(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 18 مهر 1389- شماره 19760

بي بي سي و عمليات فتح دزفول؟!
گفت وگو با امير دريادار عبدالله معنوي رودسري
ناوگان دريايي رژيم صدام ظرف سه ماه نابود شد
گفتاري منتشر نشده از حاج عبدالله والي امروز سنگر اينجاست
چشمهايش
ايستگاه خاطره



بي بي سي و عمليات فتح دزفول؟!

علي اسماعيلي
هفته دفاع مقدس امسال يك تفاوت اساسي و عجيب با سال هاي گذشته داشت، البته نه به جهت نوع برنامه ها و مراسماتي كه در اين هفته برگزار شد، بلكه به واسطه ورود سوال برانگيز شبكه بي بي سي فارسي به آن و تحليل و تفسير جنگ ايران و عراق و تحريف واقعيات جنگ كه از سوي اين شبكه انجام شد. شبكه بي بي سي فارسي در هفته دفاع مقدس در اقدامي عجيب و تأمل برانگيز با پخش يك سري گزارشات و برنامه ها و مستندي غيرمستند! (به نام دو سرباز )و... اقدام به قلب و تحريف واقعيت جنگ كرد. اين رسانه ضمن ارائه تفسيرها و تحليل هاي موردنظر خود سعي كرد (در پس پخش اين برنامه ها) به مخاطبان خود القا كند كه جنگ ايران وعراق و ادامه آن؛ 1- صرفاً به جهت انتقامجويي شخصي حضرت امام(ره) و صدام ملعون بوده است، يعني بيش از آنكه اين جنگ، جنگي اعتقادي يا ميهن دوستانه و آرماني و... باشد، يك مسئله شخصي بين حكام ايران و عراق بوده و بس!
2- نكته جالب در گزارش ها و تحليل هاي ارائه شده از سوي اين شبكه اين بود كه مي خواست به مخاطبانش بقبولاند كه هر دو حكومت ايران و عراقي مدعي مخالفت با غرب بوده و با غرب دشمني مي ورزيدند. در خصوص دشمني ايران با آمريكا و غرب شك و شبهه اي وجود ندارد، اما درباره دشمني رژيم صدام با آمريكا و غرب به نظر مي رسد اين ادعا آنقدر مضحك و خنده دار است كه حتي خود غربي ها هم آن را باور نمي كنند. اعترافاتي كه سران آمريكا و غرب بعدها در خصوص حمايت از رژيم صدام كردند، خود گواهي بر اين مدعاست. اسناد موجود در خصوص حمايت هاي سياسي، نظامي و اقتصادي غرب از رژيم صدام آن قدر مشهود و آشكار است كه كسي نمي تواند آن را رد كند، بمب هاي شيميايي آلماني، هواپيماهاي سوپراتاندارد و موشك هاي اگزوسه فرانسوي، حمله هاي مستقيم و درگيري هاي رو در روي ناوهاي آمريكا با رزمندگان ايران (در حمايت علني از عراق) در خليج فارس و... هيچ گاه از ذهن تاريخ و مردم ايران و جهان محو نخواهد شد.
3- نكته جالب ديگر بي بي سي در تجزيه و تحليل جنگ، اين بود كه چنين القا مي كرد كه جنگ ايران و عراق، پيروزي نداشت و هر دو كشور به يك اندازه شكست خوردند! نگاهي ساده به اوضاع و احوال امروز «عراق در اشغال» و سقوط رژيم صدام و وجود يك كشور عقب نگه داشته شده و... در كنار سرافرازي و استواري و پيشرفت هاي بزرگ جمهوري اسلامي ايران در حال حاضر، خود دليلي محكم در تشخيص برنده و بازنده جنگ، براي هر انسان واقع بيني است. به جرأت مي توان گفت كه ايران امروز، در اوج قدرت و اقتدار سياسي و نظامي و اقتصادي و... به سر مي برد.
4- نكته جالب و بامزه ديگر در برنامه هاي پخش شده بي بي سي، ادعاي يك عكاس جنگ! به نام «آلفرد يعقوب زاده» است كه مدعي است از كشتار دسته جمعي اسراي عراقي توسط رزمندگان ايراني در عمليات فتح دزفول!! عكسبرداري كرده است، اما بعدها اين عكس ها را از بين برده است! ظاهراً دست اندركاران بي بي سي فارسي و اين عكاس آنقدر عجله در تحريف واقعيات جنگ داشتند كه فراموش كردند؛ اولاً دزفول هيچ گاه سقوط نكرد كه ايران بخواهد آن را بازپس بگيرد واصلاً عملياتي به نام فتح دزفول!! وجود خارجي ندارد و ثانياً بي بي سي و اين عكاس بامزه، مخاطبان شان را چه فرض كرده اند كه فكر مي كنند با يك ادعاي بدون استناد (عكس هاي كشتار دسته جمعي عراقي ها كه بعداً آنها را از بين برده است) مي توانند مخاطبان شان را گول بزنند. واقعيت امر اين است كه شبكه بي بي سي فارسي پس از مرگ فتنه سبز به دليل كمبود سوژه، براي جلوگيري از تعطيلي اين شبكه و ادامه سياست هاي پشت پرده اين رسانه، دست به هر اقدامي براي تأثيرگذاري به مخاطب ايراني خود مي زند، اگرچه آن اقدام، تحريف واقعيات جنگ، حتي به گونه اي مضحك و غيرمستند باشد.
¤ ان شاء الله در آينده نزديك گزارش مبسوطي از دروغ پراكني ها و هتاكي هاي بي بي سي در زمينه دفاع مقدس منتشر خواهيم كرد.

 



گفت وگو با امير دريادار عبدالله معنوي رودسري
ناوگان دريايي رژيم صدام ظرف سه ماه نابود شد

علي عباسي مزار
در سال 1348 وارد نيروي دريايي ارتش شدم و از آنجايي كه در آن موقع در ايران دانشگاه نظامي وجود نداشت، ما را براي گذراندن اين دوره به خارج از كشور اعزام مي كردند. در آن زمان دانشجويان نيروي دريايي را به كشورهاي آمريكا، انگليس، ايتاليا و آلمان مي فرستادند. با توجه به برنامه هايي كه براي ما پيش بيني شده بود، دوره تحصيلات تكميلي و يكسري دوره هاي تخصصي را در آلمان گذرانديم. پس از يك دوره پنج ساله راهي بندرعباس شديم. در طول مسير، در انگليس به منظور انجام يكسري كارهاي اجرايي توقف داشتيم و از آنجا كه توقفمان طولاني شد و نيز نيروي دريايي ارتباط مستقيم با پيشرفت هاي تكنولوژيكي و همچنين در بعد تفكر عملياتي دارد، از قبل گذراندن يكسري دوره هاي تخصصي را برايمان پيش بيني كرده بودند. در سال 54 به ايران آمديم و از سال 54 تا 56 كار دريانوردي را با ناوهاي ايراني در منطقه يكم دريايي ايران انجام مي داديم؛ در 22 بهمن 57 كه انقلاب به پيروزي رسيد، من از بندرعباس به پايگاه دوم دريايي ارتش در بوشهر منتقل شدم.
پيش از شروع جنگ با توجه به شرايطي كه داشتيم، به ترتيب بندرعباس، بوشهر، خرمشهر و آبادان براي پذيرش يگان هاي نيروهاي دريايي آماده شده بود. همچنين در جزيره خارك نيز يكسري از يگان هاي هوادريا و بالگردها مستقر بودند. مناطقي مانند چابهار هم براي فعاليت يگان هاي نيروي دريايي پيش بيني شده بود كه هنوز عملياتي نشده بودند. در زمان آغاز جنگ تحميلي من در منطقه دوم دريايي ارتش در بوشهر، فرماندهي ناوچه هاي موشك انداز كلاس پيكان را با درجه پايه سرواني برعهده داشتم. اگر نيروي دريايي ارتش بعثي وارد منطقه گسترده خليج فارس و درياي عمان مي شد، از نظر عملياتي براي ما مشكلات زيادي را ايجاد مي كرد. اگرچه نيروي دريايي ما از تجهيزات روز غربي بهره مند بود، نيروي دريايي عراق هم از جديدترين تسليحات شوروي بهره مي برد و از شناورهايي استفاده مي كرد كه شناورهاي روز اروپاي شرقي بود. اگر عراق وارد گستره وسيع تري از دريا مي شد، مشكل اساسي براي ورود و خروج كالاهاي ما ايجاد مي كرد و ما راهي نداشتيم به جز اينكه با بستن معابر وصولي دست عراق را از گستره دريا كوتاه كنيم كه اين هم در هفتم آذر سال 59 عملي شد و عراق دستش در طول جنگ تحميلي از دريا كوتاه شد. اما در طول جنگ، آمريكا و فرانسه با دادن هواپيماهاي مختلف و آخرين تجهيزات هوايي به عراق، نيروي هوايي اين كشور را تقويت كردند و عراق از فاصله دور كشتي هاي ترابري و نفتكش را مورد هدف قرار داده و بدين ترتيب جنگ نفت كش ها را به راه انداخت.
¤ از شهيد محمد ابراهيم همتي فرمانده ناوچه پيكان براي ما صحبت كنيد.
- شهيد همتي با من در آلمان هم دوره بود و هر دو نفر ما فرمانده ناوچه پيكان بوديم. از خصوصيات شهيد همتي اين بود كه انسان بسيار نترسي بود. پيش از روز هفتم آذر 59 من و چند تن ديگر طبق مأموريتي كه داشتيم با ناوچه هاي كلاس پيكان، سكوهاي نفتي البكر و الاميه را بمباران كرديم تا عراق نتواند از طريق اين منطقه كه بر معبر وصولي بندر امام مشرف بود، شناورهاي ما را چه در اين معبر و چه در خورموسي هدف قرار دهد. روز هفتم آذر طبق طرحي كه تنظيم شده بود شهيد همتي و يگان هاي ديگر براي بمباران سكوهاي نفتي البكر و الاميه به منطقه مورد نظر اعزام و با شناورهاي دشمن درگير شدند. متعاقب آن نيروي هوايي عراق وارد معركه شد و با توجه به پشتيباني نيروي هوايي ما از شناورها، جنگي ميان نيروي دريايي و هوايي دو كشور درگرفت. وقتي كه اين ماجرا ادامه پيدا كرد، دستور صدام اين بود كه به هر قيمتي شده اين درگيري را به نفع خود به پايان برساند. اين باعث شد تا 80 درصد شناورهاي آنها از پايگاه هايشان بيرون بيايند و يكي پس از ديگري توسط شناورها و هواپيماهاي ما يا غرق شده يا آسيب ديده و تا آخر جنگ از كار افتاده و نتوانستند در دريا حضور پيدا كنند. شهيد همتي با توجه به شجاعت خود و همراهانشان، اين درگيري را هدايت مي كردند. درنهايت متأسفانه با موشكي كه از سوي يكي از شناورهاي دشمن شليك شد، شناور شهيد همتي غرق شد و ايشان به همراه چند تن از همراهانشان به شهادت رسيدند و تعدادي هم نجات پيدا كرده و به پايگاه منتقل شدند. پس از اضمحلال نيروي دريايي عراق ما تلاش كرديم تا با به كارگيري سيستم كنترل قوي از حضور مجدد عراق در دريا جلوگيري كنيم.
¤ درخصوص جنگ نفت كش ها بيشتر توضيح دهيد.
- پس از اضمحلال نيروي دريايي عراق از آنجايي كه سيستم ارتش عراق، سيستم شرقي بود و براي انتقال به سيستم غربي زمان زيادي نياز بود، عملا در اختيار گذاشتن شناورهاي غربي درخصوص عراق كاري بيهوده بود. براين اساس كشورهاي غربي هواپيماها و بالگردهايي را در اختيار عراق گذاشتند كه مجهز به سلاح هاي روز بود. اين هواپيماها و بالگردها از فاصله 70 كيلومتري اهداف خود را شناسايي كرده و به سمت هدف شليك مي كردند؛ يعني اين هواپيماها بدون اينكه از خاك عراق خارج شوند، عمليات خود را انجام مي دادند. علاوه بر اين هواپيماهاي «سوپر اتاندارد» از طرف فرانسه در اختيار صدام قرار گرفت كه مخصوص عمليات در دريا بود، بر فراز دريا پرواز كرده و اهداف خود را مورد اصابت موشك قرار مي داد. از آنجايي كه شناورهاي نيروي دريايي ما را در دريا نمي توانستند هدف قرار دهند، در نتيجه كشتي هاي تجاري و نفتكش را مورد اصابت موشك قرار مي دادند. قدرت هاي غرب و شرق مي خواستند با هدف قراردادن كشتي هاي نفتكش ما توسط نيروي دريايي عراق از نظر اقتصادي ما را تحت فشار قرار دهند.
وظيفه ما در دريا، حفظ امنيت است و ما در راستاي انجام وظايفمان به تفتيش كشتيهاي مشكوك مي پرداختيم.
پس از فرماندهي ناوچه كلاس پيكان با بالا رفتن درجه ام به ترتيب فرمانده دوم ناوشكن سبلان، فرمانده ناو نيروبر لارك و فرمانده ناوشكن سبلان شدم. پس از اضمحلال نيروي دريايي عراق و آغاز جنگ نفتكشها و حضور نيروهاي فرامنطقه اي در خليج فارس، وظايف ما يكي كنترل معابر وصولي بود و ديگري جلوگيري از ورود كالا به عراق كه در جنگ از آنها استفاده مي شد. ما روزانه حدود 20 تا 30 كشتي را در دريا متوقف و آنها را بازرسي مي كرديم و اين كار طبق قوانين بين المللي انجام مي شد. برخي از كشورها در ظاهر دشمن نبوده و عمل منافقانه دارند و ما كشتيهاي زيادي را به دليل حمل تسليحات و كالاهاي استراتژيك به مقصد عراق متوقف كرديم. بخش شمالي خليج فارس را ناوچه هاي پيكان در كنترل خود داشتند و وظيفه ما تأمين امنيت تنگه هرمز بود.
پس از فرمانده دومي ناوشكن سبلان، فرماندهي ناو نيروبر لارك به من داده شد. وظيفه ما در اين زمان اين بود كه اگر جزيره اي مورد حمله دشمن قرار مي گرفت، با پياده كردن نيروها جزيره را از دشمن بازپس بگيريم. علاوه بر اين ما بايد وضعيت موجود را حفظ كرده و كار پشتيباني از جزاير را نيز انجام مي داديم.
ناوها در دريا يكسري وظايف دارند كه اولين آن گشت و شناسايي است. اين وظيفه چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ بايد انجام شود و ناو بايد رفت و آمدها را زير نظر داشته باشد و از ورود كشتي هاي بيگانه به منطقه آبهاي داخلي جلوگيري كند. هر كشور ساحلي در دريا منافعي دارد و بخشي از دريا تحت حاكميت كشور ساحلي بود و تمام منابع اقتصادي آن متعلق به كشور ساحلي است. ناوهاي نيروي دريايي كشور ساحلي موظفند تا از اين منافع كشورشان حفاظت كنند. كمك به كشتيهاي آسيب ديده و كارهايي از اين قبيل از وظايف جانبي ناوها به شمار مي رود.
در دوران جنگ تحميلي اولين فاز كار ما اين بود كه ناوگان نيروي دريايي عراق را از كار بيندازيم كه اين كار در سه ماهه اول جنگ انجام شد. فاز دوم كار ما اين بود كه از دسترسي مجدد عراق به دريا جلوگيري كرده و از معابر وصولي حفاظت كنيم و سومين فاز اين بود كه در منطقه خليج فارس حاكميت خود را اعمال كرده و تمام عبور و مرورها در محدوده خليج فارس را در كنترل خود داشته باشيم كه اين مسئله برخلاف خواسته هاي آمريكا بود. آنها فكر نمي كردند كه نيروي دريايي ايران بتواند هشت سال دوام بياورد. قدرت نمايي ما در خليج فارس در طول جنگ تحميلي و كنترل كشتيهاي كشورهاي منطقه اي و فرامنطقه اي عليرغم درگير بودن در جنگ، عصبانيت كشورهايي چون آمريكا را به دنبال داشت و آنها مستقيماً با حضور در منطقه خليج فارس به اذيت و آزار و ايجاد مزاحمت براي نيروي دريايي ايران مي پرداختند. در نهايت آنها در 29فروردين 67سكوهاي نفتي ما را مورد هدف قراردادند و پس از آن ناوچه اي را كه در آنجا مأمور كنترل آن منطقه بود، محاصره كردند؛ بدون اينكه آن ناوچه به آنها اعلان جنگ كرده باشد. اين كار اوج وحشت آمريكا از توان نظامي ايران را نشان مي داد. در 29فروردين 67يكي از ناوچه هاي ما به نام جوشن كه مشغول گشتزني در منطقه مياني خليج فارس بود، پس از اينكه شناورهاي آمريكايي سكوهاي نفتي ما را هدف قراردادند، به سمت سكوها رفت تا به وضعيت رسيدگي كند كه توسط شناورهاي آمريكايي محاصره، مورد هدف قرار گرفته و در نهايت غرق شد. باز در همان روز در منطقه شمالي خليج فارس و در ميانه هاي آن، ناوچه سهند كه آن هم به گشتزني در منطقه مي پرداخت، توسط شناورهاي آمريكايي محاصره و با آنها درگير شد. من در آن زمان در دريا بودم و دو ساعت دريايي با ناوچه سهند فاصله داشتم. به سرعت خودم را به محل درگيري رسانده و من هم درگير شدم. همه اين درگيري ها در حالي انجام مي شد كه ما تصوري از اينكه آنها قصد حمله به ما را دارند، نداشتيم؛ زيرا اين شناورهاي آمريكايي پيش از اين هم در منطقه خليج فارس تردد مي كردند و تردد آنها به آرامي صورت مي گرفت و يكباره در 29فروردين 67 به شناورها و سكوهاي نفتي ما حمله ور شدند. اين شيوه جنگ، نشانگر ترس و وحشت آمريكا از پيشرفت هاي ارتش ايران و به ويژه نيروي دريايي و مقاومت اين نيرو در طول جنگ تحميلي بود.
¤آمريكا چطور در خليج فارس با ما وارد جنگ شد؟
-بعد از اينكه رژيم بعثي نتوانست در دريا اعمال حاكميت داشته باشد و مضمحل شد، كشورهايي كه از او حمايت مي كردند و مي خواستند توسط اين كشور منافعشان را تأمين كنند، از آنجايي كه كشور ديگري در منطقه خليج فارس توان اين را نداشت كه اين كار را انجام دهد، خودشان مستقيما وارد معركه شدند. من در طول هشت سال جنگ تحميلي كشورهاي زيادي را در خليج فارس ديدم كه شناورهايشان در اينجا حضور داشتند. آنها با بهانه تأمين امنيت، حضور خود را در منطقه توجيه مي كردند و هزينه حضورشان در خليج فارس را از كشورهاي عربي منطقه مي گرفتند. حضور مقتدرانه ما در خليج فارس باعث شد تا آمريكا از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآمده و مستقيما وارد عمل شود. در روز 29فروردين67، مصادف با اول رمضان، به سكوهاي نفتي و ناوچه هاي ما حمله كردند. به عقيده من، آنها از اين روز كه روز ارتش هم بود استفاده تروريستي كردند و به خيالشان در اين روز كه مردم و ارتش درگير مراسم بزرگداشت اين روز هستند، بهترين فرصت براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي است. آنها از اينكه به جمهوري اسلامي اعلان جنگ دهند، وحشت داشتند و مي دانستند اگر اين گونه باشد، ما با اقتدار جلوي آنها خواهيم ايستاد. آنها هم از دريا و هم از هوا به ما حمله كردند و وقتي من به كمك ناوچه سهند رفتم، از آسمان هم به ما حمله شد. نيروي هوايي ما هم به دليل ناگهاني بودن حمله و بي اطلاعي نتوانست به كمك ما بيايد و با هواپيماهاي آمريكايي درگير شود. هواپيماهاي آمريكايي با ما گلاويز شدند و حدود نيم ساعت تا 45دقيقه ما با هواپيماهاي آمريكايي درگير بوديم. آنها وقتي كه ديدند با سلاحهاي معمول خود نمي توانند ما را به تسليم وادارند، همانطور كه خود آنها هم به آن اعتراف كرده اند، با سلاح هاي ليزري ما را هدف قراردادند كه ما در آن زمان سيستم كشف ليزر نداشتيم و آنها هم از اين مسئله اطلاع داشتند. ما با اقدامات خود موشكهاي هواپيماهاي آمريكايي را به سمت ساحل منحرف مي كرديم و آنها با استفاده از موشك هايي كه ما سيستم كشف آنها را در اختيار نداشتيم به ما آسيب رساندند. پس از اين حادثه ما از حالت آفندي به حالت پدافندي درآمديم و پس از تخليه بخشي از نيروها به كمك گروهي ديگر و با بهره گيري از سيستم كنترل صدمات (كه اين خود يك علم مستقلي دارد)، به تخليه آبهاي درون كشتي پرداخته و حريق را خاموش كرديم. كشتي را به بندر عباس برده و مشغول بازسازي آن شديم (عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد) و همين اتفاق باعث شد تا ما به صنعت ساخت كشتي هم دست پيدا كنيم همين ناوشكن سبلان امروزه در منطقه باب المندب به گشتزني و انجام وظيفه مي پردازد.

 



گفتاري منتشر نشده از حاج عبدالله والي امروز سنگر اينجاست

مرحوم حاج عبدالله والي در سال 61 به فرمان امام خميني(ره) براي ياري رساندن به محرومين به منطقه محروم بشاگرد در شرق استان هرمزگان رفت و كميته امداد منطقه بشاگرد را در آن جا راه اندازي نمود. او طي مدت حضور خود در بشاگرد، فعاليت هاي گسترده اي در جهت رفع محروميت از اين منطقه كه مردم آن از نظر معيشتي در فقر مطلق به سر مي بردند انجام داد. روحيه جهادي او باعث مي شد تا فقط كار خود را محدود به فعاليت رسمي كميته امداد نبيند و هر جا كه تكليفي را بر دوش خود مي ديد به هر نحو ممكن كار را انجام دهد. مرحوم والي در راه سازي، بهداشت و درمان، خوراك و پوشاك، مدرسه و خوابگاه، مسجد و حسينيه، حوزه علميه و فعاليت هاي فرهنگي، سدسازي و آب خيزداري و همچنين اشتغال زايي و خودكفايي، خدمات زيادي انجام داد و سرانجام بعد از تحمل سختي هاي گوناگون، در سال 84 دار فاني را وداع گفت. متن زير، گفتاري است از حاج عبدالله والي درباره مزيت ها و اثرات اردوهاي جهادي كه به تازگي و براي نخستين بار توسط پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب منتشر شده است.
عرصه اي براي ظهور جوان ها
يكي از عرصه هايي كه مي توانيم بهتر به انرژي جوان ها شكل بدهيم، تشكلات جهادي است. مردم در مناطق محروم از يك سري خوبي هايي مثل بي آلايش بودن و شاكر بودن برخوردار هستند. عزيزان جهادگر نيز از اين ويژگي ها استفاده كرده و آن روحيه جهادي را آموزش مي دهند. اين كار خود به خود، در همين معاشرتي كه با هم دارند، در هنگام كار و در نشست و برخاست با روستاييان، انتقال فرهنگ انجام مي شود.
با اين كار مي توان جلوي اين تصور غلط را گرفت كه چون پدران شان در كپر به دنيا آمدند، در كپر زندگي كردند و به رحمت خدا رفتند، پس آن ها هم محكوم به همين قضيه هستند. با اين تصورات غلط تلاش نمي كنند، حركت نمي كنند و سازندگي آغاز نمي شود. اما وقتي مي بينند از تهران يك عده دانشجو، چند نفر كه تازه فارغ التحصيل شده اند، همه امكانات شهري را زير پا گذاشته اند، به منطقه اي محروم آمده اند و با عشق و علاقه براي اين ها كار مي كنند، به خودشان مي آيند و به جمع جهادگران مي پيوندند. بنابراين اين پيوند براي جبران آن نقيصه هاي قبلي است.
حالا شما مي خواهيد براي چند جبهه كار كنيد؛ يك جبهه فرهنگي داريد، يك جبهه سازندگي داريد و يك جبهه در رابطه با اقتصاد. اين ها همه جهاد است؛ جهاد تنها اين نيست كه من فقط بجنگم.
حتماً شكست مي خوريد!
اگر شما مي خواهيد، يك گروه دانشجويي يا فارغ التحصيلي تشكيل دهيد، بايد براي رضاي خدا باشد. اين خيلي مهم است. يك موقع مي خواهيم خودمان را مطرح كنيم، كه معلوم است شكست مي خورديم؛ يك موقع نه، مي خواهيم گروهي را براي رضاي خدا، اولا براي ايجاد حركت در خودمان و بعد جامعه مورد نظرمان ايجاد كنيم. اگر با اين نيت رفتيم، يقيناً خدا كمك مي كند. يعني ناگهان مي بينيد خدا باني هايي فرستاد و كمك مالي هم پشت تان آمد. همين امسال عده اي از دانشجوها آمده بودند. مؤسسه اي 28ميليون به اين ها داد و چقدر زيبا كار شد. روز آخري كه مي خواستند. بروند، هر گروهي رفتند به آن روستايي كه كار مي كردند تا با بشاگردي ها خداحافظي كنند، همه گريه مي كردند. دو طرف احساس مي كردند كه چيزي را از دست مي دهند.
ببينيد چقدر زيباست. الان خيلي از اين دانشجوها با محصل هاي بشاگرد، مكاتبه اي ارتباط دارند. در مجموعه خودتان يك شخص متدين كاركشته فقهي و خصوصاً ولايتي اضافه كنيد كه اگر خداي نكرده براي كسي به هر دليلي تفكري پيش آمد كه بخواهد خدشه وارد كار كند، جلويش گرفته شود.
همين كار سبب مي شود كه يك سري اطلاعات بدهند و يك سري اطلاعات بگيرند. اين موضوع وابستگي ايجاد مي كند. يكي سعي مي كند كه مثلا هر تعطيلاتي كه مي شود، برود بشاگرد و آن هم اگر آمد تهران يا مثلا به شهرستاني مسافرت كرد، به آن يكي سر مي زند. اين جا چه چيزي ايجاد مي شود؟ «همبستگي، اتحاد، حركت». يعني شكل دادن انرژي ها و به ثمر رساندن انرژي هاي نهفته اي كه ما تا حالا از آن استفاده نكرديم. «واعتصموا بحبل الله جميعا» اين جا شكل مي گيرد.
بايد درد را بشناسيد
من اميدوارم كه به كارتان محكم بچسبيد، محكم! و بدانيد كه اين كار نه تنها جهاد في سبيل الله براي نظام است، بلكه يك حركت فرهنگي براي آينده سازان اين مملكت است. شما روزي بايد برويد و جاي مسئولين را بگيريد. حالا اگر شما خودتان ساخته شديد و دردشناس شديد، مي توانيد مرهمش را هم بسازيد. ولي مني كه اصلا نه درد را مي شناسم، نه اصلا غمي در زندگيم بوده، نه فهميدم كه گرسنگي چيست، نبودها چيست، ندانم بازي كردن با افكار مردم چه ناهنجاري هايي را پيش مي آورد و يك فرد بي درد جامعه شده ام، چطور مي توانم مرهمي براي نيازمندان باشم؟
نگذاريد كه نفس منيت بر شما چيره شود. يكي از خطراتي كه شما جوانان را تهديد مي كند منيت هاست. من مي گويم من، شما مي گوييد من، اختلاف پيدا مي شود. اين كار خيلي مضر است. يك شخص وارسته ديني به خودتان اضافه كنيد. يعني در مجموعه خودتان يك شخص متدين كاركشته فقهي و خصوصاً ولايتي اضافه كنيد كه اگر خداي نكرده براي كسي به هر دليلي تفكري پيش آمد كه بخواهد خدشه وارد كار كند، جلويش گرفته شود. حتما با ابزار حركت كنيد. يكي از ابزارهاي خوب همين است كه شما فرد وارسته و متديني را كه فقط به عشق خدا با شما جوان ها ارتباط برقرار مي كند، در مجموعه داشته باشيد. نه دنبال ماديات باشد، نه دنبال چيز ديگر. فقط به خودش تكليف داده است؛ يعني شما از او خواهش كرديد و دعوتش كرديد و اين براي خودش تكليف درست كرده است. همين تكليف سبب مي شود كه شما را از خيلي تفكراتي كه ممكن است پيش بيايد نجات بدهد.

 



چشمهايش

هميشه يك پيمانه برنج بيشتر مي ريخت
هر عيد براي جوانش لباس نو مي خريد
يك روز، جواني را توي تلويزيون نشانم داد: ببين چقدر شبيه سعيد است!
اصلا سعيدش همه جا بود حتي توي تلويزيون سال 89
چند روز پيش بنياد شهيد براي پسرش مراسم گرفت
نرفت!
حتي يك بار هم سر قبر خالي پسرش كه فقط محض يادآوري بود نرفت
مي گفت هديه را كه پس نمي گيرند، جلوي ملائكه از خدا خجالت مي كشم بروم دنبال پسرم!
آخرين باري كه پسر اين زن با يك ساك خاكي از خانه رفت 27 سال پيش بود
هنوز برنگشته!!
شما را به خدا انقدر بلند نگوئيد با پذيرش قطعنامه جنگ تمام شد
اين زن، پسرش را در جنگ جا گذاشته
يك وقت مي شنود!
نه كه او نداند جنگ تمام شده
حتي مي داند كه هديه را پس نمي گيرند
او شماره همه ي روزهاي جنگ را حفظ است!
...احيانا خبري نشاني از پسرش نداريد؟!
احيانا پلاك پسر او گردن شما نيست؟!
...يا مفرّج همّ يعقوب عليه السلام
چشم هايش غربت يك انتظار 27 ساله را دارد
...« او يك مادر است »
عاطفه صادقي بيدختي

 



ايستگاه خاطره

فرمان با عصا
در خط بوديم. مسئول محور، «حاج علي موحد» همراه با برادر «حسن قرباني» به خط آمده بودند تا به نيروها سر بزنند. من بيرون سنگر ايستاده بودم كه با آنها برخورد كردم. حاج علي به من گفت: «فلاني برو داخل سنگر، اينجا در خطر هستي.»
گفتم: «الان مي روم.»
ايشان يك عصا همراه داشت. با آن مرا مورد خطاب قرار داده و گفت: «به تو مي گويم برو توي سنگر!»
من بالاجبار تصميم گرفتم به داخل سنگر بروم. هنوز چند قدمي داخل سنگر نشده بودم كه پشت سرم يك گلوله به زمين خورد. نگاهي به عقب انداختم، ديدم حاج علي موحدي و حسن قرباني هر دو بر زمين افتاده اند. هردوي آنها در اثر برخورد تركشهاي آن گلوله به شهادت رسيده بودند.
راوي: اسماعيل عابدي
نزديك معشوق
يكي از بچه هاي تخريب مجروح شده بود. وقتي بچه هاي حمل مجروح او را مي بردند، در وسط راه گفته بود: «نگه داريد! چرا مرا دور مي كنيد؟» بچه ها گفته بودند: «برادرجان تو را از چه چيزي دور مي كنيم؟» در جواب گفته بود: «آقا دارد مي آيد و شما داريد مرا دور مي كنيد! چرا اين كار را مي كنيد؟»
تا اينكه درجايي يك دفعه خودش را بلند كرده و مثل اينكه دستش را توي گردن كسي بيندازد، دست را به حالت بغل كردن كسي حركت داده بود و بعد از روي برانكارد روي زمين افتاده بود. همين كه او را بلند كرده بودند، ديده بودند كه شهيد شده است!...
راوي: سيدابوالقاسم حسيني
بسته آجيل
عمليات «والفجر8» به پايان رسيده بود و ما براي پدافند منطقه در شهر فاو مستقر بوديم.
يك روز از هداياي مردمي يك مقدار آجيل برايمان آوردند و به هركدام از بچه ها يك بسته دادند. چند دقيقه اي از پخش اين آجيل ها نگذشته بود كه يكي از بچه ها آمد و گفت: «اين بسته آجيل را يك نفر به نام ده نمكي به جبهه هديه كرده است تو او را مي شناسي؟» من ابتدا تصور كردم، قصد شوخي دارد، گفتم: بابا، تو هم ما را دست انداختي!
او گفت: «ببين، اينهم نامه اش.» و يك كاغذ كوچك را كه داخل بسته آجيل قرار داشت به من داد. من هم كاغذ را باز كردم و ازديدن دستخط آن متعجب شدم....
نامه متعلق به برادر كوچك من بود كه در دبستان تحصيل مي كرد. خوردن آجيلي كه برادرم فرستاده بود، برايم بسيار لذت بخش بود.
راوي: ابوالفضل ده نمكي
خاطره نگار
شهيد «براتي» عادت عجيبي داشت: قبل از اينكه عمليات شروع شود، در اردوگاه به وسيله ضبط كوچكي كه داشت، با بچه ها مصاحبه كرده و خاطراتشان را جمع آوري مي كرد، و مي گفت: «مي خواهم اگر شهيد شديد خاطراتتان را داشته باشم.» ولي يك بنده خدايي نبود كه با خودش مصاحبه كند؛ تا اينكه بالاخره او هم شهيد شد!...
راوي: ناصر بسايري
شما كه شهيد نمي شي!
درمنطقه «ام القصر» در خط پدافندي بوديم. مسئول دسته مان برادري به نام «سيدجليل ميرشفيعيان» بود. او فرد مخلصي بود و نماز شبش ترك نمي شد.
روز آخري كه مي خواستيم به عقب بياييم، ايشان شبش در پست نگهباني بود و مسئول شيفت ما به حساب مي آمد. ما توي سنگر نشسته بوديم كه ايشان آمد و گفت: «بچه ها! بهتر است از همديگر حلاليت بخواهيم چون من تا چند دقيقه ديگر شهيد مي شوم!»
ما با او شوخي كرديم و گفتيم: «نه بابا، آقاسيد، شما كه شهيد نمي شوي.»گفت: «باور كنيد من شهيد مي شوم و همين تويوتايي كه الان از اينجا عبور كرد، وقتي برگردد شما مرا داخل آن تويوتا مي گذاريد!»
ما بازهم مطلب او را شوخي گرفتيم. بالاخره هر طور شد، از ما حلاليت طلبيد و دست و صورت يكديگر را بوسيديم و ايشان از سنگر بيرون رفت. هنوز 7-8 منزل دور نشده بود كه يك خمپاره 60 كنارش به زمين خورد و ايشان را به شهادت رساند. قابل توجه آنكه جنازه مطهر اين شهيد را به وسيله همان تويوتاي مزبور به عقب منتقل كرديم!
راوي: حسين تواضعي
جلودار
تعدادي از نيروهاي گردان زخمي شده و يا به شهادت رسيده بودند. به ما دستور رسيده بود كه به عقب بازگرديم. بجز يكي از برادران كه مسئوليتي در گردان داشت، كس ديگري راه را بلد نبود. اين برادر هم زخمي شده بود؛ تير به گوشه چشمش خورده و از آن طرف بيرون آمده بود. چشم ايشان را بسته بودند؛ ولي چون كس ديگري راه را بلد نبود اين برادر با همان حالت جراحت و درد و بي حالي جلوي همه حركت مي كرد و نيروهاي باقيمانده در گردان را راهنمايي مي كرد. واقعا صحنه بسيار جالبي بود!
راوي: عباس جانثاري

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14