(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 23  آبان 1389- شماره 19789

صداقت رفتاري
بي نيازي از پزشك
فوايد انواع سير و سلوك
حكمت هاي قرآني
زيباترين رفتار اجتماعي از نظر امام باقر(ع)
به مناسبت هفتم ذي الحجه سالروز شهادت امام پنجم
قرباني حقيقي



صداقت رفتاري

قال الامام الباقر(ع): تزين لله بالصدق في الاعمال.
امام باقر(ع) فرمود: با راست كرداري، خود را براي خداوند بياراي.(1)
1- بحارالانوار، ج 78، ص 164

 



بي نيازي از پزشك

اصبغ بن نباته نقل مي كند: از اميرمؤمنان علي(ع) شنيدم به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «آيا مي خواهي، چهار دستور به تو بياموزم كه با انجام آن، از طب و پزشك بي نياز گردي؟»
امام حسن(ع) عرض كرد: آري.
امام علي(ع) فرمود: 1- براي غذا خوردن منشين مگر در صورتي كه گرسنه هستي
2- از غذا دست بردار در حالي كه هنوز ميل به آن داري
3- غذا را خوب بجو
4- هنگامي كه خواستي بخوابي، قضاي حاجت كن. وقتي كه به اين چهار دستور عمل كردي از طب و پزشك بي نياز مي گردي.(1)
1- المواعظ العدديه، باب الاربعه

 



فوايد انواع سير و سلوك

پرسش:
فوايد سير و سلوك چيست؟ و مردم در اين راه به چند دسته تقسيم مي شوند؟
پاسخ:
الف) فوايد سير و سلوك
سير و سلوك درمنطق قرآن امري ذاتي و نهادينه شده در وجود انسان است. زيرا خداوند انسان را موجودي سالك (رونده) و به تعبير قرآن «كادح» آفريده است «يا ايهاالانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه» اي انسان همانا تو به سوي پروردگارت حركت و تلاش مي كني، پس او را ملاقات مي كني. بنابراين هيچ انساني خنثي و بي تحرك و ساكن آفريده نشده و هيچگاه از سير و سلوك منقطع نخواهدشد. اما نكته اصلي دراين است كه انسان بتواند با معرفت توحيدي سير و سلوك خود را درجهت خدا و تقرب الي الله قرار دهد و از ساير مسيرهاي انحرافي و يا كاذب خودداري كند. بنابراين فوايد زير را مي توان در اين رابطه برشمرد:
1- انسان در رسيدن به اهداف خود نيازمند راهكار و برنامه است تا مسير و طريق را براي او تعريف كند. بشر درعرصه معنويت و سير الي الله نيز نياز به آيين نامه دارد.
مباحث سير و سلوك كه عرفا و اصحاب شهود ارائه كرده اند به مثابه چراغ راه و هادي مسير معرفت الهي است، تا راهرو طريقت در گرداب سرگرداني فرو نغلتد.
2- ثمره ديگر «سير و سلوك» آن است كه از آغاز راه، مقصد و هدف براي سالك روشن مي شود.
3- در مباحث «سير و سلوك» مراتب و مراحل طريق الي الله از پايين ترين درجات معنوي تا عالي ترين آن برنامه ريزي شده و دستورالعمل ارائه شده است، به طوري كه هر فرد بنا به استعداد، توانايي و پشتكار خود مي تواند به بخشي از آن يا به همه مراحل دست يابد. بنابراين، همه افراد در هر سطحي از معنويت، برنامه و توصيه هاي لازم را مي توانند به كار گيرند.
ب) اقسام مردم بر اساس سير و سلوك
امام خميني(ره) دركتاب «آداب الصلوه » انسان ها را در قبال سير و سلوك به چهار دسته تقسيم كرده است:
1- محجوبيان اين طايفه بر اثر توجه به دنيا و سردرگمي در آن از حركت و پرواز به سوي ملكوت غافلند واز سير به سوي حق بازمانده و در شمار غافلان قرار دارند.
2- سالكان اين گروه در حال سير و حركت به سوي حق به سر مي برند و به پير راه و راهبر نيازمندند.
(قرآن، پيامبراعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) و اولياي الهي بهترين الگوها و راهبران سلوك الي الله هستند)
3- واصلان اين دسته از مردم ازطريق سير و سلوك به سوي حق، به مقصد دست يافته و به سرمنزل مقصود واصل گشته اند.
4- راجعان اين طايفه پس از وصول به مقصود، از ديار يار به سوي خلق، بار سفر بسته تا ديگران را نيز در سير الي الله راهبري كنند. (آداب الصلوه ، ص47)

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
از خودم بدم مي آيد، چه كنم؟!
زني نالان و گريان به نزد عارفي آمد و گفت: اي مرد خدا! به دادم برس!
عارف اظهار داشت: انشاءالله الرحمن خداوند به داد همه ما برسد! چرا چنين نالان و پريشانيد؟
زن درحاليكه اشكهايش را پاك مي كرد گفت: گناهان زيادي مرتكب شده ام. هيچ كس، خصوصا افراد خانواده ام و بويژه شوهرم ازگفتارها و رفتار هايم درامان نبوده است. هر وقت فكر مي كنم كه من چه ظلمي به شوهر و چه كاستي هايي در حق فرزندانم داشته ام، از خودم بدم مي آيد! رفتار درون خانه من بسيار تند، همراه با عصبانيت، ناسزاگويي و بي اعتنايي به حقوقشان بوده است و...
عارف آه عميقي كشيد و ناليد: پروردگارا!
زن گفت: البته رفتار من با همسايگان، دوستانم، افراد خانواده و فاميل خودم درست برعكس رفتاري است كه عرض كردم به همين جهت اطرافيان مرا زن خوبي مي دانند و از من تعريف مي كنند!
عارف همانطور كه سر به زير بود و به سخنان زن گوش مي داد اشك از گوشه چشمانش چكيد و به زن گفت: چرا اينقدر به خودت ظلم مي كني؟ كمي با خودت مهربان باش!
زن متعجبانه به عارف نگاه كرد و پرسيد: به خودم؟ من به همسر و فرزندانم بدي كرده ام، آن وقت شما مي فرماييد با خودم مهربان باشم؟! من متوجه معني سخن شما نشدم.
عارف افزود: دخترم! بدان و آگاه باش كه هر ظلمي انسان به ديگران بنمايد، به خودش برمي گردد و بايد پاسخگوي كارهايي كه كرده و حرفهايي كه زده است باشد. درست است كه شما خيلي به شوهر و فرزندانت كه نزديكترين افرادت بوده اند و بيشترين حق را برگردنت داشته اند، كرده اي و آنها را بشدت آزرده اي، اما به هيچ كس به اندازه خودت ظلم نكرده اي! همه ظلم هايي كه به همه كرده اي به خودت برمي گردد!
مگر نشنيده اي كه گفته اند:
هرچه كني به خود كني، گر همه نيك و بدكني.
زن درحاليكه سر به زير انداخته بود گفت: چرا حاج آقا ولي من از اول علاقه اي به همسرم نداشتم و از او خوشم نمي آمد به همين جهت اينكارها را كرده ام.
عارف گفت: خوب با او ازدواج نمي كردي.
زن اظهار داشت: مادرم، مادرم كه خدا از او نگذرد با زور مرا به اينكار واداشت!
عارف افزود: خوب تقصير شوهر و فرزندانت چيست كه مادرت چنين كاري كرده است؟!
زن گفت: خدايي اگر بخواهم بگويم، هيچ آنها تقصيري ندارند.
عارف گفت: دخترم! به درگاه خداوند متعال توبه كن و قصد كن كه ديگر خانواده ات را آزار ندهي. سپس درصدد جبران كارهايي كه كرده اي باش، به شوهر و فرزندانت تا مي تواني مهرباني و محبت كن، پس از مدتي از هريك از آنها جداگانه، حلاليت بطلب تا انشاء الله الرحمن خداوند رحمان نيز از سر تقصيراتت بگذرد.
زن گفت: يعني خداوند مرا مي بخشد؟!
عارف افزود: اگر اينكارهايي را كه گفتم انجام دهي، بله زيرا خودش در آيه 54 انعام فرموده است: و اذا جاءك الذين يومنون باياتنا فقل سلام عليكم، كتب ربكم علي نفسه الرحمه انه من عمل منكم سوء بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم.
هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، به آنها بگو: سلام برشما! پروردگارتان رحمت را برخود فرض كرده است؛ هركس از شما كاربدي از روي ناداني كند، سپس توبه و اصلاح (جبران) نمايد (مشمول رحمت خدا و بخشيده مي شود زيرا) او آمرزنده و مهربان است.
زن نفس راحتي كشيد و گفت: چشم حاج آقا، سعي مي كنم توبه و جبران كنم، برايم دعا كنيد.
عارف گفت: خداوند يارتان باشد.

 



زيباترين رفتار اجتماعي از نظر امام باقر(ع)
به مناسبت هفتم ذي الحجه سالروز شهادت امام پنجم

محمد حسين زاده
اخلاق اجتماعي، بنياد انسجام اجتماعي و همگرايي مردمي است. اصولا جامعه استوار، جامعه اخلاقي است و استوارترين آن ها اخلاقي ترين آن هاست.
از آن جايي كه دست يابي به مقامات عالي انساني در شرايط اجتماعي فراهم تر است و انسان به همين سبب موجودي اجتماعي است، آموزه هاي وحياني قرآن و اسلام نيز متوجه مسائل اجتماعي است.
رهبران اسلامي در قول و فعل و تقرير خويش بر آن هستند تا به ارايه بهترين ها و كامل ترين هاي اخلاقي، وضعيت اخلاقي را ارتقا دهند. از اين رو پيامبر گرامي مأموريت بعثت خويش را اكمال مكارم اخلاقي برمي شمارد و ديگر رهبران و امامان معصوم(ع) به پيروي از آن حضرت نه تنها به اين مهم دعوت كردند بلكه خود در سنت و سيره خويش بهترين ها و كامل ترين ها را به نمايش گذاشتند تا مردم بتوانند با پيروي از آنان خدايي شدن را تجربه كنند.
امام محمدبن علي باقر(ع) يكي از اين رهبران و پيشوايان امت اسلام است كه به اين مهم توجه داده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با نگاهي به گوشه اي از سنت و سيره آن حضرت(ع) اين موضوع مهم را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
سخن از سيره اخلاقي امامان(ع) با توجه به كمبود منابع بسيار سخت و دشوار است؛ زيرا كم تر مورخي به سيره عملي آنان در زندگي توجه كرده و به جزئيات آن پرداخته است و بيش تر راويان حديث به ضبط و ثبت سخنان و روايات ايشان بسنده كرده و كم تر به حوزه ثبت و ضبط گزارش ها و اخبار زندگي ايشان توجه داشته اند. از اين رو حجم اين دسته از اخبار و احاديث بسيار كم است.
با اين همه از آن جايي كه امامان معصوم(ع) هرگز سخني را بر زبان نمي رانند كه خود پاي بند به مفاهيم آن نباشند، مي توان حكم كرد كه سفارش ها و سخنان آنان به ديگران، در حقيقت همان سيره عملي آنان است و نمي توان سنت ايشان را از سيره آنان تفكيك كرد؛ چرا كه خود بر اين باورند كه «رطب خورده كي (چون) منع رطب كند»؛ زيرا خداوند فرمان داده تا انسان پيش از اين كه ديگران را به امري فرمان دهد يا پرهيز دهد و نهي نمايد، مي بايست خود عامل بدان باشد. از اين رو خداوند در مقام سرزنش گروهي از مومنان مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، چرا آن چه مي گوئيد، خود بدان عمل نمي كنيد. گناه بسيار بزرگي است كه بگوئيد آن چه را خود عمل نمي كنيد.» (صف، آيات 2 و 3)
و در جايي ديگر مي فرمايد: «آيا مردم را به نيكي فرمان مي دهيد و خودتان را فراموش مي كنيد.» (بقره، آيه 44)
سيره اخلاقي امام باقر(ع)
بنابراين، پيشوايان دين به عنوان سرمشق و اسوه هاي بشريت، خود به آن چه به عنوان سنت در سخن خويش بيان و دعوت مي كردند، عمل مي كردند و در عمل به نيكوترين آن ها سبقت مي جستند تا به حكم خداوند «واستبقوا الخيرات» در كارهاي نيكو و اعمال خير بر يكديگر سبقت بجوييد.» (سوره مائده، آيه 48 و بقره، آيه 148) و نيز حكم «و سارعوا الي مغفره من ربكم؛ به مغفرتي از پروردگارتان شتاب گيريد» (آل عمران، آيه 133) عمل كرده باشند.
با توجه به فرمان و سفارش آيه 145 اعراف: «و در الواح تورات براي او در هر موردي پندي و براي هر چيزي تفصيلي نگاشتيم، پس فرموديم: «آن را به جد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترين آن را فراگيرند، به زودي سراي نافرمانان را به شما مي نمايانم.»(اعراف، آيه 145) ائمه نيز بهترين و نيكوترين هر چيزي را مي گرفتند و به بهترين و نيكوترين شكل عمل مي كردند؛ چنان كه در ميان افكار و انديشه ها و آراء و سخنان نيز اين گونه عمل مي كردند و با شنيدن همه آن ها، بهترين و نيكوترين را انتخاب كرده و بدان عمل مي كردند تا به حكم آيه 81 سوره زمر عمل كرده باشند كه خداوند مي فرمايد: «به سخن گوش فرا مي دهند و بهترين آن را پيروي مي كنند. اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»
امام باقر(ع) نيز اين گونه بود و همواره به بهترين و نيكوترين سخن و كار سفارش مي كرد و خود بهترين ها و نيكوترين ها را انجام مي داد كه در سيره آن حضرت به همان مقدار اندكي كه گزارش شده مي توان نمونه هايي را يافت كه از نظر راويان بسيار چشمگير و برجسته بود و به نقل و گزارش آن اقدام كردند. نمونه زير از همين موارد است:مردي ناصبي از اهالي شام در مجالس امام باقر(ع) حاضر مي شد و مي گفت: «من مي دانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمني با شما اهل بيت است، ولي چون شما مرد فصيح و باادب و خوش سخني هستيد، در مجالس تان شركت مي كنم.»
امام باقر پاسخ او را با خوشرويي مي داد و مي فرمود: «هيچ چيزي بر خداوند پنهان نيست.»
چندي بعد مرد شامي مريض شد و مرضش شدت يافت. دوست خود را صدا كرد و به او وصيت كرد كه وقتي از دنيا رفتم، برو محمدبن علي الباقر را خبر كن تا بر من نماز بگزارد. نيمه هاي شب، مرد شامي از دنيا رفت. او را در پارچه اي پيچيدند. نيمه هاي شب، دوست او خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت: «آن مرد شامي از دنيا رفت. او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانيد.
حضرت باقر فرمود: «برو تا من بيايم.»
سپس برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آن گاه به خانه آن مرد شامي رفت و نام او را صدا زد.
مرد در كفنش جواب امام را دارد. امام او را نشاند و فرمود شربتي براي او بياورند. سپس برخاست و رفت.
چند روز بعد مرد شامي كاملا بهبود يافت و خدمت امام باقر رفت و عرض كرد: «مجلس را براي من خلوت بفرماييد.»
امام مجلس را خلوت كرد. مرد گفت: «شهادت مي دهم كه شما حجت خدا بر بندگانش هستيد و دري كه از آن بايد به سوي خدا رفت شماييد. هركس از غير راه شما به سوي خدا برود زيانكار و گمراه خواهد بود».
امام فرمود: «چرا عقيده ات عوض شده؟»
او گفت: «من درحال مرگ، با چشم خود ديدم و با گوش خود شنيدم كه منادي ندا كرد: روح او را باز گردانيد چرا كه محمدباقر از ما خواسته است او را به دنيا بازگردانيم.»
امام فرمود: «مگر نمي داني كه گاهي خداوند، بنده اي را دوست دارد، ولي از عملش خشمگين است؟ و گاهي نيز از بنده اي خشمگين است ولي عملش را دوست دارد؟» (يعني تو از همان ها هستي)از آن روز به بعد، مرد از اصحاب خوب امام باقر(ع) شد.مناقب آل ابيطالب ج 4، ص 183،بصائرالدرجات، ج 3، ص 63،بحار / 64/ 261
آن حضرت(ع) همانند ديگر معصومان(ع) با كينه و دشمني شاميان مواجه بود و آنان در برابرش سخن درشت و بي ادبانه مي گفتند و در بيش تر موارد به اميرمومنان علي(ع) اهانت مي كردند و با آن كه حضرات در اوج قدرت و عزت بودند و با سخني «كن فيكون» مي كردند و موجبات « لساخت الارض علي اهلها» فراهم بود، با اين همه كوتاه مي آمدند و با نرمي و خوشرويي با اهل شام و دشنام آنان برخورد مي كردند.
نيك خويي و خوشرويي در سيره و گفتار امام
از مهم ترين ويژگي ها و اساسي ترين صفات و حالات انسان مومن، خوشرويي است. خوشرويي بهترين ابزار دست يابي به مقامات انساني، حركت در مسير خدايي شدن و قرارگرفتن در مقام خلافت الهي است. هركسي اگر بخواهد در جامعه، محبوب و در نزد پروردگارش عزيز باشد، خوشرويي را سبب رسيدن به اين امور مهم كند.
يكي از نعمت ها و رحمت هاي رحيمي خداوند به بندگان آن است كه به ايشان حسن خلق عنايت كند و اين صفت در آنها به تمام وكمال تحقق يابد؛ چرا كه بنياد روابط درست اجتماعي و اخلاقي، در حسن خلق و نيك خويي است كه در خوشرويي خود را نشان مي دهد. ترشرويي درهر كسي بيانگر تندخويي و سخت دلي است. انساني كه نرم و لطيف است، در خوشرويي آن را نشان مي دهد و مردم جذب همين خوشرويي انسان مي شوند، چنان كه زنبور عسل جذب خوشبويي گلها مي شود. خداوند در آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد: «به سبب رحمتي از خداوند در برابر مردم، نرمخو شدي و اگر تندخو و سخت دل بودي، آنان از پيرامونت پراكنده مي شدند». بنابراين علت گرايش مردم و جذب و جلب قلوب آنان به سوي پيامبر(ص) را بايد در نرم خويي و خوشرويي ايشان ديد كه به رحمت و عنايت خاص الهي در وي پديد آمده بود.
انسان نرمخو و خوشرو در اوج خشم و غضب و هيجانات و واكنش هاي عصبي طبيعي، چون مديريت را به عقل و رحمت انساني الهي سپرده است، آرام مي گيرد و خشم خود را فرو مي برد و حليمانه برخورد مي كند و ترشرويي نمي كند چه برسد كه برپايه خشم عمل كند و پشيمان گردد.
از اين رو خداوند، مومنان را با عنوان كاظم و فروبرنده خشم و غيظ معرفي مي كند.(آل عمران، آيه 134)
امام باقر(ع) براساس اين آموزه قرآني مي فرمايد: تو را به پنج چيز سفارش مي كنم: اگر مورد ستم واقع شدي ستم مكن؛ و اگر به تو خيانت كردند، خيانت مكن؛ و اگر تكذيبت كردند و تو را دروغگو پنداشتند، خشمگين مشو؛ اگر ستايش و مدحت كنند شادمشو، و اگر سرزنش نكوهش ات كنند، بيتابي مكن. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج 57، ص 167)
بسياري از درگيري هاي اجتماعي به سبب همين امور است كه گاه به كينه وحتي جنگ و خشونت مي انجامد و بنياد جامعه را كه همگرايي و همدلي و انسجام است فرو مي پاشاند و مردم را به واگرايي از يكديگر مي كشاند و دشمن جان و مال و عرض يك ديگر مي كند. اگر مقابله به مثل خوب است، دراين موارد مورد ستايش نيست و به عنوان امري نيك وپسنديده سفارش نمي شود؛ زيرا هم جامعه را به سوي دشمني و كينه ها و نابهنجارها مي برد و هم انسان را از اخلاق نيك و پسنديده دور مي سازد و دريك فرآيند، شخصيت اخلاقي انسان را تباه مي كند و جامعه را به جامعه ضد اخلاقي تبديل مي كند. بنابراين اگر احسان و عفو و گذشتي مطرح است، همين موارد مهم ترين جايي است كه مي بايست به آن توجه داشت و عمل كرد.
درگزارش هايي كه درباره سيره امام باقر(ع) آمده است، مي توان نمونه هايي از حلم و بردباري آن حضرت را به دست آورد. دريكي از اين گزارش هاي تاريخي و روايي آمده است: مردي مسيحي از روي كينه اي كه با امام عليه السلام داشت كلمه «باقر» را به «بقر» تغيير داد و به آن حضرت گفت: انت بقر. امام بدون آنكه از خود ناراحتي نشان دهد و اظهار عصبانيت كند با كمال سادگي فرمود: نه من بقر نيستم، من باقرم.
مسيحي گفت: توپسر زني هستي كه آشپز بود. امام فرمود: شغلش اين بود، عارو ننگي محسوب نمي شود.
مسيحي گفت: مادرت سياه و بي شرم و بد زبان بود. امام فرمود: اگر اين نسبت ها را كه به مادرم مي دهي راست است خدا او را بيامرزد و از گناهانش بگذرد؛ و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستي.
مشاهده اين همه حلم از مردي كه قادر بود، همه گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد كافي بود كه انقلابي در روحيه مرد مسيحي ايجاد كند و او را به سوي اسلام بكشاند. از اين رو آن مرد با ديدن حلم و وقار امام و سيره قرآني اش به دامن اهل بيت (ع)آويخت و مسلمان شد. (مناقب اين شهر آشوب/ 4/207، بحار/ 64/ 289، نورالابصار مازندراني/ ص 51، اعيان الشيعه /1/653)
اصولا از نظر اسلام مصداق اصلي احسان و نيكي را بايد دراين امور به نمايش گذاشت وگرنه درجايي كه همه خوب و پسنديده هستند و نيك و خوب عمل مي كنند، نيكي كردن سخت و دشوار نيست، بلكه سختي كار در احسان و ايثار درجايي است كه همه برخلاف حسنه به سيئه روي مي آورند به جاي خوبي بدي مي كنند. آن جاست كه احسان كردن ونيكي ورزيدن سخت و دشوار است. از اين رو امام باقر (ع) درمقام ارزش گذاري مي فرمايد: چيزي با چيزي نياميخته است كه بهتر از حلم با علم باشد. (بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، ج 57، ص 172) به اين معنا كه انسان عاقل و عالم كسي است كه حليم باشد و با علم و حلم مي توان بر زندگي و جامعه چنان چيره شد كه هيچ رنجي از مشكلات و مصيبت ها نبرد و بتواند نه تنها دوستان را در كنار خود نگه دارد بلكه دشمنان را به جرگه دوستان درآورد.
آن حضرت در يكي از سخنانش درباره چگونگي برقراري ارتباط صحيح با افراد مختلف جامعه به شكلي جامع و مختصر اين گونه بيان مي كنند: «مردم دو دسته اند، يا مؤمن و يا جاهل. پس مؤمن را آزار مدهيد و با جاهل بي خردي نكنيد وگرنه مثل او خواهيد بود.» (حليه المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 236)
از نظر ايشان بهترين شيوه مطلوب برخورد با قشرهاي مختلف مردم بايد اين گونه باشد: «با منافق به زبان خوش، سازگاري كنيد و اگر يهودي با شما همنشيني كرد، با وي نيكو مجالست نمائيد. اما محبت قلبي خود را براي مؤمنان، خالص گردانيد.» (تحف العقول، حسن بن علي حراني، ص301)
از نظر امام باقر(ع) انسان بايد نيكي و خوبي را از بدان بياموزد؛ يعني به آن چه آنان عمل مي كنند، عمل نكند. از لقمان حكيم پرسيدند: ادب از كي آموختي؟ گفت: از بي ادبان. هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از انجام آن پرهيز كردم. بنابراين مي توان از بدان نيز حكمت آموخت و با انجام خلاف عمل و قول آنان، نيك خوو اديب شد.
آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايد: چه بسيار خوب است نيكي ها پس از بدي ها، و چه بسيار بد است، بدي ها پس از نيكي ها. (كافي، ج2، ص 458)
البته بسياري از مردم، در مقام فطرت، خوب سخن مي گويند و بد عمل مي كنند. از اين رو گفته شده نيت و قصد، نيكوتر و بهتر از عمل است. هم چنين بيشتر مردم كم تر به آن چه مي گويند عمل مي كنند. بنابراين، فراتر از عمل مردم بايد به سخن نيك آنان نگريست و به آن عمل كرد چنانكه حضرت فرمود: سخن نيك را از هر كسي، هر چند به آن عمل نكند، فرا گيريد. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج57، ص 170)
آن حضرت در جايي ديگر بر همين نكات تأكيد مي كند و مي فرمايد: سه چيز از خصلت هاي نيك دنيا و آخرت است: از كسي كه به تو ستم كرده است، گذشت كني؛ به كسي كه از تو بريده است، بپيوندي و صله رحم كني؛ و هنگامي كه با تو به ناداني و جهالت رفتار شود، بردباري كني و حلم پيشه گيري. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج57، ص173)
خوشروئي، ابزار محبوبيت
همواره بهترين بگوييد تا دست كم بهتر بشنويد. پس نيكوترين را بگوييد و انجام دهيد تا نيك بشنويد و نيك ببينيد. امام باقر(ع) خود اين گونه بود و به ديگران سفارش مي كرد: بهترين چيزي را كه دوست داريد درباره شما بگويند، درباره مردم بگوييد. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج 56، ص 152)
فرصت عمر كوتاه است و نبايد با اعمال زشت و ناپسند آن را كوتاه تر سازيم؛ زيرا برخي از اعمال و كارهاي ما، از عمر ما مي كاهد؛ چنان كه برخي از كارها بر عمر آدمي مي افزايد. امام باقر(ع) از جمله كارهايي را كه موجب افزايش عمر است، خوشرويي با خانواده و همسر مي داند و بر آن تأكيد مي ورزد و مي فرمايد: هركس با خانواده اش خوشرفتار باشد، بر عمرش افزوده مي گردد. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج57، ص 175)
آن حضرت(ع) هم چنين درباره رفتار نيك با خانواده و خويشان مي فرمايد: صله ارحام، عمل ها را پاكيزه مي نمايد، اموال را افزايش مي دهد، بلا را دور مي كند، حساب آخرت را آسان مي نمايد، و مرگ را به تاخير مي اندازد. (بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، ج17، ص111)
خداوند در آيه 12 سوره رعد بر صله رحم و تحكيم روابط خويشاوندي با ديد و بازديد و كمك و ياري تاكيد مي كند و آن را موجب رهايي از آتش دوزخ مي شمارد و بيان مي كند كه تنها مومنان هراسان از آتش دوزخ هستند كه بر ارتباط خويشاوندي و حفظ پيوندها تاكيد دارند و بدان عمل مي كنند. قرآن در آيات متعدد، پيوند با خويشان را از نشانه هاي مومنان مي شمارد و بر انجام و رعايت آن در شكل احسان و نيكوكاري در اخلاق و مال و ثروت و مانند آن تاكيد مي كند. از جمله اين آيات مي توان به آيات 38 و 177 سوره بقره، و نيز آيات 8 و 63سوره نساء و آيه 14 سوره انفال و آيه 09 سوره نحل و آيه 62 سوره اسراء و 22 سوره نور و 83سوره روم و آيات ديگر اشاره كرد.
امام محمدباقر(ع) در حوزه رفتار نيك اجتماعي و خلق نيك و پسنديده موارد بسياري را بيان مي كند كه بخشي از آن ها عبارتند از: راستگويي و امانت داري (بحارالانوار، دار احياء الترا العربي، ج57، ص 179)، پرهيز از دشنام گويي (همان، ص 176)، پرهيز از غيبت و بهتان (همان، ص178)، تواضع و فروتني (همان، ص 176)، پيشدستي و سبقت در سلام (همان، ص176)، ترك جدال و مجادله (همان) و پرهيز از فخرفروشي به علم (همان، ج 2، ص 83).
اگر انسان بخواهد حتي در جامعه، معتبر شود و محبوب مردم گردد، بايد خوشرويي را به عنوان يك ابزار براي رسيدن به اين هدف در نظر گيرد؛ زيرا هيچ انساني گرايش به تندخويان و ترشرويان ندارد و از آنان مي گريزد هر چند كه قدرتمند و ثروتمند و صاحب تحصيلات عاليه باشند و مردم از قدرتشان حساب برند و به ثروتشان چشم بدوزند. اما خوشرويان نه تنها در قلوب مردم جاي دارند بلكه شريك مال و قدرت و ثروت آنان نيز هستند.
حضرت كودكان را از همان كودكي برپايه تربيت اسلامي پرورش مي داد. از نظر آن حضرت(ع) بين الطلوعين به سبب ظرفيت زماني، يكي از بهترين زمان هاي تربيت كودكان است. از اين رو امام صادق(ع) درباره سيره عملي آن حضرت(ع) در آموزش و پرورش كودكان در اين ساعات مي فرمايد: «ايشان پيوسته ما را جمع مي كردند و به ذكر خدا فرمان مي دادند تا آفتاب بزند و هر كدام ما كه خواندن قرآن مي دانستيم، دستور به خواندن مي دادند و هر كدام كه نمي دانست، به او دستور ذكر مي دادند و مي فرمودند: در هر خانه اي كه قرآن تلاوت شود، بركت آن خانه زياد مي شود.» بحارالانوار، ج 64، ص 297؛ اصول كافي، ج4، ص258)
كيفيت و زمان شهادت امام باقر(ع)
در مورد نحوه شهادت امام باقر(ع) گزارش ها و روايات متفاوتي ذكر شده است كه صحيح ترين و قابل قبول ترين آنها، خورانده شدن زهر از طريق غذا به دستور هشام بن عبدالملك است كه امام(ع) بر اثر آن مسموم شده و بعد از چند روز رحلت فرمودند. (محمدباقر مجلسي، جلاءالعيون، ص 513؛ عباسقلي خان سپهر، ناسخ التواريخ، ج2، ص334)
حضرت در روز دوشنبه 7 ذيحجه سال 114 هجري و در سن 75سالگي به فيض شهادت رسيدند (مجلسي، همان؛ علي بن محمدابن صباغ، فصول المهمه، ص221-220؛ محمدبن حسن فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ص 340، علي محمد، علي دخيل، ائمتنا، ج1، ص336؛ احمدبن محمد، ابن خلكان، و فيات الاعيان، ج4، ص174) و در قبرستان بقيع مدفون شدند. (علي بن عيسي اربلي، كشف الغمه، ج2، ص322) مدت امامتشان حدود 91 سال و 2ماه بود و البته برخي از مورخين 81 سال هم نقل كرده اند. (احمدبن محمد ابن خلكان، و فيات الاعيان، ج4، ص174)

 



قرباني حقيقي

مجيد شرفخاني
يكي از دغدغه هاي هميشگي انسان، عدم تسلط بر اموري چون مرگ، رخدادهاي طبيعي و مانند آن است. از اين رو بخش بزرگي از انديشه آدمي را به خود مشغول داشته تا راهكارهايي براي آن بيابد. همواره جلب منفعت و دفع مضرت، به عنوان مسئله انسان مطرح بوده است. بر اين اساس باتوجه به مرزهاي شناختي خود، ابزارها و وسايلي را مي يافته كه بدان بتواند منافعي را جلب و ضررهايي را دفع كند.
يكي از ابزارهايي كه آدمي براي مهار خشم طبيعت و رخدادهاي طبيعي و نيز جلب مهر و محبت آن، مورد استفاده قرار مي دهد، قرباني كردن است كه در اشكال گوناگون ظهور و بروز كرده است و قرباني انسان از مهم ترين آن ها به شمار مي آيد. در آيات مربوط به حضرت اسماعيل(ع) به اين نكته به گونه اي اشاره و توجه داده شده است؛ زيرا وي معروف ترين و مشهورترين قربان تاريخ انساني است كه به فديه قوچي عظيم از قرباني شدن رها گشته است. با اين همه در همين خاندان و آيين، نام قرباني هاي انساني ديگر نيز مطرح مي باشد كه عبدالله بن عبدالمطلب پدر پيامبر گرامي(ص) و اباعبدالله الحسين(ع) نوه آن حضرت(ع) از نام آورترين آنان مي باشند. از اين رو خاندان ابراهيم و اهل بيت(ع) به داشتن ذبيح الله معروف هستند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا اين مطلب را تبيين كند كه قرباني حقيقي آن است كه انسان با مهار كردن هواهاي نفساني خود به خدا تقرب جويد و صاحب ملكه تقوا شود. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تجلي قرباني كردن در طول تاريخ
انسان ها از زماني كه با مرگ و رخدادهاي طبيعي كه بدان ختم مي شود، مواجه شدند، تلاش كردند تا به هر شكلي شده آن را مهار و مديريت كنند. لذا هر كسي بر پايه بينش و نگرش خود و جامعه اش به ابزاري متوسل شده است. هرچه بينش و نگرش مردم سطحي تر و ساده تر بود، رفتارها و واكنش هاي آنان نيز غيرمتعارف و براي مردمان امروز شگفت انگيز و افسانه وار بود.
برخي از انسانها با انديشه خود به وجود قدرت هاي طبيعي و ماوراي طبيعت پي برده و نام هايي چون فرشتگان و پريان بر آن ها نهادند و يا از طريق آموزه هاي وحياني و هدايتي پيامبراني كه در صدر ايشان حضرت آدم(ع) نخستين بشر نشسته است، با خداوند يكتا و يگانه آشنا شدند و راه مقابله را براساس همان شناخت و بينش و نگرش خويش جست وجو كردند.
برخي از مردم باتوجه به وجود شرور بسيار، به اين معنا متوجه شده اند كه قدرت شر بر خير چيره است و مي بايست پيش و بيش از توجه به خير، در برابر شر ايستاد و جلوي آن را گرفت؛ زيرا دفع شر به يك معنا مي تواند جلب همه منافع و خيرهاي هستي باشد؛ چون اين شر است كه مانع از بهره مندي انسان از خير مي شود. بدين ترتيب حتي پرستش ابليس و اهريمن تنها براي مقابله با شرور آنان در برنامه آييني و عبادتي انسانها قرار گرفت و آنان حتي فرزندان خويش را براي مهار خشم اهريمن و ابليس قرباني كردند.
پذيرش وجود رب النوع به معناي اين است كه نوعي از انواع موجودات هستي داراي پروردگاري غيرآفريدگار ايشان است. اين بدان معنا است كه حتي اگر خداوند يگانه و يكتايي، آفريدگار جهان باشد، در عرصه پروردگاري و ربوبيت براي هر موجودي رب و پروردگاري است كه مي بايست آن را احترام گذاشت و تقديس نمود و مهر و محبت وي را با پرستشي به خود جلب كرد. اين گونه شد كه ارباب انواع، خدايگاني شدند تا مورد پرستش قرار گيرند و در مراسم آييني، قرباني براي جلب مهر و محبت وي اهدا شود.
با نگاهي به اديان و مذاهب جهاني، مي توان اين معنا را به دست آورد كه قرباني انسان به عنوان يك عامل و ابزار مهم جلب محبت و مهر پرستش شونده همواره مورد توجه و اهتمام بوده است؛ زيرا انسان ها با قرباني كردن يك فرد بويژه كودكان خردسال و پاك اين معنا را مورد تاكيد قرار مي دادند كه از نظر ايشان، خدايگان و پروردگاران از ارزش و اهميت بيش تري برخوردارند و حاضرند براي رضايت و خشنودي آنها حتي از خون فرزندانشان بگذرند و آن را در راه خشنودي پرستش شوندگان و رضايت آنان، بر زمين بريزند و به ايشان نثار و هديه كنند.
در معابد بسياري از امت ها و ملت هاي تاريخي از هند و چين گرفته تا خاورميانه و مصر و اروپا و حتي در آفريقا و آمريكا و استراليا مي توان اجساد قربانياني را يافت كه براي پرستش شوندگان هديه شده و قرباني گشته اند. در پرو و مكزيك و هند و مصر و چين و انگلستان و فرانسه و مانند آن مي توان اين معابد و اجساد را به فراواني يافت. بنابراين تفاوتي ندارد كه از چه آيين و مذهب انساني باشد؛ زيرا همگي اين باور را پذيرفته اند كه يكي از اشكال و ابزارهاي دفع خشم و جلب مهر خدايگان و پرستش شوندگان، قرباني كردن انسان بويژه كودكان است.
در جهان امروز نيز هر از گاهي اخباري درباره قرباني انسان به پيشگاه بتان در معابد به گوش مي رسد كه حكايت از ديرپايي و ماندگاري اين آيين بشري دارد.
مبارزه با قرباني كردن انسان
قرآن هنگامي كه از نخستين قرباني انسان ها براي خداوند يكتا و يگانه گزارش مي كند، به اين نكته توجه مي دهد كه اين قرباني كه براي تقرب به خداوند از سوي بشر اهدا مي شود، غير انسان بوده است. به اين معنا كه هابيل و قابيل قرباني را به پيشگاه خداوند هديه مي دهند كه از يكي پذيرفته و از ديگري پذيرفته نمي شود: «و داستان دو پسر آدم را به درستي بر ايشان بخوان، هنگامي كه هر يك از آن دو، قرباني اي پيش داشتند. پس، از يكي از آن دو پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد.» (مائده آيه 27)
در اين آيه و آيات پس از آن هيچ سخني از قرباني انسان به ميان نيامده كه به پيشگاه خداوندي اهدا شود. بنابراين اگر براساس گزارش خداوند در قرآن بپذيريم كه اين حكايت نخستين قرباني و تقرب جويي بشر از طريق هديه دادن بوده است، بايد بپذيريم كه اولين قرباني كنندگان، انساني را قرباني نكرده بودند؛ زيرا آنان تنها انسان هاي آن روزگار به غير از پدر و مادرشان آدم و حوا بوده اند.
بنابراين مي توان گفت كه آيين قرباني كردن، يك رسم الهي و وحياني بوده است. كه نخستين بار توسط فرزندان حضرت آدم(ع) انجام گرفته است.
اما در طول تاريخ به عللي آيين قرباني كردن همانند بسياري از آيين هاي ديگر دچار تحريف و تغيير شد و به وسوسه هاي ابليسي، قرباني كردن انسان نيز در آيين قرباني گنجانيده شد، چنان كه به وسوسه هاي ابليسي پرستش خدايگان ديگر و پروردگاران و ارباب انواع نيز افزوده شده و بتان جايگزين خدا گرديدند.
در گزارش هاي قرآني سخني از قرباني كردن انسان براي خدا و يا هر معبود و پرستش شونده ديگري جز در داستان قرباني اسماعيل(ع) نيامده است. در آيات سوره صافات از جمله آيه 102آمده است: «و وقتي با او به جايگاه «سعي» رسيد، گفت: «اي پسرك من! من در خواب چنين مي بينم كه تو را سر مي برم، پس ببين چه به نظرت مي آيد؟» گفت: «اي پدر من! آنچه را مأموري بكن. ان شاءالله مرا از شكيبايان خواهي يافت.»
در اين آيه و آيات پس از آن سخن از قرباني كردن حضرت ابراهيم(ع) فرزندش اسماعيل(ع) براي خداوند به ميان آمده است. اين اولين و آخرين گزارشي است كه در قرآن از قرباني كردن انسان گفته شده است. به نظر مي رسد كه حضرت ابراهيم(ع) نيز در ميان پيامبران اولين كسي باشد كه به اين كار اقدام كرده باشد و حضرت اسماعيل(ع) نيز نخستين ذبيح الله باشد؛ زيرا پيش از آن هيچ يك از پيامبران از سوي خداوند ماموريت نيافته بودند تا به عنوان يك آيين مذهبي توحيدي و الهي فرزند خويش را قرباني كنند.
به نظر مي رسد كه آيين قرباني كردن فرزند و يا انسان در اين دوره و پيش از آن در ميان ديگر اقوام رسم بوده است كه با واكنش حضرت ابراهيم(ع) و يا حتي اسماعيل(ع) كه خود قرباني مي باشد مواجه نمي شود و حتي حضرت اسماعيل(ع) پذيرش كامل خود را از فرمان خداوندي ابراز مي كند.
آن چه در اين آيات و آيات ديگر قرآن به دست مي آيد، اين معناست كه خداوند با برنامه اي كامل و عيني مي كوشد تا قرباني كردن انسان را به طور ريشه اي حل كند و تغيير دهد. از اين رو در ادامه گزارش قرآن آمده است كه آن حضرت(ع) پس از بستن قرباني و كشيدن كارد بر گلوي فرزند، ماموريت مي يابد كه قوچي بزرگ را جايگزين سازد و آن را به عنوان فدا و جايگزين قرار دهد. اين گونه است كه حكم قرباني كردن انسان، به شكل نمادين نقد و تحليل مي شود و جايگزين مناسبي براي آن قرار داده مي شود. (صافات آيات 102 تا 107)
جايگزين هاي واقعي
از نظر خداوند، قرباني انسان به شكل آييني امري نادرست و باطل است؛ زيرا هدف از قرباني به معناي تقرب جويي به خداوند است و اصولا قرباني كردن انساني ديگر، هرگز نمي تواند هدف آفرينش انسان را برآورده سازد؛ زيرا هدف و فلسفه آفرينش انسان، دست يابي انسان به مقام خلافت الهي از طريق تقرب جويي و متاله شدن با انجام عبادتهاي واقعي يعني اطاعت از همه آموزه هاي وحياني و عقلاني و مخالفت با هواهاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي است. اين در حالي است كه قرباني كردن انساني ديگر، خود مانع از تقرب جويي و رشد انسان قرباني شونده مي شود كه خود مخالف هدف آفرينش و فلسفه آن است.
از سويي ديگر، قرباني كردن انسان ديگر، عامل هيچ رشد و بالندگي در انسان قرباني كننده نمي شود؛ زيرا هدف از قرباني تقرب به خداوند با بهره گيري از تقواست. از اين رو در همه آيات مربوط يا مرتبط با قرباني، سخن از تقوا و پذيرش قرباني به علت آن مي باشد؛ چنان كه در آيه 27 سوره مائده به صراحت آمده است: «خداوند تنها از متقين قرباني را مي پذيرد.» در آيه 37 سوره حج آمده است: «گوشت و خون آنها- قربانيها- هرگز به خدا نمي رسد وليكن پرهيزگاري شما به او مي رسد. بدين گونه آنها- چهارپايان- را براي شما رام كرد تا خداي را به پاس آنكه شما را راه نمود به بزرگي ياد كنيد و نيكوكاران را مژده ده.»
بنابراين هدف از قرباني كردن تنها دست يابي به قرب و تقرب الهي است. بر اين اساس مي بايست ابزارها و وسايل مناسب آن را جست. از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد، باشد كه رستگار گرديد» (مائده آيه 35)
راه هاي تقرب جويي
دو راه اساسي براي تقرب جويي به خداوند وجود دارد كه راه نخست از طريق تقوا و تزكيه به دست مي آيد. به اين معنا كه انسان مي بايست خود را از همه پلشتي هاي اعتقادي و عملي دور نگه دارد و در سپري از تقوا خود را محافظت نمايد و سپس با تزكيه و خودسازي، هواهاي نفس را مطيع عقل و وحي نمايد و اجازه ندهد تا وسوسه هاي ابليسي و خواسته هاي نفساني وي را مطيع خود سازد. لذا آن چه مهم و اساسي در هر عمل تقرب جويي است، تقوا و تزكيه است. بر اين اساس درباره قرباني هاي چارپايي كه حاجيان به درگاه خداوند هديه مي كنند اين معنا مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است كه هرگز گوشت و خون آن ها به خداوند نمي رسد و آن چه به خدا مي رسد و موجب تقرب جويي بشر مي شود، همان تقوايي است كه از اين طريق به دست مي آورند. (حج آيه 37)
راه ديگري كه مي توان با آن به تقرب خدا دست يافت، جهاد و جانفشاني است؛ زيرا انساني كه به جهاد مي رود هر آن ممكن است شهيد شود و جان و خونش در راه خداوند بر زمين ريزد. چنين شخصيتي در حقيقت خود را قرباني كرده است.
اگر انسان واقعاً مي خواهد قرباني كند نخست بايد هواهاي نفس خويش را بكشد و با تزكيه و خودسازي پا بر هواها و خواسته هاي نفساني گذارد. كسي كه نمي تواند از خواسته هاي نفساني بگذرد چگونه مي تواند مدعي تقرب و متاله و خدايي شدن گردد؟
اگر كسي از خود گذشت و هواهاي نفساني را با تزكيه و تقوا و خودسازي در زير اطاعت عقل و وحي درآورد، آن گاه مي تواند در جهاد اصغري نيز جانفشاني كند و از جان بگذرد. بي گمان جانفشاني و شهادت راهي به سوي ذبيح الله شدن است.
امام حسين(ع)، ذبيح الله
امام حسين(ع) كسي است كه جانش را در طبق اخلاص نهاد و خود را به قربانگاه و مسلخ عشق الهي برد. او به جاي آن كه ديگران را قرباني نمايد، خود را قرباني كرد. البته در اين راه فرزندان و كودكان و دوستان و ياران باوفاي وي نيز قرباني شدند ولي آن حضرت(ع) به جاي آن كه در مسلخ مني بر آيين ابراهيمي گوسفندي را قرباني كند، خود را به مسلخ طف و كربلا رسانيد و خود را قرباني راه خدا و آيين ابراهيمي توحيد و ولايت كرد.
هر انساني نسبت به فرزند خويش ولايت دارد، چنان كه بر جان خويش ولايت دارد. ولايت چون از محبت است همواره بر مدار هدايت و كمال مي باشد. ولي الله واقعي كسي است كه جانش را در راه فرزند و امت فدا كند و اين گونه محبت خويش را نشان دهد. او با آن كه فرمانروا و حاكم فرزند و امت است، ولي به ولايت حبي و اطاعتي مي كوشد تا ايشان را حفظ كند و به كمال رساند. لذا خود را فداي فرزند و امت مي كند. اما آن كسي كه فرزند و امت را فداي خود مي كند تا خود تقرب جويد از ولايت بهره اي نبرده است؛ از اين رو فرمان جهاد به معناي فرمان قرباني كردن همه خواسته ها و عشق ها از جمله عشق به خود و جان است.
حضرت اسماعيل(ع) اين گونه است كه ذبيح الله مي شود؛ زيرا جانش را در طبق اخلاص نهاد و تقديم خداوند كرد و خداوند نيز فديه او را به ذبح عظيم جايگزين ساخت. از اين رو وي را به صادق الوعد مي ستايد. صادق الوعد كسي است كه به وعده خود وفا كند و آن را تصديق نمايد. آن حضرت(ع) نيز چون به پدر وعده مي دهد كه در برابر تيغ آرام گيرد اين گونه صادق الوعد شد.
از مؤمنان كساني هستند كه جان بر كف نهاده و به جهاد اكبر و اصغر مي روند و بر وعده و پيماني كه با خداي خويش بسته اند وفادارند. از اين دسته مي توان به امام حسين(ع) و يارانش اشاره كرد؛ زيرا آن حضرت(ع) هنگامي كه خبر شهادت مسلم بن عقيل(ع) در كوفه را شنيد، اين آيه را خواند: «از مؤمنان مرداني هستند كه به پيماني كه با خدا بسته بودند وفا كردند، بعضي بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضي چشم به راهند و هيچ پيمان خود دگرگون نكرده اند.»
آن حضرت(ع) خود را جزو منتظراني مي شمارد كه در انتظار شهادت و جانفشاني هستند و خود را ذبيح الله و قرباني فرمان هاي الهي مي داند، چنان كه مسلم و ديگر شهيدان را كساني مي داند كه در اين راه خود را قرباني كرده و به رستگاري رسيده اند.
آن حضرت(ع) اين گونه مي كوشد تا مسير درست قرباني را نشان دهد و بيان دارد كه قرباني كردن تنها كشتن چارپايي در مسلخ مني نيست بلكه مي بايست انسان در مسلح عشق، هواهاي نفساني خويش را به قربانگاه برد و آن گاه به تيغ جهاد در راه خدا، شربت شهادت بنوشد و خود را قرباني آرمان هاي الهي كند؛ زيرا آن چه موجب تقرب است و به خداوند مي رسد همان اعتقادات و نيات پاك و رفتارهاي صالح و نيكي است كه در جهاداكبر نفس و جهاد اصغر ميدان رزم بروز و ظهور مي يابد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14