رو را سركوب نمايد.
از اين روست كه مرحوم الهي در توضيح فصل سي وسوم «فصوص الحكم» معلم ثاني ابونصر فارابي در آثار نفس ناطقه مي فرمايد: يكي از صفات نفس ناطق قدسي، صفت نباهت و بلندهمتي است. در جهان هركس به هر مقامي رسيد، از نظر بلند و همت عالي رسيد.
روح بزرگ هميشه به امور عالي و كارهاي ستوده و استعلاي معنوي و محاسن بزرگي آميخته است و هرگز به پستي همت تن نمي دهد و به قبايح و زشتي هاي اخلاقي از جمله دنائت و ذلت براي نيل به مقاصد خود گرايش نمي يابد. گرايش به بلندي و مراتب كمالي به تمام معنا، خلق و خوي نفوسي است كه گرايش به علو و استعلا دارد.
نشانه هاي بلند همتي را مي توان در رفتارها و كردارهاي شخص جست. به اين معنا كه وجود همت بلند در شخص ايشان را به سوي بخشش، سخاوت، احسان و نيكي به ديگران سوق مي دهد و شجاعت و غيرت و عزت نفس در ايشان بروز و ظهور مي يابد. از همين روست كه اميرمومنان علي(ع) درباره نشانه هاي علو همتي مي فرمايد: «الفعل الجميل ينبي عن علو الهمه؛ كردار زيبا از بلندي همت، خبر مي دهد.
در كلام اميرمومنان علي(ع) مي توان نشانه هايي براي شناسايي انسان هاي بلند همت يافت كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
آن حضرت مي فرمايد: «الشرف بالهمم العاليه لا بالرمم الباليه؛ شرافت به همت هاي بلند است نه به استخوان هاي پوسيده. بنابراين مي توان گفت كه انسان هاي بلند همت، انسان هاي شريف نفسي مي باشند كه تن به هيچ پستي نمي دهند و شرافت و بزرگي را مي بايست به جا قد و قامت كالبد بشري در قد و قامت كالبد انساني و روح و روان ايشان جست.
اين گونه است كه همت بلند ايشان، آنان را به سوي قرب الهي در قالب اطاعت از خداوند و فرمان هايش مي برد و دوري و پرهيز از هر چه پلشتي عقلاني و عقلايي و وحياني را مدنظر خود قرار مي دهد و تقواي واقعي را اين گونه به نمايش مي گذارد. چنان كه امام علي(ع) در وصف ايشان مي فرمايد: الطاعه همه الاكياس، المعصيه همه الارجاس؛ فرمانبري از خداوند همت زيركان است. نافرماني از خدا همت پليدان است؛ زيرا از نظر آن امام همام: اشرف الهمم، رعايه الذمام؛ شريف ترين همت ها نگهداري حق و حرمت ها و رعايت عهد و پيمان هاست.
كساني كه به عهدها و پيمان ها عمل مي كنند همان تقواي عقلاني از پلشتي را درپيش گرفته اند كه گام نخست در رهايي از ضلالت ها و گمراهي ها و حركت در مسير درست خلقت و آفرينش است. از اين روست كه خداوند پيمان شكنان را كساني شمرده است كه تقوا ندارند و قابليت هدايت را از دست مي دهند.
امام علي(ع) درباره ديگر نشانه بلند همتي و بزرگي آن مي فرمايد: الكف عما في ايدي الناس، عفه و كبر همه؛ طمع نداشتن به آنچه در نزد مردم است، (نشان) عزت نفس و بلندهمتي است.
به نظر آن حضرت قناعت بازتابي از بلندهمتي و شرافت آن دارد. از اين روست كه در بيان ديگر نشانه بلندهمتي و شرافت مداري آن مي فرمايد: من شرف الهمه، لزوم القناعه؛ پايبندي به قناعت، از والايي همت است.
بسياري از مردم همت و اهتمام خويش را مصروف اموري مي كنند كه يا پست و بي ارزش است يا آن كه داراي ارزش و اهميت كمي مي باشد. از اين رو آن حضرت هشدار مي دهد كه همت رامصروف اموري كنند كه انسان را بلند مي سازد و نيازهاي دنيوي و اخروي او را برآورده مي سازد. اقصر همتك علي ما يلزمك و لاتخض فيما لايعنيك؛ همت خود را صرف چيزهايي كن كه به آن نياز داري و آنچه را به كار تو نمي آيد پي گيري كن.
برهمين اساس و پايه است كه خود را به خداوند واگذار مي كند و در پناه او قرار مي دهد تا گرفتار پستي همت نگردد و به اموري فرومايه نپردازد: نغوذبالله من المطامع الدنيه و الهمم الغير المرضيه؛ به خدا پناه مي بريم از مطامع پست و همت ها و خواسته هاي ناپسند.
برهمين اساس است كه آن حضرت مي فرمايد: ما ابعد الخير ممن همته بطنه و فرجه؛ چه بي خير است كسي كه فكري جز شكم و شهوت ندارد؛ زيرا كسي كه همت وي چنين پست و فرومايه است نه خود و نه ديگران را نمي تواند رهنمون به خير باشد و به بزرگي و رفعت و شرافت برساند.
بي گمان اصلاح جهان و قرارگرفتن در نقش ربوبيت و پروردگاري نيازمند آن است كه شخص متاله و خدايي شود؛ براين اساس مي بايست هر كار بلندي را از خود شروع كند و همانند كساني نباشد كه ديگران را به خير و نيكي مي خوانند ولي خود از انجام آن سرباز مي زنند. از اين روست كه اصلاح امور را از خود مي داند و مي فرمايد: ان سمت همتك لاصلاح الناس فابدأ بنفسك، فأن تعاطيك صلاح غيرك و انت فاسد اكبر العيب؛ اگر همت والاي اصلاح مردم را در سرداري، از خودت آغاز كن، زيرا پرداختن تو به اصلاح ديگران، درحالي كه خود فاسد باشي بزرگترين عيب است.
به هرحال، هرچه انسان همتش عالي تر است، مال و جاه دنياي بي ثبات درنظرش بي قدرتر است، بدين جهت اگر غني است سخي و اگر فقير است صبور مي باشد و درهرحال فقر و غنا خود را بزرگ مي داند و درعين بزرگي با كوچك و بزرگ خلق تواضع و فروتني مي كند و با فقيران باايمان و مستمندان با علم و معرفت متواضع تر خواهد بود و هرگز به چشم حقارت به كس نمي نگرد.
از سخنان اميرالمؤمنين علي(ع) است: الشرف بالهمم لا بالرمم الباليه ؛ شرف و بزرگي به همت بلند است، نه به استخوان پوسيده پدران. (غرر الحكم، ص448، الفصل الثامن في الهمه ، حديث 10273)
خلاصه اين كه صفت علو همت و عظمت روح كه بسياري از اوصاف ستوده و محامد اخلاقي لازمه اوست، يكي از نيروهاي نفس ناطقه قدسيه است و شايد مراد از نباهت، تنبه و انتقالات دفعي و قوت حدس و فراست و بيداري است.
«و ليس لها انبعاث و هي أشبه الأشياء بالنفوس الفلكيه و لها خاصيتان النزاهه و الحكمه »؛ و منبعث از جسمانيات نيست مانند نفس نباتي و حيواني كه از كبد و قلب برانگيخته مي شود، بلكه نفس قدسي از عالم تجرد و نشانه ملكوت است و منزه از ماده و ماديات و برتر از جهان حس و محسوسات و شبيه ترين چيز به نفوس فرشتگان عالم بالا است و اين نفس را دو خاصيت است، يعني دو چيز از مختصات اوست: يكي نزاهت و يكي حكمت. (بحارالانوار، علامه مجلسي ج58، ص58، تذييل و تفصيل في بيان اقوال الحكماء.)
درك مقامات عالي معنوي با علو همت
وقتي انسان نظري بلند و همتي والا داشت، از بركت اين نظر و همت بلند كه محصول ارتباط با انبيا و امامان(ع) و اولياي الهي است مقصدي و هدفي جز حضرت حق نخواهد داشت و براي نيل به اين مقصد، ابتدا از تماشاي آثار به يقين رسيده، آن گاه با كوشش در جنب يقين به نفس قدسي نايل گشته، سپس در حركتي ديگر به نفس كليه الهيه رسيده، در آن مقام به شهود جمال موفق مي شود و هيبت و عظمت و جلال حضرت دوست را يافته، از ناچيزي خود دچار ترس شده و به مراقبت و مواظبت خويش مي كوشد كه مبادا از حضرت او دور افتد و در آن مقام به فرموده حضرت صادق(ع) به غفلت دچار گشته و به بلاي خطر عظيم گرفتار آيد!!» مسجد، خانه و بساط اوست و بدون گذشتن از نفس اماره و رسيدن به نفس ناطقه قدسي و آراسته شدن به نفس كليه الهيه، درك هيبت و عظمت ملك الملوك ميسر نيست كه ساده و عادي به مسجد رفتن و اين رفت و آمد به صورت عادت درآمدن ثواب چنداني براي اهل مسجد ندارد.
بكوشيد تا آن روح عالي را به دست آورده و لايق مقام آن جناب گشته و به فيض ديدارش با چشم دل نايل آييد و در بساط آن جناب به درك عظمت و هيبت او موفق شده غرق ترس و شرم شويد و در شعله ترس و شرم آن چنان بسوزيد كه اثري از هستي شما نماند، چون اثر از هستي و انيت نماند به مقام فنا رسيده و به بقاي او باقي و ابدي خواهيد شد و به حضرت دوست در آن مقام خواهيد گفت:
دو عالم را به يك بار از دل تنگ
برون كرديم تا جاي تو باشد
اين روح كه به واسطه آن انسان به بساط حضرت او راه مي يابد و آنچه بايد ببيند در آنجا مي بيند، روحي است كه غير خدا كه هستي حقيقي است همه چيز در نظرش ناچيز است و به فرموده سرور مؤمنان و قبله عارفان علي(ع): عظم الخالق في انفسهم فصغر مادونه في أعينهم؛ خداوند در باطنشان بزرگ و غير او در ديدگانشان كوچك است. (نهج البلاغه، خطبه481، خطبه متقين؛ بحارالانوار، ج64، ص513، باب41، حديث05)
روحي است كه بر خلاف ارواح جزئي به هيچ چيز ازنظر انتفاع شخصي و استفاده مادي نمي نگرد، بلكه چون ظل حق است و مستغني به حق بر همه موجودات معطي و مشفق و مهربان است و انتفاع خلق منظور اوست. روحي است كه پيوسته داراي عصمت و قدس و نزاهت و محفوظ از هر خطا و لغزش علمي و عملي است و دوريش از عصيان حق ذاتي و اشتياقش به طاعت وي فطري است. روحي است كه اميال جزئي به كلي از او زايل شده و ميل كلي و عشق به نظام كل جايگزين او گرديده است. روحي است كه تحت تأثير لذات حسي زماني نيست و آرزوهاي موقت فاني و اوهام خيالات شيطاني در آن روح پاك مؤثر نخواهد بود.
روحي است كه او را عبدالله، عين الله، يدالله و بيت الله و خليفه الله و ظل الله و وجه الله بتوان گفت، روحي است كه از خود فنا و به حق بقا يافته و در عين محروميت از هر نعمت به لقاي منعم و لذت شهود وي شتافته از خودپرستي رهيده، به حقيقت پرستي رسيده؛ خود پرستيدن را نقص ذات و پرستش خدا را كمال مطلوب يافته.
روحي است كه در عين فقر، غني است و از همه چيز عالم و تمام علل و اسباب آفرينش جز حضرت دوست خود را مستغني يافته و از هر چه مورد نياز خلق است خويش را بي نياز مي شناسد و به زبان ذات گويد:
گر ما به فقر و فنا كمتر ز خاك رهيم
از مجد و عز و غني بر خلق پادشهيم (نگاه كنيد: عرفان اسلامي، حسين انصاريان)
همت در كلام معصومان(ع)
پيامبر اكرم حضرت محمد(ص) مي فرمايد: «ان الله يحب معالي الامور و يكره سفسافها»؛ خداوند متعال از كارهاي بزرگ و امور عالي خوشنود مي گردد و كارهاي پست و بي ارزش را ناپسند مي داند. (وسائل الشيعه، ج17، ص37)
و فرمودند: «من اصبح من امتي و همته غيرالله فليس من الله»؛ هر فردي از امت اسلامي، اگر همت روزانه و اهتمام هر بامدادش، چيزي غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصي، الهي نمي انديشد و براي خدا كار نمي كند و در نتيجه، حشر او نيز با انگيزه موهوم غيرخدايي خواهد بود. (بحار؛ ج70، ص 243، ح21 به نقل از آيت الله جوادي آملي- كتاب ولايت فقيه، ص 492)و فرمود: «من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم»؛ كسي كه در هر صبحگاه به امور مسلمين همت نگمارد و در انديشه كارهاي آنان نباشد از آنها نيست، و كسي كه بشنود مردي فرياد مي زند و كمك مي طلبد و به او كمك نكند مسلمان نيست (اصول كافي، ج2/صفحه 461، حديث5.)
در ستايش همتهاي بلند
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «خير الهمم اعلاها»؛ بهترين همت ها، بلندترين آن ها است.
و نيز مي فرمايد: «ما رفع امرء كهمته و لاوضعه كشهوته»؛ هيچ چيز مانند همت بلند انسان را بزرگ نكرد؛ چنان كه چيزي مانند شهوت راني او را به زمين نزد.
و نيز مي فرمايد: «من رقي درجات الهمم عظمته الامم»؛ هر كه از نردبان همت بلند، بالا رود جهانيان او را به ديده تعظيم بنگرند.
نتايج همت بلند
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «الفعل الجميل ينبي عن علو الهمه »؛ كار زيبا خبر از بلندي همتي مي دهد.
و نيز مي فرمايد: «من بذل جهد طاقته بلغ كنه ارادته»؛ هر كه توان خود را براي رسيدن به هدف خود به كار گيرد به تمام خواسته هايش خواهد رسيد.
و نيز مي فرمايد: «قدر الرجل علي قدر همته»؛ ارزش آدمي به اندازه همتش است.
و مي فرمايد: «من شرف الهمه بذل الانسان»؛ بذل و بخشش آدمي نشانه بلندهمتي اوست.
نيز مي فرمايد: «شجاعه الرجل علي قدر همته»؛ شجاعت مرد به اندازه همت اوست.
و مي فرمايد: «من شرف الهمه لزوم القناعه »؛ همت بلند، قناعت هميشگي همراه دارد.
و مي فرمايد: «الكرم نتيجه علو الهمه »؛ بزرگواري و آقايي نتيجه داشتن همت بلند است.
نكوهش كم همتي يا همت به خرج دادن در امور بي ارزش
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «من صغرت همته بطلت فضيلته»؛ كسي كه همتش كوچك باشد فضائل او از دست مي رود.
و نيز مي فرمايد: «من دنت همته فلاتصحبه»؛ با آدم كوتاه همت هم صحبت مشو (كه تو را نيز ساقط مي كند).
و نيز مي فرمايد: «من كانت همته ما يدخل في بطنه كانت قيمته مايخرج من بطنه»؛ كسي كه همتي جز پر كردن شكم ندارد قيمت او نيز همان است كه از شكم او بيرون مي آيد.
و نيز مي فرمايد: «ما ابعد الخير ممن همته بطنه و فرجه»؛ چه بي خير است كسي كه فكري جز شكم و شهوت ندارد.
و نيز مي فرمايد: «من كانت الدنيا همته اشتدت حسرته عند فراقها»؛ كسي كه همتي جز دنيا ندارد هنگام مردن غصه او بسيار خواهد بود.
و نيز مي فرمايد: «اجعل همك و جهدك لاخرتك»؛ همت و تلاش خود را صرف آخرتت كن.
و مي فرمايد:«من كانت الاخره همته بلغ من الخير غايه امنيته»؛ هر كس كه آخرت همتش باشد، از خير به نهايت آرزويش مي رسد. (منبع: غررالحكم و درر الكلم، آمدي)
امام محمدباقر(ع) فرمودند: لاشرف كبعد الهمه ؛ هيچ شرفي همانند دوري و بزرگي همت و بلندهمتي نيست.
و فرموده اند: و استجلب عز الياس ببعد الهمه ؛ عزت نااميدي و بي نيازي از مردم را با بلندي و بزرگي همت جلب نما (تحف العقول: ص 682)

 



نيت و اصلاح شخصيت شاخص هاي رفتاري انسان متعالي

محمد مهدي رشادتي
دربخش نخست اين مقاله به مباحث نيت و اصلاح شخصيت شامل: داشتن حسن ظن به مردم- باور به اينكه ديگران بهتر و بالاتر از من هستند و همچنين داشتن حسن ظن به خدا پرداخته شد. اينك در بخش پاياني دنباله مطالب را پي مي گيريم.
روش چهارم -به فكرانتقام گرفتن و عوض درآوردن نباشيم
فرض كنيد فردي به ما بدي كرده و نسبت به ما ظلمي مرتكب شده است و به قول معروف حالي ازما گرفته است. اگر ما به فكر انتقام جويي وتلافي نمودن باشيم (حتي اگردرعمل موفق به آن نشويم) باز اين خود ما اولين قرباني آن هستيم زيرا انديشه انتقام، دائماً ذهن ما را اذيت مي كند و آرامش و امنيت خاطر را از ما سلب مي نمايد، ثانياً، پس از گرفتن انتقام و فروكش كردن آتش آن هيچ گونه لذتي و دست آوردي نصيب انسان نمي كند. ضمن آن كه در گذشت لذتي است كه در انتقام قطعا نيست.
علي (ع) مي فرمايد:«زشت ترين كارهاي يك انسان توانمند انتقام گرفتن است شتاب در انتقام گرفتن، شيوه و منش آدمهاي فرومايه و پست است. انتقام گيرنده ضمن آنكه بزرگي و بزرگواري را در دنيا از دست مي دهد، از پاداش آخرت نيز بي نصيب خواهد ماند. بدترين مردم كسي است كه از لغزش ديگران نگذرد و آنچه را بايد از ديگران بپوشاند، نپوشاند. (غررالحكم، ج 2، ص 519)
در مقابل آن، گذشت و عفو بسيار مورد تاكيد واقع شده است. پيامبر (ص) فرمودند؛ برحوض كوثر وارد نمي شود كسي كه عذر فردي را نپذيرد. اعم از اينكه موجه باشد يا نباشد.
امام سجاد (ع) مي فرمايد: ازپدرم حسين (ع) شنيدم كه فرمود: اگر مردي دراين گوشم (طرف راست) مرا دشمنام دهد و در ديگري (طرف چپ) از من پوزش خواهد از او مي پذيرم. هر كس پرگذشت باشد عمرش طولاني گردد.(ميزان الحكمه، ج 1ص 81) علي (ع): به كسي كه به تو بدي كرده نيكي كن و از هركسي كه بر تو خيانتي كرده درگذر. (غررالحكم، ج 1ص 259)
روش پنجم - درفكر عيب يابي و عيب جويي ديگران نباشيم (منفي نگري)
يكي ديگر از بيماريهاي فكري و روحي اين است كه انسان بدنبال عيب و نقص ديگران باشد. ريشه چنين حالتي در واقع به اين برمي گردد كه آدمي خود را خوب نمي شناسد.
چنانچه انسان نسبت به خود معرفت صحيح پيدا كند و رفتار و اوصاف خود را نيك ارزيابي نمايد در مي يابد كه خودش به مراتب بيش از ساير مردم نقص و عيب دارد.
شايد از همين جهت باشد كه علي (ع) مي فرمايند: كسي كه درعيب خود نظركند از پيدا كردن عيب ديگران باز مي ماند.(نهج البلاغه ، حكمت 349) شخصي كه به عيب خويش آگاه گردد از هيچ كس عيب جويي نخواهدكرد (غررالحكم ج2، ص232) و يا اينكه: خردمندترين مردم كسي است كه بيناي عيب خود باشد و كور عيب ديگران.نيز فرمودند: هر كس از ديگران عيب جويي كند، خود دچار عيب جويي مردم واقع خواهد شد. مي گويند: عيسي (ع) با حواريون بر لاشه سگي عبور كردند. حواريون گفتند چه بوي گندي مي دهد. عيسي -(ع) فرمود: عجب دندان هاي سفيدي دارد.
امام صادق(ع) مي فرمايند: هرگاه ديديد كسي گناهان مردم را مي جويد و گناهان خودش را از ياد برده، بدانيد كه گرفتار مكر خدا شده است. (ميزان الحكم، ج2، ص755)
مرحوم حاج اسماعيل دولابي مي فرمايند: انسان جاهل هميشه نقاط منفي افراد را مي بيند و با بدبيني به مسائل نگاه مي كند اما انسان عارف هميشه حسن و خوبي ها را مي بيند. زياد عيوب و بديها را ديدن چشم و ديد دل را معيوب و گاهي كور مي كند و به عكس ديدن خوبي ها و نقاط مثبت، ديد دل را بينا و نوراني مي سازد و انسان به آرامش كامل و نفس مطمئنه مي رسد. فردي كه چشمش به ديدن زشتي ها عادت كرده و خوبي ها و زيبايي ها را نمي بيند، خدا و اولياء خدا و ملائكه خدا را كه خوبي محض هستند نخواهدديد. گرچه روايت داريم كه (محبوبترين برادران من كساني اند كه عيب مرا به من هديه كنند (امام صادق(ع)- ميزان الحكمه ج2، ص 754) اما دوست در دوست خود عيب نمي بيند تا بخواهد به او گوشزد كند.
در روايت داريم كه المؤمن مرأه المؤمن- هر مؤمني آينه خود (مومن ديگر) را پاك مي كند تا عكس خود را در او ببيند. يعني هر بدي و زشتي را از برادر مؤمنش نفي مي كند. براي يافتن زيبايي ها و خوبي ها كنجكاو باشيد اما براي زشتي ها و گناهان تجسس نكنيد.
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
روش ششم- به فكر سرزنش و ايرادگيري نباشيم
بيماري ديگري كه ذهن و انديشه ما را دچار آسيب جدي مي كند و آثار تربيتي زيان باري نيز دارد، سرزنش و سركوفت زدن به ديگران است. قطعا غيراز اولياي الهي هر انساني ممكن است از لحاظ جسمي و روحي نقصي مادرزادي داشته باشد و يا در رفتار و اعمال خود اشتباه كرده و در نتيجه دچار شكست و ناكامي گردد.
درچنين حالاتي بزرگان دين تاكيد مي كنند كه مؤمنان هرگز نبايد سايرين را به خاطر نقص وجودي و يا به علت ناكامي ها و عيب ها ملامت و نكوهش كرد.
علي(ع) فرمود: كسي كه سرزنش كند به چيزي خود بدان مبتلا شود. سرزنش و انتقاد زياد در دل ها و ياران كينه مي آورد و آتش لجاجت را زياد مي نمايد. فردي كه روزگار را سرزنش كند، سرزنش او به درازا خواهدكشيد. (غررالحكم، ج2، ص234) و نيز فرمود: برادرت را با احساني كه در حق او مي كني سرزنش كن و شر او را با بخشش بازگردان. چشم از سختي خار و خاشاك و رنج ها فرو بند تا همواره خشنود باشي. (نهج البلاغه، حكمت 158)
امام صادق(ع) مي فرمايند: هركس مؤمني را سرزنش كند خدا او را در دنيا و آخرت سرزنش خواهدكرد. (ميزان الحكمه، ج2، ص759)
پيامبر(ص) فرمودند: همانا خداي باعزت و جلال، مؤمن را از نور عظمت و جلال و قدرت خود آفريده است. پس كسي كه او را (بخاطر نقص يا عيبي) سرزنش نمايد يا قول و سخن (حق) او را رد كند قول خدا را رد نموده است. (طوائف الحكم، ج2، ص941)
بنابراين وقتي نگاه منفي شد فقط بديها و نقص ها و عيب ها را خواهد ديد. سپس با زبان انتقادكرده و سرزنش مي كند و درعمل به مخالفت برمي خيزد. با چنين فكر و رفتاري حداقل دونتيجه حاصل مي شود. اول: خود انسان سرزنش كننده دلگير و كدر مي شود. دوم: براي خود دشمني درست كرده و بايد منتظر برخورد و تنش باشد.
روش هفتم- به فكر خيرخواهي همه باشيم
مرحوم مطهري مي گويند: خيرخواه همه حتي كافر و مشرك و دشمن باشيم. از قول پيامبر(ص) نقل مي كنند كه: من دلم به حال اينها (كفار) مي سوزد كه چرا به آنچه كه خير و حق خودشان است نمي رسند. كفار در واقع مانع هستند كه بايد كنار بروند. اما نبايد بدخواه آنها بود. كمك و احسان به كافر آنجا كه موجب تضعيف جبهه حق نشود مانعي ندارد. (شهيدمطهري، تعليم و تربيت دراسلام، ص172)
پيامبر(ص) به ابن مسعود توصيه مي كنند: با مردم با انصاف و عدل و داد رفتار نما و نسبت به مسلمانان دوستي كن و خيرخواه آنها باش و به آنان عطوفت و مهرباني نما. پس چون چنين باشي و خدا بر اهل شهري (سرزميني) كه تو در آن هستي غضب فرمايد كه برايشان عذاب نازل كند به تو توجه نموده و به واسطه تو به آنان ترحم فرمايد. در قرآن آمده كه «وما كان ربك ليهلك القري بظلم و اهلها مصلحون» يعني پروردگارت هرگز بر آن نبوده كه شهرهايي را كه مردمش مصلح اند به ستم هلاك كند. (هود-117) و نيز در قرآن آمده است كه: «خدا شما را از كساني كه در دين با شما نجنگيده و شما را از سرزمين خودتان اخراج نكرده اند، باز نمي دارد كه با آنان نيكي كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست دارد.» (ممتحنه-8)
احسان و خوبي و دوست داشتن همه حتي مشرك و كفار براي هدايت شدن خوب است. اما نبايد آنها را سرپرست خود بدانيم. مانند مريضي عده اي در جامعه است كه براي بهبودي آنها خوب است كه تلاش كنيم اما حدود و بهداشت و مراقبت هاي ويژه را رعايت مي كنيم تا خودآسيب نبينيم.
(الميزان، ج02، ص399)
حضرت علي(ع) در جنگ صفين شنيد كه يارانش شاميان را دشنام مي دهند و چنين فرمود: من خوش ندارم كه شما دشنام دهيد اما اگر كردارشان را توصيف و حالات آنان را بازگو مي كرديد به سخن راست نزديك تر و عذرپذيرتر بود.
خوب بود به جاي دشنام چنين مي گفتيد: خدايا خون ما و آنها را حفظ كن. بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهي به راه راست هدايت كن تا آنان كه جاهلند حق را بشناسند و آنان كه با حق مي ستيزند پشيمان شده به حق باز گردند. (نهج البلاغه- خطبه206)
و نيز مي فرمايند: شعار و ملازم دل خويش گردان مهرباني كردن و دلسوزي براي همه مردم و احسان و نيكي به آنها را و به ايشان ستم مكن و شمشيري بر آنها مباش. رساترين وسيله اي كه مي توان رحمت حق را بدان جلب كني آن است كه در دل خويش رحمت و مهر را به همه مردم بپروراني. از دشمن خود درگذر تا فضيلتت كامل شود. (غررالحكم، ج1، ص458)
روش هشتم- به گرفتاري و مصيبت ديگران شاد نشويم.
امام صادق(ع) فرمودند: از گرفتاري برادرت اظهار شادي مكن كه خداوند به او رحم مي كند و آن گرفتاري را به تو مي رساند.
هركس از گرفتاري و مصيبتي كه به برادرش رسيده است شاد شود از دنيا نرود تا خود گرفتار آن گردد. (ميزان الحكم، ج2، ص759)
روش نهم- نگاه مثبت به جهان داشته باشيم
قرآن جريان هستي را براساس حق مي داند و حق را اصيل معرفي مي كند و در مقابل هرچند باطل را نفي نمي كند اما آن را اصيل نمي داند. از اين رو قرآن به تاريخ خوشبين است و براي انسان اصالت قائل است. اسلام براي انسان يك گرايش ذاتي به صداقت و امانت و عدالت معتقد است. ميل به كمال و خير و حق بالفطره در او وجود دارد. درعين حال از آزادي و اختيار برخوردار است و لذا ممكن است از مسير خودش منحرف شود و حق كشي كند، ظلم كند و دروغ بگويد. قرآن اين ها را به صورت يك جريان هاي موقت مي پذيرد. در ديد اسلام باطل به عنوان يك امر نسبي و تبعي و به عنوان يك نمود و يك امر طفيلي مطرح مي شود. ظالم از كجا پيدا مي شود؟ از اينجا كه ستمگر آن حس ملكوتي و خدايي خودش را به جاي آنكه در مسير خدايي ارضا كند در مسير غير خدايي و شيطاني ارضا مي نمايد. اگر همه مردم مانند ناصرالدين شاه و يا هارون الرشيد و... يا فلان حاكم ظالم بودند، محال بود جامعه اسلامي باقي بماند. شما اگر به همين مسيحيت تحريف شده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها، آيا هر كشيشي را كه مي بينيد آدم فاسد و كثيفي است؟ والله ميان همين ها صدي هفتاد و هشتادشان مردمي هستند با يك احساس ايماني و تقوا و خلوص كه به نام مسيح و مريم چقدر راستي و تقوا و پاكي به مردم داده اند. تقصيري هم ندارند. آن مردم به بهشت مي روند. كشيش آنها هم به بهشت مي رود. پس حساب روحانيت حاكم فاسد مسيحي و پاپ ها را بايد از اكثريت مبلغين و پيروان مسيح جدا كرد.
پس اكثريت جامعه را انسانهايي تشكيل مي دهند كه صلاح آنها بر فسادشان غلبه دارد. لذا حق و نظام حق اصيل است و مثل آب در زير جريان دارد و جامعه را به جلو مي برد اما باطل ها همانند كف بر روي آب ها قرار مي گيرند و نمود پيدا مي كنند.
يكي از علماي فارس آمده بود تهران. در مسافرخانه پولهايش را مي دزدند. او هم هيچ كس را نمي شناخته و مانده بوده كه چه بكند. به فكرش مي رسد كه براي تهيه پول فرمان علي(ع) به مالك اشتر را روي يك كاغذ اعلا با يك خط عالي بنويسد و به صدر اعظم وقت هديه كند تا هم او را ارشاد كرده باشد و هم خود را از گرفتاري رها نمايد. صدراعظم مي پرسد اين چيست؟ مي گويد فرمان امام علي(ع) به مالك اشتر است. صدراعظم تأملي مي كند و بعد مشغول كارهاي خودش مي شود. اين آقا مدتي مي نشيند و بعد مي خواهد برود. صدراعظم مي گويد: نه شما بنشينيد. اين مرد محترم باز منتظر مي ماند. مردم مي آيند و مي روند. آخر وقت مي شود بلند مي شود برود، مي گويد نه آقا شما بفرماييد. همه مي روند غير از نوكرها، باز مي خواهد برود، مي گويد: نه شما بمانيد. من با شما كار دارم. به فراش مي گويد درب را ببند هيچ كس نيايد. به اين عالم مي گويد: بيا جلو. وقتي پهلوي او نشست مي گويد: اين را براي چه نوشتي؟ مي گويد: چون شما صدراعظم هستيد فكر كردم اگر بخواهم به شما خدمتي بكنم هيچ چيز بهتر از اين نمي شود كه فرمان علي(ع) را كه دستور حكومت است براي شما بنويسم. صدراعظم مي گويد: بيا جلو. و يواشكي از او مي پرسد. آيا خود علي(ع) به اين دستور عمل كرد يا نه؟ عالم گفت: بله عمل كرد. مي گويد: خودش كه عمل كرد جز شكست چه نتيجه اي گرفت؟ چه چيزي نصيبش شد كه حالا تو اين را آورده اي كه من عمل كنم؟ آن مرد عالم گفت: تو چرا اين سؤال را جلوي مردم از من نپرسيدي و صبر كردي تا همه مردم رفتند؟ حتي نوكرها را بيرون كردي و من را آوردي نزديك و آهسته پرسيدي؟ از چه كسي مي ترسي؟ از اين مردم مي ترسي؟ تو از چه چيز مردم مي ترسي؟ غير از همين علي است كه در فكر مردم تأثير كرده؟ الان معاويه كجاست؟ معاويه اي كه مثل تو عمل مي كرد كجاست؟ تو خودت هم مجبوري به معاويه لعنت كني؟ پس علي شكست نخورده. باز هم امروز منطق علي است كه طرفدار دارد. باز هم حق پيروز است.
قرآن مي گويد: ديدتان را وسيع كنيد. در شناخت جامعه به ظاهر حكم نكنيد. (حق و باطل، شهيد مطهري، ص23) بدان كه اگر در راه حق قدم برداري دستگاه خلقت به پشتيباني تو خواهد آمد. (عنكبوت96) (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)
روش دهم- شروع هر كار با بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله شيوه هاي بسيار مؤثري كه در اصلاح شخصيت و به تبع آن تغيير رفتار آدمي مطرح مي باشد، اين است كه سفارش شده آغاز كارهايمان را با نيت خدايي و به طور مشخص با (بسم الله الرحمن الرحيم) آراسته كنيم. بين مردم جهان رسم است كه هر عمل با ارزشي را بنام يكي از بزرگان شروع مي كنند و آن كار را با آن شخصيت مرتبط مي نمايند. اما همه اشياء عمرشان كوتاه و فاني است لذا بايد به خدايي كه هميشه جاويد است كار را مرتبط ساخت. نام انبياء، و آثارشان اگر باقي است به همين دليل است. لذا خداوند به پيامبر خود(ص) در نخستين مرحله تبليغ دستور مي دهد كه با نام خدا شروع كن: اقرا باسم ربك الذي خلق (علق-1)
حضرت نوح(ع) به يارانش در كشتي دستور مي دهد كه با نام خدا حركت و توقف كنند.
«بسم الله بحريها و مرسيها» (هود-14)
حضرت سليمان(ع) در نامه خود به ملكه شهر سبا آن را با بسم الله آغاز مي كند.
«انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم»(نمل-03)
در روايت از قول پيامبر(ص) نقل است كه هر عمل مهم كه بدون گفتن نام خدا آغاز گردد بي فرجام و ناقص است. «كل امر ذي بال لم يذكر فيه اسم الله فهو ابتر (تفسير نمونه، ج 1، ص 7) از امام باقر(ع) نقل است كه: سزاوار است هنگامي كه كاري را شروع مي كنيم چه كوچك و چه بزرگ بسم الله بگوييم تا مبارك و با ميمنت گردد. و به تعبير علامه طباطبايي (ره) پايداري و بقاء هر عمل بسته به مقدار ارتباطي است كه با خدا دارد. (الميزان، ج 1، ص 73)
از پيامبر(ص) منقول است كه:به بنده در روز قيامت امر شود كه وارد دوزخ شود و چون به كنار دوزخ رود مي گويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» و قدم در دوزخ نهد. آتش دوزخ از وي هفتاد هزار سال راه دور شود.
در حديث آمده: در قيامت بنده را به حساب گاه آورند و نامه اعمال وي را كه پر از بدي است به او دهند. او بنابر عادت به هنگام گرفتن نامه (بسم الله الرحمن الرحيم) مي گويد و بعد از گرفتن نامه وقتي آن را باز مي كند همه آن را سفيد و پاك مي بيند و به فرشتگان گويد در اينجا چيزي نوشته نيست تا بخوام. آنگاه فرشتگان به او مي گويند به بركت بسم الله همه بدي ها محو شد.
پيامبر(ص) فرمود: هر كس بسم الله را بخواند خداوند به عدد هر حرفي از آن (كه تعداد آن 91 حرف است) چهارهزار حسنه بنويسيد و چهارهزار سيئه محو نمايد و چهارهزار درجه او را بالا برد.
و نيز نقل است كه: اگر معلمي بسم الله را به كودكي بياموزد، خود معلم، كودك و پدر و مادر كودك از جهنم نجات يابد.
(منهج الصادقين، ج 1، ص 63)
امام صادق(ع) از پدرانش (تا اميرالمومنين(ع)) روايت مي كند كه وقتي براي ادرار كردن يا غير آن برهنه شديد بسم الله بگوييد زيرا بدون شك در اين صورت شيطان به شما نگاه نمي كند تا كارتان تمام شود.
همچنين فرمود: ذكر نام خدا هنگام وضو، باعث مي شود كه تمام بدن پاك گردد و اين كار در واقع كفاره گناهان بين دو وضو خواهد بود و بدون نام خدا فقط آن مقدار از بدن كه آب وضو به آن برسد پاك مي شود.
(ثواب الاعمال، ص 53)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14