(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 18 مهر 1389- شماره 19760

تحريم ها تاثير دارد!
گفت و گو با معاون عمليات نيروي زميني ارتش: رويكرد نبرد ما ناهم طراز است
انتخابات و گزينه هاي سياست خارجي اوباما يك رئيس جمهور شكست خورده



تحريم ها تاثير دارد!

محسن ابوالحسني
شايد شما هم ديده باشيد كساني را كه معتقدند اگر كشور ما سرمايه ها و ذخاير عظيم نفت نداشت، اكنون جايگاه بهتري داشتيم و به جاي تكيه بر نفت در سطح كلان، مجبور بوديم بيشتر به بازوان جوانان ايراني تكيه كنيم و در نتيجه بسيار پيشرفته تر بوديم. يعني به اعتقاد آنان «محروميت است كه سرچشمه رشد است.» اين سطور قصد نقد و بررسي سخن آنان و اثبات يا نفي آن را ندارد. اما كشور ما در سي سال گذشته نتيجه آن را به تمامي درك كرده است. تحريم ها اثر دارد. اگرچه اوباما هم در مصاحبه خود نسبت به صحت اين جمله ابراز ترديد كرد و مطمئن نبود. اما بايد با اطمينان گفت كه تحريم ها اثر دارد. البته نه از نوعي كه منظور و دلخواه آقاي اوباماست و در داخل نيز عده اي هر روز بر تاثير آن با شدت اصرار مي ورزند. تحريم ها از آن جهت اثر دارد- و تجربه سي سال گذشته آن را نشان داده است- كه محروميت سرچشمه رشد است و نياز، عامل اختراع. و اين نكته اي است كه قطعا كاخ سفيدنشينان و ساكنان كرملين آن را درنيافته اند و از آن مهم تر اين كه ملت ايران را نشناخته اند كه دم از تحريم هاي فلج كننده مي زنند. اتفاقا هر آنچه را كه دست گذاشته اند تا مثلا با آن كشور را فلج كنند، عاملي شده است تا سربلندتر از آن قضيه بيرون بياييم، شاخص ترين نمونه آن هم جنگ تحميلي و دفاع پيروزمندانه مردان و زنان ايران زمين. شايد اگر يك سال پيش در مجلس نمايندگان آمريكا تصميم نمي گرفتند كه ما را با ندادن بنزين فلج كنند- كه البته در عمل تنها موجب خارج شدن شركت هاي خودشان از ليست صادركنندگان به ايران شد و ديگراني جاي آن ها را گرفتند- ما فعلا هرگز به فكر خودكفايي در توليد بنزين نمي افتاديم، چه رسد به صادرات اين كالاي استراتژيك. اگر سخن از تحريم برخي سلاح ها نمي گفتند، شايد به اين زودي ها به فكر توليد بعضي از آنان در داخل نمي افتاديم و زحمت خريد گران و پرمنت را بر ساخت آن در داخل ترجيح مي داديم. چه اين كه حتي نداشتن بعضي از آن ها نيز قطعا آن چنان مهم نيست كه مثلا ورق آغاز جنگي را برگرداند. مثلا روسيه فكر مي كند اگر 300-S را به ايران ندهد، ايران را در تنگناي روبه رو شدن با جنگ قرار مي دهد؟ مثلا اگر اين موشك ها را داشته باشيم ديگر احدي متعرض ما نمي شود يا مثلا اگر نداشته باشيم كشوري جرات حمله به كشورمان را پيدا مي كند؟ همه اين ها را در نظر بگيريد تا كوچكترين و شايد پيش پا افتاده ترين مسائل فوتبال. اگر روزي تيم هاي درجه دو و سه اروپايي حاضر مي شدند تا با تيم ملي فوتبال ايران مسابقه تداركاتي برگزار كنند و بارها به اصرارها و درخواستهاي ما علي رغم حتي دادن رقم هاي بالا جواب منفي نمي دادند، ديگر ما اصلا حتي فكر برگزاري مسابقه فوتبال با برزيل را هم نمي كرديم. اما شايد قسمتي هم بود تا دور زدن تحريم ها را در عرصه مستطيل سبز هم به رخ ديگران بكشيم.
سي و دو سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد و دشمنان به دفعات نشان داده اند كه ملت ايران را هنوز نمي شناسند. اگرچه بارها ديده اند عكس العمل هاي ملت ايران را و شنيده اند صداي آنها را كه حتي «بكشيد ما را، ملت ما بيدارتر مي شود.»

 



گفت و گو با معاون عمليات نيروي زميني ارتش: رويكرد نبرد ما ناهم طراز است

مجيدي مغازه اي
رزمايش يكي از راه هاي نشان دادن اقتدار و توانايي نيروهاي نظامي است كه درايران اهتمام خاصي به آن مي شود و درموقعيت هاي مختلف انجام مي شود، براي آشنايي با كم و كيف اين رزمايش ها در سطح نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي سراغ امير سرتيپ دوم علي آراسته معاون عمليات نيروي زميني ارتش رفتيم تا دراين خصوص با وي به گفتگو بنشينيم.
¤ سابقه اجراي رزمايش درايران به چه زماني برمي گردد؟ و براي اولين بار توسط چه نيروهايي و در چه منطقه اي رزمايش برگزار شده است؟
- مشق هاي تاكتيكي درطول تاريخ درحال تكامل تدريجي بوده و با پيدايش سلاح گرم و همچنين اختراع ماشين، وسعت يافته و از تكامل سريع و افزون تري برخوردار گرديده است. درنيمه دوم قرن بيستم به ويژه در دهه پاياني قرن حاضر به علت پيشرفت علم و فناوري، تمرينات تاكتيكي نيز اهميت يافته است. به درستي معلوم نيست سابقه اجراي رزمايش ها در ايران به چه زماني برمي گردد و براي اولين بار توسط چه نيرويي و درچه منطقه اي رزمايش برگزار شده است و آنچه كه معلوم است اينكه تمرينات تاكتيكي در زمان پهلوي اول شروع و درزمان پهلوي دوم توسعه يافته است.
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، تمرينات تاكتيكي اغلب توسط مستشاران نظامي آمريكا، طرح ريزي، نظارت و كنترل مي شد و درخاتمه تمرين صحرائي نتيجه رزمايش از طريق مستشاري جهت رفع معايب به يگانهاي اجرا كننده منعكس مي شد، گاها نيز يگانها يا نمايندگان نظامي كشورهاي عضو پيمان سنتو در تمرينات شركت كرده و به تبادل تجربه مي پــرداختند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به علت شرايط خاص كشور و شركت يگانها درعمليات هاي پدافند و توسعه داخلي، تمرينات تاكتيكي نيز بطور كلي كنار گذاشته شد. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران و اجراي عمليات هاي موفقيت آميز در دو سال اول جنگ، مجددا نياز به تمرينات تاكتيكي در زمين هاي مشابه منطقه عمليات در رده گردان (دريگانهاي احتياط) احياء شد، ولي اين تمرينات اغلب درجبهه جنوبي (منطقه خوزستان) اجرا مي شد و درساير مناطق عملياتي شامل منطقه مياني و شمال تعميم نيافت.
پس از قبول قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد توسط جمهوري اسلامي ايران، به تدريج تمرينات تاكتيكي توسط معاونت آموزشي و معاونت عمليات و اطلاعات سابق مورد توجه قرارگرفت و دريگانهاي رزمي و پشتيباني رزمي به منظور كسب تجربه، مهارت و ارتقاي توان رزمي در رده هاي گروهان، گردان و تيپ و برمبناي آموزش تفصيلي ساليانه به مورد اجراء گذاشته شد. در سال 1382 درپي اقدامات نيروي ائتلاف به سركردگي آمريكا در منطقه (جنگ خليج فارس 1 و2 برعليه عراق و افغانستان) و تهديدات بالقوه موجود عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، كسب آمادگي نظامي درجهت مقابله و دفع هرگونه تهديد اجتناب ناپذير شده است. كارشناسان با مطالعه دقيق نبردهاي آمريكا در منطقه با تعيين و كشف نقاط ضعف و قوت نيروهاي ائتلاف با شناخت و درك صحيح تهديد به اين نتيجه رسيده اند كه مقابله با تهديدات آمريكا صرفا با اجراي عمليات منظم و كلاسيك ممكن نبوده و دفع تهديد را با رويكردي جديد يعني رزم ناهمطراز و دفاع سطحي درعمق ميسور مي دانند كه با تجديد نظر درتاكتيك ها، طرح هاي عملياتي وجداول حوادث آماده كردن روح و جسم فرماندهان و ستادها و نيروهاي رزمنده و آشنا كردن آنها با واقعيت هاي اجتناب ناپذير صحنه نبرد قرارداده و رزمايش ها را ضمن بهره گيري از روشهاي پيشين با روش ناهمطراز طرح ريزي و اجرا مي نمايند.
¤ رزمايش هاي نزاجا طي 32 سال گذشته تاكنون را نام برده و بفرماييد هر كدام درچه مناطقي، با چه استعداد نيرو ويگاني و با چه اهدافي برگزار شده است؟
-رزمايش هاي زيادي در طول اين مدت انجام شده است ولي رزمايش هاي مشترك نيروها كه از سال 75 شروع شده است شامل مانور بزرگ ولايت در تاريخ 3/3/75 درمنطقه عملياتي كوشك نصرت، مانور بزرگ ذوالفقار درتاريخ 1/7/76 در درياچه نمك قم، مانور بزرگ ذوالفقار درتاريخ 24/5/77 درمنطقه عمومي شرق كشور، مانور بزرگ اقتدار و امنيت 80 درتاريخ 2/3/80 در منطقه جنوب و غرب، مانور بزرگ اقتدار 81 درتاريخ 18/7/81 درمنطقه علي آباد قم، مانور رعد كوير در تاريخ 5/7/82 درمنطقه راور كرمان، مانور بزرگ اقتدار و امنيت 82 درتاريخ 15/12/82 درمنطقه چابهار- برسيس- پسابندر، مانور بزرگ پيروان ولايت در تاريخ
19/9/83 درمنطقه غرب و جنوب،
رزمايش بزرگ ضربت ذوالفقار در تاريخ 28/5/85 در سطح منطقه غرب، شمال غرب، شمال شرق، جنوب شرق و جنوب و تمرين پاسگاه فرماندهي و رزمايش صحرايي تيپ 1 لشكر 81 زرهي نزاجا در تاريخ 13/8/87 در منطقه عمومي غرب و تمرين پاسگاه فرماندهي عاشورا و رزمايش صحرايي تيپ 2 لشكر 92 زرهي از تاريخ 3/4/88 تا 10/4/88 در منطقه عمومي جنوب است كه با حضور لشكرها و تيپ هاي مختلف ارتش برگزار شده است.
¤ رزمايش هاي نزاجا (نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي) به لحاظ اجرا و تاكتيك هاي به كار رفته شده چه تفاوت و تغييراتي با رزمايش هاي گذشته داشته است؟
- امروزه رزمايش هاي نزاجا به لحاظ اجرا و تكنيك نسبت به گذشته تغييرات اساسي كرده است در گذشته اجراي تمرينات تاكتيكي براساس آموزه هاي كلاسيك صورت مي گرفت، مقدورات و محدوديت هاي موجود بومي و شرايط جغرافيايي در آن لحاظ نمي شد ولي امروزه رزمايش هاي نيروي مسلح با لحاظ شرايط، محدوديت و مقدورات خودي و دشمن و با رويكرد ناهم طراز و براساس راهبرد دفاعي نظام اجرا مي شود.
روش ناهم طراز روشي است كه در آن تلاش مي شود تا به خلق ابتكارات جديد، بهره برداري از نقاط ضعف دشمن، خنثي نمودن نقاط قوت و توانمندي هاي او و تلفيق روش هاي منظم و نامنظم بر دشمن غلبه نمود براي رسيدن به اين مهم، تمام حركات دشمن در منطقه، چگونگي عمليات آنها در كشورهاي همسايه، اجراي رزمايش هاي مشترك با برخي كشورها، روش هاي آمادن و... پيوسته رصد گرديده و مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
معمولا براي پرهيز از اجراي نمايشي رزمايش ها و نزديك كردن آنها به صحنه هاي واقعي نبرد، رزمايش ها به صورت 2 طرفه اجرا مي شود كه در آن گروهي از نيروهاي خودي نقش نيروهاي دشمن را ايفا مي كنند، در اين رزمايش هاي دوطرفه معمولا طرف دشمن نما براساس دكترين تهاجمي دشمن در منطقه حضور پيدا كرده و اقدامات تهاجمي خود را آغاز مي كند و در مقابل، نيروهاي خودي براساس آخرين آموزه هاي رزم ناهم طراز در يك بازي جنگ واقعي اقدامات دشمن را مرحله به مرحله پاسخ داده و خنثي مي كنند.
¤ اهداف رزمايش هاي گذشته چه بوده است و در حال حاضر اهداف رزمايش ها چه مي باشد؟
- اهداف تمرينات تاكتيكي متناسب با دكترين و طرح هاي عملياتي موجود و دستاوردهاي سياسي و اجتماعي مورد نظر سياست مداران كشور متغير مي باشد. معمولا اهم اهداف تمرينات تاكتيكي در گذشته و حال اولا ارتقاي مهارت فرماندهان به اركان ستاد و رزمندگان در طرح ريزي و هدايت و اجراي عمليات، ثانيا آشنايي فرماندهان و مسئولين با مقدورات و محدوديت هاي موجود، ثالثا شناخت نقاط ضعف و قوت يگان هاي تابعه، رابعا ارتقاي سطح آمادگي رزمي يگان هاي نزاجا جهت مقابله با تهديدات متصوره در شرايط رزمي واقعي، خامسا ارزيابي توانايي فرماندهان و اركان ستاد يگان ها در طرح ريزي و هدايت عمليات و همچنين ارزيابي كليه سيستم هاي دخيل و تأثيرگذار در نبرد از جمله آماد، مخابرات و... است.
¤ موفق ترين و پيشرفته ترين كشورها (در منطقه و جهان) در زمينه اجراي رزمايش چه كشورهايي هستند؟
- ايران در طول سال هاي گذشته با توجه به تكرار تمرينات، مهارت و تبحر خاصي در طرح ريزي و هدايت عمليات پيدا كرده است.
¤ از نظر كمي، كيفي و تاكتيكي رزمايش هايي كه كشور ما توسط نيروهاي مسلح انجام مي شود در مقايسه با رزمايش هاي كشورها (در منطقه و جهان) چه تفاوت هايي دارد؟
از نظر كمي به نظر مي رسد تعداد تمرينات تاكتيكي (رزمايش روي نقشه، تمرين پاسگاه فرماندهي) و رزمايش هاي صحرايي كه در سطح آجا ارتش جمهوري اسلامي به ويژه نزاجا برگزار مي شود تقريبا هم طراز ساير كشورها مي باشد. البته در كشورهاي ديگر براي اجراي رزمايش ها يگاني (تيپ و لشگري) تبليغاتي صورت نمي گيرد و اطلاعاتي در اين خصوص در جرايد عمومي درج نمي شود و اطلاعات ما در اين زمينه از كشورهاي ديگر بسيار محدود است فقط در خصوص رزمايش هاي مشترك آنها آن هم به خاطر نقش بازدارندگي آن تبليغات محدودي انجام مي شود نظير مانور كره جنوبي و آمريكا و امارات متحده عربي و آمريكا.
¤ يك رزمايش چه مراحلي را مي گذراند تا به مرحله نهايي مي رسد؟
-يگانهاي نزاجا پس از اجراي برنامه هاي آموزشي تفضيلي در آزمايشات گروه، دسته، گروهان و گردان شركت نموده و سپس در سطح تيپ و لشكر با همكاري كليه رسته ها در تمرينات تاكتيكي، تيپي و لشكري شركت مي كنند.
¤در شرايط كنوني نزاجا به لحاظ تجربه برگزاري رزمايش هاي مختلف در چه سطحي قرار دارد؟
-با توجه به تكرار تمرينات صورت گرفته، بهره گيري از روشهاي ناهمطراز در مقابله با دشمن فرضي، مطالعه جنگهاي نيروهاي فرامنطقه عليه همسايگان و لحاظ آنها در طرح ريزي تمرينات نيروهاي مسلح از كيفيت بسيار خوبي برخوردار هستند.
¤رزمايش ها تا چه اندازه در توان دفاعي و بازدارندگي كشورمان تأثير داشته است؟
-اجراي رزمايش ها بويژه رزمايش هاي صحرايي، تيپي، لشكري و مشترك در كشور نشانگر پا به ركاب بودن ميزان آماده به رزم بودن يگانهاي تابعه نزاجا براي مقابله با هر گونه خطر و تهديد در كليه جبهه ها مي باشد و اين خود بازدارنده است زيرا دشمنان هرگز به كشوري كه ضمن برخورداري از همه مؤلفه هاي قدرت ملي داراي ارتشي توانمند و قوي است چشم چپ هم نگاه نخواهد كرد.
¤ابعاد تأثيرگذاري يك رزمايش در داخل و خارج كشور تا چه ميزان و چگونه است؟
-لازمه بقا و حفظ استقلال و حاكميت سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي هر ملتي، مقاومت و توان ايستادگي در برابر هرگونه تهديد بيگانه و داشتن توان رزمي مطلوب براي دفاع و در هم شكستن خطرات بالقوه و بالفعل مي باشد.
نظام مقدس جمهوري اسلامي با ايمان و اعتقاد راستين به مكتب انسان ساز و فرهنگ والا و غني اسلام ناب محمدي(ص) و پيروي آگاهانه از خط سرخ شهادت به منظور اعتلاي عزت و سيادت ايران اسلامي و با هرگونه سلطه جويي، ظلم، تخطي و تجاوز پنهان و آشكار بيگانه به هر شكل ممكن مبارزه مي نمايد و براي كوتاه كردن دست غارتگران استكبار از هيچ كوششي فروگذار نبوده و امروز به عنوان سنبل و الگوي مبارزه و مقاومت در برابر چپاولگران بين المللي مورد تاسي و توجه تمامي ملل و اقوام مظلوم و تحت سلطه جهانخواران قرار گرفته است.
اگر چه در طول هشت سال دفاع مقدس بسياري از فرزندان ارزشمند كشورمان در مسلخ عشق به خيل عظيم شهدا پيوستند و جمع كثيري به قربانگاه عشق شتافتند و بنا به مشيت الهي قسمت هايي از اعضاي بدن خود را تقديم كردند و در صف شاهدان زنده جانبازان جاويد قرار گرفتند، توان مالي و اقتصادي كشور آسيب فراوان ديد. بيشتر شهرها و اماكن و تأسيسات حياتي مملكت صدمات بسياري متحمل شدند، اما استقلال و حاكميت و عزت و سربلندي كشور و ملت ايران در سايه ايستادگي و فداكاري سربازان و جان بركفان امت تا ابد بيمه و تضمين شد. امروزه فكر حمله به ايران اسلامي در فرهنگ جهاني يعني گرفتار شدن در گرداب نيستي و استقبال از مرگ و نابودي حتمي، طبعا اين همه افتخار و سربلندي نتيجه رهبري و هدايت صحيح و داهيانه و واقع بينانه مقام معظم رهبري و همراهي مردمي فداكار، مجاهد و شرافتمند ايران اسلامي بوده است و آيندگان و تاريخ به اين همه شكوه و ايثار افتخار خواهد كرد و با توجه به آنچه گذشت لازمه برخورداري هميشگي از اين افتخار و سربلندي، تقويت و توان بنيه دفاعي كشور و تجهيز آن به بهترين و كارآمدترين سلاح و ابزار رزمي و بالا بردن آمادگي جسمي و روحي رزمندگان، برنامه ريزي و اجراي آموزش هاي لازم و بازرسي هاي همه جانبه از كارايي سلاح و تجهيزات و نفرات و انجام تمرينات صحرايي در سطوح مختلف الزامي است. و انجام تمرينات، نمايش آمادگي رزمي يگان ها و دادن اطمينان خاطر به ملت شريف و نجيب ايران اسلامي هشدار لازم به دشمنان قسم خورده و توطئه گران داخلي و خارجي است كه در رزمايشات به منصه ظهور مي رسد.

 



انتخابات و گزينه هاي سياست خارجي اوباما يك رئيس جمهور شكست خورده

تنها چند هفته تا انتخابات ميان دوره اي در آمريكا باقي مانده است و اتفاقات زيادي مي تواند در اين هفته ها رخ بدهد اما اگر به آراي اخير اعتقاد داشته باشيم بايد گفت كه رئيس جمهور آمريكا باراك اوباما بزودي شكست سياسي قابل توجهي را تجربه خواهدكرد. ما نگران مسائل سياسي داخلي آمريكا نيستيم و اين درحالي است كه تنها قدرت جهان گرفتار فشار بلاتكليفي سياسي است، اين شرايط بطور اجتناب ناپذير بر روي رفتار آمريكا و درنتيجه پويايي سيستم بين المللي تاثير مي گذارد. شايد اين مسائل در طولاني مدت اهميت نداشته باشند اما اهميت آنها در آينده نزديك غيرقابل چشم پوشي است.
نگراني درمورد اين مسئله مستلزم آن است كه ما سه چيز را مدنظر قرار دهيم؛ نخست باراك اوباما درحالي به يك پيروزي بزرگ در هيئت انتخاب كنندگان رياست جمهوري دست يافت كه به هيچ عنوان درميان آراي مردمي به جايگاه بالايي دست نيافت. حدود 48 درصد رأي دهندگان شخص ديگري را انتخاب كردند. علاوه بر قدرت دموكرات ها در كنگره و رشد محبوبيت اجتناب ناپذير اوباما پس از انتخاب شدن، قدرت سياسي شخصي او چندان زياد نبود. در طي سال گذشته تعداد آرايي كه نشان دهنده حمايت از رياست جمهوري اوست، به پايين تر از 40 درصد سقوط كرد، رقمي كه كنترل كشور با آن شايد غيرممكن نباشد اما دشوار است.
موضوع بعدي اين است كه باراك اوباما براي رياست جمهوري آماده نبود. تمركز اوليه او در دوره مبارزات انتخاباتي اش بر روي عراق بود و مي گفت جنگ عراق صحيح نيست و جنگ افغانستان جنگ درست است. اين ديدگاه او را درجايگاه منتقدان جرج بوش قرار داد اما نه بعنوان يك مخالف جنگ. اوباما با زيركي سياسي وارد دفتر كار خويش شد تا اوضاع عراق را بهبود بخشد، اوضاع افغانستان را وخيم تر كند و تعهد كرده بود كه جنگ دومي را نيز شروع خواهدكرد اما او انتظار بحران اقتصادي جهاني را نداشت. هنگامي كه درسال 2008 اقتصاد جهان مخصوصا آمريكا مورد اصابت اين بحران واقع شد، اوباما هيچ استراتژي مبارزاتي براي مقابله با آن نداشت اما خوش شانس بود كه جان مك كين (رقيب او در انتخابات) نيز به همان ميزان سردرگم شده بود. بنابراين در آن بحبوحه اوباما رئيس جمهور نسبتا محبوبي بود كه درگير وعده وعيدهاي انتخاباتي خويش از يك سو و واقعيت هاي استراتژيك از سوي ديگر شده بود و در كنار اينها راه حل هايي براي بحران بدخيم اقتصادي انديشيد كه تركيبي از ماحصل دولت بوش و طرح «نيوديل» (NeW Deal) فرانكلين روزولت بود. زمان خوبي براي رئيس جمهورشدن نبود!
سوم اينكه باراك اوباما هنگامي كه وارد دفتر رياست خود شد بحث اصلي امور خارجه را فراموش و به سياست هاي داخلي پرداخت. در اين كار او از جايي كه يك رئيس جمهور بطور سازماني قدرتمند است به جايي كه ضعيف است تغيير مكان داد. قانون اساسي و سنت آمريكايي در سياست خارجي به رئيس جمهور قدرت فراواني مي دهند كه عموما توسط ديگر موسسات محدود نمي شود. سياست هاي داخلي چنين آزادي را در اختيار قرار نمي دهند. يك كنگره كه به دو بخش تقسيم شده، ديوان عالي كشور و ايالت ها، محدوديت فراواني را بر رئيس جمهور آمريكا تحميل مي كنند. موسسان آن دوست ندارند تصويب قوانين داخلي به سهولت صورت پذيرد و سنت نيز آن را تغيير نداده است. اوباما تنها مي تواند پيشنهاد بدهد، نمي تواند تحميل كند.
بنابر اين آمريكا رئيس جمهوري دارد كه يك پيروزي سطحي در انتخابات كسب كرده است اما ژست مبارزاتي و واقعيتي كه بر اساس آن او به دفتر رياست دست پيدا كرده است بطور كل تغيير كرده. او، حالا يا به دليل تمايل و يا ضرورت، به ضعيف ترين مرحله رياست جمهوري خود رسيده است كه بيشتر بنظر مي رسد در حال مقاومت ورو به شكست باشد و هر چه در زمينه سياست ضعيف تر مي شود، توانايي او در تصويب قوانين داخلي كمتر مي گردد و شكست ها روز به روز او را ضعيف تر مي كند.
باراك اوباما در حال حاضر از حمايت مردمي كافي برخوردار نيست كه به آن تكيه كند و ناسزاگويي ها كم كم به حدي رسيده است كه ما را ياد جرج بوش مي اندازد. اگر جورج بوش توسط جناح افراطي چپ به اين متهم شد كه براي افزايش منافع شركت «هالي برتون» (Halliburton) و شركت هاي نفت به عراق حمله كرده است، باراك اوباما توسط جناح افراطي راست به اين متهم مي شود كه سعي در تشكيل يك ايالت سوسياليست داشته است. مسائل گوناگون ديگري همچون اين نظريه كه يازده سپتامبر كار بوش بوده است و يا اينكه اوباما يك مسلمان مخفي است را نيز به اين اتهامات اضافه كنيد تا بوي يك رياست شكست خورده را بشنويد. و تمام اينها بدين دليل است كه اوباما همچون جرج بوش از همان ابتدا آماده رياست جمهوري نبود.
اگر اوباما در انتخابات نوامبر كنگره با شكست مواجه شود قادر به پيشبرد برنامه كارهاي داخلي خويش نخواهد بود. ساختار كنگره بگونه اي است كه براي انجام هرگونه كاري نياز به رأي موافق اكثريت قدرتمند مي باشد. حتي گروه كوچكي از اين اكثريت قادر به فلج كردن رياست جمهوري است.
تحت چنين شرايطي اوباما دو گزينه دارد. نخستين راهكار اين است كه ساز مخالف بزند. رئيس جمهورها هنگامي كه با عدم حمايت كنگره مواجه مي شوند عليه آن كار مي كنند. آنها عليه كنگره شروع به فعاليت مي كنند و به اصطلاح چوپ لاي چرخ آن مي گذارند تا آنها را از رسيدن به برنامه كاري خويش بازدارند وسپس در صورت عدم موفقيت، كنگره را سرزنش مي كنند. در واقع اين استراتژي مختص بيل كلينتون بود كه پس از شكست در سال 1994 به كار بست و در سال 1996 به موفقيت رسيد. البته استراتژي مخاطره آميزي است. گزينه بعدي جابجايي از بخش ضعيف رياست جمهوري به بخش قدرتمند است؛ سياست خارجي، جايگاهي كه مي توان با صلابت و بدون وجود خرابكاري كنگره فعاليت كرد. اين استراتژي از زمان ويتنام مورد استفاده رئيس جمهورهاي جمهوري خواه بوده است كه از آن براي ضعيف جلوه داده كنگره هاي دموكرات درامنيت ملي استفاده مي كردند.
اوباما براي انتخاب استراتژي دوم با مشكلي مواجه خواهد بود. در مورد جمهوري خواهان اين استراتژي تا مركز هيئت انتخابيه نقش بازي مي كند، كساني كه امنيت ملي برايشان يك مسئله مهم است. در ضمن اين استراتژي ابزاري مناسب براي رسيدن به مركز آن است. اين قضيه در مورد دموكرات ها صدق نمي كند. سياست افغانستان اوباما تاكنون جناح چپ دموكرات را منزوي كرده است و هسته حزب دموكرات پيش از همه چيز علاقه مند به مسائل اقتصادي و اجتماعي است. مشكل اوباما اين است كه قرباني كردن مسائل اقتصادي و اجتماعي به پاي سياست خارجي ممكن است تا حدي او را در مركز قدرتمند كند اما احتمال دارد رأي جمهوري خواهان را تا حدي از دست داده و هيئت انتخابيه مركزي او را منزوي كند.
اين بدان معني است كه بهترين استراتژي اوباما ساز مخالف زدن دولت عليه كنگره است. اما در اين مورد نيز دو مشكل وجود دارد. يكي از موضوع هاي اساسي در رياست جمهوري اوباما اين است كه او در پياده سازي برنامه اقتصادي خويش غيرموثر عمل مي كند. اين موضوع با توجه به موفقيت هاي او در زمينه اصلاحات بهداشت و تنظيم بانكداري كمي بي انصافي به نظر مي رسد اما با تمام اين احوال بازهم يك مسئله است.
اوباما نمي تواند از دست امنيت ملي فرار كند. كلينتون مي توانست. در سال 1996 در زمينه سياست خارجي شرايط حساس امروز وجود نداشت. در حال حاضر دو جنگ در جريان است. مخالف جريان كنگره حركت كردن مي تواند پايه او را قوي كند. اوباما بايد اشخاص ديگري را نيز با خود همراه كند. او مي توانست اين كار را بكند اما در صورتي كه قادر بود قوانين دلخواه خود را تصويب كند. سناريويي كه هم اكنون شاهد آن هستيم حاكي از اين است كه اگر نوبت به انتخابات مجدد برسد اوباما دست خالي خواهد ماند. قدرتمندترين حاميان او به اوباما به عنوان يك قرباني نگاه خواهند كرد اما يك رئيس جمهور قرباني شده براي دست و پا كردن ائتلافي براي پيروزي در سال 2012 به مشكل برخواهد خورد.
باراك اوباما خواه ناخواه بايد به سياست خارجي به عنوان مقصد اجباري خود نگاه كند. او مي تواند مختصات محل خويش را از روزولت بگيرد! البته فرانكلين روزولت دو رياست جمهوري را تجربه كرده است. يكي از آنها مختص مسائل داخلي بود و ديگري سياست خارجي و يا به عبارتي «ركود بزرگ اقتصادي» (The Depression) و سپس جنگ جهاني دوم. اين گزينه انتخاب سياسي روزولت نبود اما رياست جمهوري وي از اين طريق به موفقيت رسيد. اوباما به دلايل مختلفي احتمال دارد رياست جمهوري خويش را به دو بخش و يا شاخه تقسيم كند. با رسيدن به بن بست در بخش داخلي او مجبور است رو به سياست خارجي نهد.
در اين سوي ميدان نيز اوباما با مشكل مواجه است. او مبارزات انتخاباتي خويش را طبق سنت دموكراسي، با طرحي مبهم از ضد جنگ و ساختار اتحاد آمريكا با دول ديگر پيش برد. او همچنين اعتقاد بسياري به چيزي به نام قدرت نرم داشت، قدرتي تجسمي و تصويري، چيزي كه مخالف توسل به زور و اجبار مستقيم بود. اما اين هدف به مقصد نرسيد و موفق نبود. برقراري اتحاد و ارتباط با دول ديگر راهكار خوبي بود اما اروپايي ها به همان ميزان كه به تقاضاها و خواستارهاي آمريكايي ها تحت رهبري بوش مشكوك بوده و از آنها اجتناب مي كردند در مورد اوباما نيز همينگونه هستند. اوباما جايزه نوبل را گرفت اما ارزش آن براي اروپايي ها بسيار ناچيز بود. ديپلماسي عمومي او با دنياي اسلام نيز نتوانست او را چندان كه بايد به بازي برگرداند. ارتباط با چين رو به رشد بود اما به طور موقت، زيرا آمريكا از دادن بهاي مجدد به «يوان» اجتناب كرد. نمي توان گفت كه ماحصل استراتژي اوباما مطلوب بوده است. اين طور مي توان ادعا كرد كه هر يك از اين استراتژي ها زمان برده اند اما مشكل اينجاست كه فرصت اوباما براي مانور سياسي رو به اتمام است.
هنوز دو جنگ روي دست اوباما باقي مانده است، عراق و افغانستان. گفتيم كه جنگ افغانستان جنگ غلط در مكان غلط است. با توجه به تناقض در تصميمات او مبني بر افزايش تعداد نيروي نظامي در افغانستان و از سويي تعيين زمان نهايي براي تخليه نيروها به زحمت بتوان سر از كار اوباما درآورد و ديدگاه او را نسبت به جنگ در افغانستان درك كرد. سابق گفتيم كه بازگشت تمام نيروها از عراق و تخليه كامل آن قبل از حل و فصل با ايران اشتباه است اما ظاهرا ما خبري از ديدگاه اوباما در اين زمينه نداريم. ما نظر او را راجع به تاثير جنگ عراق بر روي حالت استراتژيك آمريكا و يا پاكستان نمي دانيم و نمي دانيم ديدگاه او درباره تاثير تخليه كامل نيروهاي آمريكا از عراق بر روي تاثير ايران بر خليج فارس چيست.
اجازه بدهيد اين گونه تصور كنيم كه او كاملا به شرايط واقف و ديدگاه هاي شفاف دارد و مشغول انجام يك بازي طولاني مدت و كم سر و صدا است. اين استراتژي خوب بود البته در صورتي كه زمان كافي و قدرت بيشتري در دست داشت. اما اگر انتخابات وفق مراد او پيش نرود اوباما ضعيف تر و زمان او محدودتر خواهد شد. بنابراين نتيجه چنين مي شود كه باراك اوباما پس از انتخابات نوامبر مجبور خواهد شد. كارت هاي خود را بر روي تنها منطقه اي بچرخاند كه مي تواند نيروي كشش داشته باشد- عراق، ايران و افغانستان. سوال اينجاست كه او چه خواهد كرد.
يكي از گزينه هاي موجود پيش روي او اين است كه با حمله به تجهيزات هسته اي ايران به مشكل عراق خاتمه دهد. اين رويكرد، همان طور كه بارها گفته ام با مشكل انتقام گيري ايران از طريق تنگه هرمز مواجه خواهد شد كه نتيجه آن وارد ساختن ضربه سنگين به اقتصاد رو به بهبودي غرب است. در اين صورت حمله به مواضع اتمي ايران پرخطرترين كار خواهد بود. اقدام مطمئن تر حمله هوايي به مواضع اتمي و غيراتمي ايران است.
اما شروع يك جنگ جديد در حالي كه دو جنگ ديگر در دست كار است! به لحاظ استراتژيك پرمخاطره است. از نقطه نظر سياسي اين كار اساس سياسي اوباما را بيگانه و منزوي مي كند، بسياري از كساني كه از او حمايت كردند تنها بدين دليل كه او دست به اقدامات نظامي يك جانبه نمي زند.
جمهوري خواهان بيشتر او را حمايت خواهند كرد اما بيشتر آنها تحت هيچ شرايطي به او راي نخواهند داد. بعلاوه روش هاي درخشان جنگ يك خصوصيت بد دارند و آن هم «گير كردن» است. اين كار رياست جمهوري اوباما را خاتمه خواهد داد. جنگ كلينتون در «كزوو» نه به لحاظ استراتژيك و نه سياسي انتخاب آساني براي او نبود.
گزينه ديگري كه پيش روي اوباما است و پيش از اين نيز پيشنهاد كرديم تبعيت از نيكسون است. در سال 1971 ريچارد نيكسون دست به سوي چين دراز كرد و اين در حالي بود كه سلاح هاي كشور چين براي كشتن سربازان آمريكا در ويتنام استفاده مي شد. روزولت همين كار را با شوروي در سال 1941 انجام داد. آمريكا در زمينه برخورد ديپلماتيك با دشمنان ايدئولوژيك، سنتي خاص دارد و آن دستيابي به پايان استراتژيك است. روش ديپلماتيك فراخور اوباما است. راهكارهاي ديپلماتيك از سويي مناسب اساس سياسي اوباما نيز هست، هرگونه توافق با ايران كه به خروج كامل نيروهاي آمريكايي از عراق و شايد هم از افغانستان مي شود باعث وحشت جمهوري خواهان خواهد شد اما در هر صورت اوباما نمي تواند راي آنها را بدست آورد بنابراين مهم نيست. در واقع او مي تواند از خصومت و خشم آنها براي تقويت پايه سياسي خود استفاده كند.
توافق با ايران در بهترين شكل خود تيره و تار خواهد بود. بعيد به نظر مي رسد ايران نيز علاقه اي به توافق داشته باشد. اما اگر اوباما در ميانه راه با شكست مواجه شود برنامه كارهاي داخلي وي متوقف خواهد شد . او فاقد نيروي شخصي و اعتبار براي مقابله با مجلس به مدت دو سال آتي و انتخاب مجدد است. حمله هوايي به ايران شايد كارگر واقع شود و شايد هم خير كه در اين صورت به ضعف سياسي او خواهد انجاميد. لذا تنها رويكرد باقي مانده در مقابل او مبارزه با كنگره و روش هاي ديپلماتيك بهتر با خاورميانه است.
پي بردن به روش هايي كه يك رئيس جمهور به كار مي گيرد دشوار است خصوصا اگر سياست هاي اين رئيس جمهور زياد آشكار نباشد. راحت تر از آن ارزيابي فشارهايي است كه به او وارد مي شود و تصميمات او را شكل مي دهد. من آن قدرها شجاعت ندارم كه حركت بعدي او را پيش بيني كنم اما مي گويم كه باراك اوباما با گزينه هاي تلخي مواجه است كه مي تواند با يك حركت بسيار شجاعانه در سياست خارجي از پس آن برآيد. اگر نتايج نظرسنجي درست از آب دربيايد، گزينه هاي پيش روي وي در زمينه داخلي رنگ خواهد باخت.

¤ چاپ اين مقاله به معناي تاييد محتواي آن نيست

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14