(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 شهريور 1389- شماره 19735
PDF نسخه

طعم آفتاب
اتاق انتظار
رسانه ملي سردرگم ميان سرگرمي، جذابيت و معنويت جراحت بر ملكوت تلويزيون
خشت اول
يادداشت سوم
نگاه سوم
ساعت 25
بوي بارون
گردش گودري



طعم آفتاب

كسي كه براي خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماي خود گيرد، به راهي پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفّق سازد و به نيكويي استوار گرداند، زيرا پناهنده به خدا
در امان و محفوظ است.

حضرت مجتبي سلام الله عليه

 



اتاق انتظار

دارد براي آمدنت دير مي شود! خفاش ها معركه گرفته اند و تاريكي طعنه
مي زند به پيروان آفتاب. ديگر مثل آن روز ها سياهي شاخ و دم ندارد، تسبيح به دست آمده اند و تهليل و تكبيرشان گوش فلك را كر مي كند، اين جماعت رداي دين به تن دارند و جيره خوار شيطانند. خودت بگو كه الحق مع علي! اينجا كوفه نيست؛ خيالتان راحت، قرآن به نيزه نمي رود براي چند عدد زره و شمشير غنيمتي... اما باز بيرق درست كرده اند، نه از پيراهن خوني كه از صحيفه نور و مي كوبند بر ريشه هاي انقلاب نور. دارد براي آمدنت دير
مي شود! زخم به زبان رسيده است و كارد به استخوان، نگذار بيش از اين استخوان در حلقوم انتظار بماند، ما صبر آفتاب را نداريم، تحمل مصلحت را نداريم، سينه ما داغدار انتظار است و بيش از اين تاب درد نداريم.
يوسف! اينبار آنكه در ظلمت چاه ايستاده ماييم. دلو نگاهت را به عمق چاه بيانداز تا اين جان هاي خسته را اميد رهايي باشد. پير شديم از نيامدن و جان به لب شديم از آماج درد و داغ و بلا. تاريكي امانمان را بريده، دارد براي آمدنت دير مي شود! صداي قهقهه شيطان را مي شنوي !؟ باز سامري گوساله علم كرده است، «هبل» جان گرفته، «عزي» نفس مي كشد. مي خواهند مكه را پس بگيرند، نگذار اين قبيله تنها بماند كه تاريخ نشان داده اين جماعت شب پرست، حرمت خورشيد و آفتاب را نگه نمي دارند. هنوز رد دستان الحاد بر گردن هارون مانده و جاي طناب نفاق بر دستان علي...
گوش كن! باز هم صداي قرآن عبيدالله مي آيد، صداي تكبير اشعث! اذان را به افق كوفه گفته اند اما اين بار هارون تنها نيست، علي غريب نيست، حسن بي سپاه نيست، حسين مظلوم نيست و اينجا كوفه نيست، خيالتان راحت؛ اما دارد براي آمدنت دير مي شود...

 



رسانه ملي سردرگم ميان سرگرمي، جذابيت و معنويت جراحت بر ملكوت تلويزيون

اشكال كار شايد از سخت سليقگي ما باشد، شايد هم از بي برنامه گي يك سازمان ملي باشد كه بايد سلايق ميليون ها آدم را تامين كند، با اين حال بعد از دوره اي كه سرگرمي و طنز حرف مجموعه هاي ماه رمضاني را مي زد به دوره اي رسيديم كه هر شبكه ها، «ماوراء و معنويت» را دستمايه كار خود قرار دادند و بايد پيش بيني مي كرديم كه از آن افراط و تفريط به اين نتيجه رسيده ايم كه بايد مجموعه هامان كاملا بي ربط به دو موضع سرگرمي و معنويت باشد، اين مي شود كه در ماه مبارك مجموعه هايي از تلويزيون پخش مي شود كه مي تواند در هر ماه ديگري هم پخش شود، و در اين ميان تنها يك استئنا وجود دارد و آن مجموعه «ملكوت» است كه آنقدر با شتاب ساخته شده كه سوژه و محتوا، تا اندازه اي فداي فرم شده است. نگاهي به مجموعه هاي نمايشي تلويزيون و البته نقد نگاه سرگردان مديران در انتخاب سوژه و موضوع، براي روزهايي كه همه چيز به يكباره متحول مي شود و پايان همه داستان ها مثل شاهنامه مي شود شايد براي سال هاي بعد مفيد باشد، شايد! تحريريه نسل سوم
رسانه بالاخره بايد چه كار كند؟
اعتراض هاي گسترده به پخش مجموعه هايي با مضمون طنز بعد از افطار، همچنين مجموعه هاي ماورايي باعث شد، تلويزيون براي تصاحب دل مخاطبان خود مجبور شد به درام هاي اجتماعي روي بياورد، اتفاقي كه خود دوباره انتقادهايي را در پي داشت.
اين اتفاق كه امسال در ابتداي نوروز در قاب جادو جاي خود را باز كرده، در تابستان و متعاقب آن رمضان سريال هاي اجتماعي، با فضايي تلخ و گزنده فراواني پيدا كرد، به گونه اي كه هم اكنون دو سريال با رويكرد اجتماعي ـ در مسير زاينده رود و جراحت ـ و يك اثر با موضوع ماورا ـ ملكوت ـ و تنها يك سريال طنز ـ نون و ريحون ـ پخش مي شود. اگرچه برخي موضوعات مطرح در اين مجموعه ها با واقعيات جامعه هم خواني دارد اما علت نمايش اين همه تصاوير تلخ، زجرآور و نااميد كننده به صورت هر شبي همچنان بر كسي آشكار نشده است؛ وظيفه اي كه دست بر قضا عكس اين رويكرد را به عنوان رسالت اصلي بر عهده دارد. و البته بايد اين نكته را هم گفت كه رسانه به تنوع احتياج دارد اما تنوع در درام هاي تلخ كمي مشكوك به نظر مي رسد! بويژه كه امسال هم با وجود وعده هاي بسيار، اكثر مجموعه هاي ماه مبارك تا روزهاي پاياني ماه در حال فيلمبرداري و تدوين و آماده سازي بوده است!
گاوخوني با طعم لهجه!
سريال «در مسير زاينده رود» كار حسن فتحي است كه با سريال موفق «ميوه ممنوعه» و تجربه ساخت اثر ويژه اين ماه، توقعات مخاطبان رسانه ملي را بالا برده بود از همان روزهاي نخست ماه مبارك، به دليل انتخاب اصفهان، به عنوان محل وقوع رويدادها و به دنبال آن، داشتن لهجه توسط شخصيت ها، با اعتراض هايي روبه رو شد.
اگرچه كم لطفي برخي هموطنان در برخورد با اين مجموعه قابل توجيه نيست اما كم كاري عوامل اين مجموعه نيز قابل توجيه نيست خاصه وقتي از يكسال قبل قرار است در ماه مبارك مجموعه هاي هرشبي داشته باشيم؛ و اين نكته باز هم به مديريت كلان بر مي گردد. با اين همه نيت خوب دست اندركاران اين مجموعه براي نمايش فرهنگ و هنر اصفهان به خوبي مشهود است و قابل تقدير.
اما يك سوال كه در طول اين گزارش تكرار خواهد شد؛ اين سريال با داشتن داستاني اجتماعي و پر از لحظات قابل تامل و البته تلخ، بر پايه چه نسبتي براي پخش در ماه مبارك رمضان، كه ماه پر خيرو بركتي است، انتخاب شده است؟
صرف نظر از اين كه در برخي لحظات، شخصيت ها، تنها در كلام و يا هنگام خوردن سحري و بدون هرگونه كاربرد نمايشي، به
روزه داري اشاره دارند ـ كه به راحتي مي توانستند چنين اشاره اي را هم حذف كنند، بدون آنكه به روند قصه لطمه اي وارد شود ـ چه لزومي باعث شده اين مجموعه در ماه رمضان پخش شود؟
و اين در حالي است كه گروه سازنده، همچنان از صبح زود تا پاسي از شب مي كوشند تا كار را ضبط و براي پخش آماده كنند و
به تعبير ديگر، در حالي كه گروه سازنده با سختي و محدوديت شديد زمان در حال كار هستند، به دليل نامناسب بودن زمان تعيين شده براي نمايش آن، مردم به قدري كه شايسته اين اثر است از آن استقبال نكرده اند. در چنين شرايطي بهتر نبود با درك و برنامه ريزي بهتر، كار ديگري كه با اين ايام سنخيت محتوايي دارد، برگزيده مي شد تا ضمن اداي درست وظيفه مسئولان، براي مشاركت در معنويت اين ماه، سريال فتحي با داشتن زمان مناسب و كافي براي توليد، در فرصتي ديگر پخش مي شد؟
«جراحت» خانوادگي
بر سر سفره
افطار مي كنيد و تلويزيون روشن است، تصاوير يك مجموعه خوش ساخت بر صفحه تلويزيون نقش
مي بندد اما...اما آنقدر بدبختي و تلخي و نامرادي بر سرت آوار
مي شود كه شيريني چند قاشق شله زرد كوفتت مي شود و اصلا فراموش مي كني كه چاي شيريني هم سر سفره بود، چاي تلخ بدون قند و خرما را سر مي كشي و اصلا هيچ به هيچ...
البته «جراحت» به خاطر برنامه ريزي خوب و آينده نگري، مشكل كمبود زمان براي تهيه و توليد را نداشته است و قبل از ماه رمضان به طور كامل تحويل شبكه شده است.
و باز هم سوال تكراري در خصوص اين سريال خوب با بازي هاي خوب، قصه تقريبا پر كشش و بديع، آيا دليلي وجود داشته كه اين مجموعه براي افطار مردم روزه دار انتخاب شود؟ بايد از توجه مسئولان صداوسيما به مسايل اجتماعي تقدير كرد؛ اما بر اين نكته نيز تأكيد چند باره كرد كه تهيه و توليد آثار هنري، وقتي تكميل مي شود كه به شكل و با برنامه اي مناسب عرضه شود؛ در غير اين صورت، زحمات همه دست اندركاران، اگر حتي كاملا به هدر نرود، ولي حتما خيلي كم ديده مي شود.
«ملكوت» يكه سوار اما...
«ملكوت» با حضور همه جانبه يك عدد محمدرضا شريفي نيا در مقام همه كاره سريال، ديگر اثري است كه بر خلاف دو سريال گذشته بنا بر روال سال هاي گذشته و در ادامه تهيه و توليد سريال هاي با موضوع ماورا ساخته شده و در حال پخش از شبكه دوم سيماست.
اين سريال كه گويا روند ساخت و در واقع پشت صحنه آن نيز با رويدادهايي مواجه بوده و براي نمونه، تغيير كارگردان در ميانه راه باعث شده كه همه چيز از ابتدا آغاز شود كه همين باز هم نشان از وجود برنامه ريزي هاي خيلي بلندمدت در رسانه ملي دارد، تلاش داشته و دارد كه بر پايه آيات قرآن كريم و روايت ائمه اطهار (ع) و تفاسير مراجع و علماي برجسته، به عالم برزخ و بخشي از شرايطي كه انسان پس از مرگ با آن روبرو مي شود، بپردازد.
موضوعي قابل توجه و تقدير كه از معدود جنبه هاي مثبت سريال هاي امسال به شمار مي رود.
براي بيان ويژگي هاي اين سريال ذكر اين نكته الزامي است كه وقتي قرار بر استفاده از زبان نمايشي ـ با ابزار تلويزيون ـ براي انتقال معاني و مفاهيم گوناگون باشد، توجه به دو عنصر «باورپذيري» و »زيبايي شناسي« متضمن موفقيت اثر است؛ نكاتي كه شايد پشت صحنه سريال«ملكوت» فرصت كافي براي توجه به آنها را نداشته و اغلب عناصر، از انتخاب اشخاص اصلي پيش برنده داستان ـ حاجي و فرشته داستان ـ تا جلوه هاي ويژه، گاه به شدت ضعيف و كليشه اي هستند.
به هر روي، «ملكوت» با وجود اين كه نشان دهنده تلاشي قابل تقدير براي بيان نكات معنوي لازم و ضروي، در ماه مبارك رمضان است، اما داراي اين پيام است كه مسئولان مربوطه نبايد تنها به برگزيدن موضوعي مناسب بسنده كنند، بلكه بايد به فرم ارائه سوژه نيز شديدا توجه داشته باشند بويژه در زمانه اي كه جلوه هاي ويژه به طرز وحشتناكي براي تسخير اذهان به تماشاي يك اثر تصويري نشسته، فراتر از يك عنصر حاشيه اي عمل مي كند.
«نون و ريحون» براي آخر شب
تنها سريال امسال است كه تا اندازه اي بنا بر روال ساخت سريال هايي با رويكرد طنز در ماه مبارك رمضان، در شبكه پنج سيما، تهيه و پخش مي شود؛ سريالي است كه اگر چه ربطي به مفاهيم مربوط به ماه مبارك ندارد و باز هم همان سوال اصلي را به ذهن متبادر
مي سازد كه چرا براي پخش در ماه رمضان در نظر گرفته شده و يا چرا در ماه هاي ديگر به نمايش درنيامده است، مجموعه اي كه مي خواهد معضلات اجتماعي را به تصويربكشد.
هرچند به نظر مي رسد، تلاش كارگردان و نويسنده براي بيان
قصه اي سر راست با هدف حفظ عامه تماشاگران بوده، اما حتما فراموش نكرده اند اين سادگي و مسير از پيش تعيين شده، بايد توسط اشخاص ايفا شود و اين روند باعث شده براي روايت خط مستقيم داستان ابعاد متعددي نداشته باشند و در حد تيپ هايي قابل پيش بيني تنزل يابند، به گونه اي كه اگر از شوخي هاي كلامي سخيف برخي بازيگران امتحان پس داده اين سريال بگذريم، خط داستان به سختي مي تواند قاطبه تماشاگران را كه از اقشار گوناگون جامعه هستند، به خود جلب كند.
بايد از موتمن كه
شخصيت پردازي را به خوبي
مي شناسد، پرسيد كه چرا قدر اين توانايي ها را در اين اثرش ندانسته و يا به قدري كه از او انتظار مي رود، از اين نوع تجربياتش بهره نگرفته است.
اين سريال متاسفانه و با تاسف بيشتر با حمايت يكي از مديران قبل سازمان يك كپي كامل از يك مجموعه تلويزيوني مبتذل و سخيف شبكه ماهواره اي فارسي وان است كه تنها تفاوتش شايد نوع پوشش و برخي بيان ديالوگ ها باشد. نكته اي كه نويسنده فيلمنامه اين سريال در برخي مصاحبه ها نيز به صراحت آن را بيان كرده است!
همه چيز در دو قسمت آخر...
آن چنان كه از روند داستان هاي هر چهار سريال بر مي آيد، و با توجه به علاقه مفرط مديران سازمان و كارگردان هاي تلويزيوني، بعد از 30 يا 40 قسمت، همه چيز در چند قسمت پاياني به مخاطب عرضه مي شود و خلاص!
يعني با وجود اين كه متناسب با تغييراتي كه در ذايقه و سطح آگاهي تماشاگران به وجود آمده، تحولاتي در سريال سازي ـ براي نمونه، در شيوه هاي روايت ـ رخ داده، معلوم نيست چرا دست اندركاران سريال هاي رسانه ملي، همچنان اصرار دارند كه فرجام آثارشان را در يكي دو بخش آخر به مردم عرضه كنند. نكته اي كه گاه باعث مي شود تماشاگران خود را از پيگيري شبانه عقب بياندازند و به جاي آن در هفته پاياني خود را به خيل تماشاگران مجموعه مي رسانند...
نكته مهم ديگر، تعلل در ساخت اين سريال هاي مناسبتي است. در بين هنرمندان و سريال سازان تلويزيوني، ماه مبارك رمضان، به عنوان يكي از مهمترين مناسبت هاي مورد توجه صداوسيما شناخته شده است، به گونه اي كه اغلب فعالان اين عرصه براي ساخت اين نوع سريال ها دغدغه خاصي دارند و اغلب، به محض پايان ماه مبارك و در سال، انواع و اقسام طرح ها را به صداوسيما ارايه مي كنند و در انتظار اعلام نظر مسئولان شبكه ها مي مانند.
با وجود اين، همه ساله و در اغلب موارد، مسئولان مربوطه به قدري در انتخاب و يا سفارش اين سريال ها تعلل مي كنند كه متاسفانه روند توليد همواره بسيار دير آغاز شده و نتيجه آن مي شود كه براي نمونه، اغلب سريال هاي سال جاري هنوز هم در مرحله توليد هستند و فشار بسياري به دست اندركاران وارد مي شود تا به موقع كارشان را به واحد پخش شبكه ها تحويل دهند؛ فشاري كه البته حتما در افت كيفيت اين نوع آثار هم نقش موثري دارد و جالب اينجاست كه هميشه هم به اين موارد اعتراض شده، اما گويا عاملان اين مشكل اهميت چنداني براي اين موضوع قايل نمي شوند!
برنامه هاي معارفي تك نفره
و اما مشكل اصلي رسانه ملي كه اين روزها و شب ها خيلي به چشم مي آيد، تك نفره بودن برنامه هاي معارفي است، به تمام اين برنامه ها اگر نگاه كنيد بر اساس رفتار و معيار «يك نفر» پيش مي رود به طوري كه اگر اين يك نفر «فرزاد جمشيدي» باشد، برنامه مي گيرد و اگر يك نفر ديگر باشد برنامه با مغز به زمين مي خورد و اين يعني برنامه هاي تركيبي و مناسبتي سازمان، بر اساس اراده افراد جلو مي رود و اصلا برنامه و گروهي در كار نيست و تنها «فرد» ها هستند كه كار را جلو مي برند. و خوب مي دانيد كه اين پديده چقدر براي يك رسانه در بلند مدت ضرر است و چه ضررهايي براي آينده اين رسانه خواهد داشت...
و در اين ميان نقش شوراي معارف سيما كه مسئوليت مستقيم برنامه هاي معارفي را دارد بايد بيشتر ديده شود، وقتي مي داني هر سال رمضان هست، محرم هست، صفر هست و...برنامه هاي سحر هست، افطار هست و...آيا نياز به برنامه ريزي بلند مدت و حركت بر مدار يك نقشه كاملا مستند و بدون تغيير نيست تا باز هم سال بعد تا دو روز قبل از ماه مبارك، مجري برخي برنامه ها مشخص نباشند و برخي برنامه ها بودجه شان و برخي ديگر...

 



خشت اول

ماجراي آش و كاسه
محمد جواد فروغي را همه يادمان هست. نوجواني كه پاي رحل قرآن مي نشست و وقتي شروع به خواندن مي كرد چقدر هوايي مي شديم كه ما هم در آينده قاري شويم و مثل او صدايمان را در گلويمان بياندازيم و تحسين و تشويق حضار و خلاصه هي ما بخوان، هي مردم به به و چه چه كنند و از اين حرف ها...و چقدر حسادت و حسرت ما طعم معنويت داشت!
محمد جواد حالا ديگر خيلي بزرگ شده و ديگر آن نوجوان سابق نيست و از قراري انگليسي را هم مثل زبان مادري اش حرف مي زند تا ما كه هميشه نمره زبان انگليسي مان به زور به بالاي پانزده مي رسيد اينبار علاوه بر صدايش، حسرت زبان فرنگي اش را هم بخوريم. اگرچه هم در زمينه تلاوت و هم در زمينه زبان خارجه به يمن استعداد نداشته مان به جايي نرسيديم اما خدا را شكر مي كنيم كه آن زمان محمد جوادي بود تا ما حداقل با ديدن او گاه گاهي خود را در كسوت قرّاء فرض كنيم و در خيالمان حتي در مسابقات بين المللي هم مقام بياوريم! حالا كه تلويزيونمان پر شده از خاله و عموهاي مختلف ما بيشتر قدر حميد جبلي و ايرج طهماسب را مي دانيم كه نه دايي بودند و نه عمو! و به جاي اردك تك تك، تك تك اردك... بيشتر جاي كودكان خوش سخن آمد آواي نماز... را خالي مي كنيم.
اشتباه نكنيد نه قصد مصاحبه با جناب فروغي را داريم و نه قصد يادآوري خاطرات گذشته را. به بهانه اين بهار قرآن، فقط مي خواستم ببينم كودكان و نوجوانان امروز ما چقدر به قاري شدن فكر مي كنند؟ دقت كنيد؛ فقط چقدر به اين موضوع »فكر« مي كنند؟ هيچ صحبتي از رفتن به كلاس آموزشي، يادگيري و يا هزاران كار مشقت آور(!) ديگر نيست. ملاك ما در اين نوشته فقط تفكر اين موضوع است. اصلا چند بار در خيالاتشان خود را به عنوان يك قاري تصور كرده اند؟ چند قاري نوجوان ديده اند تا با تلاوت آنها زمينه تفكر به اين موضوع برايشان به وجود آيد؟ باز هم اشتباه نكنيد، مشكل؛ نبود قاريان ممتاز و كاربلد در رده سني كودك و نوجوان نيست، مشكل از ماست كه با ذره بين هم نمي شود اين افراد را در صدا وسيمايمان و براي مثال در شبكه دو كه قرار است شبكه كودك باشد، پيدا كرد. باز خدا خيرشان دهد كه اين اواخر چند اذان با صداي مؤذن هاي نوجوان پخش كردند. و باز هم مشكل از ماست كه در خوش بينانه ترين حالت، از حضور اين كودكان و نوجوانان فقط در مصاحبه هاي تكراري و تصنعي استفاده مي كنيم.
از صدا و سيما كه بگذريم به يك سؤال مهمتر مي رسيم كه اصلا چند مسابقه قرآن بين المللي و سطح بالا براي اين رده سني در كشورمان وجود دارد؟ چقدر براي نشر و گسترش اين امر در بين قشر كم سن و سال جامعه مان تلاش و زمينه آن را فراهم كرده ايم؟ سازمان ها و مؤسسات داعيه دار فرهنگ و فرهنگ سازي لطفا پاسخگو باشند. در آن جلسات چندين و چند ساعته سياست گذاري شما اصلا جايي هم براي عمل پيدا مي شود!؟ مي شود تعريفتان را از فعاليت فرهنگي ارائه دهيد تا معناي آن براي ما هم جا بيفتد! اصولا شما فكر نمي كنيد كه علاوه بر جلسات و نظريه پردازي ها به كار و فعاليت هم احتياج داريم و به قول دوستان نمي دانيد كه به عمل كار برآيد... ! شايد مشكل اصلي برادران تعدد مشاغلشان باشد كه مجال به آنها نمي دهد! البته وقتي متولي بزرگ ترين رقابت قرآني كشور سازمان اوقاف و امور خيريه است ما از نهادهاي فرهنگي زياد هم انتظار نداريم. ما مدت هاست كه به انتظار نداشتن عادت كرده ايم. عادت كرده ايم كه رهبرمان راه حل ارائه دهند و اين راهكار در پيچ و خم راهروهاي ادارات گم شود. عادت كرده ايم كه ايشان يك مطلب را چند بار در يك سال تكرار كنند و وقتي از آقاي مسئول فرهنگي در اين زمينه سؤال كنيم ايشان در كمال خونسردي پاسخ دهند: تا به حال به اين موضوع فكر نكرده ام ! متأسفانه آنقدر كه نام هاي كوتاه و بلند اين سازمان ها و مؤسسات در كشور ديده مي شود، فعاليت هايشان در سطح كشور محسوس نيست.
در كشور ما سازمان بهزيستي مسئوليت مهدها را عهده دار است (!)، اين سازمان مربوطه(!) اصلا برنامه جامعي براي تربيت و پرورش كودكان دارد؟ آيا مسئولين محترم تا به حال سري به
مهد كودك هايمان زده اند تا ببينند در آنجا چه تعليماتي به كودكان مي دهند؟ اين روز ها ارگ و كيبورد، پاي ثابت برنامه برخي مهدها شده است و شايد بهترين شعرشان هم اي ايران اي مرز پر گهر باشد ! كپي برابر اصل برنامه هاي كودك تلويزيوني كه گاهي بايد به زور صداي مجري را از بين انبوه موسيقي هاي مختلف بيرون كشيد. آهويي دارم خوشگله... روزي سه بار، صبح، ظهر، شب، بعد از هر وعده غذا براي تمدد اعصاب تجويز مي شود !
لازم به ذكر هست كه اين كودكان 10 سال ديگر جوانان كشور مي شوند و ما هيچ كاري برايشان نكرده ايم ! لابد آن زمان ما در مناصب فرهنگي نشسته ايم و باز هم فقط سياست گذاري مي كنيم! و لابد باز هم برخي از ما كه آن روز مسئوليتي دارند از برخورد نيروي انتظامي انتقاد مي كنند و... قصه هميشگي همين آش است و همين كاسه! فقط مانده ام آن روزهاي آينده ديگر كسي از «فرهنگ سازي» سخن به ميان مي آورد يا ديگر اين يك مقوله در سال ها بعد، رفع شده و يا لااقل نوع واژه هايش عوض شده است؟!
حق با شماي خواننده است كه از خود بپرسيد «محمد حسين طباطبايي» 5ساله را چرا نگفتم، خواستم بگويم كه او امروز هست و خوب هم خيمه قرآن را سرپا نگه داشته اما او و جواد و چند نفر ديگر، همه «فرد»هايي هستند كه «جريان» نمي شوند؛ خاصه وقتي كه در طول همين چند سال اخير بودجه قرآني اين كشور از چند ميليون تومان به چند ميليارد تومان رسيده است و به گفته اهالي فن، 20 برابر شده است، با اين حساب توقع 3 برابر شدن بچه هاي قرآني و يا معطر شدن فضاهاي آموزشي به نور قرآن، توقع زيادي است؟
سيد محمدعماد اعرابي

 



يادداشت سوم

اين مطلب به علت بدآموزي در روزهاي پاياني ماه رمضان منتشر مي شود ففروا الي السفره!
ديديم اين روزها هركس براي خودش كارشناس تغذيه شده گفتيم چرا ما نشويم مگر چي ما از بقيه كمتر است. اين بود كه دست به كار شديم و دستورنامه زير را براي انسانهايي كه اين ايام، روز سختي شان است صادر كرديم تا با اجراي آن، كمتر دچار افت وزن شوند و خداي نكرده زحمات 11ماهه شان را يك ماهه بر باد ندهند .
جهت تنوير افكار عمومي، قبل از هر چيز اعلام مي شود اين توصيه ها مربوط به افراد پرخور و شكموست و از آدمهاي رژيمي و كم اشتها و احتمالا بي اشتها تقاضا مي شود بي خودي وقت خود را تلف نكنند و از همين جا خواندن اين مطلب را رها كنند.
و اما خدمت مخاطبين اصلي اين سفارشات عارض مي شود، بنا بر اخبار واصله از عوالمي كه شايد عقل جن هم به آنجاها قد ندهد، چند روزي است مجلس سور و ساطي (در واقع همگي با هم حمله سر سفره) به مدت 30 شب درهر جايي كه شما اراده كنيد برقرار شده است توصيه مي شود روزهاي باقي مانده را اصلا از دست ندهيد. لذا براي استفاده هرچه بهتر و بيشتر از غذا و به احتمال زياد غذاهاي تدارك ديده شده كه قريب به يقين نتيجه چشم و هم چشمي هاست ( شما به ايناش كار نداشته باشيد اصل مطلب را بچسبيد) توصيه هاي زير را جدّاً جدّي بگيريد كه خداي نكرده اسرافي متوجه شما و ميزبان محترم نشود به كارگيري براي بعد از ماه رمضان هم با كمي تغيير جواب مي دهد:
1. اصلا سحري نخوريد يا حتي الامكان غذايي سبك بخوريد.
2. سعي كنيد به معده خود وعده غذاهاي رنگارنگ افطار را بدهيد و تا جايي كه مي توانيد آنها را برايش وسوسه انگيزتر تصوير كنيد.
3. در طول روز مقابل كولر بخوابيد تا به خاطر ضعف احياناً فشارتان نيافتد.
4. اگر به دليل ضعف زياد خوابتان نمي برد يا اينكه از شانس بدتان كولر خراب است اصلا ناراحت نشويد؛ تلويزيون را روشن كنيد و تكرار سريال هاي يخ شب قبل را كه احتمالا به علت مشغوليت معدوي در ميهماني ديشب (اگر جزء افراد زرنگي كه در بالا ذكر شد بوديد) فرصت نكرديد تماشا كنيد، ببينيد تا حسابي خنك شويد.
5. سعي كنيد تا جايي كه ممكن است يك ساعت قبل از افطار در منزل مورد نظر حضور داشته باشيد تا بتوانيد به راحتي جاي مناسبي انتخاب كرده، و در مكاني بنشينيد كه به اكثر و احياناً تمام غذاها و خوراكي ها اشراف كامل داشته باشيد و كسي به عنوان مانع سر راهتان نباشد.
6. شنيدن صداي اذان بايد براي شما آغاز شمارش معكوس براي شيرجه بر سر سفره باشد و بعد از آن مختاريد كه هر طور مي خواهيد شروع كنيد و بعد از سير شدن تصميم خود را براي شب ديگر و منزل بعدي گرفته باشيد .
7. فكر نكنيد نماز قضا نوعي خوردني است، خواندني است؛ پس تا نمازتان قضا نشده آن را بخوانيد تا خيالتان راحت شود .
8. حالا كه حسابي سير شده ايد و نمازتان را هم كه خوانده ايد، حواستان را جمع كنيد چرا كه به احتمال زياد ميهمانان ديگر از غيبت شما سوء استفاده كرده و تصميم خود را براي افطاري شب بعد در منزل شما گرفته اند. به شما سفارش مي شود لحظه اي كه به جمع مي پيونديد منزلي كه براي شب بعد در نظر گرفته و هنگام صرف غذا انتخاب كرده ايد را با صداي بلند به جمع اعلام كنيد تا از دادن افطاري به آنها شانه خالي كرده باشيد؛ و اين كار را در شبهاي بعد و مهماني هاي بعدي هم تكرار كنيد .
مريم نوري

 



نگاه سوم

گاهي به آسمان نگاه كن
روزها گذشت و شب ها از پي هم عبور كرد و دوباره به آخر ايستگاه رسيديم، ايستگاهي كه خيلي ها را سوار كرد و خيلي را جا گذاشت...چند تصوير از گذر اتوبوس ايام امتحان الهي باشد به يادگار براي مردم شهر...
تو تصميمت را گرفته اي
تا همين چند وقت پيش، وقتي به ماه رمضان و دم افطار فكر مي كردي، ناخودآگاه آواي « اين دهان بستي، دهاني باز شد» و «ربنا» به ذهنت مي دويد، انگار ماه رمضان بدون شنيدن اين اصوات ماه رمضان نمي شد برايت!
ماه رمضان مي آمد و تو فقط به دنبال شنيدن چيزي بودي كه شايد در ديگر ماههاي سال نمي توانستي آن را بشنوي . اما سلول ها رشد مي كنند و مهم است كه غذايشان چه باشد، بارها شنيده اي كه اگر بخواهي توبه كني و به سوي خدا باز گردي بايد گوشتي را كه از نادرستي بر تنت روييده شده، آب كني.
پس مهم است كه غذاي سلول ها چه باشد .
حالا اين قفس سلولي و رشدپذير كه روزگاري پرنده اي در ميان خود داشته، عوض شده است آيا مي توان باور كرد كه پرنده از همدمش تأثير نپذيرفته باشد.
در همين روزهاي رمضاني، حالا كه مي تواني هر روز با فشردن چند دكمه «ربنا» را بشنوي، ديگر رغبتي براي شنيدنش نداري، حتي اگر تلويزيون و راديو تصميم بگيرند هرشب آن را پخش كنند، تو تصميمت را گرفته اي، چيزي را هم از دست ندادي...
رونق ماه مبارك
هنوز ماه مبارك آغاز نشده، هر روز كه از مقابل قنادي ها عبور مي كني، نگاهت را به شيشه قنادي مي دوزي تا ببيني آيا زولبيا و باميه ها روي پيشخوان هستند يا نه؟
حتي شب آغاز ماه مبارك با حالتي طلبكارانه از قناد مي پرسي «آقا پس اين زولبيا باميه ها كي آماده مي شود؟»
و او وعده مي دهد كه از فرداشب حتماً آماده خواهد شد و تو همينطور منتظر مي ماني كه چند كيلو آرد و روغن و شهد، رونقي به ماه مبارك بدهد و تو هم با خوردن اولين زولبيا، باميه ياد دوران كودكي و گرفتن اولين روزه كله گنجشكي ات بيفتي و خدارا شكر كني كه باز هم فرصت خوردن زولبيا، باميه را پيدا كردي !
حالا اگر يك ماه مبارك از راه برسد و نسل زولبيا، باميه ور افتاده باشد، چه مي شود؟ ماه رمضان، مبارك نمي شود؟ مي شود...اين همه جماعت فقرا كه دستي از پشت شيشه به اين شيريني ها مي كشند...
اگر رمضاني باشي
با اينكه قرار بود بيدارت كنند تا روزه كله گنجشكي بگيري، انگار تو را فراموش كرده بودند، اما خدا تو را فراموش نكرده بود .
تويي كه اگر بالاي سرت توپ در مي كردند انگار نه انگار، با صداي برخورد چند تا قاشق و چنگال بيدار شده بودي و با ناراحتي به خانواده گفته بودي: «پس چرا من رو بيدار نكرديد؟»
و آنها تو را از تنهايي روزه نگرفتن نجات داده بودند و بر سر سفره سحري پذيرفته بودند . وضو گرفتن در دل شب، لب حوض در حاليكه نگاهت به خوشه پروين بود و دلت به ياد خدا، ارمغان ديگري بود كه جمع خانواده به اولين روزهاي روزه داريت هديه كرده بود .
اما رفتن به دانشگاه يا سربازي يا مسافر بودن در دل شب درون جاده هاي تاريك يا هر چيز كوچك ديگري به راحتي مي تواند روزه داري تو را از اين جمع جدا كند و ماه رمضان را درتنهايي به تو هديه كند .
اينكه وقتي نيمه شب، به صندلي اتوبوس تكيه داده باشي و خدا خدا كني كه راننده لطف كند و براي نماز صبح نگه دارد.
يا گوش به راديوي كوچكي داشته باشي كه تنها همدمت در سحرهاي ماه رمضان است . يا فكرت در امتداد صف طولاني وضوخانه پادگان باشد .
يا حواست به ساعت باشد كه بچه هاي خوابگاه را براي خوردن سحري بيدار كني . به هر حال اين تو و اين خدايت، اگر رمضاني باشي، هر جا كه باشي رمضاني خواهي ماند .
در مسير سحر...
با سحر خواني در كوچه پس كوچه هاي شهر، يا خواندن دعاي «قل انما» يا دستي كه به شانه ات مي خورد و بيدارت مي كند يا صداي زنگ ساعت شماطه دار، يا صداي زنگ تلفن كسي كه سپرده بودي بيدارت كند يا روشن شدن اتوماتيك تلويزيون يا صداي زنگ موبايل كه از كم شروع مي شود و هر لحظه بر شدت صدايش افزوده مي شود كه بيدار شوي، شب با دل وسيعش منتظر توست و تو را با دل كوچكت در بر مي گيرد .
«اللهم اني اسئلك من بهائك بابهاه و كل بهائك بهي»، اين صدايي است كه با روشن كردن راديو يا تلويزيون مي شنوي و بعد دو ركعت نماز و سحر پايان مي يابد .
اما زود سحري خوردن و بعد از خانه بيرون زدن و در مسجد نماز خواندن و شنيدن مناجات رهگذران در مسير شب تا رسيدن به اذان صبح، براي سحر عالمي مي سازد كه پايان يافتني نيست . .. شايد هر چيزي اين روزها، ديجيتالي شده باشد، اما عبادت را نمي توان ديجيتالي كرد .
هنر روزه خواري
در روزگار اتم و بمب اتم، در روزگار فلسطين و غزه در روزگار كعبه و برج ساعت در روزگار شهيد و اتوبان، روزه خواري هنريست كه برخي فريادش مي كنند .
ورزشكار محترم با افتخار از روزه خواري خود و اعضاي تيمش سخن مي گويد و با حالتي طلبكارانه 95 درصد از هم صنفي هايش را روزه خوار معرفي
مي كند؛ روزه خواري كه مقصرش اين جماعت نيستند، مديراني هستند كه خيلي به فكر انقلاب و نظام اند!
ساركوزي در حاليكه هيچ مسلماني در كشورش حق انتخاب شدن ندارد، قدم رنجه فرموده به مسجد مسلمانان داخل مي شود و از آنان مي خواهد كه به سبك فرانسوي روزه بگيرند و ادامه مي دهد:« مگر مي شود قهوه صبحانه را فراموش كرد؟«
و تو ... در امتداد قدمهايت، جايي كه رد ساختمان هاي آجري و سنگي به پايان مي رسد، ديوار دستخوش يك فرو رفتگي شده و البته روبرويش يك دانشگاه نسبتاً شريف روزگار مي گذراند، اينجا چشمهايت را ببند، چون حس بويايي و شنوايي به اندازه كافي كمكت خواهند كرد .
شنيدن صداي قهقهه همكلاسي هاي دختر و پسر و بوي ساندويچ هات داگ در ظهر يك روز رمضاني و بعد حواله شدن دود غليظ يك پك بزرگ سيگار فرنگي كه در صورتت حواله مي شود و بعد مغازه داري كه از سر صبح كلوچه مي پزد و بوي كلوچه هايش بر دل مردم روزه دار چنگ مي زند و صف مشتري هايش به سمت اعداد نجومي ميل مي كند ...
و او خوشحال است كه باز ماه مبارك آمده است.
مي خواهي چيزي بگويي ولي بهتر نيست كه يك نانواي محترم يا يك كشاورز پير يا يك روزه داري كه نه به خاطر خواب بيشتر كه به خاطر ناداري، روزه بي سحري گرفته است كلامي بگويد؟
بلكه يادمان بيايد كه از مملكت خدا نمي توانيم فرار كنيم و به فرض اگر فرار كرديم دوباره روزي برمان مي گردانند و آن وقت روي تماشاي خدا را خواهيم داشت؟
سميه كاووسي

 



ساعت 25

هفت سوال از حضرت علي(ع)
1) كدام روز نيرومندترم؟ آن روزي كه بر هواي نفس خود مسلط شوي.
2) كدام روز خوارترم؟ روزي كه حرص دنيا بر تو چيره گردد.
3) كدام روز فقيرترم؟ روزي كه كفر بر تو چيره گردد.
4) كدام رفيق بهتر است؟ رفيقي كه تو را در معصيت خدا قرار ندهد. و بدترين رفيق آن كسي است كه تو را در معصيت خدا قرار بدهد.
5) كدام فرد زيرك تر است؟ كسي كه راه حق را بشناسد و راه باطل را بشناسد، و باطل را رها كند.
6) كدام فرد رأيش ثابت تر است؟ آن كسي كه گول زمان را نخورد و چاپلوسي مردم را باور نكند، و دينش ثابت بماند.
7) كدام فرد احمق تر است؟ آنان كه زيرورو شدن دنيا را مي بينند و باز فريب مي خورند.

 



بوي بارون

اين آفتاب مشرقي بي كسوف را
اي ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
«لاتقربوا الصلاه « مخوان و به هم مزن
اين مستي به هم زده نظم صفوف را
نقاره ها به رقص كشاند اهل زهد را
شاعر نمود وصف تو هر فيلسوف را
مي ترسم از صفاي حرم باخبر شود
حاجي و نيمه كاره گذارد وقوف را
اين واژه ها كم اند براي سرودنت
بايد خودم بچينم از نو حروف را
روح القدس! بيا نفسي شاعري كنيم
خورشيد چشم هاي امام رئوف را
محمد مهدي سيار

 



گردش گودري

سكوت فاصله ها پر ز ترديد است
و مرگ بي تو به من چه نزديك است
¤
تا اين دلم قرار بگيرد
كنار عكس تو آرام مي گيرم
آخر شبي كه از اين شب هاست
دل را براي تو قاب مي گيرم
¤
روي دو پايش ايستاده
دستش رسيده به نيمه ي شهريور
پاييز من بزرگ شده است...
¤
حال آسمان بد است
ابر با ستاره ها به هم زده است
قرص ماه كو؟!
¤
عيب كار از جعبه تقسيم نيست سيم سيار دل ما، سيم نيست
اين خدا، اين هم هزاران طول موج ديش احساسات ما... تنظيم نيست

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14