(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 13 آبان 1389- شماره 19781

روزشمار مداخلات آمريكا ( 2)
روزنامه نگار انگليسي بررسي مي كند عراق؛ اسناد جنايت اشغالگران
زوال ابرقدرت



روزشمار مداخلات آمريكا ( 2)

1934-قانون تصويبي سال 1903كه به آمريكا اجازه دخالت در امور داخلي كوبا را مي داد لغو شد.
1934- به دستور آمريكا، ژنرال «ساندينو» توسط عوامل «سوموزا»، فرمانده گارد ملي نيكاراگوئه به قتل رسيد. «سوموزا» رياست جمهوري را براي دو سال برعهده گرفت. «كوردل هال»، وزيرخارجه آمريكا براي جلوگيري از قدرت گرفتن وي چندين بار اعتراض كرده بود كه در صورت ادامه اين روند، «ساندينو» در امور داخلي نيكاراگوئه دخالت خواهد كرد.
1941- «ريكاردو آدولفو دلا-گوارديا» با هماهنگي سفير آمريكا «آرياسو را با يك كودتاي نظامي از رياست جمهوري «پاناما» عزل كرد.
1943- «ال كرونيستا»، نويسنده روزنامه اپوزيسيون «هندوراسي ها» به سفارت آمريكا احضار و به وي گفته شد انتقاد از «تيبوسيو كارياس آندينو» ديكتاتور به تلاش هاي مبارزاتي وي لطمه وارد مي كند. مدت كوتاهي پس از اين رويداد، روزنامه «هندوران» از سوي دولت بسته شد.
1944-«ماكسيميليانو هرناندز مارتينز»، ديكتاتور السالوادور با يك انقلاب سرنگون شد. دولت موقت نيز پنج ماه بعد توسط رئيس سابق پليس ديكتاتور سرنگون شد و سقوط كرد. اقدام آمريكا در به رسميت شناختن فوري ديكتاتور جديد خيلي زودتر از اعلام «سياست همسايه خوب» روزولت باعث خشم و نفرت مردم آمريكاي لاتين شد.
1946- ارتش آمريكا به عنوان بخشي از طرح دانشگاه نظامي، اقدام به تأسيس «مدرسه آمريكايي»(School of the Americans) در پاناما كرد. محور اين اقدام بر دكترين امنيت ملي استوار است؛ به اين صورت كه هرگونه تهديد عمده براي يك كشور موجب سرنگوني از درون مي شود. اين مسئله اصول راهنمايي بود كه از ديكتاتوري در برزيل، آرژانتين، اروگوئه، شيلي، آمريكاي مركزي و جاهاي ديگر به خوبي پشتيباني مي كرد.
1948- «خوزه فيگوئرس» (Jose Figueres) در يك جنگ كوتاه شهري پيروزي و بلافاصله رئيس جمهور «كاستاريكا» شد. «فيگوئرز» به شدت از سوي آمريكا حمايت شد. آمريكا به «سن خوزه» از آمادگي نيروهايش در كانال پاناما براي ورود به پايتخت و پايان دادن به حضور كمونيست ها در «كاستاريكا» اطمينان داده بود.
1954- پس از اينكه «جاكوب آربنز گوسمان» به عنوان رئيس جمهور گواتمالا انتخاب شد، اصلاحات ارضي را مطرح و برخي از اراضي باير متعلق به شركت United Fruit را با پيشنهاد پرداخت وجوه نقد تصرف كرد. سازمان «سيا» بلافاصله با سازماندهي يك گروه كوچك اقدام به آموزش آنها در «هندوراس» براي سرنگوني وي كرد. «آربنز» بي خبر از همه جا پس از آگاهي از وجود يك توطئه، از روي سادگي از آمريكايي ها تقاضاي كمك نظامي كرد كه پاسخ آنها نيز مشخص بود. او همان زماني كه اقدام به خريد سلاح از «چكسلواكي» كرد، به آمريكايي ها كمونيست بودن خود را ثابت كرده بود.
بلندگوهاي تبليغاتي و رسانه اي «سيا» با جزئيات كامل از پيشروي شورشيان خيالي مسلح خبر داده و براي مقابله با آنها هواپيماهاي جنگنده خود را بر آسمان پايتخت رساندند. ارتش حاضر نشد از «آربنز» كه اكنون مجبور به استعفا شده بود، دفاع كند. «كارلوس كاستيلو آرماس» ديكتاتور گلچين شده آمريكا اقدام به حذف احزاب سياسي، كاهش آزادي و تصويب قانون اعدام اعتصابيون كرد. البته اصلاحات ارضي «آربنز» را نيز لغو كرد. بيش از 100 هزار غيرنظامي در طول 30 سال حكومت اين ديكتاتور به قتل رسيدند.
1957- «آيزنهاور» دفتر امنيت عمومي را براي آموزش نيروهاي پليس آمريكاي لاتين تاسيس كرد.
1959- «فيدل كاسترو» در كوبا قدرت را به دست گرفت. ماه ها قبل او وعده يك پيروزي بر آمريكا را داده بود.
1960- «آيزنهاور» تلاش هاي پنهان زيادي براي رهايي از دردسرهاي ناشي از پيروزي «كاسترو» انجام داد. از جمله اين تلاش ها، اقدام سيا براي ترور وي با «انفجار سيگار» يا «زهرآلود كردن مخلوط شير و شربت و بستني» وي بود. «آتش زدن زمين هاي نيشكر، منفجر كردن قايق ها در بندر كوبا، خرابكاري در تجهيزات صنعتي و... از ديگر تلاش هاي پنهان آيزنهاور عليه كوبا است.
1960-منطقه كانال پاناما تبديل به محل تمركز آموزش هاي سازمان ضدجاسوسي آمريكا شد.
1960-يك حزب جديد التاسيس در «السالوادور» وعده برگزاري انتخابات آزاد را مطرح كرد. «آيزنهاور» از ترس گرايشات چپگرايانه اين حزب، از رسميت شناختن آن امتناع كرد. سه ماه بعد يك كودتا از سوي گروهي راستگرا به وقوع پيوست.
1960- گروهي از افسران گواتمالايي براي سرنگوني رژيم «فيونتس» تلاش كردند. «فيونتس» به مقابله با شورشيان برخاست و «آيزنهاور» نيز كشتي هاي جنگي خود را به همراه 2000 تفنگدار دريايي براي كمك به وي به منطقه فرستاد. (براساس برخي منابع، آمريكا در اين ماجرا اقدام به پشتيباني هوايي از رژيم ديكتاتور فيونتس كرد.)
1960- كلاه سبزهاي آمريكايي اقدام به آموزش تكنيك هاي ضدجاسوسي به ارتش «گواتمالا» كردند. «گواتمالا» نيز پس از ديدن چنين آموزش هايي، عليه شورشيان اين كشور فعاليت هايي از اين دست را انجام داد: بمباران هوايي، آتش زدن زمين هاي مناطقي كه مظنون به كمك رساني به شورشي ها بودند، تشكيل جوخه هاي اعدام و اعدام بيش از 20هزار نفر از مردم بين سال هاي 1966تا .1976 سرهنگ ارتش آمريكا «جان وبر» بعدها اعلام كرد به خاطر تحريك هاي او تكنيك ضدترور توسط ارتش گوانتانامو صورت گرفت.
1961-ايالات متحده 1400 نيروي كوبايي ضدكاسترو را سازماندهي كرد. ارتش تحت فرمان كاسترو آنها را تارومار كرد.
1961- كودتايي با پشتيباني «سيا» دولت قانوني «جي ام ولاسكوايبارا» رئيس جمهور اكوادور را سرنگون كرد. «ايبارا» از دوستان و متحدان كليدي كوبا بود.
1962-«سيا» براي به قدرت رساندن «ژائو گولارت» در برزيل دخالت در انتخابات اين كشور را پيش گرفت.
1963- كودتايي با پشتيباني «سيا» دولت سوسيال دموكرات «خوان بوش» رئيس جمهور جمهوري دومنيكن را سرنگون كرد.
1963-يك كودتاي انتخاباتي از سوي راستگرايان در «گواتمالا» باز هم با پشتيباني آمريكا به شكست «خوان خوزه آروالو» منجر شد كه تمام پيش بيني ها حكايت از پيروزي صددرصد وي را داشت. «آروالو» از مخالفان سرسخت آمريكا بود.
1964-پس از اينكه «ژائو گولارت» در برزيل پيشنهاد اصلاحات ارضي و ملي كردن صنعت نفت را ارائه كرد، با يك كودتاي نظامي تحت حمايت آمريكا، سرنگون شد.
1964- تشكيل بازار آزاد در نيكاراگوئه؛
خانواده سوموزا كنترل يك دهم زمين هاي قابل كشت نيكاراگوئه و تقريبا تمام چيزهايي كه ارزش تملك را داشت برعهده گرفت از جمله تنها خطوط هواپيمايي كشور، يك ايستگاه تلويزيوني، يك روزنامه، يك كارخانه سيمان، كارخانه منسوجات، چندين تصفيه خانه شكر، كارخانه هاي آبجوسازي و نمايندگي «مرسدس بنز». (كتابخانه لايف وورد)
1965- شورش در جمهوري «دومنيكن» با هدف بازگرداندن دولت خوان بوش، آمريكا بلافاصله با حمله و اشغال اين كشور مانع از به نتيجه رسيدن شورش كمونيست ها شد. در اين ميان ديكتاتورهاي حاكم بر برزيل، پاراگوئه، هندوراس و نيكاراگوئه نيز از كمك آمريكا برخوردار شدند.
1966-ايالات متحده آمريكا با هدف انجام فعاليت هاي ضدجاسوسي ارتش، چندين مشاور و كلاه سبز خود را به «گواتمالا» اعزام كرد.
نويسنده: مارك روزنفيلدر
ترجمه و تنظيم: جعفر بلوري
منبع: zompist.com

 



روزنامه نگار انگليسي بررسي مي كند عراق؛ اسناد جنايت اشغالگران

نويسنده رابرت فيسك
ترجمه : جعفر بلوري
اشاره:
افشاگري هاي اخير سايت اينترنتي «ويكي ليكس» اين روزها مورد توجه گسترده محافل سياسي و خبري جهان قرار گرفته است. باور كردن اينكه ناگهان صدها هزار سند محرمانه پنتاگون يك شبه سر از يك سايت اينترنتي درآورده و در مقابل، واشنگتن نيز با گفتن چند جمله همچون «اين اسناد نبايد منتشر شوند، جان سربازان خارجي در عراق و افغانستان با انتشار اين اسناد به خطر مي افتد و...» از كنار اين مسئله مي گذرد، كمي مشكل به نظر مي رسد. از همه مهمتر اينكه رژيم صهيونيستي با آن سابقه در ارتكاب جنايات، از تركش هاي اين به اصطلاح افشاگري مصون مانده است. شايد انگيزه واقعي از انتشار اين اسناد مبهم به نظر برسد اما آنچه مسلم است اينكه اسناد فوق گوشه اي ضعيف شده و بسيار كوچك از واقعياتي است كه بر ملت عراق رفته است.
بسياري از مردم دنيا شايد با انتشار اين اسناد تعجب كرده باشند اما تعجب مردم عراق يقينا از جنس ديگري است. منطقي به نظر نمي رسد مردم عراق با انتشار اخباري تعجب كنند كه خود هر روز شاهد آن هستند.
روزنامه اينديپندنت پس از انتشار 400 هزارسند محرمانه پنتاگون توسط سايت ويكي ليكس، به قلم «رابرت فيسك» مقاله اي منتشر كرده كه طي آن ضمن بررسي اجمالي اين موضوع به اوج وحشيگري هاي آمريكا و متحدانش در عراق مي پردازد. دراين مقاله گوشه اي از نيرنگ هاي رسواي آمريكا عليه اين كشور مسلمان آورده شده است.
سرويس خارجي كيهان
باز طبق معمول هميشه، كشورهاي عربي اطلاع داشتند. آنها همه چيز را در مورد شكنجه هاي گسترده، كشتار بي امان غيرنظاميان، حملات ظالمانه هواپيماهاي جنگنده به منازل مسكوني، ذات تبهكار مزدوران آمريكايي و انگليسي و گورهاي دسته جمعي مردم بيگناه و...مي دانستند. تمام مردم عراق نيز مي دانستند. چرا كه خودشان قرباني اين خشونت ها هستند. دقيقا به خاطر همين بود كه اطلاعات محرمانه منتشر شده ازسوي سايت «ويكي ليكس»، براي آنها اصلا محرمانه نبود.
اين فقط مائيم كه مي توانيم وانمود كنيم چيزي نمي دانستيم. فقط ما غربي ها هستيم كه مي توانيم با ادعاهاي كذايي، ديواري بين خود و حقيقت بكشيم. كافي است يكي از افرادي را كه توسط غربي ها شكنجه شده اند پيدا كنيد؛ بلافاصله خواهند گفت او يك تروريست است. خانه اي مملو از كودكان (عراقي) با حملات هوايي آمريكايي ها نابود وكودكان ساكن آن همگي قتل عام شده اند؛ جالب است بدانيد، آنها نيز يا تروريست خطاب شده اند و يا حداكثر با كلماتي چون «خسارات جنبي» و يا حتي با جمله ساده «چيزي دستگيرمان نشد» همه چيز را تمام شده تلقي كرده اند.
البته همه ما مي دانستيم آمريكا و متحدانش جناياتي كرده اند. انتشار صدها هزار سند بر دانسته هاي ما مهر تاييد زد:
شبكه تلويزيوني «الجزيره» مسافت بسيار طولاني را براي پيگيري وضعيت خانواده هاي عراقي كه مردان و زنانشان در معطل شدن پشت ايست هاي بازرسي آمريكايي ها ركورددار هستند، طي كرده بود؛ خبرنگار اين شبكه تلويزيوني دراين باره توضيح داد كه حداقل يك بار درسال 2004 حادثه را از نزديك مشاهده و گزارش كرده است. پس از اينكه شليك گلوله ها بدنه خودرو را شكافت، دو خبرنگار آن در دم كشته شدند؛ حتي نام يكي از درجه داران آمريكايي كه در محل حضور داشت را به خاطر دارم. اين مزدوران در شهرهاي مختلف عراق گشت زده و در مسيرشان اقدام به كشتار مردم مي كنند، حتي وقتي به آنها از حرفه ام و اينكه خيلي وقت است درباره آنها مي نويسم گفتم، از خود من هم سوء استفاده هاي زيادي كردند.
هميشه اجتناب از شرح يك واقعيت با جمله «خبر جديدي نيست» وسوسه انگيز بوده است.اين روش معمولا از سوي دولت ها و براي كنترل مطبوعات استفاده مي شود؛ همچنان كه گاهي توسط خود ما و براي پوشاندن كم كاري در رسانه ها استفاده شده است.
اسناد و مداركي مبني بر فعاليت ايران در ساخت بمب در مناطق جنوبي عراق و در فوريه 2007 توسط پنتاگون به «مايكل گوردون» در نيويورك تايمز ارائه شد. پس از بررسي اطلاعات اوليه متوجه مي شويد، اطلاعات ارائه شده توسط پنتاگون به رسانه ها، بسيار شك برانگيز است. در اينكه طبق گفته پنتاگون بمب هاي ايراني در سرتاسر اين كشور زير خاك مدفون است حرفي نيست اما، همه اين بمب ها مربوط به جنگ سا ل هاي 1980 تا 1988 بين ايران و عراق است!
از ديگر سو، بسياري از حملاتي كه درحال حاضر عليه نظاميان آمريكايي صورت مي گيرد نه از سوي شيعيان بلكه از سوي شورشيان سني مذهب صورت مي گيرد. دراين بين، رسانه هاي غربي مدام اعلام مي كنند كه سوريه به شورشياني از كشور لبنان اجازه مي دهد تا از طريق روستاي «مجدال انجار» (Majdal Aanjar) و همچنين شهر «آلپو» (Aleppo) وارد خاك عراق شده و عليه نظاميان آمريكايي حملات انتحاري دهند.
اين ادعا پايه و اساس ندارد و از سوي ديگر در همين مورد نيز مداركي وجود دارد كه بيش از هر كشوري مايه شرم آمريكايي هاست. اين اسناد و مدارك بايد توسط وكلاي مدافع در دادگاه عليه آمريكا استفاده شود. اگر 66هزار و 81نفر، براي آمريكايي ها بالاترين آمار كشته هاي غيرنظامي است، بايد اعلام كنم ميزان حقيقي مرگ و مير غيرنظاميان به مراتب بالاتر از اين آمار است.برخي از آنها در حضور خود من به مرده شورخانه هاي بغداد آورده شدند؛ در آن لحظه مقام ارشدي نيز حضور داشت كه به من گفت وزارت بهداشت، پزشكان را از انجام هرگونه كالبدشكافي اجسادي كه توسط نظاميان آمريكايي آورده مي شوند، منع كرده است. به راستي چرا؟ پاسخ بسيار ساده است. بسياري از آنها بر اثر شكنجه جان داده اند. بدين ترتيب تعداد 1300 مورد شكنجه اي كه آمريكايي ها در گزارش خودآورده و اعلام كرده اند كه در مراكز پليس شكنجه شده اند نيز قابل اعتماد نيست.
آمارهاي اين بار آمريكايي ها نيز بهتر از گذشته نبود. در سال 1991 و پس از رهايي شهر كويت از حملات صدام حسين، سربازان آمريكايي مي توانستند به راحتي صداي فرياد فلسطينياني را بشنوند كه توسط كويتي ها و در مراكز پليس شكنجه مي شدند. يكي از اعضاي خاندان سلطنتي كويت نيز در اين شكنجه ها دست داشت. نيروهاي آمريكايي در اين مورد مداخله نكردند. آنها فقط عليه خانواده سلطنتي شكايت تنظيم كردند. هميشه به سربازان آمريكايي گفته مي شود كه در اين گونه موارد دخالت نكنيد. مگر هنگامي كه در سال 1982 ستوان «اوي گرابوفسكي»، از ارتش رژيم صهيونيستي گزارش شكنجه زنان و كودكان توسط همپيمان فالانژيست اسرائيل را داد، چه اتفاقي افتاد؟ «گرابوفسكي» بعدها گفت: پس از اين كه گزارش شكنجه و كشته شدن اين زنان و كودكان را ارائه كردم به من گفته شد: «ما كه كسي را نكشتيم پس به ما ربطي ندارد بنابراين، در اين مورد دخالت نكن.» اين جنايات در حادثه قتل عام اردوگاه پناهندگان «صبرا» و «شتيلا» رخ داده بود.
اين نقل قول در سال 1983 و از سوي گزارش كميته «كاهان» اسرائيل- خدا مي داند اگر دست هاي «ويكي ليكس» روي فايل هاي اطلاعات نظامي وزارت دفاع اسرائيل قرار بگيرد، چه اطلاعاتي منتشر مي شود.
اما البته آن زمان ما قادر به استفاده از رايانه نبوديم؛ چه برسد به اينكه درباره آن بنويسيم. و اينكه، البته اين يكي از درس هاي مهم پديده هايي چون «ويكي ليكس» است.
بازگرديم به جنگ جهاني اول يا دوم يا حتي جنگ ويتنام. شما گزارش نظامي خود را روي كاغذ مي نويسيد. ممكن است آن را در سه نسخه هم يادداشت كرده باشيد؛ شما مي توانيد كپي هايتان را بشماريد، جاسوسي را تعقيب كنيد و جلوي انتشار خبري را بگيريد. البته گزارش هاي پنتاگون نيز روي كاغذ نوشته مي شود. براي دستيابي به گزارش هاي پنتاگون نياز به يك جاسوس داريد. اما كاغذها هميشه مي توانند از بين بروند، دور ريخته شوند، تبديل به زباله شوند و به طور كلي همه كپي ها از بين بروند. به اين نمونه توجه كنيد:
در پايان جنگ سال هاي 18-1914، يك ستوان دوم انگليسي پس از اينكه كارگران چيني اقدام به غارت يك قطار نظامي فرانسوي كردند، به سوي يك مرد چيني شليك مي كند.مرد چيني هم به روي او چاقو مي كشد. طي دهه 1930 پرونده اين نظامي انگليسي چندين بار! از بين مي رود و هيچ سندي از اين بخش از حادثه باقي نمي ماند. آنچه باقي مي ماند تنها يك سايه بسيار ضعيف از اين حادثه است آن هم با اين عنوان: «غارت قطار آذوقه فرانسوي ها از سوي چيني ها.» حال علت اينكه من داستان واقعي را مي دانم اين است كه پدر من همان ستوان انگليسي است و لحظاتي قبل از مرگش واقعيت را به من مي گويد. تأكيد مي كنم اين بخش از خبر را ويكي ليكس به من نگفته است.
اما من به شدت به اطلاعات گسترده مربوط به جنگ عراق (400هزار سند اخير منتشر شده توسط ويكي ليكس) به خصوص بخشي كه به روزنامه نگاران و نظاميان اشاره دارد مظنونم. آينده روزنامه نگاراني مثل «سيمون هرش» چه مي شود؟ نتيجه روش قديمي تحقيقات روزنامه نگاري كه «ساندي تايمز» از آنها استفاده مي كند چه؟ فرض كنيم حدود نيم ميليون سند محرمانه جنگي ناگهان جلوي صورت ما روي صفحه مانيتور نمايش داده شود اما، موضوع چيست كه تيم هايي از خبرنگاران به منظور بررسي جنايات جنگي به مناطق جنگي اعزام مي شوند اما همگي به ملاقات ارتش گردن كلفت مي روند؟
آنچه مسلم است اينكه ما هنوز به انگيزه اصلي داستان ويكي ليكس پي نبرده ايم و از همه مهمتر اينكه قطعا آمريكايي هاي بسيار بيشتري هدف اين افشاگري ها قرار دارند و مسئله به جنايات چند سرباز آمريكايي منتهي نمي شود. چه كسي مي تواند ادعا كند مسئله فراتر از اينها نيست؟
در اين اسناد به عنوان مثال آمده است كه «الجزيره» در نوامبر سال 2005 خلاصه اي از فيلم يك كنفرانس خبري عادي پنتاگون را به دست آورد. «پيتر پيس» رئيس ستاد مشترك ارتش در حال توجيه روزنامه نگاران در مقابل رفتارهاي ظالمانه سربازان عليه زندانيان بود. به طوري كه روزنامه نگاران را آماده پذيرفتن اين امر مي كرد كه شكنجه زندانيان و اسيران توسط سربازان آمريكايي وظيفه آنهاست. سپس دوربين به سمت چهره شيطاني «دونالد رامسفلد»، وزير دفاع وقت آمريكا حركت كرد كه ناگهان در ميان بهت و حيرت آقاي «پيس» سخنان وي را قطع كرد وگفت: «من تصور نمي كنم منظور شما اين باشد كه آنها (سربازان آمريكايي) وظيفه داشته باشند كه عملا كارشان را متوقف كنند.»
البته مفهوم اين اظهارات- كه در بطن آن ميل به روش هاي ساديستي و آزارگرايانه وجود دارد- بين خبرنگاران به راحتي محو شد. اما يادداشت محرمانه Frago 242 اكنون درك بيشتري از آن كنفرانس مطبوعاتي را به انسان مي دهد. در اين يادداشت محرمانه كه احتمالا از سوي ژنرال «ريكاردو سانچز» است آمده كه اين آموزشي است كه به سربازان مي گويد: «در صورتي كه گزارش هاي اوليه تأييد كنند نيروهاي آمريكايي درگير سوءاستفاده از دستگيرشدگان نباشند، نيازي به تحقيقات بيشتر نيست مگر زير نظر مستقيم مقامات بالاتر.»
رسوايي زندان «ابوغريب» زير نظر «سانچز» روي داد. باز همين «سانچز» بود كه وقتي از او در يك كنفرانس خبري پرسيدم «چرا نظاميان تحت فرمانش در «موصل» فرزند صدام حسين را به جاي اينكه زنده دستگير كنند به رگبار بستند؟ پاسخي نداد.
بنابراين به نظر مي رسد اقدامات و اظهارات «سانچز» بايد به تأييد «رامسفلد» رسيده باشد. و همچنين ژنرال ديويد پترائوس- كه مورد علاقه گسترده اصحاب رسانه آمريكا بود- بايد احتمالا! پاسخگوي افزايش وحشتناك حملات هوايي آمريكا طي دو سال اخير باشد. در سال 2006 آمريكايي ها بيش از 229 بمباران هوايي در عراق انجام داده اند و اين تعداد در سال 2007 به 1447 بار بمباران رسيد. كافي است اين دو رقم را با هم مقايسه كنيد. جالب است بدانيد وقتي «ديويد پترائوس» به افغانستان رفت، حملات هوايي آمريكا در اين كشور نيز 172 درصد افزايش پيدا كرد. اكنون وقتي اظهارات رسمي اخير پنتاگون را كه گفته بود ويكي ليكس با (افشاگري هاي خود) دستانش را به خون آلوده مي كند مرور كنيد، قطعا شما هم حيرت خواهيد كرد. واقعيت اين است كه پنتاگون از همان سال 1945 كه بمب اتم بر سر مردم هيروشيما ريخت، دستانش به خون آلوده شد؛ همچنين در سال 2003 كه به طور غيرقانوني به عراق حمله كرد. قطعا قبل از حمله آمريكا به عراق- طبق آمار خودشان- 66 هزار غيرنظامي كشته نشده بود؛ حال بماند كه بسياري از آمارها اين تعداد را 109 هزار نفر اعلام كرده اند. حال با اين همه جنايت وقتي پنتاگون ادعا مي كند دستان مثلا ويكي ليكس خون آلود است، چه احساسي به انسان دست مي دهد.حقيقت اين است كه اگر اين افشاگري هاي گسترده اطلاعات محرمانه اثبات كنند كه شمار كشته شدگان غيرنظامي بسيار كمتر از تعدادي است كه رسانه ها اعلام كرده اند، يا سربازان آمريكايي هرگز تحمل شكنجه كردن را ندارند، يا به ندرت مجبور به كشتن غيرنظاميان در ايست هاي بازرسي شده اند و يا هميشه تعداد كشته هاي مزدوران را در محاسبات خود آورده اند، در اين صورت عاقلانه به نظر مي رسد كه ژنرال هاي آمريكايي تمام اين اطلاعات را در اختيار رسانه ها قرار دهند. علت خشم و غضب آنها به خاطر درز كردن اين اطلاعات نيست، يا به خاطر اينكه ممكن است با انتشار اين اسناد مثلا خون كسي ريخته شود، بلكه آنها به خاطر دروغگويي هايشان غافلگير شده اند؛ دروغ هايي كه ما هميشه آن را مي دانستيم.

 



زوال ابرقدرت

پايگاه خبري «مفكره الاسلام» اخيرا مقاله اي به قلم «عامر عبدالمنعم» نويسنده مشهور مصري و سردبيري سايت «العرب نيوز» منتشر كرده كه طي آن به بررسي اوضاع و شرايط ايالات متحده آمريكا پرداخته است. اين تحليلگر مسائل بين المللي با برشمردن دلايل متعدد نتيجه مي گيرد كه آمريكا قطعا در زماني نه چندان دور به سرنوشت اتحاد جماهيرشوروي مبتلا خواهد شد. «عبدالمنعم» كه پيش از اين نيز در مقاله اي از مرگ آمريكا سخن به ميان آورده بود. اين امپراطوري را به گاو ذبح شده اي تشبيه مي كند كه با دست و پاهاي خود ضربان نااميدانه اي به اطراف مي زند تا هر آنچه پيرامونش وجود دارد را بترساند. سرويس خارجي كيهان
مسئله فروپاشي و سقوط امپراطوري آمريكا، موضوع بحث متفكرين و استراتژيست ها در آمريكا و سراسر جهان و با تمامي زبانها است: كساني كه به دنبال اطلاع از هزاران تحقيق و سند مرتبط با اين موضوع هستد، كافي است در گوگل جست وجو كنند تا به صدها هزار عنوان پيرامون اين موضوع دست يابند.
با جست وجوي سريع عنوان «فروپاشي امپراطوري آمريكا» 186000 عنوان و با جست وجوي «سقوط امپراطوري آمريكا» 163000 عنوان و با جست وجوي انگليسي the collapse of the American empire 359 هزار عنوان يافت مي شود.
اخيرا در آمريكا، ده ها كتاب پيرامون فروپاشي امپراطوري آمريكا منتشر شده كه بارزترين آن ها كتاب هاي( مرز قدرت ... پايان استثنائي آمريكا) نوشته «اندرو باسيفچ» استاد تاريخ و روابط بين الملل دانشگاه بوستن و كتاب (جنگ سه تريليون دلاري) نوشته «ژوزف استيجلتز» برنده جايزه نوبل اقتصاد جهان درسال 2000 و «ليندا بيلمز» استاد سياست عمومي دانشگاه هاروارد مي باشد.
بنابر پيش بيني هاي انديشمندان اقتصادي غرب، سقوط قريب الوقوع امپراطوري آمريكا و عقب نشيني از جهان، سريعتر از آنچه تصور مي كنيم محقق خواهد شد و آنگونه كه جورج بوش، رئيس جمهور سابق آمريكا اعلام كرد زمان آن سال 2025 نخواهد بود؛ در آن روز ملت آمريكا خواهان جدايي از نفت و جايگزيني آن با انرژي ديگري هستند، در آن روز قدرتي خارج از سلطه ايالات متحده بر خاورميانه حكومت خواهد كرد.
در ادامه براي اطمينان از فروپاشي قريب الوقوع امپراطوري آمريكا، شاخصه اي را در سه حيطه مورد بررسي قرار مي دهيم. فروپاشي اقتصادي، شكست نظامي و افول سياسي و فرهنگي.
اقتصاد يكي از عوامل سقوط امپراطوري هاي گذشته بوده است. زماني كه اتحاد جماهير شوروي تفكيك و دچار فروپاشي شد، با وجود شكستش در افغانستان از لحاظ نظامي ضعيف نبود، بلكه به دليل سايش نابود كننده اقتصاد روسيه و تراكم بدهي ها دچار فروپاشي شد. همين مسئله براي امپراطوري بريتانيا، فرانسه و حتي امپراطوري عثماني رخ داد و دراثر ناتواني اقتصادي و كثرت بدهي ها سقوط كردند.
دراينجا منظور از سقوط، بازگشت آمريكا به قرون وسطي نيست، بلكه مقصود آن است كه تبديل به كشوري عادي خواهد شد كه در مرزهاي خود زندگي مي كند؛ اين كشور همچنان مانند بريتانيا، فرانسه و روسيه دولتي قوي باقي خواهد ماند، ولي طمع توسعه و استعمار آن پايان يافته و سلطه آن بر جهان پايان خواهد پذيرفت.
- شاخص هاي اقتصادي فروپاشي قريب الوقوع آمريكا
درميدان گاوبازي، مبارزي كه بنيه اش ضعيف باشد قادر نيست در ابتدا بر گاو عظيم الجثه پيروز شود و اگر در مقابل اين گاو بايستد بدون شك كشته خواهد شد، اما خونريزي مستمر ناشي از تيرهاي كوچك، اين گاو با شاخ هاي بلندش را وادار مي كند تا در پايان مبارزه بر زمين بيفتد.
آنچه براي آمريكا رخ داد اين بود كه درگير جنگ هاي سريع شده و در كمترين زمان بر دشمناني كه ضعف درايشان رخنه كرده، پيروز مي شد. اين مسئله در دو جنگ جهاني رخ داد؛ جنگ هايي رخ داد و عمليات هايي نظامي به راه افتاد. اين جنگ ها تأثيري ابر قدرت اقتصادي ايالات متحده نداشت چرا كه در كوتاه مدت به پايان مي رسيد و از ديگر سو بودجه هاي مازاد آمريكا اين توان نظامي را پشتيباني مي كرد.
مسئله جديدي كه در جنگ هاي اخير براي آمريكا رخ داد، اين بود كه با واكنش هاي غيرمنتظره و مقاومتي روبرو شد كه اين كشور را در مقابل دوستان غربي اش تحقير كرده و هيبت آن را درهم شكست. ملت افغانستان و عراق تسليم نشدند و آمريكا و غرب در هر دو جنگ شكست خوردند؛ دولت بوش اقتصاد آمريكا را در جنگ فرسايشي وارد كرد؛ قرض، بدهي و فشار بر بودجه بالا گرفت و با طولاني شدن جنگ اقتصاد آمريكا دچار تزلزل شد و ناگهان قلعه بر سر بوش خراب شد تا جائيكه مجبور شد با ذلت و خواري از منصب رياست خارج شود.
ملت آمريكا كه در ابتدا از جنگ حمايت كرد، به رهبر خود پشت كرده و دور شد و اوباما را به عنوان نخستين رئيس جمهور سياه پوست كشور انتخاب كردند تا شايد ارتش را از خارج به عقب كشانده و فروپاشي را متوقف سازد؛ اما اوباما پس از ويراني و از دست رفتن فرصت بر سر كار آمد.
ديگر رئيس جمهور جديد جز طمع در دور بعدي رياست جمهوري خود قادر به انجام كاري نبود، لذا براي نزديك شدن به فقرا اقدام به درمان، استخدام و معافيت ايشان از ماليات نمود، هرچند اين مسئله باعث افزايش كسري بودجه آمريكا شد.
كساني كه اوضاع اقتصادي آمريكا را دنبال مي كنند، درمي يابند كه بازيابي سلامت آمريكا تنها يك سراب و خواب پريشان است و اين كشور بسيار بسيار به ورشكستگي نزديك شده و فروپاشي آن خيلي سريعتر از چيزي است كه تصور مي كنيم و ما ناگاه به مانند فروپاشي اتحاد جماهير شوروي خود را در برابر سقوط ناگهاني ايالات متحده خواهيم يافت.
با پيگيري تغيير اوضاع اقتصادي و مطلع شدن از پيش بيني هاي تحليلگران جهاني و آمريكايي مي توان 22 دليل بر فروپاشي قريب الوقوع ايالات متحده آمريكا در نظر گرفت :
1- افزايش بي سابقه كسري بودجه: دفتر بودجه كنگره آمريكا اعلام كرد ميزان كسري بودجه در سال 2010 به 342/1 تريليون دلار رسيده و كنگره انتظار دارد اين كسري در سال 2011 به 066/1 تريليون دلار برسد. كسري بودجه كه كاخ سفيد در فوريه گذشته اعلام كرد چيزي در حد 35/8 تريليون دلار در طول 01 سال بوده است، اما ديوان بودجه اعلام كرد كه ميزان اين كسري به 57/9 تريليون دلار افزايش يافته است. كارشناسان انتظار دارند بودجه سال 2011 سبب كسري 01 تريليون دلاري طي 01 سال اخير شود.
2- افزايش كسري شاخص بارگاني به دليل افزايش واردات از خارج و بازگشت صادرات آمريكايي: گزارش وزارت بازرگاني ايالات متحده حاكي است كه ميزان اين كمبود در سال 2009 به 375 ميليارد دلار رسيد و اين ميزان امسال كاهش نيافته و در طول 6 ماه نخست سال جاري به 334.9 ميليارد دلار رسيده است. به گفته وزارت بازرگاني خارجي آمريكا، كسري شاخص تجاري آمريكا در اوت 2010، 8/8% رشد داشت يعني از 6/24 ميليارد دلار در ژوئيه به 4/64 ميليارد دلار در اوت 2010 افزايش يافت.
چين در صدر كشورهايي قرار دارد كه در مقايسه با ايالات متحده، ميزان تجارت به نفع اين كشور متمايل است. كسري شاخص تجاري آمريكا با اين كشور به طور مثال از 2/02 ميليارد دلار در اوت سال گذشته به 82 ميليارد دلار در ماه مشابه امسال رسيده است.
3- بنابه گزارش وزارت خزانه داري آمريكا در ژوئن، ميزان بدهي هاي عمومي آمريكا طي 01 سال گذشته با افزايش 85%، از 647/5 تريليون دلار در سال 2000 به 31 تريليون دلار در سال 2010 رسيد، يعني چيزي حدود 39% توليد ناخالص داخلي اين كشور. انتظار مي رود اين ميزان در سال 2015، به 7/91 تريليون دلار برسد يعني 102.6% توليد ناخالص داخلي، درنتيجه ايالات متحده چاره اي جز ورشكستگي ندارد.
بنا به گزارش مارس گذشته گروه اقتصادي شبكه «CNN» اين آمار و ارقام رسمي، شامل بندهاي مخفي كه حجم اين بدهي ها را به ارقام نجومي مي رساند، نيست. از جمله آنها ضرر و زيانهاي شركت هاي ورشكسته است كه دولت آمريكا آنها را اداره مي كند و نيز خسارت هاي كاهش ماليات، كارشناسان بر اين مطلب تاكيد دارند كه ميزان بدهي هاي آمريكا كه هر روز 1.4 ميليارد دلار و هر دقيقه حدود يك ميليون دلار افزايش مي يابد، به مانند يك بمب ساعتي است كه ممكن است هرلحظه منفجر شود.
4- چين به تنهايي با دردست داشتن حدود يك تريليون دلار از اسناد خزانه و اوراق بدهي هاي آمريكا، هر زمان كه بخواهد از اين اسناد خلاص شود، قادر است اقتصاد آمريكا را از پا بيندازد.
5- گزارش كميته مشترك اقتصادي وابسته به كنگره آمريكا اعلام كرد كه هزينه هاي دوجنگ طي سالهاي 2002 ، 2008، برخلاف برآورد 05 تا 06 ميليارد دلاري دولت بوش به حدود 1.6 تريليون دلار رسيد. درآينده نيز هزينه هاي اقتصادي به مراتب بيشتر از اين خواهدبود، چرا كه بنابر پيش بيني ها هزينه اين دو جنگ در فاصله سالهاي 2003 و 2017، به 3.5تريليون دلار خواهدرسيد؛ به عبارتي هر خانوار معمولي آمريكايي متحمل هزينه هاي حدود 46400 دلار خواهدشد.
6- افزايش هزينه جنگ عراق و افغانستان به 4.6 تريليون دلار: اين مطلب را «ژوزف استيگليتز» اقتصاددان و برنده جايزه نوبل به همراه «ليندا بيلمز» استاد دانشگاه هاروارد، نويسندگان كتاب «جنگ 3 تريليون دلاري» با درنظرگرفتن هزينه هاي نگهداري سربازان زخمي و سالم اعلام كرده اند. اين دونفر بعد از دوسال و به دنبال آمار جديد اتحاديه كهنه سربازان، اقدام منتشرشده در كتابهاي خود را اصلاح كردند.
7- از حقايق ثبت شده دركنگره، آن است كه جنگ براي آمريكا ماهانه 08 ميليارد دلار هزينه دارد وازطرفي هزينه اعزام سربازان به منطقه به 2.5ميليارد دلار رسيده است. هزينه پرتاب بمب ها و موشك ها حدود 01 تا 51هزار دلار درساعت است و هزينه راه اندازي هر يك ناو هواپيمابر، روزانه 3 ميليون دلار است.
8- افزايش بودجه دفاعي طي 01 سال اخير فشارزيادي بر بودجه عمومي ايالات متحده تحميل كرده است. بودجه تخصيص يافته ازسوي پنتاگون درسال2001، 432 ميليارد دلار بوده كه درسال 2008، اين ميزان به 3. 696ميليارد دلار و درسال 2011 به 720 ميليارد دلار رسيده است.
9- وزارت بازرگاني آمريكا برخلاف وعده هاي داده شده ازسوي دولت، بركاهش رشد توليد ناخالص داخلي و كاهش تقاضاي محصولات غيردفاعي آمريكا در بازار جهاني تاكيد دارد كه اين مسئله كشور را به سمت ورشكستگي پيش مي برد.
01- نوسان بازار سهام آمريكا، نبود اعتماد به اين بازار و نيز فرار سرمايه گذاري هاي خارجي از اين كشور، نبود اعتماد بين المللي به بازارهاي مالي آمريكا و فرار سرمايه گذاري هاي خارجي، موجب ايجاد بحران در اعتبار آمريكا شده است.
11- تعطيلي ده ها هزار كارخانه و شركت آمريكايي و اخراج كارگران آنها: براساس آمارهاي ورشكستگي بكار رفته از سوي وكلا و بانكها، در ژانويه 2010، 6502 شركت به موجب قوانين ورشكستگي تقاضاي حمايت از بدهكاران نمودند درحاليكه اين آمار در مي 2009، 6055 شركت بوده است.
21- ورشكستگي كامل بيش از 150 بانك آمريكايي و 500 بانك ديگر درآستانه ورشكستگي سقوط بانك ها موجب مي شود كه كشور درتمامي زمينه هاي اقتصادي به طور كامل فلج شود.
31- كاهش ارزش دلار در برابر ساير پول هاي رايج: ارزش دلار در برابر يورو و يوان چين به كمترين ميزان ممكن رسيده است. اين كاهش مستمر قيمت دلار اعتماد درسرمايه گذاري، به ويژه بر روي اسناد دولت آمريكا و بازار پولي اين كشور را از بين مي برد.
41-روي آوردن سرمايه گذاران به خريد طلا به جاي سرمايه گذاري بر روي دلار: درحالي كه طلا همواره منبعي ارزشمند محسوب مي شود دلار ارزش جهاني خود را از دست داده است؛ اين مسأله اي است كه موجب افزايش قابل توجه قيمت طلا شده است.
15- در ليست نيوزويك درمورد بهترين كشورها درجهان، آمريكا از رتبه نخست ميان 100كشور جهان درسال 2000 به رتبه 11 درسال 2010، نزول كرده است.
16- طي نيم قرن، ميانگين فقر در آمريكا به بالاترين سطح خود رسيده است، به گونه اي كه تعداد فقرا درسال گذشته 6/34 ميليون تن از شهروندان آمريكايي بوده است. مركز آمار ايالات متحده تأكيد كرد ميانگين فقر از چيزي حدود 2/31%درسال 2008 به 6/41% درسال 2009 رسيده كه از آغاز آمارگيري فقرا در سال 1959، بالاترين سطح آن مي باشد.
17- شمار شهروندان محروم از بهداشت از 3/64 ميليون درسال 2008 به 7/05 ميليون درسال 2009 افزايش يافته، يعني چيزي حدود 7/61% كل شهروندان ايالات متحده.
81- درحال حاضر 10ميليون آمريكايي از بيمه بيكاري استفاده مي كنند و اين چيزي حدود 4 برابر اين تعداد درسال 2007 مي باشد.
19- بيش از 41ميليون آمريكايي از كوپن غذا استفاده مي كنند كه طي دسامبر 2007 تا ژوئن 2010، شمار آمريكايي هايي كه به برنامه كوپن غذا اضافه شده اند 55% افزايش داشته است.
20- بنابر گزارش گروه منتخب به سناي آمريكا وابسته به برنامه وزارت بازرگاني، بيش از 6ميليون خانواده آمريكايي به مدت 60 روز يا بيشتر از پرداخت اقساط خود عقب مانده اند.
21- ميزان بيكاري درايالات متحده به دليل كاهش ميانگين رشد و تعطيلي بيشتر كارخانه ها و انتقال برخي كارخانه ها به كشورهاي آسيايي و نيز انبوه جنس هاي ارزان چيني در بازار آمريكا، افزايش يافته است. ميزان بيكاري درسال 2000، 9/3% بوده است. وزارت كار آمريكا اعلام كرد ميانگين بيكاري به 6/9% افزايش داشته است. درحال حاضر مجموع تعداد بيكاران درايالات متحده حدود 15ميليون كارگر است كه 2/6 ميليون نفر از آنان دربيكاري طولاني (بيشتر از 26هفته) به سر مي برند. يعني بيش از 04% بيكاران مدتي بيش از 6ماه را در جست و جوي كار مي گذرانند. درحاليكه 12% آنها مدتي بيش از يك سال را در بيكاري به سرمي برند.
22- كاهش ميزان تحصيل درآمريكا بويژه درزمينه آموزش عالي: اوباما دراين راستا اعلام كرد: تعداد محصلين در اين سطح از آموزش از ميان شهروندان ما به سختي 05% است. اين درحالي است كه شمار آمريكايي هايي كه در دوره دبيرستان ترك تحصيل مي كنند بالاترين ميزان در ميان كشورهاي صنعتي را دارد و همزمان نيمي از دانشجوياني كه تحصيلات دانشگاهي خود را آغاز مي كنند، آن را به پايان نمي رسانند.
اينها بارزترين شاخصه اي بود كه نشان مي دهد ايالات متحده با سرعت به سمت فروپاشي به پيش مي رود؛ درپايان به هشداري اشاره مي كنيم كه «نيل فرگوسن»، كارشناس اقتصادي آمريكا، استاد دانشگاه هاروارد، نويسنده مقالات هفتگي مشهور در روزنامه لس آنجلس تايمز و صاحب كتاب «امپراطوري-صعود و نابودي سيستم جهاني بريتانيا و درس هايي براي قدرت هاي جهاني» آن را مطرح كرده و آن اين است كه امپراطوري آمريكا طي دو سال آينده به صورت غيرمنتظره اي فروپاشي خواهد كرد.
آمريكا سقوط خواهد كرد همانگونه كه امپراطورهاي ديگر سقوط كردند، صفحه اين امپراطوري نيز درهم پيچيده خواهد شد و ديگر ستوني براي آن باقي نخواهد ماند و به خاطر جنايت هاي ضد بشري اين امپراطوري كسي بر آن نخواهد گريست.
منبع: فارس

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14