(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 شهريور 1389- شماره 19740

اسلام و ناسيوناليسم
اعتبار زدايي از دولت منتخب
دست هاي نامرئي -22

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اسلام و ناسيوناليسم

د: «آزادي مطبوعات و رسانه ها در چارچوب ليبراليسم، آزادي ناشران و صاحبان سرمايه است، نه الزاما آزادي گردش اطلاعات در جامعه و توان دسترسي مردم به اطلاعات متنوع و مفيد و صحيح. آزادي نشر با آزادي دريافت اطلاعات و اخبار درست و كامل و جامع، كاملا تفاوت دارد و اين شكاف و فاصله در عصر هژمونيك و سلطه گرايي، علي رغم توسعه و اختراعات جديد فناوري، عميق تر شده است.»
اشپيگلر نيز درباره حاكميت سرمايه سالاران و غول هاي اقتصادي بر فرآيند دموكراسي در غرب مي نويسد:
«همانطور كه درقرن نوزدهم، تاج و عصاي سلطنتي را وسيله ظاهرسازي و نمايش ساختند، اينك حقوق ملت را درمقابل انبوه مردم سان مي دهند (...) پول، جريان انتخابات را اداره كرده و آن را به نفع پولداران خاتمه مي دهد و جريان انتخابات به صورت يك بازي ساختگي درخواهدآمد كه تحت عنوان اخذ تصميم ملت به معرض نمايش عمومي گذارده مي شود.» 1
ناسيوناليسم
تا پيش از ظهور و بسط مدرنيته در غرب، انسان غربي نظير بسياري از انسان ها در ديگر تمدن ها و اجتماعات بشري، خود را ذيل درك و هويت ديني، فهم و تصوير مي كرد. هويت مسيحي، هويتي بود كه به كل غرب، با وجود تنوع دروني اش وحدت مي بخشيد و آن را به عنوان وجود جمعي متمايزي در برابر ساير جوامع انساني- به ويژه جهان اسلام- سراپا نگه داشته و تحقق مي بخشيد.2 اما سقوط اعتبار معرفتي، اجتماعي و سياسي دين و به حاشيه رانده شدن آن، موجب ظهور ساختارها و سازوكارهاي معرفتي، اجتماعي و سياسي تازه اي شد. هويت جمعي جديدي كه پس از اين از سوي حكام و دولت هاي مطلقه سكولار در اروپا ظاهر شد، «هويت ملي» يا «مليت» بود.3
مليت در عين اينكه هويتي به مراتب محدودتر از هويت مسيحي عرضه مي كرد، تفاوت هاي ماهوي نيز با آن داشت. تفاوت مذكور عبارت از اين است: «درحالي كه هويت ديني از پيوند و مشاركت انسان ها در جهان معنايي قدسي و الهي شكل مي گرفت اما مليت از تعلق خاطر به محدوده سرزميني خاص و پيوند با حكومت كاملاً غيرديني (سكولاريستي) ساخته مي شد.»4
مفهوم ملت و مليت، به طور مشخص و صريح، از اوايل قرن نوزدهم ميلادي در كانون نظريه پردازي سياسي غرب قرار گرفت.5 اين قرن را مي توان زمان پيدايش دولت- ملت هاي مدرن در اروپا دانست. از اين پس، ديگر اموري از قبيل: زبان، آداب و رسوم، قوميت و نژاد، دين، تاريخ و... عناصر سازنده هويت جمعي نبودند بلكه آنچه اهميت داشت، دولت- ملت بود. بنابراين، ملت ها براساس اشتراك پيشيني در آداب و رسوم، قوميت، زبان، دين و گذشته تاريخي به وجود نيامده اند. به همين دليل است كه يك ملت با وجود آنكه يك واحد اجتماعي را تشكيل مي دهد، اما در بسياري از موارد، ازنظر عناصر و سازه هاي ياد شده، سنخيت و تجانس ندارد و همگن نيست. به بيان ديگر، مي توان گروه هاي متفاوت ديني، قومي، زباني، فرهنگي و... را در كنار يكديگر به ملتي واحد تبديل كرد. در واقع، بعد از آن كه دولت- ملت در يك قلمرو جغرافيايي تحقق مي يابد، دولت (نظام سياسي) در جهت يكسان سازي فرهنگي در درون اين گستره سياسي و جغرافيايي گام برمي دارد و سياست هاي تبليغي و فرهنگي ويژه اي را اجرا مي كند. بنابراين، آنچه كه مبدأ تأسيس دولت- ملت هاي مدرن بوده، «دولت» بوده است، نه همسويي فرهنگي، نژادي، زباني، ديني و... گروهي از انسان ها.6 از اين رو، در تعريف ملت به معناي مدرن آن مي توان به مجموعه اي از انسان ها كه در يك قلمرو جغرافيايي و در ذيل حاكميت يك دولت مدرن به سر مي برند، اشاره كرد.
چندي پس از پيدايش دولت- ملت ها در اروپا، ناسيوناليسم نيز در برخي از كشورهاي غربي ظهور يافت. در واقع، گونه هاي خاصي از دولت- ملت ها، آنچنان برروي ضرورت همبستگي در سطح ملي و ستايش از نمادهاي حاكي از هويت ملي تأكيد ورزيدند كه جنبش هاي ناسيوناليستي و مليت گرايانه را پديد آوردند. بعضي حاكميت هاي سياسي با ايدئولوژيك كردن ناسيوناليسم تلاش مي كنند تا اين چنين به ملت خود القاء كنند كه مهمترين هويت آنها، هويت ملي است و براي صيانت از دولت- ملت، بايد از جان خود نيز درگذرند.
چالش و نقد:
به اعتقاد علامه طباطبايي(ره)، اسلام رتبه بندي هاي ارزشي براساس تعلقات و احساسات قوميت گرايانه را ملغي ساخته است. عامل اصلي انشعابات و گروه بندي هاي قومي دو امر است: يكي زندگي ابتدايي قبيله اي كه براساس رابطه نسلي و نژادي است و ديگر، اختلاف منطقه جغرافيايي. همين دو عامل در مرحله بعد سبب شده اند كه هر قومي سرزميني را به خود اختصاص دهد و نام وطن روي آن بنهد و به دفاع از آن برخيزد. ازنظر ايشان، اسلام انشعابات قومي و قبيله اي را كه انسانيت را قطعه قطعه مي كند، ملغي ساخته و مبناي اجتماع انساني را بر «عقيده» (كشف حق و گرايش به آنكه براي همه يكسان است) قرار داده است، نه بر نژاد يا وطن. آينده بشريت نيز دربردارنده جامعه جهاني واحد بر مبناي آئين «اسلام» است؛ زيرا فلسفه مهدويت از جامعه و فرهنگ يگانه با محوريت معارف و تعاليم اسلام دفاع مي كند.7
در قرآن كريم مي خوانيم:
«يا ايها الناس انا خلقنكم من ذكر و أنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم»8
«اي مردم! ما شما را از مرد و زني آفريديم و به درستي كه ما شما را به گروه ها و طايفه ها تقسيم كرديم تا يكديگر را بازشناسيد، همانا شريف ترين شما در نزد خداوند، متقي ترين شماست.»
در اين آيه شريفه، تفكيك انسان ها به دسته ها و جامعه هاي مختلف، يك اصل تكويني معرفي شده كه خداوند براي اين منظور كه انسان ها با تكيه بر تفاوت ها و چند گونگي هايشان قادر به شناخت يكديگر باشند آن را محقق ساخته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسوالد اشپنگلر، فلسفه سياست، ترجمه هدايت الله فروهر، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1369، ص .94
2- حسين كچوئيان، تطورات گفتمان هاي هويتي در ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول، 1385، ص .17
3- همان، ص .19
4- همان، ص .20
5- همان، ص .21
6- مرتضي مردي ها، «بيگانه»، «فصلنامه مدرسه، شماره دوم، آذر ماه .1384
7- سيدمحمد حسين طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، قم: انتشارات آزادي، ]بي تا[، صص 91- .89
8- سوره حجرات، آيه .13

 



اعتبار زدايي از دولت منتخب
دست هاي نامرئي -22

ميرحسين موسوي در بيانيه ي شماره ي 8 خود نوشت:
«مردم هوشيار و شريف ايران! طي روزهاي اخير، صداوسيما، خبرگزاري هاي دولتي، برخي روزنامه هاي دولتي و سايت هاي وابسته به دولت و روزنامه ي كيهان، بخش عمده اي از فضاي خود را به وارونه جلوه دادن آنچه قبل، حين و پس از برگزاري دهمين انتخابات رياست جمهوري ايران رخ داد، اختصاص داده اند. آن ها با استفاده از امكاناتي كه متعلق به شماست، نه تنها به پنهان ساختن تخلفات و حوادث دلخراشي كه در ايام اخير اتفاق افتاد، مي پردازند، بلكه مسئولان مستقيم يا غيرمستقيم آن را كسي معرفي مي كنند كه تنها شما را در مسير احقاق حقي كه داشته ايد، همراهي كرده است.
واقعيتي كه آنان بيهوده تلاش مي كنند ناديده انگارند آن است كه در اين انتخابات تقلبي بزرگ اتفاق افتاده و پس از آن معترضان به اين وضعيت به گونه اي غيرانساني مورد هجوم قرار گرفته و كشته، زخمي و يا بازداشت شده اند... از مجموع آرا ريخته شده در صندوق ها تنها يك رأي متعلق به من است و شما به خوبي مي دانيد كه مشكل آن ها با ميليون ها رأيي است كه جوابي براي سرنوشت آنها ندارند.»211
همچنين وي در بيانيه ي شماره ي 9 خود به روند مشروعيت زدايي از دولت ادامه داده و نوشت:
«از اين پس ما دولتي خواهيم داشت كه از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترين شرايط بسر مي برد و اكثريتي از جامعه، كه اينجانب نيز يكي از آنان هستم، مشروعيت سياسي آن را نمي پذيرم. دولتي با پشتوانه هاي ضعيف مردمي و اخلاقي كه از او انتظاري جز بي تدبيري، قانون گريزي، عدم شفافيت، تخريب ساختارهاي تصميم گيري و تداوم سياست هاي ويرانگر اقتصادي نداريم، و بيم آن مي رود كه بر اثر ضعف هاي بي شمار ذاتي و عارضيش در ورطه ي امتياز دادن به بيگانگان بيافتد. اين چيزي نيست كه ما از آن خرسند باشيم بلكه به شدت از آن واهمه داريم..... تمامي تلاش هايي كه اين روز ها در مخالفت با شما صورت مي گيرد براي آن است كه از ثمر بخش بودن اعتراضات قانوني خود نااميد شويد، ...اين دولت از اعتبار واقعي برخوردار نخواهد شد.»212
موسوي در بيانيه ي شماره ي 13 خود ضمن بحراني جلوه دادن شرايط كشور نوشت:
«ما اسلام رحماني را درمان دردهاي خود مي دانيم و آن چيزي را كه اينك به نام دين از سوي بخشي از حاكميت معرفي مي شود پوستيني وارونه مي بينيم.
اينك بر اثر سياست غلط و ماجراجويانه ي دولتي كه مردم ما بدان دچار شده اند كشور در آستانه ي بحران قرار گرفته است كه بيشترين خسارت آن را در قشرهاي محروم خواهندپرداخت. اگر با منطق مبارزه پيش مي رفتيم شايد ساده انگارانه تصور مي كرديم كه اين يك امتياز براي راه سبز ماست، اما زماني كه مي خواهيم مسير سبز را زندگي كنيم چنين نيست.»213
او در بيانيه ي بعدي خود نيز ضمن ادامه ي روند تخريب دولت، اعلام كرد:
«دولتمردان نه مشكلات جهان را حل كردند و نه بر حقوق ترديدناپذير ملت خود تأكيد نمودند، كه با گشاده دستي از اين حقوق عقب نشستند. آن ها نشان دادند كه حتي در تسليم شدن و كرنش كردن افراط گرند. حتي اگر با تلاش دلسوزان از واگذاري دستاوردهاي كشور در زمينه ي انرژي صلح آميز هسته اي جلوگيري شود، از عواقب افراط و تفريط هاي دولتمردان ايمن نشده ايم، زيرا رفتارهاي آنان زمينه را براي اجماع بين المللي جهت اعمال تحريم ها و فشارهاي بيشتر به ملت ما فراهم كرده است.»214
جريان فتنه سعي كرد با اعتبارزدايي از امانت داري نظام اسلامي در محيط خارجي نيز دولت را فاقد اعتبار كافي براي نمايندگي مردم ايران جلوه دهند؛ كه به عنوان نمونه مي توان به مطلب آقاي منتظري اشاره نمود:
«واضح است كه حاكميت با بحراني كه به دست خود بعد از آن انتخابات شكوهمند به وجود آورده، در مقابل دولت هاي مقتدر نمي تواند موضع مستحكمي داشته باشد و هر روز موضعي مخالف روز قبل اتخاذ مي كند، و اين امر درنهايت به ضرر حتمي كشور و مردم منجر خواهد شد. قدرت نظام با سركوب و ساكت نمودن اجباري مردم حاصل نمي شود، بلكه پشتيباني واقعي و حقيقي و آزادانه ي مردم است كه قدرت نظام را به وجود مي آورد . »215
به عبارت ديگر اصلاح طلبان از آنجا كه نتوانستند احمدي نژاد را در رقابت انتخاباتي شكست بدهند و نتوانستند پس از انتخابات آراء او را باطل كنند، تصميم گرفتند اعتبار احمدي نژاد را به عنوان رئيس جمهور از بين ببرند تا او ولو هم چنان به ظاهر رئيس جمهور ايران است، توان اداره ي كشور را نداشته و قادر به گرفتن تصميم هاي مهم داخلي و خارجي نباشد. براي تحقق اين هدف اصلاح طلبان از ابزارهاي زير بهره گرفتند:
1-3-6 دولت تقلب
اصلاح طلبان در گام اول براي اعتبار زدايي از دولت سعي كردند از حربه متهم كردن دولت به اين كه با تقلب و دست كاري در آراء مردم روي كار آمده و نماينده واقعي ملت ايران نيست، استفاده كنند. به عنوان نمونه »محمدعلي ابطحي« در وبلاگ خود دراين باره نوشت:
«ديشب اما شب تلخ شوك آوري شد. خبرها، مثل چهار سال پيش با اعلام زودرس خبرگزاري فارس و كيهان شكل گرفت. اول باوركردني نبود. كم كم كه خبرها جلو رفت، خبرها داشت مثل كوه سنگين در برابر چشم كساني كه ديده بودند واقعيت اين نيست، رسمي مي شد... اين بار مسأله خيلي مهم تر از تقلب بود. خيلي ها اسم آن را كودتاي سفيد مي گذارند. با ستادهاي مختلف در تماس بودم. مگر مي شد خوابيد؟ دوبار رفتم پيش آقاي كروبي يكبارش ساعت 2 بامداد بود. با دوستان مختلف در ستاد آقاي موسوي صحبت مي كردم. همه شوكه بودند. هر وقت فرصت مي كردم به فيس بوك و فرندهاي نگران آنجا سر مي زدم. دوستاني كه اين بار انتخاب كرده بودند و نتايج را مي ديدند و داشتند دق مي كردند، مي خواستند حرف هاي اميدوار كننده بزنم . من هم از اين خبرها نداشتم. شرايط سختي بود.»216
همچنين ميرحسين موسوي در بيانيه ي شماره ي 5 خود ضمن اعلام ادعاي تقلب به تحريك جوانان پرداخت و نوشت:
«اما آن چنان كه مي دانيد همگي ما در راه اين تجديد حيات ملي و تحقق آرمان هايي كه در دل و جان پير و جوان ما ريشه دارند با دروغ و تقلب روبرو شديم و آن چيزي كه از عواقب قانون گريزي پيش بيني كرده بوديم به صريح ترين شكل ممكن و در نزديكترين زمان تحقق يافت.
اگر حجم عظيم تقلب و جابه جايي آراء كه آتش به خرمن اعتماد مردم زده است، خود دليل و شاهد فقدان تقلب معرفي شود، جمهوريت نظام به مسلخ كشيده خواهد شد و عملا ايده ي ناسازگاري اسلام و جمهوريت به اثبات مي رسد.
آنچه اين برادر شما در دريافتن اين راه حل هاي جديد، خصوصا به جوان هاي عزيز توصيه مي كند اين است كه نگذاريد دروغ گويان و متقلبان، پرچم دفاع از نظام اسلامي را از شما بربايند و نااهلان و نامحرمان، ميراث گرانقدر انقلاب اسلامي را كه اندوخته از خون پدران راستگويتان است، از شما مصادره كنند.»217
وي همچنين در بيانيه ي شماره ي 16 خود اعتراض هاي مردم را ناشي از بلوغ سياسي آنان و تشخيص تقلب دولت و شوراي نگهبان مي داند و مي نويسد:
«دعايمان مستجاب شد و ملت با تكيه بر زانوان خود به بلوغ و رشدي كه شايسته او بود رسيد، منتهي مشكل آن است كه يك ملت بزرگ نمي نشيند تا در روز روشن رأيش را ببرند و هيچ نگويد.يك ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابي را تحمل نمي كند. وقتي يك ملت بزرگ مي شود، ديگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگويندچه بايد بخورد و كجا بايد برود و چه كسي را بايد برگزيند و به چه چيز و چه كس اعتماد كند. يك ملت بزرگ از شوراي نگهبان انتظار دارد آنها را قانع كند كه تقلبي در انتخابات روي نداده است، نه آن كه تنها يك ادعا پيش رويشان بگذارد و ادعاي خود را باطل كننده انبوهي از مشاهدات و مستندات بداند.»218
تصور اصلاح طلبان اين بود كه در داخل، فراگير شدن اين تلقي به شيوع نوعي نفرت عمومي از دولت مي انجامد و در خارج از ايران هم قدرت هاي خارجي در بدترين حالت اصلاً دولت احمدي نژاد رابه رسميت نخواهند شناخت و در بهترين حالت با اين دولت وارد گفتگو و تعامل جدي نمي شوند به اين دليل كه پايگاه اجتماعي بسيار ضعيفي دارد.
2-3-6 خونين كردن تجمعات
شكل دادن به تجمعات خياباني و تبديل كردن آن به صحنه نزاع خونين با مأموران دولتي جلو دوربين هاي رسانه هاي خارجي، تاكتيك بعدي اصلاح طلبان براي رسيدن به هدف خود بود. برنامه ريزي اصلاح طلبان اين بود كه دنيا به اين باور برسد كه تعداد بسيار زيادي از مردم ايران چنان با اين دولت مخالفند كه حاضرند براي اين مخالفت خود حتي هزينه جاني هم بپردازند219. غلو درباره تعداد كشته ها و كشته سازي از كساني كه اصلاً هويت واقعي ندارند، جزو برنامه هاي ثابتي است كه در اين راستا به اجرا در آمده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
211 . موسوي، بيانيه ي شماره 8، سايت كلمه، 4/4/88
212 . موسوي، بيانيه ي شماره ي 9، سايت كلمه، 10/4/88
213 . موسوي، بيانيه ي شماره ي 13، سايت كلمه، 7/7/88
214 . موسوي، بيانيه شماره 14 ، سايت كلمه، 9/8/88
215 . پاسخ آقاي منظري به سايت موج سبز آزادي،12/8/88
216 . محمد علي ابطحي،«گوني اي كه بجاي كلاه بر سرمان رفت»، سايت وب نوشته ها، 23/3/88
217 . موسوي، بيانيه ي شماره ي 5، سايت كلمه، 30/3/88
218 . موسوي، بيانيه ي شماره ي 16 ، سايت كلمه، 15/9/88
219 . «سناريوي خودكامگان از يك سو و آلت دست آنان از سوي ديگر به همراه بادمجان دور قاب چين هايي كه حكم بر تكفير ياران امام مي دادند و براي اين حكم نه تنها از ائمه معصوم و پيغمبر معظم ياد مي نمودند، بلكه در وقاحتي آشكار، خدا را وارد معركه دعواي جناحي خويش مي كردند، همه و همه ميداني از صحنه جنگي را به تصوير مي كشيد كه در نزد آنان تنها با خون قابل حل بود. اين در حالي است كه تمام حرف ما، ياران رئيس جمهوري ميرحسين موسوي، اعتراض در سكوت و شكست حلقه دروغين دولتيان غاصب و دزدان راي ملت و دروغ گويان آمار دولت است.» بيانيه شماره 3 ستاد 88(ستاد ملي جوانان حامي خاتمي و موسوي) در اعتراض به نتايج انتخابات، سايت نوروز، 21/3/88

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14