(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 10 مهر 1389- شماره 19754

دست هاي خالي اپوزيسيون درباره دانشگاه هاي ايران
دست آويزي به خبر آرشيوي براي نشان دادن جو امنيتي
بي بي سي: جو دانشگاه ها بسيار خفه است!
ترس از اسلامي كردن دانشگاه ها
در گفت وگوي اختصاصي كيهان با رئيس مركز هم انديشي استادان و نخبگان دانشگاهي مطرح شد:
خط قرمزي درميزهاي تخصصي هم انديشي اساتيد وجود ندارد
راه كار اسلامي كردن دانشگاه
تحليلي بر نحوه تعامل جنبش دانشجويي و مسئولان



دست هاي خالي اپوزيسيون درباره دانشگاه هاي ايران

مهرماه امسال برخلاف انتظار جريان ضدانقلاب خارجي و داخلي دانشگاه هاي كشور جو بسيار خوبي را مي گذرانند تا جايي كه برنامه سياسي فرهنگي دانشجويان بدون كم و كاست و بي حاشيه برگزار مي شود.
خبرنگاران «خبرنامه دانشجويان ايران» از دانشگاه هاي كشور دانشگاه ها را در تكاپوي آغاز سال تحصيلي، استقبال از دانشجويان جديدالورود و البته كمي با مشكلات طبيعي آغاز سال توصيف كرده اند.
در اين گزارش مي خواهيم فضاسازي هاي رسانه هاي ضدانقلاب از جو دانشگاه هاي ايران را بررسي كنيم تا ميزان واقعي بودن روايات اين رسانه ها آشكار شود.

 



دست آويزي به خبر آرشيوي براي نشان دادن جو امنيتي

تقريبا زنجيره تمام رسانه هاي معاند انقلاب اسلامي ايران كه اكثرا با بودجه مستقيم و غيرمستقيم غرب اداره مي شوند گزارشي از حكم اخراج چند دانشجوي دانشگاهي در بابل خبر داده اند.
خبرنگار ما با بررسي اين خبر اعلام كرد كه اين خبر براي حدودا يكسال پيش است و اساسا ربطي به زمان حاضر ندارد.
اين چند نفر با همكاري گروهي ناشناخته قصد بمب گذاري در دانشگاهي در بابل را داشته اند.
اين مسئله براي روزهاي پرالتهاب سال 88 است ولي هم اكنون طبق تقويم ايراني ها يكسال از ماجرا گذشته است و اين داستان سازي به حساب مي آيد.

 



بي بي سي: جو دانشگاه ها بسيار خفه است!

بي بي سي فارسي در بخش «نوبت شما» خود از زبان كاربرانش جو دانشگاه هاي ايران را بسيار خفه و امنيتي دانسته است تا جايي كه كسي حق «برهم زدن» دانشگاه را ندارد.
اين البته رويه رسانه دولتي انگليسي هاست كه در گزارش هاي دوپهلو و چندوجهي نكته سازي كنند ولي اين بار كمي تند رفته اند.
بي بي سي مي نويسد: «دانشگاه هاي ايران در حالي سال تحصيلي جديد را آغاز مي كنند كه تعداد قابل توجهي از فعالان دانشجويي در يك سال گذشته و پس از انتخابات رياست جمهوري، با تهديد و احضار كميته هاي انضباطي و همچنين برخي با بازداشت و صدور احكامي همچون زندان رو به رو بوده اند.»
البته رسانه غربي اعلام نمي كند بر چه اساسي اين ادعا را مي كند كه بسياري از دانشجويان زنداني هستند. شايد منظور بي بي سي چند نفر از دانشجويان دهه 70 است كه هم اكنون با بچه هاي 5-6 ساله شان مي گويند ما عضو شوراي مركزي فلان تشكل هستيم!
اين افراد به دليل ارتباط مسجل با سرويس هاي امنيتي غرب و آشوب درست كردن در كشور در زندان به سر مي برند ولي اين ربطي به اينكه اينها قبلا دانشجو بوده اند ندارد.
جالب است كه بي بي سي نيت خواني هم مي كند و مي گويد دانشگاه هاي ايران نمي خواهند سياسي باشد ولي توضيح نمي دهد كه چرا در اين دانشگاه بسته و امنيتي 4000 دانشجو در دانشگاه تهران عليه دشمنان ايران (از جمله دولت انگليس) شعار مي دهند.

 



ترس از اسلامي كردن دانشگاه ها

گره سوم بحث هاي جريان ضدانقلاب درباره دانشگاه هاي ايران بحث اسلامي كردن دانشگاه ها است تا جايي كه در رسانه هاي بعضا اصلي اين جريان ترس از حذف سكولاريسم از دانشگاه به چشم مي خورد.بي بي سي در اين باره بسيار فعال است، و در جمله اي خنده دار نوشته است: «دانشگاه هاي ايران در حالي شروع به كار مي كنند كه با گذشت يك سال از انتخابات فشارها بر آنها بيشتر شده است، تمام سخن ها و اظهارنظرها بر اسلامي كردن دانشگاه ها تمركز دارد.»اينكه رسانه هاي ضدانقلاب از اسلامي كردن دانشگاه واهمه داشته باشند شايد طبيعي باشد ولي بايد اذعان كرد حربه هاي رسانه اي پيچيده اين جريان قصد دارد از اين سوژه مسئله سازي كند.
گزارشگران اين رسانه ها هر نوع اظهارنظر مقامات ايراني در اين باره را به مسئله سياسي ربط مي دهند و مي خواهند كه از اين راه سوژه هاي نداشته درون دانشگاه را جبران كنند.

 



در گفت وگوي اختصاصي كيهان با رئيس مركز هم انديشي استادان و نخبگان دانشگاهي مطرح شد:
خط قرمزي درميزهاي تخصصي هم انديشي اساتيد وجود ندارد

مركز هم انديشي استادان و نخبگان دانشگاهي در نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه هابه منظور تعامل بيشتر با استادان دانشگاه و ايجاد زمينه و فرصت تصميم سازي استادان براي مديريت كشور تشكيل شد. در رابطه با اهداف تشكيل مركز هم انديشي و فعاليت ها و رويكردهاي جديد آن باحجت الاسلام دكتر علي فلاح رفيع، رئيس اين مركز گفتگو كرده ايم.
به عنوان شروع بحث بفرماييد دريافت شما از اهداف و كاركردهاي دانشگاه چيست؟
من فكر مي كنم اين يك سؤال مبنايي است كه مي بايست بطور مدام از سوي نظام آموزش عالي و متوليان آن و مهم تر اينكه از سوي استادان دانشگاه ها مورد بازخواني قرار گيرد. من اگر بخواهم خيلي خلاصه عرض كنم بايد بگويم دانشگاه ها براي آموزش و تربيت نيروي انساني كارآمد، خلاق و كارآفرين در همه بخش هاي موردنياز جامعه شكل گرفته اند.
من روي اين كلمه «بخش هاي» متعدد تاكيد مي كنم؛ چون اين همان چيزي است كه امروزه به فراموشي سپرده شده است و موجب شده تا دانشگاه ها از هدف اصلي خود باز بمانند. جامعه و نظام آموزش عالي ما درباره دانشگاه ها اين گونه فكر مي كند كه دانشگاه صرفا براي آموزش نيروي انساني در بخش هاي خاصي همچون صنعت و تكنولوژي يا پزشكي و نهايتا برخي رشته هاي علوم انساني است.
و به عبارت ديگر ابتدا رسالت دانشگاه را در برخي بخش ها مهم تر دانستيم و بعدها و به مرور اساسا باور كرديم كه تنها رسالت دانشگاه در همان بخش هاي خاص است و نه بخش هاي ديگر. اين طرز تفكر از همان زماني كه اولين دانشجويان براي تحصيل به اروپا رفتند آغاز شد و متأسفانه بعداز 150 سال هنوز كمابيش اين نگرش حاكميت دارد.
برهمين اساس بود كه شما مي بينيد در سال هاي اخير بحث رابطه صنعت و دانشگاه مطرح شد. گوئي همه فلسفه وجودي دانشگاه و دغدغه آن صنعت است.
من نمي خواهم اين مسئله را نفي كنم بلكه مي خواهم عرض كنم مگر دانشگاه رسالت ديگري ندارد؟ مگر جامعه نيز هيچ نياز ديگري جز صنعت و تكنولوژي ندارد؟! آيا مسئله اخلاق براي جامعه مطرح نيست، مسئله آسيب هاي روانشناسي- اجتماعي براي جامعه مطرح نيست، مسئله عرفان و نيازهاي روحي جامعه را نبايد دانشگاه پاسخگو باشد؟! مسئله هنر و تأثير آن، مسائل اجتماعي، فرهنگي و يا مسائل مرتبط به امنيت رواني آيا اين ها نياز جامعه نيستند؟ چرا ما بايد نيازها را منحصر به صنعت و يا چند بخش خاص كنيم و آنگاه رسالت دانشگاه را هم صرفا در پاسخگويي به اين بخش ها بدانيم.
اما واقعيت تلخ تر ديگر اين است كه ما صرفا به آموزش در دانشگاه اكتفا كرديم و تربيت مورد غفلت قرار گرفت. نهايت اينكه تربيت مخصوص عده اي خاص شد. درحالي كه دانشگاه علاوه بر آموزش، مسئول تربيت نيروي انساني هم بود و هست.
اين رسالت مهم در كجاي نظام آموزش عالي ما تعريف شده است. نمي گويم اصلا نيست، اما براي آن ساختاري تعريف نشده است و نظام جامعي يافت نمي شود.
بنابراين رسالت دانشگاه بطور عمده در دو امر مهم خلاصه مي شود: آموزش و تربيت نيروهاي كارآمد براساس نياز موجود جوامع.تاكيد مي كنم براساس نيازهاي موجود جامعه و نه فارغ از آن نيازها و يا نيازهائي كه زمان آن گذشته، بلكه آموزش و تربيتي بروز و برمبناي نيازهاي جامعه. البته رسالت پژوهش و فناوري و غيره همه فرع براين دو رسالت مهم مي باشند.
سازمان هاي بين المللي مثل يونسكو، يك دانشگاه پويا را دانشگاهي مي دانند كه آموزش هاي آن، براساس نيازهاي جامعه باشد و دانش آموخته هاي آن كارآفرين باشند. البته ما نيازهاي جامعه را براساس جامعه خود تعميم مي دهيم به نيازهاي غير از صنعت و تكنولوژي و پزشكي يعني به نيازهاي معنوي، اخلاقي، عرفاني و فرهنگي براساس تعريفي كه خود از انسان و نيازهاي آن داريم.
نقش استادان در تحقق رسالت دانشگاه را چگونه مي بينيد؟
يكي از اركان مهم دانشگاه (اگر نگوييم ركن اصلي آن) استادان هستند. اگر قرار است دانشگاه به رسالت خود عمل كند چه كسي مي تواند اين رسالت را جامه عمل بپوشاند؟ مگر نه اين است كه ابتدا استادان مي بايست پيشگام باشند؛ چون مسئولان و متخصصان و مديران و نيروهاي آينده كشور همه زيردست استادان آموزش مي بينند و پرورش مي يابند.
اگر اين دو مطلب را كنار هم بگذاريم تصديق خواهيم كرد كه استادان در پاسخ گويي به نيازهاي متعدد جامعه اعم از نيازهاي صنعتي، تكنولوژيكي، روحي- رواني، تربيتي و غيره نقش اساسي را به عهده دارند.
سؤال اصلي همين جاست؛ به نظر شما ساختارهاي موجود، نقش استادان را در دانشگاه بخوبي ترسيم كرده است؟
بنده عرض مي كنم اين ساختار هم اكنون يا وجود ندارد - تا آنجايي كه بنده اطلاع دارم- و يا ناقص و ناتمام است. البته ساختارهاي ديگري هم هست اما براي اين منظور و رسيدن به اين اهداف كه عرض كردم هيچ ساختاري در نظام آموزش عالي ما تعريف نشده است.
در بخش استادان دانشگاه بطور كلي در دو محور عمده نظام آموزش عالي مي تواند رسالت خود را به انجام برساند و استادان نيز مي توانند در همين دو محور مهم نقش آفرين باشند: 1-محور تاثيرگذاري بر اداره و تدبير جامعه خود و نظامي كه در آن به سر مي برند. چه بطور مستقيم و چه غيرمستقيم. نظر بنده دراينجا چنانچه عرض خواهم كرد بيشتر تاثيرگذاري غيرمستقيم استادان است. يعني با ارائه نظرات كارشناسي و تصميم سازي براي نظام اين كار را غيرمستقيم به انجام مي رسانند. 2-محور تاثيرپذيري و ارتقاء مدام و مستمر استادان از منظر معرفتي و توانمندسازي. به اين معنا كه استادان نيز مانند هر قشر ديگري نياز به اين دارند كه بطور مرتب خود را بروزرساني كنند و ارتقا بدهند. اين بخش دوم همان توانمندسازي ديني- فرهنگي و يا معرفت افزايي است.
اين دو اصطلاح را مقام معظم رهبري طي ساليان اخير در ديدار با استادان به كار بردند. نظر ايشان اين بود كه استادان، هم مي بايست از منظر تصميم سازي در اداره نظام تاثيرگذار باشند و يا نظام آنها را در تصميم سازي مشاركت بدهد و هم از منظر معرفت افزايي، نظام براي آنها سرمايه گذاري كند.
آيا تشكيل مركز هم انديشي هم براي رسيدن به اين اهداف بود؟
بله، در واقع در دانشگاههاي ما استادان خارج از چارچوب معين دانشگاهي هيچ گاه براساس يك ساختار تعريف شده وسازماني مورد توجه جدي نبودند. استادان بر مبناي چارچوب هاي تعريف شده، دانشگاهي وارد دانشگاه مي شوند و وظيفه آنها صرفا تدريس و احيانا پژوهش و مطالعه براساس ساعات تعيين شده موظفي بود. خارج از اين قلمرو، استادان كاري در دانشگاه نداشتند. درحالي كه دانشگاه صرفا براي تدريس و پژوهش در قالب هاي معين، تاسيس نشده بود. دانشگاه همانطور كه عرض كردم براي برطرف كردن نيازهاي جامعه تاسيس شده بود و نيازهاي جامعه نيز بسيار متنوع و متعدد است و استادان به عنوان ركن مهم دانشگاه مي بايست در اين عرصه ها ايفاي نقش كنند. استادان در هر نظامي به منزله قوه عاقله آن نظام هستند.
براين اساس مركز هم انديشي استادان ساختاري است كه رسالت خود را ايفاي نقش در عملياتي كردن اين دو محور مهم در سطح استادان دانشگاهها مي داند: يكي محور تصميم سازي از سوي استادان براي نظام و ديگري محور معرفت افزايي براي استادان در قالب ساختارهاي تعريف شده و قانونمند. البته منظور از معرفت افزايي در اينجا بيشتر معرفت ديني و معنوي است.
هر چند اين مركز از سال 80 فعاليت خود را در سطح دانشگاه ها آغاز كرد اما با گذشت زمان و احساس ضرورت هر چه بيشتر به انجام فعاليت هاي لازم در عرصه استادان، دامنه فعاليت هاي مركز در دانشگاه ها نيز گسترش يافت تا در نهايت در سال 1386 كه مسئوليت مركز به بنده به عنوان عضو كوچكي از مجموعه سپرده شده، براساس احساس نيازها و سؤالات و مشكلات موجود در دانشگاه ها در بخش استادان، رويكردهاي جديدي را براي مركز تعريف كرديم. آن رويكردها عبارت بودند از: تبيين گرايي، نظام مند سازي، ترويج گرايي و قانونمندسازي. خوشبختانه با تلاش هاي همكاران ما در مركز هم انديشي استادان امروز شاهد به تحقق رسيدن رويكردها در بازه زماني پيش بيني شده هستيم و با تحقق اين رويكردها نقطه عطفي در سياست ها و فعاليت هاي مركز هم انديشي و بالطبع در دفاتر آن در سطح دانشگاه هاي كشور صورت گرفته است.
گستره هم انديشي در دانشگاه ها به چه صورتي است؟ شما هم اكنون در چند دانشگاه فعاليت داريد؟
ما در بيش از 140 دانشگاه كشور چه در دانشگاه هاي تحت پوشش وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و چه دانشگاه هاي آزاد اسلامي، شوراي هم انديشي و دفتر هم انديشي استادان داريم. اعضاي شوراي هم انديشي در هر دانشگاه عبارتند از: رئيس دانشگاه، مسئول نهاد رهبري در دانشگاه، معاونين فرهنگي و پژوهشي دانشگاه و سه تن از استادان عضو هيئت علمي دانشگاه كه دبيري اين شورا نيز به عهده يكي از همين استادان است.
مركز هم انديشي در تلاش بوده است كه دفاتر هم انديشي استادان در هر دانشگاه با برقراري تعامل سازنده با استادان بتوانند هر چه بيشتر مشاركت آن ها را در دو عرصه تصميم سازي و معرفت افزايي جلب نمايند و خوشبختانه امروز تا حد مطلوب و رضايت بخشي به اين هدف نائل آمده ايم. البته راه ما هم طولاني است و هم سخت و مشكل. ما به هيچ وجه به اين حد قانع نيستيم. لذا همواره در تلاشيم و دوستان خود را در دانشگاه ها به اين تلاش با حمايت هاي لازم و حتي المقدوري ترغيب مي كنيم.
تا چه اندازه اهداف از پيش طراحي شده براي مركز، در اين مدت محقق شده است؟
ما براي مركز اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدتي را از سال 86 تعريف كرديم. اهداف كوتاه مدت ما همچون تبيين گرايي، ترويج گرايي و قانونمندسازي بود كه در مورد آخر به ياري خداوند متعال و كمك عزيزان در شوراي عالي انقلاب فرهنگي توانستيم طرح هم انديشي استادان را در اواخر سال 88 به تصويب برسانيم و آئين نامه هاي اجرائي آن نيز هم اكنون آماده است.
هدف ميان مدت ما، تحقق عملي دو محور تصميم سازي و معرفت افزايي بود كه تا حدودي محقق شده است و اهداف بلندمدت ما با الهام از فرمايشات مقام معظم رهبري، اين است كه نظام ما در بخش هاي مختلف چه قوه مقننه، چه قوه قضائيه، چه قوه مجريه و چه سازمان ها، نهادها، مديران و مسئولان نظام در هر سطحي كه هستند بتوانند از استادان دانشگاه و علم و دانش آن ها بهره مند شوند و از سوي ديگر توانمندسازي و معرفت افزايي استادان در داخل ساختار نظام آموزش عالي ما يك امر مستمر، سامان مند، معمول و سنت حسنه شود.
منظور شما از «نخبگان دانشگاهي» چيست؟
نخبگان دانشگاهي به نظر ما استاداني هستند كه علاوه بر اينكه از رتبه هاي علمي معمول در دانشگاه ها برخوردارند، از تأليفات، اعم از كتاب ها، مقالات علمي و ديدگاه هاي راهگشا براي حل مشكلات جامعه، از اختراع، اكتشاف در بخش هاي مختلف صنعت، از نظريه هاي علمي - فلسفي و همچنين از خدمات ويژه و چشم گير براي جامعه نيز برخوردار مي باشند و يا داراي رتبه خوبي در پذيرش دانشگاه هستند.
مركز هم انديشي استادان در نگاه مسئولان چه جايگاهي دارد؟ آيا بازخورد مباحث مطرح شده در جلسات هم انديشي مثبت بوده است؟
در بيان اهداف درازمدت عرض كردم، اينكه مسئولان و مديران ارشد نظام به مركز هم انديشي استادان كه تنها ساختار موجود در عرصه فعاليت هاي تصميم سازانه و معرفت افزايانه استادان در كشور مي باشد به جد توجه كنند و رويكردي عملي به آن داشته باشند، استراتژي ماست و ما فكر مي كنيم با تحقق زيرساخت ها و تمهيدات لازم با شيب ملايم و معقول به آن سمت حركت مي كنيم. با توجه به نوپا بودن هم انديشي در رويكردها و سياست ها و استراتژي جديد خود اين ميزان قابل قبول است؛ اما راه طولاني است و اميدواريم با استقامت در اين مسير و كمك همه دست اندركاران، هم انديشي استادان بتواند به جايگاهي دست يابد كه استادان نقش مورد انتظار خود را به درستي در عرصه هاي مختلف ايفا كنند.
اما آنچه تاكنون تحقق يافته بازخوردهاي مثبتي را داشته است، با انتشار مباحث كاربردي مطرح شده در كارگروه هاي تخصصي، اركان مختلف و مديران و مسئولان دربخش هاي گوناگون به آن اقبال نشان داده اند. به عنوان مثال مجموعه مباحث اصلاح الگوي مصرف در بخش انرژي كه كتاب آن اخيراً چاپ شد و يا موضوع علل مهاجرت نخبگان و موضوع اعتياد در خوابگاه هاي دانشجوئي و... همه حاصل مباحث مطرح شده در كارگروه هاي تخصصي ما بود كه پس از انتشار آن ها، ما با درخواست هاي زيادي براي ارسال مكتوبات ونرم افزارهاي آن به بخش هاي مختلف نظام روبرو شديم. اين نشان مي دهد كه اقبال به اين مباحث وجود دارد و نيازها نيز زياد است. در دانشگاه هاي ما هم اين كارگروه ها در حال شكل گيري است، براي نمونه عرض مي كنم دانشگاه علم و صنعت تاكنون 7 كارگروه تخصصي تشكيل داده كه حاصل مباحث آن ها در مركز موجود است. دانشگاه يزد، دانشگاه پيام نور تهران و دانشگاه هاي ديگر هم همين طور.
آينده مركز را چطور مي بينيد؟
آينده مركز به فرهنگ سازي در بخش ارزش هم انديشي، تبادل نظر، تحمل آرا و نظرات ديگر، كنار گذاشتن خودمحوري، خود حق بيني و خود درست بيني مطلق در بخش نظرات و تصميم گيري ها بستگي دارد و همچنين به احساس نياز مدام به رشد و توسعه علمي- اخلاقي- معنوي، تواضع علمي- دانشگاهي ما بلوغ و رشد بيشتري داشته باشد (كه خوشبختانه اكنون ما اين بلوغ و رشد را مشاهده مي كنيم) آينده مركز روشن تر خواهد بود. با توجه به انجام آن تمهيدات و زمينه هاي لازم ساختاري و قالب ها كه پشتوانه آن استراتژي، سياست ها و رويكردهاي مناسب مي باشد، ما مطمئن هستيم روز به روز هم انديشي به يك فرهنگ عمومي نه تنها در دانشگاه ها بلكه درسطح جامعه تبديل مي شود.
خط قرمز شما در ارتباط با استادان و استفاده از نظرات ايشان چيست؟
ما همواره در جمع استادان و متوليان هم انديشي در دانشگاه ها اين مطلب را عرض كرده ايم كه ما در نشست هاي هم انديشي هيچ خط قرمزي نداريم؛ چون اينجا جمع استادي است و هر استادي آزادانه مي تواند در جمع استادان مباحث خود را مطرح كند. هم انديشي ها تنها دو شرط دارند (و يا به تعبير شما خط قرمز): يكي پشتوانه منطقي داشتن حرف ها و برخورداري ادعاها از استدلال، كه استدلال هم لزوما معلوم نيست درست باشد اما به هر حال هر صاحب استدلالي ابتدا فكر مي كند كه استدلال قوي بر ادعاي خود دارد.
شرط دوم رعايت اخلاق گفت وگو است. توقع اين است و جز اين هم از استادان انتظار نمي رود كه كاملاً اخلاق را در نشست ها رعايت كنند؛ به اين معنا كه اخلاق مداري و حقيقت جوئي به عنوان يك پايه بحث و تبادل نظر پذيرفته شده باشد و افراد با حفظ كامل حرمت ها دور يك ميز بنشينند و هم انديشي كنند.

 



راه كار اسلامي كردن دانشگاه

ما بايد از اول بدانيم كه آيا مي خواهيم مسلمان تربيت كنيم، يا مي خواهيم علوم ما اسلامي باشد! در هفته پژوهش، آموزش و پرورش بايد اين را در برنامه قرار بدهد كه من چه كار مي خواهم بكنم. من مي خواهم چند ميليون مسلمان تربيت كنم، يا چند ميليون كتاب اسلامي بدهم! اين توضيح مي خواهد؛ تربيت كردن مسلمان، كار خوبي است، بايد هم باشد، وظيفه ما هم هست. يعني نمازخانه داشته باشيم، رعايت بكنيم كه پسر و دختر مخلوط هم نباشند، فرصت هاي مناسبي باشد براي دعا؛ دعا توسل دعاي كميل، اينها باشد؛ آداب عبادات شان را ارزيابي بكنيم. همه اينها خوب و لازم است، ولي كافي نيست؛ براي اينكه اينها براي پرورش نوجوان يا جوان مسلمان است، اما كار وزارت آموزش و پرورش اينها نيست. كار وزارت آموزش و پرورش تدوين دروس اسلامي است؛ اين، مهم ترين كار است. آموزش و پرورش تا دروسش اسلامي نشود، آموزش و پرورش اسلامي نخواهد شد.
عدم وجود علم سكولار و اسلامي بودن تمامي دانشها
براي اينكه اين رياضي مي خواند، سخن از خدا و پيغمبر نيست؛ فيزيك و شيمي و ادبيات غير ]عربي[ مي خواند، سخن از خدا و پيغمبر نيست؛ تاريخ و جغرافيا مي خواند، سخن از خدا و پيغمبر نيست. در حالي كه ما اصلا علم غيراسلامي نداريم! اين مساله يك يا چند همايش مي خواهد تا روشن بشود كه ما اصلا علم سكولار نداريم، علم غيراسلامي نداريم، فيزيك و شيمي غيراسلامي نداريم؛ لا و لابد فيزيك و شيمي و رياضي، اسلامي است و مانند آن. بعد از اينكه در همايش ها و پژوهش ها اين براي ما ثابت شد كه ممكن است عالم ما سكولار باشد، ولي علم سكولار نداريم؛ اين مي آيد به كتابهاي درسي.
وجود لاشه بسياري از علوم در سطح آموزش و پرورش
توضيح مطلب اينكه ما به چه دليل مي گوئيم كه تفسير، علم اسلامي است و در اين ترديد نداريم؟ براي اينكه اين كتاب را خدا نازل كرد، حرف خداست؛ حرف خدا را انسان وقتي تشريح مي كند، مي شود (علم اسلامي). حالا اين كتاب هستي را كي نوشت؟ آسمان را كي خلق كرد؟ دريا را كي خلق كرد؟ صحرا را كي خلق كرد؟ معادن را كي خلق كرد؟ راه شيري را كي خلق كرد؟ سياره و ستاره را كي خلق كرد؟ اين كتاب خداست! يك مفسر مي گويد: خدا چنين گفته است، يك فيزيكدان مي گويد: خدا چنين كرده است. اين لاشه علم در آموزش و پرورش است و قرآن همين فيزيك را طرح مي كند، همين شيمي و كوه شناسي را طرح مي كند.
استصحاب كه الآن جزء علوم رسمي حوزه است، به يك جمله وابسته است؛ لاتنقض اليقين بالشك(1). اين خلق السماوات و الأرض في س ته ايام(2). ثم استوي لي السماء و ه ي دخان(3)؛ اول مواد گازي بود، بعد چنين كرديم، بعد چنان كرديم؛ اين كه دهها برابر استصحاب است! آنوقت آيا استصحاب مي شود علم اسلامي، فيزيك مي شود غيراسلامي؟! آنها آمدند، اين كار را كردند. فرض كنيد يك هواپيمائي؛ بال نداشته باشد، قدرت پرواز ندارد! بالهاي آن را كندند، لاشه هواپيما را دادند و گفتند: شما روي اين هواپيمائي شناسي كنيد. اما با لاشه هواپيما كه كسي پرواز نمي كند! لاشه فيزيك در آموزش و پرورش و دانشگاه هست؛ يعني بال هو الاول را كندند، بال هو الآخ را كندند؛ كي كرد، براي چه كرد را گرفتند؛ در زمين شناسي، در درياشناسي، در نفت شناسي، در گازشناسي همان سير افقي مطرح است. مي گويند: طبق تحقيقات علمي فلان زمين يا فلان معدن يا فلان مايع در چند ميليون يا چند ميليارد سال قبل چنين بوده است و الآن چنين است و پيش بيني مي شود در آينده نزديك يا دور چنين بشود. اين مرده علم و لاشه علم است؛ اين فيزيك اسلامي تربيت نمي كند. در چنين علمي، كي كرد، براي چه كرد؛ اصلا مطرح نيست! قرآن كريم وقتي بيان مي كند كه ذات أقدس له كوهها را خلق كرد؛ معادن و راه شيري را خلق كرد، مي گويد: هو الذي كذا و كذا و كذا، بعد مي فرمايد: لعلكم تتفكرون(4)، لعلكم تتقون(5)، لعلكم تعق لون(6)، لعلكم تفل حون(7)؛ يعني كي كرد، براي چه كرد در آن صورت ما اصلا فيزيك غيراسلامي نداريم! آنگاه يك فيزيسين و معدن شناس مي آيد، بررسي مي كند كه خداي سبحان اين كوه را اينچنين كرد، در راه تدبيرش هم اينچنين است، براي فلان مقصد. اين مي شود كوه شناس، معدن شناس، باستان شناس و درياشناس اسلامي!
نكته اصلي اسلامي شدن دانشگاه ها و آموزش و پرورش
اما اينها اين علوم را تكه تكه كردند، مي گويند: علم كه اسلامي و غيراسلامي ندارد!! خير؛ اصلا علم غيراسلامي ما نداريم! نكته اصلي آموزش وپ پرورش اين است، مشكل اصلي دانشگاه ها اين است. اينها خيال كردند وقتي امام يا مقام معظم رهبري(حفظه الله) فرمودند: دانشگاه بايد اسلامي باشد، يعني كه دخترها و پسرها از هم بايد جدا باشند؛ بله، جدا بشوند، كار خوبي هم هست؛ بايد نمازخانه داشته باشند و كار خوبي است؛ اما اين اسلامي شدن دانشگاه نيست، اين مسلمان تربيت كردن است. بله، البته آدم نمازخانه داشته باشد، نماز جماعت داشته باشد؛ چه بهتر» اما صبح تا غروب، شب و روز اين با خدا و پيغمبر سر و كار دارد، اين خودش از همه اينها جلو مي زند! الآن مرده علوم در آموزش و پرورش هست.
در كنار اين علومي كه حرف روز را مي زند اما هيچ سخن از خدا و پيغمبر در آن نيست؛ شما اگر 4 آيه يا 4 تا معارف اسلامي به دانش آموزان درس بدهيد، اين كم اثر خواهد بود. شما به لطف الهي همه تان احساس مي كنيد نظام، رهبر و غالب مسئولين الحمدالله رب العالمين در چه مسيري هستند، حال 4 نفر ممكن است در كل نظام جور ديگر فكر بكنند، اين در زمان انبياء(عليهم السلام) هم بود، در زمان معصومين هم بود. اينطور نيست كه شما دلتان بخواهد مثل بهشت بشود و صددرصد هيچ كس خلاف نكند؛ آنجائي كه همه صالح باشند، فقط بهشت است!
تدريس «كرامت» از سوي خداي سبحان براي بندگان
اما وقتي نظام، نظام باشد؛ آنوقت قهراً چون سخن از خدا و پيغمبر است، در همه موارد اينها (كريم) بار مي آيند.
خداي سبحان ما را به كرامت تربيت كرده. مثلا اگر گفتند: فلان جا مهندس دارد درس مي گويد، يعني چه؟ يعني درس هندسه مي گويد. بگويند: فلان جا فلان طبيب دارد درس مي گويد، يعني چه؟ يعني دارد طب درس مي گويد. در فلان كلاس اديب دارد درس مي گويد، يعني ادبيات. در فلان كلاس مورخ دارد درس مي گويد، يعني درس تاريخ. اگر گفتند: اقرأ و ربك الأكرم، اكرم دارد درس مي گويد؛ يعني مي خواهد درس كرامت بدهد. اوليه سوره اي كه بر وجود مبارك پيغمبر(ص) نازل شد، سوره علق است: اقرأ و ربك الأكرم. الذي علم با القلم(8).، خداي اكرم دارد درس مي گويد؛ يعني دارد درس كرامت مي دهد. وقتي گفتند: اكرم درس مي گويد، يعني چه؟ يعني كرامت است! آموزش و پرورش بايد اقرأ و ربك الأكرم باشد، درس كرامت بدهد. بعد اين آقا كه آمد بالا، كارمند شد؛ اصلا بدش بيايد كه دستش به رانت خواري باز بشود.
واقعيت متعفن، مسموم و آبروبر «گناه»
وجود مبارك پيغمبر(ص) فرمود: بوي بد گناه رسوايتان مي كند. گناه، بد بوست و اين تشبيه و مجاز شعري هم نيست.
يك زماني آدم را رسوا مي كند و بويش درمي آيد.
اگر اين نوجوان باورش شد كه گناه سم است و آدم را بي آبرو مي كند، از خود مواظبت خواهد كرد. شما ديديد در همين دوره كه دوره الهي و اسلامي است- دوره غيراسلامي را خدا گذاشته براي آخرت- دوره اسلامي اگر كسي خدا ناكرده بازي بكند؛ چه آنهائي كه در اين لباس ]لباس روحانيت[ بودند، چه آنهائي كه در لباس ديگر بودند، ديديد طشتشان از بام ها افتاد! نمي شود با خون شهداء بازي كرد، با دين بازي كرد، با مردم مسلمان بازي كرد؛ اين بويش در مي آيد! وقتي بخواهد بويش در بيايد، هيچ كس ديگر نمي تواند درمان بكند!! وقتي كه خداي سبحان فرمود: خ زي ف ي الحياه الدنيا(9)؛ تجربه هم كرديم و ديديم كساني كه در اوج شخصيت بودند، چه جور مفتضح شدند! اينها را نوجوان هايمان بايد بدانند، هر كسي آبروي خودش را مي خواهد! خلاف طوري نيست كه مثلا آدم، بتواند لجن را نگه دارد؛ بالأخره آدم دو بار خودش را بپيچد، بار سوم باد مي زند و بويش در ميايد! وجود مبارك حضرت فرمود: تعطرواب الستغفار لاتفضحنكم رواي ح الذنوب(10). فرمود: خودتان را با استغفار معطر كنيد، مبادا بوي بد گناه، آبرويتان را ببرد! آنوقت اين امور كه وارد آموزش و پرورش بشود، آموزش و پرورش همان مي شود كه شما مي خواهيد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در ديدار با وزير و مسئولان وقت آموزش و پرورش- قم؛ 27/10/1385
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1) وسائل الشيعه/ 4/312(2) اعراف/ 54(3) فصلت/ 11 (4) بقره/ 219 (5) بقره 21(6) بقره/ 73 (7) بقره/ 189(8) علق/ 3 و 4 (9) بقره/ 85(10) الأمالي طوسي/ 372- (روي عن اميرالمؤمنين«ع»)

 



تحليلي بر نحوه تعامل جنبش دانشجويي و مسئولان

محمد صيادي
از آنجايي كه جنبش دانشجويي نقش اصلي را در نمايندگي قشر دانشجو بازي مي كند، پرداختن به نحوه تعامل اين جنبش بامسئولان، ما را در ارزيابي ميزان موفقيت جنبش دانشجويي در رسالت هاي خود ياري مي دهد. اگر چه جنبش دانشجويي از زمان پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي وحتي پيش از آن با فراز و فرودهاي فراواني مواجه بوده است، اما در اين فراز و فرودها در زمينه نحوه تعامل خود با مسئولان با مشكلاتي دست به گريبان بوده است. عدم هماهنگي و وجود اختلاف نظر ميان اعضاي تشكل هاي دانشجويي در اين زمينه، در برخي موارد منجر به انشعاب هايي نيز شده است. صرف نظر از اينكه اين انشعاب ها تا چه حد توانسته است جنبش دانشجويي را در ايفاي رسالت هاي خود ياري دهد، بايد به آسيب شناسي نقش عدم تئوري سازي براي چگونگي رفتار جنبش دانشجويي با مسئولان، در به وجود آمدن اين انشعاب ها پرداخت.
به باور نگارنده، جنبش دانشجويي بايد براساس رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله العالي) و توجه به آموزه هاي اسلامي در چگونگي انتقاد به مسئولان، ظرفي تئوريك ايجاد نمايد كه براساس آن، هم نقد منصفانه جاي نقد احساسي بنشيند، هم جنبش دانشجويي از افتادن در دام غفلت هاي ناخواسته برهد و هم در جايگاه الگويي براي سياسيون جهت دوري گزيدن از ماكياوليسم سياسي قرار گيرد. طبيعتاً مظروف چنين ظرفي نه تنها به تبديل شدن جنبش دانشجويي به عنوان الگوي اخلاق سياسي منجر خواهد شد بلكه پاسخگويي مسئولان را در برابر مطالبات جنبش دانشجويي در پي خواهد داشت.
مشكل اساسي در تئوري سازي در اين زمينه، نبود وحدت نظر ميان اعضاي فعال تشكل هاي دانشجويي در محورهاي اساسي چنين نظريه اي است. به عبارت ديگر، اگر جنبش دانشجويي مي خواهد در جايگاه الگوي رفتار در منازعات سياسي قرار گيرد، و اگر مي خواهد در جايگاهي از استقلال و اعتماد قرار گيرد كه بتواند در حل مشكلات سياسي و اقتصادي كشور به عنوان تكيه گاهي براي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران درآيد. بايد به يك تئوري متكي بر اصول انقلاب اسلامي، منسجم، عملي و داراي محورهاي منطبق بر ملزومات دهه چهارم انقلاب اسلامي - دهه عدالت و پيشرفت - و در راستاي سند چشم انداز مطابق با فرمايشات مقام معظم رهبري دست يابد. به نظر نگارنده، اين تئوري بايد در برگيرنده سه محور اساسي حمايت، مطالبه و نقد باشد تا بتواند پاسخگوي الزامات دهه چهارم انقلاب اسلامي باشد:
1- حمايت محوري: نخستين قدم در نحوه تعامل با مسئولان بايد مبتني بر حمايت از تلاش ها، برنامه ها و رويكردهاي آنان باشد. اين حمايت همچنان كه مقام معظم رهبري نيز بارها مورد تأكيد قرار داده اند، زمينه هاي دلگرمي، اعتماد و پاسخگويي را در ميان مردم و مسئولان پديد مي آورد. حمايت از تلاش هاي مسئولان توسط دانشجويان به مثابه پشتوانه اي محكم براي نظام است چرا كه دانشجويان به عنوان قشر فرهيخته جامعه از جايگاهي مهم در معادلات در هم ريخته دشمنان انقلاب اسلامي قرار دارند و بدين جهت كه نقطه كانوني جنگ نرم دشمن، دانشگاه و دانشجو است؛ چنين حمايتي ضمن تقويت اراده دولتمردان در عمل به وظايف خود، به منبعي از قدرت نرم براي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران تبديل خواهد شد كه علاوه بر كمك به انسجام داخلي، چهره اي متحد و يكپارچه از رابطه ميان مسئولان و دانشجويان به جهان عرضه خواهد كرد. طبيعي است كه هر تشكلي با تأكيد بر گفتمان خاصي به پيگيري آرمان هاي انقلاب اسلامي مي پردازد اما لازمه به ثمر رسيدن اين آرمان ها، اتحاد و همبستگي جنبش دانشجويي با دولتمردان است. نه تنها اين اتحاد و همبستگي به آشنايي هرچه بيشتر مسئولان با دغدغه هاي دانشجويان منجر مي شود بلكه زمينه تسهيل پيگيري دغدغه هاي دانشجويان و تسريع در به بار نشستن آرمان هاي آنان را فراهم مي كند.
نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه بايد ميان اتحاد و همبستگي دانشجويان و از دست رفتن استقلال تشكل هاي دانشجويي تفاوت قائل شد. آشكار است كه بايد ميان همبستگي و وابستگي فرق نهاد. اين همبستگي به معناي فرو غلتيدن جنبش دانشجويي در حد احزاب سياسي سهم خواه نيست. جنبش دانشجويي همواره بايد استقلال خود را حفظ كند؛ چرا كه جنبش دانشجويي با هيچ مسئولي عقد اخوت نبسته است بلكه جنبش دانشجويي از آنجايي كه دل در گرو انقلاب اسلامي دارد؛ تا زماني حمايت از مسئولان را در دستور كار خود خواهد داشت كه آنان در راه آرمان هاي انقلاب اسلامي، فرمايشات حضرت امام خميني(ره) و منويات مقام معظم رهبري حركت نمايند.
2- مطالبه محوري: دومين قدم در بهبود نحوه تعامل دانشجويان با مسئولان مربوط به قراردادن مطالبات به عنوان يكي از محورهاي اساسي رسالت هاي جنبش دانشجويي است. جنبش دانشجويي بنا به فرموده مقام معظم رهبري بايد يكي از نقاط اساسي فعاليت خود را در راستاي مطالبه محوري قرار دهد. اساسا يكي از اصلي ترين وظايف جنبش دانشجويي پرداختن به اين مقوله است. اين مطالبات را مي توان در دو دسته عمده قرار داد:
الف) مطالبات عمومي: اين مطالبات شامل همه مواردي است كه عموم مردم انتظار دارند تا مسئولان در پي انجام آن ها باشند. اين مطالبات از طرفي به زندگي روزمره مردم اختصاص دارد و از سوي ديگر مطالباتي را در جهت شكل دهي بهتر به زندگي در روزهاي آتي در برمي گيرد. همچنين اين مطالبات به دو شكل ماده و معنوي هستند. به عبارت ديگر، بخشي از مطالبات مربوط به مسائل اقتصادي و معيشتي هستند و بخشي ديگر مطالبات ديني را در جهت هرچه بهتر شدن زندگي معنوي مردم در برمي گيرند. مصداق هاي اين نوع مطالبات را مي توان در اعتراضات صورت گرفته به مسائل فرهنگي مانند مساله بدحجابي، مشاهده كرد. در اصل، مطالبات عمومي برخاسته از عمق جامعه و دربرگيرنده خواست هاي ملت از دولتمردان است كه قطعا وظيفه پيگيري آن ها بر دوش جنبش هاي دانشجويي خواهد بود.
ب) مطالبات خاص دانشجويي: از آنجايي كه دانشجو مظهر و نماينده يك ملت و برخاسته از بطن جامعه است، علاوه بر مطالبات عمومي بايد به پيگيري مطالبات خاص خود، كه وظيفه پيگيري آن ها فقط و فقط برعهده دانشجويان است بپردازد. مطالباتي كه هرچند پيگيري آن ها وظيفه خاص دانشجويان است اما ريشه در آرمان هاي يك ملت دارد. اين مطالبات آرمان هايي را شامل مي شود كه در طي قرن هاي متمادي بر گرده اين ملت نشسته است. آرمان هايي كه اسلام خواهي، عدالت طلبي، استكبارستيزي و ادامه راه پرافتخار شهيدان انقلاب اسلامي فقط جزئي از آن ها است.
دانشجوي بصير و آگاه وظيفه دارد از مسئولان طلب نمايد كه چه گام هايي در راستاي اجراي احكام اسلامي برداشته اند؟ در راه تحقق عدالت چه مسيري را طي كرده اند؟ و در مواجهه با استكبار چقدر ايستادگي و همت به خرج داده اند؟ در جهت تقويت فرهنگ اسلامي در دانشگاه ها چه گام هايي برداشته اند؟ و در برخورد با حرمت شكنان محيط دانشگاه از چه راهكارهايي بهره برده اند؟
3-نقد محوري: گام اساسي ديگر در تبيين نحوه رفتار جنبش دانشجويي با مسئولان به حوزه نقد و نقادي مربوط مي شود. نقد مفهومي است كه با پرسشگري درهم آميخته است. نقد منصفانه و بجا عنصري مهم در پويايي يك جامعه اسلامي در حال پيشرفت است. بايد ميان نقد و عيب جويي تفاوت قائل شد و تخريب را هم از انتقاد تميز داد. يكي از تفاوت هاي اصلي يك جامعه اسلامي با يك جامعه غربي، فرق نهادن ميان نقد و تخريب است. جنبش دانشجويي ضمن حفظ تفاوت گذاري ميان نقد و تخريب، بايد از انتقاد سازنده درجهت بهبود وضعيت خدمتگزاري مسئولان استفاده نمايد. نكته با اهميت ديگر، نيفتادن در دام نفي است. بسيار ديده شده است كه اگر جنبش دانشجويي نقد را از حوزه عقلانيت سياسي به حوزه احساسات سياسي بكشاند، نقد جاي خود را به نفي مي دهد و اين سر آغاز سقوط براي جنبش دانشجويي خواهد بود. انتقاد بايد جهت عيارسنجي باشند تا كارهاي مثبت تداوم يابد و اقدامات منفي اصلاح گردند. بدين ترتيب جنبش دانشجويي هم از ريختن آب به آسياب دشمن در امان خواهد ماند و هم رسالت خود را در زمينه بهبود عملكردهاي مسئولان به انجام خواهد رساند.
نتيجه اينكه جنبش دانشجويي با رويكرد گفته شده، هم از بابت نحوه پيگيري رسالت هاي خود به نقطه اي خواهد رسيد كه الگوي عمل سياسيون قرار گيرد و هم در موضعي از اتحاد با مسئولان در خدمتگزاري بيشتر به مردم خواهد بود. ضمن اينكه با حفظ استقلال خويش، نماينده شايسته اي براي نهاد دانشگاه خواهد بود. بدين سان همچنان كه مقام معظم رهبري بارها تاكيد كرده اند؛ تركيبي از آرمان گرايي و حمايت از مسئولان، به نقطه اي منجر خواهد شد كه انتقاد غيرخصمانه، زمينه اي فراهم كند كه عدالت و پيشرفت در عرصه اجتماعي تحقق يابد و دانشجو ضمن سياسي بودن از سياسي كاري پرهيز نمايد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14