(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30  شهريور 1389- شماره 19745

زكات قدرت
اوصاف محبين
شاخص هاي استكبار
تپش قلم
زن و شوهر، لباس يكديگر
گفتاري پيرامون آسيب شناسي اصرار و پافشاري در حوزه هاي فردي و اجتماعي
اصرار نكن



زكات قدرت

قال الامام علي(ع): زكاه القدره ، الانصاف.
امام علي(ع) فرمود: زكات قدرت، انصاف است.(1)
1- غررالحكم، ج4، ص501

 



اوصاف محبين

از امام صادق(ع) روايت شده است كه محبت خدا هنگامي كه بر باطن عبد بتابد، او را از هر مشغول كننده اي و هر ذكري جز خدا خالي مي كند، عاشق و محب از نظر باطن نسبت به خدا خالص ترين مردم است، ازنظر گفتار راست گوترين آنان است، از نظر پيمان وفادارترين مخلوق است و ازنظر عمل پاك ترين ايشان است و ازنظر ذكر و ياد حق صاف ترين و از نظر وجود، عابدترين انسان هاست، فرشتگان هنگام مناجات، به او مباهات مي كنند و به ديدنش افتخار مي نمايند، خدا به وسيله عاشقش سرزمين ها را آباد مي كند و خدا به سبب كرامتش بندگانش را اكرام مي كند، هنگامي كه با سوگند به حق او، از خدا درخواست حاجت كنند، عطايشان مي نمايد و بلا را به رحمتش از آنان دفع مي كند، اگر مردم منزلت و قدر او را نزد خدا بدانند به چيزي جز خاك قدم او به خدا تقرب نمي جويند.(1)
1- مصباح الشريعه، باب92

 



شاخص هاي استكبار

سؤال: به راستي مستكبرين واقعي چه كساني هستند و شاخص هاي استكبار ورزيدن آنان چگونه است؟
پاسخ:
در چندين آيه، از آيات قرآن، «استكبار» به عنوان يك صفت ويژه كفار به كار رفته، و از همه آنها استفاده مي شود، كه منظور از آنها تكبر از قبول حق است. در سوره «نوح» آيه 7 مي خوانيم: «و اني كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم في آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا: «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزي، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را برخود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند» و در سوره «منافقين» آيه 5 مي خوانيم: و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا روسهم و رايتهم يصدون و هم مستكبرون؛ «و هنگامي كه به آنها بگوئي بيائيد تا رسول خدا براي شما آمرزش بطلبد، سرپيچي مي كنند و آنها را مي بيني كه مردم را از راه حق باز مي دارند و استكبار مي ورزند». و در سوره «جاثيه» آيه 8 درباره همين گروه مي خوانيم: يسمع آيات الله تتلي عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها: «آيات خدا را كه بر او خوانده مي شود مي شنود، اما چنان با حالت استكبار اصرار بر كفر دارد كه گوئي آن آيات را هرگز نشنيده است»! و در حقيقت، بدترين استكبار ، همان تكبر از قبول حق است، چرا كه تمام راه هاي هدايت را به روي انسان مي بندد، و تمام عمر در بدبختي و گناه و بي ايماني مي ماند. علي(ع) در «نهج البلاغه» در خطبه «قاصعه» صريحا شيطان را به عنوان «سلف المستكبرين» (پيشكسوت و سر سلسله مستكبران) معرفي مي كند، چرا كه او نخستين گام را در مخالفت با حق و عدم تسليم در مقابل اين واقعيت كه آدم از او كامل تر است برداشت. و به اين ترتيب، تمام كساني كه از پذيرش حق سر باز مي زنند، خواه از نظر مالي تهيدست باشند، يا متمكن، مستكبرند، ولي نمي توان انكار كرد كه در بسياري از اوقات، تمكن زياد مالي سبب مي شود كه، انسان از پذيرش حق خودداري كند. در «روضه كافي» از امام صادق(ع) مي خوانيم:و من ذهب يري ان له علي الاخر فضلا فهو من المستكبرين، فقلت انما يري ان له عليه فضلا يالعافيه اذا راه مرتكبا للمعاصي؟ فقال هيهات هيهات! فلعله ان يكون قد غفر له، ما اتي، و انت موقوف تحاسب، اما تلوت قصه سحره موسي(ع): «كسي كه براي خود بر ديگري امتياز قائل است، از مستكبران است، راوي حديث مي گويد: از امام پرسيدم: كه آيا مانعي دارد اگر انسان كسي را مشغول گناه ببيند، براي خود كه مرتكب گناه نيست. امتيازي بر او قائل باشد؟ امام فرمود: اشتباه كردي! چه بسا خدا سرانجام گناه او را ببخشد، ولي تو را در پاي حساب حاضر سازد، آيا قصه ساحران زمان موسي(ع) را در قرآن نخواندي» (كه يك روز، به خاطر پاداش فرعون و تقرب به دربار او حاضر شدند در برابر پيامبر اولواالعزم پروردگار قيام كنند، ولي با ديدن چهره حق ناگهان تغيير مسير دادند، تا آنجا كه در برابر تهديد فرعون به كشتن نيز مقاومت كردند و خدا آنها را مشمول عفو و رحمت خود قرار داد؟!(1)

1- تفسير نمونه، ج 11، ص 912

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
¤ آنگاه كه داراي قلب سليمم، هرگاه سنگي را از سرراهي بردارم، احساس مي كنم كه جاده اي را در درونم هموار كرده ام!
¤¤¤
¤ وقتي كسي را فريب مي دهيم، عملاً به همه اجازه داده ايم كه ما را فريب دهند، عاقل هرگز فرمان حمله به خويش را صادر نمي كند.
¤¤¤
¤ رياكاران در عرصه موفقيت هاي كوچك، شادي هاي بزرگ و در هنگام مشكلات خودساخته، فريادهاي فرافكنانه مي كنند!
¤¤¤
¤ اگر بدانيم كه بزرگترين حقي كه ديگران بر ما دارند از كوچكترين حقي كه خود به گردن خويش داريم كوچكتر است، «خودسازي» اولويت اول مي شود.
¤¤¤
¤ كسي كه دست غذا دهنده خويش را مي گزد، چكمه لگد زننده به خود را خواهد بوسيد!
¤¤¤
¤ اگر اطرافيان رؤسا كوچكتر از معمول نباشند، آنها خويش را بزرگتر از معمول، نمي پندارند!
¤¤¤
¤ اگر به خواسته هاي طبيعي افراد پاسخ منطقي داده نشود، واكنشهاي غيرمنطقي آنها به چنين روشي، معادلات زندگي سالم را نامتعادل مي كند.
¤¤¤
¤ «مديران كوچك» همراه با «نوكران بزرگ»، تملق و چاپلوسي و ورود به دايره حيواني را در جامعه بشري نهادينه كرده اند.
¤¤¤
¤ به هر كس نيكي كني، او را ساخته اي و به هركس بدي كني، به او باخته اي بساز و نباز!
¤¤¤
¤ بدها مرا هوشيار، منتقدين مرا پايدار و خوبان مرا اميدوار كرده اند، خداوندا به همه آنها پاداش خير عطا فرما.

 



زن و شوهر، لباس يكديگر

سيدعباس وطن خواه
به جرأت مي توان گفت كه مهم ترين رابطه ميان دو موجود پس از رابطه انسان و خدا، رابطه اي است كه ميان زن و شوهر وجود دارد. اين رابطه چنان اساسي و ارزشي است كه بي آن شايد انسان، مفهوم انسانيت خويش را از دست مي داد و از دايره آن چه اكنون است، بيرون مي رفت، زيرا اين رابطه تنها يك رابطه جنسي براي ارضاي شهوت و يا توليد نسل نيست كه اگر اين گونه بود، رابطه آنان همانند ديگر جانوران موجود بر روي كره زمين مي بود. اين در حالي است كه قرآن، رابطه ميان زن و شوهر را رابطه اي فراتر از هر رابطه ديگر در راستاي تحقق آرامش و مودت و محبت مي داند.
به سخن ديگر، رابطه اي كه ميان زن و شوهر وجود دارد، رابطه اي بيرون از مرزهاي مادي است و در حوزه روابط معنوي و روحي قرار مي گيرد. از اين رو برخلاف انديشه هاي غربي، در نگرش قرآني، روابط زن و شوهر از مرزهاي عقد و قرارداد فراتر رفته و در حوزه عشق، عواطف و احساسات معنا مي يابد و فقدان اين رابطه به معناي فقدان دست يابي به كمالات مطلق ارزيابي مي شود.
نويسنده در مقاله زير بر آن است تا نقش زن و شوهر را در مسير رشد، بالندگي و دست يابي به كمال مطلق و صراط مستقيم انسانيت بر پايه آموزه هاي قرآني تبيين نمايد و تحليل قرآن را از مفهوم همسر ارائه دهد.با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
نياز طبيعي انسان به همسر
هر جانوري جفتي دارد كه با آن فرايند تناسل ادامه مي يابد. شايد كم تر موجودي از موجودات جهان را بيابيد كه عمل جفت گيري شان بيرون از چارچوب حفظ نسل و تناسل باشد. از اين رو مفهوم همسر و جفت در غير فرهنگ انساني، به معنا و مفهوم عمل لقاح براي حفظ و گسترش نسل است. اما در فرهنگ انساني، هرچند كه تناسل و بقاي نسل نيز مطرح است و يا پاسخ به نيازهاي شهواني، بخشي از مسئله ازدواج را شكل مي بخشد، ولي اساس ازدواج، پاسخ گويي به نياز اساسي و مهم تري است كه حوزه احساس و عواطف و روح و روان آدمي را دربرمي گيرد. بر اين اساس عامل ارتباط روحي و رواني و پاسخ گويي به عواطف و احساسات، مهم ترين انگيزه، هدف و مقصد هر رابطه اي ميان زن و مرد است.
شايد واژگاني چون عشق، محبت، مودت، شيدايي، جنون و ديوانگي و مانند آن را بسيار در ارتباط دو جنس شنيده و يا به كار برده باشيد. بيان اين واژگان و همانند آن تنها براي تبيين و تحليل رابطه اي است كه ميان دو جنس وجود دارد و به نظر مي رسد كه حتي اين واژگان نيز براي تبيين و توضيح آن ناتوان و نارسا هستند؛ زيرا اين رابطه و پاسخ گويي به نياز انساني، فراتر از هر رابطه اي است كه ميان دو موجود مي تواند تحقق يابد.
اگر به گزارش خداوند در قرآن درباره آغاز آفرينش انسان توجه كنيم، پس از بيان آفرينش آدم(ع) به عنوان نخستين فرد از مصداق انسان، بي هيچ درنگي از زوج وي سخن به ميان مي آورد تا اين نياز طبيعي به همسر را تبيين كند. (بقره آيه 35) البته هر موجودي را جفت و زوجي است كه بي آن كامل نيست؛ ولي مفهوم كمال در انسان با موجودات ديگر بسيار متفاوت است؛ زيرا انسان در مسير كمالي كه گام برمي دارد نخست رنگ خدايي مي گيرد و در نهايت خدايي مي شود و در مقام قرب الهي، ربوبيت الهي را مظهريت مي كند و خلافت را از جانب خداوند بر همه هستي اعمال مي كند و ولايت خود را بر سر همگان مي كشد. بنابراين كمال يابي انسان در كنار جفت و زوج و همسرش، تفاوت معنايي بسياري با ديگر موجوداتي دارد كه در كنار جفت و زوج خود، به تناسل و بقاي نسل مي پردازند.
انسان، بدون جفت و همسر، ناقص است و هرگز به كمال مطلقي كه براي او فراهم آمده، نمي رسد. از اين رو خداوند از همان آغاز آفرينش، از همسري سخن به ميان مي آورد كه در كنار او مأموريت دارد تا مسير كمالي را با اطاعت از فرمان الهي بپيمايد.
خداوند در آيه 21 سوره روم بيان مي دارد كه بنياد زندگي خانوادگي و زناشويي، مودت و رحمت است. «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ؛ و از نشانه هاي او اينكه از ]نوع[ خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدان ها آرام گيريد، و ميانتان دوستي و رحمت نهاد.»
مودت به معناي علاقه خاص روحي و رواني است كه ما آن را به محبت و دوستي و عشق ترجمه مي كنيم. رحمت نيز مهر و محبت است. بنابراين انسان به طور طبيعي و ذاتي نيازمند همسري است كه در كنار آن كمال يابد و با عشق و محبت و مهرش، به آرامش برسد. در نگاه قرآني، خاستگاه كشش و گرايش همسران به يكديگر، همان مودت و رحمتي است كه خداوند در وجود هريك از آن دو سرشته وجعل كرده است و به طور طبيعي زن و شوهر را به سوي هم مي كشاند و باعث مي شود بي منفعت و سودي از جان و تن خويش مايه بگذارند تا آسايش و آرامش براي ديگري فراهم آيد؛ زيرا واژه مودت كه از لفظ عربي (ود) گرفته شده، به معناي دوست داشتن همراه با آرزوي بودن محبوب و دوست است و رحمت نيز چنان كه راغب اصفهاني، قرآن شناس معروف ايراني و ديگر زبان شناسان عرب مي گويند، به معناي، مهرورزي با درنظر داشتن خير، صلاح و نفع رساني به ديگري است، بي آن كه چشم داشتي داشته باشد.
در فرهنگ قرآني رحمت به حالتي گفته مي شود كه در آن رأفت، مهرباني، شفقت و محبت تجلي مي يابد و شخص، رفتاري دوستانه و مهرورزانه بي چشم داشتي از خير و سود براي خود، درپيش مي گيرد و تنها خيررساني به ديگري را مدنظر قرار مي دهد. مصداق كامل و تمام اين را مي بايست در رحمانيت خداوند جست كه بي هيچ چشم داشتي به همه هستي، خير مي رساند. از اين رو قرآن روابط زنان و مردان را نه رابطه دو حيوان حريص و آزمند و خودخواه، بلكه روابط دو دوست مهربان، علاقه مند، عاشق، ايثارگر و خيرخواه ارزيابي مي كند و در سازماندهي نظام معاشرت و روابط همسري خويش اين وضعيت را از نظر دور نمي دارد.
تأكيد بر اين كه همسران از خودتان (انفسكم) مي باشند به اين معناست كه از نظر خواسته ها و تمايلات و ديگر امور انساني همانند يكديگر هستيد و هيچ گونه تفاوتي از اين معنا نداريد. بنابراين تفاوت هاي فيزيكي به معناي تفاوت هاي اصيل نيست، بلكه به معناي تفاوت هاي جزيي است كه موجب مي شود تا دو جنس بتوانند مكمل يكديگر باشند.
آيه 981 سوره اعراف مي فرمايد: هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسكن اليها؛ اوست آن كس كه شما را از نفس واحدي آفريد، و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.
خداوند در اين آيه تبيين مي كند كه سكونت به معناي آرامش روحي و رواني، عامل خلقت و آفرينش همسر براي انسان است. به اين معنا كه انسان بي همسر، اين گونه آرامش روحي و رواني را تجربه نمي كند. به سخن ديگر، اگر انسان آرامش و اطميناني را ازطريق نماز و ايمان به دست مي آورد، آن نوعي از آرامش است كه از آن طريق به دست مي آيد؛ ولي آرامش رواني ديگري براي انسان به وجود مي آيد كه از طريق جفت و همسر تحقق مي يابد.
به هرحال رابطه و علاقه اي كه ميان زن و شوهر وجود دارد بيرون از دايره ديگر علاقه هاي انسان چون علاقه به مال و ثروت و شهرت است. استاد شهيدمطهري مي نويسد: قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به يكديگر قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه اي كه به اشياء دارند. علاقه اي كه انسان به اشياء دارد از خودخواهي او ناشي مي شود؛ يعني انسان اشياء را براي خود مي خواهد. به چشم ابزار به آنها نگاه مي كند. مي خواهد آنها را فداي خود و آسايش خود كند؛ اما علاقه زوجيت به اين شكل است كه هر يك از آنها سعادت و آرامش ديگري را مي خواهد و از گذشت و فداكاري درباره ديگري لذت مي برد. (نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، ص471 با تلخيص.)
خداوند در آياتي به اين معنا توجه مي دهد كه اصل ازدواج، دست يابي به كمالاتي از جمله آرامش و آسايش جسمي و روحي و رواني است. بنابراين در انتخاب همسر بايد اين نكته اصالت يابد و همسري انتخاب شود كه آدمي را به اين مهم برساند. اگر اين هدف تحقق نيابد بايد همسري ديگر را جايگزين نمود. از اين رو قانون طلاق به عنوان آخرين راهكار براي جراحي پيوند نادرست مطرح مي شود. (نساء آيه02)
نقش لباس براي انسان
زن و شوهر در فرهنگ قرآني لباس يك ديگر هستند. به اين معنا كه آنان بايد به گونه اي عمل كنند كه جامه و پوشاك يك ديگر باشند. پوشش بودن، مسئوليت، وظيفه و تكليف همسران در قبال يك ديگر است. بنابراين از حقوق متقابل زن و شوهر بايد به مسأله پوشش بودن اشاره كرد. اين مطلبي است كه آموزه هاي قرآني بر آن تأكيد كرده است. از جمله در آيه 781 سوره بقره مي فرمايد: أحل لكم ليله الصيام الرفث الي نسائكم هن لباس لكم و أنتم لباس لهن علم الله انكم كنتم تختانون أنفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم فالآن باشروهن و ابتغوا ما كتب الله لكم؛ در شبهاي روزه، همخوابگي با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براي شما لباسي هستند و شما براي آنان لباسي هستيد. خدا مي دانست كه شما با خودتان ناراستي مي كرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت. پس، اكنون ]در شبهاي ماه رمضان مي توانيد[ با آنان همخوابگي كنيد، و آنچه را خدا براي شما مقرر داشته طلب كنيد.
قرآن در اين آيه به صراحت زن و شوهر را لباس يك ديگر دانسته است. باتوجه به كاركردهاي لباس در فرهنگ قرآني مي توان دانست كه زن و شوهر چه حقوق و وظايفي نسبت به هم به عنوان جامه و لباس دارند. از اين رو، به مطالعه و تحليل نقش لباس در فرهنگ قرآني مي پردازيم تا اين معنا خود به خود درباره نقش زن و شوهر دانسته شود.
خداوند از جمله كاركردهايي كه براي لباس در آيه 62 سوره اعراف بيان مي كند پوشاندن زشتي هاي انسان و تزيين و زينت است. چنانكه مي فرمايد: يا بني آدم قد أنزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا و لباس التقوي ذلك خير؛ اي فرزندان آدم، به راستي كه ما براي شما لباس و جامه اي فرو فرستاديم كه زشتي هاي شما را مي پوشاند و زينت شماست و البته لباس تقوا بهتر و برتر است.
در اين آيه پوشاندن عورت و ديگر زشتي هاي تن آدمي به عنوان يكي از كاركردهاي لباس بيان شده و در ادامه به نقش تزييني لباس اشاره گرديده تا معلوم شود كه همان گونه كه لباس پوشش زشتي هاست، درعين حال با جلوه ها و آرايه هايش، آدمي را نيز زيبا مي نماياند. هر چند كه نفس پوشاندن زشتي به طور طبيعي موجب مي شود تا نقش زيباي انساني جلوه كند ولي افزون بر اين زيبايي كه لباس براي آدمي موجب مي شود، هم چنين با تزيين و جلوه گري ديگري موجبات افزايش زيبايي آدمي را نيز فراهم مي كند.
بنابراين مي توان گفت كه زن و شوهر در قبال هم نقش پوشيدن عيوب و نواقص را ايفا مي كنند و هم چنين موجب مي شوند تا زيباتر از هر زماني جلوه كنند.
در آيه 781 سوره بقره از خيانت زن و شوهر با زناشويي در ماه رمضان با يك ديگر، سخن به ميان آمده است. در اين آيه به صراحت گفته شده كه آدمي نيازمند زناشويي است و اين گرايش شهواني موجب مي شود كه آدمي بدنام گردد و به خود و ديگران خيانت ورزد. شهوت جنسي، آدمي را تحت كنترل و مهار خود مي گيرد و زشتي هاي بسياري را سبب مي شود كه ناهنجاري هاي اجتماعي در بسياري از موارد، برخاسته از همين ميل و گرايش شهواني آدمي است. اين كه زن و شوهر لباس يك ديگر مي باشند زماني تحقق مي يابد كه با ارضاي تمايلات جنسي يك ديگر، زمينه پوشش اين عيب را فراهم آورند و اجازه ندهند كه با طغيان شهوت، شخص به سوي زشت كاري ها كشيده شود و شخصيت اجتماعي و ايماني خود را از دست دهد. هم چنين ارضاي اين غريزه موجب مي شود تا زن و شوهر از نظر روحي و رواني در وضعيتي خوب قرار گيرند و رفتارهاي ايشان معتدل و متناسب شود. اين تعادل در رفتار و حركات، مهم ترين عامل در زيبايي انسان است؛ زيرا تعادل رفتاري به معناي حضور قدرتمند عفت و حيا در زن و شوهر خواهد بود كه خود عفت و حيا از جلوه هاي زيبا در زندگي بشر مي باشد.
اصولا دشمن آشكاري چون ابليس و شياطين همراه او، تلاش دارند تا لباس را از تن انسان خارج كنند. اين گونه بود كه با فريب حضرت آدم و حوا در بهشت، ابليس توانست نوعي پوشش بهشتي ايشان را از تن آنها بيرون كند و زشتي هاي عورت و جسدشان را آشكار سازد.
خداوند در آيه 72 سوره اعراف به اين حركت انتقامي ابليس اشاره مي كند و به فرزندان آدم هشدار مي دهد كه مواظب خود باشند تا لباس را از تن ايشان بيرون نياورد و زشتي هاي بشري را آشكار نسازد.
در همين آيه تبيين شده است كه اصولا لباس آدمي، عاملي مهم است تا ابليس و شياطين نتوانند به آدمي نفوذ كنند؛ زيرا ابليس و جنيان مي توانند آدمي را ببينند. تصور كنيد كه شماري موجودات عاقل و آگاه و مختار همواره شما را لخت و عريان نظاره مي كنند و حتي لذت مي برند. خداوند در اين آيه چنين تصويري از وضعيت بشر در برابر جنيان ارائه مي دهد. اگر آدمي از عريان شدن تمام بدن در برابر كودكي مميز ناراحت است چگونه به خود اجازه مي دهد كه همواره در برابر جنيان عريان بگردد. بنابراين پوشيدن لباس موجب مي شود تا از چشم اين ناظران درامان بمانيم. در روايات كه است كه حتي در خلوت خويش نيز لخت نشويد و در حمام نيز پارچه اي برخود ببنديد و در هنگام زناشويي نيز عريان مطلق نباشيد و پارچه اي بر روي خود بيفكنيد. در روايات است كه حضرت پيامبر(ص) چوپان خويش را به سبب اين كه در بيابان عريان بود از كار بركنار كرد؛ زيرا آن را نشانه اي از بي حيايي و بي عفتي مي دانست.
به هر حال پوشش آدمي موجب مي شود تا از چشم ناظراني در امان ماند كه قرآن از آنان به جنيان ياد مي كند. زن و شوهرنيز مي بايست تن پوش يك ديگر باشند تا خود را از تعرض ديگر نامحرمان و چشمان ناظر دشمن در امان نگه دارند. در حقيقت نوعي دژ براي زن و شوهر با پوشش يك ديگر ايجاد مي شود كه دشمن قادر به تعرض به آن و فتح آن نيست.
خداوند در آيه 18 سوره نحل دو كاركرد ديگر براي لباس بيان مي كند كه عبارت ازحفاظت از گرما و شمشير و تيرهاي دشمن است: والله جعل لكم مما خلق ظلالا و جعل لكم من الجبال اكنانا و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم باسكم كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون؛ و خدا از آنچه آفريده، به سود شما سايه هايي فراهم آورده و از كوهها براي شما پناهگاههايي قرار داده و براي شما تن پوشهايي مقرر كرده كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مي كند، و تن پوشها (زره ها) يي كه شما را در جنگتان حمايت مي نمايد. اينگونه نعمتش را بر شما تمام مي گرداند، اميد كه شما (به فرمانش) گردن نهيد.
لباس (سرابيل) انسان را از گرما و دربعضي مناطق از سرما حفظ مي كند و از آسيب هاي جنگي چون تير و نيزه و شمشير در امان نگه مي دارد. بنابراين نقش وقايه (تقوا) را براي آدمي ايفا مي كند. زن و شوهر نيز وظيفه دارند تا نسبت به يكديگر نقش وقايه و حفاظتي را به عهده داشته باشند.
ازديگر كاركردهايي كه قرآن براي لباس ياد مي كند، اينكه همه چيز را از ديده مخفي مي سازد چنان كه شب اين گونه است (فرقان آيه 74) و همين پوشش مطلق است كه آرامش و استراحت را براي آدمي فراهم مي آورد و از تشويش و اضطراب و حركت دايمي حفظ مي كند و بازمي دارد. زن و شوهر نيز بايد اين گونه باشند و با پوشش كاملي كه براي يكديگر ايجاد مي كنند و ازديده هاي دشمنان مخفي مي سازند، آرامش و استراحت و امنيت را براي يكديگر به ارمغان آورند.
بنابراين اگر كسي چنين پوشش كامل و مطلقي را در بركند، چنان در امنيت مي رود كه هيچ كس و هيچ چيز حتي جن و شيطان نيز نمي تواند به وي آسيب برساند چه رسد به اين كه انساني به اين حريم وارد شود و امنيت آن را مخدوش سازد.
به سخن ديگر اگر چنين پوششي ميان زن و شوهر فراهم آيد، آدمي در لباس تقوايي وارد مي شود كه وي را از همه چيز حفظ مي كند و در امنيت الهي قرار مي دهد؛ زيرا پوشش و لباس زن و شوهر كمك مي كند تا انسان در جامه تقوا درآيد كه همان عفت و حياست. عفت و حيا موجب مي شود تا هم از خطر در امان ماند و هم اين كه زيبايي هايش دوچندان گردد و كمالات الهي را كسب كند، زيرا كمترين اثر لباس تقوا دستيابي به علم و دانش و حكمت الهي است كه نوري در درون آدمي بوده و او را به كمالات مي برد.
آنچه بيان شد تنها گوشه اي از وظايف و حقوق زن و شوهر است كه از طريق لباس بودن براي يكديگر به دست مي آيد. باشد كه از اين طريق بتوانيم در مسير كمالات الهي گام برداريم و درمقام ربوبيت، مظهريت يابيم.

 



گفتاري پيرامون آسيب شناسي اصرار و پافشاري در حوزه هاي فردي و اجتماعي
اصرار نكن

محمد مهدي رشادتي
اصرار و پافشاري بر افكار، اعمال و سليقه هاي فردي بدون پشتوانه وحياني و عقلاني يكي از رذايل اخلاقي انسان به حساب مي آيد. روحيه اصرار در فعاليت هاي فردي و اجتماعي انسان، ضررها و آسيب هاي جدي و جبران ناپذيري به حيات طيبه او وارد مي كند. نگارنده در نوشتار حاضر در مقام تبيين اين مطلب برآمده است كه اينك باهم آن را ازنظر مي گذرانيم.
از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمودند: «بئس الشيمه الالحاح» اصرار و پافشاري، صفت زشتي است. (غررالحكم/2/403)
روحيه اصرار در هركدام از ما كه رسوخ كند، مي تواند در همه ارتباطات و فعاليت هاي اجتماعي، اثرات منفي و نتايج جبران ناپذيري برجاي بگذارد.
فرض كنيد: مادري براي پيشگيري از بيمارشدن فرزند خويش، از باب دلسوزي پيشنهاد مي كند كه اين كت ضخيم را بپوش بعد بيرون برو. آقاپسر مي گويد: «من سردم نيست و با همين مقدار لباس سرما نمي خورم. حالا ازطرف مادر مهربان اصرار بر پوشيدن كت و از آقاپسر مخالفت و انكار.
خودتان حدس بزنيد كه نتيجه چه مي شود؟ فرض كنيم پسر با اصرار زياد بالاخره مجبور مي شود كت را بر تن كند. آيا بنظر شما اين دستاورد ارزان بدست آمده است؟ قطعا نه؟ زيرا: «اولا اعصاب و روان مادر و فرزند و اطرافيان، لطمه ديده است. ثانيا، روحيه هردو آنها تيره و تار شده است. ثالثا، از حيث روش تربيتي هم درنظر بگيريم، هردو آنها آمادگي كامل دارند تا در زمينه هاي ديگر زندگي، از الگوي «پافشاري و سماجت» استفاده نمايند. اين نتايج سه گانه در صورتي است كه مادر از روش اصرار در پيشبرد خواسته خود، پيروز ميدان گردد. اما چنانچه آقاپسر، حرف مادر را عملي نكند، نتيجه آن به مراتب وخيم تر از وضع اول خواهدبود.
زيرا علاوه بر پيامدهاي يادشده، شخصيت مادر دراين قضيه به دليل بي توجهي فرزند، دچار آسيب شده وضايع مي گردد. همچنين مخالفت با نظر مادر براي آقاپسر حالت عادي به خود مي گيرد و قبح سرپيچي از توصيه هاي مفيد والدين، نزد فرزند از بين مي رود.
مهمتر از همه اينها، الگوپذيري و تقليد ساير اعضا خانواده از اين گونه روش هاست كه مي تواند در ترويج روحيه اصرارورزي نقش موثري ايفا كند.
نمونه ديگر: يك كارمند اداري را فرض كنيد كه قصد دارد محل كارش را تغيير دهد، اما با مخالفت رئيس خود مواجه مي شود. كارمند راههاي زيادي را امتحان مي كند، اما هر بار شكست مي خورد، نهايتا از او پافشاري براي تغيير محل و از رئيس پافشاري بر ماندن. دستاورد اين مناقشه عينا همان نتايج مثال مادر و فرزند است و شايد در اينجا شديدتر باشد.
به همين ترتيب اصرار و پافشاري در انتخاب شغل، ازدواج، تفريحات، ميهماني ها، گرفتن وام، ورزش، سياست، در روابط خانوادگي بويژه ميان همسران با يكديگر، والدين و فرزندان، دوستان با يكديگر و در همه زمينه هاي اجتماعي و... امري ناكارآمد مي باشد كه لازم است به شدت ازآن پرهيز كرد تا عواقب سوء آن گريبان آدمي را نگيرد. در روايات به برخي از اين آثار اشاره شده است، از جمله: محروميت براي شخص اصراركننده، خستگي و افسردگي، از دست دادن قدر و منزلت ميان مردم، به ستوه درآوردن ديگران و... (همان/ 404)
راههاي اجتناب از پافشاري
به نظر مي رسد كه مناسبترين رفتار در مواجهه با ديگران و در ارتباطات فردي و اجتماعي، استفاده درست از روش هاي «معقول و متعارف» است.
منظور از روش معقول يا عاقلانه، آن روشي است كه از پشتوانه منطقي و دليل برخوردار است به طوري كه افراد عاقل آن را تصديق مي كنند.
و منظور از روش متعارف آن روشي است كه از پشتوانه تعاليم ديني، اخلاقي، فرهنگي و سنت هاي صحيح اجتماعي برخوردار است به طوري كه اگر آن را بكار ببريم مورد ملامت و نكوهش افراد قرار نمي گيريم.
به عنوان مثال، پا دراز كردن جلوي ميهمان و اشخاص بزرگ گرچه از نظر عقلي اشكالي ندارد، اما از حيث عرف مردم، زشت محسوب مي شود.
در مثال اول، اگر مادر تشخيص مي دهد كه كت براي فرزندش ضروري است، بهتر است كه نظر خود را با احترام به آقا پسر خود ارائه دهد به اين شكل؛ عزيزم هوا امروز بسيار سرد شده است و لباس هاي تو نازك است، اگر دچار سرماخوردگي شوي، از درس و مدرسه بازخواهي ماند و اين قبيل ادبيات... حال اگر فرزند حرف مادر را گوش كرد، مسئله تمام است. اگر قبول نكرد، بيش از اين مادر نبايد پافشاري نمايد. زيرا او هم از روش معقول (با پشتوانه دليل) و هم از روش متعارف (رعايت ادب و حفظ حرمت آقاپسر) استفاده كرده است. در نتيجه چنانچه بعد از همه اينها فرزند سرما نخورد، خوب هيچ اتفاق بدي رخ نداده و كسي لطمه روحي و تربيتي نخورده است، اما اگر فرزند سرماخورده و مريض شود، اين خود اوست كه مقصر است، اگر قرار برتوبيخ و سرزنش باشد، آقا پسر را سرزنش مي كنند و ضمناً بگوش خود خواهد گرفت كه از آن پس توصيه ديگران را بپذيرد.
البته مادر و اطرافيان ضمن اينكه حرمتشان حفظ شده است، نبايد پسر خود را ملامت و نكوهش كنيد زيرا نتايج سوء اين گونه سركوفت زدن ها از اصرار و پافشاري اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.
حال برادر و خواهر گرامي، خود قضاوت كنيد آيا اين روش بهتر نيست؟
عدم اصرار در سيره بزرگان
هنگامي كه برادران يوسف پيامبر(ع) براي بردن وي پيش پدر (يعقوب(ع)) رفتند، استدلال كردند كه يوسف (ع) را به همراه ما بفرست تا بازي و تفريح كند و ما مراقب او هستيم. حضرت يعقوب(ع) در برابر خواسته فرزندان خود دو مطلب معقول و متعارف را بيان كرد.
اول اينكه در فراق او غمگين خواهم شد و دوري وي برايم سخت است. (بهره بردن از شيوه متعارف عاطفي رواني و روابط صميمي پدري و فرزندي)
دوم اينكه، ممكن است مشغول بازي و چراي گوسفندان باشيد و در غفلت شما، گرگ او را بخورد. (استفاده از شيوه عاقلانه و آوردن دليل روشن كه در آن سرزمين، وجود گرگ ممكن است خطرآفرين باشد)
برادران يوسف(ع) تنها به استدلال منطقي پدر پاسخ دادند كه ما با اين توانمندي كاملاً مراقب او هستيم و جاي نگراني نيست. اما در مورد اشكال اول پدر تجاهل كرده و وانمود كردند كه مقصود پدر را نفهميده اند. (الميزان/ 11/132)
يعقوب (ع) با اينكه مي توانست با ترفندهاي مختلف برخواسته خود پافشاري كند و مانع بردن يوسف(ع) شود، اما اين كار را انجام نداد بلكه به همان مقدار متعارف و معقول بسنده كرد.
نمونه ديگر: امام خميني(ره) فرمودند: والله قسم من از ابتدا، با انتخاب شما (منتظري) مخالف بودم- والله قسم من با نخست و زيري بازرگان مخالف بودم. والله قسم من رأي به رياست جمهوري بني صدر ندادم. در تمام اين موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
(صحيفه نور/ 21-331)
همچنين امام(ره) در قضيه پايان جنگ تحميلي و پذيرش قطعنامه، عليرغم ميل باطني خود، بنا به پيشنهاد مسئولين وقت، آن را پذيرفت و از آن با عنوان نوشيدن جام زهر، تعبير كردند.
سيره و روش همه اولياء الهي در مواجهه با مردم وامور دنيايي و آخرتي پيوسته چنين بوده است. هيچگاه فكر و خواسته خويش را به اصرار به ديگران تحميل نكرده اند. نمونه ديگر: در جنگ احد پيامبر(ص) در برابر پيشنهاد جوانان كه در خارج شهر مقاومت كنيم، اصرار و پافشاري نكرد و نظر آنان را پذيرفتند.
هر چند در آن جنگ مسلمانان موفق نشدند، اما پيامبر اكرم(ص) هيچگاه ديگران را ملامت نكردند.
ممنوعيت شيوه پافشاري در همه زمينه ها
اين نكته را بايد تأكيد كنيم كه عدم بكارگيري روش پافشاري و اصرار، عمدتا در امور مكروه و مباح و مستحب است. اما در امور واجب و حرام ضمن رعايت اصل عدم پافشاري، دو اصل حيات بخش امر به معروف و نهي از منكر، مطرح مي گردد.
در اجراي اين دو اصل نيز دستمان باز نيست كه به هر كس بتوانيم امر و نهي كنيم. بلكه اولا، بايد بدانيم كه آيا اين كار تأثير دارد. ثانيا، شرايط آن مهيا باشد. ثالثا، مراتب آن را نيز لحاظ كنيم. رابعا، امر و نهي فقط در حيطه امور واجب و حرام بر فرد واجب است نه ساير موارد.(رساله توضيح المسائل امام(ره) ص 395)
بنابراين ما حداقل به عنوان يك مسلمان وظيفه اي به نام «اصرار و پافشاري» نداريم. بلكه وظيفه ما اين است كه پيام و خواسته خود را به طور روشن و شفاف به مخاطب برسانيم.(سوره ياسين آيه 17) در مجموع مي توان گفت كه شيوه پافشاري در تمام زمينه ها ممنوع است، به ويژه در حوزه تعليم و تربيت، روابط خانوادگي، و روابط اجتماعي.
نكته ظريف ديگري كه لازم است بيان شود اين است كه شخص اصراركننده، گويا از چند چيز اطمينان كامل دارد: اينكه من درست فكر مي كنم، طرف مقابل با پيروي از من به نتيجه قطعي و درست مي رسد و داشتن اعتماد و اتكاء بيش از اندازه به خود.
لذا به نظر مي رسد كه اين فرد حداقل به طور ناخودآگاه، ضمن اينكه از شيوه ناكارآمد «اصرار» استفاده مي كند، پيشاپيش از صفاتي نكوهيده مانند؛ ادعاي داشتن علم، عدم توكل و اعتماد به خدا، برخوردار است.
ليكن منش اولياء الهي در برخورد با تمام مسائل، بهره مندي درست از روش معقول و متعارف و توكل و اعتماد به خدا در همه مراحل است و نتيجه كار را به او واگذار مي كنند. شعار دشمن شكن آنان اين است كه ما وظيفه مان را عاقلانه و متعارف انجام دهيم و نتيجه آن با خداست.
حضرت علي(ع) مي فرمايند: مقدرات الهي بر تدبير ما انسان ها غلبه پيدا مي كند، تا آنجا كه گاهي آفت و شكست هاي آدمي به تدبير و فكر خود اوست.(نهج البلاغه، حكمت459)
در پايان يادآور مي شود كه بكارگيري شيوه پافشاري و اصرار، همه جا و در همه عرصه ها مورد نكوهش و امري نامطلوب است. تنها يك استثناء دارد و آن پافشاري بنده عاجز و ضعيف در پيشگاه خداي مهربان است.
آدمي براي گدايي بايد به در خانه خدا برود و از صاحبخانه درخواست هايش را با اصرار و پافشاري طلب نمايد.(بحار/ 69/52) زيرا خداوند متعال، نه چيزي از ذخائرش كاهش مي يابد و نه با اصرار اصراركنندگان ملول گشته و بخيل مي شود.(نهج البلاغه/ خ90)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14