(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 24 مهر 1389- شماره 19764

نقاشان جهان
غيرعادي و جذاب
مروري بر «جاي امن گلوله ها»؛ خاطرات عبدالرضا آلبوغبيش
بي نشان قهرمان
مرگ
خوب ترين حادثه
ايستادن كنار جنگل در يك غروب برفي!
اخبار كوتاه ادب و هنر
مروري بر كتاب «اسلام و هنر» نوشته دكتر محمود البستاني
رهيافت هاي طلايي تأثير هنري (بخش آخر)



نقاشان جهان
غيرعادي و جذاب

مهدي فرخي
ال گركو 1614-1541
نگرش يك نقاش در هر دوره تنها به دليل ويژه بودن آن اهميت پيدا مي كند و تكرار مكدرات گذشتگان ارزش چنداني به آنها نمي دهد. يكي از اين نقاشان ال گركو بود. اين اسم به طور خلاصه و يوناني بر او گذاشته شد؛ او متولد 1541 بود كه تا سال 1614 زيست. او پاره جدا افتاده اي از جهان ونيز بود كه از قرون وسطي به اين سو هيچ هنر جديدي در گستره خود نپرورانده بود. بدون شك آنچه ال گركو در موطن خود ديده بود از حدود تمثالهاي قديسين به سبك كهن بيزانسي- يعني جدي، خشك و دور از هرگونه جلوه طبيعي فراتر نمي رفت. از آن جا كه او براي ديدن تابلوها از زاويه درستي طراحي شان تعليم نديده بود، هيچ چيز غيرعادي جز جذابيت به چشمش نيامد؛ زيرا او نيز از قرار معلوم انساني پرشور و پاكباخته بود و كشش و علاقه عميقي داشت كه داستانهاي مقدس را به شيوه بديع و شورانگيز روايت كند. بعد از اقامت در ونيز، نقطه دور افتاده اي در اروپا- يعني تولدوي اسپانيا- را براي سكونت برگزيد، ال گركو مانند ديگر نقاشان شيوه نقاشي خود را اساساً با خلق و نمايش غيرمعمول و جديدي از موضوعات مذهبي مرسوم متحول كرد و شيوه خود را متمايز نمود. نقاشيهاي او در اين دوران تأثير گرفته از شيوه رنسانس ونيزي زمان خود بود با پيكره هاي دراز شده و ساختمان بندي پررنگ. ال گركو در اتاق تاريك نقاشي مي كرد چون معتقد بود در فضاي تاريك بهتر مي توان تفكر نمود و علت اين را روشنايي دروني مي دانست. در نتيجه تأثيراتش از نقاشان رومي كارهايش با عناصري مانند نقطه هاي ديد به شدت دور شونده با طرحهاي پيچيده و برگشته تكرار شونده؛ كه تمامي اينها از مشخصات رنسانس پسين هستند؛ غني تر گرديد.
زماني كه او در رم بود ميكلانژ ورافايل درگذشته بودند ولي تاثير كارهايشان در نسل جوان آن زمان مشهود بود. ال گركو درصدد بود كه تأثير خاصي را بر اساس عقايد و سبك خود در آن جا بگذارد.
ال گركو ، رنگ را مهمترين و غيرقابل كنترل ترين عنصر نقاشي مي دانست و معتقد بود رنگ تقدم بر فرم دارد. تمايل ال گركو به نمايش پيكره ها و تركيب بندي هاي دراز و باريك شده كه عقايد زيبايي شناسي و بيانگرايانه او را باز مي نماياند باعث ناديده انگاشتن قواعد طبيعي و حتي اغراق هاي بيشتر در دراز نمايي پيكره ها به خصوص در نقاشيهاي محراب بوده است.
نوآوري ديگر كارهاي متأخر ال گركو درهم آميختن فرم با فضاست، رابطه اي دو جانبه بين اين دو عنصر در نقاشي كه كاملا سطح نقاشي را مسطح مي نماياند. يكي ديگر از ويژگيهاي كارهاي ال گركو شيوه خاص او در استفاده از نور مي باشد.
چنين به نظر مي رسد هر پيكره اي نور خود را حمل مي كند و يا نوري را منعكس مي كند كه منشأ آن نامعلوم است. ال گركو هم چنين چهره نگار ماهري بوده است. او نه تنها قادر بوده ويژگي هاي فرد نشسته را ثبت كند بلكه شخصيت او را نيز به خوبي به تصوير كشيده است. هر چند پرتره هاي او نسبت به نقاشي هاي مذهبيش كمتر هستند ولي كيفيت هنري برابري با ديگر نقاشيهايش دارند.
هنر ال گركو به نظر فوق العاده مدرن است. آتليه او هميشه با ظرفيت كامل فعال بود. به نظر مي رسد كه او براي به انجام رساندن سفارش هاي زيادي كه دريافت مي كرده دستياران زيادي را به كار مي گرفته است و شايد به همين علت همه كارهايي كه امضاي او را بر خود دارند، داراي كيفيت اعلاي يكساني نيستند. در دوره بعد از ال گركو بود كه علاقه مندان به هنر انتقاد از شكل ها و رنگ هاي غيرطبيعي را آغاز كردند. او در كنار نقاشان ايتاليايي ديگري چون لئوناردو داوينچي، جورجونه، رافائل و ميكل آنژ از مشهورترين نقاشان رنسانس است. او مانند اغلب نقاشان هم دوره اش در ايتاليا بيشتر عمر خود را صرف به تصوير كشيدن قصه هاي انجيل و باورهاي مذهب كاتوليك صرف كرد.
با ورود سبك رومانتيك در اواخر قرن 18 كارهاي ال گركو مورد بازبيني جديدي قرار گرفت. به نظر آنان ال گركو پيشرو جنبش هنر رمانتيك اروپا بود براي تمامي اميال عجيب و غريبش.
دركارهاي پخته و بالغ تر او تمايل داشت كارش را نمايشي تر (دراماتيك) نشان دهد و بر همين اساس حس روحي قوي كارهايش مستقيماً از نقاشي به بيننده منتقل مي شود. اجزاي آشفته، تند و بي دقت او به دليل تلاش و جستجوي او براي خلق شيوه اي آزاد بود.


 



مروري بر «جاي امن گلوله ها»؛ خاطرات عبدالرضا آلبوغبيش
بي نشان قهرمان

فريبا طيبي
چند سالي است كه به اهتمام انتشارات سوره مهر، زندگي نامه بسياري از سرداران بزرگ، شهدا، ايثارگران و جانبازان سالهاي دفاع مقدس به صورت داستان، رمان و مجموعه خاطرات چاپ و منتشر مي شود و نام بردن نگارنده از اين نشر، فقط و فقط به سبب ارزشمندي اين اهتمام است، نه چيز ديگر.
¤ ¤ ¤
يادكرد دفاع مقدس و بزرگ مردان و زناني كه خالق لحظه لحظه آن بودند، نمي گويم وظيفه كه «فريضه» ماست. گفتن از جنگي كه بر شانه هاي سرزمين ما تحميل شد و گفتن از دفاع جانانه اين مردم سربلند، تكرار مكررات نيست كه مستلزم پرهيز باشد.
دفاع ما، قهرمانان بي نام و نشاني در خود آفريد كه داستان هر كدام شان، قصه مطولي است پرجذبه كه شنيدنش هيچ مستمعي را ملول نمي كند.
وقتي موتيف هاي رشادت و قهرماني باشد، قدسيت و نگاه آسماني باشد، مظلوميت و سرفرازي توأمان باشد؛ خيلي چيزها دم دست نويسنده هست براي آفرينش يك اثر. تنها زبان و ابزار مناسب مي خواهد كه خشت خشت اين مصالح را با ملاط هنر روي هم بچيند و روايتي ترتيب دهد كه توان راضي كردن مخاطب را داشته باشد.
«جاي امن گلوله ها» كه به دستم رسيد، فهرست مطالب را كه نگاهي انداختم؛ راستش را بخواهيد كتاب خيلي مرا نگرفت! شايد به سبب قوي نبودن عنوان مطالب. اما وقتي مقدمه را خواندم، كتاب از دستم نيفتاد تا خواندن صفحه آخر و به نظرم آمد نام كتاب، بهترين نامي بود كه مي شد بر اين مجموعه خاطرات گذاشت: «جاي امن گلوله ها». جسم خسته رزمنده اي خوزستاني كه وطن گلوله ها شد.
«عبدالرضا آلبوغبيش» يكي از آن مردان بي نام و نشان است. مردي كه در مقاومت 34 روزه خرمشهر، با همه شجاعت و مردي و غيرتش، هم دوش همسنگرانش ايستاد، در نبرد تن به تن با بعثي ها 13 گلوله! به بدنش اصابت كرد، شاهد بسياري از وقايع دلخراش، صحنه هاي غرور آفرين و رشادت ها و مظلوميت ها بود و جنگ را و تلخي نابرابري اش را با همه وجود حس كرد و «ماند». ماند تا امروز، راوي روزهاي نخستين جنگ باشد. روزهايي كه عده اي قليل با سلاحي بسيار اندك و ناچيز، در برابر ماشين جنگي عراق، ايستادند تا خرمشهر از پاي ننشيند.
¤ ¤ ¤
«جواد كامور بخشايش» نويسنده اين خاطرات كه كتاب «شيخ شريف»- اولين روحاني شهيد دفاع مقدس- را در كارنامه خود دارد؛ تلاش كرده زندگي «عبدالرضا آلبوغبيش» را كه خود تاريخ مجسمي است از آن روزگاران، مكتوب كند. او نقطه اوج زندگي قهرمانش را در فصل نخست، بدون برگزيدن نامي با«...» بازگو مي كند و جز اين، نويسنده نوآوري و طرز تازه اي براي روايت خاطره ها نداشته، چرا كه بعد از فصل مربوط به مقاومت خرمشهر، با روايت خطي داستان، يعني از تولد قهرمان كتاب تاكنون، كار را پي مي گيرد. زبان نويسنده، زباني ساده، فاقد پيچيدگي و گاهي شعاري است كه البته مخاطب را در خوانش متن، به زحمت نمي اندازد. نويسنده، صحنه هاي تكان دهنده و ناشنيده اي را از زبان «آلبوغبيش» براي ما نقل و تصوير مي كند كه كمتر جايي نقل شده و همين مطلب به ارزش اثر مي افزايد. چرا كه خاطرات اين شيرمرد عرب خوزستاني همه، اسنادي هستند كه اگر جمع آوري و ثبت نمي شد، چه بسا تا چند سال ديگر به كلي از خاطره ها مي رفت. هر چند زندگي و شهادت «حجت الاسلام شريف قنوتي» در كتاب «شيخ شريف» به تفصيل آمده، اما بگذاريد چند سطري از كتاب را كه درباره نحوه شهادت آن بزرگوار است، بخوانيم و براي روح بلند او، طلب علو درجات كنيم:
«عراقي ها به جان شيخ افتادند و من در شگفت بودم كه او با آن تن رنجور و نحيف، چگونه تاب اين كتك هاي وحشيانه را دارد. بعثي ها مي خواستند شيخ را به بدترين شكل ممكن عذاب دهند،... چند گلوله به پاشنه پا، دست و ران هايش شليك كردند، تنها صدايي كه از شيخ شنيده مي شد، فرياد الله اكبر بود... از شيخ شريف خون زيادي رفته بود. بي خوابي ها، تلاش هاي خستگي ناپذير، مجاهدت ها و سلحشوري هاي اين چند روز رمقي برايش نگذاشته بود. با اين حال، فرصت را غنيمت شمرده و در ارشاد بعثي ها مي كوشيد. شيخ به زبان عربي مي گفت:
خميني، حسين زمان و صدام، يزيد زمان است. از زير پرچم يزيد بيرون آييد و زير پرچم حسين قرار گيريد. اما اين حرفها توي كت عراقي ها نمي رفت و آن ها كار خودشان را مي كردند. در اين لحظه فرمانده آن عده كه شخص سيه چرده و تنومندي بود، نيروها را از دور و بر شيخ كنار زد و سرنيزه اي را در شقيقه شيخ فرو برد و آن را چرخاند. از حنجره بغض آلود شيخ تنها آيه استرجاع (انالله و انااليه راجعون) و الله اكبر به گوش مي رسيد. فرمانده بعثي با همان سرنيزه، كاسه سر شيخ را طوري درآورد كه مغز سر نمايان شد و روي آسفالت سوزان خيابان چهل متري ريخت...»(صص19 تا 22)
نقل قول طولاني شد، اما به نظرم لازم بود، بخشي از اين خاطرات تلخ و تكان دهنده را مرور كنيم تا از خاطرمان نرود كه در كجاي تاريخ اين مرز و بوم ايستاده ايم و بودن مان مديون نبودن چه بزرگان با ايماني است. نويسنده كتاب، با آوردن روايت هاي تكميلي در فصلي جدا زندگي رزمندگان غيرتمندي را به خاطرات «آلبوغبيش» الحاق كرده كه در همان روزهاي اشغال خرمشهر يا به طور موازي با قصه «آلبوغبيش»، در حال مجاهدت بودند يا به نحوي با داستان اين مرد و آن روزها مربوطند. در صفحات پاياني كتاب هم عكس هاي تاثيرگذار و جالب و بعضا تكان دهنده اي را آورده كه به مخاطب كمك مي كند كه در فضاي آن روزهاي خرمشهر نفس بكشد. «جواد كامور بخشايش» در پانوشت هاي كتاب، اطلاعات مفيدي به خواننده مي دهد، از جمله شرح عمليات ثامن الائمه يا حصر آبادان، زندگي نامه مختصر شهيد جهان آرا و از اين دست اطلاعات. اينكه نويسنده بي هيچ ادعايي وقايع آن روزها و خاطرات قهرمانش را شرح داده و گرفتار ادعاهاي متداول و بي پشتوانه داستان نويسي نشده و نيز در پي قهرمان پردازي هاي اغراق شده نبوده، شايسته تقدير است. بعد از توفيق رشك برانگيز و البته درخور كتاب «دا» كه به چاپ صد و بيستم اين مجموعه خاطرات انجاميد، در گوشه و كنار، كتابهايي ديديم كه آنها هم به شرح خاطرات جبهه و جنگ همت گماشته بودند كه- خواسته يا ناخواسته- به قهرمان پروري هاي غيرواقعي و غلوهاي باورناپذير دچار شده بودند كه آفتي است براي اين دست آثار كه خوشبختانه برچسب چنين اتهامي به «جاي امن گلوله ها» نمي چسبد.
«جاي امن گلوله ها»- خاطرات عبدالرضا آلبوغبيش- به قلم «جواد كامور بخشايش» را با شمارگان 2500 نسخه، به قيمت 4500 تومان انتشارات سوره مهر، در تابستان 1389 منتشر كرده است.

 



مرگ

مولوي
بميريد بميريد در اين عشق بميريد
در اين عشق چو مرديد همه روح پذيريد
بميريد بميريد وزين مرگ مترسيد
كز اين خاك برآييد سماوات بگيريد
بميريد بميريد وزين نفس ببريد
كه اين نفس چو بندست و شما همچو اسيريد
يكي تيشه بگيريد پي حفره زندان
چو زندان بشكستيد همه شاه و اميريد
بميريد بميريد به پيش شه زيبا
بر شاه چو مرديد همه شاه و شهيريد
بميريد بميريد وزين ابر برآييد
چو زين ابر برآييد همه بدر منيريد
خموشيد خموشيد خموشي دم مرگ است
هم از زندگيست اينك زخاموش نفيريد

 



خوب ترين حادثه

محمد علي بهمني
با همه بي سر و سامانيم
باز به دنبال پريشانيم
طاقت فرسودگي ام هيچ نيست
در پي ويران شدني آني ام
آمده ام بلكه نگاهم كني
عاشق آن لحظه توفاني ام
دلخوش گرماي كسي نيستم
آمده ام تا تو بسوزاني ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو كمي عشق بنوشاني ام
ماهي برگشته ز دريا شدم
تا كه بگيري و بميراني ام
خوب ترين حادثه مي دانمت
خوب ترين حادثه مي داني ام
حرف بزن ابر مرا باز كن
دير زماني است كه باراني ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه يك صحبت طولاني ام
ها... به كجا مي كشي ام خوب من؟
ها ... نكشاني به پشيماني ام

 



ايستادن كنار جنگل در يك غروب برفي!

رابرت فراست
تصور مي كنم كه مي دانم اين جنگل كيست!
خانه اش در دهكده است !
او مرا نخواهد ديد كه اينجا ايستاده ام
براي ديدن درختان پر از برف او !

اسب كوچك من بايد در حيرت باشد!
كه چرا ايستاده است ، در تاريك ترين غروب سال!
بدون سرپناهي
بين جنگل و درياچه يخ زده !

او به زنگ هاي افسارش ضربه اي مي زند ،
تا كه اگر اشتباهي دركار است آن را بداند!
تنها صدائي كه به گوش مي رسد!
صداي باد روان است و فرو ريختن برف!

جنگل زيباست ، تاريك و عميق!
اما من وعده اي دارم كه بايد به آن عمل كنم!
كه بايد بسيار راه ها بپيمايم قبل از خواب!
كه بايد بسيار راه ها بپيمايم قبل ازخواب!

ترجمه: توفيق وحيدي آذر

 



اخبار كوتاه ادب و هنر

هشتمين نمايشگاه كتاب «ياد يار مهربان» با هدف تجهيز كتابخانه هاي مدارس شهر تهران آبان جاري به مناسبت هفته كتاب در بوستان گفتگو برگزار مي شود.
در اين نمايشگاه بيش از 400 ناشر داخلي با 21 هزار عنوان كتاب شركت مي كنند.¤ قائم مقام وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در امور شعر و ادب تأكيد كرد: حافظ با انديشه زيبا و زيبايي انديشه خود 500 ترمه تغزل بافته است كه «حله تنيده زدل بافته زجان» است.
يحيي طالبيان در پيامي به همايش بين المللي ياد روز حافظ همچنين گفت: حافظ نه فقط زيبايي ها، بلكه نازيبايي هايي چون فقر و وحشت و تنهايي را نيز زيبا توصيف مي كند و با اميدآفريني و تسلابخشي هميشگي خود، از دام آنها مي رهد.

 



مروري بر كتاب «اسلام و هنر» نوشته دكتر محمود البستاني
رهيافت هاي طلايي تأثير هنري (بخش آخر)

محمد باقر رضايي (رجبعلي)
كتاب اسلام و هنر، در بخش ها و فصول متعدد خود، ضمن برشمردن اشكال گوناگون هنري از قبيل: شعر، ترانه، داستان و نمايشنامه، خطبه، خاطره، مقاله، پيكره تراشي و نقاشي، به تشريح چگونگي آفرينش اين آثار در انطباق با اهداف اسلامي مي پردازد. به دنبال آن، مكاتب هنري و ادبي از ديدگاه اسلامي مورد بررسي قرار مي گيرند، و سپس انواع نقد و بررسي آثار هنري و ادبي، در ترازوي سنجش نويسنده ارزيابي مي شوند.
در بخش دوم كتاب نيز، تحت عنوان «هنر و ادبيات اسلامي» به عنوانهايي برمي خوريم كه مطالب آن از تازگي و بينشي خاص برخوردار است.
از مطالب اين بخش، مي توان به اين عنوانها اشاره كرد كه در نوع خود خواندني و قابل توجه اند: ساختار هندسي سوره، داستان در قرآن، ساختار هندسي داستانهاي قرآني، تصوير و آهنگ در قرآن، و همچنين ويژگي هاي هنري دعا، زيارت و حديث هنري، در بخشي تحت عنوان «داستان و نمايشنامه»، نويسنده ضمن تعريف موجز خود از اين دو هنر مي نويسد: داستان مجرد، فرض واقعه يا موقعيتي است كه دو طرف داستان، يعني داستان نويس و خواننده به فرضي بودن آن توجه دارند. هر دو مي دانند كه با يك اثر ساختگي مواجه اند و همين دانستن، به منزله يك قرارداد ضمني است ميان خواننده و نويسنده مبني بر اين كه به خواننده، تنها يك كار هنري عرضه شده است نه بيشتر، و خواننده آن را به عنوان اين كه ساختگي است و در پي رساندن و بيان برخي حقايق است مورد توجه قرار مي دهد و نه بيشتر از آن. با اين قرارداد ميان نويسنده و خواننده، اين اعتراض نيز از ميان خواهد رفت كه داستان با توهم در ارتباط است. اين قرارداد، همچنين صفت دروغ را از اين داستان نفي خواهد كرد. البته اين در صورتي است كه توجه داشته باشيم كه مجرد فرض يك چيز، دروغ خوانده نمي شود، بلكه فرض خوانده مي شود. بنابراين اگر كسي بگويد فرض مي كنم كه براي گروهي از افراد حادثه قتلي رخ داده است و جنايتكاران در دادگاه حاضر شده اند و در مورد آنها حكم اعدام صادر شده است، امثال چنين توصيفي از حادثه قتل فرضي هيچ شبهه اي ندارد، زيرا نويسنده و خواننده از آن آگاهند كه حادثه مذكور تنها يك فرض است. زيرا نويسنده گفته است: فرض مي كنم. چنين فرضي به خاطر هدف خاصي به وجود آمده كه عبارت است از توجه دادن به اين حقيقت كه به عنوان مثال: اقدام به كشتن شخصي، براي هيچ كس بدون قصاص نمي ماند.
نويسنده كتاب اسلام و هنر، ضمن يادآوري آن چه كه از پيامبر(ص) نقل شده كه ايشان قصه گو را باتوجه به آن كه به حديث مي افزايد يا از آن مي كاهد به عنوان فردي مورد نفرت توصيف كرده اند، تأكيد مي كند كه اين امر ارتباطي به كار داستان نويسي ندارد، بلكه در مورد افزودن و يا كاستن در نقل داستان مستند يا واقعي صادق مي باشد. منظور پيامبر(ص) به نويسنده اي بوده كه به رخداد يا داستاني تاريخي مي پردازد، بي آن كه به آن چه مي گويد اطمينان داشته باشد. چون اين طور نويسندگان، ممكن است از روي عمد يا فراموشي و يا مقيد نبودن به درستي يا نادرستي نقل، مطالبي به آن بيفزايند يا از آن بكاهند، و اين امر همان گونه كه روشن است، به طور كلي با اصول اسلامي منافات دارد. به دنبال اين سخنان، در ادامه مقال، مشخصات داستان اسلامي را مي خوانيم و مي رسيم به آن جا كه مي گويد: مشخصه داستان اين است كه از تمام انواع ديگر كار هنري، تناسب و اتصال بيشتري با واقعيت ساختار انساني دارد. مثلا انگيزه آگاهي جويي انسان و نوع پاسخ او به پديده ها باعث مي شود كه داستان بيش از هر چيز ديگر در دل تأثير بگذارد. به ويژه آن كه پي گيري حركت انسان ها در داستان، ترسيم كننده و تجلي بخش حركت زنده خود خواننده است. در همين راستاست كه تعقيب حركات داراي واقعيت خارجي در داستان، اثر بخش تر از تعقيب و ترسيم حركات محتمل الوقوع است. بنابراين آنگاه كه خواننده يا بيننده و شنونده، سير يك داستان وهمي و ساختگي را كه دربردارنده عناصري نظير تشويق و تعليق است دنبال مي كند، احساسات هنري اين خواننده يا بيننده، بيش از احساسات دروني و وجداني او خواهد بود. بدين مفهوم كه واكنش او در مقابل يك داستان وهمي و احساسات او نسبت به مضمون چنين داستاني، چندان كارآيي اثربخشي را برجاي نمي گذارد مگر در همان لحظات خواندن و يا ديدن داستان، زيرا او از قبل كاملا مي داند كه در مقابل رخدادهايي وهمي قرار دارد كه ساخته و پرداخته ذهن نويسنده داستان است. برعكس اين حالت، چنان چه بداند كه در مقابل يك رخداد واقعي قرار دارد، در چنين حالتي، واكنش و احساسات او نسبت به چنين داستاني نيز حالت واقعيت به خود خواهد گرفت، به گونه اي كه چنين داستاني اثر خود را در نفس و روان شخص بر جاي مي گذارد. همچنين آثار خود را به فرايند اصلاح رفتار نيز تعميم مي دهد. دراين جاست كه اصلاح رفتار، هدف اساسي كار هنري قرار مي گيرد. علاوه بر اين، آشنايي شخص به اين كه هميشه با واقعيات سروكار داشته باشد او را به يك پختگي احساس عاطفي، و استواري در ساختار آن رهنمون خواهد شد. برعكس، چنانچه روان و شخصيت به تغذيه از وهم، عادت داده شود، اين مسئله اثر خود را بر ساختار رواني و عقلي او برجاي خواهد گذارد و او را به پرتگاه انحراف نزديك خواهد كرد. انحرافي كه او را از زمينه واقعيتها دور مي سازد و در معرض تهاجم اوهام و خيالات و وسوسه ها قرار مي دهد. ديدگاه اسلامي درباره رفتار نويسنده مسلمان در رابطه با واقعيات جامعه و روزگار، نظرات جامع و ظريفي دارد كه بخشهايي از آن را نويسنده كتاب مورد بحث در مقالات خود منعكس كرده است. به عنوان نمونه آن جا كه مي گويد: يك داستان نويس مسلمان بايد به ساختن كارهاي هنري متكي بر واقعيت متعهد باشد، آن چنان كه داستان قرآني اين صنعت را داراست، به ويژه اگر ما به اين واقعيت نيز توجه داشته باشيم كه كارهايي كه در زمينه شرع صورت گرفته است و در شرع مقدس صورت تحقق يافته، نمونه والاي رفتاري است كه بايد درپيش گيريم، يعني آن كه اصول هنر ديني- كه در كتاب و سنت آن را مي يابيم- بايد نمونه والاي رفتار هنري ما قرار گيرد.
بخشهايي از كتاب، به ويژه براي داستان نويسان جوان، سرشار از اصول گرانبهايي است كه توجه و تعمق در آنها مي تواند به رفتار آنها در وادي ادبيات سنجيدگي و شايستگي لازم را ببخشد. گرچه كتاب از اصول فني اين هنر، بحثي به ميان نياورده، اما از قواعدي حرف مي زند كه رعايتش براي هر هنرمند و نويسنده اي، وقار و شخصيت ويژه اي به ارمغان خواهد آورد. شخصيت و وقاري كه اگر با اصول فني صحيح همراه شود، از نويسنده و هنرمند، پديده اي خواهد ساخت همانند اسطوره.
رعايت اين قواعد مشكل نيست. كافي است كمي واقع بين باشيم تا بفهميم كه هنرمندان و نويسندگان بزرگ روزگار نيز همواره اين مسائل را رعايت مي كرده اند و هيچ هنرمند و نويسنده اي وجود ندارد كه با اصول الهي و انساني مخالف بوده و در ذهن، تاريخ پايدار مانده باشد.
با اين حال در لابلاي همين اصول اخلاقي و كلي اي كه نويسنده براي داستان نويس مسلمان درنظر گرفته، مي توان به نكات فني ظريفي برخورد و با شرح و بسط آن، نكته هاي گرانبهايي استخراج كرد. در بخشي از نصايح او به داستان نويس مسلمان، مي خوانيم: داستان نويس اسلامي به جاي به كار گرفتن توان فكري خود در گزينش و آفرينش رخدادها، وضعيت ها و شخصيت هاي ساختگي و موهوم، مي تواند توان خود را براي گزينش پديده هاي واقعيت دار، انتخاب گفت وگوهاي اعجاب انگيز قهرمانان يا مثلاً جزييات رخدادها و وضعيتها، از طريق تقطيع آنها و پيوند دادن اجزاي آنها با يكديگر و براساس نوع برخورد خاص خودش با عنصر زمان به كارگيرد. همچنين مي تواند در راه وحدت بخشيدن به زمان و يك پارچه كردن آن كه طبق ترتيب زمان ذهني است و يا ترتيب زمان واقعي كه بر حسب اقتضاي موقعيت صورت مي گيرد، از توان فكري خويش استفاده كند. طبيعي است كه در صورت توجه به اين واقعيت، پي گيري عمليات ذهني در مقايسه با پي گيري رخدادهاي خارجي، سخت تر است، زيرا ممكن است در پي گيري و گزينش رخدادهاي خارجي، نويسنده، آن دسته از رخدادها را كه با ديدگاه هايي كه خود در پي آن است و سازگاري دارد، برگزيند. درست برعكس عمليات ذهني كه ترسيم و ثبت اين عمليات، تنها از طريق بيانات و اظهارات مستقيم قهرمانان داستان ميسر است. مع ذالك در صورت توجه به واقعيت فوق خواهيم ديد كه ثبت رخدادها و وضعيتهاي واقعيت دار چندان هم سهل و ساده نيست. البته داستان قرآني، در نقل افكار و اهداف قهرمانان داستان، به اين تكيه كرده است كه خداوند از آن چه در دلها مي گذرد آگاه است. اما براي نويسنده يك داستان، شناخت نيات ديگران ممكن نيست مگر آن كه آنان خود از افكار و عواطف و گرايشات دروني خويش پرده بردارند. البته با به كار بردن يكي از راههايي كه برمي شماريم، اين امكان براي نويسنده داستان وجود دارد كه بر اين مشكل غلبه كند. مثلاً مي تواند از طريق مصاحبه، همانند يك روانكاو، مستقيماً به درون قهرمان راه يابد، او با شخص مورد نظر خود مصاحبه و در آن، سئوالهاي مختلفي طرح مي كند، سپس آن چه را كه آن شخص، پاسخ مي دهد ثبت مي كند، آنگاه آن چه را كه با اهداف فكري مورد نظر خودش در داستان، هماهنگي دارد انتخاب مي كند و در پايان، پاسخهاي برگزيده را در فرايند تكنيك هنري و خاص داستان قرار مي دهد. راه ديگر آن است كه نويسنده مي تواند در پرتو تجارب و آگاهي هاي فرهنگي خود نسبت به ساختار بشر و روشهاي رفتاري او، به درون قهرمان راه يابد و از آن سخن بگويد و يا آن را از طريق يك گفت وگوي با خويش يا گفت وگوي در جمع به تصوير كشد. البته به شرط آن كه در اين كار از اصول كلي كه معمولاً بر رفتار انسانها حكمفرماست تجاوز نكند. از سوي ديگر، در درگيري ها و كشاكشهاي رواني و سختي ها و آن جا كه شناخت فرايندهاي رواني و ذهني قهرمانان به سهولت امكان پذير نيست، رعايت امانت داري داستان براي نويسنده ايجاب مي كند كه تنها از طريق مواجه شدن با قهرمانان و مصاحبه مستقيم با آنها به اعماق وجودشان راه يابد راه ديگري كه نويسنده داستان مي تواند از طريق آن در نقل حقايق ذهني و رواني قهرمانان، امانت را حفظ كند عبارت است از استفاده از داستان مبتني بر گفت وگوي ذهني و سيره دروني. اين دو نوع رويكرد به نويسنده، اين امكان را مي دهد تا خود، قهرمان داستان باشد. نوع اول بر تداعي افكار و تحول و تبدل فكري او و گفت وگوي او با خود استوار است، و نوع دوم بر نقل مستقيم تجربه نويسنده در مورد رخدادها، وضعيتها و محيط هايي كه خود آن را تجربه كرده است.
اگر فرض كنيم كه يك داستان نويس مسلمان، درصدد خلق يك اثر داستاني به منظور اصلاح و تعديل رفتار و كشاندن مردم از ظلمت به نور است، خواه در زمينه ديدگاه فلسفي آنان نسبت به هستي، و خواه در زمينه سياسي يا اخلاقي، در چنين فرضي (به شرط آن كه نويسنده، خود مظاهري از اين اصلاح و تعديل را مشاهده كرده باشد) مي تواند بر تجارب شخصي اش اعتماد كند. اما چنان چه نويسنده، داراي شخصيت بسيط باشد و در معرض بحرانهاي فكري و رواني قرار نگرفته باشد، در چنين حالتي مي تواند به جاي اعتماد بر تجارب شخصي خود، يك شخصيت رشد يافته را انتخاب كند. يعني شخصيتي كه شاهد تغيير در جلوه هاي رفتاري خود بوده است. (مثلاً گمراه بوده و هدايت يافته است. چنانچه نويسنده داراي روابط شخصي و يا روابط غيرمستقيم با چنين شخصيتي باشد، مي تواند پس از برگزاري جلسات متعدد مصاحبه با او، وي را به عنوان قهرمان داستانش برگزيند.
بنابراين، انواعي از كارهاي داستان نويسي وجود دارد كه نويسنده مي تواند از آنها بهره جويد و با به كارگيري اين انواع، آن هدف فكري را كه در داستان، پي آن است ثبت كند، بي آن كه در دام انحرافات و خطرات داستانهاي جعلي و جعل داستان گرفتار شود. از اين جاست كه نويسنده، قرارداد ضمني ميان خود و خواننده را در خلق پديده هاي جعلي، از ميان برداشته و به جاي آن، وي را در مقابل داستانهاي واقعي قرار مي دهد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14