(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 مهر 1389- شماره 19755

خصلتهاي كمالي
فوايد كنترل زبان
تفاوت سكوت و صمت
حكايت نزاع پسر عارف و پسر مرد شرابخوار
به مناسبت 25 شوال سالروز شهادت امام ششم
هدايت محبوب ترين هديه از نظر امام صادق(ع)
راهكارهاي عملي براي بهبود وضع حجاب و عفاف



خصلتهاي كمالي

قال الصادق(ع): ثلاث خصال من رزقها كان كاملاً: العقل و الجمال و الفصاحه
امام صادق(ع) فرمود: سه خصلت است كه به هركس روزي شود، كامل است: خرد، زيبايي و شيوايي (در سخن گفتن).(1)
1- تحف العقول، ص 320

 



فوايد كنترل زبان

امام صادق(ع) درباره فوايد خاموشي فرمود: صمت و خاموشي(1) طريقه اهل تحقيق و شعار كساني است كه با ديده بصيرت در حقايق ثابت و استوار جهان مي نگرند؛ كساني كه در حقايق ماسبق و زمان هاي گذشته غور و بررسي كرده و حقايقي را بيان مي كنند كه قلمها ننوشته و در كتاب ها نيامده است. آنگاه فوايد و آثار سكوت را برشمرده و مي فرمايد:
1- سكوت كليد هرگونه راحتي و آسايش دنيا و آخرت است.
2- موجب رضا و خشنودي خدا است.
3- باعث سبك شدن حساب انسان در روز قيامت است.
4- وسيله محفوظ ماندن از خطاها و لغزشها است.
5- براي جاهل پرده و ساتر، و براي عالم زينت است.
6- وسيله اي است براي قطع شدن هوي و هوسهاي نفساني.
7- وسيله رياضت نفس است.
8- وسيله درك حلاوت و لذت عبادت و مناجات با پروردگار است.
9- قساوت و سختي دل را از بين مي برد.
10- وسيله اي است براي كسب حيا و پرهيزكاري
11- سبب زياد شدن تدبر و تعقل و مروت و مردانگي است.
12- موجب فهم و كياست و عقل انسان مي شود.
سپس امام صادق(ع) فرمود: اكنون كه به فايده هاي سكوت آگاه شدي، پس دهان فرو بند و تا مجبور نشدي لب به سخن مگشاي، به ويژه اگر كسي را پيدا نكني كه براي خدا و در راه خدا با او گفتگو كني. آنگاه فرمود: وسيله هلاكت و نجات مردم سخن گفتن و سكوت است. پس خوشا به حال كسي كه توفيق شناخت سخن خوب و بد را پيدا كند و به فوايد و آثار پسنديده كم گويي و سكوت آگاه گردد، زيرا سكوت از اخلاق انبياي الهي و شعار بندگان برگزيده خداوند است و اگر كسي ارزش و قدر كلام را بداند بيجا سخن نمي گويد و سكوت را شعار خود قرار مي دهد و كسي كه بر لطايف سكوت آگاهي و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشي را امين قراين و اسرار دل خويش قرار دهد. چنين شخصي گفتار و خاموشي اش هر دو عبادت مي شود و كسي جز خدا به حقيقت اين عبادت آگاهي ندارد.(2)

1- مقصود از سكوت سخناني است كه به بي جا و بي مورد از زبان خارج شده و يا غيبت و تهمت و دروغ باشد.
2- مصباح الشريعه ، باب 27

 



تفاوت سكوت و صمت

پرسش:
اينكه در روايات بسيار بر سكوت تأكيد شده و يكي از اوصاف شيعيان را سكوت نام برده اند و صمت را يكي از راهكارهاي سالك الي الله بر شمرده اند، چگونه با فريادهاي حق طلبانه و مقابله كلامي با ظلم و ظالمين قابل توجيه است؟
پاسخ:
در برخي روايات مقوله سكوت و خاموشي بر سخن گفتن در سلوك و رفتار انسان مومن ترجيح داده شده است. پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد «من صمت نجي» آن كس كه سكوت كند نجات مي يابد. (الحقايق في محاسن الاخلاق، ص 65) همچنين امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «قال لقمان لابنه يا بني! ان كنت زعمت ان الكلام من فضه فان السكوت من ذهب» لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزيزم! اگر گمان مي كني سخن گفتن از نقره است به درستي كه سكوت از طلا است (اصول كافي، ج 2، ص 114).
بسيارند كساني كه از سخن گفتن نادم و پشيمان اند اما به خاطر سكوت هيچگاه اظهار ندامت نمي كنند. لقمان به فرزندش فرمود: فرزند عزيزم! چه بسا كه من در اثر گفتار پشيمان شده ام اما به خاطر سكوت افسوس نخورده ام. (المحاسن والمساوي بيهقي، ج1، ص 166)
در برخي از روايات آمده است كه سكوت و خاموشي از سخن گفتن بهتر است.
قال النبي(ص): نجاه المومن في حفظ لسانه. نجات مومن در حفظ زبان اوست. (اصول كافي، ج2، ص114)
ادامه دارد

 



حكايت نزاع پسر عارف و پسر مرد شرابخوار

عباسعلي كامرانيان
عارفي به سوي خانه بازمي گشت. وارد كوچه اي كه خانه خودشان در آن بود شد مشاهده كرد عده اي درب خانه شان تجمع كرده اند.
عارف نزديك خانه شد و عده اي كه تجمع كرده بودند به سوي او آمدند. پس از دقايقي مشخص شد كه فرزند عارف با يكي از جوانان همسن و سال خود درگير شده است.
هر كس ادعايي داشت و طرف مقابل را مقصر مي دانست.
عارف گفت: اجازه بدهيد از طرفين مرافعه بپرسم!
سپس از پسرش و طرف دعواي او با حوصله تمام سؤالاتي را مطرح كرد و جواب هر يك را شنيد.
مردم در اطراف عارف ايستاده بودند و مي خواستند بدانند كه او چگونه حكم مي كند.
عارف پس از شنيدن سخنان طرفين رو به آنها كرد و گفت: چيزي هم هست كه نگفته باشيد؟
هر دو نوجوان گفتند: نه
عارف نگاه نافذي به پسرش كرد، سپس به طرف مقابل نيز نگاه مهربانانه اي انداخت و گفت: آقاجان! پسر من مقصر است، او نبايد شروع كننده بحث و جدال مي شد!
پسر عارف گفت: ولي بابا!
عارف افزود: ولي، اگر، اما و... ندارد. شما مقصريد! از دوست و برادر ديني خودتان معذرت خواهي كنيد و حلاليت بطلبيد! سپس رو به نوجوان طرف دعوا كرد گفت:
پسرم! پسر من مقصر است، من و او، هر دو از شما معذرت مي خواهيم و حاضريم هر طور كه مايليد رضايت شما را به دست آوريم!
نوجوان گفت: اختيار داريد حاج آقا! من از او راضي شدم. روش شما موجب رضايت خاطر من شد!
يكي از حضار كه ناظر ماجرا بود به عارف گفت: مي داني اين پسر كيست؟
عارف گفت: نه بنده خداست!
مرد گفت: او، پسر مردي لاابالي، مشروبخوار و اهل دود و دم است. چرا بين او و پسرتان، از او طرفداري كرديد؟
عارف گفت: من از حق طرفداري كردم، در اين ماجرا، حق با او بود بنابراين حكم به نفع او و در حقيقت به نفع حق دادم. مگر قرآن نخوانده اي؟
مرد گفت: منظورتان كدام آيه است؟
عارف افزود آيه 26 سوره ص را كه مي فرمايد:
... فاحكم بين الناس بالحق و لاتتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب
در ميان مردم، براساس حق داوري كن! و از هواي نفس (در عرصه قضاوت و همه جا) پيروي نكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ (و بدان كه) افرادي كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدي به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند.
مرد گفت: عجب! امروز نيز درسي از شما گرفتيم. جمعيت پراكنده شدند و عارف به سوي خانه حركت كرد و زير لب نجوا كرد:
دادگاهي در وجودت كن بپا
خويش را محكوم كن در هر گناه
عدل را معيار كار خويش كن
مهر را تا مي تواني بيش كن
قاضي اين محكمه بيگانه نيست
ناپسند و ناقص و ديوانه نيست
گوش دار و حكم اين قاضي شنو
غيرراه حق تو، هيچ راهي نرو(1)

 



به مناسبت 25 شوال سالروز شهادت امام ششم
هدايت محبوب ترين هديه از نظر امام صادق(ع)

رضا شريف زاده
امام صادق(ع) زندگي دنيا را فرصت استثنايي براي شدن هاي كمالي مي داند و انسان موفق را كسي مي شناسد كه بتواند از اين فرصت كوتاه عمر به درستي بهره برد و ضمن شناخت خوب از بد، مصاديق آن را در خود بجويد و بيابد و در تقويت خوبي ها و تضعيف و از ميان بردن نواقص و بدي ها بكوشد و همت عالي و بلند خود را مصروف آن كند.
از آن جايي كه انسان در شرايط زندگي دنيا گرفتار انواع و اقسام نسيان و غفلت است؛ همواره نيازمند واعظي از درون و بيرون است تا او را به خود آورد و در مسير فلسفه آفرينش و دست يابي به كمال مطلق قرار دهد و هر از گاهي بانگ سهمگين زند تا از چرت و خواب خودپرستي و خودفراموشي برخيزد و خدا را در پيش و پس و همراه هر چيز و كاري بيايد و در مسير خدايي شدن و متاله گشتن و رباني شدن و خلافت يابي حركت كند و سستي و تكاهل نورزد.
شايد يكي از مهم ترين موعظه گران و واعظان بشر كساني باشند كه همواره با ما همراه هستند. اين افراد كه از آنان به دوستان صادق و صديق ياد مي كنيم؛ كساني هستند كه به صدق و راستي، آينه تمام نماي ما مي شوند و حقيقت وجودي ما را به نمايش مي گذارند و خوبي ها و بدي هاي ما را مي نمايانند.
امام صادق(ع) در عبارتي كوتاه به نقش دوست در زندگي و شدن هاي كمالي انسان اشاره مي كند و به ما يادآور مي گردد تا دوستاني چنين برگزينيم و از حقيقت دوستي در زندگي به درستي بهره گيريم. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا اين نقش را چنان كه امام صادق(ع) تبيين كرده تحليل نمايد و ضرورت انتقادپذيري و توجه به ايرادها و معايب خود را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
كمال جويي انسان
انسان موجودي كمال جو و كمال خواه است. همين گرايش ذاتي انسان به كمال و گريز از نقص و عيب است كه آدمي را از پست ترين عناصر وجودي به برترين آفريده الهي ارتقا مي دهد و فرصت خلافت الهي را به وي مي بخشد. اين گونه است كه آفريده اي از خاك، در چنان جايگاه مي نشيند كه فرشتگان براي شنيدن اخباري از اطلاعات و دانش او گرد مي آيند و در نهايت سجده اطاعت بر زمين آدمي مي نهند.
اما مسير شدن انساني بسيار سخت و دشوار است، به گونه اي كه بايد آن را مسير دوزخي دانست كه همواره در خطر هبوط و سقوط است. لذا هيچ يك از آفريده هاي الهي نتوانست امانتي كه انسان بر دوش كشيد برتابد و عطاي خلافت الهي را به لقاي دوزخ شدن هاي پياپي همراه با فراق، هبوط و سقوط ببخشد.
شرايط دشوار رسيدن به كمال و رهايي از عيوب موجب شده است تا مدت كوتاه عمر، فرصتي طلايي در تمام مراحل هستي شمرده شود كه تنها شماري اندك را خوش آيد و بسياري را كام تلخ گردد؛ زيرا اين فرصت كوتاه عمر در همان كوتاهي خود، چنان سخت و پر فتنه و آزمون بلاست كه فقط شماري اندك مي توانند از اين مسير سنگلاخ و دشوار بگذرند و به مقصد و مقصود برسند.
مشكل گذر از صراط مستقيم كمال كه از دوزخ ناكامي ها، فراق ها، فتنه ها، بلاها و مصيبت ها مي گذرد، سرگرم شدن انسان به خود و خودبيگانگي و خودفراموشي و مانند آن است. اين جاست كه انسان نمي تواند تحليل و تبيين درستي از وضعيت خود ارائه دهد در حالي كه غرق در خواسته هاي نفساني دروني و وسوسه هاي شيطاني بيروني است. شايد تنها كساني بتوانند وضعيت خود را درست تحليل كنند كه از نگاه ناظر بيروني به وضعيت خويش بنگرند كه اين افراد نيز بسيار اندك هستند، زيرا ناظر صادق بيروني و شنونده انتقادپذير دروني بسيار كم مي باشند و هر كسي موعظه گر خوب و آينه تمام نماي قامت انساني نيست؛ چنان كه هر كسي نيز انتقادپذير خوبي نمي باشد.
شايد اين مسئله موجب شده تا امام صادق(ع) بهترين برادر ديني و دوست صادق و صديق را كسي بداند كه بدي و خوبي را در راه كمال يابي و كمالي شدن به وي بشناساند. البته شناخت و شناساندن خوبي ها و بدي هاي شخص، تنها يك بخش از معادله است؛ زيرا در رسيدن به كمال و دست يابي به آن، تنها دوست صادق كفايت نمي كند، بلكه انسان صادقي را نيز مي خواهد كه بتواند انتقادپذير باشد و حقايق نموده در آينه دوستي را بپذيرد و بكوشد تا براساس حقيقت نموده شده، خود را اصلاح كند.
اين كه امام صادق(ع) مي فرمايد: «احب اخواني الي من اهدي الي عيوبي؛ محبوب ترين دوستان و برادرانم كسي است كه عيوب و اشكالاتم را به من هديه كند.» (بحارالانوار، ج74، ص282) به معناي اين است كه شخص از دوستي برخوردار است كه خود، انساني عاقل و خردمند است و مي تواند خوب و بد را بشناسد و حتي مصاديق آن را در شخص تشخيص دهد و از سوئي از صداقت و راستگويي برخوردار است و اين شجاعت را هم دارد كه هر آن چه حق يافته بيان مي كند و به خاطر حفظ دوستي از صداقت نمي گذرد.
از سوي ديگر، شخص خود به جايي رسيده كه انتقادپذير است و درك خوب و درست از مفهوم دوستي دارد و بيان دوست را به معناي تحقير و تنقيص نمي شمارد. بنابراين، براي رسيدن به مفهومي كه امام صادق اراده كرده مي بايست هر دو سويه معادله در جايگاهي باشند كه درك درستي از مسايل داشته باشند و نقد و انتقاد را بپذيرند و در اصلاح عيوب و نواقص بكوشند.
اخوت ايماني و صداقت رحماني
انسان به سبب گرايش اجتماعي، همواره نيازمند كساني است كه با او همراه باشند؛ زيرا نيازهاي مادي و معنوي انسان جز از طريق اجتماع برآورده نمي شود. همين مسئله موجب شده تا انسان تشكيل خانواده بدهد و همسري را براي پاسخ گويي به نيازهاي متعدد و متنوع جسمي و عاطفي و رواني خود برگزيند.
البته تنها به بخشي از نيازهاي آدمي از طريق همسر پاسخ داده مي شود؛ چنان كه بخشي ديگر از اين نيازها از طريق فرزندان و بخشي ديگر از طريق برادران و خواهران نسبي پاسخ داده مي شود. اما با اين همه نيازهاي انساني فراتر از اين است كه به اين طريق به همه آن ها پاسخ داده شود.
اجتماع بزرگ تر مي تواند شرايط مطلوب تري براي پاسخ گويي به نيازهايي را فراهم آورد كه تحقق كمالات مطلق از آن به دست مي آيد.
برادري خويشي و خوني، نمي تواند به بخشي از نيازهاي روحي و مادي شخص پاسخ دهد. اين جاست كه انسان نيازمند ارتباط با افرادي خاص از جامعه است كه بتوانند در نقش برادر ايماني به اين دسته از نيازهاي جديد او پاسخ دهند. برادري ايماني، چيزي است كه محور و مدار ارتباط به جاي خون، فكر و هدف قرار گرفته است. انسان ها، افكار و اهدافي را براي خود تعريف مي كنند كه تنها برادر ايماني مي تواند آنان را در اين مسير همراهي كند. البته هستند كساني كه افزون بر نقش برادر خوني، نقش برادري ايماني را نيز ايفا مي كنند، ولي بسياري از برادران خوني از نظر فكر و عقيده و هدف همانند نيستند. اين جاست كه شخص براي يافتن همراه فكري و عقيدتي، نيازمند برادر ايماني مي شود. برادر ايماني، در حقيقت همراه صادق و دايمي شخص براي رسيدن به كمالات و اهدافي است كه براي خود تعريف مي كند.
اصولا جوامع مستحكم و قوي، جوامع غيرنژادي هستند؛ زيرا جوامع نژادي هرچند كه با هم ارتباطات خوني دارند، ولي از آن جايي كه فكر و هدف افراد جوامع نژادي متفاوت است نمي تواند از استحكام و وحدت واقعي برخوردار باشد. آن چه جوامع را مي سازد، ارتباط فكري و هدفي ميان افراد آن جامعه است. از اين رو در قرآن جوامع مستحكم به عنوان امت معرفي و شناخته شده است، درحالي كه جوامع قومي به عنوان جوامع با تشتت افكار و آراء و سست بنياد معرفي شده اند.
امت، مردماني با اقوام و نژادهاي گوناگون هستند كه هدف خاصي آنان را گردهم آورده و اجتماعي منسجم را ايجاد كرده است. چنين مردماني، تنها بر محور هدف حركت مي كنند و همين وحدت هدف، موجب اتحاد، همدلي و همكاري و انسجام استوار ميان ايشان مي شود.
كسي كه در مقام دوستي و برادري ايماني مي نشيند، از مقام رحمت به دوست خويش مي نگرد و صادقانه مي كوشد تا دوست خويش را از نواقص برهاند و كمالاتي را شايسته و بايسته خويش و دوست خود مي داند، به او ارايه دهد.
ناگفته نماند كه هديه كه در فارسي به معناي تحفه، هبه و بخشش چيزي از كالا و غير آن است، در زبان عربي به معناي هدايت به سوي حقيقت و راستي و درستي است. بنابراين، برادر ايماني و دوست خوب كسي است كه خوبي ها و بدي ها را مي شناسد و قدرت تشخيص آن را دارا است و در مقام هدايت بر آن است تا دستگير دوست خويش باشد و او را از نواقص برهاند و به كمالات برساند.
البته هدايت به دو شكل ارايه طريق و ايصالي است. به اين معنا كه گاه تنها حقيقتي را بيان مي كند و راه را از چاه نشان مي دهد و گاه ديگر، خود دستگير شخص شده و او را به حقيقت كمالي مي رساند و از چاه گمراهي بيرون مي كشد و بدي ها و زشتي ها را از وي دور مي سازد و خوبي و زيبايي ها را به وي مي بخشد.
به نظر مي رسد كه بيش تر دوستان واقعي و صادق تنها مي توانند در مقام هدايت و نشان دادن راه برآيند و فقط شماري اندك هستند كه با نفس رحماني خويش مي توانند چنان در جان دوست و برادر ايماني بدمند كه وي را متحول ساخته و دستگير وي شده و او را به كمالات و خوبي ها و زيبايي ها برسانند.
انتقادپذيري، شيوه سالكان
سالك كوي حق و كمال، انساني نقدپذير است و اين گونه نيست كه خود را كامل بداند؛ زيرا كسي كه خود را كامل بداند، در آغاز جهل و ناداني است؛ چرا كه حتي اگر در امري كامل شده باشد، هرگز به تماميت آن نرسيده است و از آن جايي كه كمال را تمامي جز خدا نيست، هركسي كه مدعي كمال يا تمام كمالي شده مي بايست او را در مقام جهل و ناداني دانست و بر او دل سوزاند.
كساني كه تفكر خودكمالي دارند، همانند ابليسي هستند كه خود را كامل دانست و خلافت را شايسته خود خواست و اين گونه در دام «انا خير منه؛ من بهتر و برتر از اويم» افتاد و تكبرش او را به استكبار كشانيد و از مقام قداست هبوط كرد و بر طبل طغيان كوبيد.
كسي كه در خود كمالي را مي يابد، مي بايست بداند كه براي اين كمال نيز راه بي تمامي است كه تمام آن تنها در خداست. بنابراين هرچه بكوشد راه براي كوشش وجود دارد.
چنان كه گفته شد انسان گرفتار غفلت و نسيان مي شود و همين غفلت و نسيان است كه اجازه نمي دهد تا حقيقت خود را چنان كه هست بشناسد و يا متوجه آن باشد.
بنابراين بايد همواره در اين انديشه باشد كه نواقص و عيوب بسياري دارد كه اجازه نمي دهد به تمام كمال برسد.
اما مشكل بسياري از انسان ها اين است كه نقد را پذيرا نمي شوند و اصولا نقد را به معناي تخريب و تحقير مي گيرند، درحالي كه نقد به معناي شناسايي سره از ناسره و خوب از بد است.
بنابراين كسي كه نقد را نمي پذيرد، در جست وجوي كمال نيست و با خودپسندي و تكبر بي جا، آينده خويش را تخريب مي كند؛ زيرا نقد به شخص كمك مي كند تا خود را بشناسد و از نگاه ديگران و ناظران بيروني خود را ببيند.
نقد در حقيقت تغيير در زاويه ديد است. تاكنون شخص خود را از زاويه خود مي ديد و در نقد از زاويه ديگران به خود مي نگرد و از منظري ديگر خوبي ها و بدي هايش را مي شناسد.
اگر ناقد و منتقد كسي هم چون برادر صادق و صديق باشد، آينه اي خواهد بود كه زشتي ها و بدي ها را به درستي مي نمايد. بنابراين نقد شونده مي بايست به جاي اين كه ناقد را بشكند، خود را بشكند و معايب و كاستي هاي خويش را بشناسد و در برطرف كردن آن بكوشد.
آينه چون نقش تو بنمود راست
خودشكن، آينه شكستن خطاست
سالكان طريقت كمالي، نه تنها از نقد نمي هراسند و گريزان نيستند بلكه به استقبال نقد مي روند. از اين رو سالكان طريقت دانايي و كمالي، انسان هاي انتقادپذيري هستند و همواره مي نگرند تا خود را در آينه كلام و عمل ديگران ارزيابي كنند و بشناسند.
دوست خوب، آينه انسان
از پيامبر گرامي (ص) روايت شده است كه فرمود: المومن مرآه المومن، مومن آينه برادر ايماني خويش است. بنابراين مقام مرآتي و آينه بودن مقتضي آن است كه هر آن چه هست را بنماياند. از آن جايي كه مومن آينه برادر ايماني خويش است مي بايست خوب و بد و زشت و زيباي برادر خويش را بنماياند، نه آن كه تصوير وارونه از شخص ارائه دهد. برادري كه تنها خوبي ها و زيبايي هاي برادر ايماني خويش را مي گويد، درحقيقت آينه نيست؛ چرا كه نتوانسته است زشت و زيبا را چنان كه هست به تصوير بكشاند.
بنابراين اقتضاي آينه بودن برادران ايماني آن است كه حقايق وجودي شخص را بنمايانند تا دراين دنيا و فرصت كوتاه عمر، به ارزيابي از خود بپردازد و با محاسبه آن چه هست و آن چه بايد باشد، بتواند به تصحيح رفتار و اصلاح اعمال خويش اقدام كند و خود را چنان كه شايسته و بايسته انسانيت و ايمان است بسازد.
نقش برادر ايماني در سازه وجودي انسان كامل آن است كه در نقش آينه، حقايق برادر ايماني خويش را نشان دهد تا بتواند فرصت ارزيابي و اصلاح خود را در فرصت كوتاه عمر به دست آورد و در آخرت انگشت حسرت به دندان نگزد و فرياد «ياحسرتي علي ما فرطت» برنياورد.
دوستان صديق و صادق، از آن جهت كه به همه خلق و خوي يكديگر احاطه كامل علمي دارند، بهتر مي توانند درباره يكديگر به ارزيابي بپردازند؛ زيرا يكي از ويژگي هاي دوستان باوفا و صميمي آن است كه در سلوك و معاشرت با يكديگر آن چنان كه از نظر روحي به يكديگر نزديك هستند كه حتي كمترين و ظريف ترين نكات مثبت ومنفي وجود هريك، از ديد طرف مقابل پنهان نمي ماند و در يك كلام همچون آينه اي براي دوست خود مي باشد.
اينكه در روايات بارها بر ويژگي هايي چون ايمان و عقل دوست تاكيد شده براي اين است كه ايمان افراد مهمترين عامل در وحدت فكري و عملي انسان است و عقل دوست مي تواند در حكم مشاور دايمي عمل كند. امام رضا(ع) درباره بهره گيري از دوست عاقل مي فرمايد: عليك ان تصحب ذالعقل فان لم تمجد بكرمه انتفع بعقله؛ سعي كن با انسان عاقل دوستي نمايي تا اگر از كرم و بخشش او نتواني استفاده كني، از عقلش بهره ببري. اين بهره مندي از عقل دوست، همين نگاه نقادانه اي است كه به شخص مي كند. عقل وي موجب مي شود تا بد و خوب را بشناسد و بفهمد و مصاديق آن را در دوست خويش جست و جو كرده و آن را به عنوان محرم راز به او منتقل سازد و زمينه اصلاح اخلاق وي را فراهم آورد.
درهمين رابطه امام علي(ع) نيز مي فرمايد: صحبه الولي اللبيب حياه الروح؛ همنشيني با دوست دانا و عاقل سبب زنده بودن روح است. زنده بودن روح به معناي حركت درمسير كمالي و اصول ارزشي است. بنابراين كسي كه دوستي عاقل دارد، روحي زنده دارد كه حركت كمالي را شتاب مي بخشد.
اما رفيق ناشايست و دوست جاهل همچون زهري است كه وجودش هرلحظه جسم و جان را آزار مي رساند. در روايت اسلامي به شدت از دوستي با رفقاي جاهل و بي خرد نهي شده است. از امام صادق(ع) روايت شده است كه: من لم يجتنب مصاحبه الاحمق يوشك ان يتخلق باخلاقه؛ كسي كه از رفاقت و همنشيني با احمق پرهيز نكند، تحت تاثير كارهاي احمقانه وي واقع مي شود و زود به اخلاق ناپسندش متخلق مي گردد.
اين كه در برخي از روايات آمده است كه براي شناخت هركسي به دوستان وي توجه شود، از آن روست كه دوستان، بيانگر خلق و خوي يكديگر هستند، چنان كه مي توان از اين راه فكر و انديشه و هدف در زندگي آنان را نيز به دست آورد، زيرا آنچه دوستان را دركنار هم گرد مي آورد، اهداف مشترك در زندگي است. بنابراين بينش ها و نگرش هاي دوستان، بسيار همانند هم مي باشد. ازاين جا مي توان گفت كه آينه بودن دوستان به معناي شناخت هريك از طريق ديگري است. پس اگر يكي از دوستان را شناختي بدان كه دوستان ديگر وي را نيز شناختي، هرچند كه مي توان تفاوت جزيي ميان دوستان يافت ولي در كليت و اصول، دوستان همانند و متشابه هم هستند و قضاوت با شناخت يكي نسبت به ديگري نيز شدني است.
در قرآن درباره نقش دوست در سعادت و شقاوت جاودانه بشر مطالب بسياري آمده است كه خود بيانگر جايگاه بلند دوست در زندگي بشر است. خداوند در آيه 72 سوره فرقان مي فرمايد: «و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا¤ يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذكر بعد اذ جائني و كان الشيطان للانسان خذولا. به ياد بياور روزي را كه انسان ستمكار، دو دست خويش را از شدت پشيماني با دندان گزيده، مي گويد: اي كاش با رسول خدا راهي برگزيده بودم! اي واي بر من! كاش فلاني را به عنوان دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آن كه آگاهي و دانايي نسبت به حق و باطل به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه باعث سرافكندگي انسان است.»
قرآن كريم؛ احوال دوستان بد و خوب را در روز قيامت چنين توصيف مي كند: الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين؛ دوستان دراين روز دشمن همديگرند، مگر پرهيزگاران.» (زخرف، آيه 76)
درجايي ديگر تصوير افراد بهشتي را ارائه مي دهد كه به عنايت الهي از همنشيني با افراد بد رستند و آنان را در دنيا به عنوان رفيق و دوست نگرفتند تا گرفتار سرنوشت شوم ايشان در آخرت شوند. خداوند چنين گزارش مي كند: «بعضي از بهشتيان رو به بعضي ديگر كرده، مي پرسند. يكي از آنها مي گويد. من همنشيني داشتم كه هميشه مي گفت: آيا به راستي تو از تصديق كنندگان هستي و اين سخن را باور كرده اي كه وقتي ما مرديم و به خاك و استخوان تبديل شديم، زنده شده و جزا داده مي شويم! سپس مي پرسد: آيا از او اطلاعي داريد؟ ناگهان از احوال او آگاه مي شود و او را در وسط جهنم مي بيند. مي گويد: به خدا سوگند! نزديك بود مرا به هلاكت بكشاني و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضارشدگان در دوزخ بودم.»

 



راهكارهاي عملي براي بهبود وضع حجاب و عفاف

رضا مهريزي
چند صباحي است كه مسئله بهسازي عفاف جامعه مورد توجه مردم و مسئولان قرار گرفته است، اين مسئله در نفس خود امري پسنديده و مبارك است اما بيم آن داريم كه اين مسئله نيز مانند بسياري از معضلات اجتماعي پس از چندي هياهو و موافقت و مخالفت كم كم فراموش شود و باز روز از نو و روزي از نو، متأسفانه اين نوع برخورد با معضلات اجتماعي يكي از بليه هاي جامعه ماست.
به هر تقدير ما مي كوشيم در اين نوشتار مختصر بنابه تأملات خويش راهكارهايي را براي بهبود وضعيت عفاف در جامعه به پيش نهيم. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.
1) مفاهيم فرهنگي براي نهادينه شدن و جا گرفتن در دل و جان مردم احتياج به تكرار و تلقين دارد در واقع مفاهيم فرهنگي براي آنكه در كنه روح انساني رسوب كند و بنشيند راهي جز اين ندارد به همين منظور پيشنهاد مي شود كه شوراي انقلاب فرهنگي يا مجلس شوراي اسلامي طرحي را تصويب نمايد كه براساس آن در تمامي شهرهاي بالاي 250 هزار نفر يك ميدان شهر به نام ميدان عفاف و يك خيابان شهر به نام خيابان حجاب نام گذاري شود همچنين در شهرهاي زير 250هزار نفر نيز يك خيابان به نام نجابت يا عفاف نام گذاري شود البته اين نامگذاري ميادين و خيابان ها بايد همراه تعبيه طرح هاي نمادين معماري و هنري براي انتقال فرهنگ عفاف باشد.
2) چه خوب است كه هر ساله در روز تولد حضرت زهرا(س) جشنواره سينمايي و هنري عفاف برگزار شود كه طي آن از كساني كه فيلم كوتاه يا مستند يا سينمايي و يا ديگر آثار هنري از قبيل نقاشي، مجسمه سازي، شعر و... درخصوص عفاف آفريده اند با جوايز ارزنده اي تقدير شود البته بهتر است اين جشنواره به صورت دايمي و سالانه برگزار شود تا به نهادينه كردن حجاب در جامعه كمك نمايد.
3) همچنين از علماي بزرگ خواسته شود تا كتاب هايي راجع به عفاف و مسايل اجتماعي زنان بنگارند زيرا آنچه به نظر مي آيد دراين خصوص كمي كم كاري وجود دارد و تقريبا از هركتابي قابل اعتنا درخصوص حجاب و عفاف يا مسايل اجتماعي زنان و جايگاه آنان در جامعه قرآني، نه مسايل و جايگاه فردي، جز كتاب مساله حجاب استاد مطهري و نيز كتاب نظام حقوق زن در اسلام ايشان كتاب هاي جدي و جديدي وجود ندارد. البته شايد گفته شود كه آقاي مطهري حرف آخر را در اين موارد زده است اما بايد توجه داشت كه نفس تكرار يك سخن با بيان ها و تقريرهاي مختلف خود موجب جانشين شدن آن مفاهيم در جان افراد مي شود.
4) پيشنهاد مي شود كار شايسته اي كه بانك ملي دراختصاص شعبه اي ويژه بانوان توسط ديگر بانكها الگوگيري شود و اين كار در خصوص بيمارستان ها و دانشگاه ها نيز به صورت جدي دنبال شود و در اين راه از سخناني نظير اين كار تفكيك جنسيتي است و سخنان بي پايه اي از اين دست نهراسند زيرا اساس خود اسلام نيز وقتي حجاب را وضع مي كند خواهان تفكيك جنسيتي است اين تفكيك جنسيتي اين حسن را دارد كه از تبديل و تشبه زن و مرد به يكديگر جلوگيري به عمل مي آورد و آنها را همچنان شيداي هم مي سازد مشاهده مي نماييم در كشورهايي كه طرح تفكيك جنسيتي را اجرا ننموده اند ديگر زن و مرد از فرط تكرار جذابيت خود را براي هم از دست داده اند و افراد به هم جنس بازي يا ارتباط جنسي با حيوانات روي آورده اند. بنابراين اگر طرح تفكيك جنسيتي يا محرم سازي و ايمن و ايماني سازي محيط هاي مختلف اجرا نشود ما نيز بايد منتظر عواقبي شبيه آنچه در غرب از اضمحلال خانواده، هم جنس گرايي و از اين دست امور باشيم.
5) همچنين جايزه اي بين المللي تحت عنوان جايزه جهاني فاطمه الزهرا تاسيس شود كه در آن به طور سالانه به بانواني كه ضمن حفظ حجاب و عفاف خود به موفقيت هايي نيز دست يافتند اين جايزه اعطا شود. اين بانوان مي توانند از همه كشورهاي اسلامي و غيراسلامي باشند و حتي مي توان اين جايزه را به بانوان غيرمسلمان كه عفيف و پاكدامن هستند و از نظر علمي و فرهنگي نيز برجسته هستند اعطا كرد، اين كار مي تواند اثرات زيادي در سطح جهان داشته باشد.
6) چادر به عنوان حجاب برتر زن ايراني در فهرست آثار معنوي جهان ثبت شود و برنامه هاي تبليغاتي گسترده اي با استفاده از ظرفيت رسانه هاي بين المللي ايراني و نيز جهان اسلام روي آن صورت بگيرد.
7) فرهنگ عفاف با قدرت بيشتري از سنين كودكي به كودكان آموخته شود كه يكي از آن راهكارها مي تواند حذف كردن عروسك باربي به عنوان مظهر بي عفتي و توجه به عروسك سارا به عنوان مظهر پاكدامني باشد كه در اين راه بايد كانون پرورش فكري كودكان و صدا و سيما و آموزش و پرورش و مهدهاي كودك بيشتر همكاري نمايند كاري كه تاكنون نكرده اند و همين امر موجب آن شده است كه به قول يكي از محققان سارا از باربي شكست بخورد.
8)در دانشگاه كه متاسفانه درس هاي عمومي متعددي بدون هيچ نفعي ارائه مي شود يك درس نيز با عنوان «آشنايي با نظام خانواده و همسرداري در اسلام» يا عناويني شبيه اين ارائه شود كه ضمن كالبد شكافي مساله حجاب و عفاف مسايل كاربردي مهم ديگري مثل مهارتهاي زندگي مشترك و آفت هاي آن را نيز به دانشجويان آموزش دهد تا حداقل كمي از آمار طلاق كاسته شود، البته طرح كاهش دوره كارشناسي از چهار سال به سه سال نيز مي تواند در كاهش آسيب هاي دوران دانشگاه بكاهد.
9)نهادهاي فلسفي و جامعه شناسي در كشور كنگره اي را با عنوان «فلسفه زن بودن» و «فلسفه عفاف» برگزار نمايند و عواقب تهي شدن جامعه از عفت را براي افكار خاص و عام تبيين نمايند و راهكارهاي اجتماعي براي نهادينه ساختن عفت را بررسي نمايند كه البته مي توان براي اين كار و كارهاي ديگري از اين دست فرهنگستاني با عنوان جامعه سازي و آينده پژوهشي نيز در كشور تاسيس كرد كه مسئولان ارشد كشور را براي جامعه سازي ياري دهد.
10)اكنون كه طرح عفاف با انديشه رياست جمهوري براي افزايش جمعيت مقارن شده است بهتر است كه بر ميزان مرخصي زايمان بانوان در همه نهادهاي دولتي و غيردولتي از طريق قانون كار افزوده شود و نيز ساعات بيشتري به بانوان مررخصي استحقاقي براي شيردهي به نوزادان و حضور در كانون خانواده داده شود و نيز بسيار پسنديده است كه طرح پرداخت حقوق ماهيانه به زنان خانواده دار، نه صرف خانه دار، و نيز بيمه درماني و از كار افتادگي آنان نيز اجرايي شود.
در پايان تذكر مجدد اين مطلب ضروري است كه همانطور كه در ابتداي بحث بيان شد آنچه موجب نهادينه شدن و دروني شدن يك فرهنگ و يك ارزش مي شود تكرار توام با استمرار آن است بنا به قول اميرالمومنين علي عليه السلام: قليل تدوم عليه ارجي من كثير ممول منه كار اندكي كه ادامه يابد از كار بسياري كه از آن به ستوه آيي اميدواركننده تر است. بنابراين جا دارد طرح حجاب و عفاف، به ويژه طرحي كه مورد تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز مي باشد، به صورت مستمر و گام به گام براي هميشه ادامه يابد و از جوسازي ها و بيهوده گويي ها هراسي به دل راه داده نشود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14