(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15 شهريور 1389- شماره 19734

هنر در قاب «جنگ»
هنگامي كه ادبيات رداي مقاومت برتن مي كند!
از يك دادگاه رسمي
جواب
كوچه بي شهيد
بررسي مجموعه شعر «دوبال تا ملكوت»
نامه اداري و ظرافت هاي آن
تازه ها



هنر در قاب «جنگ»

پـژمان كريمي
زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود، به يادم هست كه برخي هنرمندان نسبت به برخي ديگر، نقدي جدي داشتند. منتقدين بر آن بودند كه هنرمند بايد نسبت به دغدغه ها، خواست ها و رويدادهاي جامعه خود، واكنش نشان دهد. بايد هنرمند در بطن آدمهاي جامعه اش باشد. نبايد در انزوا، سر در گريبان كند. شايسته نيست، حديث نفس گويد و چشمهاي خود را به رنجها و دردهاي همنوعان ببندد. گوشهايش خواهش ها و فغان ها و نداها را نشنوند و از حدود و چهار سوي خويشتن فرا نرود. سزاوار نيست هنرمند دين و سرزمين اش به دلواپسي نيايد!
درست هم مي گفتند! در بحبوحه جنگ، در هنگامي كه آتش منحوس تجاوز، بخشي بزرگ از ميهنمان را در نورديده بود، كم نبودند به اصطلاح هنرمنداني كه همه دغدغه شان خلاصه در تجلي بخشيدن به خيالات و اوهامي بود كه هيچ نشانه اي از مصيبتها و دردهاي جامعه آن روزمان نداشت! و مضحك اينكه همين دسته از به اصطلاح هنرمندان، نسبت به «بايدها و نبايدهاي» فرهنگي و وضعيت اجتماعي كشور، همواره غر مي زدند و ناجوانمردانه، در گفت وگو با رسانه هاي داخلي و خارجي، سياه نمايي مي كردند.
اما همان «جنگ»، همان نقمت كه با دفاع سلحشورانه و جانانه ملت ايران همراه شد، تبديل به فرصت ارتقاي معنوي و تزكيه دروني گرديد. در ميان هنرمندان متعهد، جنگ تحميلي، دغدغه هايي را به تار و پود دل و اذهان تنيد كه با پايان دفاع هشت ساله، همچنان تپندگي دارد. اين تپندگي، يك عرصه فعاليت جديد هنري- فرهنگي را براي هنرمندان فراهم ساخت؛ عرصه «جنگ» در فرامرزها!
جنگ افغانستان، جنگ داخلي تاجيكستان، جنگ بوسني، جنگ عراق، همه عرصه هاي حضور هنرمنداني بود كه روايت و گزارش مقاومت مسلمانان مظلوم و صحنه هاي تقابل حق و باطل را رسالت و مسئوليت شرعي و حرفه اي خود مي دانستند. اين گونه اهالي هنر، در راه رسالت خود تا مرز جانبازي و شهادت پيش رفتند و برخي نيز سرافرازانه «كسوت شهادت» بر تن كردند!
هنرمنداني كه عرصه فعاليت هنري شان در جغرافياي جنگ و خطر معنا شده است، زيباترين تصاوير عاشقي، آرمان خواهي و ستم ستيزي و فداكاري را تصوير كردند و گزارش نمودند. اينان عافيت نشيني و انزواي شبه روشنفكري را وا گذاشتند. از خود گذشتند تا آثار الهي و انساني و ماندگار خويش را خلق و براي مخاطباني به تعداد اعضاي جامعه بشري و براي هميشه دوران، عرضه كنند.
اين هنرمندان، بزرگترين دغدغه ها و جدي ترين مسئله ها را دارند، اما گلايه ها و نظريه پردازي هاي بي مايه و افاضه فضل هاي از روي بي دردي را تاب نمي آورند. در چارچوبهاي زماني و مكاني نمي گنجند و رو به حضور بايسته و عمل شايسته دارند. هنر براي اينان تنها وسيله اي است كه باورهاي شان را معنا مي كند و پاي به سوي اداي تكليف است. چنين است كه برق دنيا فريب شان نمي دهد و تحسين و تكريم هاي دنيوي و محفلي و جشنواره اي زمينگير و مسحور و مقهورشان نمي سازد!
جنگ واقعيت هنر واقعي و متعهد را نمودار مي كند، چنان كه مرز ميان انسان متعالي و آدميزاد مصلوب تقيدات زميني را شفاف مي سازد.

 



هنگامي كه ادبيات رداي مقاومت برتن مي كند!

«رحاب عموره »، دختري فلسطيني و روزنامه نگار است. سال ها پيش با تجاوز صهيونيست ها به فلسطين، مادر و پدر وي مجبور به ترك كاشانه و مهاجرت به سوريه شدند.اكنون عموره و خانواده اش در دمشق و در آرزوي آزادي فلسطين روزگار سپري مي كنند. با خواست ادب و هنر كيهان ، او مطلبي درباره ادبيات مقاومت نوشت كه مي خوانيد:
از آن هنگامي كه اشغالگران صهيونيست، قدم در خاك فلسطين گذاشتند، مردم فلسطين با همه توش و توان خود در شكلهاي گوناگون، مانند نارنجكي به لحظه انفجار و خروش رسيد تا در برابر دشمن متجاوز ايستادگي كند.
مسئله فلسطين از سال 1948 شكل گرفت. آن گاه كه رژيم صهيونيستي وارد سرزمين مقدس فلسطين شد و آن را ناجوانمردانه غصب كرد و سپس اعلام موجوديت نمود. اين رويداد، مقاومت اهالي فلسطين را در پي داشت. آنها با واقعيت تلخي كه اشغالگران تحميل كرده بودند، شروع به مبارزه كردند.
فلسطيني ها گاه با سلاحهاي گرم در مقابل دشمن متجاوز قامت آراستند و اين در حالي بود كه سلاحهاي دشمن بسيار پيشرفته بود و سلاح مقاومت ساده و ابتدايي. اما اين امر، مانع از خاموش گشتن فروغ مقاومت نشد. در اين ميان برخي هم كه خود را «مسئول» مي ديدند سلاح قلم به دست گرفتند و با «كلمه» به جنگ دشمن نابكار و ياري مجاهدين فلسطيني شتافتند. اينان بر آن بودند و هستند كه اراده مقاومت را تقويت كنند. مجاهدين را از ارزشهاي دفاع آگاه سازند و شور مقاومت را در دل ها به تموج وادارند، و چنين جامعه فلسطيني بتواند به ارزشهاي اخلاقي و ملي و ميهني خود پايبند بماند و از آن سرسوزني عدول نكند.
از اين رو، آثار شاعران و نويسندگان و فرهيختگان، در حفظ كرامت و اعتلاي نام وطن از اهميت ويژه اي برخوردار شد.
ادبيات مقاومت تلاش كرد كه ماهيت ددمنشانه صهيونيست ها و جنايتهاي رژيم صهيونيستي اعم از كشتار و آوارگي و تجاوز را افشاء كند و از طرف ديگر به همبستگي نيروهاي دلاور مقاومت و آراستگي آنان به اراده و صبر و عزيمت براي دستيابي به گوهر آزادي و استقلال تاكيد نمايد. و در اين راه مقدس، از هيچ گونه فداكاري دريغ نورزد.
خالقان ادبيات مي دانستند هر كس از كرامت انساني و آزادي وطن وامت دفاع كند، بايد دارايي ها و وابستگي هاي خويش را واگذارد. و نبايد غم و اندوه از دست دادن عزيزان و ديگر تعلقات، اراده ها را تضعيف كند و عزم ها را متزلزل سازد و از رسيدن به آرمان والا بازبدارد. از آن زمان به بعد شخصيتهاي ادبي بزرگي مانند «محمود درويشي»، «غسان كنفاني»، «سميح قاسم»، «توفيق زياد»، «فدوي طوقان» و «ابراهيم طوقان» و نام آوران ديگر عرصه مقاومت، با بيان و قلم خود كه بسيار برنده تر از شمشير است، دوشادوش مبارزان قهرمان در ميدان جنگ به مقاومت برخاستند و در اين مصاف شاعراني چون «عبدالرحيم محمود» در جنگ شجره، «كمال ناصر» در بيروت و شعراي ديگر، در راه وطن، به شهادت رسيدند.
شهيد «غسان كنفاني» نيز از شعراي مقاومت به شمار مي رود. او با داستان هاي خود، اشغالگران را رسوا كرد و از اعمال وحشيانه آنان چون كشتار و آواره سازي ملت فلسطين پرده برداشت. اعمال كساني كه در برابر ديدگان جهانيان، با زور وطن فلسطينيان را سرقت كردند.
در رمان هاي كنفاني مانند «ام سعد»، «مردان زيرآفتاب»، «آنكه به حيفا بازگشت» و «قهرمان در سلول» تصوير مردم فلسطين را مي بينيم كه چگونه تبعيدگاهها و اردوگاهها را به مكاني براي ظهور هرچه بيشتر انقلابيون و قهرمانان مقاومت تبديل كرده اند.
همين نوشته ها، سبب شد كه دشمن صهيونيستي به خاطر هراس از قلم غسان كنفاني وي را به شهادت برساند. غافل از اينكه ميراث ادبي او، همچنان پابرجا مي ماند و سبب رسوايي و سخره اشغالگران مي شود .چرا كه دشمن نتوانست و نمي تواند كه كلمات آن شهيد را ترور كند.
شاعر بزرگ «محمود درويش» هم در 72دفتر شعر، رنج و مصيبت ملت فلسطين را براي مخاطبانش حكايت مي كند و واژه هايش بسان نارنجكهايي، در برابر چهره اشغالگران منفجر مي شود.
«گنجشكهاي بدون بال»، «عاشقي از فلسطين»، «برگهاي زيتون»، «گنجشكها در الجليل مي ميرند»، «چرا اسب را تنها رها كردي»، «از حالا به بعد تو هستي نه كسي ديگر» و ديواني به نام «من نمي خواهم اين قصيده پايان پذيرد» كه پس از مرگ اش منتشرشد، از آثار درويش به شمار مي آيد. اين كتابها، از رنج و درد ملت فلسطين پرده برداشت.
هدف درويش، ريشه كن شدن اشغالگري از سرزمين اش بود. او براين هدف اصرار ورزيد و هيچ گاه تسليم نشد. او همواره آماده بود تا دربرابر اشغالگر با صلابت بايستد و جان خود را فدا كند. وي در ديوان برگهاي زيتون چنين مي گويد:
«آنان در كشورم
با اندوه سخن مي گويند
از رفيق راه من كه رهسپار شد
و كفن پيچ بازآمد»
محمود درويش تاكيد مي كند كه نقش شاعر فقط سخن گفتن نيست. بلكه او بايد احساسات ملي را در ذهن و ضمير مردم به طور همزمان تحريك كند و شورشي بپا نمايد كه واقعيتها را تغيير دهد. او مي گويد:
«وطن من بوستان هايي از حكايت نيست
خاطره نيست
مزرعه هلال نيست
وطن من خشم غمگينانه يك غريب است
و كودكي است كه عيد و بوسه را مي جويد»
«توفيق زياد» نيز شاعر ديگري است كه دفترهاي شعري زيادي را عرضه داشته كه شعر «دست شما را مي فشارم» از آن جمله است. وي دراين كتاب عظمت مقاومت كنندگان را لمس كرده و روح بستگي به وطن و جانبازي در راه مام ميهن را در جانها گسترانده است. وي دراين ديوان مي گويد:
«شما را صدا مي زنم
دست شما را مي فشارم
و زمين زيرپايتان را مي بوسم
و مي گويم: جانم فداي شما
روشني چشمانم را به شما هديه مي كنم
گرماي قلبم را به شما مي بخشم
چرا كه تراژدي زندگاني من بخشي از مصيبت شماست.»
ادبيات مقاومت شاخه اي از جانبازي براي سرزمين ارزشمند فلسطين است تا مردمان آن با عزت و كرامت زندگي كنند. همين جانبازي باعث شده است تا شاعران ترانه مجد و بزرگي شهدا و شجاعت و كرم و ايثار فلسطينيان را به تصوير بكشند و سرودن و نوشتن درباره دلاوران وطن خويش را بر منافع خود ترجيح دهند. دلاوراني كه مفاهيم بلند فداكاري و شهادت در قالب روح آنان تجلي يافته است. از اين رو «سميح القاسم» تصوير يك چريك مقاومت را در ذهن ما چنين مجسم مي كند:
«بگذاريد لباس اين كشته، وطن او شود
او را در دره اي بگذاريد كه كاملا جاي پاي او را مي شناسد
آيا مي شنويد؟
بگذاريد او عقابي خونين باشد
افتاده در ميان سنگها و پنهان شده از چشم دوستانش
او را زيرآفتاب رها كنيد تا چهره اش
با بادي كه با زمين جواني او خوشبو شده هم آغوش شود
او را بر دشتهاي زرد بگذاريد كه صدايش را باز مي گرداند
اي كسي كه مرگ برايت مهم است- من به آن اهميتي نمي دهم»
ادبيات مقاومت توانست حصارهاي فرهنگي بي سابقه هاي را كه در دهه هاي 50 و 60 بر سرزمين فسطين حاكم بود بشكند. آنگاه كه رمان و داستان به شايستگي مسئوليت مقاومت را بردوش مي كشيد توانست با ادبيات مقاومت در تبعيدگاه ها پيوند برقرار كند، پس هويت آن را حفظ كرد و ذهن و ضمير فلسطينيان را شعله ور و شاداب نگاهداشت و نسبت به فلسطين متعهد و پايبند باقي ماند. تاريخ صفحات مبارزه ارزشمند را با افتخار نگاشت و درتحكيم ادبيات مقاومت مشاركت كرد. ادبياتي كه همچنان مي بالد و اوج مي گيرد و همراه حوادث و حتي پيش از آن قرار مي گيرد و بشارت آينده را مي دهد و همراه ما منتظر مژده پيروزي است.
شايد «معين بسيسو» شاعر فلسطيني كه فرزند غزه است، بهترين مثال از شاهداني باشد كه در سرزمين خويش در مقابل اشغالگران ايستادند و مسير مقاومت خويش را درتبعيدگاهها ادامه دادند. وي در شعري طولاني با عنوان «تقديم به چشمان غزه» چنين مي گويد:
«اي غزه من! خون من در تاريكي ها زنگ نزده است
خون من آتشي است درانبار كاه اشغالگران
وجرقه هاي خون من در باد به كلماتي تبديل مي شود كه پرواز مي كنند.
و چون گنجشكان مي تواند
اي رنگين كمان
تو دسته گل مردم مني كه درميان زنجيرها به خون كشيده مي شود
ما باز خواهيم گشت
و درجاده تو، چون رنگهاي رنگين كمانت خواهيم درخشيد
و باد اجساد سايه ها را پراكنده خواهد كرد.»
شاعران تبعيدگاه ها در تمناي آن بودند تا شاعران سرزمين اشغالي درپايداري آنها شريك باشند. از اين روي با اشتياقي حسرت آلود در سرزمين هاي تبعيد، آه مي كشند و اين مشاركت دروني را احساس مي كنند.
همچنانكه خانم فدوي طوقان» مي گويد:
«اي عزيزانم
مه خاكستري اشك را از پلكها زدودم
تا شما را زيارت كنم
درچشمانم نور عشق و ايمان به شماست
ايمان به سرزمين و به انسان
چقدر خجالت مي كشيدم اگر مي آمدم تا شما را ببينم.
حال آنكه پلكم ضعيف بود و به رعشه مي افتاد
و هان اي عزيزانم اكنون من اينجا هستم دركنار شما
تا از انبوه آتش شما شراره اي برگيرم
تا از روغن چراغ شما اي چراغهاي تاريكي قطرهايي برگيرم
براي چراغ خويش
ما در شعر «محمود درويش» مي بينيم كه زمين مفهومي مقدس و اسطوره اي مي يابد. به ويژه اينكه او از شاعراني است كه وطن را ترك كرده و به بيروت و ديگر شهرها رفته است. او دريافته است كه دوري از وطن تحمل ناپذير است و تبعيدگاه ها چنان پوچ و بي ارزش و گذراست كه ناگزير روزي به انتها مي رسد. او بر اين نكته اصرار مي ورزد كه وطن جزئي از ماست كه فقط با مرگ از ما جدا مي شود. او در شعر «روز شمار يك زخم فلسطيني» چنين مي گويد:
ما از شدت يادآوري خاطراتمان ذوب مي شويم
«كرمل» در ماست
علفهاي شهر «الجليل» بر مژگان ماست
نگو كه اي كاش ما همچون رودخانه به سوي آن مي دويديم
نگو!!
ما در گوشت كشورمان هستيم... و او نيز در ماست
خواهرم ما 02 سال است كه
شعر نمي نويسيم
بلكه مي جنگيم!
مفاهيم شعر شاعران غربت نشين از ادبيات تبعيدگاه ها و زندانها طعم تلخي را به خود گرفته كه همچون دردي در درون ذوب مي شود و عقل را بر آتش شعله ور عشق و اشتياق بر رجعت مي دهد. اما شعرا از آن روي به زندگي پايبندند كه بتوانند ديدگانشان را به سرمه ديدار كشورشان بيارايند. آرزوي بازگشت، يكي از جلوه هاي وابستگي اصيل و صادقانه اين شعرا به وطن اشغال شده است. «محمود درويش» در اين زمينه مي گويد:
«مي خواهيم كمي زنده بمانيم تا به همه چيز بازگرديم
ما نيامده ايم كه بياييم
دريا ما را همچون صدف و ستاره اي به «قرطاج» پرتاب كرده است
آنگاه كه وطن از كلمات من زبانه مي كشد
چه كسي اين كلمات را به خاطر خواهد آورد؟»
اديب از كلمه خويش، شمشيري بران مي سازد و كشتي كلمه را كه مانند بمب، قدرت انفجار دارد، رهبري مي كند تا حماسه بيافريند و براي دفاع از هستي خويش به وطن خود درآويزد... ما اين مفهوم را مي توانيم در شعر درويش ببينيم آنگاه كه وطنش در تاخت و تاز و محاصره ظالمانه دشمن بيگانه قرار گرفت.
محاصره اي كه براي مقاومت كنندگان راهي باقي نگذاشت جز آنكه از هستي خويش دفاع كنند. اگر شعر «نقاب برافتاد» را مطالعه كنيم خواهيم ديد كه بر محاصره كنوني غزه كاملا منطبق است. وي در اين شعر مي گويد:
«نامهاي ما، بازمانده جنازه هاي ماست نه... هيچ راه گريزي نيست
نقابها پشت سر هم فرو افتاد
نقاب فرو افتاد
برادرم تو برادراني نداري، دوستاني نداري
نه آب داري، نه دوا نه جلو و نه عقب
محاصره تو را احاطه كرده است گريزي نيست
بازويت فرو افتاد، مرا بردار
و با من بر سر دشمنت بكوب... تو اكنون آزادي!»
بدين سان درمي يابيم كه ادبيات مقاومت ويژگي هاي اساسي و مهم خويش را از زبانه خروشان انقلابي كه از آتش عشق وطن، جان گرفته است دريافت كرده است. پس دفاع از وطن و شرافت ملي را آغاز مي كند و با كلمه آزاد و صادقانه و موضعگيري استوار و پايدار خويش، در مقابل هر متجاوزي مي ايستد. ادبيات مقاومت پيام اديبان و نويسندگان و روشنفكران است و شهادت راه پيروزي و عزت و كرامت آنان. وطن در شعر مقاومت به آرماني تبديل مي شود كه دفاع از حريم آن شايسته است. آرمان فلسطين همزاد حقيقت و رهايي از شب تاريك ظلم و ستم و اشغالگري شده است.
¤ مترجم: عظيمه ريحاني اردبيلي

 



از يك دادگاه رسمي

¤ عليرضا قزوه
درخت سيب را مي آورند
با دستبند
جرمش اين بود كه سيب هايش را
چون سنگ پرتاب كرده بود
درخت پرتغال را مي آورند
جرمش اين بود كه چرا
ميوه هاي امسالش خونين بود
درخت زيتون رامي آورند
و جرمش اين كه چرا
يك در ميان گلوله به دنيا آورده بود
دادگاه رسمي است:
متهم، موجي است كه به او ايست داده اند
و نايستاد
متهم، كبوتري است
كه از «قبه الصخره» نرفت
متهم، گنجشكي است
كه زبان «عبري» نمي داند
... و دادگاه رسمي است
متهم، درخت «سدره المنتهي» است
و جاده اي كه به معراج ختم مي شود.
متهم، تمام سنگ قبرهايند
كه بسم الله دارند
و تمام مادران
كه جنينشان
فرزنداني خواهد شد
سنگ در دست.

 



جواب

حميدرضا شكارسري
پرسيدم از غمت، تنها گريستي
آن قدر بي صدا، كه انگار نيستي
«حرفي نمي زني اما دلت پر است
دلواپس كه اي؟ در فكر چيستي؟
انگار كه خسته اي، در خود شكسته اي
تا كي به انتظار، بايد بايستي؟»
آن سوي آينه از مرد رو به رو
پرسيدم: «اي رفيق! اصلاً تو كيستي؟»
اما تو باز هم جاي جواب من
آرام و بي صدا تنها گريستي

 



كوچه بي شهيد

عبدالرحيم سعيدي راد
از اين همه برگ بيد بايد ترسيد
از مردم نااميد، بايد ترسيد
با ترس مخالفم، وليكن امروز
از كوچه بي شهيد بايد ترسيد

خوش آمدي!...
اي عشق كه در شعله تو دود شدم
خوش آمدي! از داغ تو خشنود شدم
ديروز فقط بركه اي از غم بودم
امروز ولي با نفست رود شدم

 



بررسي مجموعه شعر «دوبال تا ملكوت»

فهيمه بافنده
«دوبال تا ملكوت» عنوان دفتر شعري است سروده محسن حسن زاده ليله كوهي، كه چاپ سوم آن در شمارگان 1000 نسخه توسط انتشارات تكا (توسعه كتاب ايران) در قطع رقعي و با قيمت 2100 تومان منتشر شده است.
ليله كوهي سال 1350 در روستاي ليله كوه از شهرستان لنگرود به دنيا آمد.ايشان در راستاي فعاليت هاي هنري مدتي رياست انجمن ادبي كوثر حرم مطهر حضرت معصومه(س) را در مقبره پروين اعتصامي و انجمن ادبي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي قم برعهده داشته است و ضمن عضويت در هيات مديره و تدريس در انجمن شعر و قصه قم به شرح مثنوي معنوي، شرح ديوان بيدل، شرح ديوان حافظ، شرح ديوان حزين لاهيجي و... پرداخته و در اين خصوص آثاري از ايشان منتشر شده است كه در زمره آنها دو دفتر شعر با نام هاي «بال هاي به خون نشسته من» و «فريادهاي خسته» نيز به چشم مي خورد.
در مجموعه شعر «دوبال تاملكوت» شاهد نگاه و بينش مذهبي و عرفاني شاعر به زندگي و خاطرات گذشته و حوادث پيش رويمان هستيم. يكي از عواملي كه درعصر حاضر احساسات پرشورو خالص شعراي متعهد و آگاه انقلابي را به غليان وامي دارد يادآوري خاطرات جنگ و هشت سال دفاع مقدس است كه در تمام ابعاد و حواشي خود درخور توجه و تأمل است. تأمل و تفكر در اين وادي خود دفتري از قصه هاي پرغصه را پيش روي مخاطب مي گشايد. غصه فراموش شدن ارزش ها و دستاوردهاي بي مثل ومثال اين دوران ميمون و مبارك كه درك حقيقت اين مهم جز براي اهالي كوي اين ديار دشوار و غيرممكن است؛ امروزه گنجينه عظيم ارزشها و دستاوردهاي ارزشمند اين نبرد حق عليه باطل مورد هجوم ددمنشاني قرار گرفته است كه با يادآوري و تداوم آن دستاوردهاو ارزشهاي متعالي مقاصد و اهداف شوم آنها با خطر روبرو مي شود. از اين رو يك هنرمند متعهد و انقلابي خود را در اين شرايط مسئول مي داند تا با اسلحه قلم با زبان ها و بيان هاي مختلف اين دل نگراني و تشويش دروني رابه گوش مخاطب رسانده و پرده از خواب غفلت بزدايد.از ين رو در اين اثر در كنار نجواهاي عارفانه و عاشقانه شاعر شاهد اين تلنگرها و تذكرهاي بخردانه مي باشيم.
ليله كوهي در ابتداي دفترش نجوايي عارفانه با حضرت حق سرمي دهد و احساسات لطيف و مقدس شاعرانه اش را نثار كوي حضرت دوست نموده است:
اي بهتر از بهار كه هستي گواه توست
هرسو كه عقل مي نگرد جلوه گاه توست
شب با تمام وسعت عرفاني اش هنوز
در امتداد قصه چشم سياه توست
ما را ببر به سمت افق هاي دور دست
آن جا كه صبح پرده نشين نگاه توست
سروده هاي اين مجموعه را غزل ها، غزل وار ه ها، مثنوي ها، غزل مثنوي، چهارپاره ها، رباعي ها، دوبيتي و نوسروده ها تشكيل مي دهند.در بخش نخستين اين دفتر كه شامل غزليات شاعر مي باشد، كشف هاي تصويري، نكته يابي ها و موشكافي هاي شاعرانه نمود خاصي يافته است چنانچه خواننده شعر را در لذتي توأم با شگفتي و شگفتي توام با لذت فرومي برد و بيشتر اين لذت و شگفتي حاصل آشنايي زدايي ها و تداعي هاي خاص شاعرانه است. به عنوان نمونه دراين ابيات شاهد اين هنرنمايي هامي باشيم:
پاي سكوت باغچه ها سبز مي شوم
پشت نگاه پنجره ها حرف مي زنم
فانوس هاي يخ زده را شرح مي دهم
پروانه هاي سوخته را حرف مي زنم
....
من آهنگ غزل را از لب شمشير مي نوشم
مرا اي زخمه زن، از زخم خنجر مي هراساني؟!
نام كتاب نيز برگرفته از دومين غزل اين دفتر است كه اين گونه شروع مي شود:
تنها دو بال تا ملكوت خدا شدن
اين سهم ماست از تب و تاب رها شدن
در كوچه هاي رنگ و ريا سايه زيستن
بعد از غروب، مثل عدم، بي ريا شدن
يكي از شاخصه هاي شعر جاندار وجود استعارات، تشبيهات و تشخيص هاي بديع، تازه و نو است كه خوني تازه در كالبد شعر تزريق مي كند و بر ارزش ساختاري و محتوايي اثر مي افزايد. در اين اثر نيز شاعر با بهره گيري از استعارات و تشبيهاتي مستحكم و استوار و دلنشين اشعارش را پرمغز و محتواتر نموده است:
شيونم را بشنويد اي از قفس آزادها
بوي غربت مي دهند اين آخرين فريادها
من به خود مي پيچم اينجا و در آن سو جغدها
جشن مي گيرند در كنج خراب آبادها
له شدن در زير پاي آهوان آسان تر است
از چنين پرپر شدن در رهگذار بادها
جاي تو خالي ست اي آهوي وحشي، كاشكي
شرم مي كردند از آن چشم ها، صيادها
گرچه زخم خنجر آن دوست، زخمي كهنه است
تا ابد تازه ست زخم كتف من در يادها
بخش ديگري از كتاب كه به غزل واره هاي شاعر اختصاص يافته است داراي مضامين غنايي و تغزلي است كه رنگ و بوي مذهبي و ولايي نيز از آن به مشام مي رسد. ليله كوهي در اين غزل واره هايش اشعار خود را با ابياتي غنايي و عاشقانه آغاز مي كند و از قصه ديرينه ليلي و مجنون و شيرين و فرهاد الهام مي پذيرد و غزل خوان و شادي كنان آهوي خيال را راهي ديار دوست مي كند و در پايان ميزبان درياي رحمت و واسطه فيض حضرت حق، شاه خراسان حضرت امام رضا(ع) مي شود:
امشب اي مطرب نوايي ساز كن با ياد ما
پيش از آن كز خاطر مستان رود فرياد ما
بارها از بوسه ليلي و شان شيرين تر است
داستان دلكش مجنوني فرهاد ما
بس كه ما را در خيال آهوان بوييده است
دام بر راه خراسان مي نهد صياد ما
در سحرگاه قيامت ميزبان رحمت است
هر كه يك شب ميهمان شد در خراب آباد ما
ليله كوهي در قالب مثنوي نيز طبع آزمايي نموده است و اولين مثنوي خود را در مدح و ستايش سيد و سالار شهيدان امام حسين(ع) و ديگر ستارگان زميني سروده است و به نجوا و گفتگو با آنها مي پردازد ديگر مثنويهاي اين دفتر نيز سرشار از مضامين و انديشه هاي گهربار ديني و مذهبي مي باشد كه شاعر با بهره گيري لحن پرطنين حماسي، واژگاني عارفانه را به خدمت گرفته و با كلامي پرسوز و گداز عشق و ارادت و بي قراري خويش را به آستان جانان و اهالي كوي يار تقديم مي دارد.
راز ماندگاري هر اثر ادبي پشتوانه فكري و انديشه و تأملات هنرمند است كه درآن اثر تعبيه شده است، هرچه انديشه پخته تر، والاتر و صيقل خورده تر باشد آن اثر ادبي دلنشين تر، جذاب تر و پرمخاطب تر خواهد بود. معلومات تاريخي، فرهنگي و مذهبي شاعر در اين زمينه بسيار كارساز بوده و نقش مهمي دارد. چنانچه تلميح به نكات و آموزه هاي عرفاني، تاريخي و قرآني در اين اشعار مخصوصاً در چهارپاره اي با اين سرآغاز «اي باربد غبار ز رخ بزداي» گواه اين مطلب است مضامين چهار پاره هاي اين دفتر غنايي و تغزلي است كه شاعر توصيفاتي زيبا و دلكش از طبيعت و نظام هستي رابه تصوير كشيده است. در اين اشعار ليله كوهي از تركيباتي چون: «بنفشه كبود، شاخه هاي يخ زده زيتون، موسم لبخند، باغچه هستي، دل كويري دريا، چشمه سار لب، شقايق رخان لاله سرشت و...» استفاده نموده است.
بخش پاياني اين دفتر نيز باعنوان نو سروده ها دربرگيرنده اشعاري با مضامين ملي و ميهني است كه شاعر در وصف دلاورمرديها و رشادتهاي فرزندان بي همتاي ايران زمين و قداست و پاكي اين ديار دليران و خطه شيران سروده است.

 



نامه اداري و ظرافت هاي آن

اكبر خوردچشم
بسيار اتفاق مي افتد در پيچ و خم كارهاي اداري، ارباب رجوع مجبور به نگارش يك نامه اداري مي شود از طرفي اين يك امر معمول در اداره ها است كه كارمندان بايد به مافوق خود، همكاران خويش و يا كاركنان زيردست خودشان نامه نگاري كنند تا اين چنين درخواست و يا دستورات خود را انتقال دهند. تمام اين اتفاقات در شكل و قالب نامه هاي اداري انجام مي شود. اما نكته اي كه در اين ميان ذهن ما را به خود مشغول مي كند، آن است كه هر نوشته اي را مي توان يك نامه اداري فرض كرد، يا نه، نگارش نامه اداري براي خود سلسله مراتبي دارد كه دانستن و رعايت آنها براي همگان ضروري است؟
در تعريف نامه اداري گفته مي شود «نامه اداري، نوشته اي كوتاه، صريح است با حداقل كلمات كه در آن به شكل محترمانه اي تقاضايي بيان مي شود.» از همين تعريف خود به خود روشن است نامه اداري چيست، چگونه نوشته مي شود و از چه بخش هايي تشكيل شده است. پس نامه اداري را مي توان چنين تصور كرد كه از سه بخش ساخته شده؛ «مقدمه»، «اصل موضوع» و «نتيجه گيري و اختتام» مطلب.
مقدمه بايد كوتاه و در چند كلمه خلاصه شود. اين مقدمه مي تواند به بيان تاريخ يا شماره نامه اي اختصاص پيدا كند و يا اين كه مخاطب نامه در آن مشخص شود. اما در هر حال اين مقدمه بايد به گونه اي باشد كه ذهن مخاطب نامه را نسبت به اصل نامه روشن كند تا اين چنين او داخل موضوع اصلي شود. بعد از مقدمه، اصل موضوع است كه شاكله نامه اداري در آن است. بنابراين اصل موضوع را مي توان بخش اصلي و در حقيقت سرنوشت ساز نامه اداري تصور كرد. در اين بخش لازم است نويسنده نامه با كلماتي ساده، روان و كوتاه درخواست خودش را به رشته تحرير درآورد. همچنين در نگارش اين بخش رعايت زمان خواندن نامه توسط مخاطب رعايت شود تا با حداقل جملات، حداكثر بهره برده شود. البته در بخش نتيجه گيري و اختتام مطلب كه پايان نامه اداري است، در كنار امضا و تاريخ، تشكر، خواهش و يا دستورات لازم ذكر مي شود تا اين چنين نامه كارآمدتر شود.
اما نامه هاي اداري به انواعي تقسيم مي شوند كه از آن جمله مي توان به نامه هاي خبري اشاره كرد كه در آن كار كرد يك اداره و يا سازمان به اطلاع مخاطبان رسانده مي شود. يا نامه اي بازدارنده كه در آنها سازمان يا اداره اي و يا افرادي، ديگران را از انجام امري نهي مي كنند. هم چنين نامه هاي دستوري و درخواستي كه اين نوع نامه ها كاركرد زيادي دارند و سر آخر نامه هاي هماهنگي كه بين سازمان ها و اداره ها رد و بدل مي شود.
در نگارش نامه هاي اداري مخاطب شناسي يكي از اصول مهم است كه به يك نامه اعتبار مي دهد. پس لازم است قبل از نوشتن و تحويل نامه اداري مخاطب آن را بشناسيم و با روحيات او نيز آشنا شويم تا طبق آن دست به نگارش نامه ببريم. بنابر آنچه در نگارش نامه هاي اداري مرسوم است، معمولا نامه هاي اداري به سه نوع مخاطب نوشته مي شوند آگاهي به مقامات مافوق كه رعايت ادب و سلسله مراتب از اهم واجبات نگارشي است . به عنوان مثال در اين گونه موارد از واژگان و عباراتي چون «متمني است دستور فرماييد»، «تمنا دارد مقرر فرماييد» و «خواهشمند است در صورت صلاحديد دستور فرماييد» استفاده مي كنيم. گاهي هم نامه اداري به مقامات همرديف است كه به عنوان مثال از اين نوع واژگان و عبارات استفاده مي كنيم. «تقاضا دارد كه دستور فرماييد» و «خواهشمند است دستور فرماييد.» سرانجام مقامات زيردست است كه معمولا از اين نوع واژگان و عبارات استفاده مي شود.» محتاج تذكر است كه دستور فرماييد» و «لازم است دستور دهيد.» البته سواي آنچه عنوان شد، تدوين نامه هاي اداري نيز به رسايي آن كمك فراوان مي كند، زيرا به عنوان مثال انتخاب عنوان صحيح، آغازكردن منطقي اثري مطلوب در مخاطب دارد و او را وادار مي سازد تا نامه را با دقت مطالعه كند.در نگارش و تحويل نامه هاي اداري ظرافت هاي فراواني وجود دارد كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد؛ نامه هاي اداري بايد در يك طرف صفحه نوشته شوند و نبايد در حاشيه آنها چيزي نوشت. متن نامه بايد با نهايت دقت در صحت مطالب تهيه شود. متن نامه بايد شايسته فرد گيرنده باشد و پست و مقام شغلي و سازماني فرد گيرنده درنظر گرفته شود. در نامه هاي اداري بايد شيوايي سخن و رواني مطلب در نظر گرفته شود و از لغات قديمي و نامأنوس نبايد استفاده كرد. از حشو (به كاربردن واژگاني كه هم معني هستند) خودداري شود. در نامه هاي اداري به هيچ وجه نبايد از كلمات و جملات عاميانه استفاده كرد. از نشانه هاي قراردادي (ويرگول، نقطه و...» بايد درست و به جا استفاده كرد. نبايد از جملات توهين آميز، تهديدآميز و مشكل آفرين استفاده كرد. نامه هاي اداري ترجيحاً بايد در كاغذهاي بزرگ نوشته شود تا امكان ارجاع و حاشيه نويسي داشته باشد. نامه اداري حدالامكان بايد تايپ شود يا با خطي خوانا نوشته شود. اگر مخاطب نامه را نمي شناسيم، بايد آن را با يك عنوان كلي بنويسيم.
حال كه با مشخصات و انواع نامه هاي اداري آشنا شديم، يك قلم با جوهر سياه و يا آبي برمي داريم و روي يك كاغذ سفيد چنين شروع مي كنيم؛ ابتدا نامه را با نام خدا آغاز مي كنيم. تاريخ را درج مي كنيم. موضوع نامه را مي نويسيم. نام مشخص گيرنده را با احترام، همراه سمت وي در سمت راست مي نويسيم. نامه را با حدود يك سانتي متر از محل طبيعي شروع سطر آغاز مي كنيم و بدون طول و تفسيرهاي اضافي شروع به طرح درخواست يا مشكل خود مي كنيم. انتظاري را كه از گيرنده نامه داريم، محترمانه بيان مي كنيم و اگر توانستيم راه حل يا پيشنهادي ارائه مي دهيم. دستور نمي دهيم تا نامه مان بيشتر جنبه خواهشي داشته باشد. نام و مشخصات خود را در پايين نامه، سمت چپ مي نويسيم و امضا مي كنيم. اگر چنين كنيم ضمن آن كه نامه اي خوب نوشته ايم و به آن توجه مي شود، به زبان و ادبيات فارسي نيز خدمت كرده ايم.

 



تازه ها

«يك مرد يك زندگي» عنوان كتابي ديگر از مجموعه «قصه فرماندهان» است كه به دست سوره مهر مجال انتشار يافته است.
اين كتاب درباره زندگي شهيد محمدحسن نظرنژاد است كه در طي دوران دفاع مقدس، حضوري فعال و موثر داشت.
نويسنده داستان «يك مرد يك زندگي»، حسين نيري است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14