اسلام و ناسيوناليسم
د: «آزادي مطبوعات و رسانه ها در چارچوب ليبراليسم، آزادي ناشران و صاحبان سرمايه است، نه الزاما آزادي گردش اطلاعات در جامعه و توان دسترسي مردم به اطلاعات متنوع و مفيد و صحيح. آزادي نشر با آزادي دريافت اطلاعات و اخبار درست و كامل و جامع، كاملا تفاوت دارد و اين شكاف و فاصله در عصر هژمونيك و سلطه گرايي، علي رغم توسعه و اختراعات جديد فناوري، عميق تر شده است.» اشپيگلر نيز درباره حاكميت سرمايه سالاران و غول هاي اقتصادي بر فرآيند دموكراسي در غرب مي نويسد: «همانطور كه درقرن نوزدهم، تاج و عصاي سلطنتي را وسيله ظاهرسازي و نمايش ساختند، اينك حقوق ملت را درمقابل انبوه مردم سان مي دهند (...) پول، جريان انتخابات را اداره كرده و آن را به نفع پولداران خاتمه مي دهد و جريان انتخابات به صورت يك بازي ساختگي درخواهدآمد كه تحت عنوان اخذ تصميم ملت به معرض نمايش عمومي گذارده مي شود.» 1 ناسيوناليسم تا پيش از ظهور و بسط مدرنيته در غرب، انسان غربي نظير بسياري از انسان ها در ديگر تمدن ها و اجتماعات بشري، خود را ذيل درك و هويت ديني، فهم و تصوير مي كرد. هويت مسيحي، هويتي بود كه به كل غرب، با وجود تنوع دروني اش وحدت مي بخشيد و آن را به عنوان وجود جمعي متمايزي در برابر ساير جوامع انساني- به ويژه جهان اسلام- سراپا نگه داشته و تحقق مي بخشيد.2 اما سقوط اعتبار معرفتي، اجتماعي و سياسي دين و به حاشيه رانده شدن آن، موجب ظهور ساختارها و سازوكارهاي معرفتي، اجتماعي و سياسي تازه اي شد. هويت جمعي جديدي كه پس از اين از سوي حكام و دولت هاي مطلقه سكولار در اروپا ظاهر شد، «هويت ملي» يا «مليت» بود.3 مليت در عين اينكه هويتي به مراتب محدودتر از هويت مسيحي عرضه مي كرد، تفاوت هاي ماهوي نيز با آن داشت. تفاوت مذكور عبارت از اين است: «درحالي كه هويت ديني از پيوند و مشاركت انسان ها در جهان معنايي قدسي و الهي شكل مي گرفت اما مليت از تعلق خاطر به محدوده سرزميني خاص و پيوند با حكومت كاملاً غيرديني (سكولاريستي) ساخته مي شد.»4 مفهوم ملت و مليت، به طور مشخص و صريح، از اوايل قرن نوزدهم ميلادي در كانون نظريه پردازي سياسي غرب قرار گرفت.5 اين قرن را مي توان زمان پيدايش دولت- ملت هاي مدرن در اروپا دانست. از اين پس، ديگر اموري از قبيل: زبان، آداب و رسوم، قوميت و نژاد، دين، تاريخ و... عناصر سازنده هويت جمعي نبودند بلكه آنچه اهميت داشت، دولت- ملت بود. بنابراين، ملت ها براساس اشتراك پيشيني در آداب و رسوم، قوميت، زبان، دين و گذشته تاريخي به وجود نيامده اند. به همين دليل است كه يك ملت با وجود آنكه يك واحد اجتماعي را تشكيل مي دهد، اما در بسياري از موارد، ازنظر عناصر و سازه هاي ياد شده، سنخيت و تجانس ندارد و همگن نيست. به بيان ديگر، مي توان گروه هاي متفاوت ديني، قومي، زباني، فرهنگي و... را در كنار يكديگر به ملتي واحد تبديل كرد. در واقع، بعد از آن كه دولت- ملت در يك قلمرو جغرافيايي تحقق مي يابد، دولت (نظام سياسي) در جهت يكسان سازي فرهنگي در درون اين گستره سياسي و جغرافيايي گام برمي دارد و سياست هاي تبليغي و فرهنگي ويژه اي را اجرا مي كند. بنابراين، آنچه كه مبدأ تأسيس دولت- ملت هاي مدرن بوده، «دولت» بوده است، نه همسويي فرهنگي، نژادي، زباني، ديني و... گروهي از انسان ها.6 از اين رو، در تعريف ملت به معناي مدرن آن مي توان به مجموعه اي از انسان ها كه در يك قلمرو جغرافيايي و در ذيل حاكميت يك دولت مدرن به سر مي برند، اشاره كرد. چندي پس از پيدايش دولت- ملت ها در اروپا، ناسيوناليسم نيز در برخي از كشورهاي غربي ظهور يافت. در واقع، گونه هاي خاصي از دولت- ملت ها، آنچنان برروي ضرورت همبستگي در سطح ملي و ستايش از نمادهاي حاكي از هويت ملي تأكيد ورزيدند كه جنبش هاي ناسيوناليستي و مليت گرايانه را پديد آوردند. بعضي حاكميت هاي سياسي با ايدئولوژيك كردن ناسيوناليسم تلاش مي كنند تا اين چنين به ملت خود القاء كنند كه مهمترين هويت آنها، هويت ملي است و براي صيانت از دولت- ملت، بايد از جان خود نيز درگذرند. چالش و نقد: به اعتقاد علامه طباطبايي(ره)، اسلام رتبه بندي هاي ارزشي براساس تعلقات و احساسات قوميت گرايانه را ملغي ساخته است. عامل اصلي انشعابات و گروه بندي هاي قومي دو امر است: يكي زندگي ابتدايي قبيله اي كه براساس رابطه نسلي و نژادي است و ديگر، اختلاف منطقه جغرافيايي. همين دو عامل در مرحله بعد سبب شده اند كه هر قومي سرزميني را به خود اختصاص دهد و نام وطن روي آن بنهد و به دفاع از آن برخيزد. ازنظر ايشان، اسلام انشعابات قومي و قبيله اي را كه انسانيت را قطعه قطعه مي كند، ملغي ساخته و مبناي اجتماع انساني را بر «عقيده» (كشف حق و گرايش به آنكه براي همه يكسان است) قرار داده است، نه بر نژاد يا وطن. آينده بشريت نيز دربردارنده جامعه جهاني واحد بر مبناي آئين «اسلام» است؛ زيرا فلسفه مهدويت از جامعه و فرهنگ يگانه با محوريت معارف و تعاليم اسلام دفاع مي كند.7 در قرآن كريم مي خوانيم: «يا ايها الناس انا خلقنكم من ذكر و أنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم»8 «اي مردم! ما شما را از مرد و زني آفريديم و به درستي كه ما شما را به گروه ها و طايفه ها تقسيم كرديم تا يكديگر را بازشناسيد، همانا شريف ترين شما در نزد خداوند، متقي ترين شماست.» در اين آيه شريفه، تفكيك انسان ها به دسته ها و جامعه هاي مختلف، يك اصل تكويني معرفي شده كه خداوند براي اين منظور كه انسان ها با تكيه بر تفاوت ها و چند گونگي هايشان قادر به شناخت يكديگر باشند آن را محقق ساخته است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- اسوالد اشپنگلر، فلسفه سياست، ترجمه هدايت الله فروهر، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1369، ص .94 2- حسين كچوئيان، تطورات گفتمان هاي هويتي در ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول، 1385، ص .17 3- همان، ص .19 4- همان، ص .20 5- همان، ص .21 6- مرتضي مردي ها، «بيگانه»، «فصلنامه مدرسه، شماره دوم، آذر ماه .1384 7- سيدمحمد حسين طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، قم: انتشارات آزادي، ]بي تا[، صص 91- .89 8- سوره حجرات، آيه .13
|