(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21  شهريور 1389- شماره 19738

گفت و گو با امـــير سرتيپ دوم غلامحسيــــن دربــندي
ما شش تانك داشتيم و دشمن 400 تانك
بعد...



گفت و گو با امـــير سرتيپ دوم غلامحسيــــن دربــندي
ما شش تانك داشتيم و دشمن 400 تانك

علي عبـــاسي مــــزار
از سال 1351 با رسته بهداري وارد ارتش شده و پس از گذراندن دوره آموزشي از سال 1353 در مركز هوانيروز اصفهان مشغول به خدمت شد. در كوران انقلاب به صف تظاهرات كنندگان پيوست. در سال 58 با مدرك ديپلم وارد دانشكده افسري شده و در سال 59
فارغ التحصيل شد. پس از
فارغ التحصيلي در لشكر 92 زرهي اهواز كار خود را ادامه داد. در آن زمان هنوز جنگ آغاز نشده بود اما كشور با درگيري هايي در كردستان و گنبد و غيره مواجه بود كه ارتش در اين مناطق به مقابله با ضدانقلاب مي پرداخت. در 31 شهريور 1359 كه ابتدا هواپيماهاي عراق در ساعت 2 بعدازظهر فرودگاه هاي كشور را مورد هدف قراردادند، به دليل اين كه تنها يگاني بودند كه در منطقه و دردسترس ترين بودند در ساعت 4 بعد از ظهر 31 شهريور 59 در منطقه چزابه حضور پيدا كرده و تا پايان جنگ در منطقه خوزستان به انجام وظيفه پرداخت.
¤¤¤
¤ در جنگ طبق قوانين بين المللي پزشكان و مراكز درماني از مصونيت برخوردارند؛ اما در جنگ ايران و عراق اين قانون از سوي عراق نقض مي شد و مراكز درماني ما آماج حملات قرار مي گرفت. در اين باره براي ما بيشتر توضيح دهيد.
- بنا به توصيه هاي حضرت امام، ما بيمارستانها، آمبولانسها و
به طور كل مراكز درماني آنها را مورد هدف قرار نمي داديم. من خودم
مي ديدم وقتي نيروهاي ما روي سر دشمن آتش مي ريختند، زماني كه آمبولانسها شروع به رفت وآمد
مي كردند نيروهاي ما آتش را قطع مي كردند اما دشمن متجاوز ما عملي كاملا برعكس داشت، وقتي كه آمبولانسي به خط مقدم نزديك
مي شد بلافاصله اول آمبولانس را مورد هدف قرار مي داد. ما بارها و بارها ديديم كه آمبولانس ما همراه با مجروحيني كه داخل آن بود مورد اصابت موشك قرار مي گرفت و نفرات آن يا به شهادت مي رسيدند و يا مجروح مي شدند. آمبولانسي كه در روز 11 يا 12 مهر 59 مجروح ها را مي آورد مورد اصابت موشك قرار گرفت و چپ شد و 3 تن از بهترين پزشكان ما، آقاي سرهنگ دكتر كاترودي، آقاي سرهنگ دكتر عظيمي و بهيار آنها جناب آقاي مجيد جلالوند مجروح شدند و سربازان عراقي با خشونت و تندي زيادي اين عزيزان را عليرغم وضعيت جسمي نامساعدشان بر روي زمين كشيدند و به اسارت بردند. يا در عمليات رمضان آمبولانس ما مستقيماً با گلوله خمپاره دشمن مورد هدف قرار گرفت و جناب سرهنگ حسين كاظمي كه رسته بهداري داشت به شدت مجروح شد و تعدادي از مجروحيني هم كه در آمبولانس بودند به شدت مجروح شدند. خود من در عمليات رمضان هدف گلوله دشمن قرار گرفتم؛ البته من چون مجروحين را از خط مقدم به عقب مي آوردم از نفربر استفاده
مي كردم كه مقاومت بيشتري در مقابل خمپاره و موشك هاي دشمن داشت. به هنگام انتقال مجروحين به عقب، نفربر ما مورد اصابت گلوله تانك قرار گرفت و پزشكيار ما جناب آقاي ابراهيم صفايي از كمر به دو نيم شد كه ما نيمي از بدن ايشان را نتوانستيم پيدا كنيم، پزشكيار ديگرمان گروهبان احمد كبابي و ساير دوستان به شهادت رسيدند. در حوالي بستان هواپيماي دشمن بمبش را بر روي سنگر بهداري انداخت كه با علائم بهداري مشخص بود. ما در طول جنگ شاهد بوديم كه بارها و بارها رژيم بعثي عراق مراكز بهداري ما را مورد هدف قرار مي داد كه از جمله آنها مي توان به بيمارستان حضرت فاطمه زهرا(س) در آبادان و بيمارستان خاتم الانبياء اشاره كرد كه آقاي دكتر رهنمون و تعدادي از كادر درماني ما در آنجا به شهادت رسيدند.
ددمنشي و روحيه حيواني دشمن بعثي باعث مي شد كه هر جا كه مردم در آنجا بيشتر حضور دارند آنجا را بيشتر مورد هجوم و حمله قرار دهد. از جنگ جهاني به بعد سابقه نداشته كه دشمن شهري را بمباران شيميايي كند؛ پس از جنگ جهاني دشمن ما براي اولين بار آمد و شهر سردشت ما را مورد بمباران شيميايي قرار داد و تعداد زيادي از زن و كودك، افراد پير و مسن و مردم عادي مجروح شده يا به شهادت رسيدند. يا در شهرهاي ديگر مراكز درماني و مدارس را مورد هدف قرار مي داد. در بروجرد، در ميانه و شهرهاي ديگر وقتي كه هواپيماي دشمن مي آمد و جا و مكان خاصي را براي هدف قرار دادن پيدا نمي كرد مدرسه اي را كه دانش آموزان آن به حياط آمده و رعب و وحشت آنها را فراگرفته و نگران و مضطرب و هراسان هستند، هواپيماي دشمن موشكش را به طرف مدرسه شليك كرده و تعداد زيادي از دانش آموزان را تكه تكه مي كند. اما خلبان هاي ما وقتي كه وارد حريم هوايي عراق مي شدند، از هدف قراردادن مراكز درماني و آموزشي و هر جايي كه عموم مردم در آنجا حضور داشتند خودداري كرده و فقط مراكز نظامي و پل ها و هر نقطه اي را كه استفاده نظامي از آنها صورت
مي گرفت را مورد اصابت موشك قرار مي دادند. ما در جنگ خيلي تلاش مي كرديم كه اخلاق انساني و اسلامي را رعايت كنيم. گرچه امروزه استكبار جهاني ما را به نقض حقوق بشر متهم مي كند اما همانطور كه خود آنها هم مي دانند ما در طول
8 سال جنگ نابرابر با وجود اينكه زير فشار بوديم هيچ وقت امام و رهبر ما اجازه نداد رزمندگان ما قدمي خلاف احكام نوراني اسلام بردارند و تأكيد داشتند كه رزمندگان ما حقوق بشر را رعايت كنند. حتي ما در مورد اسرا، حقوق بشر را بسيار بالاتر از قرارداد ژنو كه به اسراي جنگي مربوط مي شود، رعايت مي كرديم كه خود مأموران صليب سرخ به اين مسأله اذعان داشتند. درحاليكه عراق بدترين رفتار را با اسراي ما داشت و آزادگان ما سخت ترين شكنجه ها را تحمل مي كردند ما با اسراي عراقي مانند يك مهمان رفتار كرده و از آنها پذيرايي مي كرديم. امام
مي گفتند:«طعم شيرين محبت را به اسرا بچشانيد، همانطور كه حضرت علي(ع) به بدترين آنها يعني ابن ملجم طعم رحمت و رأفت اسلامي را چشاند«.
¤از آنجاييكه رزمندگان ما تجربه مواجهه با چنين جنگ عظيم و تجربه مواجهه با سلاحهاي شيميايي را نداشتند، برخورد شما با اين سلاحها به چه صورت بود؟
- بمباران شيميايي به قدري بد و وحشتناك است كه وقتي در جنگ جهاني اول برخي كشورها از آن استفاده مي كنند، در جنگ جهاني دوم چون دو طرف درگير در جنگ از اين سلاح برخوردار بودند، جرأت نمي كردند از آن استفاده كنند و ما مي بينيم كه در جنگ جهاني دوم از سلاحهاي شيميايي استفاده
نمي شود. همين قدرت هاي درگير در جنگ جهاني دوم در جنگ ايران و عراق سلاحهاي شيميايي(عامل خون، عامل اعصاب، تاولزا و گاز خردل) را در اختيار صدام قرار دادند كه صدام از آنها بر عليه نيروهاي ايران استفاده كند. يك بمب شيميايي هم درست شده بود كه تركيبي بود و وقتي در منطقه اي ريخته مي شد هر جاندار و هر ذيروحي را اعم از نبات و حيوان و انسان از بين مي برد. ما امروز بيش از 100هزار مجروح شيميايي داريم؛ هنوز سابقه درمان مجروحين شيميايي در كشور ما وجود نداشت، اما مي بينيم كه خيلي زود با امكانات خيلي كم رزمندگان ما توانستند در همين عرصه هم به پدافندهايي دست پيدا كنند و منطقه را بلافاصله رفع آلودگي مي كردند. مجروحين شيميايي روي دست ما ماندند، بسياري از اينها را براي درمان به خارج مي فرستاديم. همان كشوري كه تسليحات شيميايي را داده بود، مجروحين شيميايي اش را تحويل مي گرفت تا تجربيات دارويي خودش را هم روي اين مجروحين آزمايش كند. ما مي بينيم كه كشور هلند آقاي »وان آن راد« هلندي را به جرم فروش تسليحات شيميايي به عراق به 13 سال زندان محكوم
مي كند. پس از اعتراض كشور ايران و تحويل عكس ها و فيلم ها و مدارك به كشور هلند، طول مدت حبس آقاي وان آن راد از 13 سال به 18 سال افزايش مي يابد. امروزه ما علاوه بر مجروحين و معلولين جنگ با مجروحين شيميايي هم مواجه هستيم كه با مجروحيت خود دست و پنجه نرم مي كنند. جانبازان ديگر ما اگر چه از بخشي از بدن دچار
نقص عضو هستند اما به نحوي با استفاده از وسائل مختلف مانند ويلچر و غيره با مشكل خود كنار مي آيند، اما جانبازان شيميايي ما امروزه در سخت ترين شرايط به سر مي برند و شب ها با يك كپسول اكسيژن كه در كنار آنهاست، مي خوابند. حتي در برخي از موارد عارضه شيميايي به نسل هاي بعد منتقل شده و بچه هاي معلولي را به دنيا آورده اند.
در هر بمباران شيميايي وزارت امور خارجه ما از شخصيت هاي مختلف و مجامع مختلف بين المللي دعوت مي كرد و مي آمدند و تأييد
مي كردند كه اين بمباران ها توسط عراق انجام شده اما مثل همين امروز كه سازمان ملل از دشمن صهيونيستي حمايت مي كند، آن روز هم از صدام به شدت حمايت مي كرد و هيچ وقت حاضر نشد كه عراق را به خاطر اين اقدامش محكوم كند.
شايد يكي از فعاليت هايي كه مكتوم و ناگفته مانده، تلاش بچه هاي بهداري باشد، بچه هايي كه در زماني كه رزمندگان ما جلو مي رفتند بايد با آنها جلو مي رفتند و در صورت مجروح شدن رزمندگان بايد آنها را برمي داشتند و از همان معبر با همه موانعي كه وجود داشت آنها را به عقب
مي آوردند و در اكثر موارد خودشان هم مورد اصابت قرار مي گرفتند. شايد يكي از سخت ترين كارها از آن بچه هاي بهداري بود كه مي خواستند مجروحين و دوستان عزيز و نزديكشان را از خط مقدم به عقب بياورند؛ دوستاني را كه تا لحظات پيش با آنها بودند، در كنار آنها
مي جنگيدند، همراه آنها زندگي
مي كردند و همراه آنها در سنگرها راز و نياز مي كردند؛ حالا يا پيكر
خون آلود آنها يا بدن متلاشي آنها را كه آخرين نفس ها را مي كشيدند، به عقب مي بردند. من بارها و بارها برايم پيش آمده كه با دوستانم در سنگر غذا مي خورديم، چاي مي خورديم و صحبت مي كرديم و گلولهايي بين ما مي خورد و من مي ديدم كه دوستانم عضوي از بدنشان را از دست داده اند و ما بايد بدن مجروحين يا پيكر شهدا را برداشته و به عقب مي آورديم. يكي ديگر از كارهاي خوبي كه بهداري انجام مي داد، اين بود كه ما مي بينيم در طول 8 سال دفاع مقدس يك بيماري مسري كه معمولاً در
زندگي هاي گروهي در طول جنگ شايع هست، مانند طاعون، وبا و بيماريهاي ديگر در طول جنگ نداشتيم. در ميدان هاي نبرد بسيار سنگين مانند عمليات فتح المبين و يا بيت المقدس كه كشته هاي زيادي روي زمين ريخته شده بود، بلافاصله منطقه توسط بچه هاي بهداري پاكسازي مي شد، پيكرهاي شهدا را به عقب منتقل مي كردند، جنازه هاي عراقي را جمع آوري كرده و آنها را با رعايت همه اصول دفن مي كردند، منطقه را گندزدايي و سمپاشي نموده و منطقه را عاري از هر نوع آلودگي و ميكروبي مي كردند تا رزمندگان ما بتوانند در آنجا سنگر زده و به كار خود ادامه دهند و اين كارها در شرايطي انجام مي شد كه گرماي جنوب زمينه را براي شيوع بيماري مساعدتر
مي كرد. در خصوص مواد غذايي بسيار دقت مي كردند كه مواد غذايي فاسد به دست رزمندگان نرسد. استاندارد كمك رساني در جبهه كه رساندن مجروح به عقب است، حدود 3 تا 4 ساعت بود را به 1ونيم تا 2 ساعت تقليل داده شد كه اين نتيجه هم تلاش هاي بهداري هاي ما در خط مقدم و بهداري هاي عقب ما بود. بهداري هاي عقب ما خودشان را تا نزديك ترين نقطه به خط مي رساندند و پزشكان ما زير گلوله هاي موشك و خمپاره كه حضور يك پزشك متخصص در چنين منطقه اي غيرمجاز بود، به مداواي مجروحين مي پرداختند.
يك بار براي مرخصي به تهران آمده بودم كه نزديكي هاي صبح تهران مورد اصابت موشك قرارگرفت و من براي كمك رساني به محل حادثه رفته بودم. كوچه اي بود كه ماشين ها نمي توانستند وارد آن كوچه شوند. مردي كه مالك خانه
سر كوچه بود، گفت كه بياييد و با لودر خانه من را خراب كنيد تا ماشين هاي امدادي بتوانند وارد كوچه شوند و بيل مكانيكي خانه اين مرد را خراب كرد تا ماشين ها بتوانند وارد كوچه شوند كه اين اوج فداكاري و همكاري مردم را نشان مي دهد. در شهرهاي مرزي نيز وضع به همين ترتيب بود و مردم نهايت همكاري را با هم داشتند. و با وجود بمباران هاي مكرر، پشت رزمندگان را خالي نمي كردند. در شهر دزفول و شهرهاي ديگر جنوب، ستادهاي مردمي زيادي براي ياري رساندن به رزمندگان تشكيل شده بود. يكي از مهمترين اين ستادها، ستاد «زينبيه» بود كه توسط پيرمردي به نام حاج آقاي حدادپور اداره مي شد و ما هر چه نياز داشتيم براي او ليست مي كرديم و او مستقيماً به دست ما مي رساند و وقتي رزمندگان به مرخصي مي رفتند در ساختمان ستاد زينبيه به آنها غذاي گرم و مكاني براي استراحت داده شده و هزينه اي از آنها دريافت نمي شد. رزمندگان ما بيش از آن كه اهل حرف زدن و ادعا كردن باشند، اهل عمل بودند و سعي مي كردند تا فداكاري را در نهايت خود به نمايش بگذارند. بعد از 20 سال، ما پيكر شهيدي را از منطقه عملياتي كربلاي 5 پيدا كرديم كه اين بدن متعلق به شهيد سرهنگ خلبان هوانيروز، «ابراهيم فخرايي» بود كه يكي از برنامه هاي روايت فتح به ايشان اختصاص دارد. وقتي شهيد آويني مي خواهد كه با ايشان مصاحبه كند، اين شهيد بزرگوار مي گويد من بايد در اين لحظه مأموريتم را انجام دهم و تا مأموريتم را انجام نداده ام و فتحي حاصل نشده حرفي براي گفتن ندارم و پس از انجام مأموريت مجدد در جلو دوربين حاضر شد و از چگونگي انجام مأموريتش صحبت كرد.
¤ تلخ ترين و شيرين ترين خاطره تان را از جنگ براي ما تعريف كنيد.
- تلخ ترين خاطره من در روزهاي ابتداي جنگ اتفاق افتاد زماني كه ما با شش تانك جلو لشكر دشمن كه با چهارصد تانك به ما حمله كرده بود؛ پيش از آن كه توپخانه هاي ما به مددمان بيايند مقاومت كرده و سينه به سينه دشمن مي جنگيديم و روز بعد با تك سنگين دشمن ارتفاعات الله اكبر را از دست داديم و يكي از هواپيماهاي دشمن با پرواز در آسمان تجهيزات ما را مورد هدف قرارداد و شيرين ترين خاطره من در 31 ارديبهشت 1360 اتفاق افتاد كه ما توانستيم در عملياتي اين منطقه را از دشمن پس بگيريم.

 



بعد...

نزديك رفتنش همه آسمان شهر ، در هم مچاله شد تب طوفان گرفت و بعد...
ابري شد آسمان دل خواهرش سپس، مادر براش آينه، قرآن گرفت و بعد...
آمد كنار حوض نشست و وضو گرفت مثل هميشه خاطره ها را مرور كرد
و لحظه شهادت تنها برادرش در ذهن زخم خورده او جان گرفت و بعد...
با ياد دوستان شهيدي كه بيشتر شبهاي سبز جمعه به خوابش مي آمدند
چشمان قهوه ايش پر از اشك شد، دلش، با ياد نخل هاي پريشان گرفت و بعد...
يادش به خير عاشقي و درس و مدرسه، يادش به خير جبهه و پاييز شصت وسه
و عكس يادگاري خوبي كه پشت تانك، عصر سه شنبه سوم آبان گرفت و بعد...
مادر براي دفعه آخر نگاه كرد، به قد و قامت پسر بيست ساله اش
از مأذنه هزار كبوتر بلند شد، تنگ غروب، نم نم باران گرفت و بعد...

سيده صديقه عظيمي نيا
¤ فرزند شهيد

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14