(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 شهريور 1389- شماره 19735

گفت وگوي خواندني با برادر شهيد دانشجو سيدحسين علم الهدي
بار اصلي جنگ بر دوش اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه ها بود



گفت وگوي خواندني با برادر شهيد دانشجو سيدحسين علم الهدي
بار اصلي جنگ بر دوش اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه ها بود

شهيد حسين علم الهدي در سال 56 در كنكور شركت كرد و در رشته انتخابي و مورد علاقه اش پذيرفته شد. با اين كه دانشجوي سال اول بود و از اهواز به شهر جديدي وارد شده بود اما با ورود به انجمن اسلامي دانشجويان در همان چند ماه اول چهره اي سرشناس گرديد و غالب دانشجويان او را به عنوان فردي انقلابي و پرتلاش مي شناختند.
شهيد علم الهدي متولد 1337 بود و ديپلم خود را از اهواز گرفت و بعد در رشته تاريخ در دانشگاه فردوسي مشهد پذيرفته شد و امروز به عنوان يكي از دانشجويان انقلابي، براي اعضاي انجمن هاي اسلامي يك اسطوره محسوب مي شود.
«خبرنامه دانشجويان ايران» تلاش كرده است تا در گفت وگوي خود با برادر شهيد علم الهدي، منش و آرمان سياسي او را واكاوي كند.
متن اين گفت وگو به شرح زير است:
به عنوان اولين سؤال چرا شهيد علم الهدي رشته تاريخ را انتخاب كرد؟ و دوران زندگي دانشجويي او چگونه بود؟
او رشته تاريخ را با انتخاب خود برگزيد و اين نكته بسيار مهمي است. حسين وقتي در رشته تاريخ قبول شد بسيار اظهار خوشحالي مي كرد و وقتي علتش را پرسيديم گفت وقتي ما تاريخ گذشتگان را بدانيم اشتباهات آنها را تكرار نمي كنيم.
از همين جا من وارد مي شوم به زندگي دانشجويي ايشان. اولين خصوصيت يك دانشجو تلاش علمي است حسين بسيار تلاش علمي فراواني داشت. يعني با اينكه دانشجوي سال يك بود اما بسياري از كتاب هاي فارسي و عربي در رشته تاريخ كه رشته تحصيلي خودش بود را مطالعه و فيش برداري كرده بود و حضور بسيار فعالي در كلاسها داشت. از جهت علمي و در شرايطي كه قبل از انقلاب تحليل هاي ماركسيستي مطرح بود ايشان دائما با اساتيد بحث مي كرد و آنها را به چالش مي كشيد.
اصولا يكي از محورهاي اصلي دوران دانشجويي تلاش علمي است اما تلاش علمي نه به معناي حفظ كردن كتاب ها كه اگر ما فقط بخواهيم كتاب ها را حفظ كنيم ما هيچ اضافه اي به علم نخواهيم داشت و به اين ترتيب علم پيشرفت نخواهد كرد بلكه دانشجو خودش بايد علم و تحقيق باشد و آنچه تاكنون هست داشته باشد و بر آن نيز بيافزايد؛ حسين اين چنين حالتي داشت.
اين خصوصيت اول ايشان، به طوري كه در همين كتاب خاطرات حسين هم هست كه وقتي ما به ملاقاتش در مشهد رفتيم تا پاسي از شب، مشغول مطالعه بود.
به هر حال نتيجه يك سال دانشجويي اش هم اين بود كه وقتي چند سال بعد جنگ شروع شد، حسين در راديو اهواز به صورت پخش مستقيم بحث هاي بسيار زيبايي در مورد جنگ هاي پيامبر(ص) با استفاده از نهج البلاغه مطرح مي كند.
اينها نتيجه تلاش علمي بود كه او طي يكسال در مشهد داشت البته در همين مدت علاوه بر رشته تاريخ به خاطر علاقه اي كه به مولوي پيدا كرده بود بخش فراواني از مثنوي مولوي را حفظ كرده بود و همچنين توانسته بود در نهج البلاغه يك پژوهشگر كاملا علمي شود و طرحي را كه او براي تنظيم تاريخي نهج البلاغه داشت طرحي است كه الان بعد از گذشت 32 سال با همه پيشرفت هايي كه ما در زمينه علوم اسلامي داشتيم همچنان يك طرح بسيار نو و جالب است؛ حسين نهج البلاغه را بر اساس سير تاريخي تنظيم كرد كه جدول آن موجود هست.
تلاش ديگر حسين تلاش اجتماعي و سياسي است؛ حسين از لحاظ اجتماعي بسيار فرد پرحرارتي بود به همين منوال او با اين كه از اهواز به مشهد رفته بود در 6ماه اول دانشجويي شايد با ده ها دانشجو از رشته هاي مختلف دوست و صميمي شده بود و رفت و آمد داشت. اين جنبه اجتماعي اش را مي رساند. يك دانشجو بايد تأثيرگذار باشد و با دانشجوهاي ديگر رفت و آمد داشته باشد.
در موضوع سياسي هم زماني كه ايشان وارد دانشگاه شدند هنوز رژيم شاه حاكم بود و حسين هم يك دانشجوي بسيار دورانديش سياسي بود؛ مبارزات با رژيم شاه را از همان دوران دانشجويي آغاز كرد و نقش فراواني در راه اندازي اولين تظاهرات در مشهد داشت.
نكته اي را كه من مي خواستم عرض كنم اين است كه برخي تصور مي كنند كه يكي از مأموريت هاي دانشجو اين است كه با رژيم حاكم مبارزه كند، اين تصور غلط است. يك وقت ما در مقابل يزيد و معاويه هستيم، بايد با آن ها مبارزه كنيم، يك وقت در حكومت علي هستيم بايد به حكومت علي كمك كنيم؛ بله امروز نبرد اصلي ما، مبارزه با استكبار جهاني است.
خاطره اي از آن دوران داريد؟
در آن سال كه اوج تظاهرات دانشجويي عليه رژيم شاه بود روزي به دنبال تظاهرات، گارد وارد محوطه دانشگاه مي شود. يكي از مأمورين به يكي از خواهران چادري كه در حال عبور از سالن دانشكده بود پرخاش مي كند؛ حسين كه شاهد اين جسارت بوده به مأمور پاسخي تند مي دهد و مأمور حسين را دستگير و پس از ضرب و شتم به داخل كاميون پرتاب مي كند. عده اي از خواهران دانشجو كه شاهد ماجرا بودند عليه آن مأمور شعار مي دهند و بعد همگي جلوي كاميون مي نشينند و مي گويند: تا حسين را آزاد نكنيد از اينجا حركت نمي كنيم. سرانجام با آزادي حسين اعتصاب خواهران به پايان مي رسد.
اگر دانشجو بخواهد واقعا يك دانشجوي سياسي باشد بايد با دانشجويان كشورهاي ديگر دنيا ارتباط برقرار كند و يك هسته مبارزاتي براي نبرد با استكبار جهاني تشكيل دهند اما اين تصور غلط كه ما با هر رژيمي كه حاكم باشد بايد مبارزه كنيم اين يك انديشه باطل است كه يا توسط منافقين يا توسط دستگاه هاي استكباري اينگونه القا مي شود و برخي از دانشجويان كه تجربه كافي نداشته باشند ممكن است تحت تأثير قرار گيرند.
نه امروز كه نظام اسلامي با حضور مردم با رهبري حضرت امام و بركت خون شهدا ايجاد شده تلاش سياسي دانشجو بايد در جهت پيشرفت نظام باشد.
در موضوع تلاش اجتماعي هم اين نكته را عرض كنم كه دانشجو نمي تواند در مقابل حوادثي كه براي مردمش اتفاق مي افتد بي تفاوت باشد به عنوان مثال در سال 56 زلزله بسيار وحشتناكي در طبس اتفاق افتاد بلافاصله تيم هاي دانشجويي براي كمك رفتند و حسين و چند تن از دوستانشان نيز خاطرات بسيار جالبي از آن دوران دارند يك ماه حسين در طبس بود. آن زمان هم در زمان شاه، رژيم همراه مردم نبود بنابراين امكاناتي را در اختيار مردم قرار نداده بود.
يكي از دوستان كه همراه حسين بوده است نقل مي كند كه: حسين تلاش شبانه روزي مي كرد با بيل و كلنگ كه بتواند افراد را از زير آوار نجات دهد.
به هر حال امروز هم اردوهاي جهادي يك حركت بسيار زيبا و انقلابي است كه توسط دانشجويان در حال انجام است و در راستاي همان حركتي است كه حسين در زلزله طبس داشت. اين نكته را هم عرض كنم در زلزله طبس بچه هايي كه دانشجويان مسلمان و انقلابي بودند، مقر خود را تحت عنوان مقر امام خميني ناميدند اما دانشجوياني كه يك مقدار افكار ديگري داشتند، از اين جمع جدا شدند و بعدها همين افراد جزء مجاهدين خلق شدند.
نكته ديگر در رابطه با زندگي شهيد، تلاش اخلاقي و معنوي حسين است حسين در دوران دانشجويي خود شهر مشهد را براي اينكه بتواند از محضر امام رضا(ع) و حوزه علميه مشهد استفاده بيشتري كند انتخاب كرد و همين طور هم بود. او مدرسه علميه اي را پيدا كرد (مدرسه علميه نواب) و به عنوان يك دانشجو كه به دنبال ارتباط با چند طلبه است به آنجا رفت و با چند طلبه آشنا شد و در نزد آن ها درس عربي مي خواند. بسيار به مسائل معنوي و اخلاقي خود توجه داشت. چون دوران دانشجويي دوران شكل گيري شخصيت انسان است و دوراني است كه بعد از اين دوران بلافاصله هر فردي بايد در گوشه اي از جامعه نقش ايفا كند بنابراين بايد در دوران دانشجويي فضايي باشد كه يك فرد بتواند به لحاظ شخصيت روحي و معنوي يك شخصيت سالم و اخلاقي داشته باشد تا بتواند انسان مفيدي باشد اگر خدايي نكرده بالعكس يك آدم بيمار شما فردا مسئوليتي به او بدهيد نه تنها خدمتي نمي كند خيانتش خيلي بيشتر خواهد بود شعر معروف مولوي مي گويد
تيغ دادن در كف زنگي مست
به كه آيد علم را ناكس به دست
اگر يك انسان مهذب و باتقوا نباشد ما يك ليسانس يا مدرك ديگر به او بدهيم اين باعث مي شود ضرر بيشتري به جامعه بزند و نكته آخر اينكه حسين در همين دوران دانشجويي همين طور در زمان قبل از آن هم، اين طور بود كه خيلي ورزش مي كرد و خيلي به كوهنوردي اهميت مي داد و غالب جمعه ها كوهنوردي را داشت و همين كوهنوردي براي ايشان در حقيقت فرصتي بود كه با تعدادي دانشجوي جديد هر هفته آشنا شود و بتواند تاثيرگذاري خودش را داشته باشد.
چطور ممكن است يك جوان به چنين سطحي از دانش و آگاهي برسد و داراي اين چنين انديشه عميقي مانند شهيد علم الهدي باشد؟ آيا تنها با مطالعه به اين نقطه خواهد رسيد؟
زمينه رشد براي همه انسان ها هست. همين نهج البلاغه، حسين عاشق نهج البلاغه بود. اساس شخصيتش را بر نهج البلاغه پي ريزي كرده بود اين نهج البلاغه در اختيار همه هست اما بسياري استفاده نمي كنند. همين قرآن در اختيار همه هست اما فردي مثل مولوي مي آيد قرآن را درك مي كند و مثنوي را بيان مي كنند كه دو سوم آيات قرآن را در آن استفاده مي كند. خيلي ها هم استفاده نمي كنند به هر حال همواره چنين بوده است.
اما رسالت سنگيني كه ما امروز داريم اين است كه يك چنين شخصيتهايي را كه داشتيم كه اينها شخصيتهاي ارزشمندي هستند و ما با كمال افتخار مي توانيم آنها را به عنوان عالي ترين ثمره انقلاب اسلامي به دنيا معرفي كنيم؛ ما بايد تلاشمان را بكنيم؛ در دنيا اگر شخصي مثلا كاري كرده باشد يا ايثاري انجام داده باشد مي بينيد كه چقدر براي آن فيلم مي سازند اما ما چنين افرادي را داشتيم كه با اين همه تلاش علمي و با اين همه تلاش هاي فكري و شخصيتي بعد در زماني كه عراق حمله مي كند در ميدان تانك مي رود و در پايان زندگي اش درگيري او با ارتش عراق اوج عظمت يك انسان را نشان مي دهد. اينها را ما بايد با سربلندي اعلام بكنيم.
اگر امكان داره از فعاليت هاي شهيد علم الهدي در انجمن اسلامي دانشگاه بگوييد؟
بله در زمان سال هاي 56 و 57 دو گروه در دانشگاه ها فعال بودند؛ يكي مسلمان ها و مذهبي ها كه تحت عنوان انجمن اسلامي فعال بودند و ديگري گروههاي ماركسيستي گروه هاي كاملا ماركسيست كه در واقع از نظر فكري وابسته به شوروي سابق بودند.
بعد از انقلاب اسلامي، افرادي كه داخل انجمن اسلامي بودند به تدريج از هم جدا شدند آنها كه با حضرت امام بودند يك گروه تشكيل دادند و افرادي كه هواخواه مجاهد خلق بودند در واقع خط خودشان را جدا كردند من به خاطر دارم كه چند نفر از دوستان حسين كه من مي شناختم و در چند باري كه پيش حسين در مشهد رفتم، متاسفانه جلب گروه هاي مجاهدين خلق شدند. يكي از نكات مهمي كه ما بايستي روي آن تاكيد كنيم اين است كه دانشجو بايستي قدرت تشخيص داشته باشد.
در دوراني كه حسين، دانشجوي دانشگاه مشهد بود فردي به نام عاشوري، سخنراني هاي جذابي را براي جوانان داشت و قشر عظيمي از جوانان جذبش شده بودند اما حسين تنها يك بار به سخنراني او رفت و ديگر كاملا خود را از آن جلسه جدا كرد.
اين آقاي عاشوري كتابي نوشته بود به نام توحيد و جلساتي داشت تحت عنوان تفسير قرآن. بسيار هم زيبا صحبت مي كرد. بعدها هم رئيس گروه فرقان شد.
اما حسين تشخيص داد
هميشه تاريخ تكرار مي شود. جريانات مختلفي امروز در جامعه براي خود تريبون گذاشتند. تريبون هاي مختلف، از سايت گرفته تا مجله و شكل هاي مختلف و همه هم جذاب صحبت مي كنند. به اصطلاح عاميانه، هيچ ماست فروشي نمي گويد ماست من ترش است.
اگر دانشجو خود قدرت تشخيص نداشته باشد و برود در يك گروه قرار بگيرد و سراز جاي ديگر در بياورد در دوران 56-57 اتفاقا مشهد بيشترين جريانات فكري را داشت و بسياري از آنها دچار اختلافات شديدي شدند.
مجاهدين خلق در آنها فعال بودندو يارگيري مي كردند. همين گروه فرقان در واقع بعد از اينكه استاد مطهري را به شهادت رساند، ازهم پاشيد و تفسيرهاي ماركسيستي از قرآن مي كردند و گروه هاي متعدد ديگري هم بود اما افرادي هم بودند كه در مسير صحيح حضرت امام بودند.
حسين از همان دوران دانشجويي اش آيت الله خامنه اي را پيدا كرد و در همان دوران آقاي خامنه اي يك روحاني بسيار خوش فكر و روشن فكر و انقلابي و در مبارزه با رژيم شاه، مورد اقبال دانشجوها بود.
در جلساتي كه در مسجد كرامت، كه محل تجمع بسيار جالبي براي دانشجويان بود و حسين هم جزو آنها بود و در اين جلسات شركت مي كرد.
به هرحال در همان دوران هم كساني بودند كه در جلسات آقاي عاشوري شركت مي كردندكه بعدا گروه فرقان را تشكيل دادند، امروز هم همين گونه است. جلسات، سايت ها و مجلات، حرفهاي خود را مي زنند و افراد بايد خودشان تشخيص دهند.
ماجراهايي كه دراين چند سال اخير در ايران، داشتيم نسبت به اول انقلاب بسيار كم رنگ تر است. در آن زمان از يك سو قدرت سياسي كشور بني صدر بود. از طرفي مجاهدين خلق در داخل كشور مستقر بودند و از طرف ديگر ما جنگ داشتيم؛ جنگ عراق با ايران، كه چنين جنگي بر كشوري تحميل شود كل كشور تعطيل مي شود و قحطي مي آيد و در كل سيستم كشور نابود مي شود به هرحال ما هم جنگ خارجي و هم آشوب هاي داخلي وحشتناكي داشتيم رئيس جمهورمان هم بني صدر بود.
در ابتداي انقلاب بوديم نه تجربه نظامي داشتيم نه تجربه سياسي، هنوز مجاهدين خلق داخل كشور بود و حزب توده هم در چهار راه ها مجلاتشان را مي فروختند. هنوز صفوف از هم قابل تشخيص نبود و هنوز افرادي بودند كه در مقابل حضرت امام مي ايستادند. يكي از علما كه مرجع تقليد هم بود جلوي امام ايستاد. من خودم شاهد بودم در قم كه عكس هاي حضرت امام را مي سوزاندند، پاره مي كردند. در چنين شرايطي ما جنگ كرديم امروز شرايط ما، نمي خواهم بگويم آسان تر شده است اما به هرحال امروز كشور سيستم دارد. بعد از گذشت 30سال، ما مقررات خاص خودمان را داريم، كشور قانون خودش را دارد و قواي 3گانه، رهبري، هر كدام در جايگاه خود قرار دارند. جنگي مثل جنگ ايران- عراق نداريم. البته امروز استكبار جهاني درحال افزايش تجربه 30سال مبارزه با ما است اما به لطف خدا، آنها درحال نزول و شكست هستند.
ببينيد همين كه يك ابر قدرت، يك تمدن غرب در طول سه يا چهار قرن در دنيا تأثيرگذار باشد آمده است تا با حمله اي نظامي كشورها را مي گيرد اين به معناي سقوط آن كشور و تمدن غرب است و سقوط به معناي نابودي يكباره نيست، به تدريج است. ما سقوط تمدن شرق را هم شاهد بوديم، شوروي سابق خوب بسيار در دنيا طرفدار داشت اما يكسال پس از فروپاشي شوروي، حضرت امام اعلام كردند حدود يكسال پس از فوت امام بود كه فروپاشي شوروي اتفاق افتاد و ما آثارش را شاهد بوديم كه حضرت امام در نامه خودشان به گرباچوف اشاره كردند. امروز هم آثار شكست تمدن غرب را كاملاً مي شود مشاهده كرد.
يعني غربي ها هم مشكلات داخلي دارند هم اقتصادي هم مشكلات بي آبرويي دارند. كارهايي كه به عنوان حقوق بشر انجام مي دهند در همين افغانستان چند هزار نفر كشتند، امروز در عراق، اصلاً آبرويي ندارند. 40سال پيش آمريكا به عنوان مظهر حقوق بشر مورد احترام بود امروز چنين نيست. امروز همه دنيا هم آمريكا را به عنوان يك قدرت مستكبر قلدر بدون حساب كتاب، به شمار مي آورند. ما واقعاً در رنج مردم عراق و افغانستان سهيم هستيم. آنها هم مسلمان هستند اما متأسفانه نمي توانيم به آنها كمك كنيم.
به هرحال آن روزهاي درگيري با رژيم شاه شرايطي پيش مي آمد كه هر كاري رژيم شاه انجام مي داد براي اينكه نجات پيدا كند همان كار رژيم شاه را به عقب مي آورد. الآن هم همين گونه است. ما كه آن دوران را ديديم كاملاً احساس مي كنيم كه اين استكبار جهاني ديگر در انتهاي عمر خود به سر مي برد. مثلاً ضرورتي نداشت در عراق بيايند و آنجا را اشغال كنند اما با قلدري اعلام مي كنند خوب عراق نفت دارد ما چرا برويم. يعني براي نفت آمديم اساساً اينها براي تقويت طالبان نيروهاشان را افغانستان فرستادند.
اما بچه هاي انجمن اسلامي بعد از انقلاب آمدند كارهاي متعددي را پيش گرفتند باتوجه به زمان، مثلاً در آن زمان، ماركسيستها براي مبارزه با انقلاب به داخل كارخانه ها مي رفتند و كارگرها را تحريك مي كردند كه كارخانه ها تعطيل شود. خوب وظيفه ما چه بود؟ من دقيقاً به ياددارم حسين سال58 انتقالي گرفته بود دانشگاه اهواز و انجمن اسلامي دانشگاه اهواز، مركز كميته كارگري شد يعني از اين گروه دانشجويي داخل انجمن اسلامي تشكيل شد. اينها داخل كارخانه ها مي رفتند و كار ماركسيست ها را خنثي مي كردند.
به همين ترتيب، پله ها يكي يكي برداشته شد، فعال ترين جامعه اين دانشجوها بودند و در تشكيل انتخابات در سال58 كه ما 5انتخابات داشتيم. انتخابات خبرگان، رئيس جمهور، رفراندوم12 فروردين58، انتخابات مجلس و رأي به قانون اساسي، كه در تمام اينها بچه هاي انجمن اسلامي نقش اول را برعهده داشتند.
در هر شهري دانشجويان انجمن اسلامي بودند كه مسائل را پيش مي بردند. در جنگ هم همين طور. در جنگ هم اصلي ترين بار جنگ بر دوش دانشجوياني بود كه از دانشگاه آمده بودند. البته برادران ارتش هم بودند تنها بدنه سپاه و ارتش كه تشكيل شده بود همين دانشجوها بودند. همين آقاي شهيد افشردي، شهيد همت، حسين؛ اينها همه دانشجو بودند و فرماندار جنگ بودند و شرايط سختي بود. ما اسلحه نداشتيم، ارتش عراق هم بسيار مجهز بود، همه دنيا كمك آنها بودند شوروي- آمريكا و به هرحال بايستي صحنه جنگ را عوض مي كردند.
حسين و دانشجويان پيرو خط امام كه همه آنها شهيد شدند اينها كاري كردند كه صحنه اين جنگ را كاملاً دگرگون كنند. يعني ما اگر مي خواستيم منتظر باشيم تا اسلحه بخريم، اگر عراق 5000 تانك دارد ما هم 5000 تانك خريداري كنيم يعني هيچ، يعني نابودي ما، چون به ما نمي فروختند. ما نمي توانيم به ارتش عراق بگوييم لطفاً صبر كنيد ما برويم اسلحه تهيه كنيم بعد جنگ كنيم، او آمده است حمله كند.
فرصتي نيست ما برويم اسلحه بخريم تنها راه اين بود كه جنگ ما، جنگ مردمي بشود با شور انقلابي و شور عاشورايي و حسين و دانشجويان پيرو خط امام اين كار را انجام دادند، به هويزه آمدند و همان جا شهيد شدند. كل كشور تحت تأثير قرار گرفت و تا قبل از شهادت اين بچه ها يعني دي ماه 59 به صورت چند نفر از يك شهر مي آمدند براي جبهه بعد از شهادت اين بچه ها، يكباره يك موجي از كل كشور ايجاد شد و چند هزار نفر، چند هزار نفر به جبهه مي آمدند و اين هم تأثير كار اين بچه ها بود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14