(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 مهر 1389- شماره 19758

دروغ زينت اهل نفاق
آثار تضييع نماز
سوءظن و تجسس
تپش قلم
بررسي نقش و اهميت چشم در تكامل انسان
چشم چراني و خيانت چشمها
اهميت و آداب زيارت (قسمت اول)



دروغ زينت اهل نفاق

قال الامام علي(ع): بالكذب يتزين اهل النفاق
امام علي(ع) فرمود: دروغگويي چيزي است كه اهل نفاق خود را به آن زيور آراسته مي گردانند(1)
1-فهرست غرر و درر ص45

 



آثار تضييع نماز

پيامبراكرم(ص) با جمعي از اصحاب درمسجد نشسته بودند. مردي وارد شد و به نماز ايستاد. البته نمازي خواند كه حق ركوع و سجده اش را ادا نكرد. پيامبراكرم(ص) فرمود:
نقر كنقرالغراب لان مات هذا و هكذا صلاته ليموتن علي غيرديني. نوك زد، مانند نوك زدن كلاغ. اگر او از دنيا برود و همين نمازش باشد، به ديني غير از دين من از دنيا رفته-است. اين حديث به اين نكته عنايت دارد كه نماز را بايد اقامه نمود و يكي از مصاديق اقامه اش، نيكو و شايسته انجام دادن ركوع و سجود نماز است.(1)
1-سيره عملي بزرگان دين، ص83

 



سوءظن و تجسس

پرسش:
سوءظن و بدگماني به انسان ها چه آثار و پيامدهايي را در رفتار فردي و اجتماعي به همراه دارد؟
پاسخ!
سوءظن يا بدگماني به انسان ها، بستر و زمينه ساز گناهان بعدي شامل تجسس و جستجو كردن از امور پنهاني افراد و در نهايت غيبت نسبت به آنها مي شود. از قرآن مجيد استفاده مي شود كه يكي از مهم ترين عوامل غيبت، سوءظن و تجسس در احوال و اسرار مردم است. كسي كه با سوءظن با ديگران برخورد مي كند وهمواره در خصوصيات و اسرار مردم به جستجو مي پردازد، قهراً به بيماري غيبت مبتلا مي شود.
مفهوم تجسس
ابن اثير در نهايه، جلد اول صفحه 272 مي نويسد: «تجسس، جستجو كردن از چيزهاي پنهاني است و بيشتر در كشف اسرار شر استعمال مي شود و جاسوس به كسي گفته مي شود كه بدي هاي پنهان مردم را پي گيري كند»
وقتي كه انسان به كسي گمان بد ببرد و به آن ترتيب اثر بدهد، به تجسس منجر خواهد شد كه مرحوم شهيد ثاني در كشف الريبه صفحه 9 مي فرمايد: «تجسس كردن از حال دروني افراد از ثمرات سوءظن است، براي اينكه قلب انسان با بدبين شدن تنها قانع نمي شود بلكه او را وا مي دارد كه در مورد افراد تحقيق و جستجو كند كه نتيجه اين تحقيق اين است كه سرگرم عيب جويي و تجسس شود با اينكه دين مقدس اسلام از تجسس نيز نهي كرده است. «ولاتجسسوا. آنگاه شهيدثاني ادامه مي دهد: «معني تجسس اين است كه اسرار بندگان خدا را كه خداوند پوشيده داشته است آشكار كني، كه اين كار وسيله كسب اطلاع از امور مخفي آنها و پرده برداشتن از روي اسرارشان مي شود و در نتيجه آنچه برتو پوشيده بود آشكار مي گردد كه اگر مخفي بود دل و دينت سالم تر مي ماند. اينك تو خود در اين باره بينديش و از خداي متعال توفيق رشد و سعادت خويش را بطلب»
بنابر اين اگر بخواهيم دچار اين بلاي عظيم نشويم بايد راهي را انتخاب كنيم كه خداوند به ما نشان داده است. آنجا كه مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد! از بسياري از گمان ها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمان ها گناه است و هرگز (در كار ديگران) تجسس نكنيد». بر اين اساس اگر مي خواهيد غيبت نكنيد بايد سوءظن نداشته باشيد و چنانچه بخواهيد گرفتار سوءظن نشويد بايد در امور مردم جستجو نكنيد؛ زيرا سوءظن و تجسس در يكديگر تاثير متقابل دارند: گاهي تجسس باعث سوءظن و گاهي سوءظن منشا تجسس مي شود. بنابر اين بايد از هر دو احتراز كرد. در روايتي از پيامبر اعظم (ص) نقل شده است! «تجسس و تحسس نكنيد و درصددكشف عيوب مردم نباشيد و نسبت به هم حسد و كينه نورزيد و از يكديگر روي برنگردانيد، و اي بندگان خدا با هم برادر باشيد». (تفسير قرطبي، ج 16، ص (331)

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& اگر سختي هاي دنيوي نبود، شيريني هاي زندگي، بي مزه جلوه مي كرد!
¤¤¤
& از ناي حيات اين نجوا مي رسد كه: گناهكاران ساكنان دوزخند مگر اينكه با توبه و انابه راه دوزخ را بسته و بسوي بهشت بشتابند.
¤¤¤
& دنيا، دانشگاهي است كه عاقل از خوب و بد آن، درس «جاودانه خوب زيستن»مي آموزد!
¤¤¤
& ببين اگرمي تواني آباد كني، برو وگرنه بجابمان كه انسان در آباداني كامل مي شود و درتخريب، خراب!
¤¤¤
& حمله اي كه مقدمه ي «فراربزرگ» شود، حاوي تلبيس ابليس است و مومن هوشيارتر از آن است كه دردام اين خبيث، مثله شود.
¤¤¤
&غارت صدكاروان از زعامت يك خسته جان دشوارتر و مهم تر است، اگر ساختي آدمي وگرنه الي الابد همدم آه و دمي!
¤¤¤
& به تناسبي كه قوانين الهي دقيق تر اجرا شود بشر حلاوت حيات را بهتر مي چشد و اين محك خوبي براي درك ادعاهاست.
¤¤¤
& زندگي يك فرش است، فرش عرشي زيبا، نقشه را خوب بباف تا شوي لايق عرش، نكند آخر كار، فرش اين زندگي ات را به پشيزي نخرند و توماني و هزاران افسوس!
¤¤¤
&قفل بودن هر در، حاوي فرياد نهفته اي است كه:كليدي اينجاست، بكوش و نخروش تا كليد رهايي را دريابي.
¤¤¤
& محبت واژه قشنگي است كه هركس دركش كند، تركش نكند!
¤¤¤
&كساني كه خيال مي كنند از ديگران بهترند، اگر فراموش كنند كه ممكن است زودتر از ديگران سقوط كنند، بازنده نهايي اند!
¤¤¤
&روح اروپا، از شكم آفريقا گرسنه تر است و غرب وحشي دراين دايره سرگردان است!

 



بررسي نقش و اهميت چشم در تكامل انسان
چشم چراني و خيانت چشمها

محمد كبيري
درمقاله حاضر نويسنده ضمن بررسي تحليلي جايگاه اعضا و جوارح بشر در تكامل ربوبي خود، به اهميت چشم و گوش اشاره مي كند و نقش چشم را در شناخت خود و خداوند مورد كنكاش قرار مي دهد.
وي همچنين از زشتي خيانت چشم و راههاي رهايي از آن سخن مي گويد كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم:
خيانت كه نقيض امانت است به عملي گفته مي شود كه به طور نهاني و مخفي انجام گيرد و شخص در چيزي و يا كلامي كه در نزدش به امانت گذاشته شده تصرف غيرمجاز كند. از نظر قرآن همه اعضا و جوارح آدمي چيزهايي است كه در نزد وي به امانت گذاشته شده و شخص به عنوان مسئول حفظ و نگهداري و بهره برداري درست آن است. از اين رو خداوند مي فرمايد: ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسئولا؛ به درستي كه گوش و چشم و دل، هريك از آنها در برابر خداوند مسئول و پاسخگو هستند. (اسراء آيه 36) در حقيقت هريك از اعضا و جوارح آدمي امانتي در دست انسان است كه در قيامت بايد پاسخگوي رفتارها و تصرفات خود درباره آنها باشد. هرگونه رفتار و تصرفي كه بيرون از دايره حق و چارچوب هاي الهي كه براي نعمت و عضوي قرار داده شده باشد، به عنوان رفتاري خيانت آميز تلقي مي شود.
يكي از اعضاء و نعمت هايي كه خداوند براي انسان قرار داده و به عنوان امانت در اختيار اوست، نعمت چشم است كه بايد درچارچوب حق انجام گيرد وگرنه بايد در قيامت به عنوان خيانت در امانت پاسخگو باشد.
جايگاه اعضاي بشر در فرآيند تكاملي
خداوند در آيات چندي به ارزش و جايگاه چشم اشاره مي كند و آن را از مهمترين ابزارهاي تكاملي بشر معرفي مي كند. آدمي براي دستيابي به دانش و شناخت، نيازمند ابزارهاي شناختي است كه چشم و گوش و دل، مهمترين اين ابزارها است. انسان براي دستيابي به هرگونه شناختي به ابزارهاي حسي نياز دارد. اگر انسان هر حسي را از دست دهد بخشي از دانش و راههاي شناختي خويش را از دست مي دهد و براين اساس گفته اند: من فقد حسا فقد فقد علما؛ هرگاه انساني حسي را از دست دهد علم و دانشي را از دست مي دهد.
به سخن ديگر هرحسي چون چشم، نوعي خاص از دانش و شناخت را به انسان مي دهد كه از راه حس ديگر و ابزارهاي شناختي چون گوش نمي توان آن را بدست آورد. بنابراين انساني كه فاقد حسي باشد، نوعي خاص از كمال را نيز از دست مي دهد و نمي تواند از آن مسير به كمال مطلوب دست يابد.
اگر در قرآن براي دستيابي به شناخت و دانش و كمال مطلق، سير در آفاق و انفس يعني معرفت نفس و معرفت هستي مطرح مي شود، بدين معناست كه براي انسان شناخت آفاق و آيات خداوند در طبيعت بيروني نيازمند ابزارهايي است كه فقدان هريك به معناي فقدان نوعي شناخت و آگاهي نسبت به هستي و در نتيجه عدم دست يابي به كمال مطلق از همه جنبه ها و جهات است.
هريك از ابزارهاي شناختي بشر، به معناي نوعي از اسماي الهي است كه در انسان به وديعت گذاشته شده است. آدمي از راه چشم به چيزي چون بينائي دست مي يابد كه خود زمينه ساز دست يابي به بصيرت و رويت الهي است.
خداوند در هريك از اعضا و جوارح آدمي به شكل اسمايي تجلي كرده است و هريك از اعضا و جوارح آدمي مظهر اسمي از اسماي كمالي است كه هر سالك راه حقيقت مي بايست با بهره گيري و فعليت بخشي به آن، خود را به كمال اسمايي آن اسم خاص برساند و اين گونه لقاء الهي را با تلاش و بهره بري از استعدادها و ظرفيت هاي سرشته در نهاد خويش تحقق بخشد: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه؛ اي انسان تو به سوي پروردگارت در تلاش و سعي ويژه اي هستي تا به ديدار او برسي.
اين تلاش و كدح جانكاه و ويژه كه آدمي بايد بوسيله آن خود را به ملاقات پروردگار خويش برساند، استفاده و بهره گيري از همه صفات و اسماي كمالي است كه به حكم جعل نخست در ذات انساني سرشته شده است و به آدمي اين فرصت و استعداد را بخشيده تا با آن ها خود را به ملاقات پروردگار كامل مطلق برساند. از اين رو خداوند در آيات متعدد از جعل كامل اسمايي به شكل تعليم خاص (و علم آدم الاسماء كلها) و ربوبيت و پروردگاري خويش و نيز ارايه آيات در آفاق و انفس و مانند آن توجه مي دهد تا بنماياند كه هركسي تحت ربوبيت و پروردگاري يك اسم و يا اسماء و يا همه اسماي الهي قرار گرفته و خود را به ملاقات و ديدار كمالي همان اسم و يا اسماء و يا همه اسماء مي رساند.
به سخن ديگر، هركسي در تحت تصرف و پروردگاري اسم يا اسمايي و يا همه اسماي الهي قرار مي گيرد و هرچه انسان با كدح و تلاش خويش اسمي را به كمال برساند فرصت به اسم ديگري داده مي شود تا خود را نشان داده و زمينه بروز و ظهور را براي آن اسم به شكل كمالي فراهم آورد.
اين بدان معنا است كه اگر انسان از هر عضو و استعدادي به خوبي بهره گيرد، آن اسم در فرايندي به كمال ظهوري در شخص مي رسد و فرصت بروز اسم ديگري را فراهم مي كند و اين گونه است كه هركسي كه در مسير تكاملي، اهل عمل صالح باشد، به شمار بيش تري از اسماي الهي دست مي يابد و آن ها را در ذات خويش به كمال مي رساند.
بنابراين ارتباط تنگاتنگي ميان معرفت و عمل صالح وجود دارد. اگر شخص در مسير كمالي خود به بهترين شكل از چشم خود استفاده كند، به دانش هاي خاص به شكل يافته هاي علمي و داده هاي وحياني و شهودي دست مي يابد و پس از كمال يابي چشم از بينائي تا بصيرت شهودي و حضوري، فرصت به گوش داده مي شود تا اموري را بشنود كه پيش از آن توانايي شنيدن آن را نداشته است و در مسير كمالي، گوش نيز به جايي مي رسد كه اموري غيبي را مي شنود و در نهايت به كمال اذن اللهي مي رسد كه گوش خدا مي شود.
ضرورت عمل به دانسته هاي خويش
استاد معلم و عارف فرزانه حضرت آيت الله بهجت فومني از شاگردان علامه كامل، سيدعلي قاضي، همواره در درس و سخنان خويش مي فرمود كه با عمل است كه علمي به علم هاي شما افزوده مي شود. اگر كسي بخواهد به دانشي برتر و بهتر برسد بايد به همان دانسته ها و علم خويش عمل كند.
اين بدان معناست كه هر دانشي تا به شكل عمل صالح در نيايد نمي تواند در ذات انسان جايگزين شده و به شكل عنصر وجودي و ذاتي شخص درآيد. هر علم با عمل صالح يعني عمل مطابق علم حق و دانش قطعي است كه خود را از دانش حصولي به حضوري تبديل مي كند و در جان آدمي نفوذ و شالكه وجودي او را شكل مي بخشد.
اگر شخصي علم حصولي به چيزي يافت، زماني اين علم به مفهوم واقعي، علم و دانش او خواهد بود كه به شكل علم حضوري و شهودي درآيد و آن، زماني تحقق مي يابد كه شخص براساس عمل خويش بتواند آن چه را به علم حصولي يافته به عنوان علم حضوري درآورد و در يك فرآيندي علم به عمل درآيد و در جان و شاكله وجودي شخص نفوذ كند.
علامه حسن زاده آملي در اين باره مي فرمود كه علم از نظر مكتب صدرايي و نگرش عرفان قرآني زماني علم است كه جزو ذات آدمي شده باشد و اين، زماني اتفاق مي افتد كه از حصولي و مفهومي به شهودي درآيد و اين جز به عمل صالح و عمل مطابق با علم حق، شدني نيست. اين همان مفهومي است كه خداوند مي فرمايد: العمل الصالح يرفعه؛ كار نيك و صالح، آدمي را بالا مي برد.
به هر حال آدمي براي دست يابي به كمال مطلق مي بايست گام به گام در فرآيندي كه از آن به زندگي دنيوي ياد مي شود خود را به پروردگار خويش برساند. گاه شخص به سبب عمل سست و يا كم خويش تحت ربوبيت يك اسم و يا چند اسم قرار مي گيرد و نمي تواند همه اسماي الهي را درك كند و اين گونه است كه محدود مي شود. اما اگر بتواند همانند پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) عمل كند و از همه اعضا و جوارح خويش به درستي بهره گيرد به مقامي دست مي يابد كه از آن به رب العالمين ياد مي شود. رب العالمين رب همه اسما و صفات كمالي است و لقاء و ديدار آن تنها از آن مخلصان (بفتح لام) و متألهان و ربانيون است.
از اين رو هرگاه در قرآن سخن از پروردگار است با توجه به ظرفيت و استعدادها و تلاش ها و اعمال شخص است. اگر الله، اسم براي همه صفات كمالي است، ربوبيت با توجه به هر كسي متفاوت و متمايز است. لذا رب محمدي(ص) غير از رب موسوي(ع) و يا عيسوي(ع) است. كساني به مقام كمالي مي رسند كه با اعمال صالح و عنايت و فضل ايزدي توانسته باشند در فرآيند زندگي طيب خويش از ربوبيت اسمي به اسمي ديگر منتقل شوند و در نهايت تحت ربوبيت رب العالمين قرار گيرند.
براساس آيات و روايات تنها پيامبر(ص) به مقامي رسيد كه تحت ربوبيت كامل همه اسماي الهي و ربوبيت رب العالمين قرار گرفت. خداوند از اين رو پيشنهاد مي دهد كه هر كسي بخواهد به كمال مطلق برسد مي بايست از مسير كمالي پيامبر(ص) حركت كند؛ زيرا رب محمدي(ص)، پروردگار جهانيان و رب العالمين است. بنابراين مي فرمايد: «الي ربك المنتهي؛ نهايت سير بشر، ربوبيت و پروردگاري توست و يا نيز مي فرمايد: الي ربك الرجعي؛ نهايت سير و تكامل بشري، بازگشت به ربوبيت محمدي است. بنابراين هر كسي اگر بخواهد به كمال مطلق دست يابد مي بايست از مسير كمالي پيامبر كه تحت ربوبيت رب العالمين است حركت كند.
هر چند كه اين بخش از مقاله طولاني شد ولي براي بيان ارزش و جايگاه هر عضوي به ويژه اعضاي مهمي چون چشم و گوش و دل مي بايست به اين مباحث پرداخته مي شد. بنابراين هنگامي كه از امانت الهي و يا خيانت در آن ها سخن گفته مي شود با توجه به اين جايگاه ارزشي و اعتباري آن ها در حوزه تكاملي بشر مي باشد.
خيانت چشم ها
براساس مطالب پيش گفته مي توان دريافت كه چشم در حوزه تكاملي بشر و دست يابي وي به كمال مطلق از چه جايگاه و اهميت مهم و ويژه اي برخوردار است. آدمي نخستين اطلاعات شناختي و معرفتي خويش را از راه دو حس چشم و گوش به دست مي آورد. دل و قلب و مغز آدمي زماني مي تواند گام هايي به سوي معرفت بردارد كه اين دو ابزار حسي اصلي و بنيادين بتوانند اطلاعاتي را در اختيار او قرار دهند. انسان از راه اطلاعات آفاقي مي تواند فرصت هايي براي اطلاعات شهودي و انفسي خود فراهم آورد.
چشم به آدمي كمك مي كند تا خود را بشناسد؛ زيرا در دانش هاي مختلف چون روان شناسي اثبات شده است كه آدمي هويت خويش را با شناخت مفهوم ديگري به دست مي آورد. من زماني معنا و مفهوم مي يابد كه مفهوم ديگري درك شود. بنابراين شناخت موقعيت خود در جهان و مفهوم خدا زماني درك مي شود كه خدا را درك كند.
انسان براي درك مفهوم خدا نيازمند درك مفهوم هستي است كه به كمك دانش ها و اطلاعاتي از راه گوش و چشم به دست مي آيد و دل و قلب، آن ها را سامان دهي و تدوين كلي مي كند.
در روايات اسلامي آمده است كه معرفت نفس جز با معرفت خدا به دست نمي آيد: من عرف نفسه فقد عرفه ربه.
بنابراين انسان پيش از اين كه خود را بشناسد خداوند را از راه آفاق مي شناسد كه اين همان هويت بخشي به خود است. آدمي زماني كه خدا را شناخت به خود رجوع مي كند و آن گاه است كه خود را مي شناسد و وابستگي و ربوبيت الهي را درك مي كند. پس آدمي پيش از آن كه الوهيت خدا را درك كند، ربوبيت و پروردگاري او را درك مي كند. اين گونه است كه جايگاه چشم در مسير شناخت خود و خدا به خوبي نمايان مي شود.
اما برخي از انسانها برخلاف مسير كمالي خويش حركت مي كنند و به جاي آن كه از چشم و گوش در مسير خوديابي و خداگرايي بهره گيرند از آن در مسير ضدكمالي سود مي جويند كه در اصطلاح خيانت در امانت الهي است.
خيانت چشم در مصاديق مختلف و موارد متعددي اتفاق مي افتد. چشم چراني و نگاه دزدكي از موارد و مصاديق خيانت چشم است. شخص به گونه اي رفتار مي كند كه گويي به زن نامحرم نمي نگرد در حالي كه زيرچشمي و دزدكي او را نگاه مي كند. اين نگاه به سبب اين كه تبعات و پيامدهاي زيانباري براي شخص دارد و استفاده نادرست از عضوي كه به امانت در اختيار او نهاده شده، امري حرام دانسته شده است. (يوسف آيه 51 و 52)
خداوند چنين نگاه دزدكي و چشم چراني را به عنوان خيانت به خويشتن قلمداد كرده و از مردم خواسته است تا از آن پرهيز كنند. اين عمل موجبات خشم الهي را فراهم مي آورد (آل عمران آيه 161 و 162) و از محبت خدا دور مي سازد (انفاق آيه 58 و نيز نساء آيه 107) بنابراين فرصت براي كمال چشم و دست يابي به بصيرت و رويت خاص از دست مي رود و خداوند ربوبيت اسماي كمالي ديگر را از او سلب مي كند.
خيانتكاران و دزدان چشمي چون با مخفي كاري، اين گونه اعمال را انجام مي دهند و در حقيقت از مردم و نگاه ديگران شرم و حيا مي كنند ولي نسبت به خداوند اين گونه شرم و حيا نمي ورزند، دشمن خداوند قلمداد مي شوند و خداوند نيز آنان را رسوا مي سازد و آبرويشان را مي برد. (نساء آيات 107 و 108)
راهكار رهايي از خيانت چشم
براي رهايي از گرفتاري خيانت چشمي راهكارهايي در قرآن مطرح شده است كه از جمله آن ها مي توان به دوري از صحنه هاي محرك زا و فرو انداختن چشم اشاره كرد. خداوند در آيه 31 و 32 سوره نور مي فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان الله خبير بما يصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها؛ به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف خود را حفظ كنند، اين براي آنان پاكيزه تر است. خداوند از آن چه انجام مي دهند آگاه است و به زنان باايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را، جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند.» در اين آيه به صراحت دستور داده شده كه زن و مرد از نگاه هاي هوس آلود پرهيز نمايند.
در شأن نزول آيه فوق از امام باقر(ع) نقل شده است كه: جواني از انصار در مسير خود با زني روبه رو شد، چهره آن زن، نظر جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت، هنگامي كه زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مي كرد درحالي كه راه خود را ادامه مي داد تا اين كه وارد كوچه تنگي شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مي كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزي استخوان يا قطعه شيشه اي كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامي كه زن گذشت (و از چشم او ناپديد شد) جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جاري است و به لباس و سينه اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر(ص) مي روم و اين ماجرا را بازگو مي كنم، هنگامي كه چشم رسول خدا(ص) به او افتاد، فرمود چه شده است؟ جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام آيه فوق نازل شد (وسائل الشيعه، ج14، ص139)
از اميرمومنان علي(ع) نيز روايت شده كه فرمود: «نعم صارف الشهوات غض الابصار؛ چشم پوشي از نگاه، بهترين عامل بازداري از شهوت است.» (محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دفتر تبليغات اسلامي، ج1، ص72).
براي كنترل نگاه حتي خوب است از نگاه به لباس زير زنان پرهيز شود: «فان قدرت أن لاتنظر الي ثوب المرأه التي لاتحل لك فافعل؛ اگر توان داري به جامه زني كه براي تو حلال نيست نگاه نكني، نگاه نكن». (منتخب ميزان الحكمه، ص 230، ح 2749).
توجه به زيان هاي دنيوي و اخروي خيانت چشم مي تواند خود عامل بازدارنده باشد. از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمود: «هر كس چشم را از نگاه حرام و هوس آلود پر كند خداوند در روز قيامت آن را از آتش پرمي نمايد، مگر توبه كند و از آن راه (نادرست) بازگردد.» (ميزان الحكمه، ج 01، ص 77)
هم چنين توجه به فوائد ترك گناه و رسيدن به كمالات، خود عامل ديگري براي ترك گناه است. علي(ع) فرمود: «غضوا ابصاركم ترون العجائب؛ چشم هاي خود را (از حرام) فرو بنديد تا عجائب (عالم معني) را مشاهده كنيد.» (منتخب ميزان الحكمه، ج 1، ص 504، ح 6137). و حضرت امام صادق(ع) نيز فرمود: «من تركها لله لالغيره اعقبه الله ايمانا يجد طعمه؛ كسي كه نگاه (به نامحرم) را براي خدا نه غير خدا، ترك گويد، بدنبالش خدا شيريني ايمان رابه او مي چشاند.» (همان، ص 504، ح 6141) و قرآن هم مي فرمايد: «ذلك ازكي لهم؛ اين (نگاه نكردن) پاكيزه تر است براي آنان». (نور، آيه 03).
اگر شخص خود را در محضر خدا بداند و بر اين باور باشد كه عالم محضر خداوند است و او حتي خفي و سر و اخفي را مي داند: «يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور؛ و از نگاهي دزدكي آدمي نيز آگاهي دارد، در آن صورت رفتار خويش را تغيير مي دهد و از خدا شرم و حيا كرده و از گناه در برابر ديدگان حضرت حق پرهيز مي كند.
از علي(ع) سؤال شد كه چگونه مي توان از حرام چشم فروبست؟ در پاسخ فرمود: «بالخمود تحت سلطان المطلع علي سترك؛ با اطاعت و فرمان برداري از سلطاني كه مطلع بر اعمال مخفي توست.» (ميزان الحكمه، همان، ج 01، ص 18، ح 20300 و ترجمه الميزان، ج 31، ص 6326)
از بهترين راه هاي چشم بستن از حرام، حاضر و ناظر دانستن ناظر آگاهي است كه بر همه اعمال آشكار و نهان ما احاطه دارد و از باطن ضمير، مطلع است و هم اوست كه فرداي قيامت حسابرس و حاكم است.
خداوند در قرآن مي فرمايد: «يعلم خائنه الاعين؛ خدا از خيانت چشم ها آگاه است.» و در حديثي در تفسير آيه مي خوانيم: «منظور نگاهي است كه شخص، در حال نگاه وانمود كند كه نگاه نمي كند، خدا از اين نگاه «آلوده» نيز با خبر است.» (ميزان الحكمه، ج 01، ص 67).

 



اهميت و آداب زيارت (قسمت اول)

فاطمه وارسته
روح حالتي دارد كه تأثير مي گذارد و تأثر مي پذيرد. يعني وقتي كه شما كنار من نشسته ايد روح من ناخودآگاه (در حالي كه من هم متوجه نيستم) بر روح شما اثر مي گذارد و از روح شما اثر مي گيرد. همنشيني مؤثر است و به اين دليل است كه مي گويند به زيارت يكديگر برويد. به زيارت مؤمنان برويد. سر سفره فلاني ننشينيد. در مجلسي كه فلان كس است نرويد. در عالم مادي نيز همه چيز را نمي توان به چشم ديد. به عنوان مثال مي بينيم شخصي كه در محيطي نشسته يك مرتبه حالت تهوع پيدا مي كند وحالش بد مي شود، بدون اينكه چيزي خورده باشد. آنچه به چشم مي آيد باعث مسموميت او نشده است. بعد مشخص مي شود كه هوايي كه تنفس مي كند آلوده بوده، ماده اي سمي در هوا بوده كه به چشم نيامده ولي او تنفس كرده است. در عالم روح، قضيه از اين خيلي لطيف تر است. ارواح بر هم تأثير دارند و اين تأثير بين روح ها در اثر حضور فيزيكي جسم هاشان (قالب هاشان) در كنار هم (خصوصاً از دو كانال چشم و گوش كه مجراي تغذيه روح است) انجام مي شود.
روح حساس و ظريف
وقتي كه روح ظريف و حساس باشد، اگر كسي در گوشه اي از جامعه اسلامي گناه كند، اين روح از گناه آن فرد متأثر مي شود و استغفار مي كند، نه به خاطر اينكه گناهي كرده است، به دليل آنكه روحش بر اثر گناه افراد صدمه ديده است. اگر يكي از شيعيان يك جسارت يا گناهي كرده باشد، توبه و استغفارش را اهل بيت (ع) مي كنند چون روح آنها ظريف و حساس است و متأثر مي شوند. روح در آن جايي كه زندگي مي كند مرتباً از ديگران اثر دريافت مي كند به اين دليل است كه مي گويند جامعه سالم و نيز هم نفس و هم صحبت سالم پيدا كنيد.
به اميرالمؤمنين(ع) خبر مي دهند كه در گوشه مملكت مثلاً كسي برخلاف شئونات انساني و اسلامي كاري كرده است. حضرت مي فرمايند: «اگر كسي اين حرف را بشنود و بميرد من مذمتش نمي كنم.» امام علي(ع) نه گناهي كرده و نه مسئوليتي دارد و نه كسي او را عقاب مي كند. اما روح اين موجود لطيف متأثر از فضايي است كه در آن قرار گرفته . بنابراين يكي از مقوله ها در تربيت، مقوله مجالست است.
القاء؛ مهمترين اثر زيارت
در مجالست، آن چيزي كه بيشتر مؤثر است زمان و تكرار و مداومت است، كثرت كمي برخوردهاست. يكي از مسئله دربحث زيارت مسئله القاست. آن چيزي كه در القاء به جاي كميت و زمان اهميت دارد، كيفيت است. آن چيزي كه بيشتر مطرح است استعداد و پذيرش و آمادگي طرف مقابل و همچنين روح قوي القاءكننده است. لذا در مدل القايي امكان دارد كسي در يك برخورد، تحول پيداكند. درتاريخ صدر اسلام كساني مي آمدند و با پيامبر(ص) برخورد كرده و در يك برخورد متحول مي شدند، اين روش القاست. تربيت زيارت، بيشتر از نوع القايي است. زيارت افراد عادي، تاثيرات عادي و معمولي دارد. ولي درخصوص زيارت اهل بيت(ع) توجه و تاكيد بيشتري شده است. شما در اطراف آهن ربا چيزي نمي بينيد؛ اما وقتي يك قطعه آهن كنارش مي بريد، متوجه مي شويد كه بر اثر القاي آهن به آهن ربا تبديل شده است. چون آهن ماده اش مستعد است، وقتي كه در محدوده آهن ربا قرار مي گيرد خودش به آهن ربا تبديل مي شود. شما وقتي در حوزه يك زيارت قرار مي گيريد هرچه نزديكتر شويد القاء قويتر مي شود. وقتي شما به زيارت اهل بيت(ع) مي رويد فقط ثواب نبرده ايد، چيز ديگري شده ايد، اين مهم است. شمع خاموش ما وقتي به زيارت امام حسين(ع) و يا امارضا(ع) مي آيد، هنگامي كه به شمع روشن آنها وصل مي شود روشن مي شود. (تنها ثواب نبرده، تحول پيدا كرده است) اين شمع وقتي كه به شهر خودش برمي گردد، از آن جا كه روشن است شمع وجود كس ديگري را هم روشن مي كند. لذا فرمود: «من زار زائرنا كمن زارنا» (كسي كه زائر ما را زيارت كند مثل آن است كه خود ما را زيارت كرده است) . چون زائر ما چيزي گرفته كه شمع خاموش وجودش روشن شده است. اين آهن ربا كه تا ديروز آهن بود هزاران آهن ديگر در كنارش بودند و هيچ اثري نمي توانست بر آنها داشته باشد تحت القاء و مغناطيس وجود امام(ع) آهن ربا شده است. حالا وقتي به ديار خودش برمي گردد او نيز مي تواند يك عده اي را آهن ربا كند.
پس در زيارت يك القاء صورت مي گيرد. در زيارت روح عوض مي شود. تنها ثواب بردن مطرح نيست. زيارت در يك يا دو بعد بر ما اثر نمي گذارد. چون جامع است ما را غرق مي كند، پس در همه ابعاد است.
امام زمان(عج) دائم به زيارت امام حسين(ع) مي روند، در مواقع مختلف (شب قدر، شب جمعه ها، دوشنبه ها) زيرا چيزي آنجاست، خبري آنجاست. ائمه اطهار(ع) وقتي مدينه بودند، هر وقت مريض مي شدند، يا كاري داشتند به زيارت پيامبر(ص) مي رفتند. زيارت تنها درددل و درمان دردها نيست. در زيارت، تغيير، تحول و نو شدن وجود دارد. شخصي خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «يابن رسول الله! اين همه در باب زيارت گفته شده بسيار علاقه داريم، اما ما ناراحت هستيم» حضرت فرمود: «چرا ناراحتي؟» درجواب مي گويد: «بعضي اوقات مي بينم پدر شما، اجداد شما ابي عبدالله، اميرالمؤمين(ع) ... شهيد شده اند، فوت كرده اند، ما در خدمت آنها نيستيم و از زيارت آنها استفاده نمي بريم، زماني فرزندان و بچه هاي ما مي خواهند شما را ببينند اما شما نيز از دنيا رفته ايد آنها چه بكنند؟! آنها كه توفيق زيارت شما را ندارند، چه بكنند؟ حضرت مي فرمايد: «من زارنا في مماتنا كمن زارنا في حياتنا»، قرب الهي است بايد با تمهيدات و آمادگي خاصي همراه باشد به گونه اي كه اگر اين ارادت و ساز و برگ ها فراهم نباشد چه بسا بهره كافي و لازم از سفر برده نشده جز سختي سفر و باختن مال چيزي در پي نداشته باشد.
زائر بايد تمايل قلبي و ذهني كه پيدا كرده، با انجام آداب و سنن زيارت آهسته خود را به حريم امامت نزديك كند تا استعداد آن را بيابد كه باب حصين ولايت را بشناسد و با آن مرتبط باشد و سپس با ورود به قطعه امن ولايت پناه بگيرد و در پرتوي آن از خطرات و لغزش ها مصون بماند و اين سر، خود نكته اي است كه در زيارتنامه ها نيز به آن اشاره شده است.
«زائر لكم عائذبكم لائذ لقبوركم» به زيارت شما شتافته و به قبور و مرقدهاي مطهر شما پناه آورده ام.
زائراني كه با آداب زيارت آشنا نيستند امكان ارتباط نزديك و بهره برداري كامل را ندارند و كمتر استفاده مي كنند. آنان كه در صحن ها و رواق ها و اطراف ضريح مطهر و قبور منور حضور دارند، ليكن باب ورودي به وادي رحمت را نمي كوبند مانند گرسنگان و تشنگاني هستند كه خود را از راه دور به باغي سرسبز و پرميوه مي رسانند ولي در اطراف باغ دور مي زنند و در آن را نمي زنند كه بكوبند و دستي دراز نمي كنند كه دستگيري شود. رعايت ادب و حضور و توجه به آيين زيارت براي شكسته دلان و قاصدان حقيقي اين امكان را فراهم مي كند تا حضور خود را به صورت جدي درك كنند و مدارا بشوند و پيام هدايت را به جان بسپارند، آنگاه حركت معنوي خود را آغاز كنند و يا به انجام نهايي برسانند.
آداب زيارت
در روايات، براي زيارت آدابي ذكرشده كه برخي از آنها مخصوص موارد خاصي است، ليكن برخي از اين آداب كه تقريبا جنبه عمومي دارد و به نوعي، به همه اماكن مقدسه و مشاهد مشرفه ارتباط پيدا مي كند عبارتند از:
1- ترك كلام بيهوده و لغو و مخاصمه و مجادله.
2- غسل پيش از زيارت.
3- اگرچند امام را زيارت مي كند، براي زيارت هر امام يك غسل كند.
4-خواندن دعاي ماثور هنگام غسل كردن.
(آنهايي كه در مرگمان به زيارت ما آمده اند (به زيارت قبور ما بيايند) مانند كساني هستند كه در حيات ما به زيارت ما آمده اند) چرا كه ولايت امام(ع) و روح ايشان نمرده است. جسمش مرده است. ما نگاه ولايتي امام(ع) را مي خواهيم.
ما در زيارت خودمان را تحت تابش مغناطيسي ولايت امام(ع) قرار مي دهيم.
بعد از حضرت دوباره سؤال مي كند: «بعضي وقتها راه دور است.» حضرت مي فرمايند: «بعد و قرب ندارد، همه جا زيارت هست». (البته چون ما موجودات مادي هستيم قرب بيشتر بر ما اثر مي گذارد).
¤ زيارت يك ملاقات دوطرفه
نكته ديگري كه بايد گفت اين است كه زيارت يك ملاقات دو طرفه است. اگر شما نامه اي را براي دوستتان بنويسي و با پست به دستش برساني، مي گويند: نامه داده اي. نامه ارسال كردن يك طرفه است. اما زيارت يك ملاقات دو طرفه است. يعني وقتي شما به زيارت ابي عبدالله(ع) مي روي تنها تو نيستي كه ايشان را زيارت مي كني، او هم شما را مي بيند. وقتي به زيارت امام رضا(ع مي روي، فقط شما نيستي كه به آنجا مي روي و مي بيني، ايشان نيز شما را مي بينند. «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع كلامي و ترد سلامي» سلامم را جواب مي دهي، حرفهايم را مي شنوي (اصلا داري مرا مي بيني). چه لذتي بيشتر از اينكه آدم در زمانهايي حس كند كه ائمه(ع) دارند نگاهش مي كنند؟! دست و چشم حمايتي آن ولي الله اعظم هوايش را دارد. همه چيز از همين يك نگاه حاصل مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14