(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 شهريور 1389- شماره 19740
PDF نسخه

طعم آفتاب
دانشجويان در طرح روايت دنبال چه هستند ؟ بصيرت عمار در كنار مقاومت مالك
خشت اول
اتاق انتظار
خبري كه هم اكنون به دستمان رسيد...
پيشنهاد چي؟
ساعت 25
همسايه، همسايه است
طنز سوم
طعم گيلاس
بوي بارون
يادداشت سوم



طعم آفتاب

خزان ز غنچه ي تصوير، راست مي گذرد
هميشه جمع بود خاطري كه غمگين است
درين دو هفته كه مهمان اين چمن شده اي
به خنده لب مگشا، روزگار گلچين است

صائب تبريزي

 



دانشجويان در طرح روايت دنبال چه هستند ؟ بصيرت عمار در كنار مقاومت مالك

هدي مقدم
اوايل رمضان امسال؛ با وجودي كه تابستان بود و دانشگاه ها تعطيل يا
نيمه تعطيل؛ دانشكده علوم حديث شهر ري، از هميشه پر رفت و آمدتر بود. صد البته جمع شدن بيشتر از 250 دانشجوي بيسجي دختر و پسر آن هم از سراسر ايران براي گذراندن يك ماراتن 12 روزه، بايدهم باعث اين همه نشاط و تحرك در جوار سيدالكريم بشود. بعد از برگزاري 5 دوره تربيت راويان نور؛ با همكاري مشترك بسيج دانشجويي و ستاد راهيان نور، به نظر مي رسيد كه اين دوره هم، در راستاي همان اهداف گذشته و تربيت راوي براي ياد داشت ايثار و خدمات دهي به زائراني باشد كه روزهاي آخر سال و يا اولين روزهاي سال جديد را در جبهه هاي جنوب و غرب به ميهماني شهدا مي روند؛ اما گويا حوادث پيش آمده در سال گذشته؛ مسير جديد را پيش روي متوليان اين برنامه ها ترسيم كرده بود.
و اين گونه بود كه بسيج، امسال را سال دانايي محوري اعلام كرد و همت خود را روي آموزش همه جانبه نيروهاي دانشجويي خود متمركز كرد. ولي در راستاي شعار امسال؛ همت مضاعف خود را در جايي سرمايه گذاري كرد به نام: معاونت روايت مقاومت. قسمتي از سوالات ما پيرامون چرايي و چگونگي اين طرح ملي، با گپ نيمه طولاني با كاظم بستاك، يكي از مسئولان ارشد بسيج برطرف شد.
وي در اين رابطه مي گويد:
وقتي به بيانات مقام معظم رهبري دقت مي كنيم؛ متوجه مي شويم كه ايشان مطالبه آرمان هاي انقلاب را وظيفه دانشجويان مي دانند. اين مطالبه جز با دانش و همچنين ارائه اين آرمان ها به عموم دانشجويان محقق نمي شود. حالا در اين بين، يا دانشجويان بصيرت و دانايي كافي به اين شاخص ها را ندارند يا اين كه در فضاي محدودي اين مطالبه گري را طرح مي كنند و در نهايت بعد از مدتي به فراموشي سپرده مي شود و بدتر اين كه بقيه دانشجويان احساس مي كنند از آنها سلب مسئوليت شده است.
اين در حالي است كه آنچه امام(ره) براي ما ترسيم كرده بود؛ در سه سطح انقلاب اسلامي؛ دفاع مقدس و نهضت جهاني اسلام، عين همان مواردي است كه مقام معظم رهبري همواره بر آن تاكيد مي كنند.
وي در باره محتواي دوره اي نيز گفت: هر سازماني بدون نيرو و كادر مناسب، هر اندازه هم به لحاظ ايدئولوژي و ساختار قوي باشد؛ در نهايت به شكست مي رسد. اساس اين دوره تربيت نيروهايي است كه اين 3 ماموريت جدي را پس از فهم عميق، در سطوح مختلف عملياتي كنند.
در حقيقت انتقال بصيرت و معنويت يا به عبارت بهتر، نهادينه كردن حكومت ديني ميان اين نخبگان و نيروهاي فعال، مهم ترين هدف ماست. چون دانشجويي كه تنها به معنويت بها دهد، درتلاطم هاي اجتماعي كم مي آورد؛ و دانشجويي هم كه فقط به سياسي كاري بپردازد، روزي مي رسد كه در مقابل دين موضع خواهد گرفت. كشور ما در آينده در دست همين دانشجويان قرار مي گيرد. پس بايد دانشجوياني بسازيم تا هم بصيرت عمار را داشته باشند و هم توان مالك. يعني بينشي درست و قدرت مديريتي بالا.
تلاش براي شبكه سازي مناسب
جامعه ما امروز نيازهايي دارد كه همزمان در راستاي رفع اين نيازها، بايد حكومت ديني نيز تحكيم شود. يكي از اين نيازها وحدت و انسجام در جبهه فرهنگي است. اين وحدت در قالب سازماندهي نيروها تهيه و تدارك شده است. به عبارتي فراخوان همين دانشجويان فعال بسيجي.
گام دوم براي عملياتي شدن اهداف، شبكه سازي اين نيروها براي پوشش فعاليت ها و هماهنگ كردن عملكردها است. اين گام، يكي از اساسي ترين گام هاست. در فتنه اخير، مهم ترين علت به چشم آمدن نيروهاي اندك خرابكار، همين شبكه سازي مناسب بود. حتي آنها توانسته بودند باهمين شبكه سازي، بقيه اقشار را هم براي تجمع هاي خودشان سازماندهي كنند.
به نظر مي رسد نيروهايي كه دراين اردو فراخوان كرديم و از ميان 100 نيروي فعال در كل كشور گزينش شده اند، قدرت سازماندهي كه دارند، خيلي بيشتر از عوامل اغتشاشگر باشد، با درنظر گرفتن اين نكته كه آموزش تئوريك و اصولي فعاليت هاي شبكه اي را نديده اند؛ باز هم ضريب نفوذ اين افراد در مراكز آموزشي خودشان زياد بوده است.
وي با بيان جمله اي از مقام معظم رهبري مبني بر وظيفه دانشجويان بسيجي گفت:
آقا در سال 79 فرمودند كه دانشجويان بايد دانشگاه ها را فتح كنند. اين فتح چنان داراي اثرات و بركاتي براي نظام و كشور است كه شايد بتوان از آن به جهاد در جبهه فرهنگي ياد كرد. فتح قلوب دانشجويان، اولين گام است. دانشجو فطرتي پاك دارد و اگر با استدلال هاي منطقي و با روشي درست با او گفتگو شود؛ به راحتي حقيقت را مي پذيرد. ويژگي دانشجو اساسا همين است. يعني او اشتباه مي كند ولي پس از دانستن حقيقت، اشتباه خود را مي پذيرد. وقتي قلب ها آماده شد، وقتي حقايق برايشان روشن شد؛ آن زمان است كه جنبش عدالت خواهي و مطالبه گري دانشجويي معني پيدا مي كند. وقتي از همه جاي كشور، دانشجويان يك صدا بر خواسته هاي خود اصرار كنند؛ وقتي آرمان هاي انقلاب را از مسئولان مطالبه كنند و علت محقق نشدن آن را در يك فضاي منسجم پرسش كنند، جوشش در مسئولين نيز بيشتر خواهد شد و اين فشار، باعث كارآمدي نظام نيز خواهد شد. و به نظر من معني اين جمله امام كه وحدت كلمه رمز پيروزي و تداوم انقلاب است، همين است.
مقدمه اي براي فتح قلب ها
اسلامي كردن دانشگاه ها هم از همين فتح دانشگاه نشأت مي گيرد؛ يعني ديگر اين دانشجو نيست كه بايد بر اساس عقايد استاد خود، تسليم شود؛ بلكه اين اساتيد هستند كه بايد بر اساس اصول ايراني اسلامي ارائه درس كنند و اين فضاي رخوت و غرب زدگي و عقب ماندگي برطرف مي شود. آن وقت
مي توانيم بگوييم دانشگاه، كارخانه انسان سازي است. همه اين موارد، اساس شكل گيري معاونت روايت مقاومت را تشكيل داد.
روايت يعني بيان واقعيت؛ آن هم واقعيتي كه در كلام منحصر نباشد و به هنرمندانه ترين شيوه ارائه شود. مقاومت هم به معني آن است كه ايستادگي را از گذشته تا به امروز و از امروز تا آينده، همواره با خود مرور كنند. مقاومت حضرت رسول(ص) براي تبليغ اسلام، مقاومت امام علي(ع) براي حفظ اسلام، مقاومت امام حسين(ع) براي احياي سيره نبوي و... تاريخ 8 ساله دفاع مقدس كه مقاومت ما در برابر همه جهان بود و امروز هم مقاومت ما در جبهه نرم و نيمه كه به مراتب ظرافت ها و ريزش هاي بيشتري نسبت به جبهه سخت دارد.
با توجه به نيازهاي دانشجويان در عرصه هاي مختلف فكري، اين دوره 12 روزه به عنوان دوره مقدماتي برگزار شد. در نظر گرفتن تحولاتي كه در آينده امكان وقوع دارند و آمادگي همه جانبه نيروهاي جوان كشور، باعث شد كه مباحث ارائه شده در اين دوره، فراگيري خاصي داشته باشد و شامل سرفصل هايي مانند تاريخ اسلام، مباحث معرفتي، تاريخ انقلاب و جنگ، بررسي مسائل منطقه اي مانند بحث افغانستان، كشمير، لبنان و فلسطين، تركيه و آذربايجان، عراق و... يا مباحث كلاني مانند آينده دنياي آمريكايي، بررسي مباني مهدوي و انقلاب جهاني، بررسي جريان صليبي و پروتستانتيسم انجيلي، بررسي جريان هاي معاند در طول انقلاب مانند جريان هاي سلفي، ليبرال، صهوينيسم، ماركسيسم و حتي جريان هاي برانداز معاصر و در يك كلمه بررسي جريان حق و شاخصه هاي جريان باطل و نبرد هايي كه از ابتداي تاريخ ميان اين دو جريان وجود داشته؛ پرداخته شود.
به عبارتي سيري را پيش برديم كه دانشجو در حين آموزش و دانايي، مديريت، مطالبه گري و تحليل را درك كند و فضايي برايش به وجود آوريم تا آن را تمرين كند.
هفت حاشيه برگزاري دوره جديد
در حين برگزاري اين دوره، دانشكده علوم حديث مانند دانشكده هاي علوم سياسي، اساتيد خرد و كلان مختلفي را به خود ديد، ولي با اين تفاوت كه برخلاف دانشكده علوم سياسي، همه اين اساتيد، به لحاظ گرايش در يك جبهه و در كنار يكديگر بودند.
1. صفار هرندي، وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي با موضوع بررسي دوره سازندگي، يكي از جالب ترين اساتيد اين دوره محسوب مي شد. او عريان تر از مابقي اساتيد پيرامون غائله برخي همراهان رييس جمهور صحبت كرد و در نهايت ايشان را محكوم كرد. استدلال او نيز درست بود چون يا اين همراهان در مسير انقلاب هستند و بنابراين بايد ايران را براي اسلام بخواهند، يا اين كه خارج اين جريان هستند و بايد در مورد آنها تجديد نظر كرد. صفار طرح مساله اي مانند مكتب ايراني آن هم در بين جلسه اي كه بسياري از نگاه هاي داخلي و خارجي روي آن متمركز است؛ امري خطرناك و ضربه اي شديد به ايران انقلابي مي دانست كه چندان نمي توان با اغماض از كنار آن عبور كرد.
2. سردار رحيم صفوي، با تمركز روي علل وقوع جنگ در عرصه ملي و منطقه اي، و در نهايت بيان خاطرات آن روزهاي خطر، گذشته اي را مرور كرد كه قدرت ايمان و اخلاص مردان آن روزگار، باعث مي شد تا 340 جوان، شبانه به يك لشكري حمله ور شوند. هر چند كه زندگي روزمره و دور شدن از آن فضاي معنوي و ايماني اينك او را به جايي رسانده كه به گفته خودش امروز، تكيه اش بيشتر روي عقلانيت و ابزار باشد و به هيچ وجه حاضر نباشد چنين عملي را دوباره مرتكب شود.
3. حسن عباسي، آينده دنياي آمريكايي را حتي با درنظر گرفتن شاخصه اقتصاد، بسيار سياه و تاريك ترسيم كرد و با استفاده از مستندهايي كه خود آمريكايي ها تهيه كرده بودند، به تشريح علل اين اضمحلال از درون پرداخت. ترسيم 4 ويژگي اصلي آمريكا يعني استكبار،
فتنه بالذات، شيطان بزرگ و ام الفساد بودن اين كشور را كه از بيانات امام(ره) استخراج كرده بود؛ قبل از مباحث اقتصادي تشريح كرد.
4. وقتي مستندساز «شير دره پنج شير» را ببيني، متوجه مي شوي كه چه اندازه محيط روي ظواهر و قيافه انسان ها تاثير گذار است! محمدحسين جعفريان كه سابقه دو دوره رايزني فرهنگي در افغانستان را نيز دارد؛ دل خوني از سياست هاي منفعلانه ايران در قبال افغانستان داشت. او در نهايت به جلسه خصوصي كه با مقام معظم رهبري داشت اشاره كرد و گفت كه نظرش را پيرامون برقراري اتحاد در افغانستان داده است و تاكيدش براي همگرايي گروه هاي افغان روي مساله وحدت زباني، يعني زبان فارسي است. روشن شدن تفاوت ميان القاعده با طالبان، از محسنات اين جلسه بود؛ به عبارتي فهميديم با وجودي كه بن لادن داماد ملاعمر است و القاعده با طالبان فاميل شده، ولي طالباني ها خيلي بهتر از القاعده اي ها هستند! چون حداقل دستشان در جيب اجنبي ها نيست و هدف ظاهرا(!) خوبي داشتند؛ برخلاف القاعده كه با هدف انتقام از روسيه و برگرداندن شمشير جهاد از سمت فلسطين به سوي افغانستان تشكيل شد و هنوز هم با اشاره آمريكايي ها دست به اقدام مي زنند.
5. اسكندر حسين اف، يك آذربايجاني تبعيد شده بود كه حكومت لائيك آذربايجان، اجازه ورود به كشورش را نمي دهد. وقتي فكر مي كنم كه بيشترين سرمايه گذاري به لحاظ سياسي را ايران در آذربايجان انجام داد و بيشترين بهره اش را اسرائيلي ها و آمريكايي ها بردند، بيشتر مي فهمم كه بي عرضگي در مديريت يعني چه... آذربايجاني كه بيش از 80 درصد از مردمش شيعه هستند و بيشترين قرابت فرهنگي را ميان همه كشورهاي جهان نسبت به ايران داراست. بررسي وضيعيت فرهنگي اين كشور به خصوص حجاب، مساله اي بود كه حسين اف سعي در طرح آن داشت. دانستن اين نكته كه مراسم حجاب گذاري خانم ها در آذربايجان، چيزي مانند مراسم عمامه گذاري روحانيون در ايران است؛ خيلي جالب توجه بود. گويا بعد از اين مراسم، زنان محجبه اجازه انجام هر كاري را ندارند، مثلاً اجازه تردد از بعضي محلات بدنام را ندارند، در هر حال، اگر دست به كارهاي غيراسلامي بزنند، از سوي جامعه متدينين به او اين نكته گوشزد مي شود كه يا حجابت را بردار و ما را بدنام نكن، يا اين عمل را ترك كن. به نظر من در جامعه متدين آذربايجان، هر فرد، خودش نوعي گشت ارشاد هم هست و سنت امر به معروف در آنها همچنان پوياست.
6. مدل شيعي مقاومت و بازخواني مدل هاي جنگي، از جمله مباحث جديدي بود كه دراين دوره توسط اساتيد مختلف تحليل شد. دانستن اين نكته كه شبكه سازي و سازماندهي نيروها «جنگ نيمه» نام دارد و مهمترين كارايي اين سبك در يك سال اخير نشان داده شده؛ از مهمترين مباحث آموزشي اين دوره بود. انجام فعاليت هاي خيريه و يا دادن فتواهايي مانند ازدياد در توليد نسل نيز يكي از محورهاي اين مدل از جنگ است. شايد مثال آن براي شما نيز جالب باشد كه تركيه قصد تسخير آلمان و الجزاير قصد تسخير فرانسه را داشت. به عبارتي وجود ترك ها و عرب ها در اين دو كشور و ميزان بالاي زاد و ولد ميان اين نسل هاي نيمه اروپايي، علاوه بر رواج اسلام، اهرم فشار قوي براي اين مردمان نيز محسوب مي شود. در هر حال اين حركت آنها از ديد غربيان دور نماند و آنها هم با تصويب قوانيني مانند جرم بودن استفاده از نشان هاي اسلامي مانند حجاب، سعي در جلوگيري از ظهور و بروز اجتماعي آنهاست.
7. ايران صغير، موضوعي بود كه سليم غفوري، از زاويه پژوهشگري آن را مورد واكاوي قرار داد. كشمير و مناقشات اين حوزه، دست اندازي انگليس در اين منطقه و حضور انقلاب اسلامي و ولايت فقيه در اين قطعه از سرزميني كه طي ساليان مورد مناقشه و دست اندازي واقع شده، از اهم مسايلي بود كه غفوري سعي در بيان آن داشت. وجود مدارسي به نام شهيد مطهري در اين منطقه، تسلط بالاي آنها به زبان فارسي و حتي پيگيري برنامه هاي شبكه هاي ايران، جالب توجه ترين رفتارهاي كشميري ها از منظر دانشجويان بود.

 



خشت اول

اگه استپ كنم،آزادم مي كني؟!
بچه كه بوديم (در كمال افتخار هنوز هم هستيم!)، ميان بازيها يكي استپ آزاد بود يك بالا بلندي. از هيجان انگيزترين بازي هاي دوران خردسالي بود. استپ آزاد اينگونه بود كه يكي گرگ مي شد(تعداد گرگ متناسب با تعداد افراد بود) مي افتاد دنبال بقيه. بقيه هم از زمان شروع بازي شروع مي كردند به جيغ زدن و دويدن تا نفس آخر! گرگ كه به تو مي رسيد و محاصره مي شدي و هيچ راه فراري از چشم هاي از حدقه درآمده گرگ كه نبود، دو دستت را مثل علامت پيروزي مي بردي بالا و مي گفتي: استپ! (برخي از بچه ها هم مي گفتند موچم) گرگ هم سرافكنده و خشمگين زوزه اي مي كشيد و از محل حادثه كنار مي كشيد و مي رفت سراغ ديگري! و هر از چندگاهي خودش يا گرگ ديگر مي آمد و سركي مي كشيد تا كسي به اين طعمه نزديك نشود. اين وسط يك دوست، يك نفر كه وقتي درحال گرفتار شدن در پنجه گرگ بودي نگران ايستاده بود و كنجكاوانه نگاهت مي كرد، دور از چشم گرگ سريع مي دويد طرفت و دستش را مي زد به دستت و مي گفت: آزاد!
و تو هيجان زده و خوشحال از بند گرگ رها مي شدي چرا كه اگر تا آخر بازي در حال استپ مي ماندي بايد اسير گرگ مي شدي!
بالابلندي اما فرقش اين بود كه وقتي گرگ دنبالت مي دويد تو بايد نزديك ترين بلندي مثل لبه باغچه را پناه مي گرفتي و مي رفتي آن بالا تا شر گرگ كم شود و برود سراغ ديگري! در هردو بازي اگر دست گرگ در حال دويدن مي خورد به تو، آنوقت تو گرگ مي شدي!
چه زود گذشت...خدايا! گرگ نفس در اين بازي دنيا وحشيانه دنبالم مي كند، اين درنده بي رحم سريعتر از پاي ثانيه ها عمر مرا تهديد مي كند، مي ترسم نفس كم بياورم، مي داني كه اگر دستش به من بخورد گرگ مي شوم، خدايا! ارتفاع بلندي ها خيلي بالاست، سر زانوانم مي سوزد از بس كه پريدم و دستم به آن بالا نرسيد و خوردم زمين. خدايا! مي شود در آغوشم بگيري و مرا بگذاري آن بالا؟! خدايا! اگر استپ كنم آزادم مي كني...؟! حالا كه دوباره گرگ ها در شهر آزاد شدند، تنها پناه ما خود توئي كه نگذاري دوباره به دام بيافتيم...
عطيه السادات حسيني نيا

 



اتاق انتظار

عليرضا عمادي- اسلام مظلوم ترين دين جهان است و شما مظلوم ترين امام جهان. تا نيايي ديواري كوتاه تر از ديوار ما نيست! جور كم فروشي كمپاني هاي اسلحه سازي غرب را ما بايد بكشيم! تاوان قدرت نمايي و نظريات ورشكسته غرب را ما بايد بدهيم، در ازاي هر ترقه اي كه در هر جاي جهان مي تركد ما مسلمانان به زندان مي رويم، همه صندلي هاي برقي بايد با يك مسلمان تست شوند، تمام روش هاي روز شكنجه بر بدن ما آزمايش مي شوند و اصلاً گوانتانامو را براي همين ساختند، همه ستاره هاي هاليوود با نقش ما معروف شدند، بورس وال استريت از خون ما جان گرفت و بسياري از سياستمداران حقوقشان را مديون ما هستند. خاورميانه، مهد اسلام، داغ ترين زمين دنياست و اگر سرزمين هاي ما نبود بي بي سي اخبار كجا را پوشش مي داد و فاكس نيوز در گزارش ويژه اش از كدام منطقه و كدام مردم، غول بي شاخ و دم تروريست را مي ساخت!؟ راستي اگر ما نبوديم اين سگ هار استعمار پاچه كه را مي گرفت؟
مسيح (ع) مي گفت : هر كه بر رخساره راست تو طپانچه زند ديگري را نيز به بسوي او بگردان و هر كه قباي تو را بگيرد عباي خود را نيز بدو واگذار(1). حالا كجاست تا ببيند پيروان مسيحيت مهرباني خنجر زير گلوي اسلام مظلومي گذاشته اند كه نه دست تعدي بر كسي دراز كرده و نه رداي كسي را به غارت برده. هر چند؛ اين روز ها حال و روز مسيح هم بهتر از شما نيست، او هم خون دل مي خورد از دست اين راهبان گبر مسلك مقدس مآب. او هم براي آمدنتان دست به دعا برداشته كه صداي شيطان از واتيكان مي آيد. اما شما كه بيايي صحنه عوض مي شود. ديگر ما سوژه داغ و بلا نيستيم و اينبار آنها مخاطب اخبار ما خواهند شد. سياست جهان را ما تعيين مي كنيم نه واشنگتن كه 70 سال مديريت گاوچرانها چيزي نداشت جز رنج و درد و فقر و فساد. آن روز رود سند هر قدر هم كه طغيان كند ديگر مسلماني آواره نخواهد شد.
1- انجيل متي باب پنجم - آيه38

 



خبري كه هم اكنون به دستمان رسيد...

سيد محمد عماد اعرابي- همزمان با سالگرد حادثه يازدهم سپتامبر، يك هواپيماي توپولوف كه بسيار خسته به نظر مي رسيد خود را به طبقات مياني سازمان ملل كوباند و اين سازمان و نهادهاي مربوطه اعم از شوراي امنيت و ديده بان حقوق بشر و دست اندر كاران آنها را يكجا به هوا فرستاد (سلامتي آقاي راننده صلوات!). هنوز ماهيت اين افراد مشخص نشده و هيچ گروهي مسئوليت آن را به عهده نگرفته است. خبر هاي رسيده از گوشه و كنار جهان حاكي است به دنبال اين اقدام مشعشعانه در ايالات متحده و اكثر كشورهاي غربي يك هفته عزاي عمومي اعلام شد همچنين برخي از كشورها كه به دلايل امنيتي از ذكر نام آنها معذوريم اين روز را به عنوان عيد ملي اعلام كردند. گفتني است همزمان با اين رويداد نيروهاي اسرائيل پس از62 سال، كليه مواضع خود را ترك كردند و اراضي اشغالي را به صاحبانش برگرداندند، ارتفاعات جولان براي نخستين بار از زمان اشغال آن تا كنون به نيروهاي سوري بازگردانده شد و مرزداران لبنان براي اولين بار اجازه مرخصي يافتند. از عراق و افغانستان خبر مي رسد نيروهاي اشغالگر بند و بساط خود را جمع كرده اند و آماده بازگشت به كشورشان شده اند. امدادگران آمريكايي در تلاشند تا لااقل آن قسمتي از قوانين جهاني را كه به آنها حق وتو مي داد سالم از زير آوار بيرون بكشند. گزارش ها حاكي از آن است كه در همين مدت زمان اندك از نابود شدن اين نهاد مؤثر جهاني (!) آمار گرسنگان جهان به نصف كاهش پيدا كرد و بسياري از كشورهاي مستعمره به استقلال كامل رسيدند و حكومت هاي مردمي زمام امور را به دست گرفتند.
رئيس جمهور آمريكا بلافاصله در يك كنفرانس خبري حاضر شد و اين اقدام را محكوم كرد. وي ادامه داد ايالات متحده بار ديگر اسير تروريست شده است و خاطر نشان كرد براي مبارزه با تروريست ها، كشورهاي جهان يا با ما هستند يا با هر كه مي خواهند باشند، همان لشگركشي هاي قبلي براي هفت پشتمان بس است! (صداي سوت و كف حضار) يكي از خبرنگاران آمريكايي كه به علت تعويق در اقساط به تازگي خانه اش توسط بانك مصادره شده بود از آقاي رئيس جمهور درباره اقتصاد شكوفاي آمريكا سؤال كرد كه ايشان در جواب او با يك حركت سر به يكي از حضار اشاره كرد و گفت سامي! خبرنگاري ديگر از مسئله هسته اي ايران وآثار تحريم ها پرسيد و پاسخ شنيد : برو بابا! اين تحريم ها رو كه همه پيچوندن! البته اين پاسخ از جانب حضار بود نه شخص آقاي رئيس جمهور كه ايشان اعتقاد داشتند بايد تحريم هاي بيشتري اعمال كرد (صداي قهقهه حضار) ناگهان خانم بروني از پشت پرده به روي سن آمدند، ايشان پس از اينكه با تعجب حاضرين مواجه شدند توضيح دادند: از آنجايي كه بنده حوصله ام در خانه سر مي رود لذا به خانه همه دوستان سر مي زنم و... (چهره حاضران گل انداخت) اين افتخار ملي فرانسه ضمن حمايت از همه مباحث مطروحه انفجار سازمان ملل را محكوم كرد و براي همه
جان باختگان آن اظهار تأسف كرد و گفت : انگار كه داغ صد شوهر يك جا ديده باشم! حيف شد كه از دنيا رفتند، مي توانستم در مواقع بي حوصلگي به آنها هم سري بزنم اما افسوس! حضار در حالي كه لب پايين را به غايت توسط دندان بالا مي فشردند خواستار بيرون انداختن او از محل كنفرانس شدند، در همين حين يكي از محافظان به ايشان فرمود : يه آقا بيرون كار تون داره و يه چيزايي ميگه! و خانوم بروني با شتاب مجلس را ترك كردند. حاضرين نفس راحتي كشيدند و آماده پرسش سؤالاتشان شدند كه جايگاه را خالي ديدند و هرچه چشم انداختند خبري از آقاي رئيس جمهور نبود. همزمان شايعه اي با اين مضمون دهان به دهان مي چرخيد : اون آقايي كه رفته بود دم در آقاي رئيس جمهور بود. پس از اتمام كنفرانس، خبرنگاران به محل حادثه رفتند و با كمال تعجب ديدند نيروهاي خودجوش مردمي اقدام به تأسيس يك مك دونالند مجهز براي استفاده عموم به جاي اين سازمان جهاني كرده اند!

 



پيشنهاد چي؟

اين شب ها ديگر نه رمضان الكريم است كه حال نداشته باشي و پاي تلويزيون تا نيمه هاي شب ولو باشي و نه جام جهاني است و فرصت سر چرخاندن از جلوي قاب جادو را نداشته باشي، تابستان است و فراغت و تعطيلات...پس چه بهتر كه دو ساعت را بنشيني پاي يك كلاس درس طولاني اما فوق العاده جذاب و ديدني كه از تاريخ صدر اسلام تا همين روزهاي حماسه و مقاومت در جنگ تحميلي را برايت به تصوير مي كشد، نمايش «شب آفتابي» تركيبي از نور و صدا و موسيقي و انفجار و وعظ و شعر و ...اين شب ها را از دست ندهيد و خودتان را هر طور شده به انتهاي اتوبان بسيج محل لشكر 27 محمدرسول الله (ص) برسانيد. براي رزرو بليت هم 66760369 - 66721717 اين شماره ها در خدمت شماست. لذت تماشاي هبوط آدم تا عاشوراي حسيني، رسالت نبوي و غربت فاطمي، انقلاب حضرت روح الله و هشت سال مقاومت و... حتما براي نسل ما كه عادت كرده همه چيز را شعاري و كليشه اي ببيند، خيلي خاطره انگيز است. بهزاد بهزادپور با دست پر نشان داده كه مي شود، شاهكارهاي بي ادعايي را خلق كرد و هنر متعهد را زنده نگه داشت.

 



ساعت 25

ميان جاده ها ي ابر...كسي تو را مي خواند. كسي كه نام تو را، به زيبايي تمام، صدا مي كند. كسي كه دوستت
مي دارد...كسي كه، مثل هيچ كس نيست...و تو چه شوق عجيبي داري...انگار كه سال هاي سال است منتظر بوده اي... به سان كودكي كه انتظار تحفه اي از پيش وعده داده شده را مي كشد...و با تمام وجود سر بر مي گرداني و خيره مي شوي به انتهاي جاده اي كه هر گز انتهايي نداشته است و حالا...درست همين حالا كه وقتش رسيده است، با ترديد از خودت مي پرسي من؟ هنوز مرددي. كه آيا واقعا تو را
مي خوانند يا نه؟ و باورش شيرين و سخت است...پس باور كن...چرا كه روزهاست كه سفر كرده اي، سفر كرده اي به خانه اي ديگر...به راهي ديگر...به... بگذريم...هرچه باشد تو گذشته اي... گذشته اي از تمام چيزهايي كه با تمام حقارتشان، لذتي براي آدمي دارند. هر چه باشد تو پشت كرده اي؛ پشت كرده اي به روي تمام حرف ها و يادهايي كه سرت را گرم و دلت را غافل مي كردند. هر چه باشد تو لب بسته اي... زبان به كام عطشناك گرفته اي و هيچ نگفتي...نگفتي آنچه را كه گاهي از سر بي كاري، بي حرفي و بي خبري مي گفتي...حالا روزهاست كه تو ديگر نه بيهوده مي بيني و نه بيهوده مي شنوي و مي گويي؛ نه اينكه نتواني...نه... بلكه نخواستي. پس به خود بنگر. و اين گونه تو در عبور ثانيه هاي اين روزها، ذوب شدي...ذوب شدي در او و حالا كسي تو را مي خواند...كسي كه مثل هيچ كس نيست... و تو به هر سويي كه رو مي كني او را نمي يابي جز در نهان خانه دلت...دلت را كه بنگري...نوري ميانش پرپر مي زند... و نا گاه خود را زلال مي يابي...گويي تمام ابرها از تو عبور مي كنند...حالا ديگر ماه عاشقي به سر رسيده...مراقب خودت باش! مراقب دلت باش! اگر به غبار زمانه تيره و تار نشود...اگر كه رخشان و پر تلالو بماند، روزها و ماه ها و سال هاي عاشقي براي تو، هرگز پايان نمي پذيرد.
نيلوفر حيدري

 



همسايه، همسايه است

ساعت تقريبا 10 صبح است و اطراف دكه روزنامه فروشي مطابق معمول شلوغ. جلوي سبد روزنامه ها مرد ميانسالي ايستاده كه با دقت تيتر روزنامه ها را بررسي مي كند! انگار متوجه چند نفري كه پشت سرش ايستاده اند نشده است.
تيتر يكي از نشريات اين است: نزديك به 180 روستا در پاكستان در معرض نابودي قرار دارند...
چند جوان هم مجله اي كه ظاهرا مربوط به ماشين است ورق مي زنند، و آنطرف تر هم هفته نامه ها چيده شده...خانم مسني از مسئول دكه تقاضاي يك نشريه آشپزي مي كند، و خلاصه زندگي جريان دارد!
تقريبا بيست قدم آنطرف تر، چادري زده اند و چند نفري پاي آن مشغول صحبتند...روزنامه ام را مي خرم و به سمت چادر حركت مي كنم. همانطوريكه حدس مي زدم چادر هلال احمر است، و روي صندوقي كه كنار آن گذاشته شده نوشته: كمك به مردم مظلوم پاكستان!
كنار چادر چند بسته آب معدني و دو سه تا جعبه مقوايي گذاشته شده است و كف صندوق هم چند تا اسكناس تاخورده بيشتر نيست...برايم سوال مي شود كه چرا صندوق خاليست؟ نكند مردم درگير زندگي اند و مشكلاتشان اجازه فكر كردن به مسائل پاكستان را نمي دهد!
نمي دانم...
چند دقيقه اي منتظر مي شوم. مرد ميانسالي كه توي دكه بود بعد از بررسي كل نشريات! و خريد يك روزنامه به سمت من و چادر مي آيد. ظاهرا موتور سيكلتي كه اينجا پارك شده متعلق به اوست. روزنامه را تا مي كند و مي گذارد روي فرمان موتور، بعد از پول خرد هايي كه لابد از بقيه پول روزنامه است يك پانصد توماني برمي دارد و به سمت صندوق مي رود.
با مسئول كنار چادر خوش و بشي مي كند و مي گويد من هر روز به جاي صدقه دادن پولم را به مردم پاكستان كمك مي كنم، بالاخره شرايط آنجا فرق مي كند!
چند لحظه بعد صداي ترمز تاكسي زرد رنگي توجهم را به خودش جلب مي كند. در تاكسي باز مي شود و يك مرد با كيسه دارو و دفترچه بيمه پياده مي شود. كنار صندوق مي ايستد، به زحمت توي جيب پشتنش دست مي كند و يك هزار توماني مي اندازد توي صندوق و هنوز چند قدمي دور نشده كه پيرزني از راه مي رسد و او هم پولش را مي اندازد!
مرد ميانسال هنوز مشغول صحبت است كه يك وانت كنار چادر مي زند روي ترمز، و راننده پياده مي شود و از عقب ماشين يك بسته آب معدني به مسئول چادر مي دهد و مي رود.
نگاهي به خيابان مي اندازم. پر است از ماشين و موتور، و در پياده رو هم مردم در حال رفت و آمدند...
با خودم مي گويم نكند در زرق و برق زندگي، همسايه هامان را فراموش كنيم...
احمد طحاني از يزد

 



طنز سوم

ماسيد تيتر در دهن روزنامه ها:
كار خورندگان اراضي تمام شد!
يعني كه هاي و هوي زمين خواري فلان
با يك طنين چكش قاضي تمام شد
برخي ملاحظات در اين بين شد لحاظ
از هر لحاظ راضي راضي تمام شد
گل از گل وكيل مدافع شكفت و بعد
تكهاي قاضي و متقاضي تمام شد
منشي نوشت آنچه بيان گشت و كار حكم
با اين مسوّدات بياضي تمام شد
بستند يك جريمه ز بعد محاسبات
اين روضه با زبان رياضي تمام شد
حالي به هم رسيد و به آينده وصل شد
آن قيل و قال دوره ماضي تمام شد
¤
تا چند گير قافيه بازي كني مرا
خود را بباز قافيه، بازي تمام شد!
استاد بوالفضول الشعرا

 



طعم گيلاس

محمد عرب لو- دستش را محكم گرفته بود به جعبه تا باز رها نشود و بساطش ولو شود كف اتوبوس. دفعه قبل كه از روي يك دست انداز رد شدند، اتوبوس تكان شديدي خورد، همه چيزش پاشيد روي زمين و با هزار زور و زحمت وسايلش را از زير صندلي ها بيرون كشيد، يكي،
دو تاشان هم گم شد؛ كلي هم به جان شهرداري نق زد كه اين چه وضع خيابان است؛ پر از چاله، چوله. اما اينبار حواسش جمع بود، يك دستش به ميله بود و با دست ديگر سفت وسايلش را چسبيده بود. چاله چوله هاي راه را هم حفظ شده بود البته اگر كسي هوس نكند دوباره دستي به اين آسفالت نيمه جان خيابان بكشد و به بهانه سيم كشي يا لوله كشي زمين را شخم بزند.
در و پيكر جعبه اش را هم درست كرده بود تا ديگر با هر تكاني يا ضربه اي دهان باز نكند و دردسر ساز شود كه ديگر حال و حوصله گم شدن چيزي را نداشت.
ديروز كه به محل كارش رفت ديد شروع كرده اند به رنگ آميزي ديوار، همه چيز به هم ريخته بود و ديگر فضايي براي كار كردن نبود. جاي ديگري هم نمي توانست كار كند، براي همين دست از پا دراز تر برگشته بود خانه و در جواب مادرش سري تكان داد و فقط گفت كار تعطيل است. امروز قرار گذاشته بود يك سري به آنجا بزند تا ببيند اوضاع چطور است، كارشان تمام شده يا نه! ديروز كه از نقاش پرسيده بود كي تمام مي شود قول امروز صبح را به او داده بود اما چشمش آب نمي خورد كه اين كار حداقل دو روزي نانش را آجر كند. صداي ترمز اتوبوس را كه شنيد پايش را به زمين فشار داد و با دستانش محكم ميله و جعبه را چسبيد، به خير گذشت و اتفاقي نيافتاد، نفس راحتي كشيد كه ايستگاه بعد بايد پياده شود و از شر اين اتوبوس و تكان هاي آن هم خلاص مي شود.
به ايستگاه كه رسيد پياده شد و به طرف حسينيه حركت كرد. هنوز نرسيده بود كه از دور ديد نردبان و سطل رنگشان را جمع كرده اند و كنار در گذاشته اند، خيالش راحت شد و در دلش هم دعايي به جان اوستا نقاش كرد كه اينقدر خوش قول بوده. جلوتر كه رفت هنوز بوي رنگ و تينر بيني اش را قلقلك مي داد اما باز به بي كاري مي ارزيد. ايستاد و كمي به ديوار كه حالا خوش آب و رنگ تر شده بود نگاه كرد، جمله اي هم روي آن نوشته شده بود، آن را خواند و بعد لبخند بر لبانش نشست. سر حال تر از هميشه پاي ديوار، درست زير آن جمله نشست و جعبه اش را روي زمين گذاشت، قوطي هاي واكس را روي آن چيد و فرچه ها را هم كنارش گذاشت. با خودش عهد كرد هميشه، همين جا، زير همين جمله، بساطش را پهن كند:
و نريد أن نّمنّ علي الّذين استضع فوا ف ي الأرض و نجعلهم أئ مّه و نجعلهم الوارثين

 



بوي بارون

در نوبتي دوباره دلت را مرور كن!
از غم به هر بهانه ممكن عبور كن!
رحمي كن اي عزيز به آبادي خودت!
فكري براي كشتن اين بوف كور كن!
اي خيس گريه هاي كدورت، كمي بخند!
اين ابرهاي مملو تب را صبور كن!
گيرم تمام راه تو مسدود شد، بگرد!
يك آسمان تازه و يك جاده جور كن!
من بي شبيه تر ز تو با شب نديده ام
با شعله در برودت ذهنم خطور كن!
ياغي! هبوط فرصت تقسيم سيب نيست
ياغي گري نكن...و خدا را مرور كن!
فرهاد صفاريان

 



يادداشت سوم

در آيه اي از انجيل آمده است «او در جايگاه پالاينده و خالص كننده نقره خواهد نشست.»
اين آيه برخي از خانم هاي كلاس انجيل خواني را دچار سردرگمي كرد. آنها نمي دانستند كه اين عبارت در مورد ويژگي و ماهيت خداوند چه مفهومي مي تواند داشته باشد. از اين رو يكي از خانم ها پيشنهاد داد فرايند تصفيه و پالايش نقره را بررسي كند و نتيجه را در جلسه بعدي انجيل خواني به اطلاع سايرين برساند.
همان هفته با يك نقره كار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل كارش ملاقات كند تا نحوه كار او را از نزديك ببيند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از كنجكاوي در زمينه پالايش نقره چيزي نگفت.
وقتي طرز كار نقره كار را تماشا مي كرد، ديد كه او قطعه اي نقره را روي آتش گرفت و گذاشت كاملاً داغ شود. او توضيح داد كه براي پالايش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جايي كه داغ تر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصي هاي آن سوخته و از بين برود.
زن انديشيد ما نيز در چنين نقطه داغي نگه داشته مي شويم. بعد دوباره به اين آيه كه مي گفت: «او در جايگاه پالاينده و خالص كننده نقره خواهد نشست» فكر كرد. از نقره كار پرسيد آيا واقعاً در تمام مدتي كه نقره در حال خلوص يافتن است، او بايد آنجا جلوي آتش بنشيند؟
مرد جواب داد بله، نه تنها بايد آنجا بنشيند و قطعه نقره را نگهدارد بلكه بايد چشمانش را نيز تمام مدت به آن بدوزد.. اگر در تمام آن مدت، لحظه اي نقره را رها كند، خراب خواهد شد.
زن لحظه اي سكوت كرد. بعد پرسيد: »از كجا مي فهمي نقره كاملاً خالص شده است؟« مرد خنديد و گفت: »خوب، خيلي راحت است. هر وقت تصوير خودم را در آن ببينم.»
اگر امروز داغي آتش را احساس مي كني، به ياد داشته باش كه خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگريست تا تصوير خود را در توببيند.
با خودش فكر كرد كه خدا در حال نگريستن به اوست و او درحال گذراندن هر شرايطي كه باشد، در نهايت فردي بهتر خواهد بود و اين جملات در ذهنش مرور شد: »زندگي چون يك سكه است. تو مي تواني آن را هر طور كه بخواهي خرج كني، اما فقط يك بار.»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14