(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 13 آبان 1389- شماره 19781

درخواست تبعيد امام به آمريكا از فرانسه
نقش آفرينان عصرتاريكي -4
اصلاح گران ديني، ياران ديكتاتور

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




درخواست تبعيد امام به آمريكا از فرانسه

من (كاوه) سئوال كردم: اگر چنين كاري بشود آيا تصور نمي كنيد از اين شخص يك شهيد ساخته شود و حربه جديدي به دست كمونيست ها داده شود كه با استفاده از روش هاي خاص تبليغاتي خود از آن بهره برداري نمايند؟ و اضافه نمودم: چند ماه قبل شيخ بدنام و فاسدي بنام كافي در راه مشهد در اثر تصادف اتومبيل فوت شد، تا مدتها مخالفين ما تبليغات به راه انداخته بودند كه ساواك او را كشته است. كنت گفت: صحيح است، اين كار درستي نيست. كنت اضافه نمود كه گزارشي براي رئيس جمهور تهيه نموده ( نسخه اي از آن را تسليم نمود كه اصل و ترجمه آن به پيوست است) و به اطلاع ايشان رسانده ام كه اقامت خميني در فرانسه جز مزاحمت و درگيري براي دولت نتيجه اي ندارد و كمونيست ها، چپي ها، مخالفين ايران چون مگس هايي به دور شيريني اطراف او جمع مي شوند و توصيه كردم به او اجازه اقامت داده نشود.
در اينجا من (كاوه) به كنت گفتم: طبق اطلاع، خميني از سفارت آمريكا در پاريس تقاضاي ويزا كرده. آيا شما اطلاع داريد؟ موافقت شده است يا خير؟ كنت به يكي از كارمندانش اشاره اي كرد و او پس از مكالمه تلفني (گويا با يكي از همكاران آمريكايي خود) جواب داد: درخواست ويزا درست است، يك بار وقتي در عراق بود تقاضا كرد و پس از اينكه به پاريس آمد درخواستش را تكرار نمود ولي هنوز جوابي از وزارت خارجه آمريكا نيامده است.
در اينجا به كنت گفتم: با توجه به اينكه رفتن خميني به آمريكا از كشورهاي ديگري كه امكان دارد به او اجازه اقامت بدهند (احيانا الجزاير، ليبي، سوريه) بهتر است و اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر بي ميل نيستند كه او به آمريكا برود، به اين جهت از شما تقاضا مي شود بنحو مقتضي او را تشويق نمائيد كه به آمريكا برود و براي صدور ويزاي وي تسهيلاتي فراهم نمائيد. كنت سوال نمود: چگونه اين كار ممكن است؟ به او جواب دادم: مثلا با نفوذ در اطرافياني مانند قطب زاده و بني صدر كه شما خود اشاره نموده ايد در او نفوذ فوق العاده دارند و مي توانند به وي القاء نمايند كه ماندنش در فرانسه به صلاح نيست و رفتن به آمريكا را توصيه نمايند، و حتي وسيله به كار گرفتن عوامل درجه 2 يعني كساني كه بنحوي از انحاء مي توانند قطب زاده را تحت تاثير قرار دهند، و اضافه نمودم در صورتي كه اين عمليات هزينه هايي دارد ممكن است از طرف ما (ساواك) تامين شود. كنت جواب داد: هزينه مسئله اي نيست، بايد راهي پيدا كرد، و گفت تلاش خود را خواهد كرد. تاكيد شد كه تهران منتظر جواب آقاي كنت است. ايشان وعده مساعد داد.
از كنت درخواست شد با همكاري هاي صميمانه اي كه قطعاً بين سرويس فرانسه و اداره پليس وجود دارد تلفن آقاي خميني را كنترل كنند و همچنين اسامي كساني را كه به منزل او آمد و رفت مي نمايند و يا با او مصاحبه مي كنند به ما بدهند. جواب داد: متأسفانه دموكراسي لق ما اجازه نمي دهد دستگاههاي امنيتي كارشان را به خوبي انجام دهند و موانع بسيار قانوني پيش پاي آنها مي گذارد. دو سال قبل وزير كشور وقت به اتهام صدور دستور براي كنترل تلفن اشخاص سخت مورد حمله مردم قرار گرفت و كارش به افتضاح كشيد ولي سعي خود را خواهم كرد.
كنت اضافه نمود: همان سؤالاتي را كه درباره خميني ساواك از ما نموده است دولت ايران عينا از وزارت كشور و پليس خواسته و اين دوباره و سه باره كاري در عمل مشكلاتي را براي ما فراهم مي كند و خطرات حفاظتي به بار خواهد آورد. و موكداً درخواست نمود: چون كمونيست ها در اكثر دستگاه هاي دولتي فرانسه از جمله وزارت امور خارجه، وزارت كشور، پليس نفوذ دارند در ارتباط بين ساواك و سرويس به مسئله حفاظت فوق العاده اهميت داده شود و از تماس تلفني قوياً خودداري شود. جواب دادم: متأسفانه ارتباط بين نماينده شما در تهران با پاريس خيلي كند است، مثلا ساواك از روز ورود خميني به پاريس مرتباً سئوالاتي درباره او نموده و به رابط شما تأكيد نموده است هر چه زودتر از پاريس جواب بخواهد ولي تا روز حركت من به پاريس (پنجشنبه 20/7) يك كلمه به ما جواب نرسيد. كنت گفت: اين تقصير او نيست، تهران با پاريس با دو خط (تلكس و بي سيم) ارتباط دارد. خط تلكس كندتر است. به علاوه ما بايد جواب شما را از پليس بگيريم كه طول مي كشد. پس از بحث و تبادل نظر قرار شد در موارد اضطراري (از جمله تا موقعي كه موضوع خميني ادامه دارد) ارتباط ها سريعتر و با بي سيم انجام شود.
ملاقات با آقاي اسمعيل رائين:
با نامبرده بالا در طي دو جلسه (صبح جمعه 21/7 و عصر شنبه
22/7) ملاقات و تبادل به عمل آمد. آدرس دقيق محل اقامت خميني و برخي از اطرافيانش به او داده شد و توصيه گرديد هر چه زودتر ارتباط خود را با قطب زاده (كه اخيراً قطع شده است) برقرار و بنحو مقتضي او را تشويق نمايد كه تمايل خميني را به رفتن به آمريكا جلب كند. ضمناً اطلاعات خود را وسيله نماينده مركز در پاريس (آقاي فرجادي) بفرستد. در مذاكرات چنين استنباط شد كه وضع مالي او خوب نيست. به علاوه نياز به تشويق و دلگرمي دارد. ضمناً مطالبي درباره دخالت آمريكا و انگلستان در حوادث اخير اظهار و دلايلي را عنوان نمود كه نياز به تعمق و بررسي بيشتر دارد. از ايشان خواسته شد نظرات خود را گزارش و يا بنحو مقتضي به مركز منعكس نمايند تا مورد بررسي و بهره برداري قرارگيرد.
آخرين تماس نماينده سرويس:
سرهنگ فيون، نماينده سرويس، در ساعت 900 روز 23/7 هنگامي كه براي خداحافظي به فرودگاه آمده بود اظهار داشت:
1- قرار است امروز (روز 23/7) جلسه در محل زير 4 Place Saint German des Pres: Salle des Lencouragement تشكيل و خميني هم براي مصاحبه به آنجا برود. نماينده پليس امنيتي فرانسه به منزل او رفت و در حضور قطب زاده گفت: اگر خميني به محل ملاقات برود پليس مجبور است همه كساني را كه به آنجا رفته اند از آن محل خارج كند. خميني يك كلمه حرف نزد ولي قطب زاده از طرف او گفت: وزارت امور خارجه فرانسه از بدو ورود خميني به او وعده آزادي عمل داده است. نماينده پليس جواب داد: دولت فرانسه از بدو ورود به شما ابلاغ نموده است حق هيچگونه فعاليت سياسي عليه ايران نداريد، به اين جهت پليس وظيفه خود را انجام مي دهد. رابط سرويس اضافه نمود: پس از اين مذاكرات خميني در آخرين لحظه رفتن خود را لغو نمود.
2- طبق اطلاع روز 22/7 دويست نفر از ايرانيان مقيم آلمان غربي با اتوبوس به پاريس آمده و با خميني در منزلش ملاقات نموده اند (از جريان ملاقات اطلاعي نداد).
تشريفات و پذيرايي:
از طرف سرويس مراسم استقبال و بدرقه به گرامي انجام گرفت. يك خودرو با راننده در اختيار من گذارده شد و هزينه هتل را هم پرداخت نمودند. هدايايي كه به همراه بود (دو كيلو خاويار، پنج بسته جعبه هاي نقره) از طرف تيمسار رياست ساواك به آقاي كنت و پنج نفر به شرح زير داده شد:
1- ژنرال كاندليه؛
2- سرهنگ فيون؛
3- سرهنگ لامور؛
4-آقاي روسن؛
5-آقاي پتي.
مراتب جهت استحضار به عرض رسيد.
معاون اطلاعات خارجي
كاوه ]امضاء[
24/7

 



نقش آفرينان عصرتاريكي -4
اصلاح گران ديني، ياران ديكتاتور

مرتضي صفارهرندي
گروهي ايراني به نام «فرقه كمونيست» به سال 1308 در آلمان فعاليت مي كرد، اما تا آخرين سال هاي حكومت رضاخان فعاليت قابل توجهي از كمونيست ها در ايران ديده نمي شد. تا اينكه در سال 1316 سازمان مخفي حزب كمونيست لو رفت و افرادي مثل كامبخش، بهرامي و تقي اراني]6[ (مشهور به گروه 53 نفر) به زندان افتادند. اراني همان كسي است كه كتاب هاي او زماني منبع اصلي آشنايي جوانان ايراني با مكتب دين ستيز ماركسيسم بود. شهيد مطهري در مقدمه كتاب علل گرايش به مادي گري مي نويسد:
«دقيقاً يادم نيست شايد در سال 25 بود كه با برخي كتب ماديين كه از طرف حزب توده ايران به زبان فارسي منتشر مي شد و يا به زبان عربي در مصر مثلاً منتشر شده بود آشنا شدم. كتاب هاي دكتر تقي اراني را هر چه مي يافتم به دقت مي خواندم و چون در آن وقت به علت آشنا نبودن با اصطلاحات فلسفي جديد فهم مطالب آنها بر من دشوار بود مكرر مي خواندم و يادداشت برمي داشتم و به كتب مختلف مراجعه مي كردم. بعضي از كتاب هاي اراني را آن قدر مكرر خوانده بودم كه جمله ها در ذهنم نقش بسته بود.»11
بدين ترتيب در دوران رضاخان در كنار سركوب كامل روحانيت و اعتقادات ديني مردم، كمونيست هاي ايراني در جايگاه مخالف حكومت او، به صورتي ديگر خود را براي يك تلاش دين ستيزانه در سال هاي بعد و در قالب حزب توده آماده مي كردند.
پيرايشگران دين ـ ياران ديكتاتور!
داعيه اصلاح گري در اعتقادات ديني از آن داستان هاي تكراري تاريخ معاصر است. در سال هاي گذشته كار برخي از جريان هاي سياسي از طرح مضاميني همچون پويايي فقه به ايده »اقلّي« شدن دخالت دين در زندگي اجتماعي و حكومت و لزوم انطباق موازين اسلامي با معيارهاي جهاني همچون حقوق بشر و حتي صرف نظر از آن موازين، در اين انطباق منتهي شد. مدعيان طوري سخن مي گفتند كه گويا مرام نجات بخش جديدي را به عرصه آورده اند. نوع سؤال ها و شبهاتي كه در سال هاي اخير به ميان كشيده شد، شايد براي نسل جديد تازگي داشت، اما بسياري از آنها از سابقه اي به اندازه حداقل يك قرن برخوردار بودند.
مباني فكري تمدن امروزين مغرب زمين همان گونه كه از نتايج آن پيداست فاصله اي شگرف با بنيان هاي تفكر اسلامي دارد. واقعيت اين است كه اهداف غرب در اين سرزمين تنها با استقرار پاره اي از همان مباني فكري در ذهن و دل مردم قابل تحقق بود. اما استعمارگران چگونه مي توانستند به اين هدف خود نائل آيند؟
ميرزا ملكم خان يكي از بنيانگذاران فراماسونري در ايران كه سابقه مشعشع او در انعقاد قرارداد ذلت بار رويتر با استعمار انگليس، پيش از اين ذكر شد طلايه دار تفكري است كه تاكنون نيز به شكل هاي گوناگون استمرار يافته است.
او در گفت و گويي با «بلنت» انگليسي مي گويد:
«در اروپا كه بودم سيستم هاي اجتماعي، سياسي و مذهبي مغرب را مطالعه كردم. با اصول مذاهب گوناگون دنياي نصراني و همچنين تشكيلات جمعيت هاي سري و فراماسونري آشنا گرديدم. طرحي ريختم كه عقل سياست مغرب را با ديانت مشرق به هم آميزم. چنين دانستم كه تغيير ايران به صورت اروپا كوشش بي فايده اي است. ازاين رو، فكر ترقي مادي را در لفاف «دين» عرضه داشتم تا هموطنان، آن معاني را نيك دريابند. دوستان و مردم معتبري را دعوت كردم. در محفل خصوصي از لزوم پيرايشگري اسلام سخن راندم،» جالب است كه هم او تصريح مي كند: «من خود ارمني زاده مسيحي هستم. ولي در ميان مسلمانان پرورش يافته ام.»12
دوست ملكم خان يعني فتحعلي آخوندف هم از پيشقراولان همين طريقه است. او نيز در خاطراتش چنين مي گويد:
«بعد از چندي به خيال اينكه سد راه الفباي جديد و سد راه سويلزاسيون در ملت اسلام، دين اسلام و فناتيسم آن است، براي هدم اساس اين دين و رفع فناتيسم و براي بيدار كردن طوايف آسيا از خواب غفلت و ناداني و براي اثبات وجوب پروتستا نتزم در اسلام به تصنيف (كتاب) كمال الدوله شروع كردم. »13
قائل شدن به پروتستانتيسم در فكر و عمل اسلامي برآمده از يك خبط مستمر تاريخي يعني معادل گرفتن مسيحيت تحريف شده با اسلام است. متأسفانه اين خطاي آشكار به سهو يا عمد همچنان گاهي در ديدگاه هاي برخي از داعيه داران انديشه ورزي ديده مي شود. اما در آن دوران و پس از آن، با زدن انگ موهومات و خرافات به اعتقادات ديني، لزوم اصلاح در آموزه هاي اسلامي و حذف نقش روحانيت يعني پاسداران ميراث اعتقادي تشيع، فرياد زده مي شد.
حزب دموكرات به عنوان بانفوذترين حزب دوران مشروطه در يكي از مواد قطعنامه 30 ذي القعده 1327 قمري خود چنين آورده است:
«دعوت افراد مردم با غيرت فوق العاده به اصول مجرده شريعت و دفع و حذف موهومات و سلب اعتقاد از روحانيين و فهمانيدن به عموم، مضار استبداد روحاني را.»14
پرواضح است كه اين گرايش بيش از آنكه معطوف به عقايد ديني ـ فردي باشد، اجتماعيات و سياسيات اسلام را نشانه رفته بود. چرا كه در بخش مربوط به مذهب و معارف مرامنامه حزب دموكرات بر «انفكاك كامل قوه سياسيه از قوه روحانيه» تأكيد شده بود. بنا بر اين بود كه دست حافظان معارف اصيل تشيع را از تصميم گيري درباره مسائل كلان جامعه كوتاه كنند. چنانكه وقتي مرجع عظيم الشأن تشيع آيت الله آخوند ملاكاظم خراساني بر اجراي متمم قانون اساسي (نظارت فقها بر اسلاميت مصوبات مجلس) تأكيد مي نمود، يكي ازوكلاي عضو همين حزب در نطق خود تصريح كرد:
«ما در امور سياسيه ملكيه از مراجع تبعيت نمي كنيم.»15
اين جسارت تنها در شرايطي امكان پذير بود كه با عناويني مثل اصلاح گري بر معتقدات ديني خدشه وارد شود؛ روندي كه خصوصاً پس از به سلطنت رسيدن رضاخان تشديد شد.
رضاخان در كنار ممنوعيت امر واجب رعايت حجاب بانوان، روحانيت را از پايگاه هاي اجتماعي خود (محراب و منبر) و حتي مدرسه محروم ساخت. از ابتداي سلطنت رضاخان يعني سال 1304 تا انتهاي آن تعداد طلاب حوزه هاي علميه كشور از 5984 نفر به 784 نفر تقليل يافته بود.16 اما در شرايطي كه سخنراني ديني، برگزاري نماز جماعت و مجلس عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام)، حكم اقدام ضدحكومتي را داشت، افرادي با داعيه كارشناسي دين و اصلاح گري ديني، در آزادي كامل به طرح ديدگاه هاي مغاير با اسلام ناب مشغول بودند. افرادي همچون شريعت سنگلجي،]7[ سيداسدالله خرقاني و احمد كسروي از اين جمله اند. جالب است كه اين «اصلاح طلبي ديني» بيشترين الهام را از شبهه افكني هاي فرقه متعصب و استعماري وهابيت گرفته بود. شريعت سنگلجي بعضي از شعائر شيعه مثل توسل، شفاعت و رجعت را زيرسؤال قرار مي داد. اما حكومت رضاخان به كتابي كه در نقد اين نظرات نگاشته شده بود اجازه انتشار نداد. اين چيزي است كه امام خميني(ره) در صفحه آخر كتاب »كشف اسرار« به آن اشاره دارند.
احمد كسروي هم كه از همين گونه نظرات آغاز كرده بود، پا را از اين هم فراتر نهاد. او با اشاره به منشعب شدن اسلام به مذاهب و مسالك متعدد، مدعي دين جديدي به نام «پاكديني» شد و گفت:
«با آنكه پايه آن اسلام است، اين پاكديني جانشين اسلام و طبق خواست خداوند و لذا آئين اوست.»17
كسروي در خلال اين دين سازي سعي مي كرد اقدامات رضاخان مثل اجبار زنان مسلمان به بي حجابي را وجاهت اعتقادي ببخشد. اما غرض واقعي دين سازي كسروي از اين كلام او آشكار مي شد:
«پس از همه اين تواند بود كه گروهي از ملايان، نجف و كربلا و قم را كانون هايي براي خود گيرند و در برابر دولت و توده دستگاهي برپا گردانند و بي تاج و تخت پادشاهي كنند.»18
كسروي كه ناگاه از كسوت روحانيت خارج شده بود، به گفته خودش به واسطه خان بهادر حاكم محلي استعمارگران انگليسي در كربلا، به عضويت بزرگترين لژ فراماسونري خاورميانه يعني انجمن آسيايي سلطنتي لندن در آمده بود.
پس از رضاخان نيز اين گرته برداري هاي »اصلاح طلبانه« ادامه يافت. كتاب كشف اسرار امام خميني(ره) پاسخي به يكي از اينهاست. فردي به نام حكمي زاده در كتابي با عنوان «اسرار هزارساله» سعي كرد مجموعه اي از شبهه افكني هاي قبلي را ارائه كند. بايد اذعان داشت كه اين ميدان داري ها علاوه بر آن كه از پشتيباني حاكمان خودكامه برخوردار شده بود، تا اندازه اي نيز از فقدان يك نهضت نرم افزاري كارآمد در جبهه روحانيت اصيل ناشي مي شد. فراتر از اين، شايد بتوان ادعا كرد كه اگر يك جنبش نظريه پردازانه اسلامي در جريان مشروطه شكل گرفته بود، هيچ گاه در هنگامه سرنگوني استبداد قجر، سر رشته كار به دست غربزدگان نمي افتاد. از اين بدتر آنكه گاه شيوه دفاع از عقايد ديني در مواجهه با شبهه افكني ها و محصور شدن آن به تفسيق و تكفير بدون استدلال اقناعي، بر شمار مدعيان و مريدان تجديدنظرطلبي مي افزود. نگاهي به گذشته نشان مي دهد كه امام خميني(ره) از نادر علمايي بوده است كه براي دادن پاسخ منطقي و در عين حال غيرتمندانه آستين همت بالا زده است.
كشف اسرار امام خميني(ره) ابتدا به شبهه سازي هاي وهابي مآبان مثل شرك آميز معرفي شدن سجده بر تربت امام حسين
(عليه السلام)، مضامين زيارت جامعه كبيره، شفاعت و انكار اصل امامت پاسخ مي دهد. اما دنباله اين كتاب نشان مي دهد آنچه سال ها بعد در قيام مردم به رهبري امام خميني(ره) تحقق يافت كابوسي بوده است كه اين به اصطلاح مصلحان از دست آن آسايش نداشته اند، كابوسي كه نسل بعد مدعيان اصلاح طلبي را در تحقق آن تاكنون نيز سرگردان ساخته است.
نزديك به 130 صفحه همين كتاب كه در دهه 1320 نگاشته شده است به دفاع از لزوم تشكيل حكومت اسلامي و ولايت فقها و پاسخ به شبهات كتاب اسرار هزارساله در اين مورد اختصاص دارد. نگاهي به بسياري از آن شبهات، هركسي را به كهنگي آراي امـروزه پرچمداران نوانديشي ديني واقف خواهد ساخت.
رضاخان از چنين مدعياني، بهره بسياري برد. اما در دوران پس از او علاوه بر حكومت گران، گروه هاي چپ گرا نيز به اين موضوع به عنوان يك فرصت مي نگريستند. در واقع اين گونه از «اصلاح طلبي ديني» جاده صاف كن كساني شد كه نفي دين، اصل اول تفكر آنها بود. اما اين، تنها كاركرد جريان مدعي اصلاح ديني نبود. بسيار از كساني كه در سال هاي بعد پرچم نوانديشي ديني را به دست گرفتند متأثر از اين نگاه، ره خطا پيمودند و از هدف اصلاح ديني بازماندند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
11- استاد شهيد مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري،تهران، انتشارات صدرا، ص 11.
12- علي ابوالحسني(منذر)، شهيدمطهري افشاگر توطئه، انتشارات اسلامي، 12ارديبهشت 1362، ص162.
13- همان.
14- به نقل از: ايرج افشار، اوراق تازه ياب مشروطيت، تهران انتشارات جاويدان، 1359، ص366.
15- آباديان، بحران مشروطيت ايران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1383، صص 185و186، به نقل از علي ابوالحسني، پيشين، ص108.
16- م.س ايوانف، تاريخ نوين ايران،ترجمه هوشنگ تيزابي وحسن قائم پناه، بي نا، بي جا، 1356،ص8.
17- احمدكسروي]8[، در پيرامون اسلام، چاپ چهارم، تهران، كتابفروشي پايدار، 1342، ص 94، به نقل از عليرضا ذاكراصفهاني، كسروي و رفرماسيون، فصلنامه كتاب نقد، شماره 13، زمستان 1378، ص273.
18- كسروي، دين و جهان، چاپ سوم، تهران، پايدار، ص 18، به نقل از ذاكراصفهاني، پيشين، ص276.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14