سه شنبه 4 آبان 1389- شماره 19773
حج، امام زمان(عج ) و احرام دگربستن
پيشوازي رهبران در قرآن و سنت
حج، امام زمان(عج ) و احرام دگربستن
صائب سوركوهي
درمقاله حاضر نويسنده به مسأله احرام و فلسفه آن پرداخته و احرام آييني و احرام تأويلي را تشريح كرده است. وي دراين مطلب به برخي لطايف و حقايق باطني عمل احرام اشاره نموده و پيرامون احرام لقاء امام سخن گفته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
درآموزه هاي قرآني، بسياري از آيين ها و مناسك، حالت نمادين دارند وحتي در روايات معتبري كه از مفسران و تاويل كنندگان واقعي و بيانگران حقايق آن نقل شده، هريك از حركات و سكنات نماز، نمادي از معنا و يا معاني چند است. براين اساس مي توان به سادگي از ظاهر مناسك و آيين هاي حج گذشت و آنها را نمادهايي از مقاصد و معاني دانست كه در پس اين اعمال وحركات وجود دارد. روايات بسياري براي تبيين و تاويل هر يك از اعمال نمادين وارد شده است كه مطالعه آن براي همگان سازنده و مفيد و براي حاجياني كه قصد احرام دوست كردند لازم و ضروري است.
همچنين حاجياني كه قصد كعبه را دارند بايد قصد حقيقت آن كنند و هريك از اعمال و مناسك را بي شناخت و دانستن تاويلات آن انجام ندهند؛ زيرا شناخت درست و بينش صحيح داشتن نسبت به مسايل موجب مي شود تا نگرش ها و رفتارها نسبت به يك عمل معنا و مفهوم ديگري بايد و اصولاً بينش درست و نگرش راستين، آدمي را به سوي حقايق و لطائفي رهنمون مي سازد كه مي تواند عشق و علاقه شخص را به آن افزايش داده و لذت عمل را دوچندان سازد.
قرآن براساس اين اصل كه همواره پس از بيان حكمي مي كوشد تا افزون بر بيان آثار و كاركردها به علل و فلسفه آن نيز اشاره كند و به هر شكلي شده حكمت و باطن اعمال و احكام را تبيين و آشكار سازد. از آن جايي كه آيات قرآني به شكل جوامع الكلم و كليات جامع بيان شده لازم است با بهره گيري از روايات تفسيري و تبيين راسخون درعلم به اين معاني لطيف و حقايق نهان و دقيق دست يافت. با اين همه بررسي آيات قرآني به همين قصد و منظور مي تواند برخي از لطائف و حقايق را براي خواننده آن روشن سازد. از اين رو در نوشتار حاضر به يكي از اعمال حج به نام احرام توجه مي شود تا افزون بر ظاهر آن، برخي از حقايق و لطائف عمل و فلسفه آن معلوم گردد و شوق و ذوق حقيقي براي انجام آن و نيز تغيير نيت و قصد براي دست يابي به اهداف عمل احرام درحاجيان پديد آيد تا با شناخت جديد و بينش تازه به تغيير نگرش هاي خويش نسبت به اين عمل عبادي و آيين الهي اقدام كرده و به سخن ديگر احرام به قصد امري برتر و كامل را نيت كنند.
احرام آييني
احرام از «حرم» به معناي بازداشتن خود و يا ديگري از كاري است (مقاييس اللغه .) و از نظر برخي فقيهان، احرام، عبارت از نيت، پوشيدن دو جامه خاص، تلبيه يا اشعار و تقليد (علامت گذاري قرباني) در اعمال و مناسك حج يا اعمال و مناسك عمره است كه موجب تحريم مجموعه اي از محرمات احرام شود. (زبده البيان، ص 343 و 443).
به سخن ديگر، احرام بستن همانند تكبيره الاحرام گفتن در نماز است كه شخص با تكبير گفتن وارد نماز مي شود و نمي تواند برخي از امور چون خوردن و آشاميدن و پشت كردن به قبله و ياسر را به سوي راست و چپ كردن و سخنان بيهوده و لغو گفتن به جز ذكر خداوندي و حركات و سكنات خاص كه در نماز به عنوان اعمال واجب و يا مستحب بيان شده را انجام دهد.
شخص با بستن احرام حج و پوشيدن دوجامه ندوخته و نيت و قصد احرام كردن درحريمي وارد مي شود كه ديگر نمي تواند هركاري را انجام دهد و براي خود محدوديت هايي را ايجاد كند كه بيرون رفتن از آن موجب مي شود تا عمره و يا حج وي باطل و افزون برآن كفاره بر گردن او آيد.
خداوند در آيه 59 سوره مائده بيان مي كند كه شخص اگر قصد حج دارد با احرام بستن و لبيك گفتن با ذكر خاص وارد اين حريم مي شود و به عنوان حاجي تلقي مي گردد. بنابراين حاجي كسي است كه با احرام خويش قبل از ميقات هاي مشخص شده و يا در ميقات، خود را محرم كند و نيت حج نمايد. در آيه 59 سوره مائده مقصود از «فمن فرض فيهن الحج» كسي است كه با احرام، حج را بر خود واجب مي كند. البته به سبب نوعي اختلاف در انواع حج تنها پوشيدن دوجامه موجب احرام نيست ولي از آن جايي كه مخاطب در اين نوشتار گروه خاصي از حاجيان هستند سخن از محرم شدن با دو جامه و لبيك گفتن است. به سخن ديگر، تحقق احرام در تمام انواع حج با لبيك گفتن است و در بعضي اقسام آن با اشعار و تقليد هم تحقق مي يابد.
از آن جايي كه دوره كامل حج دوره خودسازي و تزكيه نفس و آموزش هاي عملي براي كسب تقواي الهي است، برخي از اعمال براي محدوديت سازي حرام مي شود و حاجي نمي تواند آن ها را انجام دهد (مائده آيه 69) كه از آن جمله مي توان به حرمت صيد و شكار جانوران (مائده آيات 1 و 2 و 49 تا 69)، خوردن گوشت شكار صحرايي (همان) آميزش جنسي (بقره آيه 791: در حديثي از امام صادق(ع) آمده: رفث، آميزش است. نورالثقلين، ذيل آيه؛ كافي، ج 4، ص 733، ح 3) تراشيدن موي سر (همان)، دروغ گفتن (همان)، سوگند خوردن(همان)، فحش گفتن و ناسزا و دشنام دادن (همان و نيز از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: الفسوق، الكذب، فسوق به معناي دروغ است. نورالثقلين، ذيل آيه؛ كافي، ج 4، ص 733، ح3 و هم چنين آن حضرت فرمود: قال الله عزوجل فمن فرض فيهن الحج... و لا جدال في الحج، و الجدال قول الرجل لا والله و بلي والله. مقصود از جدال در حج گفتن «لا والله» و «بلي و الله» است. نور الثقلين، ذيل آيه؛ كافي، ج 4، ص 733، ح 3)
در روايات براي كارهايي چون سر تراشيدن و صيدكردن و مانند آن كه مخالف اعمال حج است كفاراتي بيان شده است كه در اين جا بدان ها اشاره نمي شود. خواننده مي تواند در اين باره به كتاب هاي مناسك حج و توضيح المسايل رجوع كند.
اگر به علل و فلسفه اي كه براي هر يك از محرمات بيان شده توجه شود به خوبي روشن مي شود كه مسايلي چون محافظت بر محيط زيست گياهي و جانوري و احترام به حقوق همه موجودات از ريز و درشت مانند پشه و شپش و كك و مانند آن تا آهو و قوچ از چارپايان و پرندگان و چرندگان از جمله اهداف اين احكام است.
انسان با خودداري از انجام اين گونه اعمال يك دوره عملي و آموزشي را مي گذارند كه زمينه اي عملي براي دست يابي به تقوا است. هر يك از اين اعمال آدمي را چنان تربيت مي كند كه خود را از بسياري از وسوسه هاي شهواني حفظ كند و قوا و غرايز خويش را كنترل و مهار نمايد. بنابراين دست يابي به تقوا يكي از اهداف و فلسفه اين گونه اعمال است.
همه اموري كه به عنوان محرمات در اين جا و كتاب هاي تفصيلي و خاص حج و عمره بيان شده در حقيقت بيان گر اموري است كه بسترساز دست يابي انسان به تقواي عملي است. محرم با بستن احرام خويش مي كوشد در حريمي وارد شود تا وي را اهل تقوا سازد. تاكيد بر برخي از امور در حج به عنوان محرمات نشان مي دهد كه بيش ترين آسيب هايي كه شخص در زندگي خويش مي بيند و يا آسيب هايي كه به ديگران از انسان و غيرانسان مي رساند همين اموري است كه به عنوان محرمات از آن ياد شده است. بنابر اين لازم است كه حاجي پس از خروج از احرام حج و عمره و بازگشت به شهر و ديارش، خود را به گونه اي تربيت كند كه نسبت به آزار و اذيت ديگران اقدام نكند و قواي جنسي و غريزي و گفتاري و فكري و پنداري خويش را مديريت و محافظت كند و در مسير الهي حركت نمايد.
احرام تاويلي
هر چند كه اين گونه اعمال خود به عنوان اهداف و فلسفه حج مطرح مي شود ولي نبايد فراموش كرد كه اين مسائل كف مقاصد و اهداف و يا بخش مياني اهداف است و اگر بخواهيم سطح غايي و نهايي آن را دريابيم مي بايست از احرام ظاهري و اهداف مياني آن تجاوز كرده به احرام تاويلي توجه يابيم. همان گونه كه ولايت به عنوان اكمال دين و اتمام نعمت الهي مطرح شده، در مساله حج نيز چنان كه روايات بسياري وارد شده «تمام الحج لقاء الامام» دانسته شده است. اين بدان معنا خواهد بود كه در احرام بستن نيز انسان افزون بر دست يابي به اين مقاصد، بايد در انديشه مقاصد كمالي باشد و مقصد خويش را از اين احرام تمام الاحرام بشمارد.
اين گونه است كه مفاهيم عرفاني و ولايي خود را دوباره ظاهر مي كنند و نگرش آدمي به حج افزون بر مقاصد نخستين و مياني كه مي توان آن ها را عبارات و اشارات احرام و حج دانست به سوي مقاصد نهايي و غايي كه همان حقايق و لطائف آن است جلب و جذب مي شود.
هدف از بستن احرام اين است كه شخص خود را در مسير كمالي و در حريم دوست بيابد و هنگامي كه قصد خانه كعبه و بيت الله الحرام مي كند قصد عبوديت نمايد كه باطن آن ربوبيت است و بكوشد تا با تقرب بيش تر و بهتر به كمالاتي كه خداوند به شكل اسمايي در وي به وديعت نهاده خود را به خدا نزديك سازد و ربوبيت خويش را نسبت به همه موجودات نشان دهد.
كسي كه احرام مي بندد بايد خود را در حريم دوست بيابد و چنان رفتار كند كه شايسته حضور در حريم اوست. از اين رو مي بايست با احرام بستن خويش نه تنها دل از دنيا و علايق آن بشويد بلكه از خود نيز بيرون رود و در محور توحيد به گونه اي سير و حركت كند كه تن ها از ميان رود و به وحدت حقه حقيقي دست يابد.
در هر حركتي كه محرم انجام مي دهد تقواي الهي را به شكل تقواي از خود بريدن و به وحدت حق پيوستن بروز و ظهور دهد. هر چه گردش در محور وحدت افزايش يابد خلسه وحدتي در تن ها نيز ظاهر مي شود و از جان و باطن به ظاهر مي رسد.
به سخن ديگر هر چه حاجي خود را با تن ها مي آميزد و مي كوشد تا اندك اندك در خلسه هفتگانه وارد شود، بايد خود را نخست به وحدت و يگانگي روحي رسانده و سپس دوباره از وحدت روحي به وحدت تن ها برساند. در اين حركت دوري است كه از خود به خدا و از خدا به خلق مي پيوندد و در مسيري قرار مي گيرد كه من ها محو مي شود و وحدت انساني ايجاد مي شود و در ادامه به وحدت الهي مي رسد و ديگر چيزي از وحدت انساني نمي ماند و همه خود را تجليات الهي مي يابند.
ديدار امام زمان(ع)
كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود
حاجي، احرام دگر بند ببين يار كجاست
درحقيقت احرام براي كعبه بستن به معناي احرام به قصد خدابستن است كه براساس «من تمام الحج لقاء الامام» آن را در مرحله نخست وحدت يابي با امام (ع) دانست؛ زيرا كسي كه احرام ديدار امام زمان خويش (ع) را كه مظهر اتم و اكمل است درجان، قصد نكند نمي تواند قصد خداوند نمايد. اگر كعبه نشاني است كه گم نشود، خود آن نشان كاملي است كه نه تنها جلوي گم شدن را مي گيرد بلكه به عنوان هادي و حبل الله و عروه الوثقي دستگير مردم و دستگير استوار و ريسمان اتصال زمين و آسمان و خلق و خداست.
شخص با نيت ديدار و زيارت خانه واقعي خداوند يعني اهل بيت عصمت و طهارت مي تواند به خداوند تقرب جويد. براين اساس مي بايست همواره در هنگام احرام بستن دراين انديشه باشد كه قصد ديدار امام زمان(عج) را دارد و در حريم او وارد مي شود. اگر در روايات مقام و منزلت مؤمن از كعبه بالاتر و حرمت و حريم برتري دانسته شده است به طريق اولي بايد گفت كه حرمت و حريم امام(ره) از كعبه است و در حريم امام(ع) به گونه اي بهتر مراعات احترام و تكريم امام(ع) را رواداشت.
در روايات است كه امام زمان(ع) در ايام حج در آن جاست و ديدار او به عنوان وظيفه و مسئوليت بر همه حاجيان لازم و ضروري است. بنابراين همان گونه كه در نماز سلام آنان را مخاطب نهايي خويش قرار مي دهيم و برايشان سلام خاص مي فرستيم، برماست كه در احرام نيز قصد ايشان كنيم و نيت ديدار آنان را در سر بپرورانيم.
ديدار ايشان بر هر محرم و حاجي فرض است و اگرچه حاجي او را نبيند ولي بايد در دل و نيت خويش چنان قصد كند كه ديدار وي مقصود و مقصد اوست. اين همانند ايستادن در هنگام نماز است كه انسان قصد ديدار و گفت وگو با خداوند را دارد به گونه اي عمل كند كه هرچند كه خود او را به چشم نمي بيند ولي بداند كه خداوند او را مي بيند. بنابراين حاجي اگر از ابتداي احرام قصد ديدار امام را كند يقين كند كه اگر زمان زمان خويش را نمي بيند ولي امام زمانش او را مي بيند و از قصد و نيت او آگاه است و بر اعمال و رفتار وي شاهدبوده و درقيامت در اين ديدن گواهي و شهادت مي دهد و در دنيا نيز نيازهاي تقربي او را برآورده مي سازد.
قاصد خانه خدا و كعبه معظم مي بايست نخست در هنگام احرام قصد امام زمان خويش كند كه خداوند فرموده است: «ابتغوا اليه الوسيله» براي رسيدن به خداوند و تقرب به وي وسيله را جست و جو كنيد. همه امور دنيا وسيله اي مي توانند باشند كه وي را به خداوند نزديكتر سازند ولي برخي از وسايل استوارتر و كوتاهتر و مطمئن تر است. از اين رو بايد آن وسيله اي را جست كه از ويژگي هاي از اين دست برخوردار مي باشد و اگر نماز و خانه كعبه وسايل خوبي هستند، بي گمان باطن نماز و خانه كه ولايت است بهتر و قوي تر وكوتاه تر است.
بنابراين محرم مي بايست نماز، احرام لقاءالله داشته باشد كه به لقاء امام تحقق مي يابد و اگر اين گونه نبود چرا بايد در نماز بركسي سلام كرد كه ارتباطي با نماز ندارد؟ سلام كردن بر اهل بيت در پايان نماز دليل كاملي است كه آنان مقصد و مقصود در نماز بوده اند تا ازطريق اين وسايل محكم به خدا رسيد و تقرب جست؛ زيرا خداوند به صراحت مي فرمايد كه بازگشت همه امور به سوي خداوند ازطريق پيامبر(ص) است. الي ربك الرجعي و الي ربك المنتهي؛ بنابراين آن چه كه تصريح آيه مباهله است، اميرمؤمنان(ع) جان و نفس پيامبربوده و وحدت نوري و وجودي با او دارد. پس همه امور از راه آنان به خدا مي رسد و اعمال حج همانند نماز نيز اينگونه است. از اين رو همواره در همه چيز حتي اعمال حج، باطن اعمال مراد و مقصود بوده است كه همان ولايت است. از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمود: «بني الاسلام علي خمسه اشياء، علي الصلوه و الزكاه و الحج والصوم و الولايه» اسلام بر پنج چيز استوار است، بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت (فروع كافي- ج4 ص26) و نيز از وي روايت شده است. (بني الاسلام علي خمس: اقام الصلوه وايتاء الزكاه و حج البيت و صوم شهر رمضان و والولايه لنا اهل البيت فجعل في اربع منها رخصه و لم يجعل في الولايه رخصه، من لم يكن له مال لم تكن عليه الزكاه و من لم يكن له مال فليس عليه حج و من كان مريضا صلي قاعدا و افطر شهر رمضان، والولايه صحيحا كان او مريضا او اذ مال او لا مال له فهي لازمه». (مواضع العدديه، ص361)
اسلام بر پنج اصل بنا شده است: برپاداشتن نماز، پرداخت زكات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولايت و پيروي از ما اهل بيت. در آن چهار چيز رخصتي داده شده است ولي در ولايت هرگز رخصتي نيست. كسي كه مال ندارد زكات بر او واجب نيست و حج نيز از او ساقط است و كسي كه مريض است نشسته نماز مي خواند و روزه بر او لازم نيست ولي ولايت بر همه واجب است چه مريض باشد و چه سالم، چه دارا و چه فقير.
بنابراين مي توان گفت كه حج گذار بايد در احرام خويش قصد ديدار با ولي الله و عهد و بيعت بستن با وي را داشته باشد تا بتواند در مسيري گام بردارد كه اعمال و مناسك وي، او را به خداوند نزديك ساخته و از حج و آثار آن بهره مند گردد وگرنه نبايد اميد به پذيرش و مقبوليت حج خود داشته باشد. باشد با بستن احرام واقعي خود را در مسير كمالي و ولايت عظماي الهي و ربوبيت طولي خداوند به خلافت انساني قرار دهيم.
پيشوازي رهبران در قرآن و سنت
خليل منصوري
يكي از سيره هاي اجتماعي جامعه اسلامي، پيشوازي از پيشوايان و رهبران ديني و سياسي است. اخلاق اسلامي، در عمل اجتماعي خواهان تكريم بزرگان است. اين تكريم و احترام به اشكال گوناگون خود را نشان مي دهد. از بلند شدن و قيام در برابر استادان و عالمان اسلامي گرفته تا نشستن در برابر ايشان و نظر كردن به چهره عالمان تا پيشوازي و استقبال از آنان كه هر يك نمايشي از اخلاق اسلامي در راستاي تكريم و احترام مي باشد. البته آن چه در اسلام از همگان خواسته شده، تكريم و تعظيم بزرگان است. اين كه چگونه اين تكريم انجام گيرد، به عرف خردمندان واگذار شده است. با اين همه مي توان در آموزه هاي وحياني قرآن و سنت و سيره معصومان(ع) نمونه هايي از پيشوازي و استقبال را شناسايي كرد كه در راستاي همان هدف تكريم خاص بزرگان و رهبران انجام گرفته است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با نگاهي به آموزه هاي اسلامي اين مساله را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
لزوم تكريم رهبران ديني و سياسي
در اسلام كلياتي بيان شده است تا با عرضه فروعات به آن، حكم هر مساله اي دانسته شود. از اين رو فرموده اند: علينا القاء الاصول و عليكم التفريع؛ بر ماست بيان اصول اصلي و بر شماست تفريع و تبيين فروعات آن. و بدين ترتيب اصل اجتهاد و استنباط در دين اسلام ايجاد و بنياد گذاشته شد. اين كليات همان جوامع الكلم است كه در همه زمان ها و مكان ها با بهره گيري از آنها مي توان به هدف رسيد؛ زيرا اين كليات، فرالحظه و فراتاريخي هستند و در چارچوب مكان و زمان و لحظه قرار نمي گيرند تا محدوديتي را سبب شوند.
در بيش تر مباحث و مسايلي كه به شكل جوامع الكلم و كليات القا شده، مصاديق بسياري به ويژه از سوي اهل بيت عصمت و طهارت در طول بيش از دو سده بيان شده است كه به استنباط و اجتهاد كمك بسيار مي كند؛ البته گاه همين مصاديق براي برخي دام مي شود و در محدوده آن گرفتار مي شوند و به همان مصاديق ذكر شده بسنده مي كنند. و لذا دين ظاهرگرايي چون اخباري گري به وجود مي آيد؛ زيرا مصاديق و نمونه هاي بيان شده را تاصيل مي بخشند و كليات القا شده را بدان مقيد مي سازند. استادان به نام علم همواره گفته اند: المثال يقرب من وجه و يبعد من وجوه، مثال با همه خوبي هايي كه دارد، از يك جهت مطلب را براي فهم مخاطب آسان مي كند ولي از جهات ديگر مخاطب را از درك و فهم حقيقت دور مي سازد؛ زيرا بسياري در دام مثال مي افتند و از ممثل اليه دور مي شوند.
خداوند در آيات قرآن محور اصلي اسلام را قيام به عدالت و اجراي آن در خود و جامعه برمي شمارد. هر چند كه در برخي از آموزه هاي اسلامي به چگونگي اجرا و قيام آن اشاره شده ولي اين بدان معنا نيست كه راه ها و روش هاي اجرا، مختص و منحصربه همان راه ها و روش هاي ارايه شده است؛ بلكه در هر زماني با هر شيوه و روشي كه عدالت قابل اجرا است، بايد به همان شيوه و روش تمسك جست. اگر زماني با حضور حاكم شرع در «دكه العداله»، عدالت اجرا مي شد، همان روش، درست و صحيح بود و اگر در زماني ديگر لازم است تا سيستم و نظام پيچيده اي چون نظام دادرسي و دادگاه و دادگاه تجديد نظر و مانند آن پديد آيد تا عدالت اجرا شود مي بايست به همان روش تمسك جست.
در اسلام فرض است تا انسان تكريم شود و اين تكريم و تعظيم نسبت به مسلمان سپس مؤمن و سپس رهبران ديني و سياسي به عنوان اولياي امور تشديد شده است. بنابراين، لازم است تا به هر گونه اي كه عرف اقتضا مي كند تكريم صورت گيرد. در شيوه هاي تكريم و تعظيم مي توان از هر عمل و شيوه اي استفاده كرد به شرط اين كه موجب ذلت مؤمن يا تكبر تكريم شونده نشود.
پيشوازي در آموزه هاي قرآني
در قرآن از پيشوازي و استقبال فرشتگان از مؤمنان بهشتي سخن به ميان آمده است. نفس اين عمل كه فرشتگان انجام مي دهند، خود گوياي آن است كه از نظر عرف و فرهنگ قرآني، استقبال، بيانگر و نشانگر تكريم و تعظيم مؤمنان بهشتي است وگرنه نيازي نبود كه خداوند از استقبال فرشتگان اين گونه سخن گويد.
به سخن ديگر، نفس استقبال فرشتگان و پيشوازي آنان از بهشتيان، خود بيانگر ارزشي بودن استقبال از نظر قرآن است، زيرا اين گونه تكريم و تعظيم انجام مي شود. در حقيقت، از مصاديق تكريم كسي از نظر قرآن و فرهنگ قرآني، پيشوازي و استقبال است. از اين رو خداوند با بيان آن در آيات مي كوشد تا نشان دهد كه چگونه بهشتيان از سوي فرشتگان با پيشوازي و استقبال تكريم مي شوند.
اين استقبال و پيشوازي فرشتگان در همان هنگام ورود بهشتيان به بهشت و در كنار دروازه هاي آن انجام مي گيرد و فرشتگان يك صدا به بهشتيان سلام گفته و آنان را دعوت به ورود به بهشت آرامش و آسايش مي كنند. خداوند در آيه73 سوره زمر مي فرمايد: «و كساني كه از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاي آن به رويشان گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند: «سلام بر شما، خوش آمديد، در آن درآييد و جاودانه بمانيد.»
در آيات ديگر از جمله آيه46 سوره حجر از تكريم و تعظيم هنگام پيشواز فرشتگان نسبت به بهشتيان آمده است: ادخلوها بسلام آمنين؛ به آنان گويند: «با سلامت و ايمني در آنجا داخل شويد.» البته اين معنا در آياتي ديگر چون آيات68 تا 70 سوره زخرف و نيز آيات 31 و 34 سوره ق و هم چنين آيات63و 75 سوره فرقان نيز به گونه اي ديگر تكرار شده است تا بيانگر اين معنا باشد كه از نظر فرهنگ قرآني يكي از مصاديق تكريم مي توان پيشوازي و استقبال باشد.
همين روش و شيوه استقبال فرشتگان از سوي حضرت يوسف نسبت به والدين خود اتفاق افتاد و حضرت يوسف(ع) ضمن استقبال و پيشوازي از پدر و مادرش آنان را به سكونت در مصر دعوت مي كند و مي فرمايد كه ان شاءالله اين سكونت مايه بركت همراه با امنيت و آرامش براي ايشان باشد. خداوند در اين باره گزارش مي كند: «پس چون بر يوسف وارد شدند، پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت: «ان شاءالله، با امن و امان داخل مصر شويد.»
پيشوازي و استقبال از برادران و پدر و مادر را مي توان از عبارت «ادخلوا مصر» استنباط كرد؛ زيرا حضرت يوسف مي بايست به بيرون شهر مصر رفته باشد و آنان را دعوت به ورود به شهر كرده و بخواهد تا به مصر درآيند. بنابراين، رفتن به سمت دروازه هاي شهر و ورودي آن براي استقبال از افراد به جهت تكريم و تعظيم سنت و سيره اي است كه در آيات قرآني به اشكال مختلف بيان شده است. سنتي كه در آخرت نيز از سوي فرشتگان نسبت به بهشتيان انجام مي گيرد و آنان به استقبال بهشتيان به سر دروازه ها مي روند و از آنان مي خواهند تا به بهشت درآيند.
در آيات قرآني، واژگان و اصطلاحاتي كه براي بيان مفهوم استقبال و پيشواز جهت تكريم و تعظيم افراد و اشخاص به كار رفته، عباراتي چون «تتلقهم الملائكه »، «يلقون فيها تحيه و سلاما» و «ادخلوها بسلام» است. هر يك از اين عبارات و اصطلاحات اين معنا را اثبات مي كند كه استقبال جهت تكريم، امري ممدوح، پسنديده و شرعي است و هرگز نمي توان از آن، حكم به عدم جواز و يا عدم مشروعيت نمود.
پيشوازي در سنت و سيره
در سنت و سيره معصومان(ع) و نيز عالمان متقي و پارساي اسلام نيز مي توان سنت پيشوازي و بدرقه را جهت تكريم مشاهده كرد.
در همه كتب تاريخي و سيره پيامبر(ص) اين معنا بارها مورد تأكيد قرار گرفته است كه مردم شهر يثرب براي استقبال و پيشوازي آن حضرت(ص) از شهر بيرون رفته و تا روستاي قبا كه بيرون از شهر مدينه آن روز بود حركت كردند و در اين كار بر يك ديگر سبقت مي جستند تا مهمان نوازي و تكريم و تعظيم خود را در اوج به نمايش گذارند.
در كتب تاريخي و روايي آمده است كه بسياري از بزرگان شهر در محله اي به نام قبا كه خارج از مدينه بود به پيشواز رفته بودند و استقبال گرمي از پيامبر(ص) كردند. پيامبر(ص) سه روز در قبا اقامت كرد. در آنجا مسجدي را بنا كرد كه به مسجد قبا معروف است. برخي بر اين عقيده اند كه آيه معروف «لاتقم فيه أبدا لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال يحبون ان يتطهروا والله يحب المطهرين (توبه؛ آيه 108)» در مورد همين مسجد نازل شده است.
در سبب توقف آن حضرت در قبا گفته اند كه ايشان منتظر ماند تا علي(ع) از مكه به آن حضرت برسد. علي(ع) بعد از اينكه امانت هاي پيامبر را به صاحبانش بازگرداند، به همراه خانواده پيامبر سه روز پس از پيامبر(ص) از مكه حركت كرد و در قبا به پيامبر رسيد.
پيامبر در روز جمعه به سمت مدينه حركت كرد در بين راه در ميان قبيله بني سالم بن عوف اولين نمازجمعه را به جا آورد. تمام بزرگان شهر و رؤساي قبايل مي خواستند كه پيامبر افتخار ميزباني خودش را به آنها بدهد، پيامبر با تدبيري مناسب و براي اينكه تبعيض قائل نشود فرمود: هر كجا كه شترم بنشيند همانجا اتراق مي كنم. شتر در محله بني النجار- كه با پيامبر(ص) از طرف مادر خويشاوند بودند- و بر در خانه ابو ايوب انصاري فرود آمد. ابو ايوب با خوشحالي وسايل پيامبر را به خانه خودش برد. در مقابل خانه، قطعه زمين بايري بود كه به دو برادر يتيم و خردسال تعلق داشت. پيامبر آن زمين را از ولي آنها خريداري كرد و در آنجا مسجد بنا كرد و هم اكنون نيز بناي مسجدالنبي در همان منطقه است. پيامبر به همراه اصحاب و ياران در آن زمين شروع به ساختن مسجد كردند.
در اين روايات و گزارش هاي تاريخي، از استقبال و پيشوازي گرم و صميمي مردم مدينه از پيامبر(ص) سخن به ميان آمده است و اين كه هر كسي مي كوشيد تا سنگ تمام بگذارد و در تكريم و مهمان نوازي بيش تر بكوشد. از اين رو در تكريم آن حضرت(س) اختلاف مي شود و در نهايت حكم مي شود تا به جاي آن كه مهمان خانواده اي يا بزرگي از اهل يثرب شود به حكم الهي گردن نهند.
در گزارش هاي تاريخي و روايي هم چنين آمده است كه اميرمومنان علي(ع) براي تكريم و تعظيم مقام ابوذر به بدرقه وي رفت و اين گونه با حكم خليفه سوم مخالفت كرد؛ زيرا خليفه مي خواست ابوذر را با خواري و ذلت از شهر مدينه به بيابان ربذه تبعيد كند. اين جاست كه اميرمومنان(ع) با مخالفت با حكم خليفه عثمان به بدرقه ابوذر تا دروازه هاي شهر مدينه بيرون رفت و بدرقه اي انجام داد كه ضمن تكريم ابوذر معنايي جز مخالفت با سيره و سنت عثماني نداشت.
در گزارش ها آمده است كه در دوره خلافت عثمان به سبب حيف و ميل و نيز بذل و بخشش هاي حكومت عثماني به بني اميه، ابوذر به انتقاد و افشاگري عليه حكومت روي آورد. به همين دليل به شام و سپس به ربذه تبعيد شد. امام علي و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و عمار و عبدالله بن جعفر او را به هنگام تبعيد به ربذه مشايعت كردند. (نگاه كنيد: الاصابه ج 4، الاستيعاب ج4، اسد الغابه ج 6، دايره المعارف بزرگ اسلامي ج 5، دايره المعارف تشيع ج1)
بنابراين پيشوازي و بدرقه كردن به قصد تكريم و تعظيم از سنت ها و سيره هاي اسلامي است كه بارها در آيات و روايات گزارش شده است. اين تكريم حتي نسبت به رهبران جوامع ديگر حتي اگر اسير شده باشند نيز مراعات مي شود و لازم است كه اين گونه عمل شود، زيرا تكريم بزرگان و رهبران، ارزشي است كه نبايد ناديده گرفته شود. از اين رو اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: رسول مكرم(ص) فرموده است: «اكرموا كريم قوم و ان خالفوكم؛ بزرگان هر قومي را- هر چند با شما مخالفت كنند- گرامي بداريد.
حرمت ذلت پذيري در استقبال
چنان كه دانسته شد، هرگونه عملي كه بيانگر تكريم انسان و به ويژه والدين، خويشان، مومنان و رهبران ديني و سياسي باشد، امري پسنديده و مشروع است. بنابراين، با توجه به عرف هر جامعه مي بايست تكريم و تعظيم انجام شود؛ زيرا عرف، سيره عقلايي خردمندان است كه بر پايه احكام عقلاني انجام مي شود و رفتارها و هنجارها و آدابي را پديد مي آورد كه عمل به آنها موجب تحكيم روابط اجتماعي، ثبات جامعه و انسجام و همدلي ميان مردم آن مي شود.
اما اگر عملي به قصد تكبر و استكبارورزي انجام شود و ذلت انسان و مومنان را به دنبال داشته باشد امري مذموم و ناپسند است. براين اساس اميرمومنان علي(ع) با اشاره به سنت و سيره اجتماعي ايرانيان در برابر پادشاهان از آنان مي خواهد تا از اين گونه استقبال كه سبب خواري و ذلت مردم مي شود خودداري كنند.
شهر انبار در ساحل رود فرات از جانب مدائن به طرف شام و در 06كيلومتري شهر بغداد قرار دارد. مردم آن قبل از فتح مدائن توسط مسلمين، ايراني بودند و در آن جا كشاورزي مي كردند. اين شهر پس از فتح ايران، تحت حكومت اسلام درآمد، و دهقانان آن جا از يوغ اسارت شاهان ساساني آزاد شدند و به اسلام گرويدند، گروهي از مسيحيان نيز در آن جا سكونت داشتند و پس از اسلام، مردم اين شهر را ايرانيان و عرب هاي اطراف و مهاجر تشكيل مي دادند.
در جريان جنگ صفين، به امام علي(ع) خبر مي رسد كه سپاه معاويه، به شهر حمله كرده و از پاي دختري، خلخال- كه چيزي شبيه به دستبند است- ربوده اند. حضرت علي(ع) بر آشفت و نگران شد. مردم را در مسجد گردآورد و فرمود: «فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان عندي جديرا؛ اگر از خبر اين حادثه جانگداز، مسلماني از غصه بميرد، سرزنش ندارد، بلكه از نظر من سزاوار است اين گونه بميرد!
سپس سپاه همراه امام علي(ع) از شهر كوفه به سوي جبهه صفين حركت كردند، در مسير راه به شهر انبار رسيدند و كشاورزان ايراني اين شهر را آزاد نمودند. آنها هم طبق تشريفات ايران قديم، صف كشيده بودند تا از امام علي(ع) استقبال نموده و او را بدرقه كنند، آنها وقتي امام علي(ع) را ديدند، از مركب هاي خود پياده شده، با هلهله و شادي در پيشاپيش علي(ع) مي دويدند و اعمالي همانند تشريفاتي كه ايرانيان قديم براي شاهان خود انجام مي دادند، بجا آوردند.
اين مراسم گرچه بيانگر علاقه آنها به علي(ع) بود، ولي امام نمي خواست كه آنها به پيروي از سنت استكباري شاهان و تحقير ملت و مردم، شخصيت انساني خود را خوار سازند، از اين رو، به شدت آن ها را از چنين روشي نهي كرد و فرمود: «سوگند به خدا! با اين رفتار، زمامداران شما بهره مند نمي شوند و شما در دنيا با اين رفتار، خود را به زحمت بيهوده مي اندازيد كه موجب خشم خدا شده و براي قيامت شما نيز مايه بدبختي است، آيا هيچ خردمندي، خشم خدا را به بهاي مشقت و زحمت بيهوده خويش خريدار است؟!»
به اين ترتيب امام علي(ع) به آن تازه مسلمانان، درس عزت نفس و بلند همتي آموخت و آنان را از برنامه هاي غلط طاغوتي بر حذر داشت و سنت هاي بالنده اسلامي را به آنان آموخت، همچنين به زمامداران آموخت كه هرگز براي شكوه ظاهري خود، به ذلت ديگران، خشنود نگردند.
دراين واقعه تاريخي، آن چه مورد نهي قرار گرفته است، رفتاري است كه موجب خواري و ذلت مومن شود؛ زيرا امير مومنان(ع) با توجه به اين كه سيره و عرف اجتماعي آن روز اين نبود كه استقبال كننده درحالي كه استقبال شونده بر اسب سوار است، در كنارش پاي پياده بدود، مردم را از اينكار نهي كرد. هنگامي كه امير مومنان(ع) مردم ايراني شهر انبار عراق را به سنت عصر طاغوت ساساني مي بيند كه به دنبال سواران دولتي و شاهان مي دويدند و به اين شيوه استقبال مي كردند، از اسب پياده شد و به ميان ايشان رفت و فرمود: اين گونه آداب پذيرايي موجب مي شود كه شما خوار و پست گرديد و سودي نيز براي استقبال شوندگان نداشته باشد. كاري است بيهوده و بلكه زيانبار.
بنابراين، آن حضرت(ع) به عمل خلاف عرف زمانه اشاره مي كند و اين گونه استقبال را مصداق استقبال تكريمي نمي شمارد بلكه عامل زيان آور مي داند كه ذلت استقبال كننده و تكبر و استكبار استقبال شونده را به همراه دارد. اما اگر شيوه استقبال موجبات تكريم باشد بي آن كه ذلت و خواري به همراه داشته باشد، كسي به آن اعتراض ندارد.
استقبال و بدرقه امام رضا(ع) در نيشابور
آنچه مسلم است اينكه همگان به اين عرف استقبال در ايران و جهان به عنوان يك تكريم مي نگرند و حتي هنگامي كه از نامزدهاي انتخابات در رياست جمهوري و يا خوانندگان و هنرپيشگان و ورزشكاران اين گونه استقبال تكريمي مي شود، هيچ كس احساس خواري و ذلت نمي كند و كسي نيز ايشان را به اين عمل، سرزنش و نكوهش نمي كند؛ زيرا اين گونه استقبال را تكريم و تعظيمي عقلاني و پسنديده از نظر خردمندان مي دانند و با نمايش آن در رسانه هاي ديداري و بيان آن در رسانه هاي شنيداري افتخار مي كنند.
بنابراين، ازنظر اسلام و قرآن و همچنين سنت و سيره عملي معصومان(ع) و خردمندان، هرگونه تكريم نسبت به اشخاص به ويژه خادمان ملت و مردم همچون رهبران سياسي و ديني و مراجع معظم شيعي و عالمان، نه تنها پسنديده بلكه بايسته است و سنت و سيره عاقلان و خردمندان جهان بر اين قرار گرفته است.
در سنت علماي بسيار نوشته شده كه مردم براي استقبال از عالماني چون آيت الله بروجردي به بيرون شهرها رفته اند و يا مردم قم تا ساوه به استقبال حضرت فاطمه معصومه(س) خواهر گرامي حضرت امام علي بن موسي(ع) و يا دروازه هاي شهر قم رفتند و مقدم ايشان را گرامي داشتند بي آنكه كسي از راويان بزرگ آن زمان بر اين كار خرده بگيرد بلكه خود اين بزرگان علم و حديث و روايت در پيشاپيش استقبال كنندگان حضور داشتند. همچنين استقبال بزرگ از امام رضا(ع) در شهر نيشابور و همراهي مردم با امام(ع) كه در كجاوه نشسته بود و حديث سلسله الذهب را مي فرمود خود بهترين گواه درهمراهي با رهبران ديني و سياسي در سنت و سيره امامان معصوم(ع) است. در روايت است كه وقتي امام(ع) وارد شهر شدند مردم به استقبال آن حضرت(ع) به دروازه هاي شهر آمدند درحالي كه امام در كجاوه نشسته بودند و ايشان را همراهي كردند. بزرگاني از اهل علم و حديث از آن حضرت(ع) خواهش كردند تا حديثي را روايت كند كه آن حضرت هم حديث سلسله الذهب را بيان مي كند. (عيون اخبارالرضا/ج2/ص96)
در اين روايت از بدرقه به جهت تكريم سخن به ميان آمده است و اين كه همراهاني كه براي تكريم و مشايعت آن امام همام(ع) آمده بودند، وي را در حالي كه در كجاوه نشسته بود بدرقه مي كردند. آن حضرت(ع) درحالي كه شتر حركت مي كرد آن را نگه داشت و بخش نخست حديث را بيان نمود و درحالي كه گامي چند رفته و مشايعت كنندگان نيز وي را همراهي مي كردند، سر از كجاوه بيرون آورد و تمام حديث را با شرط خاص آن يعني ولايت بيان كرد. به هرحال، هر تاريخ نگاري كه پيرامون فصلي از زندگينامه يا گفته هاي گوناگون هشتمين پيشواي شيعيان جهان حضرت علي بن موسي الرضا(ع) مطالعه كرده باشد به نحوي از سفر تاريخي آن حضرت به «مرو» و پيامدهاي مختلف آن و استقبال گروه هاي گوناگون مردم از آن بزرگوار، بر دروازه شهر نيشابور - كه در قديم نام آن «ابرشهر» بوده است- سخن به ميان مي آورد. اين استقبال و بدرقه باشكوه خود بهترين گواه بر سنت و سيره اسلامي تكريم به شكل استقبال و بدرقه است كه برخي مي كوشند آن را مخدوش سازند تا اين گونه به نيات شوم خود در جدايي امت از امام برسند. تكريم از امام امت ازسوي امت، بيانگر محبت و عشق و اسوه پذيري آنان است و اين را دشمنان خوش ندارند.اين ها تنها گوشه اي از سنت و سيره پيشوازي در احاديث و روايات و گزارش هاي قرآني و تاريخي است كه همين مقدار به خوبي نشان مي دهد كه تا چه اندازه ادب اقتضا مي كند كه تكريم به اشكال گوناگون از جمله استقبال و بدرقه و پيشوازي و مشايعت صورت گيرد.