(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 شهريور 1389- شماره 19735

تفكر در غذاي روح
آثار محبت خدا
برتري نيت مؤمن
شناخت درست باور قلبي و سازوكار مناسب
بحثي پيرامون آداب و اثرات استغفار مصونيت يابي در پرتو «استغفار»
بررسي رابطه بركت و انصاف سه د رهم به جاي پنج د رهم



تفكر در غذاي روح

قال الامام الحسن(ع): عجبت لمن يتفكر في مأكوله، كيف لايتفكر في معقوله، فيجنب بطنه مايوذيه و يودع صدره مايرديه.
امام حسن مجتبي(ع) فرمود: تعجب مي كنم از اشخاصي كه درباره غذاي مادي و شكم خود، دقت و مراقبت زياد مي كنند، اما درباره غذاي روحي و فكري خود، دقت لازم را معمول نمي دارند، تا جان و روان آنان، از زيان هاي افكار پليد و آلوده سالم بماند! 1
1- سفينه البحار، ج 2، ص 48

 



آثار محبت خدا

از علي(ع) روايت شده كه محبت خدا و عشق به او آتشي است كه بر چيزي عبور نمي كند مگر اينكه آن را آتش مي زند و نور خدا مشرف بر چيزي نمي شود مگر آنكه آن را برمي افروزد و از زير آسمان خدا چيزي آشكار نمي گردد مگر آنكه آسمان آن را مي پوشاند و نسيم خدا بر چيزي نمي وزد مگر آنكه آن را به حركت و جنبش در مي آورد و هر چيزي از آب خدا زنده مي شود و هر چيزي از زمين خدا مي رويد، پس هركسي را خدا دوست بدارد از ملك و ملك به او عطا مي كند. 1
1- مصباح الشريعه، باب 92

 



برتري نيت مؤمن

سؤال:
اينكه در روايت آمده است نيت مؤمن از عملش بهتر است و نيت كافر از عملش بدتر به چه معنا است و چگونه مي توان آن را تفسير و تبيين نمود؟
پاسخ:
در روايتي كه شيعه و سني آن را از قول پيامبر اعظم(ص) نقل كرده اند آمده است: «نيه المؤمن خير من عمله و نيه الكافر شرمن عمله» اما اينكه چگونه نيت مؤمن از عملش بهتر است و نيت كافر از عملش بدتر، علما در معنا و حقيقت آن وجوهي را ذكر كرده اند كه در اينجا به اهم آنها اشاره مي كنيم:
وجه اول- گفته اند نيت از آن جهت از عمل بهتر است كه نيت امري مستور و پنهان و عمل امري آشكار است و چيزي كه مستور باشد از عمل كه آشكار است بهتر است غزالي مي گويد اين وجه پسنديده نيست زيرا لازمه اين حرف آن است كه كسي كه نيت ذكر خدا يا نيت انجام مصالح مسلمين را مي كند از خود ذكر خدا و اقدام در جهت مصالح مسلمين بهتر است و حال آن كه هيچ عاقلي اين عقيده را نمي پسندد.
وجه دوم- گفته اند نيت بدون عمل از عمل بدون نيت بهتر است. حقيقت مطلب در اين بيان همين است. اما اين نوع تفسير با مقام (منطوق و مفهوم) حديث مورد نظر تطابق ندارد زيرا حديث مي گويد كه عمل و نيت هر دو خوب است. لكن نيت از عمل بهتر است.
وجه سوم- هر طاعت و عبادتي از دو ركن تشكيل شده است يكي نيت و ديگري عمل. بنابراين هم نيت از جمله طاعات و عبادات است و هم عمل، نهايت اينكه نيت از عمل افضل و برتر است.
وجه چهارم- گفته اند مراد از نيت مؤمن اعتقاد حق اوست كه عبادت از ايمان او به خدا مي باشد و هيچ مشكلي نيست كه ايمان مؤمن بهترين اعمال است زيرا اثري كه بر آن مترتب مي شود جاويد بودن آن در بهشت است و عدم آن باعث بقاي او در دوزخ مي باشد.
ادامه دارد

 



شناخت درست باور قلبي و سازوكار مناسب

عارفي از مسيري عبور مي كرد. در بين راه، به عده اي برخورد كه در گوشه اي تشنه و با هم گفتگو مي كردند.
يكي مي گفت: قرآن و دستورات خداوند بر حق است اما عمل كردن به همه اين دستورات براي ما مقدور نيست.
دومي دو زانو نشست و گفت:
شايد ما نتوانيم به بعضي از دستورات قرآن عمل كنيم اما خيلي از فرمانهاي الهي قابل اجرا است.
مرد ميانسالي كه در كنار او نشسته بود اظهار داشت: مثلا كدام دستور قرآن قابل اجرا نيست؟
همه ساكت شدند و كسي پاسخ منطقي به او نداد. در اين هنگام بود كه عارف به نزد آنها رسيد. سلام كرد و قصد خداحافظي داشت كه يكي از افراد جمع حاضر گفت: آقا! عارف برگشت و به او نگاه مهربانانه اي كرد و گفت: بفرماييد!
مرد گفت: آيا همه دستورات قرآن براي ما قابل اجرا است؟
عارف نگاه معني داري به او كرد و گفت: حتماً. مگر شما غير از اين مي انديشيد؟
مرد گفت: بعضي از دوستان مي گويند همه مردم توان اجراي دستورات الهي ندارند و ما هم عينيت آن را در عمل نديده ايم!
عارف گفت: يعني منظور اين دوستان اين است كه العياذ بالله، حضرت حق، دستور بي جهت يا دستور غيرقابل عمل و تحمل به انسانها داده است؟ يا اينكه بعضي از فرمانهاي الهي قرآن، بي هدف است؟ اين سخن دقيقاً مخالف نص قرآن است. خداوند متعال در آيه 38 دخان مي فرمايد: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين- ما آسمانها و زمين و آنچه كه ميان اين دو است (همه هستي را) به بازي (و بي هدف) نيافريده ايم.
همه چيز آفرينش دقيق، حساب شده، بر مبناي حكمت بالغه الهي و داراي فلسفه و علت است، چطور ممكن است كه...
جمع حاضر ساكت بود و به سخنان عارف گوش مي داد. جواني گفت: پس چرا ما كسي را نمي بينيم كه دقيقاً به همه دستورات قرآن عمل كند؟
عارف آه عميقي كشيد و اظهار داشت: اين كه نمي شود با اينكه عمل نمي كنيم دو مطلب جدا از هم است!
پسرم! براي اينكه دستورات الهي در زندگي فردي و اجتماعي مردم وارد شود نياز به: شناخت درست از حقايق قرآن و تبديل شناخت ذهني به باور قلبي داريم تا اينكه عمل به دستورات قرآن در عرصه رفتارهاي فردي و اجتماعي مردم آشكار شود.
از طرفي براي اينكه انجام همه دستورات الهي در جامعه امكان اجرا بيابند، مسئولين بايد فرهنگ سازي كنند و سازوكار لازم را فراهم نمايند و...
جوان گفت: ساده تر توضيح دهيد! عارف گفت: مثالي مي زنم. آب رودخانه كرج، با وجود سازوكار مناسب كه عبارت از: سد، تصفيه خانه، لوله كشي و... است در خانه شما موجود و در دسترستان است! اگر اين سازوكار فراهم نبود، آب زلال و خنك در كرج بود اما شما در خانه تشنه مي مانديد! قرآن اقيانوس زلال معرفت، حكمت و... است و انسانها نيز براساس فطرتشان تشنه حقايق اند. اما سازوكار: قوانين، فرهنگ سازي، خودسازي مسئولين و... لازم است تا زلال معرفت حق، تشنگان حقايق را سيراب نمايد.
ضمناً بدانيد كه عمل نكردن به دستورات الهي و جدايي انداختن بين آنها به اين صورت كه بعضي را قبول كنيم و بعضي را رد كنيم عواقب وحشتناكي دارد به اين كلام الهي توجه كنيد: كما انزلنا علي المقتسمين الذين جعلوا القرآن عضين فوربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون- (ما بر آنها عذابي مي فرستيم همانطور كه بر تجزيه كنندگان (گذشته آيات الهي) فرستاديم. همانها كه قرآن را تقسيم كردند (آنچه را به نفعشان بود پذيرفتند و آنچه را كه برخلاف هوسهايشان بود رها كردند). به پروردگارت قسم (در قيامت) از همه آنها سؤال خواهيم كرد(1)
عارف ساكت شد و جمع حاضر نيز در فكر فرو رفتند!
1-حجر 93-91

 



بحثي پيرامون آداب و اثرات استغفار مصونيت يابي در پرتو «استغفار»

احسان مرادي
در مقاله حاضر نويسنده با بيان اهميت و جايگاه استغفار در زندگي انسان، به برخي شرايط و اثرات و كاركردهاي استغفار در فرد و جامعه اشاره مي كند كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
انسان موجودي شگفت انگيز و پر از اضداد و تناقضات است لذا مي توان او را همانند خداوند و آفريدگارش برشمرد. از اين روست كه خداوند، وي را مظهر كامل خويش به تجلي و تعليم اسمايي شمرده است و به خاطر اين شاهكار آفرينش، بر خويش درود و آفرين فرستاده است. اين گونه است كه در عين اول بودن در آخر است و در همان حال كه ظاهر است باطن است.
تنها تفاوتي كه ميان خدا و انسان وجود دارد اختلاف در الوهيت و عبوديت است؛ به اين معنا كه يكي خالق و ديگري مخلوق است. وجود فقري انسان و وجود غني ذاتي خداوندي موجب مي شود كه انسان همواره در حال اتصال خواهي با مبدا وجودي خود باشد. اگر ميان خداوند و هر موجود ديگري، اتصال وجودي به شكل اكراهي است، ميان انسان و خداوند دو گونه اتصال وجود دارد؛ اتصالي كه به عنوان اتصال خالق و مخلوق است و اتصالي كه به عنوان عبد و معبود است. اين اتصال اخير است كه به انسان ويژگي هاي خاص و توانمندي هاي ويژه بخشيده است به گونه اي كه مي تواند با بهره مندي درست از اين اتصال، در مقام خلافت ربوبي خاص و كامل نسبت به خود و حتي جهان هستي، در كائنات تصرف نمايد.
با اين همه اراده و اختياري كه منشأ و خاستگاه اتصال عبد و معبودي مي شود، به علل دروني و بيروني، انسان مي تواند به گونه ديگر رقم بخورد و به جاي آن كه متصل به جمال الهي شود به جلال الهي متصل شود و خشم و غضب الهي را به جان بخرد و در آتش دوزخ جلالي خداوند گرفتار آيد.
عوامل دروني چون هواهاي نفساني و بيروني چون وسوسه هاي شيطاني همواره آدمي را از جمال خداوندي به سوي جلال خداوندي سوق مي دهد. البته از آن جايي كه رحمت و فضل و عنايت الهي بر غضب و خشم و جلال او مقدم مي شود، همواره الهامات تقوايي در گوش جان و دل انسان القا مي شود تا او را به سوي خير و جمال و كمال هدايت كند. هر گاه هواي نفساني و وسوسه شيطاني او را به سوي جلال الهي مي كشاند در همان حال فطرت، عقل، الهامات دروني و وحياني بيروني، وي را به سوي خير و صلاح مي خواند و توبه و استغفار را به گوش جانش مي رساند.
تاكنون درباره نقش استغفار، بسيار گفته و نوشته اند، با اين همه به نظر مي رسد كه اين عامل سرنوشت ساز كه حضرت آدم(ع) را در هنگام هبوط از بهشت، رهايي بخشيد و فرصت هاي مكرري به او داد تا در مسير كمالي و هدايتي عبوديت گام بردارد و به مقام راستين خويش دست يابد و هم چنين بسياري از انسان ها را دستگير شده و حتي پيامبراني را از خطر هلاكت نگه داشت، آن چنان مهم و ارزشمند است كه هر از گاهي مي بايست و بلكه مي توان چيزهاي جديد و آثار و بركات تازه اي از آن كشف كرد و به دست آورد. از اين رو بازخواني آداب و آثار آن تنها براي كشف بعدي ديگر از ابعاد و جهتي ديگر از جهات بي نهايت اين ابزار كارآمد الهي در دست بشر است كه به سادگي مي تواند به وسيله آن خود را از بسياري از گرفتاري ها رهايي بخشد و يا بسياري از گرفتاري ها و مصيبت ها را از خويش دفع كند؛ زيرا استغفار داراي دو كاركرد مهم دفعي و رفعي است.
از چه چيزي استغفار كنيم؟
بسياري از مردم به ويژه جوانان مي پرسند كه از چه چيزي استغفار كنيم؟ ما كه گناهي نكرده و جرم و جنايتي مرتكب نشده ايم. اين پرسش زماني پررنگ تر مطرح مي شود كه آنان كه با آموزه هاي قرآني و يا روايي مواجه مي شوند كه در آن پيامبران و امامان(ع) و اولياي خداوندي مامور به استغفار شده و يا در دعاهاي خويش به ذيل توبه و استغفار چنگ زده اند. در اين صورت مي پرسند كه پيامبر(ص) و يا امامان(ع) چرا بايد استغفار كنند و از چه چيزي مي بايست استغفار كنند؟ اصولا استغفار چيست و چه جايگاهي در هستي شناسي و امور تكوين دارد كه براي دفع امور تكويني و بلاهاي طبيعي به ذيل آن تمسك جسته مي شود و يا براي رفع مصيبت و بلايي آن را ابزار و وسيله رهايي قرار مي دهند؟
آن گونه كه محقق انديشمند و زبان شناس و قرآن پژوه فرهيخته راغب اصفهاني در كتاب مفردات الفاظ القرآن الكريم خويش گفته است: «استغفار به معناي طلب آمرزش، از ريشه غفران گرفته شده است كه در اصل به معناي پوشيدن چيزي است كه آدمي را از آلودگي نگه دارد. بنابراين استغفار به معناي طلب پوشيدن چيزي است كه آدمي را از آلودگي هاي دروني و بيرون محافظت كند و از آن دور نگه دارد. به سخن ديگر، استغفار، درخواست مصونيت از عذاب با گفتار و رفتار خويش است. (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه غفر)
كسي كه استغفار مي كند مي كوشد تا خود را از آلودگي حفظ كند و تن پوشي را به تن نمايد تا بوي گناهان بيروني ديگران به وي نرسد و يا نمي گذارد بوي گناهان او به بيرون درز كند و او را رسوا سازد و يا كاري مي كند كه آثار و پيامدهاي آن از درون و بيرون وي برطرف شود.
بوي بد گناهان
در روايات است كه هر گناهي بويي دارد كه بسيار زننده است و ديگران را مي آزارد. انسان هايي كه اهل دل هستند حتي از كسي كه در حالت جنابت و يا حيض است در رنج و عذاب قرار مي گيرند؛ زيرا با آن كه جنابت و حيض امري طبيعي است ولي بويي خاص و زننده براي اهل دل دارد و آنان را به رنج مي افكند. اصولا هر چيزي در دنيا داراي بوي خوش و بوي زننده است. رفتارها و گفتارهاي آدمي نيز اين گونه است. لذا از مؤمن و انسان هاي طيب و پاك بوي خوشي برمي خيزد كه همگان را به سوي خود جلب و جذب مي كند. در داستان اويس قرني آمده است كه وقتي آن حضرت(ص) از مسافرت به مدينه بازگشت بيان كرد كه بوي خوشي به مشام مي رسد و اين بوي از قرن است. معلوم شد كه اويس قرني به مدينه آمده بود تا به ديدار محبوب خويش حضرت ختمي مرتبت(ص) برسد ولي به سبب وعده اي كه به مادر خويش داده بود آن حضرت را نديده از مدينه بازگشت؛ زيرا پيامبر(ص) به بيرون مدينه مسافرت كرده بود و در آن جا حضور نداشت. اين بوي خوش مؤمن است كه اهل دل آن را مي بويند و مي شنوند.
در روايت است كه حضرت پيامبر(ص) براي ديدن فاطمه زهرا(س) لحظه شماري مي كرد و هر روز به نزد ايشان مي شتافت و ايشان را مي بوييد و مي گفت كه او بوي بهشت مي دهد.
بوي تعفن كافران و مشركان چنان است كه مؤمنان و اهل دل را مي آزارد و آثار آن رنج آور و سخت است.
گناهان نيز بوي ناخوش دارند. هرگناهي بوي خاص دارد و از هر امر ناپسند و زشتي، بوي كريه و بدبو متصاعد مي شود. بنابراين اهل دل با بوهاي متفاوت مي توانند بفهمند كه شخص چه گناهي كرده است و در چه حالتي است. درباره برخي از اهل دل نقل شده كه هنگام ديدن يكي از شاگردان خود، درس خويش را تعطيل كرد و به او گفت كه با حالت جنابت و غسل نكرده در درس حاضر نشود. او با بويي كه از جنابت وي متصاعد مي شد دريافت كه وي غسل جنابت نكرده است.
اهل دل و مومنان واقعي همان گونه كه حالت شخص را مي دانند و از باطن وي آگاه هستند، هم چنين از بوي بد و خوش مي فهمند كه چه عمل نيك و يا بدي را انجام داده است و درچه حالتي از حالات انساني قرار دارد.
بوي خوش كار نيك
استعفار موجب مي شود تا آدمي دور خويش حصار و دژي استوار بر پا كند و از آثار زشت گناه ديگران در امان ماند؛ همچنين باعث مي شود تا از آثار و تبعات گناه خويش در امان باشد و حداقل در ميان خلق رسوا نشود. توبه يعني بازگشت به سوي خدا و درمسير كمالي قرارگرفتن پس از آن كه با گناه خويش كجروي كرده است و استغفار يعني اين كه خود را از آثار و تبعات آن در امان داشتن و از رسوايي رهايي يافتن. بنابر اين هركسي مي بايست براي رهايي از آثارو تبعات بيروني، با استغفار دژ و قلعه اي براي خود بسازد. از اين رو استغفار امري عمومي است و اختصاص به گناهكاران ندارد وحتي مومنان بلكه پيامبران براي در امان ماندن از آثار دروني و بيروني اعمال ديگران به ذيل استغفار تمسك مي جويند.
به سخن ديگر گاه انسان مي بايست از ظلم و ستم به نفس خويش استغفار كند؛ زيرا حق نفس را چنان كه بايد و شايد ادا نكرده و اسمايي را كه خداوند در ذات وي به وديعت نهاده به فعليت نرسانده است (آل عمران آيه 135 و نساء آيات 64، و 110 و نيز اعراف آيه 23 و انبياء آيات 87 و 88 و قصص آيه 16) و گاه ديگر نياز است كه از گناه و خطاي خويش توبه و استغفاركند (بقره آيه 58 و اعراف آيه 161 و غافر آيه 55 و آل عمران آيه 190و 193 و يوسف آيه 29 و 97و آيات ديگر قرآن) و دمي ديگر مي بايست از قضاوت عجولانه و داوري بي دليل و ضد ارزشي (ص آيات 24 و 25) يا قتل (قصص آيات 15و 16) و كفر نفاق وشرك(مائده آيات 73 و 74) استغفار نمايد.
چنان كه استغفار گاه از گناه و خطاي خود است(ابراهيم آيه 41 ونوح آيه 28) و گاه براي گناه ديگران از مردم و زنان مومن (محمد آيه 9 و ممتحنه آيه 12 و نوح آيه 28) يا فرزند (يوسف آيات 97 و 98) و برادران (اعراف آيه 151 و حشر آيه 10) ووالدين (ابراهيم آيه 41 و نوح آيه 28) ومانند آن مي باشد.
استغفار پيامبران در بسياري از موارد از نوع استغفار براي ديگران بوده است و آنان چنان اواب و حليم و رحيم بودند كه مي كوشيدند تا دامنه رحمت و محبت ايشان از راه استغفار به مشركان و كافران نيز برسد؛ از اين رو خداوند از اين عمل باز داشته و خواسته كه ايشان و نيز مومنان براي كافران و مشركان استغفارنكنند و براي آنان دژي نسازند. (توبه آيه 113 و 114) خداوند درآيات 60 تا 64 سوره نساء اثر بخشي استغفار پيامبر (ص) براي منافقان را مشروط به توبه آنان دانسته و در آيه 80 سوره توبه بيان داشته است كه علت عدم تاثير استغفار پيامبر (ص) درحق منافقان به سبب فسق ايشان است.
بنابراين استغفار پـيامبر (ص) درحق ديگران كه بسيار تاثيرگذار است در اثر كفر و نفاق و فسق، بي اثر مي شود (توبه آيات 77 و 80 و منافقون آيات 1 تا 6)
قرآن بيان مي دارد كه استغفار پيامبر(ص) به سبب كارايي و تاثيرگذاري بسيار آن نه تنها در دنيا بلكه در آخرت نيز شامل مؤمنان و ديگراني مي شود كه كفر و نفاق و فسق و شرك نداشته اند (تحريم آيه8) و آن حضرت(ص) حتي در قيامت نيز براي مؤمنان دژ استواري با استغفار خويش مي سازد. (همان)
آثار استغفار
با مطالب پيش گفته بخشي از آثار استغفار در زندگي دنيوي و اخروي شناخته شد. با اين همه مي توان براي استغفار آثار و فوايد ديگري نيز برشمرد كه از جمله آنها مي توان به مصونيت يابي از عذاب الهي (انفال آيه33 و كهف آيه55) اشاره كرد.
بسياري از مردم از وجود عذاب هاي روزمره خويش غافل هستند؛ اينان نمي دانند كه وقتي براي كاري به جايي مي روند چرا با واكنش هاي تندي مواجه مي شوند و يا با مصيبت و مشكلي روبه رو مي شوند؟ اگر اين افراد به دامن استغفار چنگ زنند از اين امور رهايي مي يابند و بسياري از كارها به آساني حل مي شود. انسان با ساختن دژي به وسيله استغفارهايي كه بهترين عدد آن هفتاد است مي تواند به گونه اي عمل كند كه بوي بد اعمالش به مشام ديگران نرسد و چشمان دل مردم روشن ضمير آن را در حالت زشت و ناپاك نبيند. هرانساني خواسته و يا ناخواسته توانايي ديدن و بوييدن دارد هرچند كه اين مسئله داراي شدت و ضعف است ولي همه، اين توانايي را به طور فطري دارا هستند. بنابراين براي اين كه از آسيب هاي گناه و خطا و اشتباهات خويش در امان مانيم، بايد به دژ استوار استغفار پناه بريم. در اين حالت است كه بوي بد گناه و خطا به بيرون درز نمي كند و ديگران با ما واكنش هاي تند و عصبي و زشت انجام نمي دهند و بسياري از مشكلات و گرفتاري هاي روزانه از ميان مي رود؛ زيرا هر خطا، بوي و حالتي را ايجاد مي كند كه ديگران را مي آزارد و رفتارهاي آنان را با ما دگرگون مي سازد. اين امر، طبيعي است زيرا گناه، مجازات هايي را هم دارد كه دشمني خدا وديگران از آن جمله است؛ چون كه همه هستي جنود و سربازان الهي هستند و كسي كه با خطا وگناه خويش به جنگ خدا مي رود خداوند نيز سربازان خويش از شيطان و غيرشيطان و از مؤمن و كافر را بسيج مي كند تا او را مجازات كنند. اين گونه است كه خطاكار مجازات مي شود ولي اگر استغفار كند در دژ آن قرار مي گيرد و امنيت مي يابد. اين همان مصونيت يابي است كه در اين آيات بيان شده است.
در روايت است كه پيامبر(ص) به مردم هشدار مي دهد كه براي در امان ماندن از رسواشدن در پيشگاه مؤمنان، خود را با استغفار از خطا و گناهان در امان نگه داريد؛ زيرا چنان كه گفته شد هر خطا و گناهي بويي دارد و حالتي در انسان ايجاد مي كند و نوري را از انسان مي زدايد كه اهل دل آن را مي بينند و مي بويند. آن حضرت فرمود: تعطروا بالاستغفار لاتفضحنكم روائح الذنوب؛ با استغفار خود را معطر كنيد تا بوي گناهشان شما را رسوا نسازد.
نزول باران و رونق كشاورزي (نوح آيه 10 و 12) ازطريق جلب محبت الهي با استغفار (هود آيه 90) صورت مي گيرد و انسان در رحمت الهي قرار گرفته و از آثار رحمت خاص بهره مند مي شود. (بقره آيه199 و نساء آيات 106 و 110 و آيات ديگر) البته آثار ديگري نيز براي استغفار در آيات قرآني گفته شده كه بيان آن مجال ديگري مي طلبد.
آداب استغفار
استغفار به معناي گفتن: استغفرالله ربي و اتوب اليه است. اين كلمه آثار وجودي بسياري در جان و روح خود و جهان دارد. از اين رو تكرار آن در روز دست كم به هفتاد بار سفارش شده است. اين مطلب از آن جا گفته شده كه خداوند مي فرمايد اگر پيامبر(ص) با آن كه استغفار وي مي تواند پوشش و دژي براي هر كسي باشد و نياز آن نيست تا آن را تكرار كند و همان يك استغفار وي كفايت مي كند؛ اما با اين همه اگر هفتاد بار براي كافران و منافقان استغفار كند پذيرفته نمي شود و اثري به جا نمي گذارد. از اين رو، گفته اند كه استغفار مي بايست كم تر از هفتاد مرتبه نباشد. در روايات است كه پيامبر(ص) پس از هر ملاقات با افراد دست كم بيست و پنج بار استغفار مي كرد. بنابراين ذكر استغفار مي تواند به عنوان بهترين دژ مورد استفاده قرار گيرد كه شمار آن كم تر از هفتاد نباشد.
اين استغفار مي تواند در ساعات مختلف شبانه روز انجام گيرد ولي بهترين ساعات آن سحرگاهان است كه آيه 17 سوره آل عمران و نيز 18 ذاريات اين معنا را به صراحت و در آيه 98 سوره يوسف به كنايه بيان كرده است. چنان كه براساس روايتي شب جمعه براي اين كار مناسب تر و ارزشمند دانسته شده است. (مجمع البيان ذيل آيه 98 سوره يوسف)
در استغفار ضمن اعتراف به لغزش خود (اعراف آيه 23 و انبياء آيه 87 و 88 و قصص آيه 16) و اقرار به توحيد و ايمان به خدا و تسليم در برابر او (آل عمران آيه 16 و 193 و مؤمنون آيه 19) مي بايست به ربوبيت الهي توجه كرد (آل عمران آيه 147 و 193 و آيات ديگر) زيرا توجه به ربوبيت وي به معناي آن است كه خداوند در همه كائنات از ريز و درشت امور تصرف مستقيم دارد و امري بر او نه مخفي و نه بيرون از دايره قدرت و تصرف اوست. اين همان معناي پذيرش ولايت الهي نيز است كه از جمله آداب استغفار دانسته شده است. (بقره آيه 286 و اعراف آيه 155)
از آن جايي كه انسان گناهكار و خطاكار آبرو و حيثيتي ندارد بهتر است كه كسي را واسطه و وسيله قرار دهد كه داراي شأن و منزلت در نزد خداست. لذا توسل به پيامبران و امامان و اولياي الهي در آيات 64 سوره نساء و نيز 97 و 98 سوره يوسف و 11 سوره فتح سفارش و تأكيد شده است.
ذكر صفات حسناي الهي براي جلب توجه و محبت وي (اعراف آيات 151 و 155 و مؤمنون آيه 109 و 118) از جمله ديگر آداب استغفار است. به هر حال انسان مي بايست توجه به خدا و ذكر او را (آل عمران آيه 135) اصالت بخشد و او را در اين باره از نظر دور ندارد و بدين ترتيب انسان در دژي در مي آيد كه او را از خود و ديگران حفظ مي كند و آثار بد را از وي دور مي سازد و از رسوا شدن در ميان خلق رهايي مي بخشد.

 



بررسي رابطه بركت و انصاف سه د رهم به جاي پنج د رهم

حميد شريف زاده
در مقاله حاضر نويسنده به بررسي ارزش و اهميت انصاف و رابطه آن با بركت پرداخته و در اين باره به برخي روايات اشاره كرده است.
وي در اين مقاله بي انصافي را نوعي ظلم در حق ديگران دانسته و با نقل شواهدي تاريخي بر ضرورت رعايت انصاف در حق ديگران تأكيد نموده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
انصاف در هر كاري، امري پسنديده است، چرا كه انصاف شاخه اي از عدالت است با كمي تسامح در آن. به اين معنا كه اموري را انسان نمي تواند به يقين در دايره عدالت قرار دهد ولي طبيعت و فطرت سالم آدمي و عقل سليم و خرد جمعي بر اين باور است كه مي بايست اين گونه عمل شود، چرا كه شرط انصاف است.
البته ابو هلال عسكري از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در كتاب معروف خويش به نام «فروق اللغه» درباره فرق عدل و انصاف اين چنين گفته است: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل يكون في ذالك و في غيره. الاتري ان السارق اذا قطع قيل انه عدل عليه و لايقال انه انصف. و اصل الانصاف ان تعطيه نصف الشي و تاخذ نصفه من غير زياده و لانقصان؛ فرق بين عدل و انصاف آن است كه انصاف تقسيم برابر و بيشتر در امور حسي است، ولي عدالت در محسوس و غيرمحسوس است. از اين رو وقتي دست دزد را قطع مي كنند مي گويند عدالت درباره اش مراعات شده و نمي گويند در حق وي انصاف مراعات شد.
همچنين وي درباره فرق بين عدل و قسط مي گويد: ان القسط هو العدل البين اطاهر و منه سمي المكيال قسطا و الميزان قسطا لانه يصور لك العدل في الوزن حتي تراه ظاهرا، و قد يكون من العدل ما يخفي و لهذا قلنا ان القسط هو النصيب الذي بينت وجوهه؛ قسط همان عدالت روشن و آشكار است، از همين رو پيمانه و ترازو را قسط گفته اند؛ چرا كه عدالت در وزن را به طور آشكار بر تو نمايان مي سازد؛ در حالي كه از عدل اموري است كه مخفي و نهان مي باشد. لذا قسط همان نصيب و بهره اي است كه وجوهش بر تو روشن و آشكار است.
به هر حال آدمي بايد عدالت قسطي و عدالت انصافي را مراعات كند. به اين معنا كه در جاي مناسب آن ها، به اين نوع عدالت توجه و اهتمام ورزد. پس اگر جايي نياز است كه برابري را مراعات نمايد و تقسيم برابر داشته باشد همان كار را انجام دهد. در انصاف نوعي گذشت براي دست يابي به عدالت و رضايت وجود دارد و نوعي احسان خودنمايي مي كند؛ چرا كه شخص براي اين كه در حق ديگري ظلم نكرده باشد در مال شراكتي به گونه اي عمل مي كند كه احسان تحقق يابد.
مصاديق انصاف
از جمله مصاديق انصاف مي توان به دستمزدها اشاره كرد. انسان ها در هنگام دادن و گرفتن دستمزد كارگري و يا هر كار ديگر، بايد انصاف داشته باشند. مثلا كسي كه بناست و يا مكانيك است مي داند كاري كه انجام مي دهد تا چه اندازه ارزش و بها دارد. از آن جايي كه صاحب كار نمي داند ارزش و بهاي واقعي كار مكانيك و يا بنا چقدر است، به سخن آن دو بسنده مي كند و مبلغ درخواستي شان را مي پردازد. در اين جا اگر مكانيك و بنا اهل انصاف باشند قيمت و بهايي را مي گويند كه به عدالت و قسط نزديك تر باشد. اگر خلاف اين بگويند و قيمت و بهايي را درخواست كنند كه از عدالت و قسط دور باشد، چنين شخصي به يك معنا ظالم است و اهل انصاف نيست.
از آن جايي كه ظلم و بيداد، خانمانسوز است، بي انصافي اين افراد هر چند درآمد بيش تري را در ظاهر براي آنها به دنبال دارد ولي به سبب ظلمي كه روا داشته اند، بركت از مال و درآمد ايشان مي رود.
بركت در 3درهم است
در روايتي به اين مسئله توجه داده شده است. هر چند كه منبع اين روايت را نيافتم و استناد به آن به نظر مي رسد بر خلاف شريعت و از مصاديق وضع و جعل حديث باشد ولي از آن جايي كه در روايات اخلاقي تسامح روا داشته شده و از سويي ديگر محتواي خبر و روايت به آموزه هاي اسلامي و قرآني نزديك و مطابق فطرت سالم و عقل سليم است، مي توان اين روايت را تلقي به قبول كرد.
يكي از خطبا و سخنرانان اهل منبر كه اهل علم و دانش است نقل مي كرد: روزي مردي نزد امير مؤمنان علي(ع) آمد و از وضعيت خود شكايت كرد و گفت: من بنا هستم و روزي پنج درهم دستمزد مي گيرم ولي روز به روز وضعيت زندگي ام بدتر مي شود. چه كار كنم تا وضعيت زندگي ام بهبود يابد؟ آن حضرت(ع) به ايشان فرمود: روزي سه درهم بگير! مرد با شگفتي گفت: روزي پنج درهم مي گيرم ولي وضعيت من نابسامان است، حالا چگونه با سه درهم وضع من بهبود مي يابد.
حضرت فرمود: ازمن مشورت و راهنمايي خواستي گفتم. اگر بدان عمل كني وضعيت تو خوب مي شود. مرد از نزد آن حضرت(ع) رفت و به سفارش ايشان عمل كرد. مدتي بعد بازگشت و به حضرت (ع) عرض كرد كه وضعيت من بهبود يافته است ولي مي خواهم بدانم كه چگونه چنين چيزي ممكن مي شود؟ آن حضرت(ع) فرمود: دستمزد تو سه درهم بيش تر نبود و تو انصاف نمي كردي و مزد بيش تر مي گرفتي كه ظلم بود. وقتي انصاف روا داشتي خداوند در مالت بركت قرار داد و وضعيت زندگي ات بهبود يافت.
بسياري از مردم كه هر روز آه و ناله مي كنند كه وضعيت خوبي ندارند، به سبب همين بي انصافي است كه در حق ديگران روا مي دارند و بيش از حق و كار خويش مزد مي خواهند و در حق كارفرما و يا مردم بي انصافي روا مي دارند و اين گونه است كه به خاطر ظلم و حق خوري و بي انصافي، بركت از مال و زندگي ايشان مي رود. جالب اين است كه برخي از مديران ارشد دولتي براي خود دستمزدهاي بالايي قرار مي دهند كه گاه از چند ميليون به شكل پاداش و مانند آن نيز بيش تر مي شود. اين افراد كه انصاف را درباره حق عمومي و بيت المال رعايت نمي كنند، چگونه اميد دارند كه زندگي شان بهبود يابد؟
دنيا به گونه اي است كه هر عمل ما عكس العملي مناسب آن را در پي دارد. ربوبيت الهي و پروردگاري خداوند اجازه نمي دهد كه اين ظلم و ستم ها و بي انصافي ها بي جواب بماند. بارها ديده و شنيده شده است كه هنوز اين پول هاي حرام و غيرعادلانه و غيرمنصفانه وارد خانه نشده به شكلي ديگر چون سوختن وسايل برقي خانه، ريختن ديوار و تصادف رانندگي و ده ها رخداد ديگر از خانه بيرون مي رود و هرگز شخص از آن پول بهره نمي برد؛ چرا كه اين پول ها بركت و خوردن ندارد.
پاداش و مجازات اعمال در دنيا
خداوند برخي از ظلم ها را در همين جا مجازات مي كند. اين مجازات به اشكال مختلف مي باشد، چنان كه كارهاي خوب نيز همين جا پاداش داده مي شود هر چند كه اصل پاداش و مجازات در آخرت است. به عنوان نمونه مي توان به اين روايت توجه داد كه بيانگر چگونگي افزايش يا كاهش عمر آدمي به سبب اعمال و رفتار ماست.
امام صادق(ع) خطاب به ميسر (يكي از اصحاب خود) فرمود: قد حضر اجلك غيرمره كل ذلك يوخر الله بصلتك لرحمك و برك قرابتك؛ چند مرتبه اجل تو نزديك شده بود و لكن به جهت تفقد تو از فاميل و صله رحم و به جهت احساني كه به خويشاوندانت نمودي خداوند آن را به تاخير انداخت (بحار/71/201)
و در جاي ديگر خطاب به ميسر گفت: يا ميسر لقد زيد في عمرك فاي شيء تعمل قال: كنت اجيراً و انا غلام بخمسه دراهم فكنت اجريها علي خالي؛ فرمود: اي ميسر چه كرده اي كه عمرت زياد شده است گفت در جواني كارگر بودم و مزدم پنج درهم بود و اجرت خود را به دائيم مي دادم. (بحار/47/87 و نيز بصائر الدرجات/6/باب 1/37)
بنابراين بايد توجه داشت كه دنيا نيز دار مجازات است و اين گونه نيست كه همه مجازات ها براي آخرت باشد.
فضيلت انصاف
به هرحال انسان مي بايست در همه امور ريز و درشت زندگي خويش انصاف را مراعات نمايد. از نظر فرهنگ اسلامي و شيعي، انصاف، برترين فضيلت انساني است كه عقل انساني آن را به عنوان يك اخلاق پسنديده مي پذيرد. ازطرفي بي انصافي به نوعي ظلم درحق ديگري است كه قطعا چنين ظلمي با واكنش خداوند متعال روبرو مي شود. در حديث است كه امام علي(ع) فرمود: «الانصاف افضل الفضائل، انصاف برترين فضيلت ها است.»
(غررالحكم1،ص302 و 508) آن حضرت هم چنين فرمود: الانصاف يولف القلوب، انصاف، دلها را الفت مي بخشد و به هم نزديك مي كند. و در جايي ديگر مي فرمايد: الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الاتتلاف؛ انصاف، اختلافات را از بين مي برد و موجب الفت و همبستگي مي شود. (غررالحكم، ج2، 03 و 1702) همچنين از امام علي(ع) است كه فرمود: من انصف انصف؛ هركس با انصاف باشد، انصاف مي بيند. (غررالحكم، ج5، ص441 و 7692) يا اين كه: زكاه القدره الانصاف، زكات قدرت، انصاف است. (همان، ج4، ص510 و 445) و يا اين كه: اعدل الناس من انصف من ظلمه؛ عادل ترين مردم كسي است كه با كسي كه به او ظلم كرده با انصاف رفتار كند. (همان، ج2، 543 و 6813) امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: من انصف الناس من نفسه رضي به حكما لغيره؛ هركس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داوري او را مي پذيرند. (تحف العقول، ص753)
در حالات بزرگان اسلامي و عارفان مشهور نيز انصاف در زندگي بارها ديده و گزارش شده است. مي گويند كه شيخ رجبعلي خياط در گرفتن اجرت براي كار خياطي، بسيار با انصاف بود. به اندازه اي كه سوزن مي زد و به اندازه كاري كه مي كرد مزد مي گرفت. به هيچ وجه حاضر نبود بيش از كار خود ازمشتري چيزي دريافت كند.
يكي از روحانيون نقل مي كند كه عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شيح دادم بدو زد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: «دو روز كار مي برد، چهل تومان.»
روزي كه رفتم لباسم را بگيرم گفت: «اجرتش بيست تومان مي شود.»
گفتم: فرموده بوديد چهل تومان؟
گفت: «فكر كردم دو روز كار مي برد ولي يك روز كار برد!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14