(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 مهر 1389- شماره 19755

در سوگ دريادلي از جنس دفاع مقدس
در رثاي سردار رشيد اسلام شهيد مهدي نريمي رجعت پرستوها از هور به آشيانه
شهيدي كه زير آفتاب مانده بود
عمليات در عمق 210 كيلومتري



در سوگ دريادلي از جنس دفاع مقدس

همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس انتشار خبر ناگوار درگذشت دريادلي از تبار عشق و ايثار جبهه هاي حق عليه باطل در غرب كشور دل بسياري از ولايتمداران را به درد آورد.
سردار محمدعلي دريابار، فرمانده شجاع، رزمنده اي فداكار و بسيجي بي ادعاي دوران دفاع مقدس روز دوشنبه هفته گذشته بر اثر سانحه تصادف در جاده كرمانشاه به سنندج، به ياران شهيدش پيوست.
ابعاد شخصيتي مرحوم دريابار در جبهه هاي دفاع مقدس و جبهه جنگ نرم قابل بررسي و تحليل است.
سردار دريابار از فرماندهان متعهد و شناخته شده هشت سال دفاع مقدس بود كه ياد و خاطره رشادت هاي او در عمليات پيروزمند مرصاد كه در كسوت فرمانده يگان ضد زره203 صف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي حضور داشت، هيچ گاه فراموش نخواهد شد.
در كارنامه سردار دريابار در دوران پس از جنگ تحميلي فرماندهي پادگان امام حسن مجتبي(ع) كرمانشاه، فرماندهي پادگان شهيد ثابت خواه گيلانغرب، فرماندهي پادگان امامت اصفهان و فرماندهي پادگان آموزشي سپاه پاسداران اصفهان ديده مي شود.
سردار دريابار در برهه اي از دوران انقلاب اسلامي به فرمان امام و مقتداي خود خميني كبير(ره) سلاح رزم مسلحانه با دشمنان بعثي را به دست گرفت و عاشقانه از كيان نظام اسلامي دفاع كرد و در زمان كنوني نيز با تبعيت از مقام عظماي ولايت در جبهه فرهنگي و نبرد نرم با استكبار جهاني حضوري جدي و مؤثر داشت. مرحوم دريابار در دستگيري و راهنمايي جوانان شهر و ديارش در مسير انقلاب اسلامي بسيار توانمند و كوشا بود و تلاش هاي فرهنگي فراواني در ساليان اخير از خود نشان داد كه قابل تقدير است. از جمله افتخارات سردار دريابار در جبهه جنگ نرم، راه اندازي نشريه اي محلي و داير نمودن پايگاهي اينترنتي بود. اين سردار عرصه هاي دفاع مقدس در حسن خلق، بي ادعايي در عين وقار و ادب و متانت سرآمد بود و در ميان همرزمانش به دارا بودن اخلاق نيكو و پسنديده شهرت داشت.
از ديگر خصوصيات اخلاقي بسيار ممتاز مرحوم دريابار همراه نشدن او با جريان هاي افراطي و گروهك هاي منحط فكري در كرمانشاه بود، به گونه اي كه هيچ گاه اين سردار دفاع مقدس از موقعيت والاي خود در راه مقاصد دنيوي سوءاستفاده نكرد و در دوران فتنه پس از انتخابات به خوبي توانست در روشنگري هاي ولايتمدارانه در غرب كشور نقشي پررنگ ايفا كند.
مرحوم دريابار به يكي از دوستان روزنامه نگار توصيه كرده بود: «اين دنيا سلام و خداحافظي بيش نيست، حتما حواسمان باشد كه عليه كسي مطلب ناروايي ننويسيم كه بعداً بايستي در مقابل خدا جوابش را بدهيم.» اين سردار گران قدر پس از پايان مسئوليت و بازنشستگي اش از سپاه پاسداران به عرصه هاي فرهنگي ورود پيدا كرد و به خوبي توانست پل ارتباطي ميان جوانان و نسل گذشته انقلاب اسلامي باشد . با پيروي از ولايت آيت الله العظمي خامنه اي با هر نوع كج روي مقابله كرد و در جبهه جنگ نرم هم همچون جبهه هاي دفاع مقدس پيروزمندانه و سربلند بيرون آمد و با تمام توان به مقابله با مدعيان اصلاحات و گروهك هاي افراطي پرداخت. به گونه اي كه از او به عنوان يكي از ستون هاي پرصلابت ميدان هاي جنگ نرم در كرمانشاه در اردوگاه اصولگرايان ياد مي كنند.
بدون شك فقدان اين سردار شجاع و متعهد دفاع مقدس ضربه اي جبران ناپذير به پيكره روزنامه نگاري متعهدانه در غرب ايران محسوب مي شود.
مرحوم دريابار علاوه بر فعاليت هاي فرهنگي، ارتباط خاصي هم با هيئت هاي مذهبي داشت و خود از افرادي بود كه دربرگزاري محافل پرفيض و نوراني روضه ائمه معصومين عليهم السلام پيشگام بود و گام هاي مثبتي در جهت نشر معارف معنوي و جلسات سوگواري اهل بيت(ع) ايفا كرد. اين سردار بسيجي روز دوشنبه به اتفاق همسر، پسر، دختر و دامادش از كرمانشاه عازم شهر سنندج بود كه در محور سدگاوشان بر اثر بي احتياطي راننده يك دستگاه كاميون دچار سانحه شد و خود و دخترش در دم جان دادند و فرزندش «محمد» در بيمارستان سنندج به كما رفت و همسر و دامادش نيز در وضعيت نامطلوبي بسر مي برند.
روزنامه كيهان در گذشت اين سردار گران قدر عرصه هاي دفاع مقدس را به تمام متعهدان عرصه رسانه و خانواده آن مرحوم تسليت مي گويد.

 



در رثاي سردار رشيد اسلام شهيد مهدي نريمي رجعت پرستوها از هور به آشيانه

فاطمه زورمند
در شامگاه سرد پائيزي بيست و پنجم آذر سال 1342 هجري شمسي مصادف با نيمه شعبان سال 1383 هجري قمري، كودكي در شهر اميديه چشم به جهان گشود كه پدربزرگش او را به ميمنت شب ميلاد مولايش امام زمان(عج) «مهدي» نام نهاد. مهدي از پدر و مادري متدين، روستازاده و باصفا متولد گرديد و در خانواده اي مذهبي رشد و نضج يافت و روح لطيفش با تعاليم روح بخش دين مبين اسلام و معارف الهي آشنا و عجين شد. پرورش در چنين محيطي باعث آشنايي عميق و عاشقانه مهدي با روح تعاليم اسلام و دلداري و دلبستگي به ائمه اطهار (عليهم السلام) شد به طوري كه مهدي از همان دوران كودكي در مساجد حضور يافت و نماز خواندن را در كنار خانواده آغاز نمود و تا لحظه ديدار معبود آن را رها ننمود. او پسري فعال، جسور، بي باك و پرشور بود. در همان اوان كودكي با شيرين كاري ها و شيطنت هاي كودكانه اش، دل پدر و مادر را بلكه دل همه اهل فاميل را ربود و هدف محبت دوستان، همسالان و اهالي محل قرارگرفت. او در سال 1348 كلاس اول دبستان را در مدرسه ابن سينا اميديه آغاز نمود. ذهن فعال و استعداد خدادادي وي باعث شد، دانش آموزي ساعي، كوشا و موفق باشد و مدارج ترقي را يكي پس از ديگري پشت سر گذارد. در سال 1350 خانواده اش براي بهبودي وضع معيشت خانواده به شهرستان اهواز نقل مكان كردند و در محله آسيه آباد كه از محله هاي قديمي و مستضعف نشين شهر اهواز بود سكني گزيدند. مهدي كلاسهاي سوم تا پنجم ابتدايي را در دبستان علامه آن محل تحصيل نمود. در آن سالها به تناوب در مناطقي چون زيتون كارگري و بيست متري شهرداري كه آنها نيز از مناطق قديمي و همجوار محله آسيه آباد بودند سكونت گزيد. شهيد نريمي دوران تحصيل راهنمايي را در مدرسه اي واقع در زيتون كارگري كه اكنون به نام شهيد عزيز حميد شجرات ناميده مي شود ،گذراند. اين دوران اوج شور و نشاط مهدي نوجوان و فعال بود. او كه از ذهني خلاق و پويا برخوردار بود، ضمن تحصيل بعنوان سردسته گروه نوجوانان همسن و سال خود در فاميل و محل شناخته مي شد و قدرت مديريت خوب خود را در همان سالهاي نوجواني به همسالان خود ديكته مي كرد.
¤بالندگي در بستري از نور!
سال 1356 اتفاق مهم و سرنوشت سازي در زندگي مهدي جوان رخ داد. در اين سال خانواده وي با پس انداز و استقراض موفق شدند خانه اي در مقابل مسجد امام حسين(ع) واقع در لين سه كوي بيست متري شهرداري خريداري كنند. اين اتفاق مبارك، باعث آشنايي بيش از پيش مهدي با معارف ناب اسلام و تلطيف روح و صفاي باطن وي شد. به طوري كه در آن سالهاي بين خانه و مسجد تفاوتي قائل نبود و اغلب اوقات خود را در مسجد و در حال انجام فعاليتهاي مذهبي گذراند. بايد گفت كه آن شهيد از همان دوران آماده پذيرش نقش هاي فعال خود در حوادث آتي شد. كم كم توجه وي به زندگي مادي كم و گرايش وي به معنويات روز به روز افزايش مي يافت. در همين روزها اولين جرقه هاي آغاز انقلاب كبير اسلامي به رهبري امام خميني(ره) با واقعه 29 دي شهر قم زده شد. مهدي كه اكنون در پايه اول دبيرستان در رشته بازرگاني و اقتصاد در دبيرستاني در منطقه زيتون كارمندي مشغول به تحصيل بود، با شروع مبارزات مردم مسلمان و حق جوي ايران، به خيل عظيم ملت پيوست و با شور و حالي وصف نشدني در برپايي تظاهرات و راهپيمائي عليه رژيم ستم شاهي شركت فعال داشت. وي شيفته حضرت امام (ره) و مريد مراد خود بود و با عشق و محبت و ارادت خاصي كه نسبت به رهبر عظيم الشان انقلاب داشت، خالصانه و بي ريا از جان مايه گذاشت و شب و روز را در حال مبارزه با عمال رژيم رو به اضمحلال رژيم طاغوت مي گذراند. با به ثمر نشستن خون شهيدان و پيروزي انقلاب كبير اسلامي ايران در 22بهمن 1357، مهدي دست از مبارزه برنداشت و چون ميليون ها عاشق انقلاب در قالب پايگاههاي مردمي در مسجد محل (مسجد امام حسين(ع)) به پاسداري و حراست از انقلاب بزرگ مردم ايران پرداخت. ديگر مهدي آن نوجوان پرشور و شر گذشته كه فقط دلخوش به گذران اوقات خويش با دوستان و فاميل باشد ، نبود. همجواري با مسجد و پيروزي انقلاب اسلامي، مهدي را براي حضور در عرصه هاي خطير انقلاب آماده نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، شهيد نريمي همزمان با تحصيل به انجام فعاليتهاي تبليغي و عبادي در مسجد روي آورد و در راه اشاعه احكام دين مبين اسلام و نشر تعاليم نجات بخش آن همت گماشت. در اين سالها رشد و نمو قارچ گونه گروهك هاي ملحد و شرق و غرب زده منشعب از ايدئولوژي هاي ماركسيستي و سوسياليستي چپ و راست، كه مدعي مبارزه و سهم خواهي از انقلاب بودند، باعث فتنه انگيزي و التهاب فضاي سياسي جامعه و بروز درگيريهاي بسياري در سطح كشور شد. مهدي در اين دوره براي پاسداري، حفاظت و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي سراز پا نمي شناخت و با راه اندازي گروه تبليغات اسلامي و ارائه كتب روشنگرانه ديني و مذهبي به مبارزه با اين گروههاي ملحد پرداخت و سعي در برملا كردن اهداف خائنانه آنها نمود.
¤ شهيد نريمي در بوته آزمون ايمان
اتفاق دوم و مهم ديگر در زندگي شهيد نريمي آغاز جنگ تحميلي رژيم بعث عراق عليه انقلاب اسلامي مردم ايران در 31 شهريور 1359 بود. روح بلند و متعالي شهيد كه اكنون جواني جسور و متهور بود با شروع جنگ ديگر در كالبد جسم قرار نمي گرفت. روحيه سلحشوري و جوانمردي، او را به عرصه دفاع از كيان اسلامي و ايران عزيز دعوت مي نمود. شهيد در همان روزهاي آغازين جنگ، همچون ساير جوانان پاكباز و مومن شهر اهواز در مساجد گرد آمده و با تشكيل هسته هاي مقاومت دفاع از شهر را در دو جبهه مبارزه با دشمن بعثي و مزدوران داخلي آغاز نمود. پس از فروكش نمودن حملات اوليه دشمن و توقف آنها در نزديكي شهرهاي آبادان و سوسنگرد، مهدي همچنان به فعاليت در قالب پايگاه بسيج مسجد امام حسين(ع) مشغول بود. در سال 1359 شهر اهواز به دليل قرار گرفتن در معرض گلوله باران خمپاره اي و توپخانه اي دشمن، ناامن شده بود و خانواده وي براي مدت كوتاهي شهر را ترك كردند. در اوايل سال 1360 با اصرار و ابرام پدر و مادر، آن عزيز براي مدت كوتاهي به شهر اميديه رفت و در امتحانات سوم متوسطه در دبيرستان ساسان (شهيد فارسي مدان) شركت كرد. اين آخرين سال تحصيل شهيد حاج مهدي نريمي بود و ديگر تا پايان جنگ و فصل شهادت به تحصيل روي نياورد. چرا كه او عرصه دفاع از ميهن اسلامي و شرف و ناموس كشور را در اولويت مي ديد. پس از سپري شدن امتحانات، مهدي همچون مرغي از قفس پركشيد و مشتاقانه به سوي جبهه هاي نور شتافت.
¤ قرارگاه آسماني نصرت
ايشان در اوايل سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي حميديه درآمد و اين اتفاق مصادف بود با آشنايي، همراهي و هم آوايي هميشگي با سردار شهيد سرلشكر علي هاشمي بود. آشنايي و همراهي كه تا ملكوت اعلي ادامه يافت.
خصوصيات منحصر به فرد مهدي همچون بي باكي، چالاكي، اخلاص، طمأنينه و آرامش او باعث شد كه سرلشكر شهيد سپاه اسلام، با اعتماد كامل به وي، او را جذب و يار هميشگي خود قرار دهد. در اين سال تا مقطع عمليات آزادسازي بستان، مهدي در معيت شهيد هاشمي در سپاه حميديه به پيكار و رزم با دشمن بعثي مشغول بود و از هيچ تلاشي فروگذار نمي كرد. پس از پيروزي رزمندگان اسلام در عمليات غرورآفرين طريق القدس و عقب نشيني دشمن بعثي از نزديكي سوسنگرد، شهيد سعيد علي هاشمي به فرماندهي سپاه سوسنگرد منصوب شد. ايشان نيز مهدي را به خاطر خصوصيات ويژه اي كه داشت با خود به سپاه سوسنگرد برد. بعد از عمليات هاي موفقيت آميز فتح المبين و بيت المقدس كه منجر به آزادسازي بخش عظيمي از ميهن اسلامي شد، جنگ وارد مرحله جديدي شد. عمليات هاي برون مرزي رمضان، والفجر مقدماتي و والفجرهاي يك و دو بدليل آمادگي ارتش بعثي و ايجاد موانع زياد، ناموفق بودند و جنگ را با بن بست روبرو ساخت. اين امر فرماندهي جنگ را به فكر چاره جويي انداخت. در اين زمان تفكر عبور از هورالهويزه و نفوذ به عمق خاك عراق در استراتژي فرماندهي ارشد جنگ قرار گرفت. تا قبل از آن تجربه هيچ گونه عمليات آبي و خاكي در جنگ وجود نداشت. از اين رو فرماندهي سپاه بر آن شد تا با شناسائي كامل منطقه هورالعظيم، زمينه را براي انجام عمليات بزرگ و غافلگيركننده اي آماده كند. براي اين امر و خطير شهيد عزيز سردار سرلشكر علي هاشمي كه مورد وثوق فرماندهي ارشد سپاه بود، انتخاب شد. شهيد هاشمي با ايجاد قرارگاه سري اطلاعاتي نصرت در سال 1361 كار را با جوانان پرشور و جان بر كف سپاه و بسيج از جمله دايي ايشان شهيد محمود نريمي كه در تير سال 1363 در همين منطقه به شهادت رسيد و راهنماهاي بومي منطقه آغاز كرد. در اينجا هم به دليل همان اعتمادي كه قبلاً سخن آن رفت و عشق و محبت و مودتي كه بين آن دو شهيد عزيز بوجود آمده بود، شهيد علي هاشمي، مهدي را به فرماندهي مخابرات قرارگاه نصرت منصوب كرد. مهدي كه داراي قدرت مديريت و خلاقيت وافري بود به خوبي به اعتماد علي پاسخ داد و با ارادت قلبي و امتثال اوامر فرماندهي، به تلاش و كوشش مداوم و خستگي ناپذير دست زد و با همراهي جمعي از بهترين عزيزان سپاهي و بسيجي در مخابرات قرارگاه نصرت، منشأ خدمات بزرگي در اجراي طرح هاي مخابراتي آبي و خاكي شد. از جمله اين طرح هاي خلاقانه، ايجاد شبكه مخابراتي بي سيم و باسيم در زير آب در هورالعظيم بود. دوستان و همرزمان شهيد از تلاش و كوشش و مجاهدت شبانه روزي و بي وقفه و بدون خستگي او در شگفت بودند. مهدي در عين اين همه تلاش مجدانه و مخلصانه به وضعيت نيروهاي تحت امر خود توجه ويژه اي داشت. همين امر باعث ايجاد علقه و محبت و روابط صميمانه و گرم وي با نيروهايش مي شد.
¤ مرد اخلاص و ايمان
از ديگر نكات بارز اخلاقي شهيد مهدي نريمي، اخلاص و ايمان وي بود. او نماز را اول وقت و با شور و حال خاصي مي خواند و در دعاهاي كميل و ندبه حاضر مي شد. از غيبت پرهيز مي كرد و از حضور در مجالس شادي و طرب خودداري مي ورزيد. در تدين و دينداري مقيد بود. عشق زايدالوصف وي به امام(ره) و اداي تكليف از او فردي وارسته، متكي به ايمان و مهذب به نفس ساخته بود. در كارش بسيار جدي بود و هر كاري را كه به او محول مي شد، تا به نحواحسن آن را انجام نمي داد، از پاي نمي نشست. پس از عمليات هاي موفقيت آميز خيبر و بدر، گستره عملياتي قرارگاه نصرت افزايش يافت و مأموريت هاي ديگري در ساير جبهه ها به آن قرارگاه محول شد. اين امر تلاش بيشتر و كار و همت مضاعف مي طلبيد كه مهدي آن را در خود سراغ داشت. پوشش مخابراتي منطقه اي به وسعت طلائيه تا بستان در آن شرايط جوي و اقليمي، دشواري هاي كار در هور و لزوم مراقبت مستمر از خطوط مخابراتي براي حفظ ارتباط مطلوب نيروهاي خودي در خطوط و سنگرهاي خط مقدم با عقبه، به راستي از مردان پاك و خودساخته و بي ادعايي چون شهيد نريمي و ياران صديقش برمي آمد. در بهار سال 1365 شهيد در راستاي عمل به سنت حسنه رسول الله با دختري عفيف و مؤمنه از خانواده اي متدين و محترم، پيمان عقد و ازدواج بست. حاصل اين پيوند مبارك و كوتاه مدت، دو فرزند بود. دختري به نام مريم و پسري به نام محمد صادق كه هر دو از دانشجويان زبده رشته هاي گرافيك و مهندسي دانشگاه هاي دولتي هستند. اما شهيد هرگز محمد صادق را نديد و پيش از تولد او به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
¤ يك برگ زرين ديگر؛ اين بار در مبارزه با جهالت
در سال 1366 افتخار تشرف به حج بيت الله الحرام و حضور در حريم يار را يافت. در همان سال اجتماع عظيم حجاج در مراسم برائت از مشركين در مكه مكرمه توسط عمال آل سعود به خاك و خون كشيده شد. شهيد حاج مهدي چون شير غران در سنگر دفاع از حجاج زن و مرد مسلمان به درگيري با نيروهاي پليس سعودي پرداخت و در اين مقابله، شهيد از ناحيه پا هدف اصابت گلوله پليس سعودي قرار گرفت و زخمي شد. بدين ترتيب برگ زرين ديگري در افتخارات آن شهيد بزرگوار در دفاع از حريم دين و ولايت پذيري آن شهيد ورق خورد.
¤ مسئوليت خطير شهيد نريمي در مخابرات سپاه ششم
در انتهاي جنگ، هجوم همه جانبه استكبار جهاني و اجماع قدرت هاي زورگو در پشتيباني از رژيم بعث عراق، منجر به تجهيز و تسليح ماشين جنگي منهدم شده عراق به انواع تجهيزات پيشرفته جنگي گرديد. مضاف بر آن آمريكا و اذنابش با حضور عملي در صحنه جنگ، خصوصا هدف قرار دادن هواپيماي مسافربري ايران و حمله به سكوهاي نفتي شرايط دشواري را براي ادامه جنگ رقم زدند. از سوي ديگر كمبودها و تحريم ها و عدم وجود منابع لازم براي تأمين نيازهاي حياتي ادامه جنگ را با مشكل مواجه ساخت. رژيم عراق در شرايطي جديد با حملات وسيع زميني، هوايي و شيميائي، مناطق مرزي را يكي پس از ديگري تسخير كرد. در آن ايام شهيد علي هاشمي با تغيير ساختار سپاه، به فرماندهي سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) منصوب شده بود. او شهيد نريمي را نيز به فرماندهي مخابرات سپاه ششم منصوب كرد. اينك منطقه اي به وسعت جفير، طلائيه، جزاير مجنون، هورالهويزه، بستان تا فكه تحت فرماندهي آنها قرار داشت. وظيفه سنگيني كه بر دوش آن مردان مرد نهاده شد و براي حفظ امانت و انجام صحيح وظايف محوله، شبانه روز فعاليت مي كرد. شهيد علي هاشمي و فرماندهان سپاه ششم در ماه هاي آخرين جنگ (1367) با علم به اينكه دشمن در تدارك حمله اي وسيع براي بازپس گيري جزاير مجنون است، تمام تلاش و مساعي خود را با بسيج امكانات موجود براي حفظ جزاير انجام دادند. در اين رهگذر شهيد نريمي نيز همچون فرمانده شجاع خود بي وقفه و شبانه روز در پي تلاش براي جلوگيري از تك دشمن و حفظ جزاير بود. سرانجام در تاريخ 4/4/1367 حمله سنگين دشمن به جزاير آغاز شد. عليرغم دفاع جانانه رزمندگان اسلام، دشمن تا بن دندان مسلح به دليل برتري تجهيزات و يورش توپخانه اي سنگين موفق به شكست خطوط خودي و پيشروي در جزاير شد. شهيد علي هاشمي و فرماندهان سپاه ششم كه در قرارگاه عملياتي خاتم الانبياء(ص) چهار، حضور داشتند عليرغم خروج نيروهاي تحت فرمانش از جزاير و دستور فرماندهان عالي رتبه جنگ مبني بر بازگشت به عقب، از ترك قرارگاه خودداري كرد و سعي داشت با نيروهاي تحت فرمان خود محلي را براي صف آرايي و مقاومت در برابر هجوم و پيشروي دشمن در خاك خودي آماده نمايد. در همين زمان دشمن اقدام به هلي برد و پياده نمودن نيرو در محوطه قرارگاه خاتم انبياء چهار كرد. شهيد علي هاشمي به اندك ياران خود كه سلاحي براي دفاع نداشتند، دستور داد تا محل قرارگاه را ترك كنند و از طريق آب هاي هور خود را از چنگ دشمن و تسليم شدن برهانند. شهيد علي هاشمي و شهيد مهدي نريمي به همراه شخصي به نام- هوشنگ جووند- از طريق پشت قرارگاه، مسافتي را از محل دور شدند. سپس آن سه از هم جدا شدند و هوشنگ جووند پس از اندكي اسير شد . پس از آن ديگر هيچكس از سرنوشت آن عزيزان اطلاعي نداشت و جست وجوي آثاري از آنها در محل مفقوديت و حتي پس از سقوط صدام در عراق به نتيجه نرسيد.
¤ رجعت پرستوها به وطن پس از 22 سال
سرانجام پس از سال ها گرد غربت و تنهايي، بقاياي اجساد مطهر آن شهيدان عزيز در تفحص محل شهادت شان يافت شد و به ميهن اسلامي بازگشتند. اكنون پرستوهاي خونين بال عاشق يكي پس از ديگري پس از 22 سال كه از مهاجرت شان مي گذرد، به لانه بازمي گردند. نكته جالب اينكه شهيد مهدي نريمي در نيمه شعبان متولد گرديد و در آستانه نيمه شعبان سالروز تولد مولا و مقتدا و امام زمانش مهدي صاحب الزمان (عج) خبر بازگشت او به خانه را اعلام كردند.
اكنون ما مانده ايم و ياد و خاطره رشادت ها، ايثار، ايمان و اخلاص و جوانمردي هاي آن شهيدان عزيز كه ما را به ادامه راه آنها فرا مي خواند.

 



شهيدي كه زير آفتاب مانده بود

در يكي از همين روزهايي كه ما در خطوط جبهه حركت مي كرديم، يك نقطه اي بود كه قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نيروهاي ما رفته بودند آنجا را مجددا تصرف كرده بودند، بنده داشتم از اين خطوط بازديد مي كردم و به يگان ها و به سنگرها و به اين بچه هاي عزيز رزمنده مان سر مي زدم، يك وقت ديدم يكي دو تا از برادران همراه من ناراحت، شتابان، عرق ريزان، آشفته آمدند پيش من و من را جدا كردند از كساني كه داشتند به من گزارش مي دادند كه يك جمله اي بگويم، ديدم كه اين ها ناراحتند گفتم چيه؟ گفتند كه بله ما داشتيم توي اين منطقه مي گشتيم، يك وقت چشم مان افتاده به جسد يك شهيدي كه چند روز است اين شهيد بدنش در زير آفتاب اين جا باقي مانده.
من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به برادراني كه مسئول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سريعا اين مسئله را دنبال كنيد، جسد اين شهيد را بياوريد و جسد شهداي ديگر را هم كه دراين منطقه ممكن است باشند جمع كنيد اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره ات يا اباعبدالله، اين جا انسان مي فهمد كه به زينب كبري چقدر سخت گذشت، آن وقتي كه خودش را روي نعش عريان برادرش انداخت، و با آن صداي حزين، با آن آهنگ بي اختيار، كلمات را در فضا پراكند و در تاريخ گذاشت فرياد زد «بأبي المظلوم حتي قضي، بأبي العطشان حتي مضي» پدرم قربان آن كسي كه تا آن لحظه آخر تشنه ماند و تشنه لب جان داد.
حضرت آيت الله العظمي خامنه اي
بيانات در خطبه هاي نمازجمعه 4/6/1367

 



عمليات در عمق 210 كيلومتري

24 سال پيش بود، تيرماه سال 1365 به همراه حدود هشت تن از بچه هاي اطلاعات و عمليات لشكر ويژه شش پاسداران براي شناسايي منطقه عملياتي مورد علاقه قرارگاه با دستور فرمانده لشگر در عمق 210 كيلومتري خاك عراق نفوذ كرديم و در پاسخ به بمباران هاي مكرر هواپيماهاي دشمن بر تأسيسات نظامي و انتظامي ما مأموريت داشتيم كه پالايشگاه هاي بسيار حساس منطقه كركوك را شناسايي كنيم و با نيروهاي پارتيزان سپاه تاسيسات دشمن را منهدم كنيم.
ما حدود يك ماه و نيم در خاك عراق عمليات شناسايي كرديم كه اواخر مرداد يا اوايل شهريور سال 1365 فرمانده لشكر شش ويژه پاسداران با يك لباس مبدل بوميان منطقه وارد خاك عراق شد تا از روند ادامه كار در يك ماه و نيم گذشته اطلاع پيدا كند و ما نيز گزارش هايي را به وي بدهيم و او دستورهاي لازم را در مورد عمليات كردن يا نكردن ابلاغ كند.
گزارشي از وضعيت شهر كركوك و وضعيت مقر سپاه هشتم عراق به فرمانده داديم. بعضي از فرمانده گردان هاي برون مرزي سپاه توسط فرمانده محترم لشگر راهنمايي شدند در روستايي به نام سرگلول همه را در يك ساختمان جمع كردند تا ضمن ارائه رهنمون و دستورهاي لازم آخرين وضعيت از منطقه عملياتي را ما گزارش داديم.
10 روز مانده بود به عمليات فتح يك، شبي بود كه فرمانده لشكر شش ويژه پاسداران كه حقيقتا با خنده او بچه ها مي خنديدند و با گريه اش گريه مي كردند، همه فرمانده گردان ها و مسئولين واحدهاي رزم را به اتاق دعوت كرد و يكي يكي شروع به گزارش دادن كرد اعم از اطلاعات و عمليات و...
يك بحث جنگي بسيار جدي در اتاق مطرح بود و فرماندهان گردان ها از محدوديت هاي خود صحبت كردند كه در اوج مباحث داغ نظامي، يك دفعه فرمانده لشكر گفت كه ديگر كافي است و رو به شهيد عبدالصمد رفعت كردند و به او گفتند چراغ ها را خاموش كنيد و ما را ببريد به گدايي در خانه اهل بيت(ع)، قبل از اين كه شهيد رفعت زبان باز كند به مداحي اهل بيت(ع)، با اين اشاره فرمانده لشكر همه شروع كردند به گريه كردن و يك حال عجيبي در آن جمع حاكم شده بود و خستگي دو ماهه عجيبي كه بچه هاي عمليات و پيشرو عمليات داشتند، برطرف شد.
حدود اواسط شهريور سال 1365 بود كه عمليات فتح يك در عمق 210 كيلومتري عراق با موفقيت كامل انجام شد و جالب است بدانيد كه لشكر شش ويژه پاسداران با فرماندهي اين فرمانده عزيز حتي يك شهيد هم نداد در حالي كه ده ها نفر از رژيم بعثي عراق به هلاكت رسيدند و تقريبا 60الي 70نفر هم به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند و در پاسخ به بمباران هاي مكرر دشمن چندين پالايشگاه دشمن از كار افتاد كه تاچندين ماه نتوانستند آن را راه اندازي كنند. بعد از يك هفته از انجام عمليات تمامي رزمندگان لشگر شش ويژه پاسداران از خاك عراق به سلامتي خارج شدند و آخرين كسي كه از خاك عراق به خاك ايران آمد كسي نبود جز حاج صادق محصولي فرمانده لشكر شش ويژه پاسداران.
راوي: سرهنگ مقدادي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14